۲-۲-۵-۱- شهر
اکثر نویسندگان بطور قطع۴ و برخی ظاهراً ۵ مولد او را شیراز دانسته اند۶ که در آن زمان در قلمرو سلطنت آخرین ایلخان بزرگ ابوسعید بهادرخان بود و مقارن اقتدار و شهرت امیر شرف الدین محمود شاه اینجو بود.
۲-۲-۵-۲-کوی
ملا عبدالنبی فخر زمانی قزوینی ، در «تذکره میخانه» درباره حافظ می نویسد : « والده اش کازرونی است و خانه ایشان در دروازه کازرون بوده.» (خلخالی ، مقدمه دیوان، ص ط.) برخی از نویسندگان مسکن او را محلّه «شیادان» شیراز نوشته اند.(بهرامی ، مجله نوبهار، شماره ۱۱) این محلّه با محلّه «موردستان» از زمان کریمخان زند ، یک کوی گشته و مجاور «درب شاهزاده» قرار دارد.(شیراز نامه ، چاپ کریمی، ص کب) اگر هر دو روایت صحیح باشد باید گفت در کودکی در ناحیت نخستین می زیست و سپس در کوی اخیر اقامت گزید.(معین ، ۱۳۸۹ : ۱۱۰-۱۰۹)
۲-۲-۶-تاریخ تولد
دائره المعارف بریتانیکا می نویسد : «تاریخ دقیق تولدش نامعلوم است ولی بطور قطع پیش از ۷۰۰ هجری (مطابق با ۱۳۲۰ میلادی) اتفاق نیفتاده است.(و نیز دائره المعارف اسلام ، ص۲۲۴) بلکه بالقطع و الیقین در اوایل قرن هشتم هجری ( چهاردهم میلادی) صورت گرفته است.۱ گروهی از مستشرقان تولّد او را در ربع اول قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) می داند. (معین، ۱۳۸۹ : ۱۱۰ به نقل از دائره المعارف بزرگ فرانسه) به قول تذکره میخانه ولادت خواجه به سال ۷۲۶ اتفاق افتاده است.(معین ، ۱۳۸۹ : ۱۱۰ به نقل از تذکره میخانه) سعید نفیسی تاریخ ولادتِ او را ظاهراً بین ۷۲۶ و ۷۲۹ نوشته اند. .(معین ، ۱۳۸۹ : ۱۱۰ به نقل از فال های حافظ ، گردآورده عزّت پور ، ج۱ ،ص۳) عمر حافظ را فرصت شیرازی چهل و شش سال دانسته است۲ و بقول تذکره میخانه عمر حافظ شصت و پنج سال بوده است. برای کشف سال تولد حافظ قرینه ای در دست است و آن قطعه ای است که وی خطاب به جلال الدین مسعود شاه اینجو۳ گفته این چنین :
خسروا دادگــرا شـــیردلا بحــرکفا! ای جــلالِ تو به انواع هنر ارزانی
همه آفاق گرفت و همه اطراف گشاد صیت مسعودی و آوازه شه سلطانی۴
چون جلال الدین مسعود شاه در ۱۹ رمضان ۷۴۳ به دست یاغی باستی کشته شد ، و او در شوّال ۷۴۰ از مقابل امیر پیرحسین فرار کرد ، و بعید است که فرض شود این قطعه پس از تاریخ اخیر که مسعود در فرار و اضطراب دایم بود گفته شده باشد ، بنابراین اگر فرض کنیم قطعه مزبور در ۷۴۰ سروده شده و حافظ هم فرضاً ۲۵ ساله بوده ، تولد او در حدود ۷۱۵ صورت گرفته است.۱ مرحوم دکتر غنی تولد خواجه را به سال ۷۱۷ یاد کرده است.( غنی، تاریخ عصر حافظ : ۳۵۴)
۲-۲-۷- مشخصات و خصائص اصلی شعر حافظ
۱- رموز و اصطلاحات خاص، که بدون آشنایی به آن ها درک منظور اصلی شاعر ممکن نیست مانند: علم نظر- رند - پیر- پیرمغان - میخانه- دیرمغان - شراب - جام جم- خرقه.
۲- ایهام، بزرگ ترین هنر حافظ.
۳- تشبیهات مضمر ،که بدیع ترین هنرهای بیانی حافظ است. مانند:
گل بر رخ رنگین تو تا لطف عرق دید در آتش شوق از غم دل غرق گلاب است
(حافظ،۱۳۷۴ : ۳۳)
که رخ رنگین دوست به گل آتشین و عرف رخسار او به گلاب تشبیه شده است.
۴- لحن استهزا آمیز خواجه مانند :
امام خواجه که بودش سر نماز دراز بخون دختر رز جامه را قصارت کرد
(همان :۱۳۷)
۵- گوشنوازی کلمات و موسیقی کلام
بر آستان جانان گر سو توان نهادن گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد
(همان : ۱۵۹)
۶- استفاده از کلمات غیر فصیح و نامأنوس و ثقیل برای خلق کلام فصیح. مانند :
من که باشم که بر آن خاطر گذرم لطفها می کنی ای خاک درت تاج سرم
(همان : ۳۵۴)
۲-۲-۸- تصوف عاشقانه و عابدانه
در نظر خواجه ی شیراز تصوف عابدانه و مکتبی معادل و مترادف زهد و تشرّع است و نظائر این ابیات که در آنها « خانقاه» و « مسجد» یا « زهد و تعبّد» و « تصوف خانقاهی» به ترادف همدیگر ذکر شده در دیوان حافظ کم نیست :
ز خانقاه به میخانه مـــی رود حــافظ مگر ز مستی زهدِ ریا به هوش آمد
(همان : ۱۸۰)
من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد
(حافظ: ۱۱۵)
حافظ از نقطه نظر مشرب اخلاقی عارفی کامل و واقعی محسوب می شود و پایه ها و اصول مشرب اخلاقی او، که در حقیقت اصول اخلاقی تصوّف بشمار می رود عبارت است از اخلاص و بی ریایی و فروتنی و محبّت و مهرورزی.(ر.ک. مرتضوی، مکتب حافظ)
۲-۲-۹- اصول عرفانی و فلسفه و اصول اخلاقی مکتب حافظ
۱- نام و عنوان« مکتب رندی» بیشتر مستنبط از جنبه های اخلاقی مشرب حافظ است نه جنبه های فلسفی و عرفانی آن.
۲- درباره ی اساس مشرب فلسفی و عرفانی خواجه و امتیاز این مشرب از تصوّف این نکته باید مورد توجه باشد که حافظ به فرض انسلاک رسمی در سلک صوفیه از نظر فکری و وسعت دامنه ی جولان اندیشه ی متصوف نیست و مشربی وسیع تر از مشرب صوفیه دارد. به عبارت ساده تر در «تشخیص و قضاوت» از نیروی اندیشه و دل و ذوق خود مدد می گیرد نه از «مبانی مسلّمه و چون و چرا ناپذیر تصوّف خانقاهی.»
۳- حافظ در سیر فکری و تشخیص و ارزیابی فلسفی، خود را مکلفّ و موظّف نمی بیند پایه های از پیش طرح شده ای را به عنوان الفبای «کتاب تشخیص خود» بپذیرد و از این لحاظ شباهت زیادی به خیام دارد. آثار و شواهد عقاید انکارآمیز یا آمیخته با ابهام، چون عقاید خیّام در دیوان او کم نیست و درباره ی اصول مسائل آفرینش و دنیا و مبدأ و معاد و جز آن گاهی بارقه ی انکار و تردید و استهزاء معتقدات مکتبی (عقاید کلاسیک) به چشم می خورد.
۴- هم چنان که ایمان حافظ محدود به چهار دیواری افکار و اصول متصوّفه نیست ، افکار او نیز محدود به چهار دیواری فکر خیّامی نیست و از همین نکته بر می آید که در مشرب خواجه شومی و خشونت و سیاهی افکار آمیز خیّامی را چاشنی تصوّف و عرفان لطف و صفایی امیدآمیز می بخشد.
۵- قطعاً جذبات عشق الهی از عناصر اصلی مشرب عرفانی حافظ است ولی نه آن چنان که متصوّفان و وابستگان خانقاه و صاحبان کتاب های تصوّف گفته اند.
۶- جلوه های بدبینانه و احیاناً انکار آمیز افکار خواجه متوجه قالب شعری و ظاهری عقاید سنتی است مثلاً خدا و معاد و گناه و ثواب و غیره به کیفیتی که اهل ظاهر معتقدند با اندیشه ی او چندان سازگار نیست و از خلال نیش ها و لحن استهزا آمیزش انکار گونه ای در این مورد به نظر می رسد ؛ به علاوه این جهان بینی انکارآمیز بیشتر متوجّه یک مسأله یعنی امکان گشودن راز آفرینش است و حافظ مثل مولوی و هر متفکر روشن بین دیگری عقیده دارد که این راز بزرگ هرگز گشوده نخواهد شد.
بین مشرب حافظ و خیام با وجود شباهت فوق العاده سه فرق بزرگ وجود دارد.
الف- دامنه ی انکار و تردید خیام درباره ی مبادی و مبانی مورد اعتقاد حکما و اهل ظاهر تا مبدأ اوّل و دیگر اصول معتقدات آنان گسترش می یابد و پنداری خیّام معتقد هیچ چیز نیست و یا هیچ اصلی از اصول سنتّی حکمت و دیانت را ملسم نمی شناسد و از این لحاظ و به اعتبار نتیجه افکاری شبیه ماژیون دارد ولی چگونه می توان پذیرفت که حافظ درباره ی معشوقی که با این همه شوق و شور او را می پرستد و جنبه های مختلف رابطه او و بشر را با جاذبه ای خاص شرح می دهد کمترین شکی در دل داشته باشد :
سایه ی معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
(حافظ،۱۳۷۴ : ۲۱۱)
انس و الفت حافظ به قرآن و ایمانش به کتاب آسمانی اسلام تردید ناپذیر است :
عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ قرآن ز بر بخوانی با چهارده روایت
(همان : ۹۸ )
نکته اینجاست که حافظ به جهل مطلق و ابدی بشر درباره ی راز آفرینش معتقد است ولی به موازات آن نوعی ایمان شهودی و اعتقاد الهامی( عین الیقین) دارد.
ب- بدبینی و انکار خیّام یک رویّه ی قطعی فلسفی است. خیام می گوید: امروز هستیم و از دیروز و فردا کسی خبر ندارد و هر چه گفته اند افسانه ای موهوم بیش نیست پس تنها چاره آنست که نیندیشی و خوش و بی خبر زندگی کنی، ولی بدبینی حافظ محدود و متوقف در این حد نیست بلکه می گوید: اگر چه درباره ی راز دهر همه کورند و هیچ کسی را کمترین آگاهیی نیست و آنچه فلاسفه و اهل ظاهر گفته اند نامعلوم و مولود ظن خودشان و افسانه ای بی اساس می باشد ولی آنچه مسلم است این است که خدایی هست مهربان تر و توانا تر و داناتر و با گذشت تر از خدای ظاهر پرستان او ما را آفریده و بهتر از ما می داند چرا آفریده است. به عشق او زندگی کنیم و ازو مدد بجوییم و ناامید نباشیم. او خدایی است که با عشق و لطف و خوبی فاصله ای ندارد پس ما نیز که از او و مشتاق اوییم عاشق و خوب و فروتن و نیک بین و پاک بین باشیم.
بررسی و مقایسه توکل و رضا در دیوان حافظ و مثنوی مولوی ج۲-۱- قسمت ۹