در بخش نمکها که نمودارهای تکمیلی آن در زیر آمده است نیز میتواند نتیجه گرفت که انتخاب نمک بستگی به شرایط عملیاتی یعنی دما و فشار خط لوله دارد. بازدارندههای مختلف با درصد وزنی یکسان در میدان گازی لاوان مورد مقایسه قرار گرفتند که خود نمودارها نتایج را به طور واضح نشان میدهند.
۱- با توجه به اینکه قدرت بازدارندگی کلرید سدیم و متانول بسیار نزدیک به هم میباشد، امّا غلظت نمک تزریقی در جریان ورودی به خط لوله بدلیل بالا بودن دمای جریان در آن نقاط افزایش یافته به طوریکه پس از رسیدن به نقاط سرد خط لوله رسوب می کند. به عبارت دیگر این گونه ممانعت کنندهها در جائیکه احتمال تشکیل هیدرات افزایش مییابد با غلظت کمتری وارد عمل میشوند. همچنین نسبت به سایر ممانعت کنندهها دارای خاصیت خورندگی بیشتری میباشند.
۲- با توجه به مطالب فوق می توان نتیجه گرفت که گلایکولها و الکلها بدلیل خورندگی کمتر، عدم رسوب گذاری و عدم واکنشهای جانبی دارای کارایی بیشتری نسبت به نمکها میباشند. همچنین الکلها (متانول) بدلیل قدرت بازدارندگی بیشتر با درصد جرمی برابر در فاز آب و مقرون به صرفه بودن آن از لحاظ اقتصادی نسبت به گلایکولها با در نظر گرفتن شرایط عملیاتی فرایند میتوانند به عنوان بازدارنده برتر در صنعت مورد استفاده قرار گیرند.
۳- گلایکولها نسبت به نمکها برتری بیشتری دارند. در گلایکولها به ترتیب DEG<Methanol<MEG و در نمکها به ترتیبNa2SO4<KBr<KCL<NaCL دارای برتری بیشتری نسبت به هم هستند.
نمودار ۴‑۲۶ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۱۰ درصد وزنی
نمودار ۴‑۲۷ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۲۰ درصد وزنی
نمودار ۴‑۲۸ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۳۰ درصد وزنی
نمودار ۴‑۲۹ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۴۰ درصد وزنی
نمودار ۴‑۳۰ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۵۰ درصد وزنی
نمودار ۴‑۳۱ : مقایسه بازدارندههای نمکی تشکیل هیدراتگازی میدان لاوان با ۶۰ درصد وزنی
فصل پنجم
نتیجه گیری و پیشنهادات
با توجه به تحلیلهای آماری صورت گرفته روند رو به رشدی در پژوهشهای ایرانیان در دهه اخیـر علـی الخصـوص در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ مشاهده میگردد. با این وجود همچنان خلاءهایی در برخی زمینه مشاهده مـیگـردد. در ایـن مطالعه مشاهده شد که بیشترین فعالیتهای انجام شده مرتبط با هیدرات گازی در ایران، مربوط به تعادلات فازی و سینتیک تشکیل و تجزیه هیدرات میباشد. در بخش کاربردهای نوین هیدرات گازی نیز روند فزایندهای مشاهده می شود، امّا در بخشهایی نظیـر اکتشاف و بهرهبرداری از منابع طبیعی هیدرات فعالیتی صورت نگرفته است که باتوجـه بـه ظرفیـت عظـیم ایـن منـابع، توجـه بیشتری در این خصوص لازم است. نکته جالب در پژوهشهای هیدرات در منابع خارجی این است که بیشتر این پژوهشها توسط محققین ایرانی صورت گرفته است، ایران رتبه نخست ذخایر گاز طبیعی جهان را داراست پس بیشتر از سایر کشورها باید سرمایه گذاری در بخشهای مختلف جلوگیری از هیدرات انجام دهد و این امر سبب شده تا محققین ایرانی پیشتاز علوم هیدرات باشند. علت بعدی این امر نیز به خاطر افزایش شدید هیدرات در لولههای گاز به خاطر موارد زیر میباشد :
چهار فصل بودن ایران
ناهمواری زمین و کوهستانی بودن ایران
هزینههای بالای واحدهای نم زدایی
تکنولوژیهای پایین
نم زدایی گاز
TEG بیشترین استفاده را در نمزدایی گاز طبیعی دارد. این ماده با معیارهای ذکر شده تطابق دارد و نسبت به دیگر گلایکولها دارای مزیتهایی است. در مقایسه، DEG کمی ارزانتر از TEG است. با این حال، از آنجا که فشار بخار بالایی دارد، مقدار اتلاف آن نیز زیاد است. TEG تمایل کمتری برای ترکیب با آب دارد، در نتیجه کاهش دمای شبنم آن کمتر است. تترا اتیلنگلایکول (TREG) گرانتر و گرانروتر از TEG است. گرانروی بالا به معنای هزینه های زیاد پمپاژ است. از سوی دیگر، TREG فشار بخار کمتری دارد و در نتیجه اتلاف آن نیز کمتر خواهد بود. این روش در بعضی مواقع عملی نبوده و از لحاظ اقتصادی هم مقرون به صرفه نیست. برای مثال در خطوط لوله دریایی انتقال جریانهای سه فازی گاز طبیعی، نصب یک واحد نمزدایی در ابتدای خط لوله(روی سکو) بسیار مشکل، پرهزینه و در بعضی مواقع غیر ممکن است.
از لحاظ اقتصادی جایی که خصوصیات آبگیری مهیا باشد استفاده از خشک کنندههای مایع ترجیح داده میشوند. دستگاههای مربوط به خنک کنندههای مایع برای عملیات و نگه داری راحت تر میباشند و میتوان آنها را به صورت خودکار در مدار قرار داد. به طور مثل میتوان سیستم گلایکول را برای یک چاه تولیدی به کار گرفت.
مواد جاذب الرطوبت مایع را میتوان برای گازهای ترش بکار برد به شرطی که در طراحی مواردی از قبیل حلالیت گازهای اسیدی در مواد جاذبه الرطوبت را مدنظر قرار داد.
خشک کنندههای جامد عملاً در کارخانههای بازیافت مایعات هیدروکربوری که دارای شرایط نقطه شبنم خیلی پایین هستند به کار برده میشوند.
در شرایط غیرتبرید استفاده از گلایکول باعث میشود که جداسازی با مشکل مواجه شود بنابراین در اینگونه موارد از مواد تقلیل دهنده نقطه تشکیل هیدرات(مواد بازدارنده از تشکیل هیدرات) استفاده میشوند.
مقاومت های انتقال جرم و حرارت هیدرات
انتقال حرارت، انتقال جرم و واکنش تشکیل هیدرات عواملی میباشند که در کنار تعادل ترمودینامیکی اثرات بسیار مهمی بر سرعت تشکیل و رشد هیدرات ایفا کرده و به همین دلیل در بررسی تشکیل هیدرات تئوریهای مختلفی ارائه گردیدهاند. مقاومتهای مربوط به انتقال جرم از فاز گاز به سطح مشترک، سطح مشترک به فاز مایع، از فاز مایع به سطح بیرونی هیدرات و از سطح بیرونی به سطح در حال رشد ذره هیدرات در کنار مقاومت مربوط به واکنش بر روی سطح جامد نشان از پیچیده بودن مطالعه تشکیل هیدرات میباشند. در بررسی پیش رو با دلایل متعدد نشان داده شده است که از میان مقاومتهای ذکر شده، مقاومت انتقال جرم در سطح مشترک گاز- مایع محدود کننده سرعت تشکیل هیدرات در زمان مرحله رشد خواهد بود. برای این منظور مطالعه جامعی بر روی نتایج کارهای به چاپ رسیده انجام شده و مدلی مشابه با آنچه اسکوبوگ پیشنهاد نموده است، حاصل گردید. مدل ارائه شده بر اساس ضریب انتقال جرم محلی مربوط به سطح مشترک گاز- مایع بوده و تمایز آن با مدل اسکوبوگ در محاسبه غلظت در فاز مایع است که مقدار غلظت مولکولهای گاز در فاز مایع با بهره گرفتن از فرض تعادل پیشنهاد گردیده است.
نرخ تشکیل هیدرات توسط مکانیسم انتقال جرم کنترل شده و هر چه انتقال حرارت سریعتر انجام گیرد هیدرات تشکیل شده پایدارتر است.
در بررسی مقاومتهای موجود در تشکیل هیدرات و بررسی آن نشان داده شده که فرایند تولید هیدرات از گازهای موجود در گاز طبیعی فرآیندی است که توسط انتقال جرم مربوط به سمت مایع در سطح مشترک گاز- مایع کنترل میگردد و سایر مقاومتها در مسیر تشکیل هیدرات در برابر این مقاومت قابل صرف نظر کردن میباشند. نتیجه این بررسی نشان داد که مدل پیشنهادی اسکوبوگ دارای فرضیات مناسبی بوده امّا مقدار نیروی محرکه فرض شده در مدل اسکوبوگ میبایست تصحیح گردد. نیروی محرکه برای تشکیل هیدرات را میتوان به اختلاف مقدار بین غلظتهای مولکولهای گاز در شرایط آزمایش و مقدار غلظت همین مواد در شرایط تعادلی مرتبط دانست.
مقاومتهای انتقال حرارت لوله متأثر از پارمترهای دمایی خود لوله در داخل و بیرون از آن است. هرچند سهم مقاومتهای درون لوله کم است امّا با ایجاد اختلاف دما عامل هسته زدایی و رشد کریستالها را میتوان به تأخیر انداخت. ایجاد اختلاف دما خود با روشهای داخل و خارج از لوله صورت میگیرد که روشهای بیرونی بخاطر کنترل دقیقتر و ایمنی لوله بهتر میباشند. افزایش دمای لوله میتواند ما را از شرایط تشکیل دور کند ولی توجه به پارامترهای اتلاف گرما هرچند سهم ناچیزی باشد نیز حائز اهمیت میباشد.
مدل سازی قطاعی از لوله دارای هیدرات
با بهره گرفتن از محاسبات تبخیر ناگهانی از نتایج به دست آمده مشاهده میشود که با به کار بردن روش مینیمم سازی در محاسبات تعادل فازی سیستمهای حاوی هیدراتهای گازی هم میتوان به نتایج دقیقی دست یافت. در این حالت سرعت محاسبات افزایش یافته و مشکلات ناشی یک فاز در طول محاسبات از بین میرود و میتوانیم در شبیه سازی از یک ترکیب شونده گازی درون لوله استفاده کنیم. این سیستم نسبت به ترکیب شوندگان دیگر دارای کمترین درصد خطای ممکن یعنی ۴/۲% میباشد، از آنجایی که حجم کمتری گاز در قطاع مدل شده داریم و بیشتر گاز از متان تشکیل شده است میتوان به دقت بالای شبیه سازی اشاره نمود.
معادلات حاکم جرم، انرژی و حرارت در یک زمان حل شدند که دقت بالای همگرایی ۰۱/۰ در حلکننده خطی و غیر خطی به صحیح بودن مدل ارائه شده، دقت در مرزها و شرایط اولیه، اجرای صحیح شبیه سازی را تصدیق میکند.
در این تحقیق، به مدلسازی جریان آرام سیال نیوتنی که حاوی ذرات جامد آب به صورت یخ میباشد، با بهره گرفتن از بسته نرمافزاری کامسول پرداختیم. برای بررسی صحت نتایج مدلسازی، از نتایج تجربی موجود در تحقیقات قبلی گلیز و همکارن در سال ۱۹۹۹ و ۲۰۱۳، استفاده گردید. نتایج بدست آمده از این مقاله میتواند برای نظارت و کنترل ته نشست ذرات جامد در هنگام جریان دو فاز گاز و جامد در طول لولههای انتقال گاز، پالایشگاهها و میدانهای گازی و حتی چاههای افقی تولید نفت مورد استفاده قرار گیرد. این نتایج به شرح زیر میباشند:
نتایج مدلسازی کسرحجمی فاز پراکنده، غلظت فاز پیوسته و غلظت فاز پراکنده در مقطع پایین لوله با نتایج تجربی مقایسه شدند که نتایج از دقت خیلی خوبی برخوردار بودند که تاییدی بر پژوهش بود.
شبیه سازی گرافیکی برای اولین بار به خوبی لایههای ته نشین شده ذرات جامد را نشان داد.
نتایج حاصل از مدلسازی نشان میدهد که از یک زمان به بعد، به شرایط پایا میرسیم، این موضوع بدان معناست که نرخ تهنشین شدن ذرات جامد در کف لوله، برابر با نرخ برخواستن ذرات از کف لوله حاوی جریان میباشد.
مشاهده میشود که غلظت ذرات جامد در ورودی لوله برابر با غلظت متوسط ذرات میباشد که وقتی به سمت انتهای لوله حرکت میکنیم، از غلظت ذرات جامد در بالای لوله کاسته شده و در عوض غلظت ذرات تهنشین شده افزایش مییابد. فقط در قسمت خروجی لوله است که بدلیل آشفتگی جریان، سرعت جریان افزایش یافته و غلظت ذرات جامد دچار کاهش ناگهانی میشود.
اگر سرعت متوسط جریان ورودی به لوله کاهش یابد، مقدار نیروهای پراکنده کننده کاهش یافته و نهایتاً غلظت بیشتر ذرات جامد در کف لوله را سبب میشود. این توانایی کمتر جریان با سرعت پایینتر را در جابجایی ذرات جامد نشان میدهد. کاهش بیشتر سرعت ورودی متوسط سبب میشود تا ذرات جامد یک لایه تهنشین شده لغزنده را در کف لوله تشکیل دهند، در حالیکه لایه بالایی از یک مخلوط ناهمگن مایع-گاز تشکیل شده است.
سرعت فاز پیوسته(گاز) عامل اصلی هسته زایی در جدارههای لوله شناسایی شد و میتوان گفت سرعت تأثیر زیادی در رشد کریستالها به اندازه دما و فشار ندارد.
فشار در طول لوله به صورت یکنواخت در حال کاهش است و همواره سبب تشکیل هیدرات میشود ولی در شکل۴-۷ دیده شد که افت ناگهانی فشار به رشد و تشکیل هیدرات بیشتر کمک میکند.
کف لوله همواره دارای فشار کمتری است که موجب کاهش دما در کف لوله میشود. دما نیز در طول لوله در حال کاهش است. کاهش دما شرایط تشکیل هیدرات را بهبود میبخشد پس باید با راهکارهایی مناسب سعی بر افزایش دمای کف لوله نمائیم.
تغییرات غلظت نیز برای فاز جامد در کف لوله همواره در حال افزایش است و در بالای لوله به شدت کاهش مییابد. نیروی گرانش تأثیر زیادی بر ته نشین شدن ذرات جامد دارد و به جامد اجازه حرکت بالک به صورت مستقیم در داخل لوله را نمی دهد. انتخاب عمق مناسب لوله در خاک در اینجا اهمیت بسزایی دارد.
شبکه انتقال گاز
استفاده از نرم افزار PipePhase برای اولین بار در تحقیقات داخلی نشان داد که دارای قدرت خوب محاسباتی برای شبیه سازی هیدرات و سایر مباحث شبکههای گازرسانی، انتقال، توپکرانی و… است.
با کاهش فشار مقدار ناچیزی از هیدرات تشکیل شده و عملاً راندمان واکنش پایین است که برای جبران کاهش فشار، کاهش دما اثر مثبتی بر روند افزایش تشکیل هیدرات دارد.
درست است افزایش فشار خود از عوامل تشکیل هیدرات میباشد امّا در یک نتیجه گیری برای اولین بار اثبات میشود که افت ناگهانی فشار بسیار مهمتر از افزایش فشار برای تشکیل هیدرات میباشد.
پایین آمدن ناگهانی دما در ابتدای خط و افت دما در انتهای خط، میزان تشکیل هیدرات را در انتهای خطوط انتقال گاز افزایش میدهد و برای جلوگیری از تشکیل باید وسایل گرمادهی بیشتر در انتهای خط قرار بگیرند.
بخاطر کاهش فشار و دما، آنتالپی یا مقدار گرمای واکنش در خط باید کاهش یابد امّا شبیه سازی نشان داد که انتهای شبکه که هیدرات تشکیل میشود این مقدار به خاطر گرمازا بودن واکنش تشکیل هیدرات در حال افزایش است.
مقدار دانسیته به خاطر افزایش جرم در حجم (ذخیره شدن مولکولهای گاز درون آب) و ویسکوزیته در مناطقی که هیدرات وجود دارد افزایش مییابد. دستگاه دانسیته متری با اندازه گیری مقدار دانسیته جریان میتوان در خط لوله به راحتی نواحی تشکیل هیدرات را پیدا کرد و در آن مناطق از بازدارنده یا هیترهای گرمایی استفاده کرد.
سرعت در لولههایی که هیدرات نداریم کاهش ناچیزی دارد امّا در مناطقی که هیدرات وجود دارد به خاطر بسته شدن مقطع پایینی لوله و فشار زیادی که در قبل از هیدرات و خروجی بعد از هیدرات داریم افت شدید فشار باعث بالارفتن سرعت در خط میشود. مرحله هسته زایی بسیار طولانی است امّا در مرحله رشد قالبهای هیدرات به صورت شعایی درون لوله آن هم بصورت منقطع و ناپیوسته بودن قالبها به خاطر همین افت فشار موجب کاهش سطح مقطع لوله و افزایش سرعت خواهد شد.
ناحیه فازی منحنی هیدرات میتواند به انتخاب بازدارنده با غلظت یا درصد وزنی صحیح در جلوگیری از تشکیل هیدرات به ما کمک نماید.
در نمودار ۴-۲۳ تا ۴-۲۵ نشان داده شد که میتوانیم با تزریق بازدارنده منحنی تشکیل هیدرات را جابجا کنیم و مانع از تشکیل هیدرات شویم.
انتخاب بازدارنده برتر
بازدارندههای ترمودینامیکی به مقدار قابل توجهی به سیستم اضافه میشوند(اغلب بیشتر از ۵۰%وزنی) و شرایط تعادل ترمودینامیکی سیستم را به سمت کاهش دمای تشکیل هیدرات تغییر میدهد. الکلها، گلایکولها و نمکها نمونههایی از این نوع بازدارنده میباشند. بازدارندههای سنتیکی مواد شیمیایی هستند که نرخ تشکیل هیدرات را کاهش میدهند و اجازه میدهند که هیدراتهای کوچک که تشکیل شده امّا از به هم چسبیدن کریستالها به یکدیگر و تشکیل ذرات بزرگتر جلوگیری میکند. نرخ تزریق این نوع بازدارندهها در حدود ۱-۱/۰% وزنی میباشد که در مقایسه با بازدارندههای ترمودینامیکی بسیار ناچیز است. پلی وینیل پیرولیدن و پلی وینیل کپرولاکتون نمونههایی از این نوع بازدارنده میباشند در ادامه انواع مختلف از بازدارندهها، میزان اثر و نرخ مصرف هرکدام را بیان میکنیم.
کاربردیترین روش برای جلوگیری از تشکیل هیدرات، اضافه کردن مقدار قابل توجهی از الکلها(متانول)، گلایکولها(اتیلن گلایکول، مونو و تری اتیلن گلایکول) و یا نمکها(کلرید سدیم و کلرید کلیسیم) در غلظتهایی به اندازه کافی بالا(به عنوان نمونه۶۰-۱۰% وزنی برای متانول) به جریان آب/گاز میباشد.این مواد شیمیایی بازدارندههای ترمودینامیکی نامیده میشوند و باعث تغییرمکان هندسی نقطه تشکیل هیدرات به سمت چپ نمودار فازی هیدرات شده و بر روی شرایط ترمودینامیکی حاکم بر سنتیک تشکیل هیدرات اثر میگذارند این بازدارندهها به این صورت عمل میکنند که نقطه تشکیل هیدرات را به نقطهای با دمای پایین تر یا فشار بالاتر، در خارج از ناحیهایی که دما و فشار به صورت ترمودینایکی برای تشکیل هیدرات پایدار باشد، منتقل میکنند.
فرایند انتخاب بازدارندههای ترمودینامیکی اغلب در برگیرنده مقایسه بسیاری از فاکتورها از قبیل هزینه عملیاتی و سرمایه گذاری، خواص فیزیکی(دانسیته و ویسکوزیته)، سمّی بودن و ایمنی، جلوگیری از خوردگی، ظرفیت آب زدایی گاز و… میباشد. به هرحال فاکتور اصلی در انتخاب بازدارندههای ترمودینامیکی، بازیابی و احیاء این نوع بازدارندهها میباشد که آیا ماده شیمیایی مصرف شده میتواند بازیابی و مجدداً تزریق شود و یا خیر؟ اغلب وقتی متانول به عنوان بازدارنده مورد استفاده قرار میگیرد، یک هزینه قابل توجهی در کنار هزینه زیاد متانول مصرفی که ناشی از واحد احیا میباشد، همراه میشود. در بسیاری از موارد نیز از تشکیل توپیهای هیدرات به واسطه اضافه کردن گلایکولها(معمولا اتیلن گلایکول)به دلیل هزینه پایین، ویسکوزیته پایین و حلالیت کم در هیدروکربنهای مایع استفاده میشود، امّا به منظور اثر بیشتر گلایکولها باید با نرخی بیشتر از ۱۰۰% وزنی آب اضافه شوند و از آنجایی که گلایکولها بازدارندههای گرانی هستند، برای واحد احیاء نیازمند هزینه سرمایه گذاری بیشتری هستند. مشکل بازدارندههای ترمودینامیکی(متانول و مونو اتیلن گلایکول) نه فقط دانسیته نسبتاً پایین است بلکه این مشکل نیز وجود دارد که اینگونه مواد شیمیایی علاوه بر فاز آب در فاز هیدروکربنی نیز حل میشوند و به طور طبیعی نمیتوانند به اندازه کافی با فاز آب تماس داشته باشند چرا که در تماس با فاز آب قادر به مصرف آب میباشند و این عمل است که باعث جلوگیری از تشکیل هیدرات میشود، بنابراین مقدار قابل توجهی از این نوع بازدارندهها باید به سیستم تزریق شود که دیگر در فاز هیدروکربنی حل نشود.
مایعات یونی و نمکها مانند NaCL،KCL،KBr و… با ایجاد برهمکنش با دو قطبیهای آب موجب جلوگیری از تشکیل هیدرات میشوند. مکانیزم عملکرد این بازدارندهها بدین صورت میباشد که با جذب مولکولهای آب مانع از چسبیدن مولکولهای آب به گاز و تشکیل هیدرات میشوند. جهت خارج شدن نمک و یا مایعات یونی از ساختار میبایستی دما کاهش یابد، از اینرو استفاده از این بازدارندهها منجر به افت دمای تشکیل هیدرات میشود.
تزریق بازدارندههای نمکی با درصد وزنی مختلف در محدوده مناسبی از تشکیل هیدرات با نرم افزار CSMHYD بدست آمد.
ح: مهریه از منظر مذاهب:
درمورد مهریه در کتاب الفقه علی المذاهب الخمسه آمده: «المهر حق من حقوق الزوجه بحکم کتاب والسنه واجماع المسلمین وهو نوعان:
الاول)المهر المسمی، وهو ما تراضی علیه الزوجان وسمیاه فی متن عقد، ولا حدولاکثره بالاتفاق، لقوله تعالی: و إن اردتم استبدال زوجٍ مکان زوج وآتیتم احداهنّ قنطاراً فلا تاخذُ منه شیا.
واختلفوا فی حدلاقله.
فقال الشافعیه والحنابله ولامامیه: لا حد لاقله، فکل ما یصح أن یکون ثمنا فی البیع یصح أن یکون مهرا فی الزواج، ولو قرشا واحد.
وقال الحنفیه: أقل المهر عشره دراهم.
الثانی مهرالمثل[۱۰۵].»
در آیه۳۴سوره نساء«َوبما من انفقوا من اموالهم» در کتب مختلف تفسیری به «هزینه زندگی زنان»، نفقه، مهریه، کسوه، سکنی، مراقبت از زنان، رفع گرسنگی وبرآوردن حاجت آنان»، تعبیر شده است.
امام علی (ع)فرموده اند:
«مردان باید مهر زنان را بپردازند، و کسی که در پرداخت آن بر زنان ستم روا دارد، گویا با زن زنا میکند».
نظر نگارنده: زن به محض انعقاد نکاح ، مالک مهر میشود و می تواند هر لحظه آن را مطالبه نماید، در مورد نفقه نیز به محض اینکه زن وشوهر با یکدیگر ازدواج کرده و زندگی زناشویی خود را آغاز نمودند، شوهر باید به همسر خود نفقه بپردازد و وسایل مورد احتیاج زن را برای زندگی تهیه نماید.و زن وقتی حق گرفتن نفقه را دارد که وظیفه همسری خود را نسبت به شوهر انجام دهد.
در قانون به این سازگاری«تمکین»گفته میشود، و اگر زنی بدون دلیل قابل قبول از شوهر خود تمکین نکند شوهر میتواند به او نفقه نپردازد، به چنین زنی ناشزه گفته میشود.از مطالب فوق نتیجه میگیریم که: مهریه عندالمطالبه و نفقه، مشروط به تمکین زن از شوهراست .وپس از ازدواج رسمی زوجین، دریافت آن توسط زن همیشه قابل مطالبه است.
البته همسران در طول زندگی مشترک چه بسا ، خیلی بیشتر از موارد ذکر شده در قوانین نسبت به یک دیگر گذشت و ایثار داشته و هر یک از آنان برای رسیدن دیگری و فرزندان بیشتر از آنچه در قوانین آمده به یکدیگر لطف و مرحمت میورزند و سالیان طولانی را با کمترین چشم داشتی ، در کنار هم سپری میسازند.
«البته، اسلام دو حکم الزامی را در کنار هم ذکر میکند، یعنی از سویی به زن دستور تمکین به شوهر میدهد و از طرف دیگر ، به مرد دستور کار پردازی و سر پرستی زن و فرزندان را میدهد و این هر دو، بیان وظیفه جریان امور خانواده است و هیچ یک، نه معیار فضیلت است ونه موجب نقص». [۱۰۶]
بند دوم: ازدواج در اسلام
از دیدگاه اسلام ازدواج یک امر پر اهمیت و بسیار پسندیده و مطلوب است ، از نظر فقه عملی مستحب و چه بسا مستحب مؤکد شمرده شده است. زیرا که ازدواج کردن یکی از راه کارهای مهم حفظ اخلاق و سجایای اخلاقی است و با ازدواج کردن میتوان مسیر حفظ عفت و حیا را هموار ساخت، اسلام مهم ترین و طبیعی ترین راه تأمین نیازهای جنسی بشر را ازدواج معرفی کرده است. در روایات آمده: کسی که ازدواج کند نیمی از دین خود را حفظ میکند و در روایاتی دیگر آمده که دو سوم دین خود را حفظ میکند.
در باب یازده از کتاب جامع عباسی و نیز از منظر فقه اسلامی ازدواج به پنج شکل نام برده شده است.
-
- نکاح واجب: وآن وقتی است که نفس او مشتاق باشد وترسد که اگر نکاح نکند در زنا افتد.(یعنی نکاحی که انسان انجام میدهد تا به گناه آلوده نشود.)
-
- نکاح سنت(مستحب): وآن وقتی است که خوف زنا نباشد وقادر بر نفقه و مهر باشد.(شخصی که امکانات ازدواج را دارد، تمایل به ازدواج هم دارد و مانعی هم برایش وجود ندارد پس به چنین شخصی توصیه به ازدواج میشود.)
۳- نکاح حرام: چون زیاده بر چهار زن آزاد و دو کنیز به عقد در آوردن و یا زیاد بر دو زن آزاد و چهار کنیز خواستن (یعنی نکاح ممنوع مانند ازدواج با محارم و زن شوهردار).
۴- نکاح مکروه: و آن وقتی است که نفس او مشتاق نباشد ، وعاجز بر نفقه باشد ، طبق قول بعضی از مجتهدین (مانند شخصی که نه مال و اموالی برای تشکیل خانواده دارد ونه تمایل جنسی برای همسر داشتن.)
۵- نکاح مباح: و آن ما عدای چهار قسم مذکور است.(که در این مورد شخص مختار است.)
در حدیث معصومین علیهم السلام آمده است: «هیچ فایده ای مسلمان را بعد از حصول اسلام بهتر از زن صالحه نیست که هر گاه او را ببیند ، خوشحال شود و هر گاه از او غایب شود، حفظ ناموس و مال او کند.
و هم در حدیث معصومین علیهم السلام واقع شده که دو رکعت نمازی که صاحب زن بگذارد بهتر از هفتاد رکعت نمازی است که عزب بگذارد و نیز در حدیث آمده بدترین مردهای مسلمان آن کسانیاند که عزب مرده باشند»[۱۰۷].
در اسلام تأکید شده که کسی که در صدد ازدواج است، باید زنی را برگزیند که پاک دامن، بچه آور و از خاندان اصیل باشد و نباید تنها زیبایی و یا دارایی او را ملاک ازدواج خویش قرار دهد.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «ایاکم و خضراء الدمن، قیل: یا رسول الله و ما خضراء الدمن؟ قال المرأه الحسنا فی منبت السوء.
از گیاهان روییده در لجنزار پرهیز کنید.
گفته شد: ای پیامبر، مراد چیست؟ فرمود زن زیبارویی که در خانوادهی ناشایست پرورش یافته است.[۱۰۸]
از امام صادق (ع) روایت شده: «اذا تزوج الرجل المرأه لجما لها اولمالها و کل الی ذالک و اذا تزوجها لدینها رزقه الله المال و الجمال».
اگر انسان با زنی به خاطر زیبایی یا داراییش ازدواج کند، با همان خواسته اش رها میشود، ولی اگر به خاطر دینداریش با او پیمان ازدواج ببندد، خداوند هر دو را روزی او می کند.[۱۰۹]
با دقت در احادیث و سخنان بزرگان متوجه میشویم که دین مبین اسلام به موضوع ازدواج بسیار اهمیت داده و هرگز پیروانش را به سوی تجردگرایی هدایت نکرده است.
همان گونه که میدانیم ازدواج در دین اسلام و در میان مسلمانان، آداب و رسوم مخصوصی دارد که باید رعایت شود، مثلاً زن و مردی که قرار است با یکدیگر پیمان زناشویی ببندند باید یک سری از شروط را رعایت کنند، مثلاً آنها نباید نسبت به یکدیگر هیچ گونه محرمیتی، چه سببی و چه نسبی داشته باشند.
محارم نسبی، کسانی هستند که با زوج یا زوجه پیوند فامیلی، خونی و یا رضاعی(به واسطه ی شیر خوارگی) دارند که به همین علت اسلام ازدواج با این افراد را حرام شمرده است. مانند ازدواج با خواهر و برادر .
محارم سببی، کسانی هستند که به واسطه ی ازدواج، بر زوجین حرام میشوند، مانند مادرزن به داماد و پدر شوهر به عروس.
طبق قوانین اسلامی ودر صورت نبودن موانع ازدواج و حرام نبودن ازدواج طرفین، دو طرف ازدواج با گفتن زوجتک (خود را به زوجیت تو درآوردم) و یا عبارتی به همین معنی، از سوی زن و تأیید مرد، با عبارتی نظیر (قبلت) محقق میشود.
صیغه ی نکاح هم توسط زوجین میتواند اجرا شود و هم توسط شخص دیگری به جز آنها.
برخی حضور دو شاهد و ولیّ زن (پدر و جدّ پدری) را هم لازم میدانند. در مورد ازدواج کودکان نابالغ، مجانین و اشخاص سفیه حق ازدواج با ولی (پدر و جدّ پدری) تعیین میشود. هر یک از زوجین میتوانند برای عقد نکاح به دیگری وکالت دهند.[۱۱۰] یعنی نکاح قابل توکیل است.
چند همسری در اسلام جایز است. یعنی مرد میتواند حداکثر چهار زن را بعنوان همسر برای خودش (به شرط رعایت عدالت در میان آنها) برگزیند. ولی چند شوهری جایز نیست و فقط در صورت طلاق یا فوت مرد، زن حق دارد که مجدداً ازدواج نماید و بعد از فوت همسر و یا طلاق باید مدتی را صبر نماید که این زمان به «عدّه» معروف است.
در هنگام عقد نکاح مرد باید مالی را به تملک همسرش دربیاورد که به آن مهریه میگویند و مقدار این مهریه بستگی به توافق طرفین دارد که حداکثر آن در فقه، یک پوستین گاو پر از طلا نام برده شده است.
در دین اسلام و خصوصاً در میان شیعیان نوع دیگری از ازدواج وجود دارد، که به ازدواج موقت یا متعه (صیغه) معروف است.
در این نوع از ازدواج زن برای مدت معینی به همسری مردی در میآید و پس از گذشتن این زمان ازدواج خود به خود باطل میشود.در این نوع از ازدواج تعیین مدت الزامی است، و در غیر این صورت عقد باطل میشود.
در ازدواج دائم اگر مهریه ای معلوم نشده باشد عقد صحیح است و به عروس مهرالمثل تعلق میگیرد.( مهرالمثل آن مهریه ای است که برای دختران هم شأن و هم کفو او در عرف آن جامعه تعیین میشود).
ولی اگر در ازدواج موقت مهریه تعیین نشده باشد عقد باطل است. در ازدواج موقت زن حق نفقه ندارد و زن و شوهر از یکدیگر ارث نمیبرند.
باید یادآوری کنم که حقوق مربوط به فرزندان در هر دو ازدواج (دائم و موقت )یکسان است ومتولدین حاصل از این ازدواجها از نظر حقوقی هیچ گونه تفاوتی با یکدیگر ندارند.
با توجه به مطالب فوق در مییابیم که ازدواج فقط مربوط به زن وشوهر نمیشود، بلکه با این پیوند نهالی کاشته میشود که ثمره و میوه ی آن، فرزندان ونسلهای بعدی میباشد. پس برای داشتن حاصلی پاک و مطلوب، باید درختی سالم با ریشههایی محکم و قوی را در محیطی به نام خانواده استوار نهاد.تا در سایه ی این درخت افراد و اجتماع سالم را به وجود آورد.
بند سوم: ازدواج ازدیدگاه آیات
خداوند در سوره نساء میفرماید: «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی من نفس واحده و…» [۱۱۱].
ای مردم، بترسید از پروردگار خود که شما را از یک تن آفرید و از او جفتش را بیافرید و از آنان مردان و زنان بسیاری گسترانید و بترسید از خداوندی که از او و از ارحام پرسش میشود. خداوند بر شما نگهبان است.
در سوره شوری میفرماید: «فاطر السموات و الا رض جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام یذروکم فیه لیس کمثله شئ و هو السمیع البصیر»[۱۱۲].
او پدید آورنده آسمانها و زمین است. برای شما از جفت خودتان همسرانی قرار داد و از جنس حیوانات نیز جفتهایی آفرید تا بر شما بیفزاید و نسل تکثیر پیدا کند. همانند او چیزی نیست، او شنوای بینا است.
خداوند در آیه ی دیگری به همسران امر میکند ، پس از این که ازدواج کردند و تشکیل خانواده دادند با یکدیگر با حسن معاشرت رفتار کنند.« عاشروهن بالمعروف»[۱۱۳]
با همسرانتان با اخلاق نیکو معاشرت کنید.
بند چهارم: ازدواج ازدیدگاه روایات
روایات بسیاری در زمینه ازدواج وجود دارد که به بررسی چند نمونه میپردازیم:
ج- عدهای دیگر نیز قراردادهای بیع متقابل را نوعی سرمایهگذاری خارجی قلمداد میکنند.
فایده عملی بحث زمانی جلوه گر میشود که محدودیتهای قانونی در خصوص جذب سرمایهگذاری در بخش نفت و گاز را مورد توجه قرار میدهیم. اصول ۴۴ و ۸۱ قانون اساسی امکان هرگونه سرمایهگذاری مستقیم در بخش نفت و گاز را منتفی نموده است چرا که سرمایهگذاری مستقیم خارجی متضمن حضور سرمایهگذار بیگانه و مالکیت او بر منافع، تأسیسات و تجهیزات است.
آقای مهندس زنگنه در این مورد میگوید: «هرچند اجرای این قراردادها با منبع سرمایه ی خارجی صورت میگیرد اما نمیتوان آنرا در قالب سرمایهگذاری خارجی به معنای حقوقی اش گنجاند. چرا که سرمایهگذاری به معنی اعطای حق و مدیریت سرمایهگذاری است در حالیکه در قراردادهای بیع متقابل چنین حقی برای طرف قرارداد منظور نمیشود»[۲۰۳].
طرفداران این نظریه معتقدند ماهیت قراردادی بیع متقابل حکایت از سرمایهگذاری ندارد بلکه نوعی خدمات پیمانکاری است که در یک قالب خاص انجام میشود بطوریکه یک شرکت سرمایهگذاری خارجی کلیه وجوه سرمایهگذاری همچون نصب تجهیزات، راهاندازی، اشتغال و تکنولوژی را برعهده میگیرد و پس از راهاندازی پروژه آن را به کشور میزبان واگذار میکند. در واقع قرارداد بیع متقابل یک شیوه رایج قراردادی تحت عنوان شیوه خرید خدمت است. در این روش کشور میزبان بابت خرید خدمات مربوط به سرمایه، تخصص و تکنولوژی از سرمایهگذار خارجی اقدام به پرداخت نقدی یا غیرنقدی به آنها میکند. لذا در واقع شیوه بیع متقابل در واقع همان شیوه خرید خدمت است.
دکتر عباس مهشی نیز اعتقاد دارد که: «قراردادهای بیع متقابل سرمایهگذاری خارجی محسوب نمیشدند چون اصولاً سرمایهگذاری در قانون تجارت در مقام این است که سرمایه و دارایی یک یا چند نفر در قالب شرکت، ماشین آلات و کارخانه وارد کشور دیگری شود. به گونهای که سرمایه و دارایی ماندنی شده و در آن کشور نشست کند. زمانی که سرمایه بدین شکل وارد کشور شد سرمایهگذار اجازه و حق خروج سرمایه و سود آن را تا زمان انحلال شرکت ندارد. بنابراین سرمایه در کشور باقی مانده و آثار مطلوب دارایی اقتصادی در کشور نمایان میشود»[۲۰۴].
با توجه به اینکه در قراردادهای بیع متقابل مالکیت بر منابع، مخازن و تأسیسات نفتی به هیچ شرکت خارجی یا داخلی واگذار نمیشود و حق مالکیت برای کشور میزبان محفوظ است. به نظر میرسد نتوان قراردادهای بیع متقابل را سرمایهگذاری خارجی محسوب نمود و نظر بر این است که این قراردادها را از انواع قراردادهای خرید خدمت میداند مبین ماهیت قراردادهای «Buy Back» میباشد.
۱-۲: ویژگیهای بیع متقابل
مهمترین ویژگیهای این گونه قراردادها به گونه زیر است:
شرکتهای خارجی به صورت پیمانکار بوده و وظیفه تأمین سرمایه موردنیاز را برعهده دارند بنابراین شرکت سرمایهگذار خارجی کلیه وجوه سرمایهگذاری برای تجهیزات، انتقال تکنولوژی، آموزشی و راهاندازی را عهده دار است[۲۰۵] با این وجود کارفرما در کلیه مراحل اجرای طرح توسعه، اعم از طراحی، مطالعات، مهندسی پایه، اجرا (شامل نظارت عالی و نظارت کارگاهی) دارد و کلیه تصمیمگیریهای مربوط به اجرای طرح، لزوماً باید به تصویب وی برسد، از این منظر در قراردادهای بیع متقابل، حقوق قابل توجهی برای کارفرما لحاظ شده است.
کلیه مخارج و هزینههای پیمانکار که در طول پروژه تقبل نموده به همراه بهره سرمایههای به کار گرفته شده و همچنین نرخ توافق شده از محل درآمد حاصل از فروش نفت یا گاز پرداخت خواهد شد. بنابراین بازگشت سرمایه و سود سرمایه و پاداش سرمایهگذار از طریق دریافت محصولات تولید شده صورت می پذیرد و هیچگونه پرداخت نقدی از منابع دیگر از طرف کشور میزبان انجام نمیگیرد. بر این اساس پس از اتمام طرح عملیات تولید شرکت طرف قرارداد محقق خواهد بود که از محل درآمد حاصل از فروش محصول تولیدی کلیه مخارج و هزینههای متصل شده، بهره و هزینههای بانکی متعلقه، نرخ سود و پاداش توافق شده طی دوره زمانی معینی (دوره بازپرداخت) دریافت نموده و سپس از آن هیچ گونه حقی نسبت به مخزن و محصول نخواهد داشت. [۲۰۶]
شرکت طرف قرارداد مکلف است پس از پایان دوره عملیات اجرایی پروژه، راهاندازی و شروع تولید امور جاری را به کارفرما منتقل کند و هزینه آن را نیز تأمین نماید و نیز مکلف است آموزش های لازم مربوط به بهرهبرداری از تأسیسات را به پرسنل کارفرما ارائه دهد بطوریکه کارفرما بتواند بصورت مستقل عملیات بهرهبرداری را ارائه دهد.
علاوه بر هزینههای سرمایهگذاری و بهره بانکی متعلقه پیمانکار مستحق حق الزحمهای است که در بیشتر قراردادها معادل مبلغ معینی است و در تعدادی دیگر از قراردادها معادل نرخ بازگشت سرمایه است که در حدود ۱۵ الی ۱۶ درصد میباشد طی اقساط مساوی به پیمانکار بازپرداخت خواهد شد. [۲۰۷]
قراردادهای بیع متقابل به کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه امکان بیشتری برای انتقال تکنولوژی و بهرهبرداری از قابلیت های موجود در اقتصاد ملی را میبخشد. بخصوص اگر کشوری فاقد اعتبار لازم در عرصهی تجارت جهانی باشد و یا با محدودیتهای بینالمللی ویژهای مواجه گردد بوسیله انعقاد اینگونه قراردادها با کشورهای توسعه یافته و صاحب تکنولوژی میتواند نسبت به سرمایهگذاری در بخشهای سرمایه بر اقدام کند.
پس از پایان دوره پرداخت اصل، بهره و سود سرمایهگذاریها، پیمانکار هیچ گونه حق قراردادی نسبت به عواید حاصله از تولید میدان ندارد.
سهم کارفرما (کشور میزبان) از درآمد پروژه براساس کل میدان ذیربط در مقیاس قراردادهای مشارکت در تولید و مشارکت در سرمایهگذاری بسیار بالا و بیش از ۹۰% است. این سهم بالا در ازای پذیرش ریسک قیمت در برنامه و تولید حاصل شده است. پیشبینی وضعیت بازار نفت و قیمت آن در آینده تأثیر قابل توجهی بر ارزیابی ارزش قراردادهای بیع متقابل دارد. هرچه آینده قیمت نفت تیره تر شود و احتمال کاهش نفت وجود داشته باشد قرارداد بیع متقابل گرانتر تمام خواهد شد و بالعکس و هرچه به افزایش تقاضا در بازار نفت معتقد باشیم. عقد این قراردادها ضروری بنظر خواه آمد. به هر حال میزان بازپرداخت هزینهها به پیمانکار هیچ ارتباطی با قیمت نفت ندارد. پس از پایان دوره عملیات اجرای پروژه، راهاندازی تولید و شروع تولید کشور میزبان کنترل عملیات را برعهده خواهد گرفت و مسئول تأمین هزینه عملیات جاری خواهد بود. [۲۰۸]
پروژههای مربوط به عملیات توسعه یافته فاقد خطرپذیری اکتشاف اند زیرا همگی در میادینی که دارای ذخائر اثبات شده نفت و گاز هستند به اجرا در خواهد آمد. البته ریسکهای دیگری وجود دارد که بعهده پیمانکار است از جمله ریسک حجم و میزان تولید، ریسک اشکالات فنی تولید، ریسک فسخ فنی پروژه. همچنین بازپرداخت از محصول و درصدی از عواید تولیدی برای دوره مشخص تعیین شده لذا اگر در این مدت بازپرداخت صورت نگیرد ریسک پیمانکار است. از این نوع قراردادها مالکیت، حاکمیت و تصدی گری بر منابع نفت و گاز متعلق به کشور میزبان است و ذخائر نفت و گاز و کل تولید متعلق به کشور صاحب مخزن است. بنابراین قوانین مالی و پولی کشور میزبان در این گونه قراردادها حاکم است به عبارت دیگر در این قراردادها حاکمیت و مالکیت کامل کشور میزبان بر منابع حفظ شده و قوانین کشور میزبان بر قرارداد و همچنین حکمیت، جاری خواهد بود. کنترل تولید و میزان آن در اختیار کشور صاحب مخزن است[۲۰۹].
در این نوع قراردادها تأمین سرمایهگذاری بعهده پیمانکار است و پیمانکار صاحب سهم و شریک نمیباشد.
اگرچه پروژهها فاقد خطرپذیری اکتشاف هستند یعنی فعالیت در میادین دارای ذخائر اثبات شده انجام میگیرد اما قراردادهای بیع متقابل به نحوی تنظیم میشوند که پیمانکار پاسخ گوی ریسک عملیاتی (ریسک هزینهها و زمان بندی) باشد. مسئولیت افزایش هرگونه هزینه جهت تحقق اهداف تصریح شده در قرارداد به عهده پیمانکار است مگر آنکه رویه دیگر قبلاً مورد توافق کارفرما و پیمانکار قرار گرفته باشد.
پس از پایان دوران پرداخت ها و تسویه آن پیمانکار هیچگونه حقی نسبت به میادین و تأسیسات و سایر متعلقات ندارد. در قراردادهای بیع متقابل قابلیت چانه زنی زیادی وجود دارد. این قراردادها از منظر نرخ سودآوری برای هر یک از طرفین و شرایط و مضامین قراردادی همچنین زمینههای فعالیت میتوانند اختلاف زیادی با یکدیگر داشته باشند. (قراردادهای بیع متقابل در زمینههای مختلف از تولید خام گرفته تا محصولات کشاورزی قابل اجراست).
۱-۳: هزینههای مترتب بر قراردادهای بیع متقابل
بطورکلی در قراردادهای بیع متقابل هزینههای زیر بر پروژه مترتب است و پس از دستیابی به محصول به پیمانکار بازپرداخت میگردد:
-
- هزینههای تأمین مالی اجرای پروژه یا هزینههای بانکی[۲۱۰]
-
- هزینههای سرمایهای[۲۱۱]
-
- هزینههای غیر سرمایهای[۲۱۲]
-
- هزینههای عملیات[۲۱۳]
-
- هزینههای آموزشی[۲۱۴]
-
- هزینههای حق الزحمه ارائه خدمات یا پاداش پیمانکار اصلی[۲۱۵]
لازم به ذکر است که هزینههای سرمایهای شامل مواردی مثل: (بهای خرید تجهیزات، ماشین آلات، کالاهای سرمایهای، حقالزحمه پیمانکاران فرعی، مدیریت و هزینه اداره مرکزی و…) هزینههای غیرسرمایهای شامل: (بیمه، مالیات و…) و هزینههای عملیاتی شامل: (هزینههای بهرهبرداری، قطعات یدکی و…) میباشند. پیمانکار موظف است هر یک از هزینههای فوق را در قالب سرفصلهای مورد قبول و سیستم حسابداری مورد موافقت کارفرما به وی ارائه نماید.[۲۱۶]
در صورت بیشتر شدن هزینههای سرمایهای از میزان مورد توافق ریسک این کار با پیمانکار بوده و هزینههای اضافی بازپرداخت نخواهد شد.
بازپرداخت هزینهها، بعد از اتمام پروژه و دستیابی به محصول صورت خواهد گرفت و بازپرداخت هزینه براساس تخصیص بخشی از محصول تولید اصولاً حداکثر ۴۰% درآمد سالیانه مخزن و محاسبه آن براساس نرخ روز محصول تولیدی در طی یک دوره زمانی مشخص انجام خواهد شد.
نرخ بهره سرمایهگذاری در این قرارداد براساس نرخ رسمی بین بانکی لندن لیبور[۲۱۷] خواهد بود.
[۲۱۸]
بند دوم) فاینانس
فاینانس عبارت است از تأمین اعتبار برای رفع نیازهای مالی یک شرکت برای اجرای پروژهای خاص یا طرحی خاص و یا برای استفاده در یک دوره خاص از امور یک شرکت. [۲۱۹] از نظر لغوی فاینانس به معنای مطالبه پول یا اخذ وام میباشد. به عبارت دیگر از آنجا که برای اجرای هر پروژهای به عنوان مثال در قرارداد طراحی، تامین تجهیزات وساخت پیمانکار قرارداد مجبور است مبادرت به خرید بعضی از تجهیزات و بکارگیری خدمات مختلفی از قبیل مهندسی، طراحی و سازه، بنماید و برای این منظور به صاحب کار یا کارفرما جهت اخذ وجه مراجعه می کند. صاحب کار یا (کارفرما) در صورتی که منابع داخلی آن کفاف تأمین هزینههای پروژه را ننماید برای تأمین چنین وجوهی به یک بانک یا کنسرسیومی از بانک و مؤسسات مالی مراجعه و براساس قراردادی که فی مابین آنها منعقد میشود، تمام یا قسمتی از وجوه لازم برای پرداخت به پیمانکار پروژه را به شرایطی که ذیلاً خواهد آمد از تأمین کننده مالی[۲۲۰] دریافت می کند.
قراردادهای فاینانس در ابعاد متعدد قابل طبقهبندی هستند:
-
- تأمین منبع[۲۲۱]
-
- تضمین ها[۲۲۲]
-
- ریسک [۲۲۳]
-
- نحوه عمل[۲۲۴]
و از نظر کاربرد آنها در صنعت نفت به دو نوع تقسیم میشود:
-
- Project finance یعنی تأمین مالی پروژه خاص
-
- Structured Finance یعنی تأمین مالی برای حوزه خاص صنعتی.
در تأمین مالی پروژه خاص،منبع بازپرداخت فاینانس توسط گیرنده وام و پروژه مربوط میباشد. به عبارتی دیگر وام دهندگان در صورت عدم کفاف درآمد حاصل از پروژه تنها حق مراجعه به وام گیرنده و استیفای طلب خود از محل اموال و درآمدهای وام دهنده بر طبق قراردادهایی که در این رابطه تنظیم میشود را دارد. [۲۲۵]
در تأمین مالی برای حوزه خاص صنعتی وام دهنده نه تنها حق مراجعه به وام گیرنده بلکه به دولت متبوعه وام گیرنده را نیز دارد و در این راستا علاوه بر اخذ وثائق لازم وام گیرنده از دولت و یا بانک مرکزی کشور هم ممکن است ضمانت بازپرداخت به موقع وام از سوی وام گیرنده را اخذ نماید. [۲۲۶]
در قراردادهای فاینانس شرایطی وجود دارد که تحقق آنها قبل از اعطای وام ضروری است.
شرایط موجودعبارتند از:
-
- کلیه قراردادهایی که قرار است اعتبار مالی آنها تأمین شود امضاء و لازم الاجرا شده باشند.
-
- بیمه های صادراتی که قرار است در پروژه ذی مدخل باشند قبلاً علاقمندی و رضایت مندی کتبی خود را در این خصوص اعلام نموده باشند.
-
- سندیکای بانکها و مؤسسات مالی که قرار است مجتمعاً نسبت به تأمین اعتبار پروژه اقدام نمایند بطور موفقیت آمیز تشکیل شده باشد.
-
- کلیه شرایطی که در قراردادهای وام ذکر شدهاند محقق شده باشد.
آنها در روزهای یکشنبه مراسمی دارند که در آن دانشجویان به خاطر فیلمهای خلاف عفتی که در سال گذشته دیدهاند به گناه خود اعتراف می کنند. برای آغاز این جلسه حکایت کوچکی را نشان می دهند که در آن مردی فیلم خلاف عفت عمومی را نگاه می کند و از طرف خداوند به طور مستقیم مورد سئوال قرار میگیرد و به راه راست هدایت می شود. همچنین، در جلسههای مختلف برای والدین توضیح داده می شود که فیلمهایی که در دانشگاه لیبرتی به نمایش گذاشته می شود، قبلاً ادیت (سانسور) شده است ( یعنی قسمت هایی از آن که خلاف عفت تلقی شده سانسور شده است).
در این دانشگاه، مدرسان باید قبل از پذیرششان، قسم بخورند که به ارزشهای این نهاد می گروند. برای آنها ضروری است که با مسیح برخورد کرده، تجدید حیات یافته و به مبرا از خطا بودن کتاب مقدس و تئوری خلقت انسان به دست خداوند اعتقاد داشته باشند. دانشجویان نیز باید گواهی دهند که تجدید حیات یافته[۲۱۰] اند. آموزش در دانشگاه لیبرتی بر مبنای شک و مورد تردید قرار دادن افکار مکاتب نیست، بلکه بر آموزش حقیقت غیرقابل لمس در وجوه متعدد آن استوار است. (رز،۱۹۹۳: ۴۸۳-۴۷۵)
طرح تربیتی فالول، با این حال در منطق مقررات دیری قرار نمیگیردو با دنیا به هیچ وجه قطع رابطه نمیکند، بلکه دنیا را تغییر میدهد. سینما، تلویزیون، رادیو و رسانه ها در آموزش مقام برگزیدهای دارند: دانشجویان هفتهنامهای به نام قهرمان لیبرتی منتشر می کنند که از دیدگاه تکنیکهای روزنامه نگاری در حد مجلات حرفهای است. همچنین برنامههایی برای تلویزیون مداربستهی داخلی تولید می کنند. با روزنامهنگار شدن، تولید کننده یا گوینده شدن در زندگی حرفه ای آیندهی خود، آنان به ارادهی بنیادگرایانه خویش، مبنی بر جدا کردن تسلط بر تکنیک های تجدد از یک سو و غیر دینی کردن از سوی دیگر تجسم خواهند بخشید. رابرتسون عقیده داشت که مسیحی کردن دوبارهی جامعه از طریق انتخاب موعظه گر انجیل گرای تلویزیونی به ریاست جمهوری ایالات متحده میسر است. (کاپلان،۱۹۸۷: ۲۱۴).
اکثریت اخلاقی تلاش می کند ابتدا بر گروه جوان تاثیر گذارد که به تحصیلات عالی دسترسی داشته اند و سپس بر پدران و مادران آنها که به مراتب کمتر تحصیل کرده اند، و از یک محیط روستایی قدم به تجدد شهری گذاشتهاند. در واقع، در اکثریت اخلاقی امروز، جوانان مبارز دیگر از روستاهای مناطق دور دست جنوبی یا شمالی آمریکا نمیآیند، آنها اغلب تحصیلات عالی کرده اند (البته نه در بهترین دانشگاهها) و تمایل بیشتری برای علوم کاربردی نشان دادهاند. این جوانان گروه ضد نخبه ای را تشکیل می دهند که با واجدان حقیقی قدرت فرهنگی در تضادند؛ واجدانی قدرتی که ارزشهای مسلط و ضوابط اخلاقی دستگاه حاکم را تولید می کنند. این گروه از قدرتمندان در امریکا شامل طبقه جدید تاجران فرهنگی می شود که در پایان سالهای دهه شصت شکل گرفتهاند و از انسانمداری غیر دینی تغذیه می کنند(ریزبرت،۱۹۹۳: ۱۵۱-۱۴۹).
۲ـ۲ـ۱۱ـ جمع بندی:
از اواسط دهه هفتاد سنجش های متعدد افکار کوشیده اند تا آمریکای بنیادگرا یا انجیلی را توصیف کنند، بدون اینکه هیچ گاه سنجش کنندگان یا سنجش شدگان به تعریف این اصطلاحات بپردازند. در ۱۹۷۸ بر مبنای یک نظرسنجی عمومی که برای هفته نامهی مسیحیت امروز[۲۱۱] صورت گرفته است، ۲۲ درصداز آمریکاییان خود را انجیلگرا می خواندند، حال آنکه ۳۵ درصد خود را پروتستان لیبرال،۳۰ درصد کاتولیک، ۴ درصد غیرمسیحی و ۹ درصد غیردینی می شمردند. در ۱۹۸۶، یک نظرخواهی گالوپ مشخص می کرد که ۳۳ درصد از جمعیت بالغ خود را به عنوان انجیل گرا توصیف می کنند. این رقم معادل حدود ۵۹ میلیون نفر است (تامنی،۱۹۸۸: ۲۵۱-۲۴۳).
چنین ارقامی حاکی از پدیدهای گستردهاست، البته بی این که معنی و مفهوم آن را روشن سازند، در اختیار شخصی چون جری فالول، قرار میگیرد. او در ۱۹۸۰ در مقدمهی کتابش، آمریکا! گوش بده، مینویسد: «بر مبنای نظرخواهی تازه، امروز در امریکا بیش از شصت میلیون نفر پیدا میشوند که ادعا می کنند مسیحیانی دوباره جان گرفته (احیا شده)اند، ۶۰ میلیون دیگر که با اخلاق دینی موافقاند و بالاخره ۵۰ میلیون دیگر که دارای آرمانی اخلاقی هستند و میخواهند که فرزندانشان در جامعهای اخلاقی رشد کنند… ۸۴ درصد مردم امریکا عقیده دارند که ده فرمان امروز نیز همچنان با ارزشاند. با این همه، در عین ملاحظهی این آمارها، باید قبول کنیم که ما، مردم امریکایی اجازه دادهایم اقلیت پر سر و صدایی از مردان و زنان بی خدا امریکا را به لبهی پرتگاه ببرند… از این پس وقت آن فرا رسیده که آمریکاییان اخلاقگرا نیروهای خود را گردهم آورند تا ملت عزیز ما را نجات دهند.»(فالولa،۱۹۸۰: ۷۹)
نهضت سیاسی ـ دینیای که جری فالول در ۱۹۷۹ ایجاد کرد، اکثریت اخلاقی، در طول دهه هشتاد ترجمان ملموس این طرح بود و موضوع هایی بسیج کننده و مبارزهجو را پیش کشید، موضوعهایی از قبیل مبارزه علیه سقط جنین یا وارد کردن نیایش در مدارس که میان خانواده و جامعه مدنی قرار میگرفتند. (ماردسن،۲۰۰۶: ۱۶۶) (گوث،۱۹۸۳: ۳۹)
یکی دیگر از تلاش های اصلی بنیادگرایان در دهه هشتاد حضور و نفوذ در عرصه سیاسی بود. افرادی که در عرصه سیاسی آمریکا حضور پیدا می کنند بیشتر بر بعد سیاست ورزیشان تأکید می شود تا گرایش های دینی. جیمی کارتر شاید بهترین نمونه سیاستمردی باشد که از طرف بنیادگرایان دینی برچسب یک مسیحی معتقد را خورده است، اما او در عرصه فعالیت های خود مسائل سیاسی را نسبت به امور دینی در اولویت قرار می داد و به جدایی میان دولت و کلیسا اعتقاد اساسی داشت. بنیادگرایان بعد از چندی پی برند که او با ایدههای آنها فاصلهی بسیاری دارد. اما به شکل کلی می توان گفت که سال ۱۹۷۶ برای بنیادگرایان بسیار مهم و اثر گذار بود. آنها در دویستمین سالگرد استقلال آمریکا متوجه شدند که دینداری محافظه کاری که بعد ۱۹۲۵ شروع شده بود هنوز زنده است و بسیاری به دلیل بازیابی اخلاق به کارتر رأی دادند. این مسأله به بنیادگرایان امید دوباره ای داد که در عرصه عمومی هنوز چنین دغدغه هایی زنده است. آنان بعد از رأی دادن به کارتر و آگاه شدن از این که او در مسیر اهدافشان گام بر نمی دارد، به دنبال مسیر دیگری برای تاثیرگذاری بودند(جانسون،۱۹۸۲: ۱۲۵-۱۲۸).
یکی از استراتژی های اولیه اکثریت اخلاقی برای حضور بیشتر در عرصه سیاسی استفاده از خبرنامهها و سمینارها، لابیگری و خرج کردن پولهای کلان برای وارد کردن یک نماینده نزدیک به خود در کنگره یا پیروزی یک فرماندار بود. معمولاً آنها تلاش میکردند که به واسطه چنین دستاوردهایی حضور و غلبه خود در عرصه عمومی را بسیار قوی و قدرتمند جلوه دهند، در حالی که در نگاه ناظران بیرونی آنها همچنان گروهی اقلیت بودند(اسنوبال،۱۹۹۱: ۹۵).
اما امروز آنها دیگر نمیخواهند به این شکل در عرصه سیاسی حاضر شوند، چنین خطری کنند و به این شکل هزینه های مالی کلان را متقبل شوند. امروزه آنها علاقهمند اند از راه ائتلاف با گروه های مسیحی یا حتی گروههایی که دغدغه های مشترک دارند از یک جریان یا نمایندهی خاص سیاسی حمایت کنند و از این طریق رأی دهندگان را متقاعد و متعهد کنند که به نمایندهی مورد نظرشان رای دهند؛ یعنی دیگر چندان علاقهای به دیده شدن در عرصۀ سیاسی ندارند و مایل اند به عنوان نیرویی تعیین کننده شناخته شوند که دارای قدرت پنهان است.آنها با گذر زمان یاد گرفتند که در عرصه سیاسی چگونه بازی کنند و برای تاثیرگذار بودن به نامه نوشتن، تلفن کردن و باج دادن نیاز دارند. آنان به تدریج آموختند که چگونه خود را جریانی اصلی و قدرتمند نشان دهند تا بتوانند به عنوان یک جریان محافظه کار دینی به سیاست مداران آمریکایی فشار وارد کنند یا چگونه ارتباطات خود را برای ایجاد حمایت در وقت لازم تقویت کنند. همچنین اکثریت اخلاقی اعتقاد راسخ دارد که مشکلات اقتصادی آمریکا زمانی حل می شود که مردم به ارزشهای اخلاقی انجیل باز گردند (جانسون،۱۹۸۲: ۵) به طور کلی، اکثریت اخلاقی شرایط موجود اقتصادی آمریکا را پذیرفته و کمتر در صدد تغییر ساختار آن بر آمده است و در خوشبینانهترین حالت، اکثریت اخلاقی توصیههای اخلاقی را پیرامون اصلاح اقتصاد آمریکا عرضه می کند که هیچ گاه هم این توصیه ها به طور جدی پیگیری نشده است.
بخش سوم
طالبان
۲ـ۳ـ طالبان:
افغانستان سرزمینی نیمه بیابانی است که به یازده منطقه جغرافیایی پراکنده تقسیم می شود و رشته کوههای هندوکش این کشور را به دو بخش تقسیم می کند که از شمال شرقی به جنوب شرقی کشیده می شود. این شرایط آب و هوایی باعث شده است که هشتاد درصد افغانها که در مناطق روستایی زندگی می کنند خانه های خود را از سنگ و صخره شبیه دژهای نظامی بسازند.
مردم افغنستان آمیزهای از نژادها، زبانها و مذاهب گوناگون اند. نژاد غالب پشتونها هستند که در قسمت جنوبی کشور زندگی می کنند، جایی که مناطق هزارهی مرکز افغانستان را به صورت دایرهای احاطه کرده است. در شمال کشور افغانستان سه گروه اصلی نژادی وجود دارد که با نژادهای همانند خود در آسیای مرکزی مرتبط اند. بدین ترتیب، جمعیت کوچک ترکمن در استان بادغیس به ترکمنستان وصل می شود و جمعیت بسیار زیاد ازبکها در شمال مرکزی که در مزارشریف متمرکز است به ازبکستان و تاجیک های شمال شرقی افغانستان با تاجیکستان پیوند دارد. اما می توان گروه دیگری از نژادها را که بلوچ نامیده می شوند را در گوشۀ جنوبی غربی افغانستان یافت که جمعیت بیشتری از این نژاد در آن سوی مرز، در ایران و پاکستان ساکن است(سینو[۲۱۲]،۲۰۰۸: ۶۰).
تسنن دین غالب در افغانستان است. اما دو گروه اقلیت مهم شیعه نیز در کشور وجود دارند: هزاره ها در مرکز فغانستان، که در طی تاریخ به لحاظ سیاسی و اقتصادی از قدرتشان کاسته شده است و همچنین شیعیان اسماعیلی ساکن شمال شرقی افغانستان. هشتاد درصد جمعیت افغانستان را اهل تسنن و بیست درصد دیگر را شیعیان تشکیل می دهند ( مارسدن،۱۳۷۹: ۱۱).
جامعه افغانستان نمود برجسته ای از جامعه سنتی و دینی است. دینداری پیوندی عمیق و ریشهدار با سنتها و آداب تاریخی و اجتماعی این کشور دارد. در جامعه سنتی، آداب و رسوم قبیله ای همراه با باورهای دینی، عناصر سازندهی هویت تلقی میشوند. بنابراین، سنت افغانی و اعتقاد دینی از مؤلفه های بنیادین هویتساز در این جامعه است. در جامعه قبیلهای، مرزبندیهای قومی و دینی از اهمیت بسیاری برخوردار است. ناسیونالیسم افغانی هیچگاه نتوانست بر مرزبندی های سنتی پیروز شود و پایه های دولت مدرن را در این کشور پایه گذاری کند.
اسلام به عنوان دین مشترک مردم افغانستان از ظرفیت و توانمندی بالایی برای انسجام دهی و ایجاد وفاق اجتماعی برخوردار است، ولی این عنصر هیچ گاه نتوانسته سامانهی اجتماعی مشترکی برای پیروان مذاهب مختلف پیریزی کند. عامل مهم این ناکامی ناپالودگی ایمان دینی و درهم آمیختن آن با رسوم قبیلهای و سنتهای اجتماعی است. رویارویی با دشمن مشترک تنها عامل وفاق اجتماعی و ملی در تجربه تاریخی مردم این سرزمین به شمار می آید. جنگ و دفاع از وطن در برابر دشمن خارجی تنها تجربه ملی در بین اقوام این کشور است، از این رو پایان تهاجم خارجی با فعال شدن دیگر بارهی شکافهای قومی و دینی همراه شده است.
نابسامانی اقتصادی و ساخت سنتی جامعه زمینه های پیدایش و گسترش جزمگرایی، تعصب و تصلب را در این جامعه ایجاد کرده است که خود بستری مساعد برای رواج بنیادگرایی به شمار می آید. اگر فقر اقتصادی، انسداد سیاسی، زندگی سنتی و ساختار فرهنگی بسته را شرایط اجتماعی مناسب با اندیشهی بنیادگرایانه تلقی کنیم، افغانستان بیش از هر کشور دیگری زمینه ی رشد و بالندگی اندیشهی یاد شده را خواهد داشت؛ چرا که بنیادگرایی به مفهوم دفاع از سنت با بهره گرفتن از روشهای سنتی ـ نظیر تصلب، خشونت، تمامیت خواهی و استبداد ـ با جامعه سنتی چون افغانستان بیشترین همخوانی را دارد(روآ[۲۱۳]،۱۳۷۸: ۱۴-۱۳).
بیثباتی سیاسی و ناامنی اجتماعی باعث تثبیت وضعیت عقبماندگی در این کشور بوده است. چهارده سال مبارزه علیه اشغالگران کمونیست پایه های اقتصادی سنتی را که تنها راه امرار و معاش مردم افغان محسوب میشد متزلزل ساخت. با این حال، جهاد افغانستان به طور مستقیم اسلامگرایان مجاهد را با جهان بیرونی به ویژه دنیای غرب مرتبط ساخت، زیرا جهادگران این کشور جهت مقابله با ارتش سرخ نیازمند همراهی بین المللی بودند. برای اسلامگرایان جهان عرب، افغانستان خط مقدم مبارزه با الحاد کمونیسم بود، در حالی که برای جهان غرب این کشور سنگر رویارویی با بلوک شرق و دامی برای گیر انداختن شوروی به شمار میآمد. برای غرب پیروزی اسلام گرایان در افغانستان نمیتوانست مطلوب باشد و تنها در حد ضرورت و برای تضعیف رقیب دنبال میشد و به بهای رسوایی جهانی رهبر بلوک سوسیالیستی از مقبولیت برخوردار میگشت.
بعد از به قدرت رسیدن مجاهدین، به سبب دخالتهای خارجی و ضعف درونی اسلامگرایان مجاهد، در افغانستان جنگ داخلی بین احزاب اسلامگرا به وجود آمد. ناتوانی دولت جهادی در ایجاد نظم و امنیت و نیز گسترش روزافزون ناامنی و نابسامانی اسلامگرایان را نزد افکار عمومی بی اعتبار کرد. جامعه افغانستان در عصر جهاد همه آمال و آرزوهای خویش را در استقرار حکومت اسلامی جستجو میکرد و پیریزی این نظام را بهای دردها و رنجها و خون بهای شهیدان خویش تلقی مینمود، ولی ناکامی اسلام گرایان در بنیاد نهادن نظام اسلامی و اشاعهی ناامنی و نابسامانی جامعه را نسبت به شعارهای اسلام گرایان سرخورده ساخت، و در نهایت زمینه های سقوط دولت جهادی و روی کار آمدن طالبان را فراهم کرد(آنتون،۲۰۰۸: ۱۴۵-۱۴۴)(طنین،۱۳۸۴: ۱۲۱-۱۲۰).
به نظر میرسد بنیادگرایی دینی در افغانستان به شدت از ساختار قومی و عشیرهای افغانستان متأثر است و به همین دلیل کارگزاران و مخاطبان این گفتمان بیشتر در نواحی ایلاتی و روستایی افغانستان به چشم میخورند. شعار بازگشت به اسلام و تطبیق شریعت در چارچوب رسم ها و سنتهای قومی به آن جذابیت خاصی می بخشید. غلبه قوم پشتون و استفاده از عناصر آن در جنبش طالبان باعث شد که عالمان تاجیک تبار به دلیل تفاوت قومی و روحانیت شیعی به دلیل تمایز دینی نتوانند بر رقیب پشتون خود پیروز یا با آن هم پیمان شوند. این نکته را پس از پایه گذاری حکومت طالبان مشاهده میکنیم (در کادر مرکزی و موسس طالبان روحانی غیر پشتون به چشم نمی خورد و این بیانگر در هم آمیختن شریعت با رسم ها و سنتهای قومی است) (مارسدن،۱۳۷۹: ۸۹) (سینو،۲۰۰۸: ۶۱).
طالبان که با شعار ایجاد امنیت و اجرای شریعت عرض اندام نموده بود، در آغاز توانست انتظارات جامعه را برآورده کند و با استقبال مردم رو به رو شد، ولی در کوتاه مدت تناقضهای درونی آن آشکار گردید. شیوع فساد اداری، ظلم و استبداد، نقض قوانین و سوء استفاده از آموزههای دینی و در آخر بیاعتنایی به ایستارها و هنجارهای بین المللی، طالبان را با بحران رو به رو کرد و در نهایت زمینه های از جاکندگی آن را فراهم ساخت (هاریسون[۲۱۴]،۱۳۷۹: ۴۴). پیوند طالبان با بنیادگرایان جهان عرب و به ویژه موضع حمایتی آنان نسبت به بن لادن، رهبر القاعده، که پس از حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به عنوان دشمن اصلی غرب و آمریکا مطرح شده بود، این گروه را وارد منازعه و رویارویی مستقیم و آشکار با دنیای غرب و آمریکا ساخت. در نتیجه این رویارویی، جهان شاهد حمله نظامی آمریکا و ائتلاف جهانی علیه تروریسم به افغانستان بود که به سقوط حاکمیت بنیادگرایانه طالبان در افغانستان منتهی گردید.
بنابراین جا دارد برای فهم بهتر چگونگی شکل گیری طالبان و تمایز آنها از گروه های اسلامگرای دیگر در افغانستان به شکل خلاصه به زمینه های فکری طالبان بپردازیم. از طرف دیگر، ارتباط طالبان با القاعده این جنبش را به عنوان مسألهای جهانی مطرح ساخت. بنابراین در ادامه به شکل کوتاه به معرفی گروه القاعده و اهمیت ارتباط بین این گروه و جنبش طالبان خواهیم پرداخت.
۱ـ پیشینه و بستر فکری طالبان:
جنبش طالبان از علما و طلاب مدارس دینی افغانی تشکیل شده است که عمدتاً در پاکستان تحصیل کرده اند. تعداد این محصلان علوم دینی که در سه دهه اخیر در داخل شهرهای پاکستان و اردوگاه های متعلق به مهاجران در دو ایالت « بلوچستان» و «سرحد» مشغول فراگیری علوم قرآنی و حدیث بوده اند به هزاران نفر می رسد. پس از کودتای کمونیستی سال ۱۹۷۹ در افغانستان و اشغال این کشور به وسیله ارتش اتحاد شوروی سابق در زمستان سال ۱۹۸۰، صدها هزار شهروند افغانی از شهرها و روستاهایشان به جانب پاکستان مهاجرت کردند. این مهاجران اکثراً در داخل اردوگاههایی که از طرف دولت پاکستان و سازمان ملل با حمایتهای وسیع مالی کشورهای غربی و عربی تأسیس شده بود اسکان داده شدند. نسل جدید این مهاجران که در اردوگاهها یا شهرهای پاکستان نشو و نما یافته بود، به راحتی جذب مدارس دینی موجود در این کشور شده و در آنجا به فراگیری علوم دینی پرداختند. گرایش نسل جدید خانوادههای مهاجران به مدارس علوم دینی دلایل ایدئولوژیک و اجتماعی متعددی داشت. مدارس و دانشگاه های دولتی افغانستان به دلیل گرایشهای فکری، خاطرهی ناخوشایندی در میان شهروندان این کشور از خود به یادگار گذاشته بود، به ویژه بعد از تسلط چپ کمونیستی بر افغانستان، مدارس دولتی، نمادی از اندیشه های چپی و ضددینی شناخته میشد. از طرف دیگر، در صف مجاهدان و مبارزان، حضور گسترده و بسیار فعال علما و طلاب جوان که در دفاع از دین و وطن و استقلال کشور، دوشادوش سایر مردم به جهاد اشتغال داشتند جلب توجه می نمود. اینان، علما و طلاب انقلابی بودند که اکثراً نقش پیشاهنگی قیام و مبارزه را نیز داشتند( اکرم عارفی،۱۳۷۸: ۱۹۵).
از یک سو، حاکمیت فضای ایدئولوژیکی بر ملت، به ویژه بر مجاهدین، و پیشاهنگ شدن روحانیت در هدایت نهضت، نقش مدارس دینی و تحصیل یافتگان آن را در سطح جامعه به شدت افزایش داده و از طرف دیگر، هجوم گستردهی مهاجرین به پاکستان، محدودیتهای فراوانی را در زمینه مدارس جدید داخل اردوگاهها ایجاد نمود، به طوری که امکانات محدود این مدارس جدید توان پوشش دادن کل نوجوانان و جوانان مهاجر را دارا نبود. در حالی که مدارس دینی با کمترین امکانات خویش می توانست بیش از ظرفیت واقعی خود طلبه و دانش آموز دینی جذب نماید(فرگوسن[۲۱۵]،۲۰۱۰: ۱۶).
مکتب دیوبندی در پاکستان کنونی نمایندهی « دین رسمی» به شمار می آید و در میان مسلمانان اهل سنت دارای اکثریت است. شمار طرفداران دیوبندی در این کشور همواره در حال افزایش بوده است. به ویژه در دو دهه اخیر، رشد دیوبندیها به دلیل رشد بنیادگرایی اسلامی در منطقه و سرمایه گذاری های وسیع عربستان و همچنین حمایتهای دولت ضیاءالحق و جناح او از آنها سرعت بیشتری یافت. عمدهترین گروه های وابسته به مکتب دیوبندی در پاکستان عبارت اند از: «جمعیت العلمای اسلام»، «سپاه صحابه» و «جمعیت اهل حدیث». این سه جناح، متعلق به مکتب دیوبندی و دارای عقاید مشابه و شعارهای یکسان و حامیان خارجی واحدی هستند. این احزاب تندرو اسلامی پاکستان تحت تاثیر انگیزه های دینی و نژادی (پشتونگرایی) به کمک مهاجران افغانی شتافته و مدارس و مراکز آموزشی متعددی برای فرزندان آنها تاسیس نمودند یا اینکه آنها را در مدارس وابسته به خود، در شهرهای مختلف پاکستان جذب کردند. دهها مدرسه که به وسیله جمعیت العلمای اسلام پایهگذاری شده بود جوانان افغان را به خود جذب کرد. افغانها نیز از این مدارس که مجانی بود و در آن قرآن و مسایل دینی تدریس میشد استقبال کردند. بنابراین، اولین آموزههای فکری طالبان در این مدارس شکل گرفت و طالبان نیز بسیار تحت تاثیر مواد آموزشی آنها قرار گرفتند.
ارتباط طلاب علوم دینی افغانستان، با مدارس دیوبندی در شبه قارهی هند سابقه تاریخی دارد. قبل از تجزیهی هند و به وجود آمدن کشوری به نام پاکستان در سال ۱۹۴۷، اکثر طلاب اهل سنت افغانستان برای ادامه تحصیل به مدارس دیوبندیه در هند میرفتند. پس از به وجود آمدن کشور پاکستان، بیشترین طلاب اهل سنت افغانستان مسیر خود را از هند به ایالت سرحد شمال غربی پاکستان تغییر دادند. ایالت های جنوبی و شرقی افغانستان عمدتاً با مدارس ایالت سرحد پاکستان ارتباط برقرار کردند، در حالی که ولایات جنوب غربی و غربی این کشور با مدارس ایالت بلوچستان پاکستان ارتباط برقرار نمودند (اکرم عارفی،۱۳۸۲: ۸۸-۸۵) (شهرانی،۲۰۰۸: ۱۶۲-۱۵۹).
نفوذ فرهنگی مدارس پاکستان در افغانستان از این زمان به بعد کاملاً محسوس است. آثار علمای بزرگ دیوبندی از عربی و اردو به پشتو ترجمه شد و در افغانستان به چاپ رسید. عزیز الرحمان سیفی از مترجمان معروف آثار سلیمان ندوی و شبلی نعمانی، نقش مهمی در این امر داشته و ترجمههای او در دهه ۱۹۶۰ و۱۹۷۰ به وسیله پشتو تولنه در کابل انتشار یافت.
رگه های تفکر دیوبندی از این زمان به تدریج وارد افغانستان شد، اما بیگانگی آن با دین رسمی افغانستان مانع از مقبولیت آن در سطح وسیع گشت. در واقع بعد از تجزیهی هند در سال ۱۹۴۷، بسیاری از طلاب افغانی به مدارسی که در نزدیک آنها در ایالت سرحد شمال غربی ایجاد شده بود رفتند. آنها عمدتاً پشتون و بعضاً نورستانی و بدخشانی بودند. برخی از آنان به ایدئولوژی اهل حدیث روی آوردند و پس از بازگشت به افغانستان، با تصوف و دین حنفی مبارزه کردند؛ مثلاً زیارتگاههای محلی را تخریب کردند. حنفیها معمولاً آنها را وهابی مینامیدند، اما آنها خود را سلفی میخواندند. ارتباط فکری بین طلاب و علمای افغانستان از یک طرف و مدارس تحت نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان از طرف دیگر، در طول دهههای گذشته کم و بیش برقرار بوده است. این ارتباط، تا قبل از دوران جهاد افغانستان، حالت طبیعی و آرامی داشت، اما پس از آغاز جهاد، ناگهان دگرگون شد و روند شتاب آلودی به خود گرفت. شتاب این روند زمانی محسوس شد که پاکستان و عربستان تصمیم گرفتند به جای حمایت از احزاب میانه رو اسلامی در افغانستان، از احزاب تندرو اسلامی حمایت کنند. پس از همین مسأله بود که جمعیت العلمای اسلام و اهل حدیث با پشتوانهی مالی و سیاسی قوی طرحهای بنیادی و دراز مدتی را برای مهاجرین و مجاهدین افغانی به دست گرفت و با حوصلهی تمام، برای اجرای کامل آن وارد عمل شدند. « اهل حدیث» با حمایتهای مالی و فکری موسسات خیریه عربستان، علاوه بر توسعۀ برنامه های فرهنگی و آموزشی خود در داخل پاکستان و در ولایتهای شرقی افغانستان نیز وارد فعالیت شدند. هواداران افغانی اهل حدیث در ولایتهای کتر و بدخشان و مناطق نورستان شمالی، «امارتهایی» به سبک دولت وهابی عربستان تاسیس نمودند( رشید، ۱۳۷۹: ۱۵۴) (فرگوسن،۲۰۱۰: ۳۸).
مولوی افضل که ابتدا در دیوبند و سپس در اکوره (ایالت سرحد پاکستان) تحصیل کرده بود، پس از بازگشت به منطقه اصلی خود، بارگ متل، دولت اسلامی افغانستان را تاسیس کرده و قبیلهی کاتی را به وهابیت سوق داد. یکی از شاگردان مولوی افضل به نام مولوی شَریقی امارت وهابی خود را در اطراف ارگو در استان بدخشان ایجاد کرد و در کتر مولوی جمیل الرحمن، تحصیلکردهی مدرسهی ثلثین پیشاور، دولت وهابی را در دره پیچ بنیاد نهاد. این افراد همزمان با فعالیتهای نظامی و سیاسی به فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی نیز اشتغال داشتند، اما رقابتهای سیاسی با دیگر فرماندهان محلی که وابسته به احزاب دیگر مجاهدین بودند مجال زیادی به این مولوی ها نداد و سرانجام این دونفر به قتل رسیدند(همان،۱۶۲) (اکرم عارفی،۱۳۸۲: ۱۰۱).
جمعیت العلمای اسلام شاخه فضلالرحمن نیز در طول دوره جهاد و دهه پس از آن، تلاش های گستردهای را در ایالت بلوچستان و سرحد برای جذب نسل جوان مهاجران انجام دادند. جمعیت العلمای اسلام در طول سالهای جهاد، رابطه نزدیکی با مجاهدان به ویژه «حرکت انقلاب اسلامی» مولوی محمد بنی محمدی و قوم درانی در ولایات قندهار و هایلمند داشته است. این حزب از لحاظ فکری، شاخه «جمعیت طلاب حرکت انقلاب اسلامی» را که در بلوچستان مرکزیت داشت، تغذیه کرد. طلاب وابسته به حرکت انقلاب اسلامی و متأثر از تفکر دیوبندی در سختگیری بر حفظ ظواهر اسلامی و مخالفت با وسایل صوتی در جبهههای مجاهدین در دوران جهاد شهرت داشته و با هر نوع تمایلات غیرشرعی شدیداً مقابله میکرد. رفتار خشونت آمیز و سخت گیرانهی طالبان و حرکت انقلاب اسلامی در برخی مناطق افغانستان در زمان جهاد زبانزد همگان بود. اما آن چه سرانجام از طالبان و حامی پاکستانی آنان، جمعیت العلما چهرهای قهرمان و ناجی به تصویر کشید تحولاتی بود که پس از سال ۱۹۹۲ در صحنهی نظامی ـ سیاسی افغانستان نمایان گشت. در این تحولات، جمعیت العلما از لحاظ فکری و ایدئولوژیک و حتی عملی نقش کلیدی در بسیج طالبان به عهده داشته است (گال[۲۱۶]،۲۰۱۲: ۱۴).
مشترکات فرهنگی، قومی، زبانی و قبیلهای سبب جذب جوانان افغانی در مدارس جمعیت العلمای اسلام و در نتیجه، عامل گرایش ناخودآگاه آنان به آموزه های دیوبندی جمعیت العلمای اسلام نیز شد. طالبان که بینش وسیعی نداشتند و از روستاها مستقیم به مدارس جمعیت العلمای اسلام پیوسته بودند و یکباره به مریدان چشم و گوش بسته دیوبندیها تبدیل شدند. به همین دلیل، تعبیر سختگیرانهی طالبان از اسلام و تعصب دیوانهوار آنها در برابر زنان ( که با رسوم قوم پشتون نیز هماهنگی دارد) از آن جا ناشی شده است(فرگوسن،۲۰۱۰: ۵۳).
۲ـ گروه القاعده
القاعده گروهی جهادی است که به دنبال جذب نیروهای مختلف از ملیت های متفاوت است. علت تمایل القاعده به عضوگیری در ملیتهای مختلف میل به نفوذ بیشتر در این کشورها و تلاش برای یارگیری بیشتر است. جهتگیری گروه القاعده مبارزهی نظامی در راه اسلام است. این گروه هم در افغانستان و هم در پاکستان برای تربیت نیروهای جهادی اردوگاههای نظامی دارد. رهبر اصلی و معنوی این گروه بن لادن است. بن لادن که برای توسعه فعالیتهای القاعده از هیچ تلاش فروگذار نبود؛ حتی برای یارگیری و به دست آوردن متحدان بیشتر، به باجناق خود دستور داد به فلیپین برود و با ازدواج با زنی فیلیپینی شاخهای از القاعده را در این کشور راه بیاندازد و با گروه های اسلامی که رویکرد مشابه دارند ارتباط برقرار کنند(آنتون،۲۰۰۸: ۱۶۵-۱۵۹).
اسامه بن لادن به عنوان رهبر قاعده الانصار با بهره گرفتن از امکانات مادی خود موفق شد تا در صف طالبان جایی برای خود باز کند. او بعدها با ایمن الظواهری، معاون جماعه الجهاد مصر، در ایجاد تشکّلی مشترک با عنوان «قاعده الجهاد» به توافق رسید. اسامه بن لادن رهبر قاعده العرب و ایمن الظواهری به عنوان معاون آن اعلام گردید. از اسامه نقل شده که میگفت« من از جوانان مسلمان در سراسر جهان دعوت کردهام تا به افغانستان بیایند و مدتی در این سرزمین زندگی کنند. با زندگی در این کشور انسان خود را به فطرت خود نزدیکتر احساس می کند».
این سخنان بن لادن بیانگر نقش محوری افغانستان در شکل گیری و توسعه شبکه قاعده الجهاد در سراسر جهان اسلام است. بنابراین، افغانستان جایی بود برای تربیت، آموزش و پختگی اعضای سازمان و سپس اعزام آنها به کشورهای محل انجام ماموریت خود. یکی از اعضای القاعده مدعی بود که در اوایل سال ۲۰۰۱ رهبری القاعده دستور داد تا فهرستی از همه افرادی که آمادگی انجام عملیات انتحاری را دارند تهیه شود. در آن زمان، تنها از قندهار، کابل و شرق افغانستان ۱۲۲ نفر برای انجام عملیات انتحاری ثبت نام کرده بودند. (مژده،۱۳۸۲: ۷۴) (محمودیان،۱۳۹۰: ۷۸)
افغان ـ عربها و القاعده سهمی موثر در سیاستهای ضد غربی طالبان داشتند. طالبان با خراب کردن مجسمه بودا در بامیان، که با اعتراض گستردهی افکار عمومی جهانی و سازمان ملل و بی اعتنایی طالبان رو به رو شد، مورد حمایت عربها جایزه قرار گرفتند. به گونه ای که پس از انهدام مجسمه بودا تعداد داوطلبان عرب که برای مبارزه با مخالفان طالبان به صف آنان پیوستند افزایش یافت(رشید،۱۳۷۹: ۱۷۳).
تأثیر و نفوذ بن لادن کمکم در درون طالبان از چنان عمقی برخوردار شد که موجب انشقاق در صف این جماعت گردید. اسامه با صراحت کسانی را که خواهان اخراج وی از افغانستان بودند دشمن جهاد معرفی کرد و گفت: « دو مرجع با جهاد ما مخالفاند: یکی آمریکا و دیگری وزارت خارجهی طالبان». سرپرست وزارت خارجهی طالبان، وکیل احمد متوکل، از طیف کم و بیش معتدل و میانهرو بود. او خواستار اخراج بن لادن برای کاستن از فشارهای بین المللی بر طالبان بود. هر چند حمایت جدی ملاعمر از بن لادن را برخی از منظر ارتباط خانوادگی تحلیل می کنند (چهارمین همسر بن لادن خواهر ملاعمر بود)، به نظر می رسد این پشتیبانی جایگاهی استراتژیک در سیاست رسمی طالبان دارد. زمانی که سفیر وقت عربستان در کابل از ملا حسن آخوند با لحن تند خواست که بنلادن را یا اعدام کنند یا اخراج یا به آمریکا تحویل دهند، در جواب چنین می شنود: «ما به شما به این دلیل احترام می گذاریم که قبلهی ما در سرزمین مقدس عربستان قرار دارد و گرنه غیرت و مردانگی شما از قبل معلوم است». این سخن مقام طالبان که توهین آشکار به سفیر سعودی بود موجب شد که پس از این تاریخ روابط دیپلماتیک دو کشور به سطح کاردار کاهش یابد. (مژده،۱۳۸۲: ۱۵۷-۱۵۴)( بریزار[۲۱۷]،۱۳۸۲: ۶۵-۶۳).
۲ـ۳ـ۱ـ واکنش به حاشیهای سازی دین:
طالبان مدرنیته و همه مظاهر آن را دشمن اصلی خود و عامل اصلی حاشیهای کردن دین می دانستند و چون طالبان از مناطق روستایی افغانستان برخاسته بودند و میان مردم روستا بدبینی نسبت به شهر وجود داشت، بسیاری از آنها معتقد بودند که نظام شهری موجب رشد بیدینی شده است. کودتای کمونیستی به این تفکر قوت بخشید. آنها تنها راه جلوگیری از انحطاط جامعه را مبارزه با مظاهر اصلی مدرنیته و تغییر آن در مسیر دینی به سبک دوران پیامبر اسلام می دانستند(کروز،۲۰۰۸: ۳۲).
طالبان به تحصیلکردگان مدارس غیردینی با سوءظن مینگریستند. در روستاهای دورافتاده اثری از مدارس دخترانه نبود. آنها با همین ذهنیت به شهر آمدند و در میان آنان، کسانی که دید روشنتر داشتند نیز تحت تاثیر اکثریت قرار گرفتند. بنابراین، اکثریتی که نمیتوانستند جذب محیط شهر گردند و ارزشهای نظام شهری را بپذیرند سعی کردند که شهر را به روستا مبدل سازند.
طالبان سعی داشتند تا مدارس دینی را یکسره جانشین مدارس جدید کنند؛ به عنوان مثال، در کابل مدرسهی زرغونه که قبلاً مدرسهای دخترانه بود، به مدرسهای پسرانه برای حفظ قرآن تبدیل شد. همچنین درسهای مدارس طوری تنظیم شد که بخش اعظم ساعات درسی در طول هفته به دروس دینی اختصاص یابد و زمانی که متقی وزیر آموزش و پرورش شد، طرح اجباری شدن یونیفورم که در آن به سر کردن دستار کاملاً ضروری و از واجبات بود، نه تنها در مورد شاگردان مدارس دولتی، بلکه در مورد شاگردان مدارس خصوصی نیز ابلاغ شد. (مژده،۱۳۸۲: ۱۱۲) (نجومی[۲۱۸]،۲۰۰۸: ۱۰۵-۱۰۲) توجه به مدارس دینی یا دینی ساختن مدارس، غیر از مبارزه با حاشیهای شدن دین، یک هدف عمده را دنبال میکرد و آن تربیت طالبان برای جنگ بود.
طالبان احیای خلافت اسلامی را لازمهی اسلامیشدن جامعه میدانست. آنها برای شباهت حکومت خود به خلافت صدر اسلام، ملاعمر را «امیرالمؤمنین» معرفی نمودند و اعلام کردند انتخاب ملاعمر بر اساس دیدگاه و نظر «اهل حل و عقد» انجام شده است. آنها به مشارکت مردم در امور جامعه و تعیین سرنوشت خود اعتقادی نداشتند و انتخابات و همهپرسی را شیوهای تقلیدی و غیر اسلامی میدانستند و با مقدس خواندن افکار و اعمال خود، در پیشبرد اهدافشان تلاش میکردند(رزهاک[۲۱۹]،۲۰۰۸: ۱۹۳).
طالبان همچنین حضور احزاب سیاسی در جامعه را برنمیتابیدند و آن را امری غربی و تقلیدی و مخالف اسلام میشمردند. دستیار ملاعمر در این باره می گوید: « شریعت احزاب سیاسی را مجاز نمیداند. به همین دلیل است که ما هیچ حقوقی به مقامات یا سربازان نمیدهیم. بلکه تنها به آنها ، غذا، لباس، کفش و اسلحه میدهیم. ما میخواهیم همانگونه زندگی کنیم که پیامبر اسلام ۱۴۰۰ سال پیش زندگی میکرد و جهاد حق ماست. ما میخواهیم دوران پیامبر را دوباره به وجود آوریم» ( رشید،۱۳۸۱: ۱۰۰). تطبیق و اجرای شریعت مهمترین هدف امارت اسلامی است و در این مسیر، طالبان اجرای حدود، قصاص و امر به معروف و نهی از منکر را به گونه ای خشونتآمیز و بدون در نظر داشتن مصالح جمعی به اجرا میگذاشت. برگزاری نماز جماعت اجباری، واداشتن مردم به حضور در نمازهای جماعت، گذاشتن ریش، برچیدن آلات موسیقی و مبارزه با سینما، ویدیو و برنامه های تلوزیونی از مهمترین محورهای تلاش برای جلوگیری از حاشیه سازی دین، بین طالبان بود.(همان،۱۹۶)
تنها چند هفته بعد از سقوط کابل به دست طالبان عملکرد آنها در مورد تحصیل و کار زنان شدیداً مورد انتقاد جامعه جهانی قرار گرفت. ملا محمد غوث وزیر امور خارجهی طالبان در دیدار با هیأتی از سازمان ملل متحد مشکل طالبان در این رابطه را به سادگی بیان کرد:« ما به افراد نظامی خویش تعهداتی داریم که از آن جمله ممانعت از کار و تحصیل زنان است. اگر ما این تعهد را نقض کنیم، نظامیان، خطوط جبهه را رها خواهند کرد و به روستاهای خود بازخواهند گشت. بنابراین، تا زمانی که مخالفان در برابر ما قرار دارند و برای جنگ با آنان، به جنگجویان روستاها و قبایل نیاز هست، ما به ادامه این سیاست مجبور ایم. تغییر این سیاست زمانی ممکن است که جنگ به پایان برسد.» با اینکه طالبان این سیاست در مورد زنان را خط مشی موقتی خود نشان میدادند، تا پایان حکومت خویش از آن دست برنداشتند. آنها حاضر نبودند برای تعلیم و تربیت در مدارس پسرانه پول خرج کنند، چه رسد به مدارس دخترانه. با اخراج معلمان زن، که اکثریت معلمان کشور را تشکیل میدادند، در حقیقت نظام تدریس مدرن فلج شد (کول[۲۲۰]،۲۰۰۸: ۱۲۶-۱۲۰).
در واقع، طالبان با درک و تفسیر خاصی که از دین داشتند، خود را موظف به احیای دین و مخالفت با عواملی می دانستند که آن را به حاشیه بردهاند. بیشتر اقدام های طالبان در این زمینه ظاهری و بدون توجه به زیرساختهای موجود در جامعه افغانستان بود. نکتهی دیگر آن که اصلاحات طالبان برای جامعه افغانستان جدید و غیرمنتظره نبوده است؛ چرا که اجتماع روستایی در افغانستان به همین سبک زندگی می کند. امّا این اقدامات برای جامعه شهری، به ویژه طبقهی متوسط و تحصیلکردهی افغانستان سخت و باورنکردنی بود.
۲ـ۳ـ۲ـ گزینش گری:
از ابتدای شروع حکومت طالبان نخبگان آن با ماموریتی متضاد و متناقض همراه بوده اند: این که از یک طرف مبانی یک دولت مدرن را پیاده نمایند تا وجههای بین المللی کسب کنند و به شکل همزمان این دولت تحت حاکمیت رهبری مؤمن و قوانین اسلامی باشد. این جنبه و ویژگی متضاد در تمام عرصه های این حکومت جلوهگری می کند. طالبان تلویزیون را محدود، اما رادیو را تقویت میکرد، روزنامه را از بین میبرد و فقط در جهت منافع خویش از آن استفاده می کرد. از یک طرف خود را حکومتی اسلامی معرفی میکرد و از طرف دیگر به دنبال کسب یک صندلی به شکل رسمی در سازمان ملل و همچنین داشتن سفارت در واشنگتن بود. از یک طرف شش مرد را به عنوان شورا ( مدل شورایی که بعد از مرگ پیامبر سرنوشت خلافت را تعیین میکردند) برای ادارهی امور تعیین میکرد، از طرف دیگر یک هیأتی بیست و سه نفره اما با رهبری یک روحانی برای هر وزارتخانه تعیین میکرد. (میلتون،۲۰۰۵: ۱۰۴-۹۳).
علاوه بر تناقض یاد شده، شکل استفادهی طالبان از تکنولوژی مدرن کاملاً گزینشی و ابزاری است و رهبران طالبان از این تکنیک برای حفظ قدرت خود استفاده میکردند؛ برای مثال، طالبان برای اداره امور و پیشبرد اهدافش به شکل منظم از سازمانهای مدرن، مانند وزارتخانهها، استفاده میکرد یا برای تبلیغهای فرهنگی خود از رادیو بهره میگرفت که در ادامه بیشتر به آن می پردازیم. همچنین، این گروه برای قدرتنماییهای عمومی مسلسلهایی را بر روی تویوتا تعبیه میکردند و در شهرها گشت میزدند. طالبان با تبدیل خیابانها و استادیومهای ورزشی به سیرکهایی برای نمایش تنبیه بدعتگذاران و بی دین ها( یعنی قطع عضو کردن آنها و یا سنگسار نمودنشان) تسلط خود بر بدن پیروان را نشان می دادند (کروز[۲۲۱]،۲۰۰۸: ۱۸).
نبود بینش و درک سیاسی طالبان مشکل عام و فراگیری بود که از رأس هرم تشکیلات تا قاعده را در بر میگرفت. رهبران طالبان بارها به این نکته اشاره میکردند که برای آنان آشنایی با مسائل جهانی و بین المللی اهمیت چندانی ندارد. بر این اساس، طبیعتاً وسایل ارتباط جمعی به عنوان ابزارهای ارتقای بینش سیاسی جامعه در این تفکر اهمیت و ضرورتی نداشت. یکی از کارگزاران وزارت خارجهی طالبان گزارش تعجب آوری را ارائه می کند. او میگوید به دیدار ملا حسن آخوند، معاون صدراعظم، رفتم و او را برآشفته دیدم. علت آشفتگی او استفاده از برگههای روزنامه های «هواد» و «انیس» (تنها روزنامه های دولتی که در سال های جنگ داخلی به چاپ میرسید) برای پختن کیک بود. وی گفت بعد از عید به قندهار میرود و با ملاعمر درباره ممنوعیت چاپ روزنامه ها گفتگو خواهد کرد. وی هم چنین گفت که من در زندگی حتی یک مقاله از روزنامهای را نخواندهام و به جای این که وقت خود را برای این کار ضایع کنم چند صفحه از قرآن مجید را می خوانم(مژده، ۱۳۸۲: ۵۰). با این حال، اگر رسانه ها میتوانستند در جهت اهدافشان به آنان کمک کنند، با برخوردی گزینشی از آن استفاده میکردند و این یکی از مصادیق عینی برخورد گزینشی طالبان با مدرنیته است.
این آیه به اطاعت معصوم فرمان داده است؛ زیرا اولی الامر نمیتواند کسی غیر از معصوم باشد برای این که تفویض و واگذاری امور مسلمین به غیر معصوم قبح عقلی دارد و بالاتفاق کسی غیر از علیA معصوم نیست، از این رو فقط به اطاعت از او امر شده است[۱۶۲].
۱-۱-۲-۲٫ اشکال قوشچی:
قوشچی در رد این استدلال به طور خلاصه میگوید: مقدمات این استدلال مردود است[۱۶۳].
این رد قوشچی میتواند به یک یا چند مقدمه از قیاس پیش، ناظر باشد.
مقدمه اول:
خداوند در این آیه به اطاعت از خود و رسول به طور مطلق فرمان داده است. امر به اطاعت از رسول مطلق است و این اطاعت مطلق از رسول اکرم۶ به مقتضای معصوم بودن وی خالی از اشکال است؛ یعنی امر و نهی رسول اکرم۶ بر اساس هوای نفس نیست و امرو نهی او امر و نهی خداست.
چون اولی الامر به الرسول عطف شده است و قانون عطف، مساوات معطوف و معطوف علیه در حکم است، حکم معطوف علیه به معطوف سرایت میکند. در نتیجه مطلق بودن اطاعت از اولی الامر اثبات میگردد.
تفسیر اولی الامر به حاکمان و امراء یا علماء و اهل حل و عقد، با این اطلاق سازگار نیست.
مقدمه دوم:
عقلا قبیح است که خداوند مؤمنین را به اطاعت مطلق از کسانی که مرتکب معصیت و یا خطا میگردند، مکلف سازد. فرمان به اطاعت مطلق از اولی الامر، دلالت بر معصوم بودن آنها میکند.
فخر رازی نیز میگوید: «این آیه دلالت میکند که اولو الامر باید معصوم باشند، زیرا اگر معصوم نباشند بر فرض اقدام خطای آنها، مؤمنین مکلف هستند از آنها اطاعت کنند. این تکلیف به متابعت، امر به انجام معصیت میباشد و از سوی دیگر چون معصیت است، منهی عنه نیز میباشد در این صورت اجتماع امر و نهی در یک فعل و از یک جهت خواهد بود که محال است. بنابر این ثابت شد که خداوند در این آیه به طور قطع و مطلق به اطاعت اولی الامر امر کرده است و کسی که چنین فرمانی متوجه اوست، واجب است که معصوم باشد، پس بی تردید اولی الامر باید معصوم باشند»[۱۶۴].
مقدمه سوم:
بالاتفاق هیچ کدام از خلفای سه گانه معصوم نبودند وتنها علیA از عصمت برخوردار بود و به واسطه نصوص قطعی عصمت حضرت علیA اثبات میشود.
فخر رازی با وجود این که میگوید: اولی الامر باید معصوم باشند، ولی معتقد است به دلیل این که راهی برای شناخت شخص معصوم نیست، نمیتوان مصداق معصوم را یک فرد دانست. از این رو میگوید: مجموع امت معصوم است و این آیه را دلیل حجیت اجماع میداند.
سخن فخر باطل است، چون:
اولا؛ راه معرفت معصوم مسدود نیست؛ همان گونه که پیامبر معصوم را به وسیله معرفی خدا میتوان شناخت، امام معصوم را هم میتوان به وسیله معرفی خدا و پیامبرش شناخت.
ثانیا؛ اگر مراد از اولی الامر مجموع امت بود، اولی الامر باید مفرد به کار میرفت، چون افراد این مجموع معصوم نیستند، بلکه مجموع امت بر فرض صحت یک معصوم به شمار میآید.
بنابراین، بر مقدمات استدلال محقق طوسی خدشه ای وارد نیست و استدلال وی تمام است.
۳-۲٫ فصل دهم:
آیه امامت
«وَ اِذ اِبتَلی إبراهِیمَ رَبُّه بِکَلِماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جَاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً قالَ وَ مِن ذُرِّیتی قَالَ لاَینالُ عَهِدی الظَالِمینَ»[۱۶۵]
یکی از آیاتی که که محقق طوسی و دیگر بزرگان شیعه برای اثبات امامت بلافصل حضرت علیA به آن تمسک کردهاند، آیه ۱۲۴ سوره بقره است. خداوند در این آیه میفرماید: «و چون خداوند ابراهیم را با کلماتی آزمود و او آن را به انجام رسانید، خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم ابراهیم عرض کرد: از دودمانم (نیز امامی قرار بده). خداوند فرمود: عهد و پیمان من به ستمگران نمیرسد».
بیشتر محققین شیعه برای اثبات عصمت امام به این آیه استدلال کردهاند که به طور غیر مستقیم دلالت بر امامت بلا فصل حضرت علیA پس از رسول خدا دارد، چون اهل سنت نیز قائل به معصوم بودن خلفای سه گان پیش از علی نیستند. به عبارت دیگر برای این که امامت و خلافت خلفای سه گانه را تصحیح کنند، عصمت را از شرایط امام نمیدانند.
۱-۳-۲٫ بیان محقق طوسی:
غیر از حضرت علیA کسانی که برای آنها ادعای امامت شده است، سابقه کفر دارند؛ از این رو شایسته امامت نیستند. تنها حضرت علیA سابقه کفر ندارد، لذا وی برای امامت متعین است[۱۶۶].
همان گونه که شاگرد مبرز محقق طوسی یعنی؛ علامه حلی میفرماید: این سخن محقق ناظر به آیه امامت است. غیر حضرت علیA که برایشان ادعای امامت شده است؛ مثل ابوبکر یا عباس از سوی بنی عباس، به دلیل سابقه کفر صلاحیت امامت را ندارند، زیرا آیه میفرماید: ظالمین که کافرها نیز جزو آنها هستند، به عهد من که امامت است، نمیرسند[۱۶۷].
۱-۱-۳-۲٫ تقریر قوشچی:
هنگامی که رسول خدا مبعوث شد، حضرت علیA هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، پس بر خلاف بقیه قبل از رسالت نبی اکرم۶، علیA کافر نبود. غیر از علی (از کسانی که ادعای امامت پس از نبی اکرم را دارند) بقیه بالغ بودند و به سن تکلیف رسیده و کافر بودند و بنابر فرمایش خداوند، کافرین ظالم هستند و ظالم بنابر این آیه شایستگی امامت را ندارد، زیرا خداوند در پاسخ ابراهیمA که امامت را برای فرزندانش طلب کرد، فرمود عهد من به کفار نمیرسد.
۲-۱-۳-۲٫ اشکال قوشچی:
نهایت چیزی که این آیه بیان میکند این است که امامت و ظلم با هم تنافی دارند و اجتماع این دو جایز نیست اگر جمع نشوند هیچ محذوری به وجود نمیآید[۱۶۸]. آیه تنها بیان میکند کسی که الان ظالم است برای امامت صلاحیت ندارد.
به دیگر سخن قوشچی، همانند اشاعره[۱۶۹] پیش از خود معتقد است که کسی که پیش از اسلام کافر بوده است ولی بعد توبه کرده و اسلام آورده است، صلاحیت امامت را دارد، چون پس از توبه عنوان ظالم بر او صادق نیست.
ظاهر سخن قوشچی این است که:
اولاً: وی برخلاف برخی از بزرگان اهل سنت پذیرفته است که عهد در این آیه به معنای امامت است. قوشچی در این باور با بزرگان شیعه هم عقیده است.
ثانیاً: هم چنین او میپذیرد که خلفای سه گانه پیش از اسلام ظالم و کافر بودند.
ثالثاً: حضرت علیA در هیچ برهه ای از دوران زندگی اش مصداق ظالم نبوده است.
رابعاًً: در اعتقاد قوشچی، آیه تنها بر ناسازگاری کفر بالفعل با امامت دلالت دارد و چون خلفای سه گانه هنگام امامت، مسلمان بودند، امامت آنها صحیح است.
پاسخ:
احکام دو گونه اند:
۱٫برخی از احکام دائر مدار موضوع خود هستند؛ یعنی تا زمانی که موضوع باقی است، حکم نیز وجود دارد و در صورت انتفاء موضوع حکم نیز منتفی میشود؛ مثلا هنگامی که گفته میشود: خمر حرام است تا زمانی که بر چیزی خمر صدق کند، حرام است، ولی هنگامی که خمریت منتفی شد، حرمت نیز از بین میرود.
-
- در برخی دیگر، اگر لحظه ای موضوع به عنوانی متصف شد، حکم میآید و با از بین رفتن وصف، حکم از بین نمیرود؛ مثلا زمانی که گفته میشود شخص سارق دستش قطع شود، دزد زمانی دستش قطع میگردد که مشغول دزدی نیست.
الظالمین در آیه یاد شده از قبیل قسم دوم است؛ یعنی اگر کسی لحظهای از عمرش ظالم بوده باشد، صلاحیت امامت را نخواهد داشت و لو پس از توبه کردن.روایتی هم که ابن مغازلی شافعی از رسول خدا نقل کرده است، همین معنا را تایید میکند. نص روایت ابن مغازلی چنین است: رسول خدا۶ فرمود:
«انتهت الدعوه الیّ و الی علیّ لم یسجد أحد منا لصنم قط فاتخذنی الله نبیا و اتخذ علیا وصیا»[۱۷۰].
دعوت به من و علی منتهی شده است؛ هیچ کدام از ما هرگز بتی را سجده نکردیم، بنابراین خدا مرا نبی و علی را وصی قرار داد.