در حقیقت منع زنا با خواهر و با دختر ، ازدواج با دختر یا خواهر مرد دیگری را ملزم میسازد و در عین حال حقی را روی دختر یا خواهر مرد دیگر بوجود میآورد. بر طبق این قانون بود که برون همسری و خویشاوندی شکل میگیرد. (میشل، ۱۳۵۴ : ۴۲)
از متقدمان بررسی خانواده میتوان از لوئیس هنری مورگان نام برد. وی که مطالعات خود را امریکای شمالی انجام داد و میتوانست انواعی از خانواده را مشخص کند و ادعا کند که این اشکال در یک سیر تحولی ـ تکاملی قرار داشتهاند. و نمایانگر تکامل خانواده از مراحل بدوی به پیشرفته میباشند. وی دو تقسیمبندی ارائه میدهد. در تقسیمبندی اول دوران زندگی بشر را بر اساس شاخص استفاده از تکنولوژی به سه دوره توحش بربریت و تمدن تقسیم میکند. سیر تحولی که او بیان میکند از استفاده از “زبان” برای ارتباطات مشروع و به زمان حاضر میرسد در این سیر همه چیز در حال تکامل است از جمله نهادهایی که در حال تغییر است میتوان از خانواده نام برد در اینجا مورگان با بهره گرفتن از منطق نرماتیو (دستوری) تکاملگرایی خود برای خانواده نیز سیر تکامل را در نظر میگیرد و با اینکار دومین تقسیمبندی خود را ارائه میدهد. بزعم وی در دوران توحش منطقاً میبایست شکلی از خانواده وجود داشته باشد وی با اینکه نمونه تاریخی آنرا پیدا نکرد ولی از خانوادهای نام میبرد که مشخصه آن ازدواج خواهر و برادر با هم و منع ازدواج والدین با فرزندان است. پس از آن ، خانواده پونالوئن شکل میگیرد که در آن دامنه ممنوعیتها افزایش مییابد منع ازدواج بین خواهر و برادر میرسد. (مطیع، ۱۳۷۶: ۷۶)
مورگان معتقد است که تاریخ بیانگر آنست که همواره رابطه مادر با فرزندان رابطهای مشخص بوده ، در حالیکه در دورهای از تاریخ پدر و فرزند معلوم نبود. و این دوره ایست که آن را مادرسالاری مینامند در این دوره ژانس (gens) ، که شامل حلقه خویشاوندان مادر و فرزندان است که ازدواج بین آنها تحریم شده ، شکل میگیرد و میتوان گفت که ژانس از دل خانواده پونالوئن بیرون میآید.
با گسترش ژانسها شکل جدیدی از خانواده بنام “سیندیاسمیک” پدید میآید که در آن علاوه بر ممنوعیتهای سابق ، ازدواج افراد یک ژانس با هم ممنوع شده است. این خانواده برای حفظ امنیت در یک مکان مشترک زندگی میکرده ، خانواده سیندیاسمیک در اوایل دوران بربریت شکل میگیرد و در دوره میانی بربریت با رایج شدن دامداری و کشاورزی ثروت و دانش اضافه ایجاد شده و برای اولین بار مسئله مالکیت مطرح میشود و به دنبال آن شکل خانواده عوض میشود. این تغییر به گفته انگلس به علت تولید اضافی بوجود میآید و تولید اضافی نیاز به نیروی کار را بوجود میآورد. در نتیجه به تدریج کلانهایی شکل میگیرد که در آن یک مرد با چند زن (نیروی کار) زندگی میکردهاند و ثروت خانگی از زن به مرد منتقل میشود. انگلس این دوران را انقلاب پدرسالاری نام نهاد. پس از خانواده پدرسالار در اوایل دوران تمدن ، خانواده تک همسری با مالکیت مطلق مردان شکل میگیرد. (مطیع، ۱۳۷۶: ۲۶)
۲-۲-۱-۱- خانواده گسترده
تا اواسط قرن نوزدهم تصور عمومی از خانواده ، خانواده گسترده بود. این نوع خانواده با وجود تفاوتهایی که در نقاط مختلف جهان داشت در دو ویژگی ثابت بود اول آنکه مشتمل بر سه نسل و بیشتر بود که با هم در زیر یک سقف و بر محور یک فعالیت تولیدی جهت مصرف (واحد تولیدی ـ مصرفی) زندگی میکردند. دوم اینکه تمرکز قدرت در دست پدر و انتقال آن با پسر ارشد بود (سلسله مراتب جنسی ـ سنی) این نوع خانواده شکل مطلوب خانواده محسوب میشد و افراد خانواده گسترده پدر با همسر یا همسران خود ، پسران با همسران و فرزندانشان بودند در کنار این خانواده ، خویشاوندان پیر و سالخورده و معلول نیز زندگی میکردند. در این خانواده ، پدر تصمیم گیرنده مطلق اقتصاد خانه و زندگی تک تک اعضای خانواده بود. او فعالیتهای خانگی را تنظیم میکرد، وظایف هر یک از اعضاء را مشخص میکرد و در صورت قصور هر یک ، شخصاً بعنوان قاضی و داور جرم آنها را بررسی و مجازاتشان را تعیین میکرد. او حق تنبیه و طرد فرزندان و همسرانش را داشت. دخترها را شوهر میداد و برای پسرها زن میگرفت.
این خانواده بعنوان آخرین واحد اجتماعی که بقای آن سبب بقاء رشد و انسجام جامعه خواهد شد فرض گرفته میشد و نظام پدر سالار بهترین و کارآمدترین نظام برای اداره خانواده و کشور محسوب میشد. (اعزازی ، ۱۳۷۶ : ۱۲)
۱- همسرگزینی و جبر ازدواج : در این دوران همسر گزینی به شدت تحت فشارهای اجتماعی بوده و نه بر اساس علاقه بلکه به دلیل جبر اجتماع صورت میگرفته است. در این جوامع فردیت مطرح نبوده برای دختران ازدواج مرحلهای بود که از مجردی به کدبانوی منزل ارتقاء مییافتند، هرچند پس از ازدواج هم زنان متأهل تحت سلطه مادرشوهر و شوهر بودند اما به تدریج با انتقال اقتدار شوهر به زن ، و پس از فوت مادرشوهر زن به بالاترین مقام در خانه میرسید. برای مادر شدن نیز ازدواج مزایای اجتماعی فراوانی داشت که از مهمترین آنها استفاده از مایملک خانوادگی و فرزندانی که در آینده به پدر کمک خواهند کرد، بود.
۲- ازدواج و اتحاد خانوادگی : اصل ازدواج اتحاد خانوادگی بود، اتحاد خانوادگی چه از بعد سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی بسیار زیاد بود به حدی که برای ازدواج عشق و علاقه زن به شوهر و یا برعکس ضروری نبود.
سامویل جانسون در قرن ۱۸ ادعا میکند عشق کوچکترین تأثیری بر زندگی خانوادگی ندارد و به هر فردی میتوان این مأموریت را داد تا برای مرد شریک همسری انتخاب کند زیرا هزاران زن وجود دارند که اگر یک مرد به جای همسر فعلی آنها ازدواج میکرد به اندازه ازدواج فعلی خود احساس آسایش
می کردند. (اعزازی، ۱۳۷۶: ۲۹)
۳- روابط بین افراد خانواده : در این دوران روابط زن و شوهری میبایست بر اساس نقش های خانوادگیشان میبود که بهترین شکل آن ، احترام همراه با ترس زن از شوهر بود، مردم هم باید وظیفه خود را بعنوان مالک اموال خانواده بخوبی انجام داده و به زن و فرزندان خود رسیدگی کند، درصد پایین بودن تکنولوژی وسایل تولید و بازده تولید ناچیز سبب میشد که افراد اکثر اوقات را در محیط کار بگذرانند بخصوص در روستاها و در فصول کار ، اما در شب های بلند زمستانی که میزان کار کمتر بوده مردان اوقات فراغت خود را در قهوهخانهها میگذراندند، زنان نیز به ملاقات همسایهها رفته و به فعالیتهای سنتی و دستی میپرداختند.
۲-۲-۱-۱-۱- ویژگیهای خانواده گسترده
۱- خانواده گسترده یک واحد تولیدی ـ مصرفی با نظام پخش کالا بود.
۲- این واحد دارای سلسله مراتب مشخص سنی و جنسی است.
۳- کلیه افراد از سنین پایین تا پیر سال در امر تولید مشارکت دارند.
۴- فعالیتهای تولیدی از طریق مشاهده یاد گرفته میشود و با سرپرستی بزرگسالان انجام میگرفت و حالت خودکفایی داشت.
۵- مایملک خانواده معمولاً بصورت غیرمنقول (زمین) و متعلق به پدر خانواده بوده این مایملک از طریق ارث به او میرسیده و اهمیت پدر نیز ناشی از همین مسئله بوده است.
۶- اقتدار پدر و امکان امرار معاش تنها از طریق خانواده علت ماندن اعضاء در خانواده گسترده در کنار یکدیگر بوده است.
۲-۲-۱-۲- خانواده هسته ای
شوتز معتقد است، تفاوت خانواده مدرن هستهای امروز با خانواده دوران قبل در دگرگونی شیوه خانهداری و اندازه خانواده نیست بلکه برای درک مطلب و شناخت ویژگیهای خانواده امروزی باید به انحلال کل خانه یعنی خانهای که در آن همسانی کامل میان کار و زندگی وجود داشت توجه کرد. در “کل خانه” فعالیتهای تولیدی و خانوادگی در یک مکان صورت میگرفت. کنشهای متقابل میان اعضاء نیز ناشی از وجود روابط کاری در درون خانواده بود. و کار و زندگی در یک مکان به کنشهای متقابل که وابسته به روابط کاری بودند منجر میشد. تنها با از میان رفتن روابط کاری در این واحد یعنی زمانیکه خانواده از مسایل تولید اقتصادی آزاد شد ، برای اولین بار در تاریخ احساسات و عواطف در روابط زن و شوهر و فرزندان مطرح شد. از قرن ۱۹ به بعد تغییر شیوههای تولید اقتصادی یعنی بوجود آمدن تولید انبوه برای فروش در بازار منجر به اضمحلال “کل خانه” و پیدایش “خانواده مدرن” شد. (اعزازی ، ۱۳۷۶ :۳۷) میتوان اینطور این موضوع را بسط داد که به دنبال پیشرفتهای تکنولوژیک ناشی از انقلاب صنعتی عصر جدیدی آغاز گردید که حاوی دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی عمدهای بود و این دگرگونیها نظام خانواده وخویشاوندی را نیز تحت تأثیر قرار داد. بطوری که بسیاری از کارکردهای سنتی خانواده به دیگر نهادها سپرده شد و با پیشرفت و توسعه صنعتی ساختار سنتی خانواده از نظر اقتدار حاکم بر آن به تدریج سست گشته بطوری که دیگر پدر که رئیس خانواده در خانوادههای کشاورز و … بوده، رئیس محسوب نمیشد و نمیتوانست نظارت تنگاتنگ و سختگیرانهای را بر رفتار فرزندان خود اعمال کند. مضافاً اینکه تحرک شغلی و جغرافیایی نه تنها منجر به ایجاد فاصله فیزیکی و جغرافیایی بین افراد و خویشاوندان شد. بلکه به دلیل تحرک طبقاتی و اجتماعی صعودی فرزندان بین ایشان و والدینشان فاصله روانی و عاطفی ایجاد شد. وجود نهادهای گوناگون چون مدرسه ، دانشگاه … نیز این فاصله را عمیقتر کرد.
بطوریکه نوجوانان بیشتر در میان دوستان و همسالان خود بسر میبردند تا خانه خود ، در کنار این مسایل ، دموکراتیک شدن جامعه نیز بر کاهش اقتدار پدر تأثیر مستقیم گذاشت و جامعه به تدریج بطرف ارزش گذاشتن به حقوق فردی گرایش پیدا میکرد.
همه این مسایل جامعه را به طرفی سوق داد که خانوادههای از شکل گسترده خارج و بیشتر به حالت هستهای درآیند. بهتر است در این قسمت بطور مجمل به ویژگیهای خانواده هستهای نیز بپردازیم. (اعزازی، ۱۳۷۶: ۳۷)
۲-۲-۱-۲-۱- ویژگیهای خانواده هسته ای
شاید اولین و مهمترین ویژگی خانواده هستهای این باشد که ازدواج از یکسری قیود اجباری آزاد شد و اصل ازدواج بر تواناییهای فرد در انجام کار قرار گرفت.
دومین ویژگی این خانواده ، دگرگونی در اقتدار پدر بود، تا زمانی که درآمد خانواده عمدتاً بصورت غیرنقدی و جنسی از زمین مشترک خانواده حاصل میشد تمام درآمد حاصله به خانواده تعلق داشت و این درآمد زیر نظر پدر خرج میشد. اما هنگامیکه بحث تبحر در کار پیش آمد اولاً این امکان بوجود آمد که درآمد فرزند از پدرش بیشتر شود و دوم امکان جدایی از خانواده مطرح شد، مضافاً اینکه پدر نقش آموزشی خود را نیز بتدریج از دست داد و در نبود وابستگی اقتصادی به پدر ، کم کم اقتدار پدرانه کاهش یافت.(اعزازی، همان)
۲-۲-۲- سیر تحول خانواده و موقعیت زن در ایران
خانواده در ایران باستان و به همراه آن جایگاه و ارزش زن در روزگاران کهن در ایران دارای ابعاد پیچیده، بغرنج و غریب است. اطلاعات ما درباره ویژگیهای خانواده در روزگارانی دراز که آغاز آن ناشناخته و بیرون از حیطه تاریخ است و اسناد و مدارک تاریخی مانده ناچیز و اندک است. بطوریکه کمتر میتوان نوشته یا منبع و سندی محکم و معتبر یافت که از آن بتوان به صراحت مطالبی در خصوص خانواده و نیز موقعیت زن در ایران دوران باستان برداشت کرد.
در هر حال از آنجایی که ایران کشوری پهناور با شرایط اقلیمی و خرده فرهنگهای گوناگون است ؛ همچنین در طول تاریخ دارای اشکال متفاوت حکومت ، شرایط اقتصادی و اجتماعی مختلف بوده ، عوامل متعددی نیز بر ساختار و چگونگی شکل خانواده در آن اثر گذاشته است ؛ از جمله دگرگونیهای صنعتی ، بازدهی زمین ، مخصوصاً تأثیر دگرگونیهای تکنولوژی در بازدهی زمین ، شرایط زندگی در شهر و روستا ، وجود بازارهای شهری ، اصناف ، نابودی جمعیت با جنگها ، اپیدمیها ، قحطیها.
بنابراین در بررسی وضعیت خانواده در ایران ، باید بر عوامل مذکور و تأثیر آن بر زندگی خانوادگی و تعیین چگونگی روابط در خانواده ایرانی دوران قبل توجه داشت. در این قسمت به دلیل اهمیت خاص این موضوع یعنی ساختار روابط قدرت در خانوادههای ایرانی اشارهای کوتاه به دورانهای گوناگون تاریخ و چگونگی موقعی زن در هر یک از این دورهها میشود.(اعزازی، همان)
۲-۲-۳- تغییرنقش مردان در خانواده
هر چند که دوران گذشته مردها ، در خانواده صاحب اقتدار بودند، اما اقتدار آنها همواره در طول تاریخ دگرگون شده است. در خانواده گسترده اقتدار پدر ناشی از مالکیت و همچنین مدیریت او در تولید بود. مرد نه تنها مالک وسایل تولید بود، بلکه تصمیم گیرنده در چگونگی تولید و تقسیم وظایف اعضا نیز بود. اما در خانواده کارگری که ویژگی آن جدایی محل تولید و محل زندگی است ، پدر به تدریج اقتدار خود را از دست داد. در زمانی که پدر برای ساعات طولانی از خانه به دور بود، جریان زندگی خانوادگی، دیگر بر محور موجودیت پدر نمیچرخید. پدر در این حالت حتی اقتدار بر روی کارهای خود را نیز از دست داده بود در شرایط کارگری ، پدر حتی نمیتوانست در مورد ساعات کار ، ساعات استراحت تصمیمگیری کند ؛ او مجبور به اطاعت از برنامه کارخانه بود.
در سده نوزدهم نه تنها زمینههای عینی اقتدار پدر از میان رفت بلکه به سبب پیدایش افکار آزادی خواهانه ناشی از رنسانس ، انقلاب فرانسه و تجلی این افکار در قوانین و حمایت از زنان و کودکان در برابر قانون ، محدودیتی در اعمال اقتدار از دید قانون نیز به وجود آمد. بنابراین با توجه به شرایط اوایل قرن بیستم اقتدار پدر نه ضرورت و نه مطلوبیت داشت. (اعزازی، همان)
۲-۲-۴- تغییر نقش زنان در خانواده
در تغییر نقش مرد و کودک در خانواده ، دگرگونیهای اجتماعی ـ اقتصادی دستاوردهای علمی و فنی و تغییرات قانونی مؤثر بودند. این عوامل در دگرگونی نقش زنان نیز تأثیر داشتند. تغییرات قانونی ، باعث دگرگونی اساسی در وضع زنان شد و زنان به تدریج در حیطههای گوناگون خانواده ، شغلی و جامعه ، دارای حقوقی مشابه با مردها شدند. امکان آموزش، ورود به دانشگاه و اشتغال در مشاغلی که قبلاً خاص مردان بود، حق رأی و مشارکت در امور اجتماعی ، سیاسی مملکت خود را به دست آورند.
مهمترین دگرگون در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به جدایی میان محل کار و زندگی بود. در اثر این جدایی مکانی ، زنان نقش جدیدی ، نقش زن متأهل ـ شاغل پیدا کردند. تغییر موقعیت زنها، در خانواده با این نقش جدید وابسته است. در صورتی که کار زنان خود پدیده جدیدی نیست ، اما در قرن بیستم شکل خاصی به خود گرفت که باعث بحث و گفت و گوی فراوان شد و تاکنون ادامه دارد.
اگر در مورد نقش مرد در خانواده از کاهش اقتدار مرد بحث کردیم، نمیتوان به همان قیاس نیز ـ هر چند که بسیاری ادعا میکنند ـ از افزایش اقتدار زن در خانواده و مادرسالاری به جای پدرسالاری نام برد. آنچه که در هر صورت محرز است، دگرگونی در نقش زنان است. اینکه این دگرگونی الزاماً باعث بهبود موقعیت آنها در خانواده یا افزایش اقتدارشان شده مورد شک و تردید است. عامل مهم دگرگونی نقش زن در خانواده ، گذشته از عواملی که در قبل نام بردیم جدایی محل کار و زندگی و ایجاد دو نقش مادری و کار است که گویا در برابر یکدیگر قرار میگیرند.(اعزازی: همان منبع ، ۱۴۲)
۲-۲-۵- نگرش جامعه نسبت به خانواده در ایران
با وجود کلیه دگرگونیهایی که در جامعه ایران صورت گرفته است، نگرش جامعه نسبت به خانواده بر مبنای «توهم» خانواده گسترده باقی مانده است.
هنوز تصویری از زن و مرد در جامعه ایران حاکم است که سنخیتی با شرایط اجتماعی و حتی بسیاری از شعارهای دولتی ندارد. کلیشههای جنسیتی زنان و مردان امکان هر نوع تصمیمگیری آزاد را از زنان گرفته ، راه زندگی را مشخص کرده است و در عین حال بر روابط اقتداری درون خانواده تأکید میکند. روابطی که نه فقط دیگر ضرورت آن در خانواده حس نمیشود، بلکه به معنای واقعی کلمه از رشد و شکوفایی شخصیت افراد جلوگیری میکند و شرایط زندگی اقتداری را در خانواده حاکم میسازد که نتیجه آن نه فقط مشکلات فردی برای اعضای خانواده است، بلکه به مشکلات اجتماعی و آسیبهای شدیدی می انجامد. در مورد نهاد خانواده ، به عنوان یکی از قدیمیترین نهادها ، به نابرابری جنسیتی ناشی از قانون و نگرش اجتماعی خواهیم رسید. از لحاظ قانونی زنان در خانواده ، در بسیاری زمینهها ، تحت نظارت مردان قرار میگیرند، بدون آن که قادر به نظارت متقابل بر مردان باشند. (اعزازی،۱۳۷۶: ۷۲)
میتوان احتمال داد که وجود این موارد قانونی که در این جا به آن استناد میکنیم، مشکلاتی را در جامعه به وجود آورده باشد که به تغییری در آن و دادن حقوق بیشتر به زنان در هنگام عقد ازدواج و بر طبق شروط ضمن عقد منجر گشته است. در هنگام ازدواج زن و مرد میتوانند با امضای شرایط ضمن عقد که شامل موارد متعددی است، بعضی از حقوق مانند تقاضای صدور اجازه طلاق از جانب زن با ذکر دلایل آن را به زن واگذار کنند. هر چند وجود شرایط ضمن عقد میتواند به حق زن در ازدواج منجر شود ، اما در این بحث به قوانین مدنی استناد میشود، زیرا این قوانین حقی را بر مردان میدهد که زنان فقط تحت شرایطی خاص میتوانند آن را به دست آورند. تغییر در قوانین تنها با اضافه کردن شروط ضمن عقد امکانپذیر نیست، بلکه احتیاج به تبلیغات گسترده دارد. در خانواده ، اولین نکتهای که بر نابرابری جنسیتی تأکید دارد، ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی است که ریاست خانواده را بر عهده مرد میگذارد. بدین ترتیب اصل تساوی در خانواده و مسئولیت مشترک زن و مرد در اداره خانواده زیر سئوال میرود، بنابراین ، از دید جامعه مرد مسئول نانآوری و مسائل اقتصادی و زن دارای نقش همسر ـ مادری است با توجه به اصل ۱۱۰۶ ق.م که نفقه را نیز بر عهده مرد میگذارد، میتوان از فشار اقتصادی زیاد بر مردان نام برد. زن در خانواده خود را مسئول مسائل اقتصادی نمیداند ، او بیشتر در نقش مادر و همسر در خانواده حضور دارد، اگر نقش مادری دارای تقدسی ظاهری است، نقش پدر در خانواده ، به صورت کامل به فراموشی سپرده شده است. مردان فقط وظیفه نانآوری را بر عهده دارند. برای ایجاد یک خانواده وجود پدر ، مادر و فرزندان ضرورت دارد. به همان میزان که نقش مادر برای الگوپذیری فرزندان مهم است. نقش پدر نیز در جامعه اهمیت دارد. منظور از نقش پدر ، حفظ تأمین هزینه فرزندان و نظارت بر رفتار آنان نیست، بلکه پدر معنای همبازی ، مراقب ، دوست و همراه فرزندان مدنظر است ، نگرشهای اجتماعی ، پدر را تنها در نقش نانآور در نظر میگیرد نه به معنای پدر امروزی هر چند مادری به ظاهر مورد تقدیر قرار میگیرد، در قوانین ، مادری در شکل محدود آن مدنظر است، زیرا حضانت فرزندان بر عهده پدر است (ماده ۱۱۶۹ قانون مدنی) ، پدر بر فرزندان ولایت دارد (ماده ۱۱۸۰ قانون مدنی) در نتیجه مادری تا حد خاصی از لحاظ قانون شناخته شده است. پدر بر رفتار فرزندان نظارت کامل دارد و مادر در این میان بدون حقوق است، بدین ترتیب ، در خانواده مقامی فرادستی به پدر و مقام فرودستی به مادر و فرزندان داده شده است. ماده ۱۱۳۳ حق طلاق را به مرد میدهد. (مرد میتواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد) ، این باعث نابرابری در پایان بخشیدن به رابطه زندگی خانوادگی میگردد. زیرا بر طبق این قانون بدون توجه به روندی که فعلاً از طریق دادگاه صورت میگیرد (مولاوردی ،۱۳۸۵: ۲۹)
مرد برای طلاق زن احتیاج به مدرک و دلیل ندارد، اما زنان حتی اگر حق طلاق را هم کسب کرده باشند باز محتاج ارائه دلیل و مدرک برای طلاق به دادگاه هستند. مواد ۱۱۱۷ ، ۱۱۱۴ که مرد اجازه منع اشتغال زن و حق تعیین مسکن را میدهد، همچنین بند ۳ از ماده ۱۸ قانون گذرنامه اجازه خروج از کشور را منوط به اجازه شوهر میکند، باعث ایجاد نابرابری در نظارت بر رفتار زن و مرد میشود. مرد بر شغل زن، مکان زندگی و تردد او حق نظارت دارد، بدون آن که زن نیز دارای چنین نظارتی بر مرد باشد. بدین ترتیب، مردان در کلیه رفتارهای خود دارای استقلال عمل هستند، در صورتی که رفتار زن به صورت وابسته به مرد و تحت نظارت او قرار میگیرد. در مقابل این مواردی که زن را به مرد وابسته میکند، ماده ۱۰۸۲ قانون مالکیت بر مهریه را به زن میدهد، این ماده که به نفع زنان است، باعث فشار بر مردان میشود، زیرا اگر زنان از بسیاری از حقوق در خانواده محروم باشد، به این حق موجود بیش از حد تأکید میکنند. در شرایط فعلی ، با افزایش بیرویه میزان مهریه به عنوان عامل تهدیدی در مقابل شوهر استفاده میکنند و بر او فشار اقتصادی وارد میکنند. مجموعه قوانین به نوعی شکل گرفته است که از ایجاد ، خانواده مشارکتی جلوگیری میکند. از طرفی نظارت بر دیگری و وابستگی او را به وجود میآورد و از جانب دیگر امکان تهدید و فشار بر مردان از جانب زنان وجود دارد. این شرایط با زندگی مطلوب خانواده ، که باید به انسجام اجتماعی منجر شود، فاصله زیادی دارد. ماده ۱۱۱۸ ق.م به زن اجازه میدهد که مستقلاً در دارایی خود هر تصرفی که میخواهد اعمال کند، در مورد اموال شخصی زن ، مرد حق نظارت و دخالت ندارد، احتمالاً قانون در این مورد برابری برای هر دو جنس را در نظر گرفته است. در مورد قوانین دیگر ، باید به محدود بودن دسترسی زنان به منابع اقتصادی توجه داشت گذشته از رضایت شوهر برای اشتغال که از دسترسی زن به درآمد شخصی جلوگیری میکند، باید از نابرابری جنسیتی در مورد ارث نیز نام برد که باعث دسترسی بیشتر مردان به منابع خانوادگی بعد از فوت شوهر و دسترسی محدود زن به آن منابع میشود. طبق ماده ۹۴۶ ق.م زوج از تمام اموال زوجه ارث میبرد، در صورتی که زن فقط از اموال منقول و از ابنیه و اشجار ارث میبرد. اگر توجه قانون را به نقشهای جنسیتی در نظر بگیریم، پی میبریم که تقسیم نقش کاملاً به صورت سنتی نامآور و زن کدبانو در نظر گرفته شده، نگرشهای اجتماعی نیز بر طبق قانون و سنت تقسیم نقش سنتی را قبول کرد، در نتیجه باعث ایجاد خانوادههای مادر محور شده است. یعنی پدر جهت انجام فعالیتهای اقتصادی به صورت معمول در خارج از خانه مشغول است و واحد خانواده شامل مادری میگردد که روزانه با فرزندان در خانه به تنهایی به سر میبرد. این واحد خانواده هر چند به ظاهر تشکیل خانواده کاملی را میدهد، اما با توجه به مفهوم امروزی خانواده، شکل ناقص خانواده را نشان میدهد. در این خانواده اولویت با نقش خدماتی و فعالیتهای بازتولیدی زنان داده شده است که مانعی برای هر نوع مشارکت در جامعه است. از طرف دیگر، به مردان اولویت در تصمیمگیریهای خانوادگی و نظارت بر رفتار دیگران داده شده است، نقش مهم مردان در حیطه اقتصادی نیز در نظر گرفته میشود که نه تنها باعث دوری پدر از محیط خانواده میشود بلکه فشارهای اقتصادی را در شرایط امروزی فقط بر دوش مرد میگذارد. که ناگزیر به عهدهدار شدن مشاغل متعدد می انجامد. دادن دو یا سه شغل نه تنها باعث کاهش کارآیی فرد در هر یک از محیطهای کاری میشود، بلکه در نهایت منجر به جدایی مرد در زندگی خانوادگی و شرایط زندگی خواهد شد. (مولاوردی ،۱۳۸۵: ۳۰)
۲-۳- عوامل ایجاد خشونت
جامعه شناسان خشونت را به عنوان یک پدیده اجتماعی متاثر از عوامل اقتصادی ،فرهنگی و اجتماعی می دانند.
برخی عوامل بروز خشونت علیه زنان را ناشی از عوامل زیر می داند:
عوامل اقتصادی
فشارهای زندگی
خشونت
نبود امنیت در جامعه