تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها 21
تعاریف مفهومی 21
راهبردهای مقابله ای 21
خودکنترلی 22
سلامت روان. 23
تعاریف عملیاتی 23
راهبردهای مقابله ای 23
خودکنترلی 23
سلامت روان. 24
فصل دوم. 24
پیشینه و ادبیات پژوهش. 24
بخش اول: پیشینه نظری 25
مفهوم سلامت روان: 25
نظریه مکتب زیگموند فروید: 27
نظریه کارل یونگ: 27
نظریه اریک اریکسون: 28
نظریه اریک فروم : 28
نظریه آبراهام مازلو: 29
ویکتور فرانکل : 30
نظریه روانشناسی فردی آدلر: 31
ارتباط سبک زندگی و بعد مثبت تعریف سلامت روان. 31
ارتباط سلامت روان با نحوه جبران حقارت آدلری 34
سبک زندگی ناکارآمد و سلامت روانی پایین 35
نابهنجاری روانی از دیدگاه آدلر. 37
گرایشهای محافظ 39
علاقه اجتماعی 40
حمایت اجتماعی 42
مفهوم سازی حمایت اجتماعی 43
انواع حمایت اجتماعی 45
کارکردهای کلی حمایت اجتماعی 45
نقش های کارکردی حمایت اجتماعی در محدوده فرایند استرس و مقابله. 47
الگوهای مربوط به کارکردهای ضربه گیرانه حمایت اجتماعی در برابر استرس. 49
سبک های مقابله ای 51
علاقه اجتماعی، و سبک های مقابله. 57
نظریه های مقابله با استرس. 60
الگوی مبتنی بر پاسخ استرس. 60
الگوی مبتنی بر محرک استرس. 62
الگوی تبادلی استرس. 64
خودکنترلی 67
پیشینه پژوهش. 70
پیشینه پژوهش های خارجی 70
پیشینه پژوهش های داخلی 80
فصل سوم. 84
روش پژوهش. 84
روش پژوهش. 85
جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری 85
ابزار گردآوری اطلاعات 86
پرسشنامه راهبردهای مقابله ای: 86
ب) مقیاس خودکنترلی 87
سلامت عمومی: پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ) 88
روش اجرا 89
روش تجزیه و تحلیل داده ها 90
رعایت اخلاق پژوهش. 91
مقدمه
بالغ بر سه دهه قبل، قلمرو مطالعاتی استرس و مقابله با هدف بازشناسی تعامل پویای بین فرد و محیط پدید آمد (موس[1]، 2002). برای چندین سال، محققان علاقمند به مطالعه علمی محیط، به منظور عینی سازی و کمی سازی محیط اطراف، تعداد رخدادهای منفی زندگی افراد و گرفتاری های روزانه آنها را در طول یک ماه گذشته بررسی کردند.
بررسیها نشان می دهند که تنیدگی و استرس با بیماری روانی و مشکلات روانی ارتباط مثبت دارد (اسریواستاوا[2]،1991). افراد غالباً در مواجهه با عوامل استرسزا، طیف گستردهای از راهبردهای مقابلهای را مورد استفاده قرار می دهند. اینکه کدام راهبرد مقابلهای بهکار گرفته شود، تا حدود زیادی به ماهیت علل استرسزا و مشکلاتی که توسط آن ایجاد میشود، بستگی دارد. تحقیقات بیلینگ[3] و موس (1982) نشان میدهد که مردم عموماً مایلند مقابله مسأله مدار را بیشتر از روش هیجانمدار بهکار برند. مقابله مسألهمدار در موقعیتهایی که میتوان کارهای سازنده انجام داد، بهکار میرود و مقابله هیجان مدار اساسأ بعد از رویدادهایی بهکار میرود که نمیتوان موقعیت را تغییر داد
بر خلاف نظریه های دیگر استرس، الگوی تبادلی استرس، الگوی رابطه بین فرد و محیط را ـ که به مثابه یک رابطه متقابل تلقی میشودـ، بررسی می کند (لازاروس و فولکمن[4]، 1998). در یک رویکرد مرجح تر درباره تعریف استرس، بر تعامل بین فرد و محیط تاکید شده است. در الگوی تبادلی لازاروس و فولکمن (1984)، فرایند استرس به مثابه رابطه ویژه بین فرد و محیط تلقی میشود که در طی آن فرد مطالبات محیطی اثرگذار بر بهزیستی خود را از منابع فردی خویش، فراتر ارزیابی می کند. دیو[5] (1989) پیشنهاد کرد تعریف تبادلی استرس به سه دلیل از تعاریف مبتنی بر پاسخ-محرک متفاوت میباشد:1) استرس فقط نتیجه یک موقعیت یا یک پاسخ نیست، 2) فرایند استرس مستلزم تبادل بین فرد و محیط است و 3) مقابله و انطباق، قسمت های آشکار تبادل بین فرد و محیط میباشند که در شکل گیری تجارب استرس زا اثرگذارند.
پاین[6] (2001) بیان می کند که در رویکرد تبادلی بر ادراک فرد از مطالبات محیط (یا عوامل استرس زا) و منابع فردی برای مقابله (برای مثال حمایت اجتماعی) ـ که به مثابه مهمترین عوامل تعیین کننده بهزیستی قلمداد می شوند ـ، تاکید می شود. در این رویکرد فرض می شود که افراد به طور مستمر محیط اطراف خود را ارزیابی می کنند و استرس، نتیجه ادراک فرد از عدم انطباق بین مطالبات ادراک شده و منابع در دسترس برای مقابله با آن مطالبات می باشد.
با این وجود، محققان علاقمند به قلمرو مطالعاتی حمایت اجتماعی از نظریه های استرس و مقابله نیز تاثیر پذیرفته اند (دانکل ـ اسچتر[7]، فولکمن و لازاروس، 1987). در این چارچوب، حمایت اجتماعی به مثابه تبادلات بین فردی وابسته به استرس تلقی می شود که از طریق آن، اعضای شبکه، در مواجهه با یک مساله از یکدیگر حمایت لازم را به عمل می آورند. در این معنا، حمایت اجتماعی در مواجهه با یک عامل استرس زا به مثابه یک راهبرد مقابله ای تلقی می شود (لیبرمن[8]، 1986).
خودکنترلی یکی دیگر از عوامل مطرح شده در نظریه های روانشناختی مرتبط با راهبردهای مقابله ای است. خودکنترلی عبارت است از تعارض درون فردی بین منطق و هوس، بین شناخت و انگیزه و بین برنامه ریز درونی و عمل کننده درونی، که غلبه قسمت اول هر کدام از این زوج ها بر قسمت دوم است (راچلین[9]، 1995). ساسمن، دنت و لیو[10] (2003) در پژوهش خود که با یک نمونه1050 نفری انجام گرفت. در یک مطالعه طولی که توسط آدابرادوتیر و رافنسون[11] (2002) انجام گرفت نشان داده شد دانش آموزانی که رفتارهای ضد اجتماعی بیشتری دارند سطح خودکنترلی کمتری دارند و در خطر بیشتری برای مواجهه و مشکلات رفتاری قرار دارند. اسودی[12] (1999) خودکنترلی پایین را به عنوان یک عامل کلیدی برای مشکلات رفتاری در میان جوانان معرفی نمود. همچنین، شواهد تجربی مختلف به منظور تبیین تفاوتهای فردی در الگوی پاسخهای رفتاری و شناختی دانش آموز در مواجهه با موقعیتهای پیشرفت تحصیلی اعم از: مطالعه، یادگیری و امتحان، بر نقش با اهمیت خودکنترلی در حفظ توجه و دقت (مارچند، گوین، گاتیرز و آنتونیو[13]، 2012) و همچنین بر نقش منابع اطلاعاتی چندگانه مانند: باورهای خودکارآمدی (تیموتی[14]، 2004)، اهداف پیشرفت (پکران[15]، 2009)، ارزیابیهای شناختی (شوجی، هاریگان، وول، استیون و میلر[16]، 2010) و خودنظم جویی تحصیلی(دانیلز[17] و استاپنیسکی[18]، 2012)، بیش از پیش تاکید کردهاند. نظریه کنترل ـ ارزش[19] هیجانهای تحصیلی یا پیشرفت پکران، 2002، به مثابه یکی از مطمئنترین و پراستنادترین دیدگاههای نظری درباره هیجانها در موقعیتهای آموزشی بر بنیادهای نظری مرتبط بر الگوی اثرگذاری هیجانها بر موقعیتهای آموزشی متمرکز است. نظریه کنترل ـ ارزش یک دیدگاه شناختی اجتماعی درباره انتظارات فراگیران و معلمان فراهم میآورد. این نظریه مفروضههای رویکردهای نظری کنترل-ارزش را انسجام میبخشد. در این نظریه فرض میشود که ارزیابیهای کنترل و ارزش مرتبط با یادگیری، آموزش و پیشرفت در پیش بینی الگوی تجارب هیجانی فراگیران و معلمان دارای اهمیت بالایی است (مگنو[20]، 2010).
رویکردهای درمانی مختلفی به طور گسترده در زمینه درمان و بهبود بخشیدن به سلامت روانی افراد به کار رفتهاند، یکی از این رویکردها رویکرد آموزشی خودکنترلی می باشد که در افزایش سلامت روانی و درمان برخی از اختلالات اعصاب و روان میتواند موثر باشد. گرانت[21]، استینسون[22] و هارفورد[23](2001) خودکنترلی را به عنوان یک فرآیند شناختی- رفتاری برای شناسایی راه حلهای موثر برای حل مشکلات خاص که افراد در زندگی روزمره با آن مواجه می شوند، تعریف می کنند. این فرآیند، انواع پاسخهای بالقوه موثر برای سروکار داشتن با موقعیت مسئله ساز را در دسترس قرار میدهد و احتمال انتخاب مؤثرترین پاسخ از میان این راه حل های متناوب را افزایش می دهد. طبق مدل دی زوریلا، پیامدهای حل مسئله در جهان واقعی عمدتاً بوسیله دو فرآیند عمده نسبتاً مستقل یعنی گرایش به مسئله و حل مسئله تعیین می شود. نتایج پژوهش های مختلف حاکی از آن است که سازش یافتگی اجتماعی، تحت تأثیر تفکر مبتنی بر حل مسئله اجتماعی است؛ به عبارت دیگر، غنی سازی محیط اجتماعی از لحاظ مهارت های حل مسئله اجتماعی، می تواند سبب شکل گیری سازگاری اجتماعی شود (تگلاسی و راتمن[24]، 2001). محققین بسیاری (هاروی، فلچر و فرنچ[25]، 2001؛ پاکسلاتی و کلتیکانگاس-جاروینن[26]،2000) معتقدند که الگوهای نادرست در پردازش اطلاعات اجتماعی، راهبردهای حل مسئله اجتماعی و استدلال اجتماعی در شکل گیری سازش نایافتگی، نقش عمده ای ایفا می کنند.
نقش نظریه انسجام اجتماعی[27] و نظریه تعامل نمادین[28] در فراهم آوردن برخی زمینه های نظری اولیه درباره قلمرو مطالعاتی حمایت اجتماعی اجتناب ناپذیر می باشد. نظریه انسجام اجتماعی توضیح می دهد که مشارکت در یک جامعه منسجم، افراد را در برابر کارکردهای مختل کننده و آشفته حمایت می کند (پیرخائفی، 1393). طبق نظریه تعامل نمادین، مشارکت در روابط اجتماعی، به ویژه مشارکت در روابط نزدیک و قوی، با فراهم آوردن بستر لازم برای شکل گیری هویت های ثابت و ادراک از خود مثبت، بر بهزیستی روان شناختی اثرگذارند (تویتس[29]، 1995).
بیان مسئله
در نظریه تبادلی استرس و مقابله[30] (لازاروس و فولکمن، 1984)، راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی به چگونگی رابطه بین فرد و محیط اطلاق می شود (مک کانی ـ راسل و سالیوان[31]، 1999). در این مقابله یا کنارآمدن، عوامل گوناگونی می توانند موثر باشند که خودکنترلی، حمایت اجتماعی و سلامت روان از آن جمله اند. در پژوهش حاضر بر بررسی رابطه خودکنترلی و راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی مبتنی بر مدل لازاروس پرداخته می شود و همچنین رابطه راهبردهایِ کنارآمدن با فشارِ روانی با سلامت روانی از طریق حمایت اجتماعی مبتنی بر مدل آدلر مورد بررسی قرار می گیرد.
حمایت اجتماعی به میزان برخورداری از محبت، مساعدت و توجه اعضای خانواده، دوستان و سایر افراد اشاره دارد (کوب،1986) یافته های تحقیقات مختلف نشان میدهد که استفاده از حمایت اجتماعی مختلف با افزایش و یا کاهش سطوح استرس ارتباط دارند. لذا یک رویکرد ترکیبی که شامل برنامه های مبارزه با استرس و حمایت اجتماعی است، میبایست به عنوان یک برنامه عملی در کاهش استرس مورد ارزیابی قرار گیرد (کسلوایتز، 1989).
مفهوم خودکنترلی[32] که در سال (1974) توسط اشنایدر[33] گسترش یافت، به این معنی است که یک شخص در مقابل امیال خود چه قدر انعطافپذیر یا چه قدر پایدار است (کاشال و کوانتس[34]، 2006). خودکنترلی عبارت است از تعارض درون فردی بین منطق و هوس، بین شناخت و انگیزه و بین برنامه ریز درونی و عمل کننده درونی، که غلبه قسمت اول هر کدام از این زوج ها بر قسمت دوم است (راچلین[35]، 1995). وجود خود کنترلی برای موفقیت در بسیاری از حوزههای زندگی بسیار حساس و ضروری است. خود کنترلی به نظر میرسد حتی پیشبین بهتری برای سلامت روان میباشد (داکورث و سلیگمن[36]، 2006).
سلامتی حالتی از بهزیستی کامل جسمانی و روانی و اجتماعی است و نه فقط نبود بیماری یا کسالت (بلدر[37] و فالن[38]، 1995؛ به نقل از حسین زاده بازرگانی، 1382). سلامت روانی شامل سازش انسانها با محیط و با یکدیگر در حالتی که حداکثر رضایت و خشنودی را دارند، میدانند. سلامت روان[39] مفهومی است که چگونگی احساس، تفکر و عملکرد فرد را در مواجهه با موقعیت های زندگی نشان می دهد و به درک فرد از خود و زندگی اش بستگی دارد. در حقیقت سلامت روان چیزی بیش از عدم وجود بیماری روانی است (اندرو ساپینگتون، 1379). همچنین بسته به میزان برخورداری از سلامت روان عملکرد ما در کنترل استرس، برقراری ارتباط با دیگران، ارزیابی ها و انتخابمان متفاوت است (دانیل و استاپنیسکی [40]، 2012). سلامت روان بیانگر وضعیت سلامت فرد از نظر جسمانی و روانی می باشد و ضعف در آن با مجموعه علائم جسمانی، اضطراب و اختلال خواب، اختلال در کنش اجتماعی و افسردگی شدید مشخص می شود (اسپیس و جورجینا[41]، 2012). سازمان