کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



 



    • برای یک مسئله بیش از یک راه حل وجود دارد

دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه

 

  • قالب[۳۱] و محتوا از هم جدا نیستند به عبارت دیگر روش و محتوا از هم جدا نبوده و در شکل گیری یکدیگر تأثیر دارند.

 

  • اهمیت دادن به تخیل

 

  • توجه به ارتباطات بین عناصر و اجزا یک کل

 

  • توجه به انگیزه درونی و کسب رضایت درونی

 

  • سواد (خواندن و نوشتن) و کمیت تنها ابزار بهبود و بازسازی درک وفهم آدمی نیستند(توجه به سایر سوادها و رسانه ها و کیفیت)

 

  • اهمیت انعطاف پذیری اهداف

 

  • اهمیت مدت زمان لذت یک تجربه(تجربه زیبا شناختی)

 

مهرمحمدی(۱۳۹۰،صص۳۱-۲۶) برای بهبود کیفیت آموزش و فرایند یاددهی یادگیری یازده راهبرد زیر را با الهام از عالم هنر بر می شمارد:

 

  • دعوت معلم به درپیش گرفتن مشی و منش معلم فکور و جرأت ورزی نسبت به تعدیل رویه های توصیه شده و تجربه شده و یا حتی عدول از آنها

 

  • پیش بینی فرصت های یادگیری(وارزشیابی) از نوع پروژه ای یا دارای ساختار باز

 

  • تدارک تجربه شکست برای دانش آموزان جهت فراهم کردن زمینه رویارویی دانش آموزان با مسائل واقعی زندگی

 

  • دادن آزادی عمل به دانش آموزان در انتخاب قالب بازنمایی آنچه می دانند

 

  • ایجاد انعطاف در برنامه درسی و گنجاندن بخش غیر تجویزی

 

  • وارد ساختن شگفت زدگی به جریان تعلیم وتربیت و خروج یکنواختی کسل کننده از محیط مدرسه

 

  • توجه به تأنی و تأمل در تربیت

 

  • پایبندی به این اصل که یادگیری های بعدی از طریق اتصال به آنچه کودکان می توانند تصور کنند نه ضرورتا آنچه می دانند شروع شود.

 

  • اهتمام به ارزشیابی کیفی بجای ارزشیابی کمی

 

  • توام ساختن شناخت با احساس و احساس با شناخت در فرایند تدریس

 

  • توجه به مقوله زیباشناسی و دلنشینی در ارائه دروس متفاوت از طریق اهمیت دادن به قالب بیان مقصود و اموری مانند شکل وشمایل کتاب درسی، آرایش کلاس و…

 

همان طور که گذشت در خصوص ارتباط بین برنامه درسی و هنر والانس بر شباهت های این دو اشاره نموده و به مجموعه اصولی جهت درک و فهم برنامه درسی به عنوان یک محصول هنری پرداخته است. آیزنر به توانایی هایی که هنرها قادر به پرورش آنها در مخاطبان خویش هستند اشاره داشته و همچنین هشت درسی که تعلیم و تربیت می تواند از عالم هنر فرابگیرد مطرح نموده است. مهرمحمدی نیز به آموزه هائی که عالم هنر برای بهبود کیفیت آموزش و فرایند یاددهی یادگیری بدنبال دارد پرداخته است و سخنان هر سه صاحبنظر و سایر افراد حاکی از کاربرد ها وآموزه های هنر برای برنامه درسی می باشد. این سخنان، هنر و زیبایی شناسی را به عنوان یکی از مبانی برنامه درسی مطرح می سازد و با این نگاه می توان مؤلفه هائی برای برنامه درسی ارائه نمود و از برنامه درسی مبتنی بر هنر و زیباشناسی سخن گفت. بدین منظور در اینجا جهت روشن شدن بیشتر ، عناصر چهارگانه هدف، محتوا، روش و ارزشیابی یک برنامه درسی را از منظر دیدگاه و هویت زیبایی شناسی مورد بررسی قرار می دهیم. و چون برخی از سایر عناصر برنامه درسی از قبیل نقش معلم، فضا، مواد و منابع وحتی زمان در روش به نوعی حضور دارند به طور جداگانه پرداخته نشده است و دلیل دیگر اینکه در ادبیات نظری این عناصر کمتر مورد توجه قرار گرفته است و پژوهش حاضر بدنبال توصیف ویژگی های آنها از منظر زیبایی شناسی و هنر است که در قسمت یافته ها بدانها اشاره شده است.

اهداف
هدف به عنوان اولین عنصر برنامه درسی بیشترین تأثیر را از مبانی برنامه درسی می پذیرد به عبارت دیگر در در برخی متون برنامه درسی ازجمله تقی پورظهیر(۱۳۸۲) از مبانی تحت عنوان منابع تعیین اهداف یاد می شود که نشان از وجود تعامل بیشتر بین مبانی و اهداف می باشد براین اساس بین زیبایی شناسی به عنوان یک مبنا و دیدگاه و اهداف برنامه درسی می توان تعامل و ارتباط برقرار نمود که به برخی از آنها اشاره می شود.
یکی از مسائلی که در قبال برنامه ریزان درسی قرار دارد این است که اهداف برنامه درسی چگونه بیان شوند یا اهداف برنامه درسی تا چه اندازه به صورت دقیق و واضح بیان شوند؟ آیا موقعی که به صورت دقیق بیان می شوند کارآیی بهتری دارند یا زمانی که به صورت دقیق و با اصطلاحات رفتاری بیان نگردیده اند؟ آیزنر در مقاله اهداف تربیتی مانع یا کمک[۳۲]؟(۲۰۰۵،صص۲۴-۱۷) بیان می کند اهداف تربیتی حداقل به سه دلیل بایستی واضح تعیین شوند:

 

  • اهداف تربیتی زمینه تحقق هدف کلی و آرمان برنامه درسی را میسر می سازند

 

  • انتخاب و سازماندهی محتوا را تسهیل می کنند.

 

  • وقتی آنها با اصطلاحات رفتاری مشخص می شوند ارزیابی نتایج برنامه درسی را میسر می سازند.

 

اما در ادامه می گوید: این نوع اهداف آموزشی به همان اندازه که به مقاصد آموزشی کمک می نمایند می توانند با توجه به نکات زیر مضر هم باشند:

 

  • فرایند پیچیده و پویای آموزشی نتایجی بیش از آن چه که با اصطلاحات رفتاری بیان می شود تولید می کنند.

 

  • این نوع اهداف به محتوا و ماهیت موضوعات درسی بی اعتناست در برخی موضوعات مانند ریاضی و علوم امکان تعیین اهداف کاملاً مشخص وجود دارد اما در برخی موضوعات مانند هنر این امکان منتفی است.

 

  • در ارزشیابی، اهداف رفتاری به عنوان ملاک اندازه گیری نتایج برنامه درسی بکار برده می شود اما کاربرد استاندارد و ملاک اندازه گیری با قضاوت متفاوت می باشد. همه نتایج برنامه درسی با استانداردها قابل اندازه گیری نیستند و نمی توان صرفاً با سنجش کمی در مورد برنامه ها قضاوت نمود برخی رشته هائی که دارای هویت کیفی هستند قابل سنجش با قواعد و ملاکها نیستند.

 

در رویکردهای عقلانی که تدوین اهداف دقیق آموزشی مورد تأکید قرار می گیرد این نوع اهداف معقول به نظر می رسند اما از منظر روان شناختی لزوماً کارآمدترین راه برای ادامه نیست. معلم می تواند در کلاس درس فعالیتهای منحصر به فردی انجام دهد که مفید و غنی باشند. نکته بعدی اینکه اهداف آموزشی لازم نیست قبل از انتخاب و سازماندهی محتوا تعیین شوند تولیداتی که از طریق برنامه‌های درسی بدیع می توانند ایجاد شوند همانند وسایلی که از طریق ابداعات هنری و علمی ایجاد می شوند دارای هدف باز[۳۳] می باشند. نظریه برنامه درسی لازم است به فرایندهای متنوع در ساخت برنامه درسی اجازه فعالیت بدهد.
موضوع بعدی در خصوص اهداف برنامه درسی از منظر زیباشناختی همانطور که در درسهای هنر به تعلیم و تربیت ازنظر آیزنر اشاره شده است توجه به تخیل می باشد در عالم هنر تخیل و خیال ورزی موجب تشویق و تقویت قرار می گیرد زیرا هنرمند در قالب تخیل موفق به بیان واقعیت هایی می شود که از عهده عالِم بر نمی آید. تخیل معرف ظرفیت فاصله گرفتن از واقعیت یا قابلیت دیدن حقایق و معانی فراتر از واقعیت های محسوس و ملموس است نه عدم توان تمیز میان امر واقعی و غیر واقعی که در این صورت یک بیماری و ناتوانی شناخته می شود(مهرمحمدی،۱۳۸۵). و همچنین تخیل، عمل یا قدرت خلق ایده ها و تصورات جدید از طریق ترکیب یا بازسازماندهی تجربه های قبلی است(افلند[۳۴]،۲۰۰۵،ص۷۵۷). به عبارت دیگر با تخیل می توان به خلاقیت و ابداع ایده های نو رسیدکه آلبرت انیشتین (به نقل از همان منبع) بیان می کند تخیل مهم تر از دانش است و منبع مهم تربیتی می باشد. یکی از توصیه های دیوئی به مدیران مدارس این است که شرایطی فراهم آورند تا تخیل کودکان در یادگیری و تدریس بکارگرفته شود(سیمپسون[۳۵] و دیگران،۲۰۰۵،ص۲۱۴).
مطلب بعدی اشکال و قالب های مختلف بازنمایی پیام می باشد. همانطور که قبلاً ذکر شد زبان ادبی و کمی تنها اشکال بازنمایی پیام ها نیستند. آیزنر(۲۰۰۵،ص۱۷۴) می گوید:« برای دریافت معنا و مفهوم یک اثر هنری باید سواد رسانه و ابزار مورد استفاده را دارا بود. همه اشکال بازنمایی داده ها و اطلاعات در شکل دادن و افزایش درک افراد مؤثرند خواه شما از داستان استفاده کنید، فیلم بسازید یا از شکل و نمودار بهره بگیرید همه آنها بدنبال تبیین و واضح سازی یک پیام به جای مبهم ساختن آن هستند».
براساس آن چه که در بالا گفته شد پرورش تخیل و ایجاد سواد رسانه ای را می توان به عنوان اهداف تربیتی از منظر زیبایی شناسی و هنر توجیه پذیر دانست و آن ها را در زمره مؤلفه های هنر و زیبایی شناسی قلمداد نمود.

محتوا
تحقق اهداف مستلزم ابزار و وسایلی است که موجبات این تحقق را فراهم می سازند. در علم مطالعات برنامه درسی آنچه موجب این امر می شود محتوا نام دارد به عبارت دیگر هر چیزی که فرصتی برای تحقق هدف می آفریند محتواست. نیکلس می گوید چیزی را به کسی باید یاد داد آن شخص دانش آموز و آن چیز محتواست(ملکی،۱۳۸۳). محتوا عبارت است از مجموعه مفاهیم،مهارتها و گرایش هایی که از سوی برنامه ریزان انتخاب و سازماندهی می شود در عین حال محتوا آثار حاصل از فعالیت های یاددهی یادگیری معلم و شاگرد را در بر می گیرد(همان منبع،ص ۶۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[جمعه 1400-07-30] [ 06:23:00 ب.ظ ]




ابعاد

 

مسئولیت اجتماعی

 

پاسخگویی اجتماعی

 

 

 

ملاحظات عمده

 

اخلاقی

 

عملی

 

 

 

تمرکز

 

مقاصد

 

وسایل دستیابی به هدف

 

 

 

تأکید بر

 

تعهد

 

پاسخگویی

 

 

 

چارچوب تصمیم گیری

 

بلندمدت

 

کوتاه و متوسط مدت

 

 

 

مأخذ.(Robbins & Coulter, 2007, 119):
مثال زیر ممکن است در تشخیص وجوه تمایز بین مسئولیت اجتماعی و پاسخگویی اجتماعی کمک کند . فرض کنید یک سازمان محصولات متعددی را تولید می کند و اعلام می نماید که قصد دارد با تولید محصولات سالم از لحاظ اجتماعی مسئول باشد . این مؤسسه در هر زمان که محصول ناسالم ی تولید کند، پاسخگو است و به محض اینکه به نظر می رسد محصول خاصی ناسالم است آن را از بازار جمع آوری می کند. بعد از اینکه حدود مثلاً ده محصول را از بازار جمع آوری کرد، آیا سازمان از لحاظ اجتماعی مسئول شناخته می شود؟ آیا این مؤسسه پاسخگویی اجتماعی دارد؟ پاسخ احتمالی به سؤال اول« بلی » و به سؤال دوم « خیر» است. تصمیم سازمان فوق که به تولید محصولات ناسالم ادامه می دهد، حتی با وجود اینکه پذیرفته است محصولات سالم و مرغوب تولید کند، لذا از نظر جامعه به مسئولیت اجتماعی خود عمل نکرده است ، اما اقدام سریع سازمان در جمع آوری محصول نامرغوب و ناسالم از بازار نشان می دهد که از نظر اجتماعی پاسخگو است، زیرا به تقاضای جامعه عملکرده است. چگونه ما باید اقدامات اجتماعی سازمان را مورد ملاحظه قرار دهیم؟ در کشورهای پیشرفته صنعتی، یک شرکت که استانداردهای کنترل آلودگی محیط زیست را که از سوی دولت وضع شده است ، رعایت می کند یا در تصمیمات خود درباره کارکنان تبعیض قائل نمی شود ، در واقع به تعهدات اجتماعی خود عمل کرده، زیرا قانون این قبیل اقدامات را منع کرده است . اما، وقتی که در کنار سازمان ، تسهیلاتی برای نگهداری کودکان کارکنان دارد، یا محصولات را در کاغذهای بازیافت شده بسته بندی می کند یا اعلام می نماید که به لحاظ ممنوعیت صید ماهی خاصی مثلاً دلفین به هیچ وجه آن را نمی خرد، از لحاظ اجتماعی مسئولیت اجتماعی را تحقق بخشیده است . دلیل آن این است که مردم و طرفداران محیط زیست ، خواستار توجه اجتماعی به چنین مواردی هستند.
دانلود پایان نامه

سه دیدگاه مغایر درباره مسئولیت اجتماعی

بارتول و مارتین[۲۶] پس از اشاره به سیر تحول تاریخی مسئولیت اجتماعی سه دیدگاه مغایر با یکدیگر در این زمینه را تبیین کرده اند ؛ دست نامرئی، دست حکومت و دست مدیریت.
دست نامر ئیدست نامرئی یا دیدگاه کلاسیک مسئولیت اجتماعی صنفی ، همان طور که اشاره شد، از سوی میلتون فریدمن[۲۷] ، اقتصاددان مکتب شیکاگو حمایت شده است . ریشه این نظریه به آدام اسمیت اقتصاددان قرن هجدهم بر می گردد . دیدگاه دست نامرئی می گوید که کل مسئولیت اجتماعی صنفی می تواند به عنوان سود بردن و اطاعت از قوانین خلاصه شود . بر اساس این نظریه، هر صنفی باید تلاش کند تا در چارچوب قوانین بر سود خود بیافزاید . به این طریق مسئولیت صنفی، با دست نامرئی نیروی بازار آزاد هدایت می شود که در نهایت منابع به طور کارامد برای رفاه حال جامعه تخصیص می یابند. در غیر این صورت، مدیران کسب و کارها به این حق دست می یابند که منابع را تخصیص دهند و از طریق آن ، قدرت بالایی کسب می کنند، در حالی که مسئولیت کمی را در برابر جامعه برای اعمال تصمیمات شان بر عهده دارند. علاوه بر این، فریدمن بحث می کند که فعالیت های خیرخواهانه به وسیله شرکت ها مسئولیت اجتماعی نیستند، زیرا با چنین کمک هایی شرکت ها، سهامداران را از اینکه چگونه منابع مالی شان را برای سود بیشتر تخصیص دهند، باز می دارند. (بارتول و مارتین، ۱۹۹۴: ۱۰۳)
دست حکومتبر اساس دیدگاه مسئولیت اجتماعی از طریق دست حکومت، نقش شرکت ها در محدوده قوانین و مقررات موجود، سوآوری است . اما، دیدگاه دست حکومت بحث می کند که منافع جامعه از طریق دست های تنظیم کننده قوانین و فرایندهای سیاسی که فعالیت های شرکت ها را هدایت می کنند، تأمین می شود. لذا بر تأثیرات و اقدامات نامطلوب کسب و کارها از طریق تصویب قوانین و مقررات و در صورت لزوم افزایش اختیارات سازمان های تنظیم کننده غلبه می شود .نه دیدگاه دست نامرئی و نه نگرش دست حکومت تمایل ندارند که به رهبران شرکت ها در زمینه مسائل اجتماعی جایِ تفسیر و تعبیر بدهند.
دست مدیریتدیدگاه دست مدیریت می گوید که از اصناف و مدیرانشان انتظار می رود به طریقی عمل کنند که رفاه جامعه را بهبود دهند و همچنین بر منافع اقتصادی بیافزایند . از این منظر ، سه بحث عمده در حمایت از مسئولیت اجتماعی به وجود آمده است . بحث ضد آزادی عمل[۲۸] می گوید؛ از آنجایی که کسب و کارها از جامعه سود می برند، آنها باید قسمتی از هزینه های بهبود آن را با کمک در حل مسائل اجتماعی، تقبل نمایند . بحث ظرفیت[۲۹] بیان می کند که بخش خصوصی به سبب منابع انسانی و ظرفیت اقتصادی قابل ملاحظه اش باید به منظورجبران کاهش هزینه های رفاهی از سوی حکومت، با اجرای برنامه های اجتماعی، خلاء آن را پر کند . بحث روشن کردن نفع شخصی[۳۰] اعلام می دارد که کسب و کارها در صورت شادی و رضایت جامعه وجود دارند، لذا برای مشروعیت و ادامه حیاتشان باید انتظارت جامعه را در رابطه با مسئولیت اجتماعی برآورده سازند . در غیر این حالت ، احتمالاً در نهایت از نظر مالی متضرر خواهند شد و از کسب و کار خارج می شوند .این بحث به قانون آهنین مسئولیت[۳۱] که می گوید در بلندمدت آنهایی که به طریقی جامعه مسئول می شناسد، اگر قدرت اعمال نکنند، آن را از دست می دهند. (فردریک، دیویس و پست، ۱۹۹۲).
به طور کلی انتظارات جامعه با توجه به مسئولیت های اجتماعی کسب و کارها رو به فزونی است به عنوان مثال، اکثر مردم آمریکا احساس می کنند که کسب و کارها ، آن طور که جامعه انتظار دارد در حوزه های بیکاری، تعلیم و تربیت، کمک به معلولان، کارکنان خود سازمان و فقر، مسئولیت اجتماعی خود را انجام نمی دهند. (بارتو و مارتین، ۱۹۹۴: ۱۰۴).
دیدگاه دست مدیریت با دیدگاه اقتصادی- اجتماعی انطباق دارد . این دیدگاه می گوید که هر سازمانی باید به رفاه اجتماعی به معنای گسترده آن توجه داشته باشد، نه اینکه صرفاً به سود خودش بیاندیشد . این مدل از جانب پل ساموئلسون[۳۲] یکی دیگر از اقتصاددانان» ذی نفعان« وسیع ممتاز، حمایت می شود. او می گوید؛ یک شرکت بزرگ در این روزها نه تنها ممکن است در مسئولیت اجتماعی سهیم شود، بلکه بهتر است در این جهت نهایت سعی خود را بکند . در میان استدلال هایی که به هواداری از مسئولیت اجتماعی می شود، این موارد به چشم می خورد: سود بلندمدت، سیمای اجتماعی بهتر و محیط بهتر، نیاز کمتر به نظارت از سوی دولت . کسب و کارها منابع را در اختیار دارند، لذا باید به تعهد اخلاقی خود عمل کنند.امروزه تردیدی وجود ندارد که جامعه به طور کلی از سازمان ها انتظار دارد که با مسئولیت اجتماعی واقعی عمل کنند. در واقع ، تقاضاهای جامعه پیچیده و جو اقتصادی تماماً در این جهت است که از سازمان ها انتظار می رود؛ مسئولیت اجتماعی را به معنای گسترده ای در ارزش ها و فعالیت های روزانه شان منظور دارند. (نیواسترام و دیویس، ۲۰۰۲: ۸۳).
ظهور معاونت حفظ محیط زیست در بعضی از سازمان ها یکی از شواهد این واقعیت است. کیت دیویس نظریه پرداز معروف مدیریت، این امر را به بهترین وجه خلاصه می کند: جامعه از کسب و کارها و همچنین از همه نهادهای عمده می خواهد که مسئولیت های اجتماعی مهمی را عهده دار شوند . مسئولیت اجتماعی، نشان بارز یک سازمان کمال یافته جهانی است . کسب و کاری که در این خصوص تردید کند یا تصمیم بگیرد که وارد عرصه مسئولیت اجتماعی نشود، ممکن است خود را در وضعیتی ببیند که رفته رفته مورد خشم مشتریان در جامعه واقع شود.(دیویس و فردریک،۱۹۸۴) اگر بدانیم که مدیریت در برابر چه کسانی مسئولیت دارد، مسائل اصلی در مسئولیت اجتماعی بهتر درک می شوند . دانشمندان کلاسیک همان طور که ذکر شد ، معتقدند که مدیریت در برابر مالکان و سهامداران مسئولیت دارد. نواندیشان می گویند مدیران در برابر گروهی که از تصمیمات و اقدامات سازمان تأثیر می پذیرند، مسئولیت دارند ؛ یعنی ذی نفعان. جدول زیر مدل چهار مرحله ای مسئولیت اجتماعی یک سازمان پیشرفته را نشان می دهد.
جدول(۲- ۴) مدل چهار مرحله ای مسئولیت اجتماعی

 

 

مرحله۴

 

مرحله ۳

 

مرحله ۲

 

مرحله ۱

 

 

 

جامعه به طور کلی

 

موکلان در محیط

 

کارکنان

 

مالکان و مدیریت

 

 

 

مأخذ: (رابینسون و کاتلر، ۲۰۰۲: ۱۲۲(
به منظور اینکه نوع مسئولیت اجتماعی در برابر ذی نفعان مشخص شود، باید ذی نفعان یک سازمان شناخته شوند مدیران سازمان های موفق، نوعاً انواع مختلف ذی نفعان را دارند : سهامداران یا مالکان سازمان، عرضه کنندگان، وام دهندگان، سازمان های دولتی، کارکنان، مصرف کنندگان، جوامع محلی و همچنین جامعه به طور کلی.جدول زیر فهرستی از ذی نفعان را به همراه مثال هایی از چگونگی تعهد یک مدیر در قبال هر یک از آنها متضمن است.
جدول(۲ - ۵) ذی نفعان یک سازمان پیشرفته و تعهد اجتماعی آنها

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:23:00 ب.ظ ]




 

کلاچاه

 

کته سر

 

۷۰

 

۲۰

 

۲۱

 

رود

 

 

 

بالا محله چوکام

 

چوکام

 

۸۰

 

۲۲

 

۲۴

 

رود

 

 

 

ماخذ : اداره آبیاری بخش خمام
۳ – ۳ – ۴ – منابع خاک
محدوده مورد مطالعه در جلگه مرکزی گیلان قرار دارد و از حاصلخیزترین نقاط کشور محسوب می گردد . شرایط خاص اقلیمی این ناحیه در تشکیل خاکهای آن نقش عمده ای دارد .
- دشتهای رسوبی رودخانه ای
بیش از ۸۵ درصد روستاهای بخش خمام خصوصاً در دهستان کته سرخمام و چوکام دارای خاک رس و خیلی سنگین می باشند که از رسوبات رودخانه ای سفید رود تشکیل شده و عمدتاً برای زراعت برنج مورد استفاده قرار می گیرد .
پایان نامه - مقاله - پروژه
- ماسه های ساحلی
دربخش خمام روستای جفرود بالا در منطقه ساحلی قرار گرفته است . قسمت زیادی از روستا از شنهای ساحلی و درایی پوشیده شده است و در قسمت جنوبی روستا برش قدیمی و خاک هیدرومورفیک که مخصوص چراگاه میباشد وجود دارد . در گذشته این محدوده دارای قرق ( چراگاه حیوانات اهلی ) بوده است .
۳– ۳ – ۵ –پوشش گیاهی و جانوری
بخش خمام به دلیل قرارگیری در بخش جلگه ای و شرایط مناسب آب و هوایی دارای پوشش گیاهی متنوعی می باشد که می توان آنها را در سه گروه عمده تقسیم بندی نمود که عبارتند از :
پوشش جنگلی
بخش خمام دارای یک محدوده ۴۳۰ هکتاری پوشش جنگلی نیمه انبوه در شمال روستای گویشاه و فتاتو و جنوب روستای جفرود بالا ( دهستان چاپارخانه ) در شمال شرقی بخش خمام می باشد . نوع درختان آن اغلب پهن برگ و به تعبیری جنگلهای برگ ریز است و مهمترین گونه های آن راش ، بلوط ، ممرز ، افرا ، توسکا ، آزاد و سفید پلت و غیره است . به این پوشش می توان درختانی را اضافه نمود که مردم این بخش جهت مصارف صنعتی مانند ( درخت صنوبر ) و یا درختانی که از میوه آنها استفاده می شود را نام برد که تعدادی از آنها عبارتند از : انواع خوج ( نوعی گلابی محلی ) انجیر ، ازگیل ، توت درختی ، انار ترش ، سیب ، و بسیاری دیگر را نام برد که از دیرباز در این منطقه وجود داشته و بعضاً توسط روستاییان پرورش داده شده یا به صورت خودرو به وجود آمده اند .
پوشش گیاهان علفی
شرایط جغرافیایی ، بویژه آب و هوا و خاک در محدوده مورد مطالعه سبب گردیده که گیاهان به صورت چمنزارها ، مزارع وسیع برنج و سایر گیاهان زراعی ، هرز و خودرو قابل مشاهده باشدپوشش گیاهی وسیع منطقه سبب گردیده که مردم احتیاجات غذایی خود را تا حدود زیادی بتوانند از آن مرتفع کنند که تعدادی از آنها عبارتند از : خالیواش ، چوچاق ، گیجای ، آب تره ، خرش ، و … که از آنها غذاهای محلی خوبی به عمل می آید و همچنین گیاهانی که مصارف دارویی داشته مانند : گزنه ، ملک ( کامپوره ) سیب زمینی ترشی ، شاه پسند طبی ، آفعلی ، پلم ، که همگی جزء گیاهانی هستند که به صورت خودرو در منطقه مورد مطالعه به عمل می آیند . در کنار آنها می توان به لی زارها و نی زارها اشاره نمود که در روستاهایی که دارای استخرهای طبیعی ( سل ) هستند حتماً می توان این دو گیاه را به وفور در آنها مشاهد نمود که ارزش اقتصادی هم برای اهالی منطقه دارند که از لی برای بافتن سبد ، سفره ، کلاه و بسیاری از صنایع دستی دیگر و از نی جهت حسار نمودن منازل و طویله استفاده می شود .
پوشش مرتعی
چمنزارهای وسیعی هستند که اغلب برای چرا دامها از آنها استفاده می شود . این چمنزارها اغلب در مناطقی که غرق خوانده می شوند وجود دارند . کشاورزان منطقه موقع کشت برنج دامهای خود را برای چراه به آن مناطق می برند . روستای جیر سر باقرخاله در دهستان چوکام ، از طرف غرب به تالاب بندر انزلی و قرق واقع در حاشیه تالاب محدود می شود . اراضی مرتعی ( قرق ) در جنوب روستا نیز به مساحت تقریبی ۷۰۰ هکتار که برای چرای دامها بکار رفته و به عنوان یک فعالیت اقتصادی درآمد حاصل از اجاره قرق به دامداران صرف امور عمرانی روستا توسط مدیران محلی روستا مشتمل بر دهیار و شورای اسلامی می شود .
۳– ۵ – ویژگیهای انسانی
۳ – ۵ – ۱ – تعداد و بعد خانوار
از آنجا که بخش خمام دارای ۴۰ نقطه روستایی در قالب ۳ دهستان ؛ چاپارخانه ، چوکام و کته سر خمام می باشند توزیع جمعیت در آنها با شدت و ضعف متفاوت با یکدیگر از جهت تعداد خانوار ، جمعیت و بعد خانوار می باشند که در بررسی آماری سالهای ۱۳۴۵ ، ۱۳۵۵ ، ۱۳۶۵ ، ۱۳۷۵ و ۱۳۸۵ و ۱۳۹۰ می توان به نتایج زیر دست یافت:
بررسی بعد خانوار روستاهای بخش خمام نشان دهنده آن است که طی ۶ دوره آماری ، بعد خانوار دارای رشد منفی بوده و با وجود افزایش تعداد جمعیت و خانوار در روستاهای بخش خمام کوچک شدن خانواده ها در آن به خوبی نمایان است .
دهستان چوکام طی ۶ دوره آماری پرجمعیت ترین دهستان این بخش بوده و همچنین طبق مطالعات انجام گرفته روستای اسماعیل آباد از دهستان کته سر خمام کم جمعیت ترین روستای این بخش و روستای بالا محله چوکام از دهستان چوکام دارای بیشترین تعداد جمعیت در بخش خمام می باشند .
در مجموع می توان گفت که تعداد جمعیت و خانوار در دهستان های بخش خمام روند افزایشی داشته است ، در حالیکه تغییرات بعد خانوار در این دهستانها شاهد کاهش بوده است . که این نمایانگر کوچک شدن خانوارهای روستایی می باشد .
جدول ۳-۴- تحولات خانوار روستاهای بخش خمام به تفکیک دهستان در دوره آماری ۹۰ – ۱۳۴۵

 

 

شرح

 

۱۳۴۵

 

۱۳۵۵

 

۱۳۶۵

 

۱۳۷۵

 

۱۳۸۵

 

۱۳۹۰

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:22:00 ب.ظ ]




بعد اجتماعی : توانایی فرد در برقرار کردن ارتباط با اعضای خانواده،‌ همسایگان و سایر گروه های اجتماعی، وضعیت شغلی،‌ شرایط اقتصادی کلی مربوط میشود.
ب)ذهنی بودن
باتوجه به تعاریف، کیفیت زندگی به انتظارات،‌ احساسات،‌ اعتقادات ‌وپندارهای فرد بستگی دارد . از این رو ارزیابی شخص از سلامت یا خوب بودنش عامل کلیدی در مطالعات کیفیت زندگی میباشد . اگر چه ارزیابی عینی در این مطالعات جایگاه مهمی برخوردار است، اما قضاوت خود فرد درباره اثر بیماری و درمان وشرایط سلامتیاش بر کیفیت زندگی از اهمیت بیشتری برخوردار است. به عنوان مثال گروهی از مردم با وجود آنکه از یک یا چند بیماری مزمن رنج میبرند خودشان را سالم میدانند. در صورتی که گروه دیگری با وجود آنکه همیشه نشان عینی از بیماری ندارند، خود را بیمار میپندارند. به طور کلی میتوان گفت عامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی عبارت است از تفاوت درک شده بین آنچه هست و آنچه که ( از دیدگاه فرد )باید باشد. کیفیت زندگی تجسم تجارب زندگی در لحظه لحظه آن است. کیفیت زندگی تجربه شده نیست بلکه تجسم زندگی تجربه شده فرد در طول زمان میباشد. کیفیت زندگی فرایند منطقی و یک مفهوم استوار بر پایه فرهنگ میباشد که خلاصهای از ارزشها، عقاید، سمبولها و تجارب شکل گرفته شده آن فرهنگ میباشد. و راهی برای شناخت و فهم شرایط و تجارب انسان در زندگی فراهم میکند (مادلین[۴۴]،۱۹۹۴).
پایان نامه - مقاله - پروژه
با این حال ماهیت ذهنی کیفیت زندگی، باعث میشود که اعتبار و روایی فرهنگی آن، موضوعی چالشانگیز شود (آشتیانی و آشتیانی، ۱۳۸۲).
ج) پویا بودن
با توجه به این تعریف که « کیفیت زندگی دارای ساختاری وابسته به زمان که متأثر از تجربه شخص و درک او از زندگی میباشد، و با تغییر زمان تغییر میکند » در مییابیم که پویایی کیفیت زندگی از این رو است که با تغییر زمان تغییر میکند و به تغییرات فرد و محیط او بستگی دارد و این مشخصه در یک مطالعه طولی به خوبی قابل مشاهده است.
شادمانی ذهنی و رابطه آن با کیفیت زندگی
شادمانی ذهنی اشاره دارد به اینکه مردم زندگی خود راچگونه ارزیابی میکنند و شامل متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی، اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت میشود. ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد ، مثلاهنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه مینشیند، ممکن است ارزیابی شخص به شکل عاطفی نیز باشد (تجربه هیجانات و خلقیات ناخوشایند و خوشایند مردم در مواجه با زندگی خود ). بنابراین گفته میشود اگر شخص رضایت از زندگی و غالباًخوشی را تجربه کند دارای شادمانی ذهنی بالا و برعکس اگر از زندگی خود ناراضی است هیجانات پیوسته منفی مانند خشم و اضطراب را احساس نماید دارای شادمانی ذهنی پایینی است .
چندین ویزگی اساسی در مطالعه شادمانی ذهنی وجود دارد (دینر[۴۵]،۱۹۸۴).اولا کل دامنه بهزیستی از زجر و عذاب تا وجد و شعف را در برمیگیرد و صرفاٌ به حالات نامطلوبی مثل افسردگی یاناامیدی محدودنمیشود .دوما شادمانی بر حسب تجربهی درونی هرشخص تعریف شده است. اگر شخصی فکر میکند که زندگیاش خوب پیش میرود بنابراین در درون این چارچوب زندگی اوخوب پیش میرود. پس در حوزهی شادمانی ذهنی دیدگاه شخص درمورد بهزیستیاش از اهمیت برجستهای برخوردار است. ویژگی نهایی شادمانی ذهنی این است که این سازه صرفا به خلقیات زودگذر نمیپردازد بلکه بر حالات بلندمدتتر تکیه دارد. به هر حال ممکن است آنچه که در یک لحظه غالباً منجربه شادمانی میشود ممکن است همان چیزی نباشد که دربلند مدت هم شادمانی را موجب میشود(مظفری،۱۳۸۲).
شادمانی ذهنی، ساختار و مؤلفه ها
شادمانی ذهنی سه مولفه اولیه دارد: رضایت از زندگی، عاطفه خوشایند و عاطفه ناخوشایند.که هریک ازاین سه مولفه مهم میتواند به نوبت به تقسیمات فرعی تجزیه شود. رضایت کلی میتواند به رضایت از حوزه های گوناگون زندگی از قبیل تفریحات، عشق، ازدواج ،دوستان و…تقسیم شود و هر کدام ازاین حوزه ها را میتوان به رخسارههای کوچکتری تقسیم نمود. عاطفه خوشایند میتواندبه هیجانات ویژه ای از قبیل لذت ،محبت و غرور تقسیم شود و عاطفه ناخوشایند میتواند به هیجانات و خلقیات ویژه ای از قبیل، شرم، گناه ،غمگینی، خشم و اضطراب تقسیم شود (دینر و بیواس- دینر[۴۶]،۲۰۰۰).
جدول۲-۲ :مولفه های شادمانی ذهنی (دینر، سو، لوکاس و اسمیت[۴۷] ،۱۹۹۹).

 

حوزه های رضایت رضایت از زندگی عاطفه ناخوشایند عاطفه خوشایند
کار میل به تغییر زندگی گناه و شرم لذت
خانواده رضایت از زندگی مادی غمگینی شعف
تفریحات   اضطراب و نگرانی خرسندی
سلامت رضایت از گذشته خشم غرور
سرمایه رضایت از آینده تنش محبت
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:22:00 ب.ظ ]




عبودیت، از آن رو راه‌کاری در رسیدن به ولایت تکوینی از سوی خدای سبحان است که به محبوب و معشوق شدن بنده برای خدا می‌ انجامد. صادر کننده­ ولایت در کریمه­ای که در فرهنگ فقهی ما سجده واجب دارد به پیغامبر خود هشدار می‌دهد که: «نه! از او فرمان مپذیر و سجده [و نیایش‏] کن
دانلود پایان نامه
و [به خداوند] تقرب بجوى.»[۵۲۴] گرچه در این آیه از سجده سخن رفته است اما منظور، همان نماز و
عبادت است. عبادت را معنای فراگیری است که شامل امتثال همه دستورات الهی می‌شود و می‌فهماند
که به راستی راه رسیدن به ولایت الهی سرنهادن همه سویه به فرمان‌های مولا و کرنش در برابر
اوست.
حتی در مقابل، غائله­ی کفر و شرک نیز برای تقرب جستن به خداوندگان خود، عبودیت را اصلی‌ترین راه‌کار می‌دانستند و می‌دانند. «بدان که پرستش ناب از آن خداست. و کسانى که به جاى او دوستانى گرفتند [گویند:] آنان را نمى‏پرستیم جز براى آنکه ما را گامى به خدا نزدیک سازند. بى گمان خداوند بین آنان در [باره‏] آنچه آنان در آن اختلاف مى‏ورزند، داورى مى‏کند. خداوند کسى را که او دروغ‌گویی ناسپاس است، هدایت نمى‏کند.»[۵۲۵]
اما قرآن کریم این­گونه عبودیت را صحّه نمی‌گذارد و خلوص در بندگی برای خدای سبحان را مطرح می‌کند و شرط می‌داند و هشدار می دهد که «خدا را در حالى که پرستش [خویش‏] را براى او خالص مى‏دارى، بندگى کن»[۵۲۶] چرا که هر گونه چشم‌داشت از ناحیه عبودیتش همان و از چشم خدای سبحان افتادن همان. این گفته، در ادبیات اهل بیت رسول خدا(علیهم السلام) که همتای قرآن کریم‌اند نیز آمده است.

۱-۳٫ فراگیر بودن معنای عبودیت در قرآن

هنر قرآن حکیم نه تنها این است که قداست ارتباط عبد با مولا را در میدان عبادت ترسیم می‏کند، بلکه می‏خواهد تمامی روابط انسانی را عبادی کرده و عبودیت محض را بر سراسر وجود انسانی حاکم گرداند.[۵۲۷] پس بندگی دارای معنای فراگیری است که همه شئون زندگی بنده را می‌توان در آن جا داد. از همین روست که در توصیه‌خواهی ابوذر از وجود مبارک پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) وی را برای رسیدن به ولایت که کرامتی است الهی، به زهد و ورع می‌خوانند.[۵۲۸] البته زهد و ورع یک نشانه­ی ولایت الهی است. هر آنکه ولی‏ّ خدا شد، اهل ورع و زهد است، نه اینکه هر که اهل ورع و زهد شد، ولی خدا باشد.[۵۲۹]
دگر رهنمونِ نیل به تقرب و ولایت الهی، خواستن از خدای سبحان و نومیدی از آن چیزی که در دست مردم است که خداوند به پیامبر خود می­فرماید: «و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] به راستى که من نزدیکم. دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا [به دعا] بخواند، روا مى‏دارم. پس باید که از من فرمان پذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.»[۵۳۰] که از زبان بنده محض خداوند، علی(علیه السلام) چنین معنا می­ شود که: «نزدیک شدن به خداوند با خواستن از اوست و جای گرفتن در دل مردمان با نخواستن از آنها.»[۵۳۱] قرآن کریم نیز ما را به بخشایش خداوند رهنمون است آنجا که می‌فرماید: «و از خداوند از بخشایش او بخواهید. خداوند به همه چیز داناست.»[۵۳۲] خواندن و خواستن خدای سبحان که البته هر کدام معنای ویژه خود را می‌دهد به راستی به این معنایند که: تو مولا هستی و من بنده تو‌ام، تو مطلقی و من نیازمند به تو، و این عین عبودیت است. گذشته از اینکه دعا، یعنی خواندن یا خواستن از خدا، حقیقت عبادت است[۵۳۳].
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود[۵۳۴]
پس بندگی محض، یکی از پله‌ها یا نخستین پله­ای است که قرآن کریم برای تقرب عبد به معبود و محب به محبوب فرا روی بنده نهاده تا به آسمان ولایت بار یابد و کارکردهای شگفت قرب به حق نمایان شود.

۱-۴٫ ظهور آثار قرب به حق(نوافل و فرائض) از نگاه قرآن

گر چه در قرآن کریم با این واژه­ های خاص از آن دو قرب سخنی نرفته است اما بر اساس سنجه­ای که روایات این باب دست می‌دهد می‌توان آیات پر‌شماری از قرآن کریم را نشان کرد که گویای دست یافتن صالحانی به این دو جایگاه بلند است. چرا که اگر قرب نوافل را جایگاهی بدانیم که خدای سبحان به بنده این اجازه را بدهد که به نام خود و به گونه ­ای بسته به توانایی انسانیِ خویش، امر خارق عادتی را آشکار کند و گوش و دست و دیده او و همه هستی او، علم و قدرت و خواست و صفات خداوندی شود از این رو می‌توان همه معجزات پیامبران و کرامات اولیای الهی را نشانی از دست یازی آنان به قرب نوافل دانست.[۵۳۵] برای نمونه، معجزات عیسای مسیح(علیه السلام) را می‌توان ظهور قرب نوافل در یک پیامبر به شمار آورد.
هنگامی که خود می‌فرماید: من براى شما از گل، چون شکل پرنده مى‏سازم، آنگاه در آن مى‏دمم و به حکم الهى پرنده مى‏شود. وی افزون بر آفرینش پرنده، به درمان دردهای بی­درمانی چون کوری مادرزادی، پیسی و زنده کردن مردگان می‌پرداخت. و نیز از آنچه دیگران در خلوت می‌خورند و ذخیره می‌کنند آگاهی می‌داد.[۵۳۶]
همچنین فرستادن پیراهن توسط یوسف پیامبر(علیه السلام) و بینا شدن دیده نابینای پدر و نیز آگاهی دادن یعقوب پیامبر(علیه السلام) در سرزمین فلسطین از به مشام رسیدن بوی جامه فرزند از مصر[۵۳۷]، هر دو از این نمونه‌اند. چنان­که روان شدن و لنگر انداختن کشتی نوح با گفتن «بسم الله»[۵۳۸] و به در آمدن ماده شتر از دل کوه به دعای صالح(علیه السلام)[۵۳۹] و فراخوانی ریزه‌ریزه­های مرغان در هم آمیخته، به زنده شدن با ندای ابراهیم خلیل(علیه السلام)[۵۴۰] و هم‌نوایی کوه و مرغان هوا در تسبیح با داوود و نرم شدن آهن برای او[۵۴۱] و رام شدن تندباد برای سلیمان و هم‌زبانی و سخن کردن وی با مرغان و جنبندگان و تسخیر جنّیان و به‌کارگیری آنان و فراهم شدن قلعه‌ها و تمثال‌ها و کاسه‌ها و دیگ‌ها و کالاهای شگفت آور و دربند بودن همه برای او[۵۴۲] و بر بلندای همه آن حیرت‌آورها دو نیم شدن ماه به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و کشته‌شدن و شکست‌خوردن لشکر دشمنان اسلام با پاشیدن مشتی خاک به سوی آن‌ها درجنگ بدر[۵۴۳] و…، همه، نمونه‌هایی ازآشکار شدن صفات فعل خداوندی و به بارنشتن جایگاه قرب نوافل دربندگان خداست.
داستان آصف برخیا و آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ به کمتر از یک چشم به هم زدن، به نزد سلیمان نبی(علیه السلام)[۵۴۴] نمونه ­ای از کرامت یک ولیّ خداست چنان­که فرو ریختن رطب تازه از درخت خشک به تکان دادن مریم[۵۴۵]، مصداقی از ظهور آثار قرب نوافل در یک زن به عنوان ولیّ خداست.
نکته­ی قابل یاد‌کرد در اینجا این است که البته خدای عادل و لطیف هرگز کوشش هیچ تلاش را بی‌پاسخ وانمی‌نهد و بر همین اساس بر کارهای سخت‌گیرانه و ریاضت‌های بیرون از چارچوب شریعت نیز اثر وضعی‌ای بار نموده است و برای اینان شدنی است که در جهان مادی تصرفاتی داشته باشند و به انجام کارهای خارق عادت ـ و البته نه معنای کرامت ـ بپردازند و قدرت نمایی کنند اما این را هم باید در نظر داشت که کارهای آنان هیچ‌گاه همراه با ادعای نبوت و یا رسیدن به جایگاه ولایت الهی نیست و از این دو قرب، طرفی نبسته‌اند و نیز اینکه توان هم‌آوردی با معجزه پیامبران و کرامات اولیای الهی را نخواهد داشت، مرتاضان و هر که از دایره ولایت الهی به در است اوج کارش تصرف در عالم ملکوت است اما به جبروت و بالاتر دسترسی ندارند چرا که آنان شیاطین انسانی هستند و اجازه ورود به معرکه آسمانِ اولیا را ندارند[۵۴۶].
«توحید ذاتی و شهود ذات میوه قرب فرائض و تقرب به اسما و صفات الهی و بار یافتن به توحید افعالی ثمره قرب نوافل است.»[۵۴۷]
این بود پله­ی نخست نردبان صعود به جایگاه ولایت از دید قرآن کریم، و پس از آن، سکوی معرفت است که آدمی را برترین مخلوق هستی و جانشین خداوند می‌کند.

۲٫ معرفت شهودی

واژه­ی علم از پایه­ای­ترین و پرکاربردترین واژه­ های وحیانی قرآنی است، چرا که مقدمه­ی ایمان و عمل به خواسته­ های پروردگار جهانیان است. البته پیش­درآمد بودن دانش بر ایمان، به گونه­ حصولی علم برمی‌گردد، که به گاهش به مراتب داشتن علم و گونه‌هایش خواهیم پرداخت. ۸۵۴ نوبت در ۷۲۶ آیه در گستره ۸۵ سوره قرآن آمده است. دانش و شناخت، امری است که سنجه­ی ارزش­گزاری آدمیان است به‌ویژه آنگاه که معرفت حضوری و شهودی بوده باشد که در فرهنگ قرآن کریم این­گونه شناخت باارزش، پس از بندگی و کرنش در برابر آفریننده­ی هستی و عالم به آن، دست می‌دهد و به راستی عبودیت پله­ای است در رسیدن به دانش شهودی چرا که این گونه علم، الهی است و ناپاک را بدان راه نخواهد بود. پوشیده نیست که معرفت دارای مراتب است و هر کس به اندازه ظرف وجودی خویش از آن برمی­گیرد و بی­گمان برترین کس در این زمینه، آن است که ظرفی بزرگ‌تر داشته باشد.[۵۴۸] برخی بیشتر و شماری کمتر پیاله خویش را به زیر آب می‌زند اما به هر روی هر آنکه، اندکی از این علم ویژه را دارا باشد توانایی کارهای شگفت می‌یابد. و البته همه از فضل پروردگار است[۵۴۹] چرا که همه گنجینه‏های همه چیز به نزد اوست.[۵۵۰]
دومین ایستگاه و محوری که قرآن کریم برای رسیدن به جایگاه ولایت الهی ترسیم نموده است علم است و معرفت، آن هم به معنایی که خواهیم گفت. اما بن­مایه­ی­ ارزش­داری دانش را خداوند متعال در قرآن کریم اینگونه یاد می­ کند که: «اَللهُ الَّذی خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ و منَ الاَ‏رضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَ‏مرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَموا اَنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شی‏ءٍ قَدیر واَنَّ اللهَ قَد اَحاطَ بِکُلِّ شی‏ءٍ عِلما : خداوند کسى است که هفت آسمان را آفریده و از زمین [نیز] مانند آنها را [آفریده است‏]. فرمان [خداوند] بین آنها (آسمانها و زمین) فرود مى‏آید تا بدانید که خداوند بر هر کارى تواناست. و آنکه خداوند در دانش بر همه چیز احاطه دارد.»[۵۵۱] در این آیه هدف آفرینش مجموع نظام کیهانی که انسان نیز جزئی از آن است، معرفت بشر به قدرت نامتناهی و علم نامحدود خداست؛ این دو یعنی انسان و نظام کیهانی در ذات عین هم‏اند، اگرچه به دید مفهومی با هم متفاوت‏اند، زیرا نامحدود تعدّدپذیر نیست.

۲-۱٫ بخشی از دانش کتاب «علم من الکتاب»

در کریمه‌ای از قرآن کریم آمده است که یکی از دست‌یاران سلیمان پیامبر(علیه السلام) به نام «آصف بن برخیا»[۵۵۲] کاری شگفت از خود نشان داده است البته در اینکه این شخص، که بوده است گفتارهای گوناگونی است از جمله اینکه:. آن شخص خضر، جبرئیل، فرشته­ای تایید شده از سوی خداوند است و حتی خود حضرت سلیمان نیز احتمال داده شده است چرا که ایشان سبب انجام این کار شگرف بوده است.[۵۵۳] در تفسیری دیگر آمده که برخى گفته‏اند: کسى که اسم اعظم را می‌دانست انسانى بود بنام «بلخیا» و شماری گفته‏اند: اسطوم و عده­ای گفته‏اند: خضر است. بعضی گفته‏اند: جبرئیل است که به اذن خداوند در فرمان سلیمان بود. برخى می­گویند: خود سلیمان است که می‌خواست نعمت‏هاى خدا را بر خود نشان دهد. ولى این، سخنی دور از واقع است و مفسران چنین قولى را نپذیرفته‏اند.[۵۵۴] اینها وجوهى هستند که بر هیچ­یک از آنها دلیلى نیست. آن چه در میان تفاسیر و کتاب­های داستان­های پیامبران خدا در قرآن به چشم می­خورد همان «آصف بن برخیا» است، مردی از صالحانِ گروه بنی­اسراییل، که خداوند از نزد خویش به او علمی- علم لدنّی - را ارزانی داشت.[۵۵۵] در احادیث پرشماری از اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که آن کس، آصف بن برخیا بوده چنان­که در کتاب «منهج الدعوات»[۵۵۶] روایت شده و در دعاى «علوى مصرى» آمده که‏ «الهى و اسئلک باسمک الذى دعاک به آصف بن برخیا على عرش ملکه­ی سبأ» و در «عیون اخبار الرضا»[۵۵۷] از حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) در لابه­لای حدیث بلندی روایت کرده است که‏ «انى ادعو اللَّه عز و جل باسمه العظیم الذى دعا به آصف».[۵۵۸] افزون بر این، گفتارهای فراوان مفسران بر یافتن مصداق دارنده آن کرامت، سخن چندان ضروری نمی­نماید. به هر روی، هر چه باشد و آن شخص، هر که بوده باشد، از اینکه آیه­ی مورد بحث را بی­عطف بر پیش از خود آورد و آن را از ما قبل جدا ساخت، براى این بود که درباره این عالِم که تخت ملکه سبأ را به پیشگاه پیامبر خدا حاضر نمود، آن هم در زمانى کمتر از زمان فاصله­ی میان نگاه کردن، اعتناى بیشترى دارد و همچنین به علم او اعتنا ورزید.[۵۵۹]
در جمله­ «کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى‏] داشت، گفت» مقابله‏اى با جمله پیشینش به کار رفته و این مقابله، رهنمون است بر اینکه دارنده­ی بخشی از علم کتاب، از گروه جن نبوده، بلکه از جنس آدمی بوده است، روایاتى هم که از پیشوایان از اهل بیت(علیهم السلام) در این باره رسیده آن را تأیید مى‏کند[۵۶۰] یعنی آیه­ی پیش از این کریمه، سخنی را می‌گوید که می‌رساند توانایی جنیان در قدرت نمایی، به پای نیروی شگفت اولیای الهی که برگرفته از ولایت خداست نمی‌رسد افزون بر این، واژه­شناسان و در پی آن، مفسران[۵۶۱] نیز عفریت را در آیه پیشین خبیث و مارد وشریر دانسته‌اند و بر این­اند که او نیرومندی از گروه شیاطین بود که خداوند او را برای خدمت به سلیمان(علیه السلام) مسخر نموده[۵۶۲] البته او سرکش و دیوی پلید و ناخوش[۵۶۳] در میان جنیان بود و این، سخنی بیش از این را می‌فهماند و آن اینکه نیروی او شیطانی بوده و با بندگی خدا به ولایت تکوینی ربانی بار نیافته است تا از این ره­گذر کراماتی از وی سر زند.
قرآن کریم علت توانایی این ولیّ خدا، آصف، بر این کار را، دانایی و دارایی بخشی از دانش کتاب می‌داند: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ َ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی: کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى‏] داشت، گفت: من پیش از [یک‏] چشم به هم زدنت آن را نزد تو مى‏آورم. و چون آن را در نزد خود مستقر یافت، گفت: این از فضل پروردگار من است.»[۵۶۴]
سخن در این است که منظور از «الکتاب» در این کریمه چیست که دانایی و دارایی آن، مایه­ی توانایی بر انجام امور خارق عادت و کرامات می‌شود و جناب آصف، خود می‌گوید: من تخت بلقیس را پیش از چشم به‌هم‌زدنی به نزد شما خواهم آورد.
نکته­ی دیگری که در آیه، خودنمایی می‌کند این است که: گویا کننده­ کار شگفت، خود، آگاه به توانایی بر انجام چنین کاری است.
آنچه در این‌جا دارای اهمیت است مضاف­الیه واژه­ی علم است یعنی دانش به چه چیز تعلق گرفته است. به عبارت دیگر،در این ترکیب خاص، واژه «الکتاب» به چه معناست؟ «کتاب» و ریشه آن «ک ت ب» نیز از واژه­ های پرشمار کتاب خداست.
در پاره­ای از روایات، «علم الکتاب»، به «لا رطب و لا یابس»[۵۶۵] معنا شده[۵۶۶] و در برخی از روایات علم الکتاب را «دانش هزار کتاب از کتاب‌های پیامبران پیشین و قرآن» دانسته[۵۶۷] و به گفته برخی گفتارهای مفسرانی چون ابن عباس و قتاده، منظور از علم کتاب «دانش اسم اعظم خداوند» است که با دانستن و خواستن از خداوند با این نام هر خواسته­ای به اجابت خواهد رسید[۵۶۸] و در برخی تفاسیر عرفانی «علم من الکتاب» که اندکی از دانش قرآن است را به «دانش تنزل یافته قرآن یعنی فرقان» معنا کرده‌اند که به صورت کتاب‌های آسمانى یا به صورت شرایع الهى در مى‏آید.[۵۶۹] و پاره ای از مفسران، کتاب را «معارف الهی و اسرار و حقایق» گرفته‌اند که از اطلاق «علم الکتاب» در جستار پس از این، می‌توان دانست که در این جا آصف از «پاره­ای از حقایق به­گونه مبهم» بهره‌مند بوده است نه بر همه آنها.[۵۷۰] پس مفسران در اینکه این علم، چه بوده، اختلاف کرده‏اند، و گذشت که شماری گفته‏اند: آن علم، دانستن اسم اعظم بوده است. سخنانى دیگر از این قبیل نیز هست که البته در گفتاری با عنوان «اسم اعظم» اندکی بدان می‌پردازیم.
البته به یقین حضرت سلیمان(علیه السلام) از دانستن و انجام این­گونه کارها ناتوان نبوده، که خود به اذن خدا این علم و نیرو را بدانها عطا نموده است و در روایات نیز این سخن بازگو شده است.[۵۷۱] در کریمه­ی مورد بحث واژه «علم» را به­گونه نکره آورده و فرموده: «علم من الکتاب» یعنى علمى که با الفاظ نمى‏توان معرفی‌اش نمود. و مراد از کتابى که این قدرت خارق‌العاده، پاره‏اى از آن بود، یا «جنس کتاب‌های آسمانى» است و یا «لوح محفوظ» و علمى که این عالم از آن کتاب گرفته، علمى بوده که راه رسیدن او را به این هدف آسان مى‏ساخته است.[۵۷۲]
آنچه در اینجا سخن کردیم درباره­ ولیّ‌ای بود که پاره­ای از دانش کتاب را داشت و خداوند در قرآن علم او به کتاب را مایه­ی انجام کرامت و امور شگفت‌آور دانست. اینک به آیه و مسئله‌ای در کتاب آسمانی اسلام خواهیم پرداخت که در آن، توانایی «دارنده­ی دانش همه کتاب» بررسی می­ شود.

۲-۲٫ همه‌ی دانش کتاب «علم الکتاب»

با آشکار شدن فضای کلی بحث در این عنوان، به وسیله جستار گذشته، سخن قابل یاد‌کرد این است که بیشتر یا همه مفسران سنی و شیعه و گرایش‌های گوناگون آنها، همانند جستار «علم من الکتاب» بی‌درنگ در پی یافتن مصداق کسی‌اند که «همه علم کتاب» و یا همان «علم همه کتاب» به نزد وی است. از گفتارهای فراوان در نگاشته­های تفسیری و نیز روایی دست می‌دهد که چهار گزینه از گفته­های دیگر پررنگ‌تر می کند و صاحب آن احتمال، دارنده همه علم کتاب است که اینان‌اند: «مؤمنان یهود و نصارا»، «عبدالله بن سلام»، «همه مؤمنان به یکسره» و «علی بن ابی طالب(علیه السلام)». گوینده­ی همان احتمالات یعنی مجاهد، قول دیگری را نیز مطرح نموده که مصداق آیه، خداوند باشد ولی این سخن غفلت بزرگی است چرا که اگر مصداق «من عنده علم الکتاب» در این جا خداوند باشد تنها، تکرار است و از درستی لفظ و معنای جمله بیرون می‌شود.[۵۷۳] البته این سخنان و هر کدام از احتمالات چهارگانه را در جایی می‌شود به عنوان یک گزینه به حساب آورد که با خوانش حرکت بالای واژه «من» و نیز نشان زبر «عنده» خوانده شود یعنی تلاوت کنیم: « مَنْ عِنْدَهُ». و اگر جز این قرائت باشد یعنی «من» را با کسره و «عنده» را نیز با حرکت زیرین بخوانیم و بگوییم: «مِنْ عِنْدِهِ» گزینه­ های جز خداوند نادرست خواهد بود.
اما اینکه آن شخص عبدالله بن سلام باشد نیز ناروا است زیرا که وی پس از مکه اسلام آورده و این سوره­ی مبارکه و آیه­ی کریمه، در مکه فرود آمده است[۵۷۴] پس چگونه می‌تواند آیه­ای این چنین، در مورد کافری مسلمان نگشته، فرود آید.[۵۷۵] این پاسخ را در روایات پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نیز یافت می‌شود.[۵۷۶]
در مورد اینکه مصداق آیه­ی شریفه، «مؤمنان یهود و نصارا» باشد نیز در تفاسیر به جز یادکرد نامشان دلیل و یا مستندی استوار آورده نشده است. احتمالات دیگری نیز در مصداق­یابی برای آیه شریفه یاد کرده‌اند مانند: «سلمان فارسی» (رحمه الله)، «الجارود»، «تمیم الداری»[۵۷۷] و دیگران، که نیازی به یادکرد آنان دیده نمی‌شود، چه اینکه نه این گفتار کوتاه جای بیان نام آنان است و نه جایگاه آنان در اندازه مقام «همه علم الهی». نگارنده نیز در مقام جستجوی صغروی در این گفتار نیست و این باب را نیز به خاطر پرداختن فراوان مفسران بدین مطلب، گشود. اما به گواهی بسیاری از مفسران سنی و شیعی و بازگویی سخنان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان مصداق «من عنده علم الکتاب» علی بن ابی­طالب(علیه السلام) است چنان­که مصداق دارنده­ی «علمٌ من الکتاب» نیز در روایات، «آصف بن برخیا» شناسانده شده است. سرآمد همه روایات حدیثی است که هر دو گروه مسلمانان بازگو کرده‌اند. شیخ صدوق با اسناد دادن این روایت به ابی­سعید خدری آن را این­گونه آورده است که وی می‌گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرسیدم که در مورد مصداق آیه­ی شریفه چه می‌فرمایید؟ یعنی کسی که علم کتاب نزد اوست کیست؟ ایشان در پاسخ فرمودند: آن شخص، برادرم علی بن ابی­طالب(علیه السلام) است.[۵۷۸] از آنجا که خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه، نور واحد و حقیقتی یگانه هستند دارا بودن همه علم کتاب را می‌توان به همه پیشوایان و چهارده نور معصوم(علیهم السلام) نسبت داد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در حدیثی این سخن را تأیید می‌فرمایند: «دانشی که آدم(علیه السلام) با آن از آسمان به زمین فرود آمد و نیز همه آن چه پیامبران تا خاتم آنان بدان از دیگران برتری داده شده‌اند در خاندان خاتم پیامبران است.»[۵۷۹]
جناب آلوسی از مفسرین برجسته­ی سنی مذهب نیز در تفسیر «روح المعانی» با طریقی دیگر همین سخن را با زیاده­ای از ابی سعید خدری بازگو می‌کند که وی گفته است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد کیستی مصداق آیه­ی «علم من الکتاب» پرسیدم فرمودند: آن شخص، وصی برادرم سلیمان پسر داوود بود و به دنبال آن باز ابی‌سعید می‌گوید: پرسیدم که در مورد گفته خداوند که فرمود «و مَن عنده علمُ الکتاب» چه می‌فرمایید، ایشان فرمودند: او برادر من علی بن ابی­طالب(علیه السلام) است.[۵۸۰] این حدیث را گروهى از مفسران و علماى اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن را در نگاشته‌های تفسیری خویش آورده‏اند.[۵۸۱] با صرف نظر از داشتن ارزش معرفتی و نداشتن آن، این سخن که به راستی مصداق این جمله از آیه­ی کریمه کیست یا کیان اند و نیز با اینکه قرار بر این است که تأویل گرایی نکرده باشیم، این سخن تاب گفتن در این مجال را دارد که روایات در نوشته های حدیثی و مفسران هر دو فرقه سنی و شیعه، به بیش از حد تواتر می رسد در اینکه کسی که «همه علم کتاب» به نزد اوست علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است و به زبانی می­توان گفت: انکار این سخن از اثباتش بسیار دشوارتر است.
در گفتار پیشین کسی که دارای بخشی از علم کتاب بود را توانای بر انجام امور خارق عادت شناختیم اینک سخن درباره آنی است که دانای همه علم کتاب و دارای همه حقایق هستی است. «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ: و کافران مى‏گویند: تو رسول [خدا] نیستى. بگو: خداوند [به عنوان‏] گواه میان من و شما کافى است. و کسى که علم الکتاب به نزد اوست [بس است‏].» [۵۸۲]
سخنی که در اینجا مناسبت و تاب گفتن را دارد تفاوت و مقایسه بخشی از علم کتاب با همه علم کتاب است در روایات نیز در جاهای گوناگون، به گونه مستقیم و غیر مستقیم به روشن­گری در این مسئله پرداخته شده است. در روایات بسیاری آمده است که اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و آصف بن برخیا که آن کار خارق عادت و کرامت بر دستش جاری شد تنها یک حرف از آن را دارا بود اما نزد ما اهل­بیت(علیهم السلام) ۷۲ حرف از اسم اعظم الهی وجود دارد و یک حرف از آن نیز ویژه ذات حق تعالی و در علم نهانی اوست یعنی کسی بدان راه و دسترسی ندارد.[۵۸۳] روایتی نیز وجود دارد که مقام علم لدنی پیامبر گرامی اسلام(علیهم السلام) و فرزندان ایشان را با تمامی پیامبران به سنجه می‌گذارد و می‌گوید: خداوند به همه پیام­آورانش، بخشی از علم را ارزانی داشت جز پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) که همه علم را به ایشان بخشید پس در مورد آن پیامبران فرمود: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ء: و بر تو کتاب [آسمانى‏] براى روشن ساختن هر چیزى و راه نمودن و رحمت و مژده دادن مسلمانان نازل کردیم»[۵۸۴] و «وَ کَتَبْنا لَهُ [ لموسى ‏] فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ: و در لوحها از هر چیزى براى پند و بیان همه چیز، براى او نوشتیم»[۵۸۵]، «و قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ: کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى‏] داشت گفت…»[۵۸۶] ولی نفرمود «علم الکتاب: دانش همه کتاب»[۵۸۷] به نزد اوست و چیزی از همه علم کتاب به زبان نیاورد و این نعمت بزرگ خدا، به همه پیامبران عطا نشد، آنگاه در مورد محمد(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا: آن­گاه کتاب [آسمانى‏] را به آنان به ارث دادیم که از [میان‏] بندگانمان برگزیدیم»[۵۸۸] در اینجا امام باقر(علیه السلام) آگاهی می‌دهند که این، همه علم است و ماییم که «برگزیدگان» هستیم و اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «پروردگارا، به من دانشى بیفزاى.»[۵۸۹] نیز مقصود، همین فزونی­ای از دانش است که در نزد ماست و کسی از از اوصیا و پیامبران و فرزندان­شان، جز ما، آن را ندارد و بدین علم است که رخ­دادهای مصیبت­وار و خواب­ها و فصل­الخطاب[۵۹۰] در کارها را می­دانیم سپس حضرت امام باقر(علیه السلام) کریمه­ی «و هنگامى که پروردگارت از پشتهاى بنى آدم، فرزندانشان را بر گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا [هستى.] گواهى دادیم. که [مبادا] روز قیامت بگویید، ما از این [حقیقت‏] بى خبر بودیم.»[۵۹۱] را تلاوت فرمودند.[۵۹۲]
کوتاه­سخن اینکه: ولایت تکوینی - از عبودیت و در طول آن، معرفت - دارای مراتب گوناگونی است که کامل‌ترین و بالاترین و برترین آن مراتب، برای پیامبر ما، بزرگ­ترین فرستاده خداوند(صلی الله علیه و آله) و نیز برای پیشوایان از اهل­بیت(علیهم السلام) است پس به حکم خدا توانِ دست­کاری در همه عالم تکوین را به یکسره دارند.[۵۹۳]
چنان­که قیاس منطقی نیز گویای این است که هستی به یکسره باید در ید قدرت چنین آدمی باشد، کتاب تدوین و تکوین عالم را در مشت خود داشته باشد و نماینده­ی آنکه «أُمُّ الْکِتابِ»[۵۹۴] نزد اوست باشد و آنکه دارنده این ولایت شد نیز کارهای دارنده­ی ام الکتاب را بتواند انجام دهد.
گفته شد که معرفت، دارای مراتب است و شیوه ­های دست­یازی به آنها نیز گونه‌های متفاوتی دارد. یکی از راه­های معرفت­زای شهودی، آموزش حقایق هستی به وسیله خود خداست که هر دارنده­ی دانش شهودی بدین مرتبه شکوه نمی­یابد.

۲-۳٫ تعلیم اسمای الهی به دست خدا

جز خداوند و آن کس که خدا او را آگاه به علوم الهی کرده است هیچ­کس توانا بر پرورش و تدبیر امور عالم و آدم نخواهد بود چرا که جز او کسی بر اسرار عالم و آدم و انجام نهایت آن دو آگاه نیست. از دلایلی که بر ربوبیت خدای سبحان و شایستگی او برای ارائه برنامه جهت تدبیر و تربیت انسان اقامه شده است استفاده می­ شود که تنها خدای سبحان، توانا و پرورنده هستی است چنان­که عیسای مسیح(علیه السلام) فرمود: «بى گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش کنید. این است راه راست.»[۵۹۵]
در این مدرسه افزون بر اینکه تعلیم یادشده، آموزشی مینایی و از آموزگاری مطلق است دانش اندوز، جنس آموزش و چگونگی و حجم داده ­های آن نیز با تعالیم عادی دنیایی همانند و نیز هم­سان نیست سخن برتر اینکه مورد آموزش نیز چیز دیگری ورایِ از سلسله گفتارها و مفاهیم عقلی و نقلی است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ: و [خداوند] همه نامها [ى آفریدگان‏] را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت، آن گاه فرمود: اگر راستگویید، مرا به نامهاى اینها خبر دهید.»[۵۹۶]
سخن راندن و تحلیل محورهای نُه‌گانه در گفتار بالا می‌نمایاند که چه گونه‌ای از آموزش است که به ولایت تکوینی و تصرف دانش­آموخته، در عالم می‌ انجامد.

۲-۳-۱٫ تحلیل فضای گفت‌وشنود خدا و فرشته‌ها

بررسی فضای گفت­وگوی خدا و فرشته‌ها نشان‌گر این است که مطلب در یک فضای مقایسه­ ای بین آدمی و فرشتگان درگاه حضرت حق، آن هم توسط خدای سبحان انشا شده است و برون از قیل و قال دنیایی است چرا که در پی این کریمه، عبارتی است «اگر راستگویید.[۵۹۷]» که به ادعای نادرست فرشتگان اشارت دارد زیرا که فراخوانده­ی آنها به همراه لازمه­ی آن، که علم است نمی‌باشد،[۵۹۸] «گفتند: آیا کسى را در آن‌جا مى‏گمارى که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، حال آنکه ما با ستایش تو تسبیح مى‏گوییم و تو را پاک مى‏شماریم؟ فرمود: به یقین من چیزى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید.»[۵۹۹] و حتی این داستان، پیش از آفرینش انسان و لوازم و متعلقات دنیایی اوست بنابراین فضای آموزشی، یک محیطِ یکسره فراحسی است.

۲-۳-۲٫ بررسی کیستی آموزگار اسمای الهی و دانش‌اندوز ره‌یافته به ساحت حق

آموزگار در این نوع آموزش کسی است که دانایی او عین همان دارایی اوست، که همه صفات او عین ذات اوست. در این راه مسافران سفرهای چهارگانه[۶۰۰] همان انسان­های کامل ره‌یافتگان این کویند و در این قافله، انبیا چون ساربانان و نگاران به مکتب نرفته و خط ننوشته‌ای هستند که به غمزه‌ای مسئله آموز صد مدرس شدند. آدمی را او به خود اسما نمود دیگران را از آدم اسما می‌گشود[۶۰۱]

۲-۳-۳٫ چیستی جنس تعلیم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:21:00 ب.ظ ]