-
- برای یک مسئله بیش از یک راه حل وجود دارد
- قالب[۳۱] و محتوا از هم جدا نیستند به عبارت دیگر روش و محتوا از هم جدا نبوده و در شکل گیری یکدیگر تأثیر دارند.
- اهمیت دادن به تخیل
- توجه به ارتباطات بین عناصر و اجزا یک کل
- توجه به انگیزه درونی و کسب رضایت درونی
- سواد (خواندن و نوشتن) و کمیت تنها ابزار بهبود و بازسازی درک وفهم آدمی نیستند(توجه به سایر سوادها و رسانه ها و کیفیت)
- اهمیت انعطاف پذیری اهداف
- اهمیت مدت زمان لذت یک تجربه(تجربه زیبا شناختی)
مهرمحمدی(۱۳۹۰،صص۳۱-۲۶) برای بهبود کیفیت آموزش و فرایند یاددهی یادگیری یازده راهبرد زیر را با الهام از عالم هنر بر می شمارد:
- دعوت معلم به درپیش گرفتن مشی و منش معلم فکور و جرأت ورزی نسبت به تعدیل رویه های توصیه شده و تجربه شده و یا حتی عدول از آنها
- پیش بینی فرصت های یادگیری(وارزشیابی) از نوع پروژه ای یا دارای ساختار باز
- تدارک تجربه شکست برای دانش آموزان جهت فراهم کردن زمینه رویارویی دانش آموزان با مسائل واقعی زندگی
- دادن آزادی عمل به دانش آموزان در انتخاب قالب بازنمایی آنچه می دانند
- ایجاد انعطاف در برنامه درسی و گنجاندن بخش غیر تجویزی
- وارد ساختن شگفت زدگی به جریان تعلیم وتربیت و خروج یکنواختی کسل کننده از محیط مدرسه
- توجه به تأنی و تأمل در تربیت
- پایبندی به این اصل که یادگیری های بعدی از طریق اتصال به آنچه کودکان می توانند تصور کنند نه ضرورتا آنچه می دانند شروع شود.
- اهتمام به ارزشیابی کیفی بجای ارزشیابی کمی
- توام ساختن شناخت با احساس و احساس با شناخت در فرایند تدریس
- توجه به مقوله زیباشناسی و دلنشینی در ارائه دروس متفاوت از طریق اهمیت دادن به قالب بیان مقصود و اموری مانند شکل وشمایل کتاب درسی، آرایش کلاس و…
همان طور که گذشت در خصوص ارتباط بین برنامه درسی و هنر والانس بر شباهت های این دو اشاره نموده و به مجموعه اصولی جهت درک و فهم برنامه درسی به عنوان یک محصول هنری پرداخته است. آیزنر به توانایی هایی که هنرها قادر به پرورش آنها در مخاطبان خویش هستند اشاره داشته و همچنین هشت درسی که تعلیم و تربیت می تواند از عالم هنر فرابگیرد مطرح نموده است. مهرمحمدی نیز به آموزه هائی که عالم هنر برای بهبود کیفیت آموزش و فرایند یاددهی یادگیری بدنبال دارد پرداخته است و سخنان هر سه صاحبنظر و سایر افراد حاکی از کاربرد ها وآموزه های هنر برای برنامه درسی می باشد. این سخنان، هنر و زیبایی شناسی را به عنوان یکی از مبانی برنامه درسی مطرح می سازد و با این نگاه می توان مؤلفه هائی برای برنامه درسی ارائه نمود و از برنامه درسی مبتنی بر هنر و زیباشناسی سخن گفت. بدین منظور در اینجا جهت روشن شدن بیشتر ، عناصر چهارگانه هدف، محتوا، روش و ارزشیابی یک برنامه درسی را از منظر دیدگاه و هویت زیبایی شناسی مورد بررسی قرار می دهیم. و چون برخی از سایر عناصر برنامه درسی از قبیل نقش معلم، فضا، مواد و منابع وحتی زمان در روش به نوعی حضور دارند به طور جداگانه پرداخته نشده است و دلیل دیگر اینکه در ادبیات نظری این عناصر کمتر مورد توجه قرار گرفته است و پژوهش حاضر بدنبال توصیف ویژگی های آنها از منظر زیبایی شناسی و هنر است که در قسمت یافته ها بدانها اشاره شده است.
اهداف
هدف به عنوان اولین عنصر برنامه درسی بیشترین تأثیر را از مبانی برنامه درسی می پذیرد به عبارت دیگر در در برخی متون برنامه درسی ازجمله تقی پورظهیر(۱۳۸۲) از مبانی تحت عنوان منابع تعیین اهداف یاد می شود که نشان از وجود تعامل بیشتر بین مبانی و اهداف می باشد براین اساس بین زیبایی شناسی به عنوان یک مبنا و دیدگاه و اهداف برنامه درسی می توان تعامل و ارتباط برقرار نمود که به برخی از آنها اشاره می شود.
یکی از مسائلی که در قبال برنامه ریزان درسی قرار دارد این است که اهداف برنامه درسی چگونه بیان شوند یا اهداف برنامه درسی تا چه اندازه به صورت دقیق و واضح بیان شوند؟ آیا موقعی که به صورت دقیق بیان می شوند کارآیی بهتری دارند یا زمانی که به صورت دقیق و با اصطلاحات رفتاری بیان نگردیده اند؟ آیزنر در مقاله اهداف تربیتی مانع یا کمک[۳۲]؟(۲۰۰۵،صص۲۴-۱۷) بیان می کند اهداف تربیتی حداقل به سه دلیل بایستی واضح تعیین شوند:
- اهداف تربیتی زمینه تحقق هدف کلی و آرمان برنامه درسی را میسر می سازند
- انتخاب و سازماندهی محتوا را تسهیل می کنند.
- وقتی آنها با اصطلاحات رفتاری مشخص می شوند ارزیابی نتایج برنامه درسی را میسر می سازند.
اما در ادامه می گوید: این نوع اهداف آموزشی به همان اندازه که به مقاصد آموزشی کمک می نمایند می توانند با توجه به نکات زیر مضر هم باشند:
- فرایند پیچیده و پویای آموزشی نتایجی بیش از آن چه که با اصطلاحات رفتاری بیان می شود تولید می کنند.
- این نوع اهداف به محتوا و ماهیت موضوعات درسی بی اعتناست در برخی موضوعات مانند ریاضی و علوم امکان تعیین اهداف کاملاً مشخص وجود دارد اما در برخی موضوعات مانند هنر این امکان منتفی است.
- در ارزشیابی، اهداف رفتاری به عنوان ملاک اندازه گیری نتایج برنامه درسی بکار برده می شود اما کاربرد استاندارد و ملاک اندازه گیری با قضاوت متفاوت می باشد. همه نتایج برنامه درسی با استانداردها قابل اندازه گیری نیستند و نمی توان صرفاً با سنجش کمی در مورد برنامه ها قضاوت نمود برخی رشته هائی که دارای هویت کیفی هستند قابل سنجش با قواعد و ملاکها نیستند.
در رویکردهای عقلانی که تدوین اهداف دقیق آموزشی مورد تأکید قرار می گیرد این نوع اهداف معقول به نظر می رسند اما از منظر روان شناختی لزوماً کارآمدترین راه برای ادامه نیست. معلم می تواند در کلاس درس فعالیتهای منحصر به فردی انجام دهد که مفید و غنی باشند. نکته بعدی اینکه اهداف آموزشی لازم نیست قبل از انتخاب و سازماندهی محتوا تعیین شوند تولیداتی که از طریق برنامههای درسی بدیع می توانند ایجاد شوند همانند وسایلی که از طریق ابداعات هنری و علمی ایجاد می شوند دارای هدف باز[۳۳] می باشند. نظریه برنامه درسی لازم است به فرایندهای متنوع در ساخت برنامه درسی اجازه فعالیت بدهد.
موضوع بعدی در خصوص اهداف برنامه درسی از منظر زیباشناختی همانطور که در درسهای هنر به تعلیم و تربیت ازنظر آیزنر اشاره شده است توجه به تخیل می باشد در عالم هنر تخیل و خیال ورزی موجب تشویق و تقویت قرار می گیرد زیرا هنرمند در قالب تخیل موفق به بیان واقعیت هایی می شود که از عهده عالِم بر نمی آید. تخیل معرف ظرفیت فاصله گرفتن از واقعیت یا قابلیت دیدن حقایق و معانی فراتر از واقعیت های محسوس و ملموس است نه عدم توان تمیز میان امر واقعی و غیر واقعی که در این صورت یک بیماری و ناتوانی شناخته می شود(مهرمحمدی،۱۳۸۵). و همچنین تخیل، عمل یا قدرت خلق ایده ها و تصورات جدید از طریق ترکیب یا بازسازماندهی تجربه های قبلی است(افلند[۳۴]،۲۰۰۵،ص۷۵۷). به عبارت دیگر با تخیل می توان به خلاقیت و ابداع ایده های نو رسیدکه آلبرت انیشتین (به نقل از همان منبع) بیان می کند تخیل مهم تر از دانش است و منبع مهم تربیتی می باشد. یکی از توصیه های دیوئی به مدیران مدارس این است که شرایطی فراهم آورند تا تخیل کودکان در یادگیری و تدریس بکارگرفته شود(سیمپسون[۳۵] و دیگران،۲۰۰۵،ص۲۱۴).
مطلب بعدی اشکال و قالب های مختلف بازنمایی پیام می باشد. همانطور که قبلاً ذکر شد زبان ادبی و کمی تنها اشکال بازنمایی پیام ها نیستند. آیزنر(۲۰۰۵،ص۱۷۴) می گوید:« برای دریافت معنا و مفهوم یک اثر هنری باید سواد رسانه و ابزار مورد استفاده را دارا بود. همه اشکال بازنمایی داده ها و اطلاعات در شکل دادن و افزایش درک افراد مؤثرند خواه شما از داستان استفاده کنید، فیلم بسازید یا از شکل و نمودار بهره بگیرید همه آنها بدنبال تبیین و واضح سازی یک پیام به جای مبهم ساختن آن هستند».
براساس آن چه که در بالا گفته شد پرورش تخیل و ایجاد سواد رسانه ای را می توان به عنوان اهداف تربیتی از منظر زیبایی شناسی و هنر توجیه پذیر دانست و آن ها را در زمره مؤلفه های هنر و زیبایی شناسی قلمداد نمود.
محتوا
تحقق اهداف مستلزم ابزار و وسایلی است که موجبات این تحقق را فراهم می سازند. در علم مطالعات برنامه درسی آنچه موجب این امر می شود محتوا نام دارد به عبارت دیگر هر چیزی که فرصتی برای تحقق هدف می آفریند محتواست. نیکلس می گوید چیزی را به کسی باید یاد داد آن شخص دانش آموز و آن چیز محتواست(ملکی،۱۳۸۳). محتوا عبارت است از مجموعه مفاهیم،مهارتها و گرایش هایی که از سوی برنامه ریزان انتخاب و سازماندهی می شود در عین حال محتوا آثار حاصل از فعالیت های یاددهی یادگیری معلم و شاگرد را در بر می گیرد(همان منبع،ص ۶۴).