طغیان
+
-
+
-
منبع: (مرتن، ۱۹۶۹: ۲۶۳ به نقل از؛ بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۱۶).
نکته: علامت مثبت یعنی پذیرش و قبول، علامت منفی یعنی رد، علامت مثبت و منفی در کنار هم یعنی رد ارزش های موجود و جایگزین کردن ارزش های جدید(مقوله ی طغیان).
یکی از امتیازات نظریه مرتن این است که او مفهوم آنومی دورکیم را نه فقط در تبیین خودکشی به عنوان یک نوع انحراف اجتماعی استفاده کرد، بلکه این مفهوم را در مورد انواع جرم و بزهکاری به کار برد. در حالی که دورکیم در نظریه آنومی صرفاً به عوامل اجتماعی توجه نموده است، برخی بر این باور هستند که تفسیر مرتن در مورد آنومی نظریه ای دو عاملی است که هم بر برانگیزنده های فردی و هم بر ساختار اجتماعی تأکید نموده است. در ارتباط با الگوی کنش متقابل، مرتن موضوع محرومیت نسبی[۱۸۳] را مطرح می کند که به مقایسه آنچه موقعیت اجتماعی فرد را به ارتباطات وی با دیگران که در برخی از جنبه ها مشابه او هستند مرتبط می سازد برمی گردد. براساس منطق محرومیت نسبی، فقرا یا کسانی که در طبقهی پایین قرار دارند، نباید با آنان که در شرایط زندگی طبقات متوسط یا بالاتر قرار دارند مقایسه شوند. فقرا و دیگر طبقات اجتماعی باید خود را با کسانی که با آنها سروکار دارند یا معاشر آنها هستند مقایسه کنند. شدت و گستردگی محرومیت نسبی در جامعه، زمینه شکل گیری آنومی و به تبع آن شیوع انحرافات اجتماعی است. مرتن احساس جدا شدن فرد از گروه را آنومی ساده نامیده است و با یک نگرش سیستمی، عدم ادغام نظام های ارزشی در یکدیگر را آنومی شدید می نامد(احمدی، ۱۳۸۴: ۵۲-۵۳).
۳-۲-۴-۱-۲-۳- نظریه فشار عمومی رابرت آگنیو
نظریه فشار عمومی بیان می کند که فشارها یا محرک های تنش زای خاصی احتمال وقوع جرم را افزایش می دهند. نمونه هایی از این منابع فشار شامل ناتوانی در دستیابی به موفقیت مالی، انضباط سخت والدین، همسالان بزهکار و تبعیض می باشد. این فشارها منجر به شکل گیری عواطف منفی مانند خشم و ناکامی می شود که فشاری را برای کنش صحیح ایجاد می کند، و جرم یک واکنش یا پاسخ ممکن به این فشارها می باشد. در واقع، جرم شیوه ای برای کاهش یا فرار از این فشارها می باشد. برای مثال، افرادی که ممکن است دزدی کنند، برای این است که از دست والدین بدرفتار خود فرار کنند(آگنیو[۱۸۴]، ۲۰۱۵: ۱۸۴).
محیط اجتماعی نقش مهمی در نظریه فشار عمومی ایفا می کند. این وضعیت هم در سطح کنش های فردی و چهره به چهره و هم در سطح محیط اجتماعی وسیعتر اتفاق می افتد. در سطح کنش های فردی، در معرض فشار بودن عمدتاً کارکرد این مسأله می باشد که چگونه افراد با دیگران مانند والدین، همسالان، معلمان، همکاران و همسایگان رفتار می کنند. چنین رفتاری تحت تأثیر شدید گروه های بزرگتر و اجتماعاتی است که افراد به آنها تعلق دارند، همانطور که از موقعیت اجتماعی افراد در این گروه ها نیز تأثیر می پذیرد. بعلاوه، طبقهی اجتماعی، جنسیت، نژاد/قومیت و سن نیز بر این رفتار تأثیرگذار است(همان: ۱۸۴-۱۸۵).
بنابراین، در مقایسه با نظریه فشار کلاسیک، نظریه فشار عمومی در ماهیت خود بیشتر روانشناختی اجتماعی است و بر روی محیط بی واسطه به ویژه خانواده، همسالان، مدرسه و محیط های کاری تمرکز می کند. همچنین محیط اجتماعی وسیعتر و بزرگتر مانند اجتماعات، جوامع، جنسیت، نژاد/قومیت، سن و پایگاه اقتصادی را در نظر می گیرد. این محیط ها ایجاد فشار، در معرض فشار بودن و واکنش به آن را تحت تأثیر قرار می دهند. یک نفر ممکن است در یک خانوادهی فقیر به دنیا بیاید، دیگری در یک خانواده مرفه و ثروتمند. فرد اولی احتمال بیشتری دارد که فشارهای بیشتری را تجربه کند و به شکل مجرمانه و بزهکارانه با آنها مقابله نماید(همان: ۱۸۵).
آگنیو به چهار منبع فشار اشاره می کند:
نخست، فشاری که ناشی از ناتوانی و شکست در دستیابی به اهداف مثبت و ارزشمند اجتماعی[۱۸۵] است. این ناتوانی به طرق متفاوتی ممکن می گردد که عبارتند از: شکاف بین آرمانها و اهداف با دستاوردهای عملی، شکاف بین توقعات و انتظارات با دستاوردهای عملی و در نهایت، شکاف بین نتایج و پیامدهای منصافانه و مطلوب با نتایج عملی، به عنوان مثال نوجوانان هنگامی که موقعیت و جایگاه خود را در زندگی اجتماعی ناعادلانه و نامطلوب ارزیابی کنند، فشار را تجربه می کنند.
دوم، فشار می تواند به دلیل از دست دادن اهداف و محرک های مثبت و ارزشمند[۱۸۶] در فرد ایجاد گردد. به عنوان مثال، از دست دادن دوست پسر یا دوست دختر در یک رابطه عاشقانه، بیماری شدید یا مرگ یکی از عزیزان، جدایی والدین. به اعتقاد آگنیو، چنین حوادث و رویدادهایی می تواند زمینه ساز بزهکاری در افراد گردند.
سوم، این فشارها ناشی از تجربیات و محرک های منفی[۱۸۷] گذشته و رویدادهای استرس زای زندگی است. همانند کودک آزاری، بی توجهی به قربانیان جرم، راوابط منفی فرد با والدین و گروه همسالان(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۱۸-۱۱۹).
چهارم، فشار ناشی از فاصلهی بین انتظارات و دستاوردها[۱۸۸]: زمانی که افراد خود را با همسالان شان که وضعیت مالی و اجتماعی بهتری دارند(مانند داشتن پول بیشتر یا تحصیلات بالاتر)، مقایسه می کنند، فشار را تجربه می کنند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۸). هر کدام از این رویدادها می تواند منجر به ظهور عواطف منفی در افراد، همانند ترس، عصبانیت و پرخاشگری گردد.
تأکید نظریه فشار عمومی بر محیط اجتماعی، به این معنی نیست که عوامل زیستی و روانی نقش کمرنگی در نظریه فشار عمومی دارند. برای تبیین جرم بایستی عوامل اجتماعی، روانی و زیستی در کنار هم به کار گرفته می شوند. بنابراین، احتمال وقوع جرم زمانی بیشتر است که افراد دارای خصوصیات روانی-زیستی خاصی در محیط هایی که فشار وجود دارد، قرار بگیرند(آگنیو، ۲۰۱۵: ۱۸۶).
منابع فشار
حالت های منفی:
-خشم
- ناکامی
- نومیدی
- افسردگی
- ترس
ناتوانی در دستیابی به اهداف
رفتار بزهکارانه:
-مصرف مواد
-بزهکاری
-خشونت
-ترک تحصیل
از دست دادن محرک های مثبت
وجود محرک های منفی
فاصله بین انتظارات و دستاوردها
شکل ۳-۵- عناصر نظریه فشار عمومی. منبع: (سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۸).
۳-۲-۴-۱-۲-۴- نظریه آنومی نهادی استیون مسنر و ریچارد روزنفلد
مسنر و روزنفلد[۱۸۹] در کتاب جرم و رویای آمریکایی[۱۹۰](۲۰۰۷)، رویکرد دیگری را در رابطه با نظریه فشار مطرح کردند. آن ها در قالب نگاه سطح کلان به آنومی، رفتار ضد اجتماعی را به عنوان کارکرد تأثیرات فرهنگی و نهادی در جامعه آمریکا ملاحظه نمودند و نظریه ای را با عنوان نظریه آنومی نهادی[۱۹۱] مطرح کردند. مسنر و روزنفلد با این دیدگاه مرتن موافق بودند که هدف موفق در فرهنگ آمریکایی نافذ و فراگیرنده است. آن ها از این مسأله با عنوان رؤیای آمریکایی[۱۹۲] نام بردند(سیگل، ۲۰۱۲: ۲۰۷). رویای آمریکایی جامعه ای را تصور می کند که در آن همه اعضاء جامعه بر مبنای رقابت آزاد بدنبال دستیابی به موفقیت های مادی بعنوان یگانه هدف مقبول اجتماعی می باشند. لذا رویای آمریکایی شامل ارزشها و عناصر فرهنگی خاصی همانند دستاورد های شخصی، فردگرایی[۱۹۳]، عام گرایی[۱۹۴] و تجلیل و احترام به موفقیتهای مادی است(کلینارد و مییر[۱۹۵]، ۲۰۱۱: ۷۸). به اعتقاد مسنر و روزنفلد، برغم تفاوت های نژادی و جنسیتی گسترده در جامعه آمریکا، به نظر می رسد که اکثریت عمده شهروندان بر روی ارزشهای رویای آمریکایی توافق دارند. به زعم آنها، جامعه ایالت متحده قادر به تحقق رویای آمریکایی در میان بخش عمدهای از شهروندانش نمی باشد. زیرا نهادهای اقتصاد سرمایه داری در جامعه ایالت متحده بیش از دیگر جوامع توسعه یافته، بر نهادهای فرهنگی و جامعه سلطه دارند(پارکر و موون، ۲۰۱۵: ۸۵).
تسلط نهادهای اقتصادی در تعادل نهادی قدرت[۱۹۶] به سه طریق صورت می گیرد:
نخست، بی ارزش شدن کارکرد های غیر اقتصادی: این وضیعت زمانی روی می دهد که دیگر آموزش و علم آموزی فی نفسه غایت و هدف نیست. بلکه از آن بعنوان ابزاری جهت کارایی و دستیابی به موقعیت های مناسب شغلی استفاده می شود.
دوم، نوع دیگر عدم تعادل نهادی زمانی ایجاد می شود که غالب نهاد ها جهت هماهنگی و انطباق با نیاز های اقتصادی تحت فشار قرار می گیرند. بعنوان مثال، در حالی که برخی از جوامع همانند ژاپن و تعدادی از کشور های اروپای غربی عمیقا به زندگی خانوادگی متعهد و وفادارند در ایالات متحده خانواده تحت سیطره اقتصاد بازار و نوسانات ناشی از آن قرار دارد. درنتیجه، نهادهایی همچون مدرسه و دولت شدیداً به حمایت های مالی بخش خصوصی وابسته هستند.
سوم، عدم تعادل نهادی می تواند ناشی از نفوذ هنجار های اقتصادی به درون دیگر حوزه های نهادی باشد. تحت چنین شرایطی زوجین در خانواده بعنوان شریک در کنار یکدیگر زندگی می کنند. در این حالت مدیریت خانواده و تقسیم کار در آن می تواند عامل تضاد در میان زوجین باشد(مسنر و روزنفلد، ۲۰۰۷: ۸۳؛ به نقل از، بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۲۰-۱۲۱).
مسنر و روزنفلد استدلال نمودند که فرهنگ و ساختار نهادی ایالات متحده – به عبارت دیگر سازمان اجتماعی آن - مستقیما موجب افزایش سطح جرم هستند(شکل ۳-۶-). فشارهای آنومیک در جامعه ایالت متحده در غیاب اثر بخشی نهادهای غیر اقتصادی کنترل اجتماعی، همانند مدرسه و خانواده مشوق جرم هستند. بدلیل قدرت و سیطره بلامنازع ارزشهای اقتصادی سرمایه داری، بسیاری از پیام ها و معانی ارزشمند اجتماعی نهاد های غیر اقتصادی، بی ارزش می گردد. در نهایت، از آنجا که ارزش های موجود اقتصاد سرمایه داری قادر به ایجاد جامعه ای رقابتی نمی باشد، وجود آن در یک جامعه می تواند زمینه ساز جرم شود. زیرا این ارزش ها، موجب تشدید آنومی در جامعه می شود. بر طبق نظر مسنر و روزنفلد، گسترش آنومی و عمومیت یافتن آن در جامعه ایالت متحده، عامل عمده ای در جهت تبیین نرخ بالای جرم و تجاوز و همچنین جرایم یقه سفیدان میباشد(بیرن و مزراشمیت، ۲۰۱۱: ۱۲۱).
فرهنگ