پ) در سطح رفتار شناسی طبیعی
رفتارشناسان طبیعی مفهوم نقش بندان یا نگاره گیری را وارد فرایند دلبستگی کردند. آن ها معتقدند که حیوانات با کشاننده های فطری به دنیا آمده اند که توانایی بالقوه ی زنده ماندنشان را افزایش میدهند. یکی از این کشاننده ها آمادگی نگاره گیری از یک ریخت خاص موضوع ( افرادی که یک صدای خاصی ایجاد میکنند یا حرکت میکنند) است و این نگاره گیری به کودک اطمینان میدهد که مراقبت کننده در مجاورت اوست. یک نگاره گیری تنها از طریق بینایی صورت نمی گیرد بلکه ممکن است با بوییدن رابطه داشته باشد، نظیر آنچه در بزها وجود دارد یا با شنیدن مرتبط باشد مانند آنچه در اردک ها هست و آن چیزهای یادگیری شده به وسیله مراقبت کننده و نوزاد است. شواهد خوبی در مورد این امر وجود دارد که نوزادان انسان نیز یاد گرفته اند، در ابتدا برای تشخیص از بوی مادرشان استفاده کنند. به طور مثال سرنوچ و پورتز (۱۹۸۵) نشان دادهاند که نوزادان ۱۲ روزه ای که از شیر مادر تغذیه نمی کنند، به مانند نوزادانی که از سینه ی مادر تغذیه میکنند میتوانند بوی آغوش مادرشان را از یک غریبه متمایز کنند. نگاره گیری دارای نتایج بلند مدت و کوتاه مدتی است که اغلب به طور قابل ملاحظه ای با یکدیگر مشابه اند. (فلانگان، ۱۹۹۹؛ به نقل از ناظمی، ۱۳۹۰).
۲-۹- مراحل شکل گیری دلبستگی
کودکان از همان روزهای اول زندگی به دیگران واکنش نشان میدهند. در سن یک ماهگی کودکان به صداها واکنش نشان میدهند و به چهره ی افراد توجه میکنند. بین دو تا سه ماهگی « لبخند اجتماعی » میزنند. این رفتار غالباً اولین علامت آشکار واکنش اجتماعی است که والدین به آن توجه میکنند. تا کمی بعد از چهارماهگی کودکان به همه واکنش نشان میدهند و معمولاً بین غریبه ها و آشنا تمایزی قایل نیستند. در شش ماه دوم زندگی، در کودکان کم کم نشانه هایی از دلبستگی به افراد خاص در اطرافشان دیده می شود. شخصی که معمولاً کودک به آن دلبسته می شود ( تکیه گاه دلبستگی ) نامیده می شود. اولین تکیه گاه کودک معمولاً مادر است. یک یا دو ماه پس از آن که اولین علایم دلبستگی ظاهر شد غالب کودکان به تکیه گاه های متعددی دلبستگی نشان میدهند، معمولاً به پدر، برادران و خواهران و یا مادربزرگ یا پدربزرگ (ماسن و همکاران، ترجمه محمودی، ۱۳۸۰). اساساً آنچه که بالبی میگوید این است که تکلیف اصلی در سه سال اول زندگی برای نوباوه شکل گیری یک دلبستگی به حداقل یک شخص دیگر است. فرایند ایجاد این دلبستگی از یک دوره چهار مرحله ای می گذرد که نوباوه بیشتر بر روی یک نگاره یا یک شخص در محیط ( معمولاً مادر یا جانشین مادر ) تمرکز میکند. اگر این فرایند صورت نگیرد، یعنی قبل از اینکه این فرایند دلبستگی شکل بگیرد کودک از مادر یا از مراقبش جدا شود، شخص ممکن است مشکلات شخصیتی فاحشی را در ارتباط با دیگران برای اتکای زندگیش تجربه کند، لذا چگونگی دلبسته شدن یک شخص بر مادرش بر چگونگی دلبسته شدن او به دیگر افراد در طول عمرش تأثیر میگذارد ( لوگو و هرشی[۲۵] ، ۱۹۷۴).
به طور طبیعی، یک کودک چهار مرحله از گسترش دلبستگی را پشت سر خواهد گذاشت که به این گونه است:
۱- مرحله پیش دلبستگی[۲۶] (تولد تا ۶ هفتگی) : انواع علایم فطری – چنگ زدن، لبخند زدن، گریه کردن و زل زدن به چشمان والدین به نوزادان کمک میکند با سایر انسان ها تماس نزدیک برقرار کنند. نوزادان در این سن میتوانند بو و صدای مادر خودشان را تشخیص دهند. اما هنوز به مادر دلبسته نیستند زیرا اهمیتی نمی دهند که با فرد آشنایی به سر ببرند.
۲- مرحله دلبستگی در حال انجام[۲۷] ( ۶ هفتگی تا ۸ – ۶ ماهگی ) : در طول این مرحله نوباوگان به مراقبت کننده آشنا به صورتی پاسخ میدهد که با یک غریبه فرق دارد اما با اینکه نوباوگان میتوانند مادر خود را تشخیص دهند در صورتی که از او جدا شوند، هنوز اعتراض نمی کنند. کودکان در این مرحله به تدریج لبخند خود را به افراد آشنا محدود میکنند در این مرحله دلبستگی در حال انجام است ولی هنوز ایجاد نشده است.
۳- مرحله دلبستگی واضح[۲۸] (۸ – ۶ ماهگی تا ۱۸ ماهگی – ۲ سالگی) : اکنون دلبستگی به مراقبت کننده آشنا به وضوح مشهود است. نوباوگان اضطراب جدایی نشان میدهند یعنی وقتی که فرد بزرگسالی که به او تکیه کردهاند آن ها را ترک میکند ناراحت میشوند. بالبی معتقد بود کودکان در این مرحله به یک سیستم تصحیح شونده مجهز میشوند و از این طریق حضور و غیاب موضوع دلبستگی را کنترل میکنند.
۴- تشکیل رابطه متقابل (۱۸ ماهگی تا ۲ سالگی و بعد از آن) : در پایان سال دوم زندگی رشد سریع و بازنمایی ذهنی و زبان به کودکان نوپا امکان میدهد تا آمد و رفت والد را درک کرده و برگشت او را پیشبینی کند، در نتیجه اعتراض به جدایی کاهش مییابد. در این مرحله کودک به جای تعقیب از مزایا و مشارکت استفاده میکند. اکنون کودکان مذاکره با والد را آغاز میکنند و به جای دنبال کردن و آویزان شدن به او از قانع سازی و خواهش استفاده میکنند (برک، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۸).
به عقیده بالبی (۱۹۸۰) کودکان در نتیجه تجربیات خود در طول این ۴ مرحله پیوند عاطفی با ثباتی با مراقبت کننده برقرار میکنند که در غیاب والدین میتوانند از آن به عنوان یک پایگاه امن استفاده کنند. این بازنمایی درونی، جزء مهمی از شخصیت میشوند که به عنوان الگوی واقعی درونی با یک رشته انتظارات درباره در دسترس بودن شخصیت های دلبستگی و احتمال فراهم آوردن حمایت در مواقع استرس عمل میکند این تصویر ذهنی، الگو یا راهنمایی برای کلیه روابط صمیمی در آینده می شود از کودکی و نوجوانی تا دوران بزرگسالی ( برترون، ۱۹۹۲ ). بالبی معتقد بود که علل دلبستگی کودک به مادر یا نگهدارنده کودک در سه پدیده آشکار است، بازی یا حرف زدن بیش از هرکس دیگری میتواند کودک را آرام کند و دوم اینکه کودکان برای بازی یا حرف زدن بیش از هرکس دیگری به سراغ تکیه گاه میروند و سوم اینکه کودکان وقتی تکیه گاه حاضر است خیلی کمتر می ترسند تا وقتی که تکیه گاه حضور ندارد ( به نقل از برک، ۲۰۰۱؛ ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۸ ).
۲-۱۰- تفاوت های فردی در سازمان دلبستگی
بررسی ها نشان میدهد ماهیت دلبستگی به دو دسته کلی ایمن و ناایمن تقسیم میشوند. دلبستگی ناایمن خود دارای سه نوع است : ۱- ناایمن – اجتنابی[۲۹] ۲- ناایمن – مقاوم[۳۰] ۳- ناایمن – دوسوگرا[۳۱]
الف) دلبستگی ایمن