زیر آتشفشان دیدهی من
ژاله آرام بود و سرد و خموش
سپس باز هم تشبیه نگاه خیرهی دخترک به میخ که به یک جا فرو رود یا تصور موج زدن راز در دیدهی او مانند موج زدن آب دریا از جملهی مشخصه های بیانی موجود در ابیات است.
سرودن این شعر در این مضمون، الهامی است که شاعر تحت تأثیر شغل خود و برخورد با موارد این چنینی در ایام معلمی به دست آورده است.
سیمین در شعر« خون سبز » نیز شکایت مردی را به تصویر می کشد که به توصیف زن نا بارور خود می پردازد:
خون سبز
ای مرغ نفرین! گوش من، آزرده شد از وای تو / ای بار سنگین! دوش من، با خستگی شد جای تو
ای وحشت! ای آغشته تن، با خون من با جان من / در هر تپیدن از دلم، آید صدای پای تو
ای ساقه ی برف آشنا! امید گل کردن کجا / تا خون سبز زندگی، یخ بسته در رگ های تو؟
ای خشک سال جاودان! ای کوری گلزار جان! / از لاله چشمی وا نشد، تا سینه شد صحرای تو
کابوس وحشت زا تویی، خواب جنون افزا تویی / هر شب به کامم می کشد، درد آفرین دنیای تو
گر لحظه یی همچون پری، خندم به ناز و دلبری / سیلی زند بر چهره ام، اهریمن سودای تو
طبعم ز جورت خسته شد، شعرم به بندت بسته شد / لب را فرو بست از سخن، زنجیرِی گویای تو
نه نطفه ی میلی در او، نه باردار از آرزو / سنگی ست در نقش زنی؛ همبستر نازای تو
(مجموعه اشعار، مرمر، خون سبز، صفحه ۳۵۴)
مورد خطاب قرار دادن، « مرغ نفرین، بار سنگین، وحشت » و جان بخشی به آن ها، خلق عبارت « ساقهی برف آشنا » به استعاره از قامت انسان رنج کشیده، خلق عبارت « خون سبز زندگی » به استعاره از فرزند که در امید گل کردن اوست.
عبارات « خشکسال جاودان، کوری گلزار جان » هر دو به استعاره از زن نازا، « لاله » استعاره از فرزند، « صحرا » که تهی از لاله است باز هم استعاره از زن نازا و شکوه از خلقیات زن و تشبیه او به « کابوس وحشت زا و خواب جنون افزا » که تاب نشاط مرد را ندارد به استناد بیت:
گر لحظهیی همچون پری، خندم به ناز و دلبری
سیلی زند بر چهره ام، اهریمن سودای تو
اظهار خستگی از وضع موجود و به بند گرفتار آمدن و به تبع آن لب فرو بستن و سکوت اختیار کردن مجموع شکایات مردی است که از همسر نازای خود ابراز می دارد. حالات بر شمرده شده برای زن محصول ناباروری اوست و افسردگی و دلزدگی ناشی از آن باعث بروز چنین رفتارهایی می شود در پاره ای مطالعات در خصوص ناباروری آورده شده است که « زوج ها در مواجهه با ناباروری به ترتیب از مراحل ذهنی زیر گذر می کنند: تعجب و بهت، شوک، انکار، خشم، انزوا، احساس گناه، غم و اندوه، افسردگی و پذیرش»۱۳ بخشی از این عکس العمل های ذکر شده را می توان در غالب تشبیهات و استعارات موجود در غزل دید. و در پایان اشاره به بی میلی و افسردگی و تشبیه زن به سنگ در سخت دلی و بی احساسی بدین مضمون:
نه نطفهی میلی در او، نه باردار از آرزو
سنگی ست در نقش زنی؛ همبستر نازای تو
زنان در جوانی با تخیلات رویا پردازی برای آینده و در پیری با یاد ایام گذشته زندگی می کنند. اگر چه این احساس را در مردان نیز می توان یافت اما قدرت و قوت آن در زنان بیش از مردان است.
در شعر « در من نشسته به نرمی » زنی از گذشته های از دست رفته خود سخن می گوید و بر آن حسرت می خورد. یاد ایام گذشته از احساساتی است که در زنان میان سال و کهن سال بیش تر می توان سراغ گرفت.
در من نشسته به نرمی
در من نشسته به نرمی تخدیر سبز بهاری / آن سان گسسته که گویی باد است و ابر بهاری
دردیده جلوه ی هستی مغشوش و درهم و لرزان / چون سایه های مصوّر در شیشه های غباری
کو آن شکوه جوانی وان نازکانه سراپا / در خوش تراشی و تُردی چون ساقه های بهاری
دستان خسته نوازم: بخشندگان بهشتی / چشمان عشوه فروشم: رقصندگان تتاری
اینک منم که به کندی بیمار و کاهل و سنگین / لغزد به جوی عروقم آن سرخگونه ی جاری
افسرده آتش ما را دیگر نه صولت یارا / با ما نه یاری خواهش در ما نه خواهش یاری
ای بیکرانی ی صحرا! مقیاس حسرت ما شو! / من تند پویه ی بندی چونان غزال حصاری
تنگی گرفته نفس ها در آستان عزیمت / با بی درنگی ی فرصت ماییم و لحظه شماری…
(مجموعه اشعار، خطی ز سرعت و از آتش، در من نشسته به نرمی، صفحه ۵۶۹)
در این ابیات می توان نوعی هراس از پیری را احساس کرد. اذعان شاعر به بیان خاطره، خیال بافی و اظهار نشانه های پیری و افسردگی ناشی از آن و نیز حسرت ایام سپری شده مشخصه هایی است که مؤید احساسات روحی زنانه است. تصویر مخیل بهار و تشبیه آن به پرده و نیز وجود رنگ ها در بیت نخست از دیگر خصوصیات اشعار زنانه است در کتاب ‘’ بررسی شعر بانوان در ادبیات معاصر'’ که به بررسی اشعار و آثار پروین، فروغ، سیمین، سپیده کاشانی و طاهره صفارزاده پرداخته است پدید آور فصلی را با عنوان « حضور رنگ در اشعار زنان مشهود است»۱۴ تنظیم نموده و ذیل این عنوان نمونه هایی از شاعران ذکر شده را بیان داشته است.
در بیت دوم:
صدها فروغ دروغین در انعکاس وجودم / چون شمع کوچک مسکین در قصر آینه کاری
فروغ نور امید را به واسطه فسردگی روحی خود به شمعی کوچک و وجود خویش را در انعکاس نور آن شمع به قصر آینه کاری مانند کرده است و بدین واسطه ارزشی برای فروغ وجود خویش قائل نیست چه این که این شمع کوچک در میان آن همه آینه نور کاذبی را ایجاد خواهد کرد که ارزشمند نمی تواند بود. همین سیاق تشبیهی که به گونه ای لف و نشر از نوع مرتب نیز در آن وجود دارد در بیت سوم نیز مشاهده می شود بدین مضمون که:
در من خلیده چو خاری اصرار موذیی کشفی / چون یاد رفته ز خاطر در سُکر باده گساری
شاعر اصرار کشف شدهی ذهنی خود را به خاری مانند کرده که وجه شبه آن دو خلیدن و فرورفتن موذیانه است و این گروه تشبیهی را باز به خاطره ای مانند کرده که در مستی باده گساری بدست فراموشی سپرده شده است.
در بیت چهارم شاهد لف و نشر نا مرتبی هستیم بر پایهی تشبیه؛ شاعر ذهن خالی و خشک خود را به تیغ صحاری و خشونت شعری خود را به تاغ کویری مانند کرده است:
در ذهن خالی خشکم گاهی خشونت شعری / روید چو تاغ کویری روید چو تیغ صحاری
در لغت نامه دهخدا ذیل واژهی « تاغ » آمده است: « چوبی بود به قوت که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید .[ صحاح الفرس ]. درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیار ماند و به عربی غضاءگویند.[ برهان ]. هیزم کوهی که اگر آتش آن را ضبط کنند مدتی ماند و آن را توغ نیز گویند. [ فرهنگ خطی کتابخانهی مولف ].» ۱۵ که اگر مبنای آوردن لغت تاغ را در تناسب با تیغ صحاری بگیریم معنای سوم که هیزم کوهی است تناسب بیش تری با واژه های دیگر تواند داشت. فی الواقع مقصود شاعر از آوردن تاغ کویری یعنی آتش دیر پای شعله ور در کویر بیان خشونتی است که در شعر وجود دارد و خود نیز رویش تاغ و تیغ را مشبهٌ بهی برای شعر خود در خشونت و ناخوشی آورده است.
در من کلاف تخیّل با این تلاطم وحشت / آن سان گسسته که گویی باد است و ابر فراری
تشبیه ” تخیل ” به ” کلاف “، در به هم ریختگی و سردرگمی وحشتی است که خود نیز به دریایی مانند شده درتلاطم و ناآرامی، سپس تشبیه آن گروه تشبیهی به باد که ابرها را فراری می دهد. جان بخشی به ابر که توانایی گریختن دارد نیز تصویر دیگری است که ما حصل تشبیه است.
در دیده جلوهی هستی مغشوش و درهم و لرزان / چون سایه های مصوّر در شیشه های غباری
هستی در این بیت از نظر شاعر به سایه های مصوری در شیشه های غبار آلود شبیه شده که وجه شبه آن در مغشوش و درهم و لرزان بودن آن است.
شاعر در بیت:
کو آن شکوه جوانی وان نازکانه سراپا / در خوش تراشی و تُردی چون ساقه های بهاری
اندام خود را در خوش تراشی و تُردی به ساقه های بهاری ،و در بیت بعد دستان خود را در نوازش خستگان به بخشندگان بهشتی که استعاره از حوریان بهشتی می تواند بود و چشمان خود را در عشوه فروشی و ناز به رقصندگان تتاری مانند کرده است.
تصویر های شاعرانه سیمین بهبهانی و شفیعی کدکنی از منظـر نقد زن مدار- قسمت ۲۹