یکی از مناقشه انگیزترین حوزه های پژوهشی در گستره اثرهای رسانه ای، رابطه کودکان و تلویزیون است. نقشی که تلویزیون در دنیای کودکان ایفا می کند از دیرباز و از نخستین روزهای ظهور تلویزیون مورد بررسی قرار گرفته است و توجه به نقش و تأثیرهای مثبت و منفی تلویزیون در رشد و سازگاری کودکان همواره حجم زیادی از پژوهش در گستره رابطه رسانه – مخاطب را به خود اختصاص داده است.
تحقیقات نشان می دهد که محتوای برنامه تلویزیونی می تواند بر اطلاعات، نگرش ها و رفتارهای کودکان اثر بگذارد. البته واقعیت این است که تأثیر بر انواع خاصی از محتوا محدود نمی شود و محتوای مثبت و منفی، محتواهایی با هدف اولیه آگاه ساختن، تعلیم دادن و ترغیب کردن و یا سرگرم کردن همچنین محتوای با بازیگر زنده، نقاشی متحرک تمثیلی یا محتوای جدی و تمام برنامه هایی که هدفشان ایجاد تشدید و یا تغییر اطلاعات، عقاید، مهارت ها، احساس ها، نگرش ها و رفتارها هستند، همگی مؤثرند. شکی نیست تمام افرادی که به ستایش و یا انتقاد از برنامه تلویزیون می پردازند عقیده درستی در این مورد دارند که این رسانه می تواند برنامه هایی را ارائه کند که برای کودکان مفید یا زیانبار باشند.[۳۸۱]
طبق نتایج به دست آمده در پژوهش های متعدد و گزارشات عینی اکثر والدین، بسیاری از رفتارهای به نمایش در آمده و عبارات بیان شده در برنامه های تلویزیونی توسط کودکان تقلید می شود. از میان این برنامه، علاقه کودکان به تماشای فیلم های انیمیشن درخور توجه است. کودکان در حالی به فیلم های انیمیشن روی می آورند که در مقایسه با بینندگان بزرگسال و سازندگان این گونه فیلم ها، شناخت کمتری در مورد جهان مادی و معنوی و تخیلات و واقعیات زندگی دارند.
تحقیقات بسیاری آشکار ساخته است که برنامه و انیمیشن های آموزشی این توانایی را دارد که علم کودکان را در زمینه های مختلف علمی افزایش دهد. عدم موفقیت در به انجام رساندن این توانایی اغلب ناشی از درک نادرست تولیدکنندگان برنامه نسبت به نیازهای مخاطبان، علایق و توانایی آنهاست. هر جا که تحقیقات وسیعی بر روی مخاطبان صورت گرفته نتیجه اش تولید برنامه های مؤثر و نیز پرطرفدار بوده است.
آزمایش های روان شناسی نشان می دهد که آموزش به کمک تصویر، هشت برابر بیشتر و سریع تر در ذهن مخاطبان جای می گیرد و بیش از ۶۰% از اطلاعات افراد از طریق بینایی حس و پس از ادراک در حافظه ذخیره می شود. بنابراین سینما یا تصویر متحرک بر سه پایه مفید بودن موضوع، خوشایند بودن آموزش و ماندگاری دانسته ها می تواند پیام خود را به مخاطبانش منتقل کند.[۳۸۲]
از آنجا که هر گونه فیلم انیمیشن آموزشی باید مبتنی بر نیازها و انگیزه های اساسی و فرعی در بیننده باشد و رغبت های آنها را برای آموختن برانگیزد، وجود انگیزه نه تنها برای آغاز یادگیری ضروری است بلکه برای ادامه و تقویت آن و حل مسائل و مشکلاتی که پیدا می شود و کاربرد آموخته ها در اوضاع تازه نیز ضرورت دارد؛ بدین سبب که انگیزه قوی دقت و تمرکز فعالیت ذهنی را زیاد می کند، پیدایش خستگی را به تأخیر می اندازد و پذیرش راهنمایی را در یادگیرنده بیشتر می کند. به این ترتیب انگیزه یا محرک شرط ضروری هر گونه یادگیری است.
با نگاهی ژرف تر پی می بریم که انواع تکنیک های انیمیشن نه تنها با انواع بازی های کودکانه که جنبه تفریح و سرگرمی دارند قابل مقایسه اند، بلکه تشابه قریبی بین آنها وجود دارد. این مطلب یکی از عواملی است که باعث می شود انیمیشن به راحتی با کودکان و دنیای ایشان ارتباط برقرار کند.
شباهت بسیار میان انیمیشن با دنیای کودکان گاهی آنچنان زیاد می شود که به نظر می رسد کودکان این آثار را خلق کرده اند. با مطالعه رفتار و افکار کودکان، و نیز با بررسی نقاشی هایشان به ویژگی های جالب توجهی برمی خوریم که از ارکان ساخت یک انیمیشن به شمار می روند. یکی از این خصوصیات مشترک این است که در هر دوی آنها همه چیز امکان پذیر است. به این ترتیب که ابزار ساخت یک فیلم انیمیشن به گونه ای است که در مرحله عمل گستردگی فیزیکی قابل توجهی به فیلمساز انیمیشن می دهد. از دیگر ویژگی های مشترک در دنیای ذهنی کودکان و دنیای تصویری انیمیشن می توان به وجود تخیل قوی، اغراق و تأکید، جاندار پنداری، شباهت در شیوه رنگ آمیزی انیمیشن ها و نقاشی های کودکان و… اشاره کرد.[۳۸۳]
در سال های اخیر روان شناسان نقاشی را در مقام فعالیتی بغرنج برای کودکان پذیرفته اند و همراه با این پذیرش، این واقعیت نیز تحقق یافته است که فرایند نقاشی می تواند تأثیری چشمگیر در تصویر تمام شده داشته باشد. کودکان در جریان ساخت تصویر با مسائلی چون برنامه ریزی، جاگذاری و هم راستا کردن اجزای تصویر مواجه می شوند. راه حل های کودکان برای این مسائل را می توان تابع و تحت تأثیر گرایش های ادراکی و کارکردی ایشان دانست. فقط زمانی که تمامی این عوامل بررسی و درنظر گرفته شوند می توانیم به تفسیر نقاشی های کودکان از لحاظ آنچه ممکن است از دنیای ادراکات و احساسات ایشان در معرض دید ما قرار دهند بپردازیم.
فعالیت های هنری به شناخت کودک از دیگران کمک می کنند و موجب آگاهی کودک نسبت به محیط اطرافش می شوند. کودکان در این بین به مشارکت و تبادل نظر و تبیین عقیده پرداخته و به لزوم تشریک مساعی و همکاری پی می برند. نقاشی به بیان آزادانه افکار و مکنونات قلبی کودک کمک کرده و باعث تقویت قوه خلاقه و ابتکار و حس استقلال در کودک می شوند. فعالیت هنری باعث درک مطالب و مفاهیم و ایجاد حس اعتماد به نفس و ارزش نهادن به وجود خود می گردد.
موفقیت در آموزش صحیح هنر به کودکان مستلزم ایجاد شرایط مناسب و تدوین برنامه دقیق و کارآمد برای این کار است. دابز عقیده دارد آموزش هنری از طریق زمینه ها و حوزه های هنری اساسی که کودکان را قادر به کسب تجارب گسترده و غنی می کند، کسب می شود.[۳۸۴]
درک هنرها و به کارگیری صحیح شیوه های تربیت هنری می تواند در توسعه نظام مدرسه ای و رشد شایسته کودکان مؤثر باشد. به عبارت دیگر، تربیت هنری به عنوان یک حوزه گسترده و پویا در شکل گیری فعالیت های آموزشی در یک نظام مدرسه ای می تواند، آثار و نتایجی را خلق کند که شاید در کمتر حوزه ای از برنامه های درسی بتوان آنها را جستجو کرد.[۳۸۵]
از دیدگاه پیاژه نقاشی چیزی در حد فاصل بازی و تصویر ذهنی است که کودک به واسطۀ آن دنیای واقعی خود را بازنمایی می کند.[۳۸۶]
هنرها به دانش آموزان می آموزند که مسائل می توانند بیش از یک راه حل داشته باشند و پرسش ها نیز می توانند بیش از یک پاسخ را به همراه داشته باشند. از طریق هنرها، این مفهوم دریافت می شود که کارهای خوب با شیوه های مختلفی قابل انجام است.[۳۸۷] به عبارت دیگر «غالباً وجود زندگی کودک در بازی یا نقاشی ظاهر می شود.»[۳۸۸]
به عقیدۀ سایمون[۳۸۹] (۱۹۹۶)، هنر باعث رشد مهارت های کودک برای ابراز عقاید و احساسات به دیگران می شود و می تواند فرصتی را برای کودک فراهم کند تا به وسیلۀ آنچه پدید می آورد به بیان خویشتن بپردازد. همچنین از آنجایی که هیچ درست و یا نادرستی در آنچه پدید آمده وجود ندارد، هنر می تواند برای فرد منشأ کسب موفقیت شود. هنر باعث رشد خلاقیت افراد نیز می شود.[۳۹۰]
فعالیت های هنری موجب برانگیختن تعامل های مثبت اجتماعی در کودکان و ارتقای توانایی اجتماعی شدن آنها می شود. از جمله تئاتر یا نمایش موجب ترغیب تعامل میان کودکان و افزایش تعامل اجتماعی مثبت آنها با یکدیگر می شود. حتی برخی از مطالعات نشان می دهند که دروس انسانی و هنری در مقایسه با دروسی نظیر فناوری، علوم و ریاضیات، تأثیر بیشتری بر رشد اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی کودکان دارند.
متخصصان تعلیم و تربیت کودکان معتقدند، فعالیت های هنری نه تنها موجب کاهش نگرش منفی کودکان به مدرسه می شود، بلکه در آنها نگرش مثبت و انگیزش ایجاد می کند. به گونه ای که کودکان از طریق آموزش بین رشته ای هنرها، در فضایی تعاملی تر و دانش آموز محورتر، به سطح بالاتری از اشتیاق، انگیزش و مشارکت در یادگیری می رسند و در نتیجه ارزش تلاش برای دست یابی به پیشرفت را بهتر درک می کنند.[۳۹۱]
گی (۲۰۰۴) در تصریح پیامدهایی که تربیت هنری با خود به همراه می آورد، بیان می کند که تربیت هنری در حیطه های مختلف مؤثر است و آثار ناشی از تربیت هنری را در سه حوزه ارزش های اخلاق، پرورش ذهنی و مهارت های کاری و تقویت روحی و جسمی افراد مورد توجه قرار می دهد.[۳۹۲]
در دنیای امروز هنر کودکان بر خلاف گذشته که سرزمین مجهولی بود وسیله پرارزش برای مطالعه و تحقیق متخصصین تعلیم و تربیت است. هر کودکی که نقاشی می کند نقاش نخواهد شد و هر طفلی که نوشتن را بیاموزد نویسنده نخواهد گردید اما هنر عاملی اساسی در تعلیم و تربیت و وسیله ای برای بیان و ظهور حالات و تمایلات و احساسات کودکانه است. کودکی که در این راه بیفتد و تشویق گردد به طور روزافزون تصورات ذهنی و ملاحظات خود را بیان خواهد نمود و با نقاشی افکار پنهان خود را تجسم خواهد بخشید.
درباره آموزش نقاشی، نگرش های روان شناختی سنتی به موضوع نقاشی کودکان به این نتیجه گیری منتهی می شود که در راه آموزش شیوه های تصویری به کودکان نباید گام های بزرگ برداشت یا کوشش بسیار به خرج داد. بسیاری از روان شناسان متخصص در رشته رشد، مانند هریس(۱۹۶۳) و پیاژه (پیاژه و اینهلدر ، ۱۹۶۹) که بر عرصۀ تفکر سنتی در زمینه نقاشی کودکان مسلط بوده اند، توجه چندانی به فرایند نقاشی نداشتند.[۳۹۳]
بدین ترتیب، به نظر می رسد که روان شناسی سنتی رشد و برخی از صاحب نظران در زمینۀ آموزش هنر، جملگی بر این اعتقادند که اتخاذ نگرش آزادی عمل تسهیل کننده اما اساساً غیررهنمودی یا غیرمستقیم، می تواند مناسبترین روش آموزش در زمینۀ نقاشی کودکان باشد.
اولین کار بزرگسالان این است که لوازم هنری مورد نیاز کودک را در اختیارش قرار دهند. غالباً وقتی وسایلی که در اختیار کودک قرار می گیرد، مناسب او نباشد، باعث دلسردی اش می شود.[۳۹۴]
بهتر است تا جای ممکن جنبه های لذت بخش از فرایند آموزش هنر به ویژه هنر نقاشی حذف نشود. در ضمن بهتر است که در تمامی راهکارها حتماً در رابطه با ابزار و لوازم نقاشی و آموزش، دقت کافی رعایت شود.[۳۹۵]
برای آموزش نقاشی به کودکان باید بدانیم که آنها در هر مرحله چه میزان توانایی هنری دارند. برای مثال کودک بعد از سنین پنج، شش سالگی قدرت و توجه بیشتری در جهت نظارت بر واقعیات بیرونی پیدا می کند. کودک در این سن وقتی نقاشی می کشد فقط آن جنبه هایی از اشیاء را که شناخته است، رسم می کند و نه آنچه را که ظاهراً می بیند. به همین علت است که نقاشی او دارای دو خصیصه متضاد هستند. یکی آنکه نسبت به بیان بعضی عناصر که قابل رؤیت هستند ولی از نظر او مهم جلوه نمی کنند، کوتاهی می کند، دیگر این که عناصری را به شکل درمی آورد که برای او مهم هستند ولی قابل رؤیت نیستند. در این مرحله، نقاشی کودک کمتر دارای جنبۀ شناسایی یک شیء و یا واقعیات بیرونی آن شیء است، بلکه شناخت نقاشی کودک بر اساس اشتباهاتی صورت می گیرد که در نقاشی او نمایان است و فهم و درک معانی این اشتباهات نیز به منزلۀ شناخت نیازها و موضوع های مورد علاقه اوست.[۳۹۶]
در سنین کودکستانی و پیش دبستانی می توان موسیقی و نقاشی را با هم ترکیب کرد. موسیقی نیز مانند رنگ برای کودکان جذاب است، زیرا ریتم آن را به خوبی حس می کنند. در ضمن مطالعات روانی- عصبی نشان داده که آموزش نقاشی در کنار گوش دادن به موسیقی می تواند فرآیندهای عالی مغز را که در کورتکس رخ می دهد تقویت کرده و ارتقاء بخشد. کودکان می توانند در قالب کارگروهی از ترکیب موسیقی و نقاشی لذت ببرند. مشابه این ترکیب موسیقی و نقاشی را کودکان در انیمیشن ها به خوبی می بینند و مشعوف می گردند.[۳۹۷]
در آستانۀ سن ورود به مراکز پیش از دبستان، سبک فعالیت های گرافیکی کودکان متحول تر می شود، به گونه ای که آنها قواعد، اصول، استانداردها و هنجارهای خاصی را در ترسیم و نقاشی های هنری خود نشان می دهند و آثار هنری کودکان از شکلی نامنظم به شکلی منظم سوق پیدا می کند. لازمۀ گذراندن این مرحله سه نوع یادگیری مفهومی است که عبارتند از: مفاهیم بصری، ارتباطی و ابزاری.[۳۹۸]
کودکان پیش دبستانی در یک نشست می توانند چندین و چند نقاشی بکشند ولی در پایان کار کوچکترین علاقه ای به هیچ یک از آنها نشان ندهند، تا چه رسد به اینکه بخواهند آنها را به دیگری نشان دهند. می توان گفت تقریباً همیشه پدران و مادران و آموزگاران هستند که نقاشی های کودکان را به نمایش می گذارند، نه خود کودکان. به نظر ما و به نظر برخی دیگر چنین می رسد که نقاشی، غالباً یک فعالیت انفرادی است. در نتیجه، بیشتر نظریه های مربوط به نقاشی کودکان، چه تلویحاً و چه صراحتاً، چنین فرض کرده اند که کودکان، در درجۀ اول به واسطۀ ارضای خاطر حاصل از همین فعالیت است که دست اندرکار نقاشی می شوند.[۳۹۹]
کودکان پیش دبستانی به مرحله ترسیم بازنمودی رسیده مهارت های خط خطی کردن خود را بهبود می بخشند، علاقه شان به نشان دادن افراد، اشیاء و رویدادها در نقاشی هایشان نیز افزایش می یابد. این علاقه مندی بسیار زودتر از توان مهارتی آنها ظاهر می شود. برای مثال، کودک ۳ ساله ممکن است خط خطی کردن های خود را نشانگر مادر، خانه یا گربه بداند. گاهی نیز کودک نقاشی خود را به عنوان رویداد توصیف می کند: «مامان داره می ره مغازه». در طول سال های اولیۀ رشد، بازنمودهای تخیلی کودک به مهارت های حرکتی ابتدایی او محدود هستند و کاملاً مشخص است که کودک بیشتر از آنکه نقاشی اش نشان می دهد، می فهمد ولی بر دستان و مهارت های حرکتی چندان تسلطی ندارد.[۴۰۰]
برای تقویت نیروی تجسم پیاژه معتقد است «با انباشتن ذهن کودکان از مطالب مختلف» قدرت تجسم آنها از واقعیات افزایش می یابد مشروط بر اینکه کودک ابتدا مفهوم آن چیز را بیاموزد تا بتواند کلمه ای را که معرف آن چیز است یاد بگیرد و بر همین اساس او پیشنهاد کرده است که «کودکان در یادگیری باید فعال باشند و هرچه تماس آنها را با واقعیت ها بیشتر کنیم، امکان بیشتری برای درک و تجسم واقعیت به آنها داده ایم.» موسیقی، قصه و داستان باعث قوی شدن قدرت تخیل اختراعی کودک می شود و دیدن فیلم، اسلاید، حضور در موزه ها و پارک ها، باغ وحش و شرکت در گردش های گروهی به تجسم و تخیل ادراکی کودک یاری می رساند.[۴۰۱]
در این زمینه کودکان باید یاد بگیرند چگونه جزئیات را بشکافند که اگر آنها این چیزها را با نقاشی ها نشان دهند، نتیجه تربیت آنها و برداشت فکری شان نسبت به اشیاء و دنیای خارج آشکار می شود و در نتیجه توانایی فکری آنها، رشد و تکامل می یابد و قدرت درکشان قوی تر می شود.
اگر وسایل و مواد اولیه متنوع و دارای کاربردهای چندگانه را برای تولید آثار هنری در اختیار کودکان قرار داده شود تا آنها با درگیر شدن با وسایل، خود به خلق یک اثر جدید هنری بپردازند، از واپس زدگی تخیلات آنها جلوگیری خواهد شد. نباید کودکان را به تقلید کردن و کپی کردن در فعالیت های هنری محدود کرد و مانع رشد توانایی های خلاقه در آنان شد. در این صورت هر کودک راه ها و شیوه های خلق آثار هنری منحصر به خود را خواهد یافت.
نقش انیمیشن آموزشی، بیشتر در چگونگی انتقال مفاهیم به فراگیران نهفته است. اگرچه انتخاب متن و محتوای آموزشی بسیار مهم است، انتقال بهتر و مؤثر مفاهیم نیز از مسائلی است که باید مورد توجه قرار گیرد. تحقیقات نشان می دهد که خلق فیلم انیمیشن آموزشی مناسب در روند فرایند یادگیری و انتقال و تفهیم و تأثیر مفاهیم نقش مؤثری دارند.
سنجش میزان اثر انیمیشن ها بر کودکان و روان شناسی آنها در ایران به شدت مورد نیاز است. به منظور جبران نارسایی های محیطی و فرهنگی و رفع نگرانی والدین از اتلاف اوقاتی که کودکان در جلوی تلویزیون می گذرانند، لازم است که تأثیر برنامه های کودک تلویزیون بر مخاطبان ویژه آنها که کودکان هستند، مشخص شود. به این منظور نگارنده با توجه به مباحث بیان شده پیرامون جذابیت های ویژه انیمیشن و نقاشی نزد کودکان، تأثیر تماشای انیمیشن مشوق نقاشی را بر نقاشی های کودکان پیش دبستانی بررسی نموده است.
از نظر روش شناسی، پژوهش از نوع نیمه آزمایشی پیش آزمون – پس آزمون بدون گروه کنترل بود که طی آن تأثیر تماشای انیمیشن مشوق نقاشی (متغیرمستقل) بر نقاشی های کودکان پیش دبستانی (متغیرهای وابسته) مورد ارزیابی و بررسی قرار گرفت.
جامعه آماری با کنترل متغیر سن، شامل تمامی دانش آموزان پایه پیش دبستانی شهر تهران در سال تحصیلی ۹۳-۱۳۹۲ بود که ۵۳ نفر از آنان با بهره گرفتن از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای به عنوان نمونه مورد بررسی انتخاب شدند. به این ترتیب که از بین مناطق بیست و دو گانه آموزش و پرورش شهر تهران، ۵ منطقه واقع در شرق، غرب، شمال، جنوب و مرکز شهر و سپس در هر منطقه، از بین مراکز پیش دبستانی مختلط موجود، یک مرکز به صورت تصادفی انتخاب شد.
برای انجام آزمایش، انیمیشن مشوق نقاشی “مدادهای رنگی"، با اعمال سبک انفعالی برای کودکان به نمایش گذاشته شد.
در این پژوهش میزان تأثیر تماشای انیمیشن مشوق نقاشی بر نقاشی های کودکان از طریق مطالعه و کنترل شاخص های موضوع، رنگ، شکل، محتوای آموزشی، تأکید و کادر بررسی گردید.
تعداد ۵۳ نفر از دانش آموزان پیش دبستانی که به عنوان نمونه پژوهش انتخاب گردیده بودند در ۵ گروه با تعداد نسبتاً مساوی، در مدارس خود مورد آزمایش قرار گرفتند. در هر ۵ گروه، ابتدا پیش آزمون به عمل آمد. به این ترتیب که قبل و بعد از تماشای انیمیشن از کودکان خواسته شد یک نقاشی با موضوع آزاد ترسیم کنند و بعد از اتمام نقاشی از هر کودک به طور جداگانه و خصوصی توضیحاتی درباره نقاشی خواسته شد و پاسخ ها و تفاسیر کودک از نقاشی اش، توسط آزمونگر به ثبت و مداخله به پایان رسید.
به منظور تحلیل داده ها، پاسخ به فرضیه ها، پژوهش و بررسی وضعیت تأثیرپذیری نقاشی های کودکان از انیمیشن مشوق نقاشی، از مدل آماری کای تو (chi – ۲) استفاده گردید. نتایج آزمون (chi – ۲) در مورد شاخص های متغیر وابسته به شرح زیر می باشد:
از نظر کلی از مجموع ۵۳ کودک، ۱۰ کودک به هیچ عنوان از انیمیشن تأثیر نپذیرفتند و بقیه ۴۳ نفر در یک تا شش شاخص تأثیرپذیر بودند.
در شاخص موضوع، به شکل معناداری (در سطح ۰۵/۰=α) اکثریت کودکان از موضوعات مورد تأکید در انیمیشن تأثیر پذیرفته اند. از میان ۵۳ نفر جامعه تحقیق، ۳۳ نفر (۳/۶۲%) موضوعی مرتبط با انیمیشن و ۲۰ نفر (۷/۳۷%) موضوعی آزاد را برای نقاشی انتخاب نموده اند.
درک و فهم نقاشی های کودکان و چیزی که او می خواهد بیان کند، برای والدین و مربیان بسیار لازم است – آن هم نه فقط به عنوان کنجکاوی خشک و خالی، بلکه بدین علت که شناخت آن باعث بهتر شدن روابط بین بزرگسالان و کودکان می شود و به پیشرفت و تکامل کودک کمک شایانی می کند. بزرگسالان می توانند با برقرار کردن روابطی دوستانه و معنوی با کودک، از او بخواهند برایشان درخت، حیوان، خانه، یک شخص، یک خانواده، خودش و یا هر چه را که مورد علاقه اش هست و یا از آن می ترسد یا یک رؤیا را ترسیم کند – البته بی آنکه چیزی را به او تحمیل کنند.[۴۰۲]
موضوع نقاشی با پیشرفت سن، از مرحله علاقه به خود، به مرحله توجه به دنیای خارج و دیگران تکامل می یابد. کودکان پنج یا شش ساله اکثراً موضوع هایی را انتخاب می کنند که با آنها ارتباط مستقیم دارد.[۴۰۳]
بسیاری از کودکان، بعد از چند جلسه نقاشی کشیدن، دیگر موضوعی برای نقاشی ندارند. آنان به آموزگار مراجعه می کنند تا موضوع جدیدی بدهد یا اگر مراجعه نکنند، به تکرار موضوعات قبلی می پردازند. این تکرار، کودک را خسته می کند، تا جایی که بعد از مدتی نقاشی لذت خود را از دست می دهد و کودک از نقاشی فاصله می گیرد. در حالی که جذبه نقاشی و اصولاً کار هنری، در خلق پدیده های جدید است. این خلق کردن و بازآفرینی به تکامل ذهنی انسان کمک بسیار می کند. به همین سبب ضروری است که آموزگار هوشیار کودک را از تکرار یا گریز از نقاشی به راهی جدید بکشاند. راهی که در آن بتوان هر دم و با هر نقاشی به نکات جدیدی در محیط پی برد.
چنانچه از مطالب فصل سوم و پنجم دریافتیم، ارائه موضوع در کلاس نقاشی، حتماً باید هدف یا دست کم انگیزه ای داشته باشد. در سال های اخیر، روان شناسان دریافته اند که نقاشی یکی از فعالیت های پیچیده کودکان است. آنان نقاشی را وسیله ای برای بیان زندگی عاطفی کودک دانسته اند. هنگامی که کودک با آزادی خود نقاشی می کند، در واقع، حالت روحی، احساسات و تأثیراتی را که از محیط گرفته است بیان می دارد. بنابراین ارائه موضوعاتی با هدف روان شناسانه می تواند تأثیرات جالب توجهی از خود به جا بگذارد.
همچنین امروزه آموزش، شکل های متفاوت و متنوعی به خود گرفته و شیوه های آموزش مدام در حال تغییر و تحول است. اگر آموزش، کودک را در راهی هدایت کند که: کشف منجر شود، موفق تر از آموزش به شیوه دیکته کردن مطلب خواهد بود. این شیوه را شاید بتوان آموزش غیرمستقیم نامید. یعنی بدون اینکه به طور مستقیم بخواهیم مطلبی در ذهن کودک جای دهیم، او را از طریق بازی یا هر روش دیگر، کنجکاو کنیم تا به تحقیق و جستجو بپردازد. بنابراین می توان از ارائه موضوعات آموزشی نیز سود جست.
اولین شاخص بررسی متغیر وابسته در این پژوهش، موضوع است. معیار سنجش شاخص موضوع، تأثیر پذیرفتن کودکان از موضوعات مورد توجه و تأکید در انیمیشن پخش شده است. کشیدن هر یک از موضوعات گل، ابر، باران، رعد و برق، خورشید، دانه گیاه و مداد رنگی توسط کودکانی که در مرحله پیش آزمون این موضوعات را ترسیم نکرده بودند، به منزله تأثیر پذیرفتن از موضوع انیمیشن به شمار آمد. مدادهای رنگی، ابرهای سیاه، رعدوبرق، بارش باران، روییدن گل، تابش خورشید و … هر کدام به نوبه خود توانستند به عنوان موضوع نقاشی مورد توجه کودک واقع شوند.
در میزان استفاده از رنگ های زرد، سبز و سیاه در نقاشی کودکان، قبل و بعد از تماشای انیمیشن تفاوت معناداری وجود دارد، (۰۵/۰=α). از میان جامعه تحقیق ۵۳ نفری، پیش از تماشای انیمیشن رنگ غالب نقاشی ۱۸ کودک (۳۴%) یکی از رنگ های سبز، زرد یا سیاه بوده و ۳۵ کودک (۶۶%) از سایر رنگ ها استفاده نموده بودند. پس از تماشای انیمیشن رنگ غالب نقاشی ۳۱ نفر (۵/۵۸%) یکی از رنگ های سبز، زرد و سیاه و رنگ نقاشی ۲۲ نفر (۵/۴۱%) از سایر رنگ ها بوده است.
روان شناسی رنگ ها مبحث جالب و در عین حال مفیدی است که از آن در طراحی رسانه ها و خلق آثار هنری استفاده های قابل توجهی به عمل می آید. در این باره کتاب ها و جزوات معدود ولی متنوعی در زبان فارسی منتشر کرده اند که هر کدام از بعد خاصی به روان شناسی رنگ ها نگاه می کنند. از میان این منابع می توان به کتاب روان شناسی رنگ ها اشاره کرد که ضمن ارائه و معرفی یک تست کاربردی روان شناختی با بهره گرفتن از رنگ ها، مباحث متنوعی نیز از نقطه نظر طراحی ارائه کرده است. در این کتاب پروفسور لوشر از دو عنوان متفاوت درباره رنگ ها به این شرح استفاده می کند:
-
- ساختار: که عبارت است از “معنای واقعی” هر رنگ که پیوسته ثابت است مثلاً رنگ آبی مایل به تیره به معنای “آرامش و سکون” است، صرف نظر از اینکه فردی این رنگ را دوست بدارد یا دوست ندارد.
-
- کارکرد: که عبارت است از “تمایل ذهنی نسبت به رنگ” که از فردی به فرد دیگر متفاوت است و تفسیرهای تست یاد شده بر آن استوار است.[۴۰۴]