بدین ترتیب کنفرانس « ودزهول » تغییرات بنیادی در اهداف ، روش های تدریس و محتوای کتابهای درس علوم در آمریکا را به وجود آورد به تبع بسیاری از برنامه های جدید علوم در اروپا و سایر کشورهای دیگر مثل انگلستان طراحی و به اجرا گذاشته شد(همان منبع،ص۳۸۴).
به عنوان مثال :
پروژه هایی که برای آموزش علوم در کلاسهای دبیرستان طرح ریزی شده بود گسترش داده شد و این کار طبیعی بود زیرا تدریس جداگانه رشتههای مختلف علوم از قبیل فیزیک ، شیمی ، و زیست شناسی برای اولین بار از دوره دبیرستان شروع می شود و همچنین به دلیل آن که عده ی زیادی از دانش آموزان تصمیم رفتن به کالج را دارند ، رشته تحصیلات فیزیک اولین طرح آموزش علوم در دوره ی دبیرستان بود « PSSe[26]» طرح مقدماتی شیمی زنجیره ای « Cba[27]» مطالعه ماده از جهت ساختمان شیمیایی « CHEM[28]» دوره آموزشی علوم زیست شناسی « [۲۹]BSCS» طرح آموزش زمین شناسی « [۳۰]ESCP» طرح فیزیک هاروارد « [۳۱]HPP» طرح آموزش مفاهیم مهندسی « [۳۲]ECCP» به وجود آمد . ( ویکتور،نوقابی ودیگران ۱۳۷۴ ، ص ۱۵ و ۱۶ ) .
این نهضت نوآوری بسیار فعال باقی ماند چنان که هنوز هم در سال ۱۹۶۰ میلادی می توان از ۳۰۰ پروژه اصلاحی یاد کرد که نیمی از آن ها در ایالت متحده آمریکا در دست اجرا است . در اروپای غربی سازماندهی این امر از راه تحقیقات تربیتی صورت میگیرد و کار اصلی سه مؤسسه ، ادامه توسعه تحقیقاتی در این زمینه می شود . این مؤسسات عبارتند از بنیاد « نوفلید[۳۳] » مؤسسه موسوم به « اپین دکیل[۳۴] » و « مؤسسه اینرپ[۳۵]» ( بخش مربوط به علوم و محیط ) ، گذشته از آن که تعدادی از دانشگاه ها مانند دانشگاه پاریس و دانشگاه ژنو به این تحقیقات ادامه میدهند ( میالاره ، ژان ویال،شجاع رضوی ۱۳۷۱ ، ص ۳۰۱) .
آنچه که این طرح ها به ما آموخته اند؟
الف ـ از لحاظ محتوا این طرحها به ما فهمانده اند چه مواد تازه ای باید به برنامه آموزش اضافی شود مانند فیزیولوژی و بوم شناسی در زیست شناسی و چه عناصری میتواند از برنامه حذف گردد ، آن ها تلاش کردهاند به گونه ای عمل کنند که محتوای آموزش منعکس کننده ساختار رشته آموخته شده باشد و اصولا بر محور مفاهیمی که کسب آن ها دارای اولویت است دور بزند نه آن که انبوهی از وقایع خوبی یا اتفاقی را مدنظر قرار دهند. ب ـ این طرحها در ضمن رعایت برخی از حدود را روشن ساخته اند که باید بین رشتههای مختلف علمی تفاوت قائل شویم و بر روی منافع یک آموزش علمی مختلط تأکید شود .
ج ـ آموزش علمی نمی تواند با یادگیری یک محتوا محدود شود زیرا آموختن مفاهیم جدا از آموختن روش ها نیست .
د ـ این کاربرد آرمانها گویا از لحاظ راهنمایی معلمان به منظور روشن ساختن خط مشی تربیتی خود بسیار مفید است زیرا تفویض انعطاف بیشتری به برنامه را میسر میسازد (همان منبع ص،۳۰۲).
بدین ترتیب این طرح ها به ویژه سبب شده اند که کلا کانون توجه آموزشی تغییر کند به طوری که از این پس موضوع مهم در انسجام درس داده شده از سوی معلم نیست ، بلکه آموختن قبلی دانش آموز است و شولمن و تایمر[۳۶] ویژگی برنامه های درسی علوم را در این دهه به این شرح برشمرده اند ، برنامه های درسی جدید علوم نسبت به برنامه های قبلی از لحاظ علمی به هنگام تر شده و در آن ها از سادگی اولیه کتابهای قدیمی خبری نیست و با بهره گرفتن از روش های علمی علوم جمع آوری اطلاعات می شده است .
به طور کلی سیر تحولات برنامه های درس علوم در فاصله سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰ میلادی دارای ویژگی های ذیل میباشد(طالعی فرد۱۳۸۳،ص۲۷).
۱-۵-هدف از آموزش : شناخت محیط و سازش خلاق با آن و توجه به تعلیم و تربیت افراد از دوران کودکی به عنوان هدف آموزشی در نظر گرفته شد و به جنبههای مختلف رشد کودک توجه شد(همان منبع،ص۲۷).
۲-۵-محتوای برنامه ها : برنامه ریزان تلاش کردند که محتوای آموزش منعکس کننده ساختار رشته آموخته شده باشد و اصولا بر محور مفاهیمی که کسب آن ها دارای اولویت است دور بزند ، نه آن که انبوهی از وقایع فرعی یا اتفاقی را مدنظر قرار دهند(همان منبع،ص۲۷).
۳-۵-روش آموزش : روش اکتشافی از اهمیت خاصی برخوردار بود ، زیرا باعث می شد یادگیرنده مواد آموزشی را با ساخت شناختی خود یکپارچه کند و بتواند آنچه را که آموخته است در موقعیت های جدید به کار برد و نقش معلم در این برنامه ها با نقش قبلی آن ها متفاوت شده ، زیرا آن ها باید علوم را به عنوان پژوهش و از طریق شیوه های اکتشافی تدریس کنند .
۴-۵-شیوه ارزشیابی :شیوه ارزشیابی های مرسوم و سنتی قبل که فقط میزان معلومات دانش آموزان را اندازه گیری می کرد منسوخ شد .
طراحی و تدوین برنامه های علوم ، با توجه به نظرات برونر ، پیاژه و شواب صورت گرفت(طالعی فرد،۱۳۸۳ص،۲۸).
۶ ـ از ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی
در سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ میلادی تغییر و تحولات جدیدی به تدریج در برنامه های درسی علوم به وجود آمد ، این برنامه ها تأکید بر تجربه مستقیم دانش آموز و درگیری او در امر یادگیری اساس برنامه علوم را تشکیل میداد . در این برنامه ها به علایق و قابلیت فراگیران توجه می شد و تلاش می شد دانش آموزان از طریق ارتباط بین معلومات گذشته و دانش جدید یادگیری آن ها صورت بگیرد(همان منبع،ص۲۸).
به طور کلی سیر تحولات برنامه های درسی علوم در فاصله سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰ مسلادی دارای ویژگی های ذیل میباشند:
۱-۶-هدف از آموزش : هدف اصلی برنامه های درسی باید با سوادی علمی باشد ، منظور از سواد علمی کسب مهارت های عقلانی و دانش ضروری برای اخذ تصمیمات معتبر باشد به عبارت دیگر هدف آموزش علوم باید برای پرورش آگاهی دانش آموزان فرصت مناسب را فراهم کرده و قضاوت اخلاقی و ارزشها را بر پایه محکم دانش علم و فنی بنیان نهد و در تصمیم گیری ها به داده ها و شواهد اهمیت دهد(همان منبع،ص۲۸).
۲-۶- محتوای برنامه های درسی : بخشی از برنامه های درسی علوم باید بر اساس مسائل جاری و نیازهای اجتماع باشد و بخشی از آن ها باید بر اساس نیازهای شخصی باشد و دانش علمی و تکنولوژی روزهم در برنامه ها گنجانده شود(طالعی فرد۱۳۸۳،ص ۳۰).
۳-۶-روش آموزش : روش آموزش همان روش های فعال و خلاق میباشد که یاد گیرنده به طور فعال در عمل یادگیری درگیر می شود و عمل یادگیری در کنترل خود اوست ( Baldwin,1988 .p4 ) .
۴-۶- شیوه ارزشیابی : ارزشیابی های مرسوم سنتی کتبی منسوخ شد و جای خود را به ارزشهایی بسیار معتبر دیگر داده است که از آن میان می توان به ارزشیابی بر اساس مشاهده عملکرد دانش آموزان ـ گفتگو با او و تنظیم یک پرونده برای جمع آوری اطلاعات در مورد دانش آموز و قضاوت فردی اشاره کرد ( ری شل ،رستگار ۱۳۷۹ ، ص ۱۳۴ ) .
۷ ـ از سال ۲۰۰۰ میلادی تا کنون
عصر حاضر را به تعبیری عصر انفجار اطلاعات نامیده اند و توسعه روز افزون علم ارتباطات پیدایش رایانه ها ، ماهواره های مخابراتی و صحبت از دهکده جهانی و جامعه فرا صنعتی ، بازنگری عمیق در کم و کیف برنامه های درسی و شیوه های آموزش علوم را ضروری ساخته است و حجم گسترده اطلاعات آن چنان سریع پیش می رود که اگر جامعه ای غفلت کند ممکن است سالها عقب بماند . بدین ترتیب این فاصله به طور تصاعدی هر سال بیشتر خواهد شد (همان منبع ،ص ۱۳۵).