۳ – ۳ – ۲ ) نمود عشق الهی، زن:
مولانا نگرشی دوگانه به زن دارد . در شعر او ،زن، از سویی نماد عشق الهی، روح، جان، زمین و رویش است و از سوی دیگر نماد جسم، نفس، دنیا و حرص است . در بسیاری از آثار مولانا دلایلی سترگ بر نگاه خوشبینانهی او نسبت به زنان وجود دارد و نمونههای بسیاری حاکی از تحکیم شان مادر در مثنوی میتوان یافت:
«حق مادر بعد از آن شد کآن کریم کـــرد او را از جنـین تو غریم
صورتی کردت درون جــــسم او داد در حمــلش ورا آرام و خو
همچو جزو متصــل دید او تو را متصل را کرد تدبیــــرش جدا
حق هزاران صنعتوفن ساختست تا که مادر بر تو مهر انداختست»
(مولوی ، ۱۳۷۰،د۳،ب۳۲۹: ۲۲)
عشق و محبت، بهانهی بودن است و اکسیر حیات. مهر و محبت میان زن و مرد هم قطرهای از دریای بیکران محبت الهی است. چنان که مولانا میگوید:
«ای تـو پنـاه همـه روز مِحـَن باز سپردم به تو من خویشتن
قلزم مهری که کناریش نیست قطره آن، الفت مردست و زن»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۲۱۰۹ :۷۹۰ )
در عرفان، خداوند مخلوقات جهان را آفریده تا آینهای برای محبت او باشند. پس عشق مجازی مرد و زن به یکدیگر جلوهای از عشق مطلق الهی است:
«ای رهیـده جـــان تـو از مـا و مـن ای لطیـفهی روح انـــدر مــرد و زن
مرد وزن چون یک شود آن یک تویی چون که یکها محـــو شد آنک تویی
ایـن مـن و مـا بهـــر آن بـرسـاختی تـا تـو بـا خود نرد خدمت باخــــتی
تا من و توها همهیک جان شوند عاقبت مسـتــــغرق جـانـان شــونـد
این همه هسـت و بیـا ای امـرِ «کن» ای منــــزه از بیـــــا و از ســخـــن»
(مولوی ، ۱۳۷۰،د۱،ب۱۷۹۹: ۹۰)
مولوی صورت زیبا را به جام و حسن و زیبایی زن را دریک تلقی معنوی به شراب تشبیه کردهاست. در این تلقی، خداوند، ساقی شراب مزبور است که بندگان را سیراب میسازد. شیفتهی جام گشتن و در صورت زیبا متوقف ماندن کار غافلان است.
۳ – ۳ – ۳) زن نماد روح و جان:
مولانا لطیفترین جانب وجود و پردهنشین کالبد انسان را مؤنث و از جنس زن میشمارد چراکه زن را نماد روح و جان میداند:
«سـیمرغ کـوه قاف رسیدن گرفت باز مـرغ دلم ز سـینه پـریدن گـرفت باز
خاتون روح خانه نشین از سرای تن چادرکشان ز عشـق دویدن گرفت باز»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۱۱۹۸ :۴۷۲)
جان را در قالب زن دیدن، در رباعیات مولانا نیز به صورت اضافهی نمادین «کدبانوی جان» نمایان است:
«جان را که در آن خانه وثاقش دادم دل پیـش تـو بـود من نفاقش دادم
چونچند گهینشست کدبانوی جان عشق تو رسیـد و سه طلاقش دادم »
(مولوی ، ۱۳۷۶،ر۱۲۰۶ :۱۴۲۲ )
مولانا در اشعار خود به کرات این تفکر را منعکس کرده است که هفت سیاره در هفت فلک آسمان، آبا علوی یا پدران آسمانی هستند و چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش، مادران زمینی هستند که از ازدواج آنها و تأثیر و تأثرشان، موالید ثلاثه یعنی جماد و نبات و حیوان متولد میشوند:
«هست هر جزویز عالم جفتخواه راسـت همـچون کهربا و برگ کاه
آسـمان مـرد و زمیـن زن در خـرد هــرچه آن انداخت این می پرورد
هسـت سـرگردان فلک انـدر زمین همچو مردان گرد مکـسب بهر زن
ویـن زمیــن کدبـانـوییها میکند بـر ولادات و رضـاعـش می تنـد
پس زمین و چرخ را دان هوشـمند چون که کـار هوشـمندان میکنند»
(مولوی ، ۱۳۷۰،د۳،ب۴۴۱۴: ۲۰۲)
بیتردید در دیدگاه مولانا ، پدیدههای طبیعی عالم زنده و جاندارند و در تعامل با یکدیگر واین اندیشهای پویا، ژرف، اسطوره ساز و نمادپرداز است که نمونهی اعلای آن را مولوی داشته است. او در غزلها نیز بارها به مادر بودن زمین اشاره کردهاست، از جمله :
«از چـار مادر برترم و ز هفت آبا نیز هم من گوهرکانی بدم کاینـجا به دیدار آمدم»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۱۳۹۰ :۵۳۹)
«بهمثل خلقت مردم نزاد ازخاک و ازانجم وگرچه زاد بسنادر ازین دامـاد وکـدبانو»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۲۱۶۰ :۸۱۰)
«زمین چون زن، فلک چون شو، خورد فرزند چون گربه
من این زن را و این شـــو را نمیدانــــم، نمـــیدانم»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۱۴۳۹ :۵۵۵)
«ای جان ها ماکوی او، وی قبلهی ما کوی او
فراش ایـن کو آسمان، وین خاک کدبانوی او»
(مولوی ، ۱۳۷۶،غ۲۱۳۰ :۷۹۹)
این نمادپردازی با توجه به خاصیت باروری، رویش و پرورش زمین صورت گرفتهاست.
ویژگیهای منفی یـا آن چه که قدما در وجـود زن منفی میانگاشتند، سـبب نمادپردازیهای منفی نیز دربارهی زن شده است. یکی از بارزترین این موارد، زن را نماد نفس قراردادناست که در اشعار مولانا نمونههای فراوان دارد.
بررسی تحلیلی حقوق خصوصی زن در شعر و ادب فارسی- قسمت ۱۷