عبودیت، از آن رو راهکاری در رسیدن به ولایت تکوینی از سوی خدای سبحان است که به محبوب و معشوق شدن بنده برای خدا می انجامد. صادر کننده ولایت در کریمهای که در فرهنگ فقهی ما سجده واجب دارد به پیغامبر خود هشدار میدهد که: «نه! از او فرمان مپذیر و سجده [و نیایش] کن
و [به خداوند] تقرب بجوى.»[۵۲۴] گرچه در این آیه از سجده سخن رفته است اما منظور، همان نماز و
عبادت است. عبادت را معنای فراگیری است که شامل امتثال همه دستورات الهی میشود و میفهماند
که به راستی راه رسیدن به ولایت الهی سرنهادن همه سویه به فرمانهای مولا و کرنش در برابر
اوست.
حتی در مقابل، غائلهی کفر و شرک نیز برای تقرب جستن به خداوندگان خود، عبودیت را اصلیترین راهکار میدانستند و میدانند. «بدان که پرستش ناب از آن خداست. و کسانى که به جاى او دوستانى گرفتند [گویند:] آنان را نمىپرستیم جز براى آنکه ما را گامى به خدا نزدیک سازند. بى گمان خداوند بین آنان در [باره] آنچه آنان در آن اختلاف مىورزند، داورى مىکند. خداوند کسى را که او دروغگویی ناسپاس است، هدایت نمىکند.»[۵۲۵]
اما قرآن کریم اینگونه عبودیت را صحّه نمیگذارد و خلوص در بندگی برای خدای سبحان را مطرح میکند و شرط میداند و هشدار می دهد که «خدا را در حالى که پرستش [خویش] را براى او خالص مىدارى، بندگى کن»[۵۲۶] چرا که هر گونه چشمداشت از ناحیه عبودیتش همان و از چشم خدای سبحان افتادن همان. این گفته، در ادبیات اهل بیت رسول خدا(علیهم السلام) که همتای قرآن کریماند نیز آمده است.
۱-۳٫ فراگیر بودن معنای عبودیت در قرآن
هنر قرآن حکیم نه تنها این است که قداست ارتباط عبد با مولا را در میدان عبادت ترسیم میکند، بلکه میخواهد تمامی روابط انسانی را عبادی کرده و عبودیت محض را بر سراسر وجود انسانی حاکم گرداند.[۵۲۷] پس بندگی دارای معنای فراگیری است که همه شئون زندگی بنده را میتوان در آن جا داد. از همین روست که در توصیهخواهی ابوذر از وجود مبارک پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) وی را برای رسیدن به ولایت که کرامتی است الهی، به زهد و ورع میخوانند.[۵۲۸] البته زهد و ورع یک نشانهی ولایت الهی است. هر آنکه ولیّ خدا شد، اهل ورع و زهد است، نه اینکه هر که اهل ورع و زهد شد، ولی خدا باشد.[۵۲۹]
دگر رهنمونِ نیل به تقرب و ولایت الهی، خواستن از خدای سبحان و نومیدی از آن چیزی که در دست مردم است که خداوند به پیامبر خود میفرماید: «و چون بندگانم درباره من از تو بپرسند، [بگو:] به راستى که من نزدیکم. دعاى دعا کننده را هنگامى که مرا [به دعا] بخواند، روا مىدارم. پس باید که از من فرمان پذیرند و به من ایمان آورند باشد که راه یابند.»[۵۳۰] که از زبان بنده محض خداوند، علی(علیه السلام) چنین معنا می شود که: «نزدیک شدن به خداوند با خواستن از اوست و جای گرفتن در دل مردمان با نخواستن از آنها.»[۵۳۱] قرآن کریم نیز ما را به بخشایش خداوند رهنمون است آنجا که میفرماید: «و از خداوند از بخشایش او بخواهید. خداوند به همه چیز داناست.»[۵۳۲] خواندن و خواستن خدای سبحان که البته هر کدام معنای ویژه خود را میدهد به راستی به این معنایند که: تو مولا هستی و من بنده توام، تو مطلقی و من نیازمند به تو، و این عین عبودیت است. گذشته از اینکه دعا، یعنی خواندن یا خواستن از خدا، حقیقت عبادت است[۵۳۳].
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود[۵۳۴]
پس بندگی محض، یکی از پلهها یا نخستین پلهای است که قرآن کریم برای تقرب عبد به معبود و محب به محبوب فرا روی بنده نهاده تا به آسمان ولایت بار یابد و کارکردهای شگفت قرب به حق نمایان شود.
۱-۴٫ ظهور آثار قرب به حق(نوافل و فرائض) از نگاه قرآن
گر چه در قرآن کریم با این واژه های خاص از آن دو قرب سخنی نرفته است اما بر اساس سنجهای که روایات این باب دست میدهد میتوان آیات پرشماری از قرآن کریم را نشان کرد که گویای دست یافتن صالحانی به این دو جایگاه بلند است. چرا که اگر قرب نوافل را جایگاهی بدانیم که خدای سبحان به بنده این اجازه را بدهد که به نام خود و به گونه ای بسته به توانایی انسانیِ خویش، امر خارق عادتی را آشکار کند و گوش و دست و دیده او و همه هستی او، علم و قدرت و خواست و صفات خداوندی شود از این رو میتوان همه معجزات پیامبران و کرامات اولیای الهی را نشانی از دست یازی آنان به قرب نوافل دانست.[۵۳۵] برای نمونه، معجزات عیسای مسیح(علیه السلام) را میتوان ظهور قرب نوافل در یک پیامبر به شمار آورد.
هنگامی که خود میفرماید: من براى شما از گل، چون شکل پرنده مىسازم، آنگاه در آن مىدمم و به حکم الهى پرنده مىشود. وی افزون بر آفرینش پرنده، به درمان دردهای بیدرمانی چون کوری مادرزادی، پیسی و زنده کردن مردگان میپرداخت. و نیز از آنچه دیگران در خلوت میخورند و ذخیره میکنند آگاهی میداد.[۵۳۶]
همچنین فرستادن پیراهن توسط یوسف پیامبر(علیه السلام) و بینا شدن دیده نابینای پدر و نیز آگاهی دادن یعقوب پیامبر(علیه السلام) در سرزمین فلسطین از به مشام رسیدن بوی جامه فرزند از مصر[۵۳۷]، هر دو از این نمونهاند. چنانکه روان شدن و لنگر انداختن کشتی نوح با گفتن «بسم الله»[۵۳۸] و به در آمدن ماده شتر از دل کوه به دعای صالح(علیه السلام)[۵۳۹] و فراخوانی ریزهریزههای مرغان در هم آمیخته، به زنده شدن با ندای ابراهیم خلیل(علیه السلام)[۵۴۰] و همنوایی کوه و مرغان هوا در تسبیح با داوود و نرم شدن آهن برای او[۵۴۱] و رام شدن تندباد برای سلیمان و همزبانی و سخن کردن وی با مرغان و جنبندگان و تسخیر جنّیان و بهکارگیری آنان و فراهم شدن قلعهها و تمثالها و کاسهها و دیگها و کالاهای شگفت آور و دربند بودن همه برای او[۵۴۲] و بر بلندای همه آن حیرتآورها دو نیم شدن ماه به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و کشتهشدن و شکستخوردن لشکر دشمنان اسلام با پاشیدن مشتی خاک به سوی آنها درجنگ بدر[۵۴۳] و…، همه، نمونههایی ازآشکار شدن صفات فعل خداوندی و به بارنشتن جایگاه قرب نوافل دربندگان خداست.
داستان آصف برخیا و آوردن تخت پادشاهی ملکه سبأ به کمتر از یک چشم به هم زدن، به نزد سلیمان نبی(علیه السلام)[۵۴۴] نمونه ای از کرامت یک ولیّ خداست چنانکه فرو ریختن رطب تازه از درخت خشک به تکان دادن مریم[۵۴۵]، مصداقی از ظهور آثار قرب نوافل در یک زن به عنوان ولیّ خداست.
نکتهی قابل یادکرد در اینجا این است که البته خدای عادل و لطیف هرگز کوشش هیچ تلاش را بیپاسخ وانمینهد و بر همین اساس بر کارهای سختگیرانه و ریاضتهای بیرون از چارچوب شریعت نیز اثر وضعیای بار نموده است و برای اینان شدنی است که در جهان مادی تصرفاتی داشته باشند و به انجام کارهای خارق عادت ـ و البته نه معنای کرامت ـ بپردازند و قدرت نمایی کنند اما این را هم باید در نظر داشت که کارهای آنان هیچگاه همراه با ادعای نبوت و یا رسیدن به جایگاه ولایت الهی نیست و از این دو قرب، طرفی نبستهاند و نیز اینکه توان همآوردی با معجزه پیامبران و کرامات اولیای الهی را نخواهد داشت، مرتاضان و هر که از دایره ولایت الهی به در است اوج کارش تصرف در عالم ملکوت است اما به جبروت و بالاتر دسترسی ندارند چرا که آنان شیاطین انسانی هستند و اجازه ورود به معرکه آسمانِ اولیا را ندارند[۵۴۶].
«توحید ذاتی و شهود ذات میوه قرب فرائض و تقرب به اسما و صفات الهی و بار یافتن به توحید افعالی ثمره قرب نوافل است.»[۵۴۷]
این بود پلهی نخست نردبان صعود به جایگاه ولایت از دید قرآن کریم، و پس از آن، سکوی معرفت است که آدمی را برترین مخلوق هستی و جانشین خداوند میکند.
۲٫ معرفت شهودی
واژهی علم از پایهایترین و پرکاربردترین واژه های وحیانی قرآنی است، چرا که مقدمهی ایمان و عمل به خواسته های پروردگار جهانیان است. البته پیشدرآمد بودن دانش بر ایمان، به گونه حصولی علم برمیگردد، که به گاهش به مراتب داشتن علم و گونههایش خواهیم پرداخت. ۸۵۴ نوبت در ۷۲۶ آیه در گستره ۸۵ سوره قرآن آمده است. دانش و شناخت، امری است که سنجهی ارزشگزاری آدمیان است بهویژه آنگاه که معرفت حضوری و شهودی بوده باشد که در فرهنگ قرآن کریم اینگونه شناخت باارزش، پس از بندگی و کرنش در برابر آفرینندهی هستی و عالم به آن، دست میدهد و به راستی عبودیت پلهای است در رسیدن به دانش شهودی چرا که این گونه علم، الهی است و ناپاک را بدان راه نخواهد بود. پوشیده نیست که معرفت دارای مراتب است و هر کس به اندازه ظرف وجودی خویش از آن برمیگیرد و بیگمان برترین کس در این زمینه، آن است که ظرفی بزرگتر داشته باشد.[۵۴۸] برخی بیشتر و شماری کمتر پیاله خویش را به زیر آب میزند اما به هر روی هر آنکه، اندکی از این علم ویژه را دارا باشد توانایی کارهای شگفت مییابد. و البته همه از فضل پروردگار است[۵۴۹] چرا که همه گنجینههای همه چیز به نزد اوست.[۵۵۰]
دومین ایستگاه و محوری که قرآن کریم برای رسیدن به جایگاه ولایت الهی ترسیم نموده است علم است و معرفت، آن هم به معنایی که خواهیم گفت. اما بنمایهی ارزشداری دانش را خداوند متعال در قرآن کریم اینگونه یاد می کند که: «اَللهُ الَّذی خَلَقَ سَبعَ سَماواتٍ و منَ الاَرضِ مِثلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَمرُ بَینَهُنَّ لِتَعلَموا اَنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شیءٍ قَدیر واَنَّ اللهَ قَد اَحاطَ بِکُلِّ شیءٍ عِلما : خداوند کسى است که هفت آسمان را آفریده و از زمین [نیز] مانند آنها را [آفریده است]. فرمان [خداوند] بین آنها (آسمانها و زمین) فرود مىآید تا بدانید که خداوند بر هر کارى تواناست. و آنکه خداوند در دانش بر همه چیز احاطه دارد.»[۵۵۱] در این آیه هدف آفرینش مجموع نظام کیهانی که انسان نیز جزئی از آن است، معرفت بشر به قدرت نامتناهی و علم نامحدود خداست؛ این دو یعنی انسان و نظام کیهانی در ذات عین هماند، اگرچه به دید مفهومی با هم متفاوتاند، زیرا نامحدود تعدّدپذیر نیست.
۲-۱٫ بخشی از دانش کتاب «علم من الکتاب»
در کریمهای از قرآن کریم آمده است که یکی از دستیاران سلیمان پیامبر(علیه السلام) به نام «آصف بن برخیا»[۵۵۲] کاری شگفت از خود نشان داده است البته در اینکه این شخص، که بوده است گفتارهای گوناگونی است از جمله اینکه:. آن شخص خضر، جبرئیل، فرشتهای تایید شده از سوی خداوند است و حتی خود حضرت سلیمان نیز احتمال داده شده است چرا که ایشان سبب انجام این کار شگرف بوده است.[۵۵۳] در تفسیری دیگر آمده که برخى گفتهاند: کسى که اسم اعظم را میدانست انسانى بود بنام «بلخیا» و شماری گفتهاند: اسطوم و عدهای گفتهاند: خضر است. بعضی گفتهاند: جبرئیل است که به اذن خداوند در فرمان سلیمان بود. برخى میگویند: خود سلیمان است که میخواست نعمتهاى خدا را بر خود نشان دهد. ولى این، سخنی دور از واقع است و مفسران چنین قولى را نپذیرفتهاند.[۵۵۴] اینها وجوهى هستند که بر هیچیک از آنها دلیلى نیست. آن چه در میان تفاسیر و کتابهای داستانهای پیامبران خدا در قرآن به چشم میخورد همان «آصف بن برخیا» است، مردی از صالحانِ گروه بنیاسراییل، که خداوند از نزد خویش به او علمی- علم لدنّی - را ارزانی داشت.[۵۵۵] در احادیث پرشماری از اهل بیت(علیهم السلام) آمده است که آن کس، آصف بن برخیا بوده چنانکه در کتاب «منهج الدعوات»[۵۵۶] روایت شده و در دعاى «علوى مصرى» آمده که «الهى و اسئلک باسمک الذى دعاک به آصف بن برخیا على عرش ملکهی سبأ» و در «عیون اخبار الرضا»[۵۵۷] از حضرت امام موسى کاظم(علیه السلام) در لابهلای حدیث بلندی روایت کرده است که «انى ادعو اللَّه عز و جل باسمه العظیم الذى دعا به آصف».[۵۵۸] افزون بر این، گفتارهای فراوان مفسران بر یافتن مصداق دارنده آن کرامت، سخن چندان ضروری نمینماید. به هر روی، هر چه باشد و آن شخص، هر که بوده باشد، از اینکه آیهی مورد بحث را بیعطف بر پیش از خود آورد و آن را از ما قبل جدا ساخت، براى این بود که درباره این عالِم که تخت ملکه سبأ را به پیشگاه پیامبر خدا حاضر نمود، آن هم در زمانى کمتر از زمان فاصلهی میان نگاه کردن، اعتناى بیشترى دارد و همچنین به علم او اعتنا ورزید.[۵۵۹]
در جمله «کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى] داشت، گفت» مقابلهاى با جمله پیشینش به کار رفته و این مقابله، رهنمون است بر اینکه دارندهی بخشی از علم کتاب، از گروه جن نبوده، بلکه از جنس آدمی بوده است، روایاتى هم که از پیشوایان از اهل بیت(علیهم السلام) در این باره رسیده آن را تأیید مىکند[۵۶۰] یعنی آیهی پیش از این کریمه، سخنی را میگوید که میرساند توانایی جنیان در قدرت نمایی، به پای نیروی شگفت اولیای الهی که برگرفته از ولایت خداست نمیرسد افزون بر این، واژهشناسان و در پی آن، مفسران[۵۶۱] نیز عفریت را در آیه پیشین خبیث و مارد وشریر دانستهاند و بر ایناند که او نیرومندی از گروه شیاطین بود که خداوند او را برای خدمت به سلیمان(علیه السلام) مسخر نموده[۵۶۲] البته او سرکش و دیوی پلید و ناخوش[۵۶۳] در میان جنیان بود و این، سخنی بیش از این را میفهماند و آن اینکه نیروی او شیطانی بوده و با بندگی خدا به ولایت تکوینی ربانی بار نیافته است تا از این رهگذر کراماتی از وی سر زند.
قرآن کریم علت توانایی این ولیّ خدا، آصف، بر این کار را، دانایی و دارایی بخشی از دانش کتاب میداند: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ َ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی: کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى] داشت، گفت: من پیش از [یک] چشم به هم زدنت آن را نزد تو مىآورم. و چون آن را در نزد خود مستقر یافت، گفت: این از فضل پروردگار من است.»[۵۶۴]
سخن در این است که منظور از «الکتاب» در این کریمه چیست که دانایی و دارایی آن، مایهی توانایی بر انجام امور خارق عادت و کرامات میشود و جناب آصف، خود میگوید: من تخت بلقیس را پیش از چشم بههمزدنی به نزد شما خواهم آورد.
نکتهی دیگری که در آیه، خودنمایی میکند این است که: گویا کننده کار شگفت، خود، آگاه به توانایی بر انجام چنین کاری است.
آنچه در اینجا دارای اهمیت است مضافالیه واژهی علم است یعنی دانش به چه چیز تعلق گرفته است. به عبارت دیگر،در این ترکیب خاص، واژه «الکتاب» به چه معناست؟ «کتاب» و ریشه آن «ک ت ب» نیز از واژه های پرشمار کتاب خداست.
در پارهای از روایات، «علم الکتاب»، به «لا رطب و لا یابس»[۵۶۵] معنا شده[۵۶۶] و در برخی از روایات علم الکتاب را «دانش هزار کتاب از کتابهای پیامبران پیشین و قرآن» دانسته[۵۶۷] و به گفته برخی گفتارهای مفسرانی چون ابن عباس و قتاده، منظور از علم کتاب «دانش اسم اعظم خداوند» است که با دانستن و خواستن از خداوند با این نام هر خواستهای به اجابت خواهد رسید[۵۶۸] و در برخی تفاسیر عرفانی «علم من الکتاب» که اندکی از دانش قرآن است را به «دانش تنزل یافته قرآن یعنی فرقان» معنا کردهاند که به صورت کتابهای آسمانى یا به صورت شرایع الهى در مىآید.[۵۶۹] و پاره ای از مفسران، کتاب را «معارف الهی و اسرار و حقایق» گرفتهاند که از اطلاق «علم الکتاب» در جستار پس از این، میتوان دانست که در این جا آصف از «پارهای از حقایق بهگونه مبهم» بهرهمند بوده است نه بر همه آنها.[۵۷۰] پس مفسران در اینکه این علم، چه بوده، اختلاف کردهاند، و گذشت که شماری گفتهاند: آن علم، دانستن اسم اعظم بوده است. سخنانى دیگر از این قبیل نیز هست که البته در گفتاری با عنوان «اسم اعظم» اندکی بدان میپردازیم.
البته به یقین حضرت سلیمان(علیه السلام) از دانستن و انجام اینگونه کارها ناتوان نبوده، که خود به اذن خدا این علم و نیرو را بدانها عطا نموده است و در روایات نیز این سخن بازگو شده است.[۵۷۱] در کریمهی مورد بحث واژه «علم» را بهگونه نکره آورده و فرموده: «علم من الکتاب» یعنى علمى که با الفاظ نمىتوان معرفیاش نمود. و مراد از کتابى که این قدرت خارقالعاده، پارهاى از آن بود، یا «جنس کتابهای آسمانى» است و یا «لوح محفوظ» و علمى که این عالم از آن کتاب گرفته، علمى بوده که راه رسیدن او را به این هدف آسان مىساخته است.[۵۷۲]
آنچه در اینجا سخن کردیم درباره ولیّای بود که پارهای از دانش کتاب را داشت و خداوند در قرآن علم او به کتاب را مایهی انجام کرامت و امور شگفتآور دانست. اینک به آیه و مسئلهای در کتاب آسمانی اسلام خواهیم پرداخت که در آن، توانایی «دارندهی دانش همه کتاب» بررسی می شود.
۲-۲٫ همهی دانش کتاب «علم الکتاب»
با آشکار شدن فضای کلی بحث در این عنوان، به وسیله جستار گذشته، سخن قابل یادکرد این است که بیشتر یا همه مفسران سنی و شیعه و گرایشهای گوناگون آنها، همانند جستار «علم من الکتاب» بیدرنگ در پی یافتن مصداق کسیاند که «همه علم کتاب» و یا همان «علم همه کتاب» به نزد وی است. از گفتارهای فراوان در نگاشتههای تفسیری و نیز روایی دست میدهد که چهار گزینه از گفتههای دیگر پررنگتر می کند و صاحب آن احتمال، دارنده همه علم کتاب است که ایناناند: «مؤمنان یهود و نصارا»، «عبدالله بن سلام»، «همه مؤمنان به یکسره» و «علی بن ابی طالب(علیه السلام)». گویندهی همان احتمالات یعنی مجاهد، قول دیگری را نیز مطرح نموده که مصداق آیه، خداوند باشد ولی این سخن غفلت بزرگی است چرا که اگر مصداق «من عنده علم الکتاب» در این جا خداوند باشد تنها، تکرار است و از درستی لفظ و معنای جمله بیرون میشود.[۵۷۳] البته این سخنان و هر کدام از احتمالات چهارگانه را در جایی میشود به عنوان یک گزینه به حساب آورد که با خوانش حرکت بالای واژه «من» و نیز نشان زبر «عنده» خوانده شود یعنی تلاوت کنیم: « مَنْ عِنْدَهُ». و اگر جز این قرائت باشد یعنی «من» را با کسره و «عنده» را نیز با حرکت زیرین بخوانیم و بگوییم: «مِنْ عِنْدِهِ» گزینه های جز خداوند نادرست خواهد بود.
اما اینکه آن شخص عبدالله بن سلام باشد نیز ناروا است زیرا که وی پس از مکه اسلام آورده و این سورهی مبارکه و آیهی کریمه، در مکه فرود آمده است[۵۷۴] پس چگونه میتواند آیهای این چنین، در مورد کافری مسلمان نگشته، فرود آید.[۵۷۵] این پاسخ را در روایات پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نیز یافت میشود.[۵۷۶]
در مورد اینکه مصداق آیهی شریفه، «مؤمنان یهود و نصارا» باشد نیز در تفاسیر به جز یادکرد نامشان دلیل و یا مستندی استوار آورده نشده است. احتمالات دیگری نیز در مصداقیابی برای آیه شریفه یاد کردهاند مانند: «سلمان فارسی» (رحمه الله)، «الجارود»، «تمیم الداری»[۵۷۷] و دیگران، که نیازی به یادکرد آنان دیده نمیشود، چه اینکه نه این گفتار کوتاه جای بیان نام آنان است و نه جایگاه آنان در اندازه مقام «همه علم الهی». نگارنده نیز در مقام جستجوی صغروی در این گفتار نیست و این باب را نیز به خاطر پرداختن فراوان مفسران بدین مطلب، گشود. اما به گواهی بسیاری از مفسران سنی و شیعی و بازگویی سخنان رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت ایشان مصداق «من عنده علم الکتاب» علی بن ابیطالب(علیه السلام) است چنانکه مصداق دارندهی «علمٌ من الکتاب» نیز در روایات، «آصف بن برخیا» شناسانده شده است. سرآمد همه روایات حدیثی است که هر دو گروه مسلمانان بازگو کردهاند. شیخ صدوق با اسناد دادن این روایت به ابیسعید خدری آن را اینگونه آورده است که وی میگوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پرسیدم که در مورد مصداق آیهی شریفه چه میفرمایید؟ یعنی کسی که علم کتاب نزد اوست کیست؟ ایشان در پاسخ فرمودند: آن شخص، برادرم علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.[۵۷۸] از آنجا که خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه، نور واحد و حقیقتی یگانه هستند دارا بودن همه علم کتاب را میتوان به همه پیشوایان و چهارده نور معصوم(علیهم السلام) نسبت داد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در حدیثی این سخن را تأیید میفرمایند: «دانشی که آدم(علیه السلام) با آن از آسمان به زمین فرود آمد و نیز همه آن چه پیامبران تا خاتم آنان بدان از دیگران برتری داده شدهاند در خاندان خاتم پیامبران است.»[۵۷۹]
جناب آلوسی از مفسرین برجستهی سنی مذهب نیز در تفسیر «روح المعانی» با طریقی دیگر همین سخن را با زیادهای از ابی سعید خدری بازگو میکند که وی گفته است که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مورد کیستی مصداق آیهی «علم من الکتاب» پرسیدم فرمودند: آن شخص، وصی برادرم سلیمان پسر داوود بود و به دنبال آن باز ابیسعید میگوید: پرسیدم که در مورد گفته خداوند که فرمود «و مَن عنده علمُ الکتاب» چه میفرمایید، ایشان فرمودند: او برادر من علی بن ابیطالب(علیه السلام) است.[۵۸۰] این حدیث را گروهى از مفسران و علماى اهل سنت به همین عبارت یا شبیه آن را در نگاشتههای تفسیری خویش آوردهاند.[۵۸۱] با صرف نظر از داشتن ارزش معرفتی و نداشتن آن، این سخن که به راستی مصداق این جمله از آیهی کریمه کیست یا کیان اند و نیز با اینکه قرار بر این است که تأویل گرایی نکرده باشیم، این سخن تاب گفتن در این مجال را دارد که روایات در نوشته های حدیثی و مفسران هر دو فرقه سنی و شیعه، به بیش از حد تواتر می رسد در اینکه کسی که «همه علم کتاب» به نزد اوست علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است و به زبانی میتوان گفت: انکار این سخن از اثباتش بسیار دشوارتر است.
در گفتار پیشین کسی که دارای بخشی از علم کتاب بود را توانای بر انجام امور خارق عادت شناختیم اینک سخن درباره آنی است که دانای همه علم کتاب و دارای همه حقایق هستی است. «وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ: و کافران مىگویند: تو رسول [خدا] نیستى. بگو: خداوند [به عنوان] گواه میان من و شما کافى است. و کسى که علم الکتاب به نزد اوست [بس است].» [۵۸۲]
سخنی که در اینجا مناسبت و تاب گفتن را دارد تفاوت و مقایسه بخشی از علم کتاب با همه علم کتاب است در روایات نیز در جاهای گوناگون، به گونه مستقیم و غیر مستقیم به روشنگری در این مسئله پرداخته شده است. در روایات بسیاری آمده است که اسم اعظم خداوند ۷۳ حرف است و آصف بن برخیا که آن کار خارق عادت و کرامت بر دستش جاری شد تنها یک حرف از آن را دارا بود اما نزد ما اهلبیت(علیهم السلام) ۷۲ حرف از اسم اعظم الهی وجود دارد و یک حرف از آن نیز ویژه ذات حق تعالی و در علم نهانی اوست یعنی کسی بدان راه و دسترسی ندارد.[۵۸۳] روایتی نیز وجود دارد که مقام علم لدنی پیامبر گرامی اسلام(علیهم السلام) و فرزندان ایشان را با تمامی پیامبران به سنجه میگذارد و میگوید: خداوند به همه پیامآورانش، بخشی از علم را ارزانی داشت جز پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) که همه علم را به ایشان بخشید پس در مورد آن پیامبران فرمود: «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء: و بر تو کتاب [آسمانى] براى روشن ساختن هر چیزى و راه نمودن و رحمت و مژده دادن مسلمانان نازل کردیم»[۵۸۴] و «وَ کَتَبْنا لَهُ [ لموسى ] فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ: و در لوحها از هر چیزى براى پند و بیان همه چیز، براى او نوشتیم»[۵۸۵]، «و قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ: کسى که به نزدش علمى از کتاب [الهى] داشت گفت…»[۵۸۶] ولی نفرمود «علم الکتاب: دانش همه کتاب»[۵۸۷] به نزد اوست و چیزی از همه علم کتاب به زبان نیاورد و این نعمت بزرگ خدا، به همه پیامبران عطا نشد، آنگاه در مورد محمد(صلی الله علیه و آله) فرمود: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا: آنگاه کتاب [آسمانى] را به آنان به ارث دادیم که از [میان] بندگانمان برگزیدیم»[۵۸۸] در اینجا امام باقر(علیه السلام) آگاهی میدهند که این، همه علم است و ماییم که «برگزیدگان» هستیم و اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «پروردگارا، به من دانشى بیفزاى.»[۵۸۹] نیز مقصود، همین فزونیای از دانش است که در نزد ماست و کسی از از اوصیا و پیامبران و فرزندانشان، جز ما، آن را ندارد و بدین علم است که رخدادهای مصیبتوار و خوابها و فصلالخطاب[۵۹۰] در کارها را میدانیم سپس حضرت امام باقر(علیه السلام) کریمهی «و هنگامى که پروردگارت از پشتهاى بنى آدم، فرزندانشان را بر گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت [و فرمود:] آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا [هستى.] گواهى دادیم. که [مبادا] روز قیامت بگویید، ما از این [حقیقت] بى خبر بودیم.»[۵۹۱] را تلاوت فرمودند.[۵۹۲]
کوتاهسخن اینکه: ولایت تکوینی - از عبودیت و در طول آن، معرفت - دارای مراتب گوناگونی است که کاملترین و بالاترین و برترین آن مراتب، برای پیامبر ما، بزرگترین فرستاده خداوند(صلی الله علیه و آله) و نیز برای پیشوایان از اهلبیت(علیهم السلام) است پس به حکم خدا توانِ دستکاری در همه عالم تکوین را به یکسره دارند.[۵۹۳]
چنانکه قیاس منطقی نیز گویای این است که هستی به یکسره باید در ید قدرت چنین آدمی باشد، کتاب تدوین و تکوین عالم را در مشت خود داشته باشد و نمایندهی آنکه «أُمُّ الْکِتابِ»[۵۹۴] نزد اوست باشد و آنکه دارنده این ولایت شد نیز کارهای دارندهی ام الکتاب را بتواند انجام دهد.
گفته شد که معرفت، دارای مراتب است و شیوه های دستیازی به آنها نیز گونههای متفاوتی دارد. یکی از راههای معرفتزای شهودی، آموزش حقایق هستی به وسیله خود خداست که هر دارندهی دانش شهودی بدین مرتبه شکوه نمییابد.
۲-۳٫ تعلیم اسمای الهی به دست خدا
جز خداوند و آن کس که خدا او را آگاه به علوم الهی کرده است هیچکس توانا بر پرورش و تدبیر امور عالم و آدم نخواهد بود چرا که جز او کسی بر اسرار عالم و آدم و انجام نهایت آن دو آگاه نیست. از دلایلی که بر ربوبیت خدای سبحان و شایستگی او برای ارائه برنامه جهت تدبیر و تربیت انسان اقامه شده است استفاده می شود که تنها خدای سبحان، توانا و پرورنده هستی است چنانکه عیسای مسیح(علیه السلام) فرمود: «بى گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش کنید. این است راه راست.»[۵۹۵]
در این مدرسه افزون بر اینکه تعلیم یادشده، آموزشی مینایی و از آموزگاری مطلق است دانش اندوز، جنس آموزش و چگونگی و حجم داده های آن نیز با تعالیم عادی دنیایی همانند و نیز همسان نیست سخن برتر اینکه مورد آموزش نیز چیز دیگری ورایِ از سلسله گفتارها و مفاهیم عقلی و نقلی است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَهِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ: و [خداوند] همه نامها [ى آفریدگان] را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت، آن گاه فرمود: اگر راستگویید، مرا به نامهاى اینها خبر دهید.»[۵۹۶]
سخن راندن و تحلیل محورهای نُهگانه در گفتار بالا مینمایاند که چه گونهای از آموزش است که به ولایت تکوینی و تصرف دانشآموخته، در عالم می انجامد.
۲-۳-۱٫ تحلیل فضای گفتوشنود خدا و فرشتهها
بررسی فضای گفتوگوی خدا و فرشتهها نشانگر این است که مطلب در یک فضای مقایسه ای بین آدمی و فرشتگان درگاه حضرت حق، آن هم توسط خدای سبحان انشا شده است و برون از قیل و قال دنیایی است چرا که در پی این کریمه، عبارتی است «اگر راستگویید.[۵۹۷]» که به ادعای نادرست فرشتگان اشارت دارد زیرا که فراخواندهی آنها به همراه لازمهی آن، که علم است نمیباشد،[۵۹۸] «گفتند: آیا کسى را در آنجا مىگمارى که در آنجا فساد کند و خونها بریزد، حال آنکه ما با ستایش تو تسبیح مىگوییم و تو را پاک مىشماریم؟ فرمود: به یقین من چیزى را مىدانم که شما نمىدانید.»[۵۹۹] و حتی این داستان، پیش از آفرینش انسان و لوازم و متعلقات دنیایی اوست بنابراین فضای آموزشی، یک محیطِ یکسره فراحسی است.
۲-۳-۲٫ بررسی کیستی آموزگار اسمای الهی و دانشاندوز رهیافته به ساحت حق
آموزگار در این نوع آموزش کسی است که دانایی او عین همان دارایی اوست، که همه صفات او عین ذات اوست. در این راه مسافران سفرهای چهارگانه[۶۰۰] همان انسانهای کامل رهیافتگان این کویند و در این قافله، انبیا چون ساربانان و نگاران به مکتب نرفته و خط ننوشتهای هستند که به غمزهای مسئله آموز صد مدرس شدند. آدمی را او به خود اسما نمود دیگران را از آدم اسما میگشود[۶۰۱]