مقدمه
دموکراسی زاییده اراده خود انسانها است و به رغم تلاشهای بسیار در جهت تأمین آزادیها، برابریها و انواع حقوق انسانها دیری نیست که به منصه ظهور رسیده است. دموکراسی از واقعیات پیش روی جوامع امروزی است که از یک آرمان جذاب به سرنوشت مقدر همه ما انسانها مبدل شده و نه فقط در عرصه سیاست، که در کل حیات فکری و فرهنگی جوامع اجتناب ناپذیر مینماید. در جهانی که عقلانیت و بوروکراسی از انسان مدرن امروز، انسان تک ساحتی میسازد، میتوان به قول مارکس الیناسیون و از خود بیگانگی انسان را به وضوح دید و با ماکس وبر به همگرایی پرداخت و مثل او با بدبینی تمام، انسان را در پشت میلههای «قفس آهنین» دید که راه خلاص و گریز از آن وجود ندارد، اما میتوان فریاد انتقادگرایان را نیز شنید که نه «باید راهی به خارج از این جا وجود داشته باشد»، که در پی آن یورگن هابرماس خبری فراتر از بازگشت به این«قفس بایگانی» میدهد و تأیید میکند راهی برای برون رفت وجود ندارد. «اما دست کم میتوانیم از نزدیک شدن دیوارها (یا در واقع تکه پاره شدن) جلوگیری کنیم». اما پاسخ قانع کنندهتر از آن وبر است که میگوید: «دموکراسی تنها شیوهای است که به وسیله آن میتوان قدرت «قفس آهنین» بروکراتیک مدرن را در هم شکست». پاسخ مارکوزه که میگوید: «دموکراسی بهتر از نظام فاشیستی است». در جهان مدرن انسان با خود بیگانه که شیء وارگی و طلسمانگاری کالا و گسترش فرهنگی مصرفی و هژمونی «تفوق فرهنگی» را دید که چگونه انسان آزاد به دنیا آمده را از هر سو به زنجیر میکشند و او را در انزوای خویش انسانی مسخ شده تعریف می کنند که جز «خور و خواب و گشنی کردن» شخصیتی ندارد. دموکراسی در سایه برابری، آزادی و عدالت میخواهد انسان را ارزشمند، دارای شخصیت و مشارکتجو در حوزه زندگی خود کند. او را شهروندی بداند که میخواهد انتخاب کند و اجازه بدهد در سرنوشت خود و همنوعان خود دخالت کند. دموکراسی میخواهد انسان را از انزوای از خود بیگانهای بیرون بکشاند. او را به تکاپو و تلاش وا دارد تا بهترین و معقولانهترین راه را برای خود انتخاب کند و بدین وسیله توده را از خطر عوام فریبی، عدالت را از خطر عقبماندگی و امنیت را از خطر سرکوب و تمامیتگرایی نجات دهد. دموکراسی در واقع وعده عدالت و امنیت دوباره به همه کسانی است که از قدرت محرومند، از امکانات بیبهرهاند و از امنیت ساقط هستند. دموکراسی وعده امید به انسان نومید و مضطرب دنیای مدرن برای مشارکت در سرنوشت خویش و تفویض اختیار به این انسان جهت بهرهبری از امکانات، فرصتها و مسئولیتها میباشد. دموکراسی به عنوان روش حکومت و البته کم خطا ترین آن و نوعی فلسفه زندگی مبتنی بر مدارا، تساهل، تسامح، گفتگوی سازنده، تحمل نظر مخالف و همزیستی مسالمت آمیز، در جهان امروز ضرورتی اجتناب ناپذیر به شمار میرود. امروزه تمامی نظامهای سیاسی دنیا خود را دموکراتیک مینامند، زیرا دموکراسی در حول و حوش زندگی سیاسی نوین، فضای از مشروعیت ایجاد میکند. دموکراسی رایجترین نظام سیاسی است و اصطلاحی است که به تمام رژیمهای سیاسی دنیا مشروعیت می بخشد تا آنجا که حکومتها حتی در بیان عقایدشان و انتقاد از مخالفانشان سعی میکنند به گونهای دموکراتیک برخورد کنند. با پذیرش مشروعسازی یورگن هابرماس میتوان گفت دموکراسی نظامی است فکری که حکومتها برای بحران مشروعیت خود از آن استفاده میکنند. تا به نوعی حکومت خود را حکومت مردم و بنا به خواسته مردم بدانند.
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده
مقدمه
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1- بیان مسله 2
1-2- سوالات تحقیق 7
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق 7
1-4- اهداف تحقیق 12
فصل دوم: ادبیات تحقیق
2-1- تعریف دموکراسی 14
2-2- تشریح دموکراسی 18
2-3- گونه شناسی دموکراسی 20
2-3-1- از دیدگاه دیوید هلد 21
2-3-2- از دیدگاه بشیریه 27
2-4- گونهشناسی دموکراسی بر اساس ایدئولوژی 28
2-5- تعریف طبقه اجتماعی 29
2-6- معیار تشکیل طبقات اجتماعی از نظر اندشیمندان 29
2-7- طبقه از نظر اندیشمندان 31
2-8- تفکیک طبقات 37
2-9- چارچوب نظری تحقیق 40
2-9-1- نظریه کارل مارکس 41
2-9-2- نظریه گوران تربورن 42
2-9-3- نظریه یورگن هابرماس 42
2-9-4- نظریه روشه میر 43
2-9-6- نظریه ساموئل هانتینگتون 44
2-9-7- نظریه سیمون مارتین لیپست 45
2-9-8- نظریه آدام پرزورسکی 45
2-9-10- نظریه گرام گیل 46
2-9-11- نظریه هارولد لاسول 46
2-10- جمع بندی چارچوب نظری 47
2-11- پیشینه تجری تحقیق 49
2-12- مدل تحلیلی تحقیق 53
2-13- فرضیه های تحقیق 54
فصل سوم: روش تحقیق
3-1- روش تحقیق 56
3-2- سطح تحلیل و واحد تحلیل 56
3-3- ابزار گردآوری اطلاعات 56
3-4- جامعه آماری 56
3-5- نمونه آماری و شیوه تعیین حجم نمونه 57
3-6- اعتبار و پایایی وسیله اندازهگیری 58
3-6-1- اعتبار وسیله اندازهگیری 58
3-6-2- پایایی وسیله اندازهگیری 58
3-7- پردازش و تجزیه و تحلیل دادهها 59
3-8- تعریف مفهومی و عملیاتی متغیرها 60
3-8-1- تعریف مفهومی ابعاد متغیر وابسته (دموکراسی) 60
3-8-2- تعریف عملیاتی ابعاد متغیر وابسته (دموکراسی) 63
3-8-3- تعریف عملیاتی ابعاد متغیر مستقل (طبقه) 68
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل دادهها
مقدمه 71
آمار توصیفی 71
4-1 – توصیف روابط تک متغیره 71
4-2 توصیف روابط دو متغیره 92
4-3 آزمون فرضیه های تحقیق 105
فصل پنجم: نتیجهگیری و پیشنهادات
5-1 نتیجهگیری 113
5-2 جمعبندی نتایج توصیفی تحقیق 114
5-3 جمعبندی نتایج استنباطی تحقیق 114
5-4 یافتههای نظری تحقیق 115
5-5 پیشنهادهای کاربردی تحقیق 117
5-6 پیشنهادهای پژوهشی تحقیق 117
5-7 محدویتهای تحقیق 118
منابع 119
– بیان مسله
دموکراسی مسئله توازان اجتماعی(عالم، 298: 1388). و متضمن رضایت مردم و اجرای اراده عمومی است(راش، 90:1383). وجه مشخص دموکراسی این است که در آن همه تصمیمات بطور مستقیم و غیرمستقیم مبتنی به آرای مردم است(لاکومب،22:1382). گوهر دموکراسی همانا مشارکت اعضای اجتماع در حکومت است(کوهن، 391:1373). دموکراسی از انواع حکومت است و وجه مشخص آن اعلام رسمی تبعیت اقلیت از اکثریت و به رسمیت شناختن آزادی و حقوق مساوی افراد جامعه است. رژیم حکومتی که درآن قدرت ناشی از ملت است(آقا بخشی و افشاری راد،76:1377). از هنگام یونان باستان اجماع گستردهای وجود داشته است، که دموکراسی نمایانگر حکومت به وسیله مردم و یا بطور دقیقتر، حکومت به وسیله اکثریت است(مکفرسون،9:1376). مکتب دموکراسی مبتنی بر فلسفهای اخلاقی است که میخواهد زندگی اجتماعی افراد را تا آنجا که ممکن است به هماهنگی ارادههای افراد مبتنی سازد و بدین طریق ارادههای افراد را در جامعه بارور می کند(لاکومب،25:1382). دموکراسی الگویی نوین است که سازمان ملل متحد، دولتها و ملتها در دهه پایانی قرن بیستم و آغاز سده جدید برای پرهیز از جنگ و خونریزی و استقرار صلح و امنیت بین المللی مورد توجه قرار دادهاند(احتشامی،17:1388). و همچنین بارینگتن مور پیدایش و رشد دموکراسی را کشاکشی طولانی و ناتمام برای دستیابی به سه هدف میداند: 1- محدود کردن قدرت خودکامه 2- نهادن قوانین و مقررات عقلایی و عادلانه به جای مقررات خودسرانه 3- سهیم شدن طبقات پایین جامعه در تصمیمگیریها(مور، 1375: 9).
دموکراسی واژهای است یونانی که از قرن شانزدهم وارد زبان انگلیسی شد(هلد،14:1378). دموکراسی اصطلاحی است مشتق از واژه یونانی Demokratia که در آن پیشوند دموس به معنا و مفهوم اداره داخلی کشوری در برابر پولیس اداره امور خارجی کشور به کار میرود. دموس بعدها به معنای تهیدستان و روستائیان و سرانجام به معنای مردم استعمال شده است. کراسیا از ریشه کراتوس مشتق شده و به معنای اقتدار و اختیار و نیز حکومت و فرمانروایی میباشد(علی بابائی،1365: 113).
تحقیقات تاریخی و باستانشناسانه اخیر محققان نشان داده است که ریشه مفهومی و نهادی بعضی از ابداعات سیاسی که منجر به ایجاد نظامهای مردمسالار گردیده است. در تمدنهای قدیمیتر از یونان باستان و در میان تمدنهای شرقی وجود داشته است. این محققان سابقه اولین نظامهای مردم سالار را به تاریخ کهن سومر، در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد باز میگردانند(کمالی اردکانی،1384 : 23).
جاکوبسن در مقاله “دموکراسی اولیه در مزوپوتامیای باستان”، ریشههای اولیه و کهن دموکراسی را در مزوپوتامیا، یعنی میان رودان جستجو میکند. او استدلال میکند که دموکراسیها در بینالنهرین(سومریها) تکوین و سپس به دیگر مناطق از جمله یونان گسترش یافته است(Jacobsen, 1943). او میگوید: «در دموکراسی بدوی سومر قدرت نهایی در دست مجمع عمومی شهر قرار داشت که از تمام مردان بالغ آزاد تشکیل میگشت. به طور متعارف امور روزمره جامعه را شورای معمرین شهر اداره میکرد تمام کارهای بزرگ و تمام تصمیمهای مهم از مجمع عمومی همه اتباع سرچشمه میگرفت». اسپیزر ( Speiser) مینویسد: «مقام مجمع شهر، سرمومری بر پایه مشورت استوار بود و دلالت آن محدود کردن قدرت سیاسی حکمران بود». ساموئل کرامر مینویسد: «دموکراسی و مهمترین بنیاد آن یعنی «مجمع سیاسی» محصول تمدن غرب نیست و در انحصار آن نبوده، نخستین مجمع سیاسی تاریخ مدون بشر، در شهرهای مستقل سومر پدید آمده» (هانتینتگتون،26،1373). رابرت دال میگوید: «دموکراسی نیز شبیه آتش، نقاشی و یا نوشتن، بیش از یکبار و در چند جا اختراع شده و علاوه بر یونان باستان در هر کجا که شرایط زمانی و مکانی مطلوب وجود داشته، دموکراسی از نو اختراع شده است» (کمالی اردکانی،24:1384). ریشههای دموکراسی مدرن ابتدا در انگلستان و در محتوای فرمان بزرگ در سال 1215 از سوی پادشاه وقت صادر شد جستجو نمود که در آن پادشاه اختیارات خود را به نفع زمینداران محدود میسازد و هسته پارلمان را بنا می کند(Hoit.1992). مفهوم دموکراسی به معنی شکل حکومت، سابقهاش به فیلسوفان یونانی میرسد، اما معنی جدید آن مربوط میشود به قیامهای انقلابی جامعه غربی اواخر سده هیجدهم(هانتینگتون،8:1373). امروزه در سده بیست و یکم میلادی، دموکراسی رایجترین نظام سیاسی است. دموکراسی مدرن در آغاز پدیدهی بود که در کشورهای غربی گسترش یافت و جانشین نظامهای سیاسی تکحزبی، توتالیتر و فاشیستی گردید(بشیریه،15:1380). تا آنجا که برنده نوبل جایزه اقتصاد در سال1988، آمارتیا سن ظهور دموکراسی را بزرگترین رویداد قرن میداند(سن،100:1383).
حکومتهای امروزی برای مشروعیت خویش در سطح جهان تلاش میکنند با بکارگیری دموکراسی و اصول آن، حکومت خود را حکومت مردم و بنا به خواست و اجماع و رضایت مردم بدانند و قدرت خود را عملا ناشی از خواست مردم بدانند(فلاحی،17:1389). تا آنجا که در واقع، رهبران و صاحب نظران سیاسی پیوسته «پیروزی دموکراسی» را گوشزد میکنند و میگویند به «پایان تاریخ» رسیدهایم(دال،1995). با فروپاشی کمونیسم اروپایی و تجزیه ابرقدرت آن اتحادجماهیرشوروی، فوکویاما، در