۵-هوش جسمانی-حرکتی(جنبشی): گاردنر بر این باور است که کنترل حرکات بدنی و توانایی فرد برای دستکاری چیزها به شیوه ای ماهرانه یکی از ویژگی های تعیین کننده هوش به شمار می رود .
۶و۷٫ هوش روابط بین فردی و هوش روابط درون فردی: هوش بین فردی این توانایی را به فرد میدهد تا تشخیص دهد میان او و دیگران چه حد فاصلی وجود دارد. یا در دیگران چه صفاتی شاخص و بر جسته است. هوش درون فردی،فرد را قادر میسازد احساسات و حالت درونی خود در درک و کشف کند،کودک در خود مانده نمونه خوبی است از افرادی که از لحاظ اینگونه هوشی،دستخوش کاستی و کمبود است. کودک حتی در اداء کلمه و ضمیر مناسب دچار اشکال است.
۲-۱۴ .هوش از نظر پیاژه
هوش در دیدگاه پیاژه یک اصطلاح پیچیده است اما به طور کلی می توان گفت که یک عمل هوشمندانه همواره میل به این دارد که برای بقای ارگانیسم در موقعیتی که در آن قراردارد شرایط بهینه را فراهم آورد هوش همواره به سازگاری ارگانیسم با محیطش مربوط است. منظور از این سازگاری تعادل یابی شناختی است و تعامل یابی مهمترین مفهوم انگیزش پیاژه است که همواره با جذب و انطباق برای تعیین رشد ذهنی و ثبات کودکانه به کار می رود . از آنجا که محیط و ارگانیسم دائما در حال تغییرند تعادل هوشمندانه بین این دو نیز باید مرتباً تغییر کند،برای پیاژه هوش یک صفت پویایست . زیرا آنچه به عنوان یک عمل هوشمند انه در دسترس قرار دارد همواره با رشد زیست شناختی ارگانیسم و همواره با کسب تجربه توسط او تغییر میکند(هرگنهان،۱۹۹۷).
به نظر پیاژه اگر چه رشد ذهنی یک جریان پیوسته است و ترتیب ظاهر شدن تواناییها ثابت است اما سن واقعی ظهور یک توانایی ممکن است از کودکی به کودک دیگر یا از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر کند و کودکان هم سن ممکن است تواناییهای ذهنی متفاوتی داشته باشند.
تعامل های اولیه کودکان با محیط صرفاً جنبه حسی – حرکتی دارند نتایج این تجارب اولیه در ساخت های شناختی ثبت میشوند و با کسب تجربه بیشتر این ساخت های شناختی گسترش مییابند و کودکان قادر میشوند که به موقعیت های پیچیده تر پاسخ دهند. همچنین کمتر به اینجا و حالا وابسته میشوند و پاسخ های سازگارانه کودک بیشتر جنبه نا آشکار و نهان به خود می گیرند. در این مرحله آن ها بیشتر شامل اعمال درونی هستند تا اعمال بیرونی. پیاژه این اعمال درونی را عملیات[۶۱] می نامد که تقریباً معادل با تفکر به حساب میآید . حال کودک به جای اینکه محیط را دستکاری کند از طریق کار برد عملیات این کار را به طور ذهنی انجام میدهد یعنی کودک به تدریج توانسته است از مراحل اولیه به مرحله تفکر انتزاعی رشد یابد پس رشد ذهنی کودکان تابعی از مقدار و کیفیت محرک ها،تجربیات و محیط فیزیکی،فرهنگی و تربیتی آنان است(هرگنهان،۱۹۹۷).
پیاژه(۱۹۹۶)میگوید: انسان درست از لحظه تولد به همان اندازه که تحت تأثیر محیط فیزیکی قرار میگیرد از محیط اجتماعی نیز متاثر است جامعه حتی بیشتر از محیط فیزیکی ساختار خود را تغییر میدهد زیرا نه تنها او را مجبور به شناخت واقعیت ها میکند بلکه همچنین نظام از پیش آماده ای از علائم را در اختیارش میگذارد که افکار او را تغییر میدهد و او را با ارزشهای تازه آشنا میکند و تعداد نا محدودی از تکالیف را بر عهده اش میگذارد(هرگنهان،۱۹۹۷).
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت رفتار هوشی رفتار ثابتی نیست و می شود آن را آموزش داد نظریه هوش های چند گانه دارای معنی ضمنی دیگری نیز هستند و آن این که مدارس ما باید معنی وسیع تری از هوش را مد نظر خود قرار دهند و تواناییهای بالقوه را در حد امکان در شمار بیشتری از دانش آموزان ردیابی کنند و این امکان را به آن ها بدهند تا در فراگیری موفق باشند،موفقیتی که خود برای یادگیری های بعدی انگیزه ای قوی خواهد بود.
۲-۱۵ .فرا شناخت[۶۲]
آگاهی در باره نظام شناختی خویش،فرا شناخت نامیده می شود. فرا شناخت در خلال یادگیری و در خلال انتقال دو نوع متفاوت از یکدیگر هستند: اولی آگاهیهایی است در باره آنچه میدانیم و دومی آگاهیهایی است در باره نظام بخشیدن به نحوه ای که به یادگیری می پردازیم.
مهارتهای فرا شناختی مهارتهای باز بینی و نظارتی هستند که در خلال یادگیری و آموزش فعال میشوند. یادگیری همیشه فعالیتی دشوار است مهارتهای فرا شناختی یادگیری را برایمان ساده تر میکنند و به دانش آموزان نحوه انتقال آنچه را که آموخته است می آموزد. می توان مهارتهای مسئله گشایی و انتقال را با آموزش مهارتهای نظارت بر خود،خود گردانی و خود کنترلی برای نظارت دانش آموزان بر یادگیری خود شان و کاربرد این یادگیری در موقعیت های جدید در حد محسوسی در آن ها بهبود بخشید . افرادی که در بازی شطرنج،رانندگی،سوار کاری ماهر هستند . مهارتهایشان به خاطر مهارتهای فرا شناختی شان است. با همین مهارتهاست که میتوانند،آنچه را که بلد هستند در مواجهه با مشکل به کار ببندند یا دانش خود را به موقعیت مسئله منتقل سازند(گیج و برلاینر،۱۹۹۵؛ نقل از فردوسی،۱۳۸۰).
طبق پژوهشی که پالیناروبراون(۱۹۸۱)انجام دادند مهارتهای فرا شناختی را برای استفاده در یک موقعیت یادگیری خاص به دانش آموزان آموختند،نتیجه آن شد که دانش آموزان پاسخ های صحیح خود را تا ۵۰ در صد افزایش دادند و همچنین این مهارت را به موقعیت های دیگر یادگیری در کلاس تغییر داده و بهبود در یادگیری تا ماه ها بعد هم ادامه یافت(گیج و برلاینر،۱۹۹۵؛ نقل از فردوسی،۱۳۸۰).
۲-۱۶ .حیطه عواطف و نگرش ها[۶۳]
نگرش ها حالات پیچیده انسانی هستند که بر رفتار فرد نسبت به افراد،چیزها یا رویدادها اثر میگذارند بسیاری از پژوهشگران بر مفهوم نگرش به عنوان نظامی از اعتقادات تأکید کرده و برخی دیگر عناصر عاطفی آن ها را مطالعه کردهاند،احساس هایی که آن ها بر می انگیزند یا به همراه آن ها میآیند مثل مورد دوست داشتن و تنفر بازده های یادگیری در حیطه ی عاطفی به وسیله کرانول،بلوم،میسیا(۱۹۶۴)توصیف شده اند.
بر همه آموزگاران واضح است که نگرش دانش آموزان نسبت به مدرسه رفتن،همکاری کردن با معلم و همکلاسی ها،توجه کردن به بر قراری ارتباط هایی که با آن ها صورت میگیرد و نگرش آن ها نسبت به خود عمل یادگیری در تعیین اینکه دانش آموزان با چه آمادگی یاد می گیرند اهمیتی به سزا دارد. داشتن نگرش مثبت به کاوش و یادگیری مهارتها و دانش جدید معمولاً به عنوان اهداف آموزشی مهم و طولانی مدت بیان می شود(گانیه،۱۹۱۶؛ترجمه علی آبادی،۱۳۷۴).
عموماً چنین فرض می شود که نگرش ها دارای اجزا عاطفی،جنبههای شناختی و پیامدهای رفتاری هستند(تریاندیس[۶۴]،۱۹۷۱).
۲-۱۷ .علایق دانش آموزان
الگوی شرطی شدن ابزاری برای معلمان فراهم میکند که بتوانند علایق کودکان را به منظور وا داشتن آن ها به کاری که علاقه ی آن ها را جلب نمی کند به کار گیرند معلمی که یافته های درستی از علایق کودکان دارد خواهد توانست به گونه مؤثری رفتارهای غیر جالب را تقویت کند،کودکانی که بتوانند فعالیت هایی را که قبلاً به آن ها بی توجه بودند به فعالیت های بسیار جالب مرتبط سازند علاقه ی آن ها نسبت به آن ها افزایش مییابد. این عمل به عنوان فعالیت سازنده[۶۵] محسوب می شود(بال،۱۹۹۴؛ نقل از مسدد،۱۳۷۳).