۲-۳-۲-۱۱-۲- تفکرات خراب در توحید
امام سجاد, فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّهُ یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ وَ الْآیَاتِ مِنْ سُورَهِ الْحَدِیدِ إِلَى قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ فَمَنْ رَامَ مَا وَرَاءَ ذَلِکَ فَقَدْ هَلَکَ»[۲۲۳]: خداى عز و جل دانست که در آخر الزمان مردمى محقق و مو شکاف و کاونده خواهند آمد که به خاطر آنها سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیات سوره حدید را که آخرش «وَ هُوَ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» است نازل فرمود، پس هر که براى خداشناسى فراتر از اینها را بجوید هلاک است.
بیان: در بیان این روایت مقالهای نوشته شده است که برای فهم آن بخشی از اصل آن را به قرار زیر آوردهام.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«برخى از مفسران حدیث, همچون فیض کاشانى حدیث را در مقام مدح اقوام متعمّق و امر به تعمّق مى دانند. فیض مى گوید: (لعلّه أشار بالمتعمّقین إلى أکابر أهل المعرفه). ملاصدرا نیز بدون این که تصریح کند, محتواى حدیث را در راستاى مدح و تمجید تعمّق کنندگان دانسته و به تعمّق در سوره توحید و شش آیه نخست سوره حدید مى پردازد. در مقابل, برخى دیگر از مفسران حدیث, همچون علامه مجلسى برآنند که پیام حدیث مذمت متعمّقان و نهى از تعمّق است. وى احتمال سومى را نیز مطرح کرده و آن این که حدیث در مقام بیان معیارى است که افکار و اندیشه ها را باید بر آن عرضه کرد. این معیار سوره توحید و اوایل سوره حدید است.
در سال هاى اخیر, برخى دانشوران در نوشته ها و سخنرانى هاى خود به ترویج نظریه نخست پرداخته اند و براى برخى این گمان پیدا شده است که حدیث معنایى جز همان تفسیر نخست ندارد. اینان بر این اساس که حدیث مورد بحث, متعمّقان را تمجید مى کند, متعمّقان را بر فیلسوفان تطبیق مى کنند و در نتیجه, حدیث را تأییدى بر فلسفه و آراى فلسفى مى دانند و گاه در ضمن سخن, زمان موجود را همان آخرالزمان دانسته و حدیث را مؤیدى بر آراى فیلسوفان معاصر و ردّى بر منتقدان این فیلسوفان مى دانند.
این روش براى تأیید یا ردّ یک مکتب یا نظریه اى فلسفى, و نیز تطبیق هاى ذکر شده, قابل بحث و تأمل است. اما بحث اصلى این نوشته, پیام حدیث است. آیا پیام حدیث مدح اقوام متعمّق و امر به تعمّق است یا نکوهش متعمّقان و نهى از تعمّق؟ اصولاً مفهوم تعمّق چیست و چه نسبتى میان سوره هاى توحید و حدید و تعمّق وجود دارد؟ در این نوشته نشان خواهیم داد که واژه تعمّق در فرهنگ معصومان علیهم السلام در مقام سرزنش به کار مى رود و پیام حدیث, نهى از تعمّق در ذات خداست و سوره هاى توحید و حدید معیار و میزانى هستند براى تفکّر صحیح که به تعمّق منتهى نخواهند شد.
تعمّق در لغت
(تعمّق) مصدر باب تفعل از ماده (عمق) است. ابن فارس مى گوید: (عُمق) وقتى صفت راه باشد, به معناى بُعد است و هنگامى که صفت چاه باشد, به معناى طول داخل چاه است. خلیل بن احمد, ابن اثیر و ابن منظور گفته اند که ماده (عمق) وقتى به باب تفعّل مى رود, به معناى مبالغه و افراط به کار مى رود: (المتعمِّق: المبالغ فی الأمر المتشدِّد فیه, الذى یطلب أقصى غایته).
تعمّق در احادیث
براى فهم درست معناى سخن هر گویندهاى باید با زبان, فرهنگ و اصطلاحات او آشنا بود. نمىتوان واژه به کار رفته در یک زبان و فرهنگ را براساس معناى زبان و فرهنگ دیگر معنا کرد. سخنان معصومان علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنا نیستند. مقتضاى به کار بردن اجتهاد در فهم واژه اى قرآنى و حدیثى این است که این واژه ها را به زمان صدور آن بازگردانیم و ببینیم وقتى واژه مورد تحقیق صادر شد, در زبان عربى آن زمان و فرهنگ اسلامى این واژه چه معنا و مفهومى داشته است. بنابراین, تفسیر واژه هاى به کار رفته در زمان معصومان, براساس معنایى که بعداً حادث شده یا براساس معنایى که در زبان فارسى وجود دارد, تفسیرى دور از واقع و مصداق تفسیر به رأى خواهد بود. این که در زبان فارسى تعمّق به معناى تفکّر و تأمّل, و امرى مثبت تلقى مى شود, نمى تواند دلیل آن باشد که این واژه در احادیث هم به همین معناست.
به منظور فهم معناى تعمّق در حدیث مورد بحث لازم است به خانواده حدیث مذکور مراجعه کرد. مقصود از خانواده حدیث, احادیثى هستند که در آن ها کلمه تعمّق به کار رفته است. با بررسى این احادیث مى توان معناى تعمّق را در فرهنگ احادیث استنباط کرد. این احادیث را در چند دسته مى توان رده بندى کرد. هرکدام از این دسته ها موردى از کاربرد کلمه تعمّق را نشان مى دهد. اما قدر جامع همه این احادیث این است که در فرهنگ معصومان علیهم السلام که هماهنگ با لغت عربى اصیل است, تعمّق به معناى افراط در کارى و خارج شدن از حدّ اعتدال است.
-
- دسته اول, احادیثى اند که مطلق تعمّق را مذمت مى کنند. از این میان, مى توان به حدیثى از امیرالمؤمنین, اشاره کرد که در آن تعمّق یکى از ارکان و ستون هاى کفر معرفى شده است:
الکفر على أربع دعائم: على التعمّق… فمن تَعَمِّقَ لم یُنِبْ إلى الحق;
کفر بر چهار ستون پایدار است: بر تعمّق… پس آن که تعمّق کرد به حق باز نگشت.
از دیدگاه دینى, بزرگ ترین خطر براى یک انسان کفر است و یکى از اسباب این خطر بزرگ تعمّق مى باشد. بنابراین, این دسته احادیث ضمن بیان خطر تعمّق, مردم را از تعمّق برحذر مى دارند و آن را شدیداً مذمت مى کنند.
-
- دسته دوم, احادیثى اند که تعمّق در دین را مذمت مى کنند و خطر آن را خروج از دین مى دانند. از این میان, حدیث پیامبر اکرم(ص) قابل ذکر است:
إنّ أقواماً یتعمّقون فى الدین یمرقون منه کما یمرق السهم من الرمیه;
همانا اقوامى در دین تعمّق مى کنند, آنان از دین خارج مى شوند, همان طور که تیر از چله کمان خارج مى شود.
در این احادیث خروج از دین یکى از خطرهاى تعمّق دانسته شده و نسبت به آن هشدار داده شده است.
-
- گروه سوم, احادیثى اند که از تعمّق در اعمال و تکالیف شرعى نهى مى کنند و مردم را از این کار بر حذر مى دارند; براى مثال امام موسى کاظم, مى فرمایند: (لاتعمّق فى الوضوء). شیخ حرّ عاملى براى این احادیث بابى تحت عنوان (استصحاب صفق الوجه بالماء قلیلاً عند الوضوء, وکراهه المبالغه فى الضرب, والتعمّق فى الوضوء) گشوده است. در این احادیث, تعمّق به معناى افراط در وضو گرفتن و وسواس گرى است. این معنا با معناى لغوى کاملاً هماهنگ است, زیرا تعمّق در لغت به معناى افراط و مبالغه است. از پیامبر اکرم(ص) حدیثى نقل شده است که در آن حکمت ترک تعمّق در دین و احکام دین بیان شده است:
إیّاکم والتعمّق فی الدین! فإنّ الله قد جعله سهلاً; فخذوا منه ماتطیقون;
از تعمّق در دین برحذر باشید, زیرا خداوند دین را آسان قرار داده است; پس از دین هر آنچه را در توان شماست, اخذ کنید.
-
- طبقه چهارم, احادیثى اند که از تعمّق در صفات خدا نهى کرده, ترک کنندگان این نوع تعمّق را مدح و تحسین نموده و آن ها را راسخان در علم معرفى مى کنند! امام على, مى فرمایند:
فانظر أیّها السائل; فما دلّک القرآن علیه من صفته فائتمّ به, واستضئ بنور هدایته, و ما کلّفک الشّیطان علمه مما لیس فى الکتاب علیک فرضه ولا فى سنّه النبیّ(ص) و أئمه الهدى أثره, فکل علمه إلى اللّه سبحانه; فإنّ ذلک منتهى حقّ الله علیک. واعلم أنّ الراسخین فى العلم هم الذین أغناهم عن اقتحام السّدد المضروبه دون الغیوب, الاقرار بجمله ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب, فمدح اللّه اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحطیوا به علماً, وسمّى ترکهم التّعمّق فیما لم یکلّفهم البحث عن کنهه رسوخاً. فاقتصر على ذلک, ولا تقدّر عظمهالله سبحانه على قدر عقلک فتکون من الهالکین;
پس اى پرسنده بیندیش! و آن چه قرآن از وصف پروردگار به تو مى نماید, بپذیر, و نور هدایت قرآن را چراغ راه خود گیر; و از آن چه شیطان تو را به دانستن آن وامى دارد, و کتاب خدا آن را بر تو واجب نمى شمارد و در سنّت رسول و ائمه هدى نشانى ندارد, دست بدار, و علم او را به خدا واگذار ـ که دستور دین چنین است ـ و نهایت حقِ خدا بر تو این; و بدان راسخان در علم کسانى اند که خدا اقرارشان را به ندانستنِ آن چه در پرده غیب است و تفسیرش براى آنان روشن نیست, از ورود به درهاى بسته عالم غیب و آگاهى بدان چه در پس پرده مستور است بى نیاز ساخته, و خدا این اعتراف آنان را به ناتوانى در رسیدن بدان چه نمى دانند, ستوده است, ترک تعمّق آنان را در فهم آن چه بدان تکلیف ندارند, راسخ بودن در علم نامیده است. پس بدین بس کن! و بزرگى خداى سبحان را با میزانِ خرد خود مسنج تا از تباه شدگان مباشى.
در این حدیث نکات زیادى وجود دارد که در مقام شرح آن ها نیستیم. اما نکته قابل توجه این است که در این حدیث ترک تعمّق در صفات الهى, به عنوان رسوخ در علم معرفى شده است, در حالى که به نظر مى رسد رسوخ با تعمّق متناسب است نه با ترک تعمّق. شاید بدین دلیل باشد که تعمّق به معناى افراط و خارج شدن از حدّ است. بنابراین, اگر از حدّ علم صفات الهى خارج نشویم و در همان حدّ بمانیم, در واقع, در محدوده علم به صفات, راسخ, استوار و ثابت قدم مانده ایم, اما اگر از حدّ علم به صفات خارج شویم, از محدوده علم خارج شده و به منطقه جهالت و نادانى وارد شده ایم. در واقع, تعمّق در این گونه احادیث به معناى خارج شدن از حدّ علم, و فرو رفتن در جهل و گمراهى است. ذکر این نکته لازم است که این گونه احادیث از دلایل نقلى متکلمان در مورد توقیفى بودن اسما و صفات الهى است.
-
- دسته پنجم, احادیثى اند که تعمّق در معرفت خدا را بى فایده مى دانند. امام باقر, مىفرمایند:
تکلّموا فى خلق اللّه ولا تتکلّموا فی اللّه, فإنّ الکلام فى اللّه لایزداد صاحبه إلاّ تحیّراً;
در مخلوقات خدا تکلّم و بحث کنید و در خدا بحث و تکلّم نکنید, پس به درستى که سخن گفتن در مورد خدا, جز تحیّر و سرگشتگى بر صاحب سخن چیزى نمى افزاید.
این که چه کسانى در ذات و صفات الهى تعمّق, تفکّر و یا تکلّم مى کنند, از محدوده بحث این نوشته خارج است. مقصود اصلى این است که قطع نظر از مصداق تعمّق کنندگان, تعمّق در فرهنگ احادیث, افراط کردن و خارج شدن از حدّ و وارد شدن در منطقه ممنوع است و در احادیث به عنوان امرى مذموم, بلکه خطرناک مطرح و از آن نهى شده است. بنابراین, نباید حدیث (اقوام متعمّقون) را دلیلى بر تأیید فلسفه و یا فلسفه اى خاص ذکر کرد و از آن به عنوان دلیلى در رد مخالفان نظریات فلسفى سود جست.
قرائن داخلى حدیث
قطع نظر از خانواده حدیث مورد بحث, متن حدیث نیز گویاى این است که حدیث در مذمت أقوام متعمّق صادر شده است. در حدیث آمده است: خداوند چون مى دانست در آخرالزمان گروه هاى تعمّق کننده اى ظهور خواهند کرد, سوره توحید و اوایل سوره حدید را نازل کرد. پس کسى که از این آیات فراتر رود, هلاک خواهد شد: (فمن رام وراء ذلک فقد هلک). اگر حدیث در مقام تحسین و تمجید تعمّق بود, نباید در آن این تعبیر به کار مى رفت.
معناى حدیث این است که چون در آخرالزمان عده اى در ذات و صفات خدا تعمّق و افراط خواهند کرد و از حدود مجاز خارج خواهند شد, خداوند براى جلوگیرى از کار آنان حدى معیّن کرد که آنان از آن حدّ تجاوز نکنند. این حدّ آیاتى از قرآن است که در حدیث مشخص شده است. پس کسى که از این حدّ تجاوز کند و در واقع, از مرحله تفکّر مجاز وارد تعمّق غیر مجاز شود, هلاک خواهد شد. بنابراین, آیات مذکور براى جلوگیرى از تعمّق و افراط نازل شده نه براى تشویق به تعمّق. به دیگر سخن, خروج از محدوده آیات مذکور, همان تعمّق است, لذا همان اثرى که در احادیث دیگر براى تعمّق ذکر شده, در این حدیث براى تجاوز از حدّ آیات ذکر شده است; یعنى هلاکت, کفر و گمراهى. بدین سان, پیام اصلى حدیث, پیام احادیث بسیارى است که از تفکّر در ذات و صفات خدا نهى کرده و آن را موجب هلاکت و گمراهى دانسته اند.
تعبیر (فى آخرالزمان اقوام متعمّقون) نیز مؤید این است که حدیث در مقام مذمت است, زیرا معمولاً تعبیر (آخرالزمان) در احادیث به منظور مذمت به کار مى رود, نه مدح و تحسین; یعنى آخرالزمان زمانى است که کارهاى قبیح و نادرست شایع خواهد شد, نه کارهاى خوب و شایسته. اصولاً دلیلى وجود ندارد که افراد آخرالزمان فهم و درک بیش ترى از پیشینیان داشته باشند.»[۲۲۴]
۲-۳-۲-۱۱-۳- اعتقاد به مجبور بودن بر گناه
رسولخدا۳ فرمود: «یَکُونُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ یَعْمَلُونَ الْمَعَاصِیَ وَ یَقُولُونَ إِنَّ اللَّهَ قَدْ قَدَّرَهَا عَلَیْهِمْ الرَّادُّ عَلَیْهِمْ کَشَاهِرِ سَیْفِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[۲۲۵] اقوامی در آخرالزمان خواهند بود که گناهان را مرتکب میشوند و -بعد- میگویند که خداوند اینها را بر ما مقدر کرده است –و شیوع این عقیده به گونه ای است که- اگر کسی آنها را رد کند همانند کسی است که در راه خدا شمشیرش را آخته باشد.
این عقیده همان عقیده اشعریون و جبریون است که معتقدند انسان از خود اختیاری ندارد و در این عالم مجبور است لذا اگر گناهی هم مرتکب شوند میگوید که این را خداوند برای ما خواسته است و چون او خواسته است لذا گناهی بر ما نیست!
اما این عقیده هم با عقل سازگار نیست که انسان گناه خود را بر گردن خداوند اندازد و او را مقصر سازد و هم این که با آیات گوناگونی از قرآن نیز در تضاد است، مثل آیه «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِک»[۲۲۶] و نیز آیه «وَ لا تَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرى»[۲۲۷].
۲-۳-۲-۱۲- خروج از دین
برخی از روایات آخرالزمان حاکی از آن است که گروهی از امت اسلام در آن زمان از دین خارج میشوند. که این خروج از دین، یا از جهت برگشتن و رد اعتقادات و اخلاقیات و احکام دین و یا از جهت تغییر دین خود به دینی دیگر میباشد. البته هر دو اتفاق میافتد ولی جهت اول شایعتر است.
پیامبر۳ فرمود: «لَا تَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّى یَلْحَقَ حَیٌّ مِنْ أُمَّتِی بِالْمُشْرِکِینَ»[۲۲۸]: بر پا نشود ساعت (ظهور) تا اینکه طایفهای از امت من به مشرکین ملحق شوند.
۲-۳-۲-۱۳- تزلزل در دین و ایمان مردم
برای دین و ایمان مردم انحرافاتی وجود دارد که به صورتهای زیر است.