تا ز آلودگی نگردی پاک
نگذری از بسیط خطّه خاک
شاعر با هشدار و تحذیر بیان می دارد : او تا کی می تواند این چنین زندگی کند ؟ آیا او نمی داند که چه در پی است ؟ هیچکس از ساعت اجل در امان نیست . آیا می پندارد که برای همیشه زندگی خواهد کرد ؟ ولی هر آن کس که پای به این سرای فریبکار می نهد ، تا پایان او گور خواهد بود .
تا بکَی تو چنین بخواهی زیست
می ندانی که در قفای تو چیست
راست بشنو که در جهات جهان
از اجل کس نیافتست امان
تو چه گوئی ابد بخواهی ماند
نامه مرگ خود نخواهی خواند
هرکه آمد در این سرای غرور
همرهش محنتست و منزل گور
چرا که هر جانی مرگ را خواهد چشید ( کل نفس ذائقۀ الموت ، قران ۵۷/۲۹ ، عنوان ۳۵ ) کجایند پیامبران ، مسیح ، موسی ، آدم ، شیث ، نوح و ابراهیم ، یونس ، لوط ، یوسف ، و یعقوب ، صالح ، هود ، یوشع و ایوب ؟ کجاست خاتم پیامبران و چراغ رسل ( محمد ص ) کجایند ابوبکر ، عمر ، عثمان و علی ، این شیر خدا و کجایند عارفانی چون بشر حافی ، بوسعید ، شبلی و شیخ بایزید و شاهان جهان جمشید ، هوشنگ و فریدون ، منوچهر ، ایرج ، نوذر ، بهمن ، کیقباد و اسکندر ؟ کجایند گردن کشان تهمتن ( رستم ) و گیو ، گودرز ، طوس و بیژن ، سام دستان ( زال) ، نیرم ( نریمان ) ، همه درون خاک خفته اند ، برخی شاد و برخی غمناک .
۵-۳-۴ درباره عشق
در این بیت اخلاقی شاعر می گوید : اگر انسان حیات ابدی بخواهد ، باید برخیزد و همراهی عشق را بجوید آرزوی داشتن عشق ، بهترین شعار و نشان رهرو است ، سّر عشق نمی تواند به زبان گفته شود و هر چه بگویند که عشق این است ، صفت عشق چیز دیگری است . عشق سه حرف عین ، شین و قاف نیست ، بلکه سّری است که در این سه حرف نهفته است .که سخن گفتن از آن امتیاز ویژه ی دل است . عاشقی قصّه و حکایت نیست در این ولایت عشق بازی وجود ندارد . عالم عشق جهانی دیگر است و آن برتر از همه امیال به عالم گِل است ، عشق در هر جایی فرود نمی آید ، ولی ( حجره خاص ) خود را در دل دارد مرکب او تیز پر و هر زمان در جایی دیگر است . و هر کس که با عشق هم عنان شود منزل او در آن سوی جهان می باشد . دلی که از عشق بویی ندارد از سنگ است ، هر چند که شخص نباید فقط از عشق بگوید بلکه می باید برخیزد و دل را به آب صدق بشوید تا دل را به آیین دین از خبث هوی پاک گرداند و آنگاه عشق بازی کند . انسان با عشق بازی می کند ولی عشق بازی نیست ، هوس بهتر از عشق نیست . کسی که در راه عشق مات شده است در ( جهان کمال ) حیات را بدست آورده است .
فی العشق
گر حیات ابدی همی خواهی
خیز و با عشق جوی همراهی
رو دم از عشق زن که کار اینست
رهروا نرا بهمین شعار اینست
هر چه گوئی که آنچنان باشد
صفت عشق غیر آن باشد
عشق را عین و شین و قاف مدان
بلکه سریست در سه حرف نهان