۲-۴-۳- مدیریت ریسک زنجیره تامین
مدیریت ریسک کارآمد میتواند برای سهامداران مختلف یک شرکت ارزشمند باشد. پیروی از دستورالعملهای مناسب و سیاستهای اداره امور شرکتها میتوانند به کاهش یا از بین بردن موقعیتهای بحرانی کمک کنند. مدیریت ریسک شامل شناسایی ریسکهای عملیاتی و ایجاد رویههای کاهش ریسک برای حفظ عملکرد عملیاتی میباشد. علاوه بر در نظر گرفتن مدیریت ریسک زنجیره تأمین از یک دیدگاه عملیاتی، همچنین مفید است تا مدیریت ریسک زنجیره تأمین را از یک بُعد راهبردی در نظر گیریم. ایجاد سیاستهای صحیح اداره امور شرکتها برای مقابله با مسائل توسعه پایدار و منابع یابی اخلاقی، منجر به اعتبار بهتر شرکتها میشوند و همچنین به مدیریت ریسک کمک میکنند(زیدسین و ریچه[۵۲]، ۲۰۰۹). رایس و کانیاتو[۵۳] (۲۰۰۳) گزارش میدهند که بیشتر شرکتها برنامه های ارزیابی ریسک مختلف و توسعه یافتهای دارند که به صورت زیر میباشند:
۱- شناسایی انواع مختلف ریسک؛
۲- برآورد احتمال وقوع هر نوع اختلال مهم؛
۳- ارزیابی زیان احتمالی به علت یک اختلال مهم؛
۴- شناسایی استراتژیهایی برای کاهش ریسک (رایس و کنیاتو، ۲۰۰۳: ۲۷).
اصولاً با در نظر گرفتن ریسکها در زنجیره تأمین، رایس و کانیاتو (۲۰۰۳) بیان کردند که یک برنامه ارزیابی ریسک زنجیره تأمین یک شرکت را برمی انگیزد تا طرحهای پیش آمد احتمالی را ایجاد نماید که بدین وسیله همچنین میتوانند برای برآوردن مقتضیات قانونی خاص از قبیل قانون ساربنز-اکسلی[۵۴] سال ۲۰۰۲ و کانتراک[۵۵] به کار روند. تحقیقات در این زمینه مقدمتاً بر طرف تأمین کننده تمرکز کردهاست. اسپکمن و دیویس[۵۶] (۲۰۰۴) پیشنهاد کردهاند که وابستگی متقابل، ریسک را در زنجیره تأمین انتقال میدهد، اما اینها میتوانند مدیریت شوند(اسپکمن و دیویس، ۲۰۰۴: ۴۳۱) . زیدیسین و همکارانش (۲۰۰۰) و زیدیسین (۲۰۰۳) پیشنهاداتی برای به حداقل رساندن ریسک ارائه دادند:
۱- انتقال تأمین ذخیره و بهبود مدیریت موجودی کالا
۲- استفاده از منابع تأمین جایگزین
۳- به کار گیری قراردادهایی برای مدیریت نوسانات قیمت؛
۴- ابتکارات کیفیتی.
این پیشنهادات، تحقیقات انجام شده توسط اسملتزر و سیفرد[۵۷] (۱۹۹۸) را تقویت میکند که نتیجه گرفتند که ریسکهای مربوط به مجموعه ضعیفی از تأمین کنندگان میتوانند با ایجاد برنامه های صدور گواهینامه کیفیت و نظارت تأمین کنندگان برای تضمین این موضوع که آن ها از استانداردهای الزام شده پیروی میکنند کاهش یابند. لی و وهانگ[۵۸] (۲۰۰۳) مدلی را برای نشان دادن اینکه چگونه شرکتها میتوانند موجودی کالا را به علت زمان بازرسی کمتر کاهش دهند را طراحی نمودند. بُعد دیگر این تحقیقات انجام شده پیرامون به حداقل رساندن ریسکهای وابسته به تأمین کننده، به تعداد تأمین کنندگان مربوط میباشد. یوسی شفی[۵۹] (۲۰۰۱) و کلیندورفر و ساد[۶۰] (۲۰۰۵) استفاده از چندین تأمین کننده را به عنوان راهی برای کاهش ریسکهای ویژۀ زنجیره تأمین پیشنهاد دادند. از آغاز قرن اخیر، شرکتها به طور روزافزون اهمیت برنامه های ارزیابی ریسک را تصدیق کردند و از روشهای مختلف، و گسترهای از مدلهای کمی رسمی تا طرحهای کیفیتی غیررسمی برای ارزیابی ریسکهای زنجیره تأمین استفاده میکنند. بعضی از توانمند سازها برای مدیریت بهتر ریسک زنجیره تأمین شامل تولید ناب، شش سیگما و فلسفه چابکی میباشند( کریستوفر و راترفورد[۶۱]، ۲۰۰۴). طبق مطالعات نرمن و جانسون[۶۲] (۲۰۰۴)، مراحل فرایند مدیریت ریسک میتوانند از شناسایی/تجزیه و تحلیل (یا برآورد) ریسک از طریق ارزیابی ( یا سنجش ) ریسک به شیوه های مختلف مدیریت ریسک متفاوت باشند(نرمن و جانسون، ۲۰۰۴: ۴۴۲) . جوتنر و همکارانش[۶۳] (۲۰۰۳) پیشنهاد دادند که مدیریت ریسک زنجیره تأمین، فرایند شناسایی و مدیریت ریسکها در زنجیره تأمین از طریق یک رویکرد هماهنگ در بین اعضای زنجیره تأمین به منظور رسیدن به اهداف زنجیره تأمین است (جوتنر، پک و کریستوفر ، ۲۰۰۳: ۱۹۹).
۲-۵- مدلهای تصمیم گیری چند معیاره
در این دسته از فنون دو یا چند معیار یا شاخص به طور همزمان برای انتخاب تصمیم مد نظر قرار می گیرند . مدلهای MCDM به دو دسته تقسیم میشوند.
الف) مدلهای تصمیم گیری چند هدفه (MODM)
ب) مدلهای تصمیم گیری چند شاخصه (MADM)
۲-۵-۱- مدلهای تصمیم گیری چند هدفه
همان طور که از نام این مدلها برمیآید، در این نوع مدلهای تصمیم گیری چندین هدف به طور همزمان جهت بهینه شدن، مورد نظر قرار میگیرد. مقیاس سنجش برای هر هدف ممکن است با مقیاس سنجش برای بقیه اهداف متفاوت باشد. مثلا یک هدف حداکثر کردن سود است که بر حسب واحد پول سنجش می شود و هدف دیگر حداقل استفاده از ساعات نیروی کار که بر حسب ساعت سنجش می شود. از طرفی دیگر این اهداف در برخی موارد در تضاد با یکدیگر هستند و در یک جهت حرکت نمیکنند. مثلا تصمیمگیرنده از یک طرف تمایل دارد رضایت کارکنان را افزایش دهد و از طرف دیگر میخواهد هزینه های حقوق و دستمزد را حداقل کند. کاراترین تکنیک در این زمینه برنامه ریزی آرمانی است که اولین بار توسط “چارنز و کوپر ” ارائه شد. مدل عمومی ریاضی تصمیم گیری چند هدفه به صورت زیر است: (مومنی, ۱۳۸۷)
رابطه ۲-۱
رابطه ۲-۲
هوانگ و یون[۶۴](۱۹۹۵) تصمیم گیری چند شاخصه را چنین تعریف کرده اند “تصمیم گیری چند شاخصه به تصمیمات ترجیحی (همچون ارزشیابی، اولویت بندی و انتخاب) از بین گزینه های موجود دستهبندی شده توسط شاخص های چندگانه ( و معمولاً متضاد) اطلاق می شود.تفاوت مدلهای چندشاخصه با چندهدفه در این است که مدلهای چندهدفه برای طراحی بهترین گزینه بر اساس مجموعه متضاد به کار میرود، در حالی که مدلهای چندشاخصه برای انتخاب گزینه برتر به کار میروند.
تصمیم گیری چند معیاره به عنوان یک علم دارای مفاهیم، رویکردها و متدهای خاص خود است و به تصمیم گیرنده در شناسائی، توصیف و ارزیابی گزینه ها کمک نموده تا گزینه ها را رتبه بندی،گروهبندی و یا انتخاب نماید. تصمیم گیری چندشاخصه در ابتدا در سال ۱۹۵۷ توسط چرچمن[۶۵] ،اکاف[۶۶] و آرنوف[۶۷] مطرح شد. هدف تصمیم گیری چند شاخصه ارائه کمک و راهنمائی به تصمیمگیرندگان در دسترسی به مطلوبترین جواب برای مسائل است.
۲-۴-۲- مدل های تصمیم گیری چند شاخصه
تصمیم گیری چندشاخصه فضای تصمیم را گسسته تصور میکنند. هر چند که برای این مسائل جواب بهینه وجود ندارد اما با وجود گزینه های محدود از پیش تعیین شده، هدف مسئله انتخاب گزینه برتر بر مبنای شاخص های چندگانه است.
اگر چه متدهای تصمیم گیری چندشاخصه دارای تنوع تکنیکی گسترده ای هستند با این حال این تکنیکها دارای جنبه های مشترک خاص هستند مانند وجود گزینه ها، شاخص های چندگانه، تعارض در بین شاخص ها، واحدهای اندازه گیری ناهمگون[۶۸]، وزن معیارهای تصمیم و ماتریس تصمیم.