برو به کار خود اى زاهد این چه فریاد است
مرا فتاده دل از کف ترا چه افتادست
(حافظ:۱۷)
« وچون پادشاه که بمثابت دلست در اعضا ضعیف شود جوارح را چگونه قوّتی بماند.»(همان:۱/ ۱۲۰)
« گله های گورخر شکل گوسفند براندند حکایت گفتند که گورخران را سم سوده می شدست.»
(جوینی :۱/ ۱۱۱)
« سلطان چون دید که روز کار ست ووقت کارزار با اندک قومی که داشت روی به محاربت آورد»
(همان:۱/ ۱۰۶)
افاضل عالم واماثل بنی آدم را چون همت بر ابقای ذکر جمیل مصروف بودست همان:۳)
۳-۲-۲-۲-حذف شناسه
در بعضی از آثار معمول نویسندگان است که اجزای صرفی آخر فعل را برای احتراز از تکرار به قرینه حذف می کنند.به گمان من این نکته از مختصات زبان رایج این دوره شمرده نمی شود بلکه باید آن را از جمله مختصات سبک نویسندگان به شمار آورد ، خاصه که این گونه استعمال افعال درهمه ی نوشته های قرون چهارم تا اوایل قرن هفتم وجود ندارد ، یا دربعضی به ندرت دیده می شود و در بعضی دیگر وجهه استعمالی شایع است . (خانلری:۳۸۸)
« واشراف خلایق بخدمت او استقبال مسارعت نمود واصناف دیگر بشهر آرایی مشغول گشتند.»
(جوینی:۱/ ۶۴)
مسارعت نمود= شتاب کرد
شناسه (ند) از آخر فعل نمودند حذف گردیده است.
« واگرچه ارباب طوفان وقار مقاومت بسیار نمودند و نهمار تجلّد ها کرد هم عاقبت کار بگرفتند.»
(همان:۱/ ۱۳۸)
تجلّد ها کرد = بسیار تلاش کرد
« وسبب تعجیل درمراجعت آن بود که خبر رسید که ختای وتنگوت از امتداد غیبت چنگز خان مترّدد رأی شده اند ودرایلی وعصیا متبدّد گشته .» (همان:۱/ ۱۱۰)
شناسه «اند» حذف گردیده است.
۳-۲-۲-۳- حذف فعل معین
گاهی نیز معین فعل های صیغه های گذشته نقلی وگذشته پیشین وگذشته التزامی به قرینه ی فعل دیگر حذف می شود . در این دوره غالباً دردو جمله ی معطوف به یک دیگر معین فعل درجمله ی اول مذکور ودرجمله ی دوم محذوف است.(خانلری: ۲/۳۹۲ )
« هذیاناتی که نه حدّ امثال او باشد بر زبان می رانده واز غایت حماقت وفرط جهالت سخن هایی که مادّه ی وحشت وسرمایه ی مقالت بوده می گفته .»(جوینی:۱/ ۲۱۸)
« وکار سلطان درمیان آن قوم در حالت وصول او نیک تنگ در آمده بود ودر مضیق عظیم افتاده ….»
(جوینی: ۱/۴)
« ودر این سفر اتسز بر مکاید واحقاد امرا وحسّاد واقف شده بود و از سلطان خائف….»(همان:۱/ ۴)
« وسلطان نواحی بلخ را به بدر الدین جغر مُفوّض کرد ودست او را به لشکر بسیار قوی…» (همان:۲/ ۶۴)
« ایّام فرمان او را رام شده ودوران افلاک موافق مرام او گشته »(همان:۱/ ۶۴)
در این جمله فعل معین بود به قرینۀ معنوی حذف گردیده است.
« جماعتی از پراکندگان که در کنج ها وسوراخ ها مختفی مانده بودند و بیرون آمده تمامت ایشان را بفرمود تا بکشند.»(همان:۱/ ۱۰۴)
« سلطان چون دید که روز کار ست و وقت کارزار با اندک قومی که داشت روی به محاربت آورد»
(همان:۱/ ۱۰۶)
« خبر شنید که سلطان جلال الدین از آب گذشته است وکشتگان را درخاک کرده »(همان:۱/ ۱۰۸)
« و می گفت باران است وغنچه در حسرت غنچان از دلتنگی خون در شیشه می کرد. (همان:۱/ ۱۰۹)
« و از سبب پیری اسیلای جیوش هموم وغموم شب جوانی او به صباح پیری کشیده بود و از غالیه چشمۀ کافور جوشیده واز تف درون وثوران مادۀ سودا جرب از اعضای او مانند حباب درغلیان آب به ظاهر پوست دمیده .»(همان:۱/ ۱۳۴)
« و به هر موضعی که ایل شده بودند بنه گذاشته بودند وشحنه مانده ،چون یک چندی از مرو لشکرهای مغول تراخی درمیان افتادواراجیف آن که سلطان درعراق غالب شده است.»(همان:۱/ ۱۳۶)
فعل کردند در جمله اول به قرینه لفظی حذف شده است.
فرمود که ضبط چنین ملکی بزرگ وتمشیت مثل این کار نازک آن کس تواند دادواز مضایق مدخل ومخارج تفّصی تواند نمود که یاسای چنگز خانی و رسوم قاآنی دانسته ودیده باشد و در حلبات فرزانگی ومضمار مردانگی قصب سباق از اکفا واقران ربوده و کارهای خطیر را بنفس خود مباشرت کرده و بصدد معظمات امور بوده ودر اذلال صعاب ورقاب براهین معجز نموده ودر اروغ چنگزخان منکو قاآن است.»
«چون غبار فتنه های کوچکلک وتوق تغان نشسته شدواندیشۀ ایشان از پیش خاطربرخاست پسران وامرای بزرگ ونوینان وهزاره وصده ودهه را مرتب و مبیّن کرد وجناحین و طلایه معین.»(همان:ج۱ ،۶۳)
« مرو دارالملک سلطان سنجر بود. و مرجع هرکهتر ومهتر ،عرصۀ آن ازبلاد خراسان ممتاز وطایر امن وسلامت در اکناف آن در پرواز، »(همان:ج۱ ،۱۱۹)
عدد رؤوس ایشان با اقطار باران نیسان مبارات می نمود. وزمین آن با آسمان مجارات . »(همان:ج۱ ،۱۱۹)
« سلطان محمّد انار الله برهانه چون مجیر الملک شرف الّدین مظفّر را سبب جریمتی که عمّش اقتراب کرده
بود. ازحکومت وزارت معزول کرد وآن منصب را به پسرنجیب الدین قصه دار که ببهاء الملک موسوم شده بود مفوض »(همان:۱/ ۱۱۹)
مبارات نمود= برابری نمود