افراد شاد عملکرد بهتری در کار (حرفه ) خود دارند و به وسیله مافوق خود، خیلی خوب ارزیابی میشوند، راه حلهای بهتری را برای حل مسائل خلق میکنند، اغلب در رفتارهای ایثار گرانه داوطلب شده و درگیر کار میشوند و برخی شواهد نشان داده که سالم تر هستند و زندگی طولانی تری دارند (بیسواس – داینر، داینر و تامیر، ۲۰۰۴).
این افراد بسیار اجتماعی بوده و روابط اجتماعی و عاشقانه قوی تری نسبت به افراد دیگر دارند و زمان کمتری را نسبت به متوسط افراد در تنهایی میگذرانند. این افراد هیجانات ناخوشایند را به ندرت تجربه میکنند و در اکثر زمانها احساس شادی میکنند (داینر و سلیگمن، ۲۰۰۲).
آن ها کمتر شیوه اجتماعی محتاطانه ای دارند، به عنوان مثال درخواست خود را مستقیماً مطرح میکنند ؛ در صورتی که افراد دارای خلق منفی، این کار را به زحمت انجام میدهند و به طور غیر مستقیم درخواست خودشان را مطرح میسازند (فرگاس[۸۰]، ۱۹۹۹ ؛ نقل از آرجیل ؛ ترجمه بهرامی و همکاران، ۱۳۸۳). این بدان معنی است که به خصوص در جوامع فردگرا این افراد با آرامش و اطمینان بیشتری به ابراز وجود میپردازند.
۲-۵ رویکردهای نظری به بهزیستی
سازه بهزیستی، بنا بر جهت گیریهای نظری گوناگون از مؤلفهها و اجزای مختلفی تشکیل شده است. هر یک از پژوهشگرانی که در این حیطه به کار پرداختهاند، عوامل و ابعاد خاصی معرفی کردهاند. در این بخش سعی میگردد، تبیینهای نظری گوناگون در این خصوص بررسی شود.
۱-۲-۵- دیدگاه لذت گرایانه[۸۱]
تاریخچه طولانی این دیدگاه به قرن چهارم قبل از میلاد میرسد. برخی از فیلسوفان یونانی، هدف از زندگی را تجربه لذت و به حداکثر رساندن آن میدانستند. از نظر آنان، بهزیستی، کل لحظات لذت بخش زندگی افراد است و از طریق افراد مختلف از جملههابز[۸۲]،دی سد [۸۳]،بنتهام[۸۴]مطرح گردیده است.
هابز معتقد بود که بهزیستی، دنبال کردن موفقیت آمیز امیال ذاتی انسان است ؛ دیسد بر این باور بود که دنبال کردن احساس لذت، هدف نهایی زندگی است و بنتهام نیز ادعا داشت که برای ساختن یک جامعه خوب، کوشش افراد برای به حداکثر رساندن لذت و علائق فردی مهم میباشد (ریان [۸۵]،۲۰۰۱ ؛ به نقل از یزدانی، ۱۳۸۲). روشن است که دامنه توجه دیدگاه لذت گرایی، از لذتهای بدنی تا امیال ذاتی و علائق فردی در نوسان بوده است، و بر مفهوم گسترده ای از لذت گرایی که شامل رجحانها و لذائذ ذهنی و بدنی است (کوبووی[۸۶]،۱۹۹۹ ؛ کاهنی من[۸۷]،و داینر و شوارتز،[۸۸]۱۹۹۹ ؛ به نقل از یزدانی، ۱۳۸۲ )تأکید شده است. از این رو نیز، کاهنی من و داینر و شوارتز (۱۹۹۹) روانشناسی لذت گرایانه را مطالعه امور و پدیدههایی میدانند که تجارب لذت بخش و غیر لذت بخش زندگی را به وجود میآورد. در واقع دیدگاه مسلط در بین این روانشناسان آن است که بهزیستی شامل شادکامی ذهنی و تجارب لذت بخش میباشد (ریان، ۲۰۰۱؛ به نقل از یزدانی، ۱۳۸۲). بنابرین هدف اصلی پژوهش از این دیدگاه نظری، مداخله و به حداکثر رساندن بهزیستی است و بحث بر سر این میباشد که مردم چگونه سودمندیها را محاسبه میکنند، شدت پاداشها را به حداکثر میرسانند و درون دادهای مربوط به عوامل لذت بخش را به سطح بهینه میرسانند (یزدانی، ۱۳۸۲).
۲-۲-۵- دیدگاه شناختی
موضوع تعیین کننده های بهزیستی و چگونگی ادراک و شناخت آن ها، از مدتها قبل مورد بحث بوده است و دامنه آن دیدگاههای دینی و فلسفی را نیز در بر دارد. این دیدگاهها، بر سودمندی تفکرات و شناختهایی تأکید دارند که باعث هدایت هیجانها و خلقیات فرد میگردد (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷).
یکی از نظریه های شناختی بهزیستی و رضامندی از زندگی، نظریه «اسناد» میباشد که در حیطه افسردگی به خوبی شناخته شده است (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷). در این نظریه، اعتقاد برآن است که افراد افسرده، وقایع منفی را علل پابرجا وکلی میدانند وبه روشهای خود ویرانگری در مورد جهان میاندیشند (داینر و داینر [۸۹]،۱۹۹۶).
نظریه واینر[۹۰](۱۹۸۶ ؛ نقل از داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷) به خوبی اسنادهای مربوط به موفقیت و شکست را توصیف کردهاست ؛ به اعتقاد وی رویدادهای ذهنی، نقش واسطه را بین متغیرهای مربوط به تکلیف و نتایج رفتارها دارند و افراد نتایج رفتاری خود را به عوامل درونی (شخصی)، بیرونی (موقعیتی)، پایدار یا ناپایدار و کنترلپذیر یا کنترل ناپذیر اسناد میدهند. این ویژگی، انتظارات متفاوتی را برای افراد در مراحل بعدی ایجاد میکند و منجر به واکنشهای عاطفی مثبت یا منفی میگردد. وقتی که موفقیت یا شکست به عوامل درونی نسبت داده شود، غرور و شادی یا شرمساری و اندوه افزایش مییابد؛ اگر موفقیت یا شکست به عوامل بیرونی نسبت داده شود، غرور و شادی یا شرمساری و اندوه کاهش مییابد. بنابرین موفقیتی که افراد آن را به سادگی تکلیف یا خوش اقبالی (عوامل بیرونی ) نسبت دهند، از جنبه تقویتی برخوردار نخواهد بود.
یکی از پیامدهای نسبت دادنهای علی در رابطه با منابع کنترل درونی و بیرونی، رابطه آن با یکی از عوامل بهزیستی، یعنی عزت نفس[۹۱]میباشد. اگر پیامدهای مثبت رفتار به علل درونی، مانند توانایی و تلاش نسبت داده شود، باعث افزایش عزت نفس خواهد بود و در بسیاری از جوامع، به ویژه جوامعی که بر فرد و خصوصیات مختلف او از جمله عزت نفس تأکید دارند، عزت نفس میتواند به افزایش بهزیستی در افراد منجر شود. (زنجانی طبسی، ۱۳۸۳).
پژوهشگران شناختی نشان دادهاند که افراد میتوانند هیجانات خود را از طریق باورها و افکارشان کاهش یا افزایش دهند و بدین ترتیب شادمانی و غمگینی را تجربه نمایند (لارسن، داینر، کروپونزانو[۹۲]،۱۹۸۷ ؛ به نقل از داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷). در واقع مردم قادرند که از طریق کنترل افکارشان، بهزیستی خود را افزایش دهند (داینرو و داینر، ۱۹۹۶).
۳-۲-۵- دیدگاههای اهداف و ارزشها
در نظریه های موسوم به «هدف نهایی»[۹۳]، اعتقاد بر این است که بهزیستی زمانی حاصل میشود که افراد به اهداف مبتنی بر ارزشها و نیازهای خود دست یافته باشند. از این نظر، بهزیستی بستگی به ارزشها و آرزوهای افراد دارد و آن را نمیتوان به صورت مطلق تصور کرد. افرادی که اهدافشان را مهمتر و احتمال موفقیت و رسیدن به آن ها را بیشتر در نظر میگیرند، احساس بهزیستی بالاتری خواهند کرد ؛ در حالی که افراد با بهزیستی پایین، آنهایی هستند که تعارض بیشتری را در اهدافشان احساس میکنند (ایمونز[۹۴]،۱۹۸۶؛ ایمونز و کینگ، ۱۹۸۸ ؛ به نقل از داینر و بیسواس – داینر، ۲۰۰۰).
نظریه بهزیستی روسالو[۹۵](۱۹۸۹) مبتنی بر «ناهمخوانی هدف»[۹۶]میباشد. از نظر وی بهزیستی، بستگی به میزان همخوانی بین اهداف و دستیابی به آن هدف دارد. انتظار میرود که ناهمخوانی بیشتر در افرادی دیده شود که از نظر هیجانی بی ثبات بوده و فاصله زیادی بین آرزوها و پیشرفتهایشان احساس میکنند (داینر، ساوایشی، ۱۹۹۷).