۱-۳-۲-نظریه گلوله ای
از میان نظریه های موج اول، می توان به نظریه گلوله ای اشاره کرد. نظریه گلوله ای با مفروض گرفتن «قدرت نامحدود پیام رسانه ها» و «شکنندگی بالای مخاطب در برابر پیام های ارتباط جمعی» تأثیر رسانه ها را مستقیم، فوری، قوی و قطعی می داند.(سورین و تانکارد،۳۱۰،۱۳۸۴)
۲-۳-۲-نظریه استفاده و خشنودی
رویکرد «استفاده و خشنودی» به عنوان یکی از نظریه های موج دوم، با رد موضع نظریه گلوله ای در منفعل پنداشتن مخاطب، ضمن پذیرش فرض انتخاب گری مخاطب و آگاهی او از دلایل مصرف رسانه ای خویش، نقطه عزیمت خود را، نه مطالعه نیت های تولیدکنندگان رسانه ها و نه ساختار متون رسانه ها، بلکه بررسی انگیزه ها و نیت های مصرف کنندگان رسانه ها قرار می دهد. این رویکرد نظری به بررسی این امر می پردازد که مردم چگونه از رسانه ها استفاده و چه نوع رضایتی را جستجو و از رسانه دریافت می کنند.(ویمر و دومینیک، ۱۳۸۴، ۶۹۳)
۳-۳-۲-نظریه برجسته سازی
نظریه برجسته سازی را می توان در زمره نظریه های موج سوم قرار داد. بنابراین نظریه، محتوای رسانه ها، درک عموم مردم را از میزان اهمیت موضوع ها تحت تأثیر قرار می دهد. به دیگر سخن، به موجب این نظریه، «اهمیت موضوع از نظر مردم، تابع میزان اهمیتی است که رسانه ها به آن موضوع می دهند».(دهقان،۱۳۷۸، ۸)
۴-۳-۲-نظریه کاشت
نظریه کاشت را نیز می توان در زمره نظریه های موج سوم جای داد. از دید گربنر و گراس، به عنوان پیشگامان نظریه کاشت، رویارویی با پیام های مشابه، موجب آموزش جهان بینی، نقش ها و ارزش های رایج، یا به اصطلاح «کاشت الگوهای انگاره ای غالب» می شود.
آنها استدلال می کنند که اهمیت رسانه ها، نه در تشکیل «توده»، بلکه در «خلق راه های مشترک انتخاب و نگریستن به رویدادها» است. به اعتقاد آنان، رسانه بر آن است که روایت هایی یکسان و نسبتاً مورد وفاق از واقعیت های اجتمـاعی ارائه دهد و مخاطبـان خود را نیز سازگار با آن، «فرهنگپذیر» کند. گربنر پیش بینی می کند که رسانه و به ویژه تلویزیون به سبب ماهیت نظام مند پیام و پایداری اش در زمان، تأثیر قدرتمندی دارد. به همین جهت وی از رسانه ها به عنوان شکل دهندگان جامعه تعبیر می کند.(مک کوایل، ۱۳۸۲، ۱۴۷) کانون تمرکز نظریه کاشت بر بررسی تأثیر تصویرسازی تلویزیون از واقعیت بر فهم مخاطبان از واقعیت قرار دارد.(ویمر و دومینیک، ۱۳۸۴، ۷۱۲)
همان گونه که گفته شد، نظریه کاشت نقش رسانه ها در شکل گیری فهم مخاطبان از واقعیت، را مهم و درخور توجه، ارزیابی می کند.گربنر با تأکید بر نقش تصویرسازی تلویزیون از واقعیت معتقد است که اختلاف دریافت ها از واقعیت که معمولاً ناشی از عوامل جمعیتی و اجتماعی است، با تماشای پیوسته تلویزیون متعادل می شود و به دیدگاهی مشترک می انجامد.(ویمر و دومینیک، ۱۳۸۴: ۷۱۳) البته رسانه در کنار یکدست سازی فهم مخاطبان از واقعیت، با متفاوت سازی فهم آنان از فهم افراد غیر مخاطب، می تواند موجبات تفاوت فهم اجتماعی را در میان قشرهای مختلف جامعه نیز فراهم آورد.
با توجه بر نظریه کاشت می توان گفت، از آنجا که رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی با هدف انتقال عناصر فرهنگ ایرانی و اسلامی و ارتقای پای بندی و اهتمام مخاطبان به ارزش ها، باورها و هنجارهای دینی، برنامه هایی را تولید و پخش می کنند، بنابراین، محتوا و جهت گیری کلان این برنامه ها موجب تصویرسازی مثبت از موضوع های دینی در ذهن مخاطبان و در نتیجه، تقویت پای بندی آنان به ابعاد (اعتقادات، اخلاق، عبادات…) و نشانه های(ظاهر دینی، دانش دینی و…) دین داری می شود.
بر این اساس، به لحاظ نظری این انتظار وجود دارد که از یک سو، استفاده از برنامههای پخش شده از این رسانه ها، زمینه ساز تقویت میزان پای بندی مخاطبان به ابعاد و نشانه های مختلف دین داری شود و از دیگر سو، افرادی که دارای پای بندی دینی بیشتری هستند، گرایش بیشتری به استفاده از برنامههای رادیو و تلویزیون داخلی داشته باشند. در مقابل، با توجه به اینکه برنامه های شبکه های ماهوارهای و رادیوهای خارجی، در فضایی کاملاً غیردینی و حتی ضددینی تولید و پخش می شوند، انتظار می رود که از یک سو، استفاده از آنها تأثیری منفی بر وضعیت دین داری مخاطب داشته باشد و از میزان پای بندی و اهتمام آنان به ابعاد و نشانه های دین داری بکاهد و از سوی دیگر نیز افرادی که پای بندی دینی ضعیف تر دارند، گرایش بیشتری به استفاده از این رسانه ها داشته باشند.
۵-۳-۲-نظریه کارکردگرایی ساختی
نظریه کارکردگرایی ساختی، یکی از نظریه های عمده جامعه شناسی، پس از شکل گیری جامعه شناسی است. این نظریه، دوره کلاسیک جامعه شناسی با دوره مدرن را از یکدیگر متمایز می کند. تالکوت پارسونز، مؤسس این نظریه در جامعه شناسی است.
نظریه کارکردگرایی ساختی، به جامعه، همانند یک ارگانیسم زنده نگاه می کند، یعنی مانند نظام های سامان مندی از اجزای متفاوت، که هر یک باید در نگهداشت کل جامعه نقش ایفا کنند.(تنهایی،۱۳۷۱، ۱۸) در واقع هرگاه یکی از اجزای این ارگانیسم با مشکل روبه رو شود و کارکرد خود را درست انجام ندهد، نه تنها خودش به مشکل برمی خورد، بلکه کل ارگانیسم و ساختار را دچار مشکل می کند.
این نوع نگرش نظریه کارکردگرایی ساختی درباره آن دسته از رسانه های سنتی و مدرن که به امر تبلیغ دین اسلام مبادرت می ورزند، این نتیجه را حاصل می کند که نهاد رسانه به عنوان جزئی از ساختار جامعه، اگر کارکردها و نقش های مشخص و متناسب خود را درست ایفا نکند و یا در جای خود درست عمل نکند، هم خود و هم کل فرایند تبلیغ اسلامی را دچار مشکل می کند نیز با توجه به اهمیت تبلیغ در جامعه اسلامی، مشکل ناشی از به کار نگرفتن مناسب رسانه ها بر اساس کارکردهایشان، می تواند زیان بزرگی را به کل جامعه اسلامی وارد سازد.
بر اساس نظریه کارکردگرایی ساختی، رسانه ها اعم از سنتی و مدرن، دارای کارکردهایی در جامعه هستند. دیدگاه صاحب نظران(معتمدنژاد، ۱۳۸۳، ۳-۷)، تحقیقات انجام شده در حوزه دین و رسانه در ایران (باهنر، ۱۳۸۱) و همچنین فرهنگ نامه تولید صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، کارکردهای ارشادی، آموزشی، اطلاع رسانی و سرگرمی دارد. هر چند صاحب نظران حوزه رسانه، کارکردهای چهارگانه را میان رسانه های سنتی و مدرن مشترک می دانند، اهداف، شرایط و انتظار مخاطبان از هر رسانه سبب شده است تا یک یا دو کارکرد از میان کارکردهای چهارگانه، نسبت به دیگر کارکردها، برای هر رسانه ارجح باشند و مزیت نسبی کارکردی آن رسانه به شمار آیند.
۶-۳-۲-نظریه همگرا
بر مبنای نظریه هم گرایی پروفسور حمید مولانا، فرایند ارتباطات از سوی نظام های فرهنگی و ارزشی؛ و نظام های سیاسی و اقتصادی کنترل می شود. با توجه به نقش فرانهاد دین در ایران، با کمک این نظریه، حضور دین در عالی ترین سطح آن در رسانه ها تبیین می شود. همچنین این نظریه در تحلیل های خود به ویژه در مورد انقلاب اسلامی ایران، به جایگاه و اهمیت ارتباطات سنتی می پردازد و بر لزوم هم گرایی ارتباطات سنتی و مدرن تأکید می کند.(باهنر،۳۶،۱۳۸۵) در نتیجه، نسبت ارتباطات سنتی و مدرن مشخص می شود.
معنای هم گرایی ارتباطات سنتی و مدرن این است که مجراهای نوین ارتباطیِ متکی به تکنولوژی، از مجراهای ارتباط سنتی و بومی که در فرهنگ و جامعه ریشه دارد، جدا نشده است. اگر چه زیرساخت های ارتباط سنتی مکمل وسایل ارتباط جمعی و تکنولوژی نوین ارتباطی اند، بسیاری از کشورها این زیرساخت ها را یک نظام مستقل می دانند که ضمن انجام وظایف ویژه خود، می توانند بسیاری از کارکردهای نظام های مدرن ارتباطی را نیز بر عهده گیرند.
به این ترتیب، زیرساخت ها و نهادهای ارتباط سنتی که با توسعه تکنولوژی نوین انطباق پذیرند، به لحاظ روابط، هم گرا هستند و صرف نظر از آینده ای که به وجود می آید، بهترین مبنا را برای تحقق اهداف توسعه فراهم می سازند.(مولانا، ۱۳۷۱: ۱۷۰)
نکته قابل تأمل در معنای هم گرایی این است که ارتباط سنتی، مکمل ارتباط مدرن است. برای دست یابی به هم گرایی واقعی باید در معنای مکمل بودن دقت کرد. آن گونه که نتایج پژوهش های پیشین در مورد تحلیل محتوای برنامه های برگزیده ارشادی تلویزیون در ایران و عالم مسیحیت نشان می دهد، وسایل ارتباط جمعی برای انجام این کارکرد، وابستگی شدیدی به آثار رسانه های سنتی دارند و در بیشتر موارد عین همان آثار را پخش می کنند. همچنین هدف اصلی کلیسای الکترونیک، از نظر پاسخ گویان، ارائه خدمات به افرادی است که امکان حضور در کلیسا را ندارند. در واقع، تلویزیون، بر بخشی از کارکردهای دینی مانند ارشاد تأکید می ورزد که رسانه های سنتی دینی از عهده آن کارکردها بر میآیند و با توجه به شبکه ده ها هزار مسجد، حسینیه و… و حوزه گسترده در دسترس ارتباطات سنتی، نیازی به بازتولید آنها در سطح وسیع وجود ندارد.
به این ترتیب، به برخی از کارکردهای دینی تلویزیون مانند سرگرمی و اطلاع رسانی، بر اثر استفاده از قالب های ارتباط سنتی در وسایل ارتباط جمعی، توجه لازم نمی شود، حال آنکه هیچ یک از رسانه های سنتی توان انجام آن وظایف را همانند رادیو و تلویزیون ندارند.
در واقع هم گرایی میان رسانه های سنتی و مدرن، باید با توجه به مزیت های نسبیِ کارکردی آنها صورت پذیرد و این، حرکت از دین رسانه ای به سوی رسانه دینی است.
۱-۶-۳-۲-دیدگاه هم گرا و حضور دین در رسانه
حسام الدین آشنا در تقسیم بندی که در مورد نظریه های موجود در حوزه دین و رسانه ارائه می دهد، معتقد است: «در حوزه دین و رسانه دو نظر عمده با یکدیگر در تقابل هستند: یکی رویکرد فن آوری محور و دیگری رویکرد محتوا یا معنامحور.»(آشنا،۱۳۸۲، ۸) ما به این تقسیم بندی، دیدگاه هم گرا را می افزاییم؛ چرا که مولانا منتقد دیدگاه محتوامحور است، که طرفدارانش رسانه را به عنوان یک ابزار و وسیله صِرف در نظر می گیرند که می توان از آن برای انتقال مفاهیم دینی همانند دیگر مفاهیمی که ممکن است با دین هم متناقض باشند، استفاده کرد. (Hosseini, 2007: 3)
از نظر معتقدان به دیدگاه محتوامحور، تکنولوژی به طور ذاتی نه خوب است و نه بد، بلکه همه چیز بستگی به این دارد که ما چگونه از تکنولوژی استفاده کنیم.(برنشتاین،۳۷،۱۳۷۳) آنگونه که آرمسترانگ میگوید، میتوان از این ابزار برای انتقال کتاب مقدس یا داستان دینی استفاده کرد.(کلارک،۱۳۸۲،۳۳) درست مانند یک تیغ که به عنوان ابزار در دست جراح به نجات جان آدمی و در دسـت جانی به قتـل میانجامد. پس با این رویکرد، فن آوری تلویزیون، بیش از تبلیغات سیاسی و تجاری، می تواند به رستگاری انسان خدمت کند.(کریستیانز، آریایینیا،۹۱،۱۳۸۲)
مولانا در مورد رویکرد معنامحور(ابزارانگارانه) به رسانه ها معتقد است:فلسفه تفکری که رسانه های جمعی را یک تکنیک و روش و ابزار می بیند که اگر از آن استفاده کامل شود، این ابزار جوابگوی احتیاجات اطلاعاتی و ارتباطی مخصوصاً در امور سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خواهد بود، این است که ما رسانه های جمعی را مثل مهندسی و پزشکی می توانیم از اروپا و امریکا یاد بگیریم. نتیجه این امر، مسابقه در تقلید کورکورانه از رسانه های خارجی خواهد بود.(مولانا،۱۳۸۲، ۱۳)
در دیدگاه فن آوری محور که صاحب نظرانی مانند هایدگر، مک لوهان و پستمن به آن معتقدند: «دیدگاه سنتی(محتوامحور)، فن آوری را برابر با مصنوعات و ابزار می داند و نوآوری های فنی را به سطح تولیدات فنی تنزل می دهد؛ ولی در دیدگاه هایدگر، فن آوری اسم نیست، بلکه فعل و فرآیندی است که در آن وجود انسان به صورت مرتبط با طبیعت شکل می گیرد. فن آوری و انسان، همانند معجونی خوراکی در هم آمیخته و با هم ترکیب شده اند. (Heidegger, 1977:9) از نظر هایدگر خنثی پنداشتن تکنولوژی، موجب تسلیم شدن و بی توجهی به ماهیت یک پدیده تکنولوژیک می شود. (عاملی،۱۳۸۳: ۶)
در دیدگاه هایدگر، تکنولوژی به واسطه ماهیتش که خود امری تکنیکی نیست(برنشتاین،۱۳۷۳، ۴۹) و غرب و یا بزرگی غرب (نظام سرمایه داری) است(عاملی،۱۳۸۳، ۷)، در مقابل مذهب قرار می گیرد و این ادعا که می توان از طریق فن آوری های اطلاعاتی جهانی موجب رستگاری آدمیان شد، نفی می شود.(کریستیانز، ۱۳۸۲، ۱۰۲)
همچنین مک لوهان و طرفداران دیدگاه جبرگرایانه، بیشتر به این نکته توجه دارند که تحول فن آورانه در حوزه رسانه ها به همراه تحولات اجتماعی، سیاسی و فکری ایجادشده در دوره رنسانس، یا همان انقلاب صنعتی بزرگ فکری اروپا رخ داده است. این رسانه ها که محصول یا بخشی از فرایند جدایی دین از جامعه، دین از حکومت و دین از عرصه های مختلف اجتماعی هستند، به طور طبیعی جایگاه چندانی برای دین قائل نیستند. این افراد به تقابل ذاتی میان دین و رسانه های نوین باور دارند.(آشنا،۱۳۸۲، ۸)
پستمن هم با رویکردی نقادانه، از معتقدانِ به دیدگاه فن آورانه است. پستمن تلویزیون را یک تکنیک نمی داند (آن گونه که مورد نظر رویکرد معنامحور است)، بلکه آن را ابزاری با حوزه گرایش ذاتی خاص و جهت دار می داند.(پستمن، ۱۳۷۵، ۱۹۵)
پستمن میان دین و رسانه (تلویزیون) تفاوت ذاتی قائل است و به همین دلیل، او را منتقد اساسی حضور دین در رسانه (تلویزیون) می خوانند.
وقتی پستمن در مورد تلویزیون معتقد است: «لحن تلویزیون، سرگرمی و وقت گذرانی است» (پستمن، ۱۳۷۵، ۱۸۷) و دارای ماهیتـی این جهــانی است (Postman,1985:150) و از طرفی در مورد ادیان می گوید: «هیچ یک از بنیان گذاران مذهبی، نه بودا و نه موسی(ع)، نه عیسی(ع)، نه محمد صلی الله علیه و آله و نه حتی لوتر، هر چه را که مردم می خواستند، به آنها هدیه نمی کردند؛ بلکه چیزی را به آنان عرضه می داشتند که برای آنها ضروری و مفید بود» (عباسی،۹۱،۱۳۸۲)، نتیجه میگیرد: «خطر تلویزیون در نظامی که رسالت این وسیله ارتباط جمعی، سرگرمی و تفریح و ایجاد شادی و سرور در بیننده است، در این است که بخواهد به مقوله های جدی و اساسی نظیر اخبار، سیاست، آموزش، علم، اقتصاد، مذهب و…. بپردازد. (Hosseini, 2007:8)
پستمن در مورد حضور مراسم مذهبی در رسانه ها، به صورت مشخص معتقد است: « هر مراسم مذهبی در رسانه ها نیازمند یک محیط، با تقدس معیّن است. برای انجام این مراسم، قوانین رفتاری خاصی لازم است، که با شرایطی که در آن یک برنامه مذهبی تماشا می شود، مغایر است. مردم میخورند، صحبت می کنند یا حواس خود را به دیگر فعالیت ها می دهند و در این شرایط شیوه رفتاری که برای یک مراسم مذهبی لازم است، وجود ندارد. (A.valle, 1992:3) در واقع به باور پستمن: اجرای مراسم مذهبی در تلویزیون،نمی تواند بینندگان را به حس و حالی روحانی برساند، آنان را به دنیای قداست و معنویت سوق دهد و احساس آن جهانی به آنان القا کند». (عباسی،۱۳۸۲، ۹۰)
مولانا با انتقاد از رویکرد فن آورانه، معتقد است: «دیدگاه جبر تکنولوژی که اغلب در ادبیات سکولار غرب مورد بحث قرار می گیرد و برای تلویزیون به عنوان پرقدرت ترین و اقناع کننده ترین ابزار ارتباطات مدرن و تأثیرگذار بر فرهنگ عمومی نقش فراوانی قائل می شود، در خصوص ایران اعتبار چندانی ندارد؛ برخلاف مفاهیم سنتی توسعه، تلویزیون در ایران رسانه پرقدرتی است، ولی نه به دلیل خود تکنولوژی، بلکه به واسطه عوامل فرهنگی دیرپایی که به آن مشروعیت می بخشد. در غرب و به ویژه آمریکا، چنین گفته می شود که تلویزیون، کارکردی آیینی دارد؛ که با دین قابل مقایسه است. اگر در ایالات متحده و اروپا تلویزیون، دین است، در ایران، این دین است که برای تلویزیون توشه ساز است. دیدگاه یادشده، از اهمیت رسانه های جمعی معمول در ایران، از جمله تلویزیون نمی کاهد. ولی نکته این است که این مشروعیت رسانه هاست که وابسته و تابع مجاری سنتی است، نه بالعکس».(مولانا، ۱۳۸۴، ۹۰) وی معتقد است: نظریه جبر تکنولوژی تا آنجا که به فرهنگ و وسایل ارتباط جمعی مربوط می شود، از دو ضعف درونی رنج می برد: نخست آنکه تنها به یک جنبه رسانه ـ جنبه مادی و فنی آن ـ می نگرد و آن را مشخصه اصلی و معرف رسانه می داند.
به عبارت خلاصه تر، این نظریه فقط بر تکنولوژی به طور منفرد تکیه می کند؛ [یعنی] بر این نکته که تکنولوژی حاکم ارتباطی، به طرز فزاینده ای به فرهنگ شکل می دهد. یا اگر ساده تر بگوییم، این نظریه برای این موضوع که از رسانه چگونه و به چه منظوری استفاده می شود، اهمیتی قائل نیست و فقط به کاربرد آن توجه می کند. ضعف دوّم در اینجاست که دیدگاه معتقد به جبر تکنولوژی فقط بر شواهد تاریخی متکی است و از خود هیچ نوع پویایی ندارد. افزون بر این، دیدگاه معتقد به جبرتکنولوژی، کاملاً بر تجارب غربی استوار است و لذا همین که درصدد گسترش بر می آید، با مشکل مواجه می شود». (مولانا، ۱۳۷۱: ۱۲۴)
بررسی چگونگی حضور موثّر روحانیت در رسانه ملّی۹۳۷