داشتن تئوری درباره چیزهایی مانند مرگ و هستی: مادیگرایان هدف از زندگی را لذت، قدرت و استفاده از مزایای طبیعی ومادی میدانند که در همین دنیا تحقق مییابد. اما از نظر قرآن و انسان معتقد به اصول دین هدف از زندگی رستگاری است، که با تقوا، جهاد، روزه و غیره حاصل میشود( شهید مطهری، ۱۳۵۴).
تفکر درباره بودن بشر و هدف جهان: خداوند در سوره آل عمران آیات۱۹۰ «إنَّ فی خَلقِ السَّماواتِ وَ الارضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ وَالنَّهارِلَایاتٍ لِاُولِی الاَلبابِ» و۱۹۱« رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطلاً » آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شد شب و روز را نشانه هایی برای خردمندان بیان میکند. و بر هدفمند بودن آفرینش بشر و جهان اشاره مینماید.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
تفکر درباره وجود نیروهای بزرگتر مانند خدا، الهه ها و غیب گو: با توجه به آیه یک سوره تغابن «لَهُ المُلکُ وَ لَهُ الحَمدُ وَ هُوَ علی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ» نیرویی بزرگتر وجود دارد که ما درباره آن تفکر مینماییم.
تفکر درباره معنای رویدادهای زندگی: خداوند در سوره عنکبوت آیه دو میفرمایند: « آیا مردم میپندارند که آنها را رها میکنیم به صرف اینکه بگویند ایمان آوردیم، و آزموده نمیشوند؟» پس باید درباره معنای حوادث و رویدادهای زندگی خود بیندیشیم.
آگاهی متعالی: توانایی شناخت ابعاد برتر و متعالی خود، دیگران و جهان مادی در زمان بیداری و هوشیاری میباشد. نوعی توانایی است که فرد را قادر میسازد تا تصاویر شفافتری از عقاید، افکار، احساسات، انگیزههایش و به طور کلی از تمام جنبه های شخصیتی خود داشته باشد( موسوی و همکاران، ۱۳۹۰). این بعد با شاخصهای زیر سنجیده میشود:
شناخت جنبه های فراتر از جسم مادی خود: ما غیر از بعد جسمانی، بعد دیگری داریم که در فرهنگ دینی از آن به «روح» تعبیر شده است. همین بعد است که توانایی انتخاب و تصمیم گیری میدهد، به دنبال کمالات نامحدود است و قادر است فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی را کسب نماید( شهید مطهری، ۱۳۴۰).
مشکل بودن احساس چیزهایی به غیر از اجسام و مواد: اگر انسان آگاهی متعالی داشته باشد میتواند چیزهایی غیر از اجسام و مواد را حس نماید، در غیر این صورت احساس چیزهایی غیر از اجسام و مواد برای او مشکلتر خواهد بود.
آگاهی از رابطه عمیق خود و دیگران: افرادی که دارای درجه بالایی از شناخت به خود هستند، تشخیص میدهند که چگونه احساس آنها بر خودشان، دیگران و عملکرد کارشان تأثیر میگذارد.
تعریف خود به وسیله چیزهای عمیقتر از جسم مادی: انسان به طور فطری در جستجوی حقیقت و شناخت ماهیت خویشتن و همچنین پیوستن به خداوند است، حتی اگر خود از آن آگاه نباشد. انسان تا وقتی که از اصل و منشأ خود دور است آرام و قرار ندارد.
آگاهی از جنبه های غیرمادی زندگی خود: اگر کسی خودش را نشناسد و از عیوب و توانمندیهای بالقوه نفس خویش آگاهی نداشته باشد، هرگز به دنبال خودسازی، تهذیب اخلاق و کمالات انسانی نخواهد رفت. حضرت علی(ع) میفرمایند: « خودشناسی، سودمندترین شناختهاست.»
شناسایی خصوصیاتی که با معناتر از بدن، شخصیت و یا هیجانهای آنهاست: کسی نیست که در زندگی با هیچ مانع و مشکلی روبرو نباشد. آنهایی که قادرند بعد از رویارویی با مشکل دوباره به حالت عادی برگشته و به راهحلهای دیگر دست پیدا کنند، از نظر فکری و روحی انعطافپذیری خوبی دارند، و میتوانند با جوانب معنوی، ارتباط درونی و قلبی قوی داشته باشند.
احساس مرکزیت به وسیله شناختن جنبه های مختلف در زندگی: دین نظام باورمندی از عقاید است که رابطه ما را با جهان مشخص مینماید. دینباوری که همانا اعتقاد داشتن به مرکزیت خدایی است، کمک میکند جنبه های غیر مادی زندگی خود را شناسایی نموده و احساسمان را متمرکز کنیم.
معناسازی شخصی: توانایی ساخت مقصود شخص و هدف موجود در همه تجارب ذهنی و جسمانی شامل قابلیت ایجاد و مسلط شدن به هدف زندگی است. یکی از ابعاد اساسی و بنیادین هوش معنوی در سازمان، احساس معنادار بودن و هدف داشتن در کار است. از منظر این بعد، معنویت در سازمان تنها این نیست که مورد علاقه و چالش برانگیز باشد، بلکه باید در جستجوی معنا و هدفی عمیقتر در کار بود( زارعی متین و همکاران ۱۳۹۰). این بعد با شاخصهای زیر سنجیده میشود:
توانایی برای دریافتن معنا و هدف زندگی به منظور سازگاری با موقعیتهای استرسزا: آیینهای آسمانی و خصوصاً اسلام، رهنمودها وتعالیم خود را برای مقابله با استرس و عواملی که موجبات استرس را فراهم میکنند، برای بشریت ارائه نموده است ( مانند ذکر و یاد خدا، توکل برخدا و …).
تعریف یک هدف یا دلیل برای زندگی: تلاش در معنا یافتن زندگی، یک پویایی در انسان به وجود میآورد. وقتی در زندگی هدفی باشد، فرد از تلاش و کوشش دست برنمیدارد و به تبع آن سکون و افسردگی به سراغ انسان نخواهد آمد. هدف نهایی انسان تقرب به خداست، و قرآن کریم اسباب تقرب و نزدیکی به خدا را ایمان و عمل صالح بیان میکند( آیه ۳۷، سوره سبأ).
توانایی معنایابی برای تجربه یک شکست: دین به زندگی، درد، رنج، کار و حتی مرگ معنا میبخشد. انسان متدین با اعتماد به نفس واقعی و حقیقی برای شکستهای خود معنایابی میکند و شکست را تجربه میداند.
توانایی اتخاذ تصمیم طبق اهداف زندگی: انسان تنها موجودی است که از ویژگیهای تفکر وانتخاب برخوردار میباشد. بنابراین میتواند برای اهداف زندگی خود تصمیم بگیرد.
یافتن معنا و هدف برای تجارب روزانه: احساس معنا و هدف معمولاً در طول دورهی زندگی تغییر میکند. انسان باید در زندگی خود، یک احساس معنای شخصی و مبتنی بر تجربه خود شکل دهد.
گسترش خودآگاهی: توانایی ورود به سطوح و حالات معنوی و فراهوشیاری و همچنین خروج ازآن با اراده فرد میباشد. گسترش خودآگاهی شامل توانایی داخل شدن یا خارج شدن از حالتهای معنوی یا فراتر از هوشیاری( هوشیاری مطلق، هوشیاری کیهانی، عالم وجودی، یگانگی) به تشخیص خود فرد میباشد( چاری و ذاکری، ۱۳۸۹). این بعد با شاخصهای زیرسنجیده میشود:
توانایی ورود به حالتهای بالاتر از هوشیاری یا آگاهی: افرادی که هوش معنوی بالایی دارند، ظرفیت تعالی داشته و تمایل بالایی نسبت به هوشیاری دارند، که بخشی از فعالیتهای روزانه خود را به اعمال روحانی و معنوی اختصاص بدهند. و فضایلی مانند بخشش، سپاسگزاری، فروتنی، دلسوزی و خرد از خود نشان دهند.
کنترل خود در حالتهای هوشیاری یا آگاهی: سطح آگاهی روحی، بالاتر از خودآگاهی ذهن بوده و فرد را به روح طبیعت یا آگاهی کیهانی وصل میکند. باید با تمرینات روحی، خودآگاهی ذهن، جای خود را به آگاهی درونی یا هوشیاری بدهد. هوشیاری فراتر از تمرکز است.
حرکت آزادانه بین سطوح هوشیاری یا آگاهی: انسان به دلیل بینهایت طلب بودن، امیال و کمالات زیاد میتواند در بین سطوحی از هوشیاری یا آگاهی با اختیار و انتخاب خود آزادانه حرکت نماید.
درک اعمال و انتخابها در حالتهای بالاتر از هوشیاری: چون هوشیاری فراتر از تمرکز است، فرد اعمال و انتخابهای خود را در حالتهای بالاتر از هوشیاری بهتر درک میکند.
ورود به حالتهای بالاتر از هوشیاری به وسیله یادگیری تکنیکها (مذهبی یا غیرمذهبی): انسان میتواند با یادگیری تکنیکهای مذهبی یا غیر مذهبی به حالتهای بالاتر از هوشیاری دست یابد.
۲-۳-۲- مدل آمرام[۵۰] (۲۰۰۷)
آمرام یک تئوری بنیادی جهانی، در خصوص هوش معنوی ارائه نمود. او با ۷۱ نفر از پیروان سنتهای مختلف معنوی (بودیسم، مسیحیت، بت پرست، اسلام، صوفی، هندوئیسم، تائوئیسم، یوگا و …) که از نظر اطرافیانشان هوش معنوی داشتند، مصاحبه کرد. اکثریت آنها از اساتید مذهبی بودند( شیخ، روحانی، کشیش و بعضی نیز متخصصین طب یا رهبران تجاری بودند، به طوری که معنویت را با زندگی خود آمیخته بودند. او با هر یک از آنها حداقل چهار مصاحبه انجام داد و از آنها در مورد سوالات زیر توضیح خواست؛ چگونه معنویتشان را بر اساس اعمال روزانه افزایش میدهند؟، معنویت چگونه کار و روابط آنها را شکل میدهد؟، چگونه از معنویت برای انجام وظایف روزانه خود کمک میگیرند؟ و در پایان از شرکت کنندگان خواسته شد انتقادات خود را در مورد موضوعات مطرح شده در مصاحبههای قبلی مطرح کنند. آمرام با بهره گرفتن از تئوری داده بنیاد و از طریق کدگذاری، ۷ بعد از هوش معنوی و زیر شاخه های آن را استخراج کرد. این ۷ بعد شامل هوشیاری، متانت، معناداری، تعالی ، صداقت ، تسلیم شدن، صلحآمیز به خود و هدایت درونی است( آمرام ، ۲۰۰۹).
۲-۳-۳- مدل زوهرومارشال[۵۱](۲۰۰۰)
مدل زهر و مارشال، مدل گل نیلوفر است، زیرا نیلوفر سمبل غایی از انسانی است که راه آشکاری جهت ترکیب سنن غربی و شرقی است. این مدل بر نوعی روانشناسی خویشتن مبتنی است و دیدگاه های روانشناسی غرب، فلسفه شرق و علم قرن بیستم را به هم پیوند میزند. در این مدل به منابع پژوهشی گستردهای تکیه شده است، به گونه ای که فلسفه شرق و غرب و علم روز را به هم پیوند میزند. ۶ گلبرگ در مدل ارائه شده توسط زهر و مارشال عبارتند از: خدمت، پرورش، دانش، تغییر شخصی، برادری و اخوت، رهبری خدمتگزار( کریچتون[۵۲]، ۲۰۰۸).
۲-۳-۴- مدل سانتوس[۵۳](۲۰۰۶)
شناخت و تصدیق هوش معنوی: یعنی باور داشتن به این مسئله که ما موجوداتی معنوی هستیم و زندگی جسمانی( در این جهان) موقتی است.
بازشناسی و باور یک موجود برتر( خداوند).
اگرخالقی هست و ما مخلوق هستیم، باید کتاب راهنمایی هم وجود داشته باشد.
۴ - لزوم شناسایی هدف زندگی و پذیرفتن این نکته که از نظر ژنتیکی بعضی از تواناییها کدگذاری شدهاند.
۵- شناختن جایگاه خود در نزد خداوند.
۶- شناختن اصول زندگی و پذیرفتن این امر که برای داشتن زندگی موفق باید سبک رندگی و تصمیمات خود را مطابق این اصول شکل داد(سانتوس[۵۴]، ۲۰۰۶، ص۲).
۲-۳-۵- مدل فریدمن و مک دونالد[۵۵]
فریدمن و مک دونالد، پس از مرور معانی مختلف هوش معنوی، مؤلفه های مهم آن را چنین عنوان مینمایند:
۱- تمرکز داشتن بر معنی نهایی.
۲- آگاهی از سطوح چندگانه هوشیاری و رشد آنها.
۳- اعتقاد به گرانبها و مقدس بودن زندگی.
۴- ارتقای خود به یک کل بزرگتر( آمرام ، ۲۰۰۵).
۲-۳-۶- مدل بروس لیچفیلد[۵۶]
بروس لیچفیلد، مؤلفه های هوش معنوی را چنین مطرح میکند:
۱- آگاهی ازتفاوت؛
۲- شگفتی، حس ماوراء الطبیعه و تقدس؛