8 . رایانامۀ نویسنده مسئول: sgoodarzi@ut.ac.ir
/85
1. مقدمه
ازآنجاکه همۀ متن ها، اعم از ادبی و غیرادبی، در واقع با ماده خام زبان ساخته شده اند ،می توان در مطالعه، نقد و تحلیل متون از ابزارها و نظریاتی سود جست که زبان شناسی نوین در اختیار پژوهشگران گذاشته است .
پس از توصیف انتخاب های زبانی مؤلف، مطابق یکی از رویکردهای مهم تحلیل متن ،می توان رابطه ای دوسویه بین صورت های زبانی و اندیشه و ذهن مؤلف برقرار دانست .طبق این رویکرد ،گزینش های زبانی، نه آراینده و تزیینگر مقاصد و معانی که خود شکل دهنده و هم بیانگر آنها هستند؛ بنابراین، می توان با بررسی زبان هر متن، وجوهی از معنا و اندیشۀ پنهان در آن را بررسی کرد و شناخت.
در این جستار برآنیم تا با مطالعه ای زبانی در کتاب فیه ما فیه، به عنوان اثری وعظ محور، از آثار منثور جلال الدین محمد بلخی و مکتوبات، به عنوان اثر غیرواعظانۀ او، ساحت های ذهنی مؤلف را بیشتر بکاویم و بشناسیم؛ براساس این فرض که تفاوت های متن های واعظانه و غیرواعظانۀ او را می توان نشان دهنده تفاوت ساحت های متنوع ذهن او دانست.
پرسش اساسی این بررسی این است که مولویِ واعظ و غیرواعظ، در جهت گیری نسبتبه مخاطب و گفته های خود، چه تفاوت هایی با هم دارد. تغییر بافت و اقتضای حال از وعظ به غیر آن، چه تأثیری بر بروز دیدگاه مولوی نسبت به مخاطب و نیز گفته های خود او گذاشته است؟
پس در این مطالعه، بافت موقعیّّت )Context of Situation( تولید متن یا به قول علمای بلاغت، اقتضای حال، بسیار مهم است و همان طور که گفته شد، اساس این پژوهش بررسی تأثیرگذاری بافت بر ایجاد متن است. به همین دلیل، رویکرد نظری این پژوهش مبتنی بر «دستور زبان نقش گرای نظام مند» )Systemic Functional Grammar( هلیدی )Halliday( است که متیسن )Matthiessen( آن را بازبینی کرده است. در این نظریه، هم بافت و مقتضای حال اهمیّت بسزایی دارد و هم به جای توجه صرف به «بند»ها و جمله های مجزا، به کلیّت «متن» و «گفتمان» پرداخته می شود؛ البته به دلیل آنکه جهت گیری مولانا نسبت به گفته ها و مخاطبانش موردنظر ماست ،فقط بخش «فرانقش بین الافرادی»8 )Interpesonal Metafunction( آن نظریّّه مبنای
83/
این تحقیق قرارگرفته است. همچنین اساس پژوهش حاضر بر بررسی بندبه بند نمونه ایآماری )مجموعاً حدود ۰333 بند( از دو کتاب یادشده است.
2. فرانقش بین الافرادی و سرشت مبادله ای سخن
به عقیده هلیدی تمام زبان ها حول دو معنای زیرساختی عمده شکل می گیرند: 8. معنای اندیشگانی )Ideational(؛ ۰. معنای بین الافرادی. این معانیِ عمده و فراگیر که نقش های اساسی زبان هستند ،«فرانقش» )Metafunction( نامیده می شوند. تمام کاربردهای زبان، دو هدف عام دارند: 8. ادراک محیط پیرامون؛ ۰. رابطۀ دوسویه با دیگران. فرانقش های نامبرده، به ترتیب، همین دو هدف را بروز می دهند. مؤلفۀ سومی نیز به این دو گره خورده است و آنها را به یکدیگر و نیز به بافت و مقتضای حال گره می زند؛ این مؤلفه «فرانقش متنی» )Textual( نامیده می شود )هلیدی ،8317: xiii(.
از منظر هلیدی و متیسن، مرکز پردازش این مؤلّّفه ها و معانی گوناگون در زبان، بند )جمله واره( است )۰387: 83(. نقش گرایان بند را نه غایت، که به عنوان اوّّلین سطحِ تحلیل بررسی می کنند و نهایتاً آن را در قیاس با ساخت های بزرگتر و نیز کلیتّ اثر می سنجند .بندها در لایه ای با ساختار پیچیدهتر، به نام «متن» قرارمی گیرند و از رهگذر پیوند متن با بافت، موقعیّّت )اقتضای حال( لایۀ گفتمان به وجودمی آید )حق شناس، 831۰: 57- 55(.
بنا بر فرانقشهای یادشده ،هر بند به طور همزمان سه کارکرد عمده می یابد: 8.
کارکرد به صورت پیام )فرانقش متنی(؛ ۰. کارکرد به صورت بازنمایی واقعیت )فرانقش اندیشگانی(؛ 3. کارکرد به صورت مبادله )فرانقش بین الافرادی(. کارکرد مبادله ای در واقع مبتنی بر مشارکت گوینده و مخاطب در فرآیند گفتوگوست. در این فرآیند، گوینده نقشی خاص برعهده می گیرد و مطابق با آن، به مخاطب نقشی مکمل می دهد؛ مثلاً در پرسش، گوینده نقش خواهنده اطلاعات را اتخاذ می کند و از مخاطب انتظار دارد تا نقش دهنده اطلاعات را بپذیرد )همان: 837(.
ازآنجاکه هر مبادله ای دو سر دارد، می تواند به دو شکل عرضه یا تقاضا صورت گیرد .تمام سخن ها نیز یکی از این دو شکل کلی را دارند. به علاوه، آنچه در سخن مبادله می شود، یا اطلاعات است یا اجناس و خدمات )کالا و کنش.( اگر این دو متغیّّر )شکل مبادله وآنچه مبادله می شود( در هم ضرب شوند، چهار کاربرد مبادله ای سخن به دست می آید: 8. خبر: عرضۀ اطلاعات، مثال: دیروز کتابخانهام را مرتّّب کردم؛ ۰. پرسش: تقاضای اطلاعات، مثال: کتابخانه ات را کی مرتب می کنی؟ 3. پیشنهاد: عرضۀ اجناس و
/66
خدمات؛ مثال: می توانم در مرتب کردن کتابخانه ات کمکت کنم؛ 7. فرمان: تقاضایاجناس و خدمات، مثال: کتابخانه ات را مرتب کن.
آنچه در هر گفتوگو، مانند تمام مبادله ها اهمیّت دارد، این است که عرضه، یعنی دعوت به گرفتن و تقاضا، یعنی دعوت به عرضه. گوینده به مشارکت مخاطب و کاری از جانب او نیاز دارد؛ بنابراین، سخن گفتن را باید کنشی دوسویه دانست؛ تعاملی که در آن به هنگام واکنش و پاسخ، عرضه بر گرفتن و تقاضا بر دادن دلالت می کند )همان: 837(.
بنا بر آنچه گفته شد، در سخن، تقاضا صریحاً مشارکت مخاطب را می طلبد؛ حال آنکه سخن عرضه گر چنین صراحتی را ندارد؛ البته بنا بر سرشت پیشنهاد، گوینده از مخاطب انتظار دارد با پذیرش یا رد، تکلیف او را مشخص کند و بدین ترتیب، این کاربرد سخن نیز ذاتاً دوسویه به شمارمی رود؛ امّّا در خبر، هرچند مخاطب می تواند با ادامۀ گفتوگو ،کلام گوینده را تصدیق یا تکذیب کند، ضرورت و الزامی به ادامۀ گفتوگو وجود ندارد؛ بنابراین، برداشت نگارندگان چنین است که «خبر» ، نسبت به سایر کنش های مبادله ای سخن، ظرفیّت بسیار بیشتری برای یکسویه بودن دارد و الزاماً انتظاری برای دوسویه بودن کلام و مشارکت مخاطب در کنش گفتوگو پدید نمی آورد؛ به عبارتدیگر ،ذات و سرشت خبر دوسویه نیست.
2ـ1. قطبیّت و وجهیّت
در افعال تمام زبان ها تباینی میان دو قطب مثبت و منفی وجود دارد. این گزینش میان مثبت و منفی خصیصه ای است به نام «قطبیّّت» )Polarity(؛ به عبارت دقیق تر، قطبیّت یعنی «هست» یا «نیست» در خبر و پرسش، و «بکن» یا «نکن» در فرمان و پیشنهاد )همان: 877(، امّّا اینها تنها امکان های موجود نیستند. انواع گوناگونی از عدم تعیّّن نیز وجود دارند که در بین دو قطب مثبت و منفی قرارمی گیرند؛ مانند «گاهی اوقات» یا «شاید». این درجه های میانه بر روی هم «وجهیّّت» )Modality( نامیده می شوند. وجهیّّت، محدوده عدم قطعیّتی را بروز می دهد که در میان «بله» و «خیر» قراردارد، امّّا باید توجه داشت که حتی وجهیّّت شدید )مطمئناً، همواره و.( تعیّّن کمتری از شکل قطبی دارد.
محدوده کلی وجهیّّت گونه گونی هایی نیز دارد: 8. درجه های احتمال )Probability( در خبر و پرسش؛ مثال: ممکن است، احتمالاً، حتماًً؛ ۰. درجه های عادت )Usuality( در خبر و پرسش؛ مثال: گاهی، معمولاً، همیشه؛ 3. درجه های الزام )Obligation( در
61/
فرمان؛ مثال: اجازه هست، انتظار می رود، باید؛ 7. درجه های تمایل )Inclination( درپیشنهاد؛ مثال: راغبم که.، مشتاقم که.، مصمّّم ام که. )همان: 857ـ 851(.
2–2. عنصر وجه
عنصری که معنای بین الافرادی و تعاملی کلام را به دوشمی کشد ،«عنصر وجه» )Mood element( نام دارد )همان: 873(. باتوجهبه چهار کاربرد تعاملی سخن که پیش تر ذکر شد ،عنصر وجه سه حالت خبری، استفهامی و امری دارد. معمولاً خبر با وجه خبری، پرسش با وجه استفهامی و فرمان با وجه امری بیان می شود و پیشنهاد در وجه خاصی نمی گنجد.
ذکر این نکته ضروری است که در اینجا، مقصود از «وجه»، وجه «بند» است که در برخی زبان ها با «وجه فعل» تفاوت هایی دارد. هلیدی و متیسن برای ارجاع به وجه بند از اصطلاح Mood و برای ارجاع به وجه فعل از اصطلاح Mode استفاده می کنند )همان:
873، حاشیه(. فعل در زبان فارسی، سه وجه اخباری، امری و التزامی دارد. وجه اخباری فعل دربرگیرنده وجه های خبری و استفهامی بند و وجه امری فعل، بیانگر وجه امری بند است، امّّا وجه التزامی فعل رابطۀ پیچیده تری با اهداف چهارگانۀ تعاملی سخن دارد که در حین بررسی متون، به آن اشاره می کنیم.
هلیدی عنصر وجه را مجموعاً متشکل از سه بخش می داند:۰ 8. عملگر صرفی
.)Modal Adjunct( ؛ 3. ادات جهتی)Subject( ؛ ۰. فاعل)Finite operator(
2–2–1. عملگر صرفی
عملگر صرفی بخشی از گروه فعلی است و کارکردش صرف کردن گروه فعلی است. این عنصر به دو شیوه سخن را ملموس و مشخص می کند و آن را در فرآیند گفتار به بافت پیوند میزند: یکی ارجاع به زمان سخنگفتن )زمان اصلی فعل، Primary Tense(؛ مثلاً «بود» در «او از آنجا رفته بود» و دیگری ارجاع به قضاوت گوینده )وجهیّت فعل(؛ مثلاً
«نمی تواند» در «این نمی تواند درست باشد» )همان: 877(.
2–2–2. فاعل
فاعل چیزی است که در سخن «مسئول» دانسته می شود و گوینده و مخاطب در فرآیند گفتوگو بر این امر اجماع می کنند. در پیشنهاد و فرمان، این مسئولیت به راحتی فهم می شود. در خبر و پرسش، مسئول یعنی چیزی که ارزمندی اطلاعات متکی بر آن است
/62
)هلیدی و متیسن ،۰387: 877ـ 877(؛ برای مثال، در بند «راننده زباله را از خودرو بیرونانداخت.»، «راننده» مسئول ارزمندی ادعایی است که در سخن مطرح شده است، امّا در بند «زباله از خودرو بیرون انداخته شد.»، مسئولیت بر عهده «زباله» نهاده شده است.
در زبان فارسی، کم ایرادترین راه شناسایی فاعل مطابقت آن با فعل در شخص و شمار است .
می گوییم «کم ایرادترین»؛ زیرا گاهی فاعل در شمار )و مطلقاً نه در شخص( با فعل ناهمساز است.
در زبان فارسی، فاعل از لحاظ شخص و شمار شش قسم است: 8. اولّ شخص مفرد )من(؛ ۰. اولّ شخص جمع )ما(؛ 3. دوم شخص مفرد )تو(؛ 7. دوم شخص جمع )شما(؛ 7. سوم شخص مفرد )او(؛ 7. سوم شخص جمع )ایشان(. هریک از این اقسام، دلالتی اوّّلیه دارند که به ترتیب عبارتاند از: 8.
گوینده؛ ۰. گویندگان؛ 3. شنونده؛ 7. شنوندگان؛ 7. دیگری؛ 7. دیگران، امّّا هریک از این اقسام، گاهی دلالتی دیگر می یابند و منظور گوینده از آوردن شخص و شمارهای اوّلیه ،اشاره به شخص و شماری دیگر است؛ مثلاً: «امّّا چون پاس این بدارد و نگوید.» )مولوی ،8317: 53(، به جای «بداری و نگویی»؛ «داعی منت دار باشد» )همان: 37(، به جای «من .
باشم».
فارغ از شخص وشمار ظاهری و اوّلیۀ هر فاعل، آنچه در این نوشته مهم است، دلالت موردنظر مؤلف و منظور نویسنده از شخص و شمار فاعل است؛ زیرا همان طور که گفته شد، ممکن است مؤلف گفته باشد «او رفت.» ولی منظورش این باشد که «من رفتم». به علاوه، از آنجا که مسئلۀ محوری این نوشته، تعامل و رابطۀ دوسویۀ مولوی با مخاطب است، آنچه ذیل دلالت های حقیقی فاعل و مقصود اصلی مؤلف اهمیت می یابد ،فاعل هایی هستند که منظور از آنها «من/ ما» )اولّ شخص( یا «تو/ شما» )دوم شخص( باشد .
پس صورت ظاهری فاعل های متن، با هر شخص و شماری که داشته باشند، از یک منظر بی اهمیّت است و فقط مفهوم دلالی آنها مهم است. به این اعتبار، فاعل هایی را که دلالت بر اولّ شخص یا دوم شخص کنند، فاعل «گفتوگویی» می نامیم؛ بدینمعنی که به یکی از دو سوی گفتوگو )سوی گوینده یا سوی شنونده( ارجاع می دهند.
2–2–9. ادات جهتی
ادات جهتی بخشی از عنصر وجه است و کارکردی تعاملی دارد. ادات جهتی را می توان بر مبنای معنای بین الافرادی و ارزیابی های گوناگونی که درباره بندها صورت می دهد، به دو شاخه تقسیم کرد:
69/
الف. ادات وجه )Mood Adjunct(: این ادات جزئی از عنصر وجه است و وجهیّت ، زمان یا شدتّ را بیان می کند. به همین اعتبار، سه نوع دارد:
8. ادات وجهیّت نما که بیانگر وجهیّت )احتمال و عادت در خبر و پرسش، الزام در فرمان، تمایل در پیشنهاد( است؛ مثلاً: لاشک، شاید، دائماً، هرگز؛
۰. ادات زمان نما که به زمان تعاملی مربوط می شوند؛ یعنی یا به اینکه زمان گزاره به اکنونِ گوینده نزدیک یا دور است یا به انتظار گوینده نسبت به زمان مورد گفتوگو؛ مثلاً: عاقبت، زود، در این وقت، تاکنون؛
3. ادات شدتّ نما: این ادات یا درجۀ قضاوت گوینده را بیان می کنند یا مبین تحدید و توسیعی هستند که گوینده درباره بند به کارمی برد؛ مثلاً: به کلی، هیچ ،جز، فقط )هلیدی و متیسن ،۰387: 815ـ 811(.
ب. ادات اظهارنظری )Comment Adjunct(: این نوع ادات نگرش و نظر گوینده را درباره کلیّت گزاره یا کارکرد ویژه ای از سخن بیان می کند و فقط در خبر و پرسش )بندهای اطلاعاتی( به کارمی رود )همان: 833(؛ مثلاً: بحمداللّه، فرضاً ،متأسفانه، موقتاً، بهطور سرّّی، بی رودربایستی.
ادات نوعاً به صورت قید و متمم های قیدی می آیند )همان: 877(، امّّا گاهی نیز یک بند در حکم یکی از ادات عمل می کند و به جای آنکه خود به تنهایی گزاره ای را اظهار کند ،نماینده قضاوت جهت دار گوینده است؛ برای مثال: «تردیدی نیست که همه به آنجا می روند.» )وجهیّت احتمال( یا «انتظار دارم همه به آنجا بروند.» )وجهیّت الزام(. چنین کارکردهای زبانی و موارد مشابه آنها را «استعاره دستوری» می نامیم؛ چراکه به واسطۀ آنها، در محدوده دستورزبان چیزی جایگزین چیز دیگری شده است )همان: 817(.
9. توصیف متن های موردبررسی
9ـ1. فیه ما فیه
9ـ1ـ1. فاعل
فاعل در فیهمافیه به ندرت حالت گفتوگویی می یابد. مولوی در این کتاب، فاعل اوّلّ شخص مفرد را برای اشاره به شخص خود و هنگامی به کارمی برد که می خواهد در ضمن وعظ، به گفتۀ شخصی دیگر پاسخی بدهد؛ مثال:
ـ من این را به امیر پروانه برای آن گفتم که. )مولوی ،8317: 5(.
ـ یکی می گفت که مولانا سخن نمی فرماید؛ گفتم. )همان: 7(.
/66
مولوی فاعل اوّّل شخص جمع را متنو عتر از فاعل اوّّل شخص مفرد به کارمی برد. ویوقتی می گوید «ما»، ممکن است دو منظور داشته باشد:
8. برای اشاره به شخص خودش )حالت گفتوگویی(؛
۰. هنگامی که می خواهد در راستای بیان وعظ، به نوع بشر اشاره کند )می توان این دسته را
«حالت واعظانه» نامید(.
حالت واعظانه، به جز اوّّل شخص جمع ،با فاعل دوم شخص مفرد )هم در وجه اخباری و هم در وجه امری( نیز بیان می شود که جداگانه به همۀ آنها می پردازیم. در اینجا مثال هایی برای فاعل اوّّل شخص جمع در حالت گفتوگویی بیان می شود )«ما» برای اشاره به شخص گوینده(:
ـ این که می گوییم بی خبر، بی خبری محض نمی خواهیم )همان: ۰۰7(.
ـ ما از این غفلت، غفلت کلی نمی خواهیم )همان(.
حتی جالب است که در موردی مشابه، شناسۀ اوّّل شخص جمع را این گونه درکنار «من» آورده است: و مَـرا غرض این بود که گفتیم )همان: 7(؛ البته این کاربرد غریب ،ممکن است تحت تأثیر آن باشد که متن فیه ما فیه از گفتار شفاهی مولوی به کتابت درآمده است )صفا ،8351، ج 3: 8۰37( یا آنکه دستبرد کاتبان باشد؛ هرچند در تصحیح فروزانفر و نیز توفیق سبحانی از فیه ما فیه، همین ضبط بدون اشاره به اختلاف نسخ دیده می شود )ر.ک: مولوی ،8317: 7؛ 8311: 7(.
فاعل دوم شخص )اعم از مفرد یا جمع( نیز در فیه ما فیه دو نوع کاربرد دارد:
8. حالت واعظانه ،برای ارجاع به نوع بشر؛
۰. حالت گفتوگویی، برای اشاره به مخاطب خاص. دلالت گفتوگویی فاعل دوم شخص هم مانند فاعل اوّّل شخص، به ندرت در فیه ما فیه به کاررفته است. این نوع دلالت در جایی کاربرد دارد که مولوی یا به گفتۀ کسی واکنش نشان می دهد یا به طور غیرمستقیم، در خلال وعظ، مطلبی را درباره کسی بیان می کند. تذکر این نکته ضروری است که فاعل دوم شخص برای ارجاع به یک مخاطب )مخاطب مفرد(، هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع )برای احترام( به کاررفته است؛ مثال:
ـ خود را فدا کرده اید ].[ تا دل ایشان را به جایآرید3 )مولوی ،8317: 88(؛ ـ تو با تاتار یکی شده ای و یاری می دهی تا شامیان و مصریان را فنا کنی7 )همان: 7(.
68/
جالبتوجه آنکه در این مثال ها، فاعل جمع در مقام تشویق و تکریم و فاعل مفرد در مقام توبیخ و انکار ظاهر شده است.
عمده فاعل ها در فیه ما فیه )بیش از 37%( حالتی غیرگفتوگویی دارند؛ به عبارتدیگر ،در کمتر از 7% بندها، مولوی به شخص خود یا مخاطب مستقیماً اشاره کرده است .دراینمیان، وجه غالب با فاعل های سوم شخص است )در حدود 13% کل( و درصد محدودی نیز فاعل هایی هستند که در ظاهر به گوینده یا مخاطب ارجاع می دهند، امّّا عملاً به نوع بشر اشاره دارند )حالت واعظانه؛ درحدود 8۰% کل(. بسامد هریک از این حالت ها را در جدول زیر می بینیم:
%7
حالت گفتوگویی )اشاره به گوینده یا مخاطب خاص(
%37
%8۰
حالت واعظانه )اشاره به نوع بشر(
حالت غیرگفتوگویی
%13
سایر فاعل ها )اشاره به دیگری یا دیگران(
%166
مجموع
9ـ1ـ2. کارکردهای مبادله ای سخن
از میان چهار کارکرد مبادله ای و تعاملی سخن )خبر، پرسش، فرمان، پیشنهاد(، سخن مولوی در فیه ما فیه عمدتاً بیانگر خبر است )حدود 13%(، امّّا در این متن، پرسش )حدود 7%( و فرمان )حدود 7%( نیز به چشممی خورند؛ بنابراین، به نظرمی رسد مولوی در 83% بندها مشارکت بیشتری را از شنونده طلب می کند، امّّا واقعیّّت چنین نیست؛ نکتۀ بسیار مهم درباره پرسش های فیه مافیه این است که اکثریّّت مطلق این گونه بندها، بیانگر پرسشی هدایت شده هستند؛ مثال: «چه حاجت چراغ است؟» )همان: 1(، «از دریا آب بردن چه قدر دارد؟» )همان: 3( و «چه عجب می آید که.؟» )همان: ۰۰3(.
البته در چند مورد معدود، پرسشی هدایت ناشده نیز بیان شده است، امّا جالب آن است که مولوی در این موارد ،بیدرنگ خود به آن پرسش پاسخ داده و بدین گونه هیچ جایی برای مشارکت مخاطب نگذاشته است. بدین ترتیب، کلام با آنکه ظاهری پرسشگر دارد، کاملاً یکسویه و ابلاغی است، نه دوسویه و رفت وبرگشتی؛ مانندِ «او جبّّه و مال را چه کند؟ می خواهد لباس تو را سبک کند تا گرمی آفتاب به تو رسد» )همان: ۰۰7(.
البته وضعیّّت فرمان ها کمی متفاوت است؛ آنها دو نوع کاربرد دارند:
8. کاربرد گفتوگویی و مشارکت جویانه، خطاب به مخاطبی خاص )حدود ۰% کل بندها(.
مصادیق این کاربرد در مواضعی ظاهر می شوند که همانند آنچه درباره فاعل دوم شخص
/66
گفته شد، مولوی به گفتۀ کسی واکنش نشان می دهد یا مطلبی را در ضمن وعظ دربارهکسی بیان می کند؛ مثال: «پس در این حالت، روی به خدای، عزّّوجل ،آور ].[ و صدقه ها ده» )همان: 7(.
۰. کاربرد واعظانه، برای اشاره به نوع بشر )حدود ۰% کل بندها(.
به طورکلی در فیه ما فیه، بندهای حاوی پیشنهاد به چشمنمی خورد. بندهای نماینده پرسش با وجه فعل اخباری و بندهای نماینده فرمان با وجه فعل امری بیان شده اند. همچنین بندهای بیانگر خبر عمدتاً با وجه فعل اخباری و گاهی نیز التزامی آمده اند؛ مانند «اگر چراغ نیاوری، آفتاب خود را بنماید» )همان: 1(، «همچنان که چون خواهی که جایی روی، اوّّل رهبری عقل می کند» )همان: ۰۰7(. در واقع، وجه فعل التزامی برای بیان خبر هنگامی بروز می کند که حروف ربطی نظیر «که، اگر، تا و.» در بند ظاهر شوند و اگر فاعل بند دوم شخص بود، ادات جهتیِ بیانگر الزام در بند نیایند؛ زیرا درصورت آمدن چنین اداتی در کنار فاعل دوم شخص، بند کارکرد فرمان دارد، نه خبر.
9ـ1ـ9. کاربردهای واعظانۀ فاعل در فیه ما فیه فاعل واعظانه در فیه ما فیه به سه شکل به کاررفته است:
8. فاعل اوّّل شخص جمع )«ما» در معنی همۀ ابنای بشر(؛ مثل «ما از جنس خود بدان قوّّت ممتاز شدیم و متصرف آن گشتیم تا در وی تصرف می کنیم به هر نوعی که