قانونگذار انگلیس با وضوح بیشتری نسبت به صحت قرارداد بیع با ثمن شناور قانون وضع کرده است.زیرا به موجب ماده ۸ قانون بیع کالا مصوب ۱۹۷۹ امکان دارد که ثمن قرارداد به صورت شناور و مفتوح باشد، تا با شیوه مذکور در قرارداد ، ثمن قطعی تعیین شود یا ثمن با ارزیابی شخص ثالثی معین گردد یا بالاخره از راه قیاس با سایر معاملات جاری بین طرفین مشخص گردد.
بنابراین با بررسی مقررات فوق الذکر می توان سه اصل را در قرارداد بیع استنباط نمود: یکی اصل تعیین قطعی ثمن که در هنگام قرارداد مشخص میشود و طرفین بر مبنای آن اقدام میکنند. دیگری تعیین ثمن از طرف شخص ثالث میباشد که شخص ثالث ممکن است کارشناس متخصص مورد قبول طرفین یا داور مرضی الطرفین آنها باشد.
در نهایت اصل ثمن متعارف است و در موقعی اعمال می شود که شرط ضمنی یا صریحی در قرارداد بیع طرفین یا رویه متداول آنها وجود نداشته باشد.
بنابراین بر اساس قانون بیع کالای انگلیس که جانشین قانون بیع کالا مصوب ۱۸۹۸ شده و ابتدا تعیین و پرداخت ثمن را مانند هر سیستم حقوقی دیگری بر عهده خریدار می گذارد. و این تعهد معمولاً وجه نقد است. در عین حال ممکن است تعیین عوض عقد بیع به روش مذکور در قرارداد موکول شده یا اصولاً با توجه به معاملات قبلی آنها مشخص شود[۴۲].
بدیهی است که قرارداد و تعیین ثمن آن به یکی از شیوه های فوق، منوط به انعقاد قرارداد بیع است و چنانچه انعقاد آن محرز و مسلم نباشد، بحث از ثمن و شیوه تعیین آن هم بی فایده خواهد بود. هنگامی که وجود قرارداد با توجه به اوضاع و احوال محرز شود دیگر نباید تردید نمود که ثمن باید در آینده تعیین شود و وجود ثمن را نباید از شرایط وقوع و احراز عقد بیع به حساب آورد. این موضوع خصوصاً در قراداد هایی که اجراء شده و کالا به خریدار تحویل داده شده بیشتر عملی می شود. وچنانچه ثمن در قرارداد مشخص نشده باشد طرفین، رویه معمول و متعارفی را در تعیین ثمن بکار برند و در معاملات بعدی از ذکر ثمن خودداری کنند، ثمن شناور به طور تلویحی همان ثمن متداول بین طرفین محسوب خواهد شد. شاید گفته شود که در اینجا با توجه به معاملات سابق، ثمن از اول مشخص و معلوم بوده است. اما در بحث ثمن شناور آنچه که مبنای عمل است اینکه ثمن در زمان انعقاد قرارداد مشخص نباشد و چنانچه طرفین قرارداد در این حالت نتوانند با توجه به معاملات سابق میزان ثمن را مشخص و تعیین کنند،بر اساس ماده۲-۸ باید ثمن متعارفی پرداخت شود. بنابراین بر اساس مقررات موجود در حقوق انگلیس اصل ثمن متعارف بعنوان راه حل نهایی در تعیین ثمن شناور می باشد.
همچنین در حقوق انگلیس پیش بینی شده که گاهی تعیین ثمن به توافق بعدی طرفین یا اراده یکی از آنها واگذار شود، در این حالت نیز پس از احراز سایر شرایط صحت معامله و با توجه به اصل صحت معاملات، به ویژه در مواردی که تمام یا قسمتی از آن اجراء و کالا تحویل شده باشد ثمن متعارف، ثمن معامله تلقی خواهد شد. بنابراین چنانچه ثمن متعارف تعیین نشود شرایط بطلان یا فسخ معامله بوجود خواهد آمد.
طرفین می توانند تعیین ثمن را به ارزیابی شخص ثالثی واگذار کنند. در این صورت شخص ثالث که میتواند متخصص(کارشناس)یا غیر متخصص(داور)باشد ثمن را با توجه به اطلاعات شخصی خود یا با نظر خواهی از کارشناس تعیین کند.
اگر توافق برای فروش کالا ،به شرط اینکه ثمن با ارزیابی شخص ثالث معین گردد،منعقد شود ولی شخص ثالث نخواهد یا نتواند ثمن را تعیین کند قرارداد باطل خواهد بود.اما چنانچه کل مبیع یا بخشی از آن تحویل شده و توسط خریدار مورد بهره برداری قرار گرفته باشد خریدار باید ثمن متعارف را بپردازد.(بند یک ماده ۹ قانون فروش کالا انگلیس مصوب ۱۹۷۹) بنابراین اجرای قرارداد یا بهره برداری خریدار از کالا پس از انعقاد بیع و قبل از تعیین ثمن، مانع بطلان قرارداد بوده و در نهایت خریدار باید بر اساس اصل ثمن متعارف، بهای کالا را تعیین و پرداخت نماید. اصل ثمن متعارف در موقعی اعمال می شود که شرط ضمنی یا صریح در قرارداد طرفین یا رویه متداول آنها وجود نداشته باشد یا تعیین ثمن بر اساس شرط قرارداد ممکن نگردد. در حالیکه قسمتی از قرارداد به نفع خریدار اجراء شده باشد. بنابر این در حقوق انگلستان، صحت قرارداد به تعیین عوض یا توافق بر روی شیوه تعیین آن محدود نیست،بلکه قرارداد فروش با سکوت متعاملین نسبت به قیمت نیز معتبر است. لکن طبق ماده۸ قانون فروش انگلیس در این حالت قیمت معقول توسط خریدار پرداخت خواهد شد. لذا از مقررات مذکور می توان این نتیجه را به دست آورد که طرفین می توانند بطور کلی درباره ثمن یا شیوه تعیین آن سکوت کنند. تنها مساله ای که در اینجا پیش می آید آنکه حیات عقد در این موارد چگونه فهمیده می شود؛ بعبارت دیگر در حقوق انگلیس عقد بیع،از جمله عقود الزام آور بوده و طرفین متعهد به انجام آن می باشند و یکی از طرفین نمی تواند به میل خود ازآن صرفنظر کند اما در حالتی که طرفین، ثمن قرارداد را به سکوت و بدون هیچ قرینه ای برگذار می کنند و هنوز قرارداد به اجراء در نیامده وکالا تحویل داده نشده،آیا قرارداد الزام آور بوجود آمده است؟
از مقررات موجود چنین استنباط می شود که این قرارداد بوجود آمده و قیمت متعارف روز برای تعیین ثمن بین طرفین حاکم خواهد بود. بنابراین گام نخستین در هر قرارداد بررسی وجود یا عدم آن است و اگر متعاملین هنوز در مرحله گفتگوی مقدماتی هستند و قصد التزام به معامله را ندارند، مذاکرات بین طرفین غیر الزام آور تلقی شده و سکوت در تعیین ثمن را نمی توان با قواعد فوق بر طرف نمود. ولی اگر متعاملین از این مرحله فراتر رفته و قصد التزام به معامله را داشته باشند ولو آنکه ثمن را معین نکنند و شیوه ای را نیز جهت تعیین آن مشخص نسازند خریدار بایستی از اصل تعیین ثمن متعارف پیروی کند. بنابر این احراز اینکه آیا واقعاً یک قرارداد به مرحله توافق نهایی رسیده است یا خیر؟اهمیت زیادی داردو احراز این موضوع درباره قرارداد هایی که تمام یا قسمتی از آن اجراء شده آسان تر می باشد.
بنابراین وجود قراین و امارات قوی دال بر قصد حتمی طرفین بر ایجاد قرارداد، برای اعمال ماده۸ و تحمیل ثمن متعارف و معقول به طرفین ضروری است. البته عده ای عقیده دارند قراردادی که ثمن به سکوت برگذار شده و هیچ قرینه ای برای آن بیان نشده است حاکی از آن است که قرارداد هنوز منعقد نشده و بوجود نیامده است. ولی به نظر می رسد قانونگذار انگلیسی چنین اعتقادی ندارد و مطلق سکوت را مخلّ به قرارداد بیع ندانسته است. اعم از آنکه سکوت بی قید و شرط باشد یا آنکه مقید و همراه با قرینه برای تعیین ثمن باشد. بنابراین قانونگذار انگلیسی سکوت در تعیین ثمن را قرینه ای بر وجود یا عدم وجود قرارداد الزام آور بیع نداشته است و احراز انعقاد یا عدم انعقاد قرارداد باید به وسیله دیگری فهمیده شود.و در قراردادهایی که ثمن مسکوت است اصل ثمن متعارف، رعایت خواهد شد.
گفتار دوم- حقوق فرانسه
در حقوق فرانسه هم مانند حقوق ایران، معلوم بودن مقدار مورد معامله، شرط اعتبار عقد بیع می باشد ولی عده ای از حقوقدانان فرانسه در تفسیر شرط معلوم بودن مورد معامله، آنرا چیزی غیر از قطعی بودن آن دانسته اند و معتقدند که چنانچه متعاملین در قرارداد، شیوه ای جهت تعیین عوض،پیش بینی کرده باشند به گونه ای که پس از عقد بدون دخالت اراده هر یک از آنها، عوض مشخص گردد، برای صحت عقد کافی است.بنابر این نظریه لازم است که در هنگام انعقاد عقد بیع، ثمن یا شیوه تعیین آن معلوم باشد و الا عقد فاقد اعتبار و باطل خواهد بود و نمی توان حتی از ثمن متعارف یا معقول استفاده کرد.
ماده۱۱۲۹قانون مدنی کشور فرانسه در مبحث شرایط صحت قراردادها مقرر میدارد؛ هر تعهد باید از حیث موضوع، دارای وضعی باشد که حداقل در نوع خود معین باشد. مقدار مورد تعهد می تواند نامشخص باشد،مشروط به اینکه بتوان آن را تعیین نمود[۴۳]. بنابر این ماده قابلیت تعیین عوض نیز برای صحت و اعتبار قرارداد کفایت می کند. اما مساله ای که وجود دارد آنکه در زمان انعقاد قرارداد عوض یا شرایط تعیین آن باید مشخص باشد. والا قرارداد باطل خواهد بود. لذا درحقوق فرانسه با وصف مذکور، به عدم بقای قرارداد تمایل بیشتری وجود دارد. در حالیکه در حقوق انگلیس یا آمریکا در حالتی که توافق طرفین برای تعیین ثمن ناکارآمد می شود، اصل تعیین ثمن معقول و متعارف اعمال میگردد تا بقای قرارداد تضمین گردد.
در قانون مدنی فرانسه درباره صحت قرارداد با عوض مسکوت، مقرراتی وجود ندارد لکن حقوقدانان با بهره گرفتن از حکم عرف وعادت واراده ضمنی متعاملین بر بقاء و صحت این قبیل قراردادها معتقدند. لذا در حقوق کشور فرانسه اعتبار قرار داد با عوض مسکوت، بواسطه اوضاع و احوال و قراینی است که بر قصد ضمنی متعاملین بر پذیرش قیمت موجود در عرف خاص تجاری دلالت می کند[۴۴]؛ اما به نظر می رسد مبنای این نظریه استقبال متعاملین بر بقای قرارداد و تعیین عوض پس از آن می باشد. ولی در موردی که طرفین بعد از انعقاد قرارداد درباره شیوه تعیین ثمن با یکدیگر توافقی نداشته باشند و ثمن در قرارداد مسکوت باشد نمی توان بر اساس مقررات موجود در فرانسه به اعتبار و صحت چنین قراردادی عقیده داشت .با این همه برخی از حقوقدانان فرانسوی برای جبران نقیصه ی قانونگذاری، عقیده دارند در فرض مسکوت ماندن عوض قرارداد، قاضی باید با لحاظ تمام اوضاع و احوال خارجی نظیر روابط سابق فی ما بین، حتی با الهام از برخی قواعد کلی همانند حسن نیت و انصاف و عرف و عادت،به احراز قصد مشترک متعاملین و عوض مورد نظر بپردازد. بنابراین چنانچه مورد معامله در عرف و بازار قیمت مشخصی داشته باشد، می توان سکوت متعاملین را بر آن حمل نمود و این استنباط از قواعد کلی مذکور در ماده ۱۱۳۵ قانون مدنی فرانسه به دست می آید که مقرر می دارد:عقود نه فقط متعاملین را نسبت به چیزی که در آنها تصریح شده است ملتزم می نماید بلکه آنها را به کلیه نتایجی که انصاف،عرف وعادت یا قانون به اقتضای تعهد قائل است، نیز ملتزم می کند.
گفتار سوم- در حقوق آمریکا
در حقوق آمریکا نیز ثمن شناور به تبعیت از حقوق کشور های کامن لا شناسایی و پذیرفته شده است ولی مقررات آن تفاوتهایی با حقوق انگلیس دارد.طبق ماده ۱۰۶-۲ قانون متحدالشکل تجاری ایالات متحده آمریکا مشهور به UCC عقد بیع عبارتست از انتقال مالکیت کالا از فروشنده به خریدار در ازای پرداخت ثمن که ثمن می تواند به صورت وجه نقد یا به طریق دیگری پرداخت شود.
همانطور که مشاهده می شود شرط تعیین ثمن برای صحت عقد لازم نیست بلکه در عقد بیع لازم است که ثمن پرداخت شود ولی تعیین آن در زمان انعقاد بیع لازم نمی باشد و چنانچه ثمن کلاً یا جزئاً کالا باشد هر یک از طرفین، فروشنده ی کالا هایی است که انتقال می دهند.(بند یک ماده ۳۰۴-۲قانون متحدالشکل تجاری ایالات متحده آمریکا) و به عبارت دیگر ثمن در حقوق آمریکا اعم از آن است که وجه نقد باشد یا کالای دیگر، تنها مساله ای که وجود دارد آنکه اگر هر دو عوضین کالا باشند تشخیص اینکه کدامیک ثمن میباشد و می تواند به صورت شناور باشد با مشکل روبرو خواهد بود. و به نظر می رسد که برای این تشخیص باید به عرف مراجعه نمود یا از امارات دیگر استفاده کرد.به هر حال طبق بند دو ماده ۳۰۵-۲قانون متحدالشکل، اعم از وجه نقد یا کالای دیگر،چه در زمان انعقاد، چه مواقعی که تعیین آن به توافق بعدی طرفین یا شخص ثالث واگذار شده با حسن نیت تعیین گردد. و در نهایت بر اساس بند سه ماده ۳۰۵-۲ قانون متحدالشکل چنانچه بر اثر تخلف یکی از طرفین قرارداد، امکان تعیین ثمن منتفی گردد، طرف دیگر می تواند قرارداد را فسخ شده تلقی نماید یا شخصاً به تعیین ثمن متعارف اقدام کند.
بنابراین چنانچه توافق بعدی طرفین یا اقدام شخص ثالث بر اثر دخالت یا تقصیر یکی از طرفین دعوی، منجر به تعیین ثمن نگردد، طرف دیگر می تواند از الزام قرارداد بیع رها شده و بدان پایبند نباشد. یا آنکه در این حالت خودش با تعیین ثمن متعارف الزام را پذیرفته و قرارداد بیع را به اجراء در آورد.
بنابراین می توان استنباط نمود که ثمن با صراحت بیشتر از آنچه که در قوانین انگلیس پیش بینی شده در ماده۳۰۵-۲قانون متحدالشکل تجاری آمریکا بیان شده و می تواند به توافق بعدی متعاقدین موکول شود و چنانچه قراردادی منعقد شده و مبنای متعارف ضمانت اجرایی هم برای آن منظور شده باشد اگر چه برخی از شروط قرارداد نظیر مقدار ثمن مبهم باشند در صحت آن نباید تردید کرد.
بعبارت دیگر در قرارداد بیع در حقوق آمریکا تعیین ثمن شرط ابتدایی وجود قرارداد نمی باشد بلکه چنانچه شیوه ای برای تعیین ثمن وجود داشته باشد یا ثالث و طرفین بعداً امکان تعیین آنرا داشته باشند یا الزام به بیع با تعیین ثمن متعارف در آینده منعقد شود برای تحقق بیع کفایت می کند و تعیین ثمن در نهایت شرط نهایی بقای قرارداد می باشد. که در صورت عدم امکان تعیین آن،موجب بطلان قرارداد خواهد بود.لذا عدم تعیین ثمن در حقوق آمریکا در زمان انعقاد قرارداد پذیزفته شده و در بند یک ماده۳۰۵-۲قانون متحدالشکل بیان شده؛«طرفین می توانند حتی در مواردی که ثمن قرارداد مسلّم نگردیده اقدام به انعقاد قرارداد نمایند.»ماده مذکور با توجه به وضعیت اقتصادی،اجتماعی کشور آمریکا و نیازها و حقایق موجود در جامعه وضع شده است؛ زیرا اقتضای عقد بیع،انتقال مالکیت است و احترام به انتقال مالکیت، مستلزم آن خواهد بود که تا حد ممکن در بقای قرارداد کوشش شود. بنابراین پذیرش ثمن شناور در عقد بیع به مقدار زیادی این مساله را مرتفع می سازد وخلأ های کلی وجزیی در ورود ضرر به طرفین قرارداد با انتخاب راه حل پذیرش ثمن معقول و متعارف بر طرف می شود. با این وجود طبق بند۴ماده۳۰۵-۲قانون متحدالشکل آمریکا در صورتی که طرفین قصد عدم التزام به قرارداد در صورت عدم تعیین ثمن یا توافق بر آن را داشته باشند، در این صورت هیچگونه قرارداد یا التزامی بوجود نخواهد آمد. و اگر کالایی ردّ و بدل شده باشد و به مصرف رسیده و استرداد آن ممکن نباشد، پرداخت ارزش معقول و متعارف کالا در زمان تحویل بر عهده خریدار است.
تفاوت حقوق انگلیس با آمریکا در این است که در قانون متحدالشکل تجاری آمریکا در مواردی که توافق برای فروش مبیع با ارزش کارشناسی تعیین شده و کارشناس یا شخص ثالث نتواند کالا را ارزیابی کند یا به دلایلی امکان تعیین قیمت میسر نشود، معیار ثمن متعارف زمان تحویل، پیش بینی شده است. در حالیکه با این روش الزام عقد بیع منتفی خواهد شد. و در اصطلاح، عقد بیع باطل می باشد. اما در حقوق انگلیس بر خلاف حقوق آمریکا در صوررت انتفای تعیین ثمن مبیع با نظر کارشناس یا شخص ثالث،الزام عقد بیع از بین نمی رود و بر مبنای همان عقد بیع،اصل ثمن متعارف اعمال می گردد.بنابراین،اگر مکانیزم تعیین ثمن با مشکل مواجه شود، بهانه ای برای عدم اجرای قرارداد وجود ندارد.به عبارت دیگردر نظام حقوقی انگلیس تلاش می شود تا قرارداد به وسیله یک شرط ضمنی معتبر نگه داشته شود و از بطلان آن جلوگیری شود و در صورتی که طرفین نسبت به تعیین ثمن متعارف اقدام نکنند، دادگاه می تواند ثمن متعارفی را با توجه به شرایط و اوضاع و احوال مورد نظرطرفین در قرارداد،تعیین کند.
به هرحال به نظر می رسد قانون آمریکا برای طرفین مناسبتر از قانون انگلیس باشد زیرا در این قانون به طرفین اجازه می دهد در صورت عدم امکان تعیین ثمن به غیر از توافق و ایجاد غبن برای آنها قرارداد را فسخ کنند یا طرف مغبون خودش ثمن متعارفی را برای مبیع وضع کند. ودر این صورت طرف مغبون امکان بهره برداری بیشتری از عقد بیع دارد؛ در حالیکه در حقوق انگلیس چنین امکانی برای طرفین وجود ندارد و باید ملزم به قرارداد باشند و در صورت عدم امکان تعیین ثمن طبق توافق،اصل ثمن متعارف اعمال خواهد شد.
به موجب ماده۳۰۵-۲قانون متحدالشکل تجاری ایالات متحده آمریکا شرط ثمن متعارف آن است که در زمان تحویل کالا معقول و متعارف باشد، ولی مکان تحویل مورد اشاره قانونگذار نیست و چه بسا تحویل کالا در زمان معین در مکانهای مختلف دارای قیمت های متفاوت باشد؛ مثلاً تحویل کالا در بندرگاه یا در شهرهای مرکزی دارای قیمت یکسان نخواهد بود.البته امکان دارد دادگاه مکان تسلیم را از قراین و اوضاع و احوال تشخیص دهد و آن را بر اساس مواد۷۰۸-۲و(۲)۷۱۳-۷ تعیین نماید.
از لحاظ سابقه تاریخی ابتدا ماده ۹قانون فروش مصوب سال۱۹۰۶میلادی که تقریباً ترجمه تحت اللفظی ماده۸قانون فروش سال ۱۹۸۳انگلستان بود، در آمریکا تدوین و وضع گردید و اعتبار قرارداد با عوض قابل تعیین را پذیرفته بود.بعداً ماده۳۰۵-۲ مقررات متحدالشکل تجاری آمریکا که در سال ۱۹۵۸ توسط۴۷ایالت و در کلمبیا پذیرفته شد، تعیین قیمت را از شرایط صحت قرارداد نمی داند. این ماده که مفصل تر از مقررات سابق این کشور است به متعاملین اجازه داده که در قرارداد، شیوه ای را جهت تعیین عوض پیش بینی نمایند.[۴۵]به موجب بند اول ماده۳۰۵-۲ قانون متحد الشکل تجاری آمریکا ؛متعاملین در صورت توافق می توانند قرارداد فروش منعقد نمایند حتی اگر قیمت ،تعیین نشده باشد. در این صورت عوض قرار داد، قیمت زمان تحویل کالا خواهد بود ،اگر؛ در قرار داد هیچ توافقی در خصوص قیمت به میان نیامده باشد،یا در تعیین قیمت به توافق آتی متعاملین محول شده باشد و آنها از توافق امتناع نمایند،یا تعیین قیمت به بازار خاص یا سایر ضوابط مورد توافق نظیر ارزیابی شخص ثالث محول شده باشد اما زمینه آن ممتنع گردد.
مبحث دوم- ثمن شناور در اسناد بین المللی:
مهمترین مصوبه راجع به قراردادهای شناور، کنوانسیون بیع بین المللی کالا می باشد.از نظر سابقه تاریخی این مقرره در اصل۶۷پیش نویس۱۹۵۶قرار داشت که بر اساس آن خریدار باید ثمن متعارف تعیین شده از طرف فروشنده در زمان انعقاد قرارداد،ودرغیر اینصورت،ثمن متعارفی که بر اساس نرخ رایج بازار است را بپردازد.و طرفین نمیتوانستند به استناد قانون داخلی،قراردادی را که ثمن در آن تعیین نشده را باطل میداند، استناد کنند. این راه حل در آنسیترال بر اساس اینکه نباید قراردادی بدون تعیین ثمن معتبر باشد پذیرفته شد.
اصل۶۷ از پیش نویس۱۹۶۳بدون تغییر قابل ملاحظه ای روش پیش نویس۱۹۵۶را اعمال کرد.در آنستیرال راجع به گنجاندن اصل قبول ثمن شناور در کنوانسیون بحث زیادی وجود داشت؛ زیرا دو دسته قوانین در این باره در کشورها وجود داشت و براساس قانون داخلی برخی کشورها تعیین ثمن، مربوط به شروط مقتضای ذات عقد است و این اصل در بردارنده مشکلی است که مربوط به اعتبار و صحت قرارداد میشود و اعتبار قرارداد بطور صریح از حیطه کنوانسیون خارج می باشد. بنابراین اصل ثمن شناور،موردحمایت برخی از هیأتهای نمایندگی کشورهای سوسیالیست کشورهای جهان سوم قرارگرفت ولی در مقابل دیگر هیأت های نمایندگی حکومتها و سازمانهای بین المللی طرفدار ابقاء این اصل بودند.
و بحث درباره این واژه ها «ثمنی که معمولاً فروشنده تعیین میکند، ثمنی که معمولاً در تجارت مربوطه تعیین می شود،ثمن تعیین شده در زمان انعقاد قرارداد، ثمن تعیین شده در زمان تحویل.» بود؛ ولی بعداً تردیدها جدی شد ویکی از هیأتهای نمایندگی حالتی را مطرح کرد که ثمن نه تعیین شده و نه قابل تعیین می باشد و در این حالت نمی توان قرارداد را معتبردانست.
اما هیأتهای نمایندگی دو کشور سوسیالیستی اعتقاد داشتند که ثمن، تشکیل دهنده عنصر اساسی یک قرارداد فروش است، بنابراین قرارداد بدون ذکر ثمن در صورتی معتبر است که بتوان ثمن را از قراردادهای قبلی طرفین استخراج نمود. در نهایت به پیشنهاد یکی از کشورها به جای عبارت ثمنی که عموماً قابل وضع است، پیشنهاد کرد که ثمن غالب در بازار باید مدّنظرباشد.
در این وضعیت عده ای از کشورها اشاره کردندکه ممکن است اصل مذکور به نحوی تفسیر شود که تعیین کننده صحت و اعتبار قرارداد باشد در حالیکه وضع کنوانسیون فارغ از این موضوع است و جهت وضع سند بین المللی واحد و متحدالشکل درقراردادها و رفتار تجار وضع شده است. ولی در نهایت این اصل پذیرفته شد و تأکید گردید که ثمن غالب در بازار در سکوت طرفین باید بر ثمنی که توسط فروشنده تعیین می شود مقدم باشد. و بالاخره دایره این اصل وسعت بیشتری یافت و بادرج عبارت«صریحاً یا بطور ضمنی»ثمن ضمنی را برای صحت قرارداد کافی دانستند و مقصود از ثمن ضمنی، ثمنی است که عموماً در کالای مشابه فروخته شده تحت شرایط یکسان به فروش رسیده است.
مجدداً هیأت نمایندگی کشورهای سوسیالیستی اعتراض کردند که همیشه ممکن نیست که در یک قرارداد شرایط مشابه و یکسانی وجود داشته باشد. بنابراین در پیش نویس ذکر شد که چنانچه طرفین بطور صریح یا ضمنی به نحو دیگری موافقت کرده باشند بر همان رفتار خواهد شد.
در نهایت پس از اختلاف نظرهای زیاد در این باره اصل۵۵کنوانسیون به این شکل پذیرفته شد: «هرگاه قرارداد به نحوصحیح منعقد شده ولی ثمن بطور صریح یا ضمنی تعیین نشده یا مقرراتی برای آن وضع نگردیده باشد، در صورت فقدان هرگونه دلیل مخالف، چنین فرض می شود که طرفین بطور ضمنی بر روی ثمنی که عموماً در زمان انعقاد قرارداد برای چنان کالای فروخته شده ای که در اوضاع و احوال مشابه در تجارت مربوط رایج است،توافق کرده اند.
گفتاراول- در کنوانسیون بیع بین المللی کالا
بر اساس بندیک ماده۱۴کنوانسیون بیع بین المللی کالا، برای اینکه ایجاب مشخص باشد، فروشنده باید قیمت کالا را نیز معین کند یا ضابطه ای برای تعیین آن در نظر بگیرد، زمانیکه از قابلیت تعیین ثمن یا ارائه معیار در تعیین آن بحث می شود، مقصود آن است که برای این تعیین، اراده طرفین تأثیری نداشته باشد و بدون دخالت اراده فروشنده یا خریدار بتواند قیمت را مشخص نماید. اما مسأله آنست که آیا میتوان تعیین قیمت را بعد از انعقاد قرارداد یا تحویل کالا، به اراده یکی از طرفین منوط نمود؟ با دقت در اصول کنوانسیون،نصی در این باره یافت نمیشود. اما برخی عقیده دارند اطلاق بند یک ماده۱۴کنوانسیون، مانع این امر نمی باشدو از آنجا که کنوانسیون برای اعتبار یا صحت قرارداد مدخلیتی ندارد، اطلاق ماده مذکور چنین موردی را نیز شامل میشود. اما تعیین ثمن به اراده یکی از طرفین بلا اشکال میباشد و این امر در مقررات داخلی برخی کشورها مثلاً در قانون بیع متحدالشکل ایلات متحده آمریکا ucc این قاعده به صراحت پذیرفته شده است.
در کنوانسون درباره تعیین قیمت دو ماده وجود دارد، مطابق بندیک ماده۱۴تعیین قیمت یا تعیین ضابطه برای آن از شرایط مشخص بودن ایجاب بوده و برای صحت قرارداد لازم است.از طرف دیگر طبق ماده۵۵کنوانسیون،اگرقیمت مشخص نشده باشد یا ضابطه ای هم برای تعیین آن مقرر نشده باشد، فرض میشود که طرفین بطور ضمنی قیمت زمان انعقاد قرارداد را پذیرفته اند.
بنابراین چنانچه قیمت معین نباشد یا ضابطه ای هم وجود نداشته باشد فرض قانونی، قیمت ضمنی اعمال خواهد شد و قرارداد صحیح تلقی می شود.
همانطور که قبلاً گفته شد این تعارض به خاطر اختلاف نظر هیأتهای مذاکره کننده ی کشورها بوده است.مع الوصف برای رفع این تعارض برخی اعتقاد دارند اگر صحت قرارداد بر اساس قانون داخلی پذیرفته شده بود پذیرش ثمن ضمنی بلااشکال خواهدبود زیرا کنوانسیون برای صحت یا بطلان قرارداد مدخلیتی ندارد لذا اگر قرارداد بر اساس قانون ملی کشورها باطل بود حکم ماده۱۴ اعمال شده و موردی برای اعمال مقررات ماده۵۵وجود نخواهد داشت.
در ماده۱۵۹۱قانون مدنی فرانسه صراحتاً ذکر شده که ثمن معامله در قرارداد باید معین باشد یا معیاری برای تعیین آن ارائه گردد. مفهوم مخالفی که از ماده مذکور استنباط می گردد این است که در صورت عدم وجود شرایط مذکور قرارداد باطل است. در حالیکه بر اساس کنوانسیون چنین قراردادی باطل نبوده و ثمن ضمنی قابل پرداخت خواهد بود. همچنین در حقوق فرانسه احاله ی قیمت گذاری به اراده یکی از طرفین بعد از انعقاد قرارداد، امکان پذیر نمی باشد؛ در حالیکه مفسرین از کنوانسیون چنین امکانی را استنباط می کنند.
در حقوق انگلیس اگر قیمت در قرارداد معین نشده باشد و ضابطه ای هم برای تعیین آن ارائه نشده باشد و از رویه معمول بین طرفین هم قابل تعیین نباشد، قرارداد صحیح است و اصل قیمت متعارف و معقول اعمال خواهد شد. (بند۲ماده۸قانون بیع کالا۱۹۷۹انگلیس) بنابراین قانون انگلیس با ماده۵۵کنوانسیون هماهنگ می باشد اما در کنوانسیون به قیمت متعارف در زمان عقد تصریح شده است ولی در حقوق انگلیس به زمان و مکان قیمت گذاری اشاره ای نشده و ظاهراً زمان و مکان تحویل ملاک عمل می باشد.
در قانون بیع متحدالشکل کالا در ایالات متحده آمریکا بیان شده که اگر قیمت در قرارداد مشخص نباشد قرارداد باطل نیست و درصورت وجود سایرشرایط صحت قرارداد، باید قیمت متعارف در زمان تسلیم مبیع را بپردازد. اما در کنوانسیون، ذکرشده که در صورت عدم تعیین ثمن،باید قیمت ضمنی اعمال شده و بهای زمان انعقاد بیع را بپردازد. بنابراین تفاوت کنوانسیون با قانون بیع متحدالشکل کالا در ایالات متحده آمریکا در زمان تعیین ثمن ملاک عمل است. در کنوانسیون، زمان انعقاد بیع ملاک قیمت گذاری بوده و در قانون متحدالشکل زمان تسلیم کالا مبنای عمل میباشد.
درماده۵۵کنوانسیون ذکر شده که در صورت معتبر بودن قرارداد طبق قوانین ملی و داخلی مقررات ماده۵۵کنوانسیون قابل اعمال است. در حقوق ایران در صورتی که از ثمن به نحوی رفع غرر و جهل گردد و عنوان ثمن ضمنی یا متعارف، جهل را مرتفع کند ماده ۵۵ مذکور در حقوق ایران نیز قابلیت اعمال خواهد داشت والّا ازآنجا که مقررات کنوانسیون برای اعتبار یا عدم اعتبار قرارداد مدخلیتی نداشته و درباره قراردادهای باطل قابلیت اعمال نخواهد داشت و چنانچه عدم تعیین ثمن طبق حقوق ایران موجب بطلان قرارداد باشد،مقررات کنوانسیون قابل اعمال نخواهد بود.
گفتار دوم-در اصول قرارداهای بین المللی(unidrroit)
در بسیاری از قرارداهای بیع،طرفین قرارداد درباره ثمن و میزان آن در زمان انعقاد عقد توافق میکنند یا حداقل ضابطهای که برای آن در نظرمی گیرند. اما مسأله در مواردی است که ثمن در قرارداد مشخص نشده و ضابطه ای هم برای تعیین آن در زمان انعقاد قرارداد مقرر نمی گردد. مثلاً ممکن است کشتی در دریای آزاد دچار خرابی شده و از کار بیفتد و راه اندازی دوباره مستلزم خرید قطعه ای است که با وسایل مخابراتی سفارش و تهیه می گردد.
در این موارد ممکن است ثمن و میزان آن برای خریدار اهمیتی نداشته باشد و هدف خریدار تهیه وسیله به هر قیمتی باشد یا در بسیاری موارد کالاها دارای قیمت های استانداردی در بازار است که طرفین را از ذکر ثمن در قرارداد بی نیاز می دانند. بنابراین دراین گونه موارد باید اصولی برقرارداد حاکم باشد که بقای قرارداد را تضمین کند. در اروپا توافق بر روی ثمن در بدو امر یکی از شرایط و عناصر اساسی و ضروری یک قرارداد تلقی میشد و قرارداد بدون اشاره بر آن باطل بوده اما در حال حاضر بجز برخی از کشورهایی که دارای سیستم حقوقی سوسیالیستی بوده، این امر منتفی است و اصول دیگری برای قراردادهایی که ثمن در آنها ذکر نشده حاکم است. بنابراین این اصول که در برخی قوانین داخلی کشورها و اسناد بین المللی به آنها اشاره شده میتواند به عنوان فرض قانونی برای تکمیل قرارداد و تعیین ثمن بکار رود.
در کنوانسیون بیع بین المللی کالا شرطی لحاظ گردیده که باید قرارداد معتبر باشد. به عبارت دیگر برای به کار بردن اصول کنوانسیون، لازم است که صحت و اعتبار قرارداد طبق قوانین ملی محرز باشد و به عبارتی کنوانسیون، اصول مذکور در قوانین کشورهای داخلی را پذیرفته است. اما با عنایت به ماده۱۴کنوانسیون برای تعیین ثمن، چنانچه در قرارداد سکوت شده باشد ولی قرارداد حکایت بر امارات صریح یا ضمنی راجع به ثمن باشد قرارداد صحیح خواهد بود.
بنابراین سه اصل از کنوانسیون مذکور درباره ثمن قرارداد قابل استحصال می باشد:
بهمن صالحی در سال ۱۳۱۶ شمسی در رشت به دنیا آمده است، پدرش از اهالی لنگرود و مادرش اهل رشت بود، نام اصلیش حسن نوغانجی صالح است، لیکن چون نام کوچک او بهمن بود و در محیط مدرسه خطابش میکردند به همین نام معروف شد. تحصیلات ابتدایی را در رشت و متوسطه را بعد از سالهای ترک تحصیل به طور شبانه در تهران به رسانید، وی در سال ۱۳۴۷ به استخدام اداره فرهنگ و هنر وقت درآمد و در انجمن کتابخانه عمومی رشت مشغول به کار گردید.
صالحی، کار شاعری را از سال ۱۳۳۳ آغاز کرد. ابتدا به شیوه سنتی شعر میسرود اما بعد از آشنایی با آثار شاعران نوپرداز، خصوصاً نیما یوشیج و شناخت مکتب او را به اوزان شکسته روی آورد (فخرایی، ۱۳۷۷: ۲۵۸).
مجموعه شعری او به نام افق سیاهتر از انتشارات ویژهنامهی هنر و ادبیات بازار رشت ۱۳۴۵ و «باد سرد شمال» و کسوف طولانی ۱۳۶۷، انتشار یافته است که کتاب اخیر از انتشارات طاعتی رشت میباشد.
چند اثر دیگرش عبارتند از منظومه روزه و «صدای پای آزادی» که از آثار پیش از انقلاب هستند در زمینه تحقیق «رساله» بلند سمبولیسم عرفانی حافظ، شامل یادداشتهای تنظیم شده درباره اندیشه عرفانی، سیاسی، اجتماعی حافظ شاعر بزرگ غزلسرایی ایران (همان: ۲۵۹).
بخشی از اشعار او بعد از انقلاب وی تحت عنوان «نخل سرخ» توسط فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شد. بهمن از شاعرانیست که صیت شهرتش این سازمان را در نوردیده و جای مشخص در ادبیات معاصر را به خود اختصاص داده است.
بهمن صالحی غزلسرایی معاصر در غزل شیر جنگل میرزاکوچک خان جنگلی را پاس داشته است و یکی از معدود شاعرانی است که بیشترین شعر درباره نهضت سروده است (عباسی، ۱۳۸۱: ۱۱).
بهمن صالحی از شاعران ارجمندِ روزگار ماست؛ توانمند و تأثیرگذار امّا خلوت گزیده و بی هیاهو، از لفظ «استاد» می گریزم که امروزه از پی کاربردی هرز و آلوده به ابتذال از معنا تهی شده است.
از این شاعرِ پیش کسوت در سالهای پیش از انقلاب دو مجموعۀ «افق سیاه تر» و «باد سرد شمال» منتشر شد و در سالهای پس از انقلاب مجموعههای «کسوف طولانی»، «نخل سرخ»، «بانوی آب»، «خطوط دلتنگی»، «مردی از گیلان»، «زخم زیبای عشق»، «در حوالی عطش»، «برگزیدۀ شعرها»، «خنجر و گل سرخ»، «سایۀ پندارها» و «باغِ کاغذی».
این سیزده مجموعه از یک سو گرایش ها و دل مشغولیهای گونهگون شاعر را باز میتاباند و از دیگر سو تجربهای متنوع و متفاوت او در زمینۀ غزل و قالبهای کلاسیک و رویکرد به شعر نو (نیمایی) را به نمایش میگذارد. به تقریب میتوان عصارۀ این تجربهها را در دو مجموعۀ برگزیدۀ شعرها و باغ کاغذی که دستاورد پنج دهه شاعریِ اوست به تماشا نشست (صالحی، ۱۳۸۸: ۸).
صالحی در عرصۀ شعر کلاسیک شاعری قدرتمند است، با غزلهای به هنجار و مقبول و موفق قدمایی، امّا انصاف این است که سرودن و باز سرودنِ غزلهای قدمایی- گرچه نشان از انس و الفت با میراث شعر فارسی دارد- امتیاز شعر بهمن صالحی نیست، چنان که همان نکته را میتوان دربارۀ دیگر هم ولایتیِ پیشکسوت، شاعر نامدار جناب ﻫ . الف. سایه باز گفت.
نقطۀ اوج و ارج شعرِ صالحی در جایی است که با ذهنیت و زیان نیمایی و امروزی پیوند میخورد؛ پیوندی که از یک سو به سرودن غزل های درخشانِ نوکلاسیک میانجامد و از دیگر سو، اتّصال شعر امروزیاش را با ریشهای کهن استوار میدارد، به ویژه در غزلوارههای شاعر که گره گاهِ جهانِ شعری کهن با نو به شمار میآیند.
اگر بنا بر آن باشد که از این پنج دهه شاعری به اشارت و اجمال روایت کنیم، شاید این عبارت فشرده گویا باشد: صادقانه، ملایم و متعادل، به دور از افراط و تفریط، چه در صورت و چه در محتوا … این جمله از اشعار بهمن صالحی بیشتر تبیین کرد: یکی طیف شعرهای نیمایی و دیگری طیف غزل های کلاسیک و نوکلاسیک.
صالحی در هر پنج دهه شاعری اش با پرهیز از تعصّب ورزیها و هنجارشکنیها شعرش را به ویژه در حیطۀ قالب و فرم، از فرو غلتیدن در ورطۀ آوانگاردیسم به دور داشته و از افراط و تفریطهای مرسوم در جماعتِ کلاسیک گرایان و مدرنیستها حذر کرده است.
چنین پرهیز و مراقبهای، گرچه شعر صالحی را از تشخّص و تفرّد در زبان و دیگر مؤلفههای سبکی بینصیب داشته، حال و هوایی به هنجار و نُرمال را برای شعرش به ارمغان آورده است که در انطباق با روش و منش شاعر، شرِّ جنجالها و آرتیست بازی های متداول را از سرِ زندگی و شعرش کم کرده است و این دستاورد، در وانفسای هیاهوهای رنگ- رنگِ وادیِ هنر و ادبیات و روشنفکری دستاورد مغتنمی است.
با این وصف، بدیهی است که شعر صالحی سلیقه های آوانگارد و اولترا مدرن را ارضا نکند؛ نه نوگرایانِ افراطی و نه غزلسرایانِ سوپر مدرن را، امّا در چشم کسانی که توفیق شعر فارسی را در پیوستِ سنّت و مدرنیسم میبینند، بهمن صالحی در زمرۀ موفق ترین شاعرانِ نوقدمایی (نوکلاسیک) دهههای اخیرِ شعر فارسی است و از این حیث میتوان دستاورد او را در عِداد چند شاعر برجستۀ این عرصه ارزیابی کرد.
پیداست که بنا بر همین مؤلفه، شعر بهمن صالحی- به تعمّد- شعری فرمگرا نیست، شعری زبان گرا و حتّی تصویرگرا نیست، بلکه بیش تر شعری محتوا گراست که با تکیه بر اندیشهها و تصویرهای عاطفی شکل میگیرد و بسط مییابد و از این نظر، با شعر شاعرانی چون «فروغ» سنخیت بیشتری مییابد:
«با من بگو
با من بگو که کیستی؛
ای آنکه نام تو
خشک و عبوس
مثل صدای پای راهبهها
در دیرهای ساکت و طولانی است؟
من یک پرندهام
که در شیارِ گونۀ تو تخم مینهم
وقتی که بر بهار مسافر
… در ایستگاههای زمان فکر کنی» (همان: ۱۱-۸).
اگر ناگزیر باشیم از مجموعۀ آثار بهمن صالحی گزینهای فراهم کنیم، در انتخابِ من تأکید بر دو دسته از شعرها خواهد بود. عمدۀ امتیازها و برجستگیها و دستاوردهای شعر وِی را باید در همین شعرها جست: یکی غزلهای نو و غزلوارهها، و دیگری شعرهای نویی که با رویکرد به درون نمایههای دینی، در سه دهه اخیر سروده شدهاند.
اگرچه نمیتوان از دیگر طیفهای شعر صالحی نیز اشعاری موفق و بیاد ماندنی را سراغ گرفت، مانند پاییزی، کودک و عید، کتابخانۀ عمومی، مصاحبه با مرگ و … . با این وصف، معتقدم جایگاه و مرتبتِ صالحی در شعر معاصر ایران، با تأکید بر این دو دسته شعر رقم می خورد. غزل ها و غزلوارههای صالحی، به شهادت جُنگ ها و مجله های دهۀ چهل و پنجاه تأثیری انکار ناپذیر بر ذهنیتِ رهپویانِ غزل نو داشته و رتبۀ پُر ارجی را در این عرصه برای شاعر به ارمغان آورده است؛ در کنار شاعرانی چون شهریار، نیستانی، منزوی، بهبهانی، بهمنی، صادقی، صلاحی، شفیعی، سایه و چند تنِ دیگر که اندک، اندک جریانِ غزل امروزی را شکل دادند و پِر رنگ ساختند.
پس از آن، به ویژه در دهۀ شصت و هفتاد، غزل معاصر ما به دلیل اقبال عام و گستردۀ شاعران جوان و خلّاق که به تجدیدِ حیات و نوشیدنِ توش و توان غزل انجامید تجربههای متنوّع تر و پیشروتری را نیز در نَوَردید که البته این امر از جایگاه و فضل تقدّم غزل سرایان ارجمند دهههای پیشین نمیکاهد.
در این چشم انداز، بهمن صالحی با غزلهایی از این دست میدرخشد:
«تو مثل پاکیِ برفی به کوهسار، کبوتر!
مباد بالِ تو آلودۀ غبار، کبوتر!
تو فکر پاکترین مرگی، ز خود عمیقتر ای دریا!
مرا که عاشق اعماقم، بِبَر، بِبَر، بِبَر ای دریا!
درخت، کوچک من عاشق بهاران باش!
رفیقِ چشمه و هم دردِ جویباران باش!
تو را صدا زدم از عمق جان، به نام ای مرگ!
کجایی … ای تو صمیمیترین کلام، ای مرگ!
صدای تلخ تو از فصل درد میگذرد
چو نیزه ای که ز خوابِ نبرد میگذرد
شب می شود به دیدۀ من، با وحشتی گران سپری
سر برکش از حجاب افق، آه ای ستارۀ سحری
ستارهها حیران، پرندهها بیدار
ترانهها خونین، جوانهها تبدار
شیر مردا! به تو در بیشۀ آهن چه گذشت؟
به تو در حجمِ شب و دشنه و دشمن چه گذشت؟
ذهن مغشوشِ بهاری، جنگل ای فریادِ سبز!
«ان العبد لیذنب الذنب فید خل به الجنه یکون نصب عینیه تایبا فارا حتی یدخل به الجنه» ؛ بنده گناهی می کند وبه وسیلۀ آن به بهشت می رود زیرا گناه پیوسته در خا طر اوست و وی توبه کنان و از گناه گریزان است(پاینده،۱۳۶۷، ص ۱۳۱).
۲ـ ۶ـ۱۱ توبه و عفو خدا
توبه دری به سوی گذشت و عفو خداست.
«انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک فسمیته التوبه»؛تویی که برروی بندگا نت دری به سوی بخشش گشودی وآن را توبه یا (بازگشت)نامیدی (مصباح المنیر، ۱۳۷۴، ص۱۶۲).
۲ـ ۶ـ ۱۲ توبه و نعم الهی
گناهان مانع رزق بندگان است؛ برای آنکه از گناهان توبه کنند.
«ان الله یبتلی عباده عند الاعمال سیئه بنقص الثمرات و حبس البرکات و اغلاق خزائن الخیرات لیتوب تایب»)؛ خداوند بندگان خود را که گناه کارند، با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات، و بستن در گنجهای خیرات آزمایش می کند برای آن که توبه کننده ای بازگردد. (دشتی،۱۳۷۶ ص۷۲ )
۲-۶-۱۳ توبه وسعۀ رحمت
گناهان اگر به آسمان هم برسد خداوند توبه را می پذیرد.
«لوا خطاتم حتی تبلغ خطایاکم السماء ثم تبتم لتاب الله علیکم»؛ اگر آن قدر خطا کنید که خطا ها یتان به آسمان برسد و سپس توبه کنید خدا توبۀ شما را می پذیرد (پاینده، ۱۳۶۷، ص ۴۸۹).
« قد جعل الله سبحا نهُ الاستغفار سبباّ لدرورالرزق ورحمه الخلق»؛هما نا خدا استغفار وآمرزش خواستن را وسیلۀ دائمی فرو ریختن روزی و مو جب رحمت آفرید گان قرار داد(دشتی ،۱۳۷۶،ص۷۲)
۲-۶-۱۴توبه ودرمان
گناه بیماری ودوای آن توبه است.
«الذنوب الداء والدّواء الاستغفار والشفاءان لا تعود»؛گنا هان دردند وداروی ان استغفار است وشفا ی این بیماری آن است که دیگر به گناه باز نگردی(رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۵۱)
۲-۷سر گذ شت تو به کنند گان درقرآن کریم
در قرآن مجید سر گذشت توبه کنندگان بیان شده است؛ مانندتوبۀآدم(ع)و توبۀ یونس(ع) و قوم او،توبۀ ابو لبابۀ انصا ری ،که درذیل به بعضی از آن ها اشاره می شود:
۲ـ ۷ـ۱ توبۀ انبیاء(ع)
۲-۷-۱-۱توبۀآدم (ع)
خداوند تبارک وتعالی آدم (ع) را دربهشت ازنزدیکی به درخت نهی کرد امّا شیطان،آدم(ع)را فریب داد؛با ترک اولی و استفادۀ از میوۀ آن، از بهشت رانده شد؛به زمین آمدوسال های بسیاری گریه کرد.
آن حضرت خدا را به حق خمسۀ طیّبه یعنی محمّد (ص) ،علی(ع) فاطمه (ع)،حسن (ع)وحسین (ع)سوگند دادکه توبه اش را بپذیرد و خداوند توبۀ او را پذیرفت (مقتبس ازرسولی محلّاتی،۱۳۷۳،ص۲۳).
۲-۷-۱-۲توبۀیونس(ع)
یونس(ع) درسرزمین نینوا بیش از صد هزار نفر را به توحید و پرستش خدای یگانه دعوت کرد؛گویادو نفر به او ایمان آوردندوگروه کثیری دعوتش را نپذیرفتند.
یونس(ع)دیگرنتوانست تحمّل کند، آن هارا نفرین کردوعذاب الهی نزدیک شدحضرت ازمیانۀ قوم خودخشمناک بیرون رفت تا به دریا رسید ،سوار برکشتی، که نهنگی مانع حرکتش شد ؛ به قید قرعه حضرت یونس (ع)را به دریا انداختند. نهنگ یونس(ع) را بلعید؛خداوند به ماهی وحی فرستاد هیچ استخوانی را از او مشکن و هیچ پیوندی را از او قطع مکن.
یونس(ع)به سبب ترک اولی درپیشگاه پروردگارصدا زد «لا اله الّا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین»(انبیاء،۸۷)؛جز تو معبودی نیست ،منزّهی تو!من از ستمکاران بودم.
دعایش اجابت شد و از غم نجات یافت .قوم او نیز بعد از بت پرستی همگی موحد و خدا پرست شدندودعوت او را پذیرفتند. (مقتبس ازطبا طبا یی،۱۳۶۶،ج۱۷،ص۲۸۸).
توبۀ انبیاء (ع) باتوبۀ عوام تفا وت داردکه توضیح آن بعداّ خواهد آمد.
۲-۷-۲توبۀ جوانان
۲-۷-۲-۱توبۀ بهلول
جوانان بسیا ری از گنا ها ن تو به کرده اندکه راه ورسم بندگی خدای- عزّ وجل- را به رهروان آموخته اند ؛ پیامبر گرامی اسلام فرمود: «ما من شیءٍ احبُّ الی الله – تعالی- من شابٍ تائب» ؛ هیچ کس پیش خدای والا محبوب تر از جوان توبه گر نیست(پاینده،۱۳۶۷،ص۵۵۴).
یکی ازآن جوا ن ها ،بهلول نبّاش است؛او جوانِ زیبایی بود. روزی گریان نزد رسول خدا (ص)آمد وسلام کرد؛حضرت جوابش رادادوفرمود:« ای جوان برای چه گریه می کنی؟»اوگفت:«چگونه گریه نکنم با این که گنا ها نی مرتکب شده ام که اگر خدای عزّوجلّ مرا به برخی ازآن ها مؤاخذه کند به دوزخم خواهد برد.
حضرت فرمو د: « وای بر تو ای جوان آیا نمی خواهی یکی از گناهانت را بگویی» جوان گفت : «یارسول الله می گویم» او گناهِ خود را شرح داد .رسول اکر م (ص) بسیارنارا حت شدند واو رابه شدّت از نزد خود راندند . جوان گنهکار برای توبه به کوه های اطراف مدینه رفت و مدت چهل شبانه روز به گریه و زاری مشغول شد؛ سپس خدای مهربان این آیه را نازل کرد:« و الذین اذافعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکرواالله فا ستغفروا لذنو بهم ومن یغفرالذنوب الاّ الله…» (آل عمران، ۱۳۵)؛و کسانی که هر گاه مرتکبِ عمل زشتی شوند یا به خود ستم کنند خدا را یاد کرده و برای گناهان خود طلب آمرزش کنند وکیست جز خدا که گناهان را ببخشد.
چون آیه نازل شد،
« حضرت با اصحاب به راه افتادند وبه کوهی که جوان درآن بود آمدند وجای او را پیدا کردند.دیدندکه میان دو سنگ ایستاده ودست های خودرا به گردن بسته ورو یش –ازشدّت آفتاب-سیاه شده و مژگانش-از گریۀبسیار-ریخته و با زاری به در گاه خداوند چنین می گوید:«ای آقای من مرا خوشروی وزیبا آفریدی ،ای کاش می دانستم در بارۀ من چه اراده داری می خواهی مرا در آتشت بسوزان
ی یا در پناه خویش مأوا دهی؟ تو احسان فراوان به من کردی و نعمت بسیار به من دادی؛ای کاش می دانستم سر انجام به بهشتم می بری یا به سوی دوزخم می رانی؟خدایا !خطای من از آسمان ها،زمین ،کرسی وعرش عظیم توبزرگ تر است؛ای کاش می دانستم که خطایم رابخشیده ای یا روز قیامت مرا رسوا می کنی. پیوسته این سخنان را می گفت و می گریست و خاک بر سر می ریخت در حالی که درندگان در اطراف او اجتماع کرده وپرندگان بالای سرش صف زده بودند. در این وقت رسول خدا(ص) پیش رفت و دست های او را از گردنش گشود و خاکِ روی سرش را پاک کرد وبه او فرمود:ای بهلول !مژده که از آتش دوزخ آزاد گشتی. آن گاه رو به اصحاب خود کرده وفرمود :شما نیز ما نند بهلول گنا ها ن خودرا جبران کنیدوآیه ای را که خدا در بارۀ او نازل کرده بود برایش خواند و او را به به بهشت نوید داد(رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۷۲).
۲ -۷-۳ توبۀمتخلّفان
دریکی از جنگ های صدر اسلام رسول اکرم(ص)با گروهی از مسلمانان برای دفاع از سر زمین مسلمانان عازم تبوک شدند.
گروهی از مردم و منافقان و سه نفر از آن ها به نام های مراره، کعب و هلال، از شرکت در جنگ خودداری کردند. پس از بازگشت مسلمانان ازجنگ، آن سه نفر برای عذرخواهی به نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند .
امّا نه تنها پیامبر خدا(ص)، بلکه مردم نیز از سخن گفتن با آنها خودداری کردند و زندگی بر آن سه نفر بسیار سخت شد تا حدی که آنها مجبور شدند برای توبه به کوه های اطراف پناهنده شوند. پنجاه روز طول کشید تااین آیه نازل شد:« و علی الثلاثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم …»(توبه،۱۱۸)؛وهم چنین آن سه نفرکه (از شر کت در جنگ تبوک) تخلّف جستند (ومسلما نان با آنان قطع رابطه نمودند)تا آن جا که زمین با همه وسعتش تنگ شد. و خداوند توبه آ ن ها را پذیرفت. (مقتبس از رسولی محلّاتی،۱۳۸۵،ص۶۸) .
۲ -۷- ۴سرگذشت توبه کنندگان در احادیث معصومین(ع)
۲-۷-۴-۱ توبۀراهزن
مردی با خا نواده اش به سفر دریایی رفتند.در راه کشتی آن ها شکست وتنها زن آن مرد خود را به ساحل رساند.راهزنی زن رادیدوخواست با او بیامیزد.
زن به سبب گناه ازخداوند ترسان بود ومی لرزید. راهزن ازآن با خبرشد و بدون آن که با او کا ری انجام دهد، برخاست و تصمیم گرفت توبه کند.و آن چنان قربی نزد پروردگار یافت که گناهان گذشتۀ او آمرزیده ومستجاب الدعوه شد(مقتبس از کلینی،ج۳،ص۱۱۱) .
۲-۷-۴-۲توبۀ مردگنهکار
روزی مردی نزد امیر مؤمنان علی(ع) آمد وبه عمل بسیارشنیعی اعتراف کرد. آن مرد سه مرتبه اقرار خود راتکرا رکرد در مرتبۀ چهارم حضرت فرمود :
« پیامبر (ص)دراین واقعه سه حکم فرموده است هریک را می خواهی اختیار کن :یکی این که دست وپا یت را ببندند و از کوه پرتابت کنند یا ان که با شمشیر ترا بکشند یا با آتش ترا بسوزانند»او گفت :«سوخته شدن با آتش راانتخاب کردم ».
گودالی پر از آتش برایش مهیّاکردند؛درحالی که آن مرد گریه می کرد برخا ست و درمیان آتش نشست.حضرت امیر المؤمنین گریه کردند ودیگران نیز گریه کردند سپس آن حضرت فرمود :«بر خیز ای مرد که ملائکه آسمان وزمین را به گریه درآوردی به درستی که خداوند تو به ات را پذیرفت»( مقتبس از دستغیب،۱۳۸۸،ص۲۲۷) نتیجه این که توبه درقرآن کریم ، بازگشت از جمیع گناهان است ؛آن چه رضای خدا در آن نباشد، توبه از آن لازم است توبه از عدم پرداخت زکات ،توبۀ فرار از جهاد،توبه از خوردن مال یتیم،توبه ازنافرمانیِ خدا ورسول او، توبه از پیروی هوای نفس ،توبه ازشایعه پراکنی وا نتشارسخنان بی اساس توبه ازتوجیه گناه،وگناهان بسیارِ دیگرکه آثار زیّان بار اجتماعی وفردی آن را نمی توان از نظر دور داشت. اگر در قرآن توبه از گناهان خاصی مطرح شده است آن ها از مصادیق توبه است؛دامنۀ توبه زمان ، مکان را در می نورددوگستره ای به وسعت حیات بشریّت را در بر می گیرد. هر کس به اندازه بینشِ عر فا نی خود از توبه استفاده می کند ؛ سالک با عبودیّت مراتب توبه را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارد تا به مراحل با لای توبه نائل شود. خداوند تبا رک و تعالی می فرماید : « والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا…»(عنکبوت،۶۸)؛آنها که درراه ما(با خلوص نیّت) جهاد کنند قطعاً به راه های خود هدایت شان خواهیم کرد. توبه بزر گ ترین جهاد ،مبارزه بادشمن ترین دشمنان ، یعنی بت نفس است «واجعل نفسک عدواّ تجا هده «؛ نفس خویشتن را دشمنی قرار ده که با او مبارزه می کنی ( همان،ص۷۴). و حاصل این پیکار لقای پروردگار است «من کان یرجوا لقاء ربۀ فلیعمل عملاّ صالحا ولا یشرک بعباده ربّۀ احدا»(کهف،۱۱۰)؛هرکس که به لقای پروردگارش امید دارد باید کا ری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در در عبادت پروردگا رش شریک نکند.آراءِ مفسرین نیز مشابه یکدیگراست و تفاوت چندانی با یکدیگرندارند.
فصل سوم
تحلیل عرفانی توبه
درآمد
در این فصل آثار بزرگان و مشایخ عرفان و تصوف در کتاب های منثور بررسی و تجزیه و تحلیل شده است. به همین علت فصل جداگانه ای برای آن در نظر گرفته نشده و در پایان حکایت های توبه کنندگان آمده است. البته باید به این نکته توجه داشت که تا پایان قرن ششم بحث گسترده ای درباره توبه نشده، مطالب، مجمل و سربسته ارائه شده است و هر یک به گوشه هایی از بحث اشاره کرده اند.
۳ـ ۱ تعریف توبه
۳ـ ۱ـ ۱ توبه در لغت
معانی متعددی برای توبه آمده است:
- (Mixed Integer Linear Programming (MILP)) ↑
- (Mixed Integer Non-Linear Programming (MINLP)) ↑
- (Stochastic Mixed Integer Programming (SMIP)) ↑
- (Continuous Approximation (CA)) ↑
- (Location-Allocation (L)) ↑
- (Facility capacity (FC)) ↑
- (Service Region (SR)) ↑
- (Transportation Amount (TA)) ↑
- (Demand Satisfaction Quantity (DS)) ↑
- (Number of Vehicles (NV)) ↑
- (Inventory (I)) ↑
- Cost © ↑
- (Responsiveness (Res)) ↑
- (Robustness (Rob)) ↑
- - domination relation ↑
- - local optimum ↑
- - non-dominated solution ↑
- - global optimum ↑
- - pareto front ↑
- Solution Initialization Method ↑
- Elit Tabu Search ↑
- Quality ↑
- Diversity ↑
- Ideal point ↑
- Dynamic Ideal Point ↑
- (bee colony optimization) ↑
- - tabu list ↑
- - tabu tenure ↑
- - search direction ↑
- - aspiration ↑
- - termination criterion ↑
- K. Deb ↑
- - crowding distance ↑
- (variable neighborhood search(VNS)) ↑
- (neighborhood search structure(NSS)) ↑
- - Comparison Metrics ↑
و نیز در جایی دیگر:
* «پانسیون.
استاد دلنواز منتظر رسیدن اعضای گروه میباشد، طاهر خان بحرنور و ناصرخان دیلمان نیز حضور دارند.
ناصرخان: چند دقیقه بیشتر فرجه نمیدم برای تجمع این جمع بیانتظام.
طاهرخان: بله، ایشون که ساعت و تقویم نیست، زمانسنج ایام!
ناصرخان: تعهد من در حال اتمامه.
طاهرخان: کدام تعهد؟ ایشان که برات نداده برای بهبود ما.
ناصرخان: عهدی هم با خود دارم. یک روز بیشتر از آنچه وعده کردم و معطل کار بینتیجه نمیمونم.»(۱۱۸۷)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی او، جدی بودن در امر موسیقی است. به عقیدهی او موسیقی امری بسیار مهم است تا جایی که در توصیف کلاس درس موسیقیاش چنین میگوید:
* «اینجا میدان مشقه، نه حجره درس و مشق»(۱۱۷۰)
این ویژگی اخلاقی را در گفتگویش با «شاهزاده»، هنگامیکه برای آموختن موسیقی به نزدش رفته بود نیز، مشاهده میکنیم:
* «شاهزاده: شرط انصاف نیست، میهمان اسباب خجالت میزبان باشه.
ناصرخان: اگه زحمت نیست، یک لیوان آب سرد.
شاهزاده: الساعه.
ناصرخان: باشه وقت تنفس. نقداً به مشقمون برسیم، در خونه وعده دارم.
شاهزاده: با کی؟ شما که اهل مراوده نیستین.
ناصرخان: با خودم. درس گفتن پنجه رو تنبل میکنه. چابکدستی مشق خاصی میخواد.»(۱۱۶۹-۱۱۶۸)
نکتهی قابلتوجه این است که همسر او نیز از رهگذر همین اهمیت و توجه «ناصرخان» است که وارد زندگی او میشود. همسر «ناصرخان» به سبب علاقه و شیفتگی فراوان به موسیقی، در گستردن بساط عشق با او، پیشقدم میشود و از همین رهگذر، عشقش در قلب «ناصرخان» جای میگیرد.
شخصیت «ناصرخان» به دلیل تحولاتی که در زندگی و منشش رخ میدهد، شخصیتی پویا بهشمار میرود؛ او با وجود خلق و خوی تندش که «متحمل خود نیز بالاجبار است»، پذیرای عشق میشود.
*« زن جوان: بپذیر.
ناصرخان: بپذیر.
زن جوان: این سر و مه را.
ناصرخان: سر و تاج و کله را.
زن جوان: همه در پای تو.
ناصرخان: بالای تو، همتا ندارد به جهان.
زن جوان: شاه شهان.
ناصرخان: چه بهتر که با خسروان روی خوش نداریم.
زن جوان: چه خوش داد دلت این دل مبتلا را تمیز.»(۱۱۷۰)
همچنین موافقت کردن با همراهی نمودن گروه نوازندگان در سفر به خارج و یکدل ماندن با آنها تا پایان رسالت موردنظر، دلیل دیگر بر پویایی شخصیت اوست؛ او که برای مدت معینی حاضر به همکاری با گروه شده بود، با دلیل پیش آمدن مشکلات و موانع کار، بیش از مدت زمان تعیین شده، همراه با دیگران در کشور غریب میماند.
همچنین به دلیل پرداختن نویسنده به وجوه مختلف شخصیتیاش، شخصیتی همهجانبه به شمار میرود.
خسرو خان رهاوی
«خسروخان رهاوی»، به عنوان نوازندهی سنتور، همراه با دیگر اعضای گروه عازم فرنگ میشود. وی به آموختن موسیقی علمی و آنچه به عنوان موسیقی در غرب رواج دارد، گرایش ویژهای دارد. عنوان «سرپرستی دستهی موزیک نظام ایران»، تناسب درخوری با این ویژگی شخصیتی دارد. همچنین سازی که او به عنوان نوازندهی ماهر آن به فرنگ اعزام میشود، «سنتور» است که نسبت به سازهای سنتی دیگر، تا حدی امروزیتر است و سازی است که توانسته است نسبت به دیگر آلات موسیقی سنتی، جایی در موسیقی جدید برای خود بیابد. خود او مقصودش را از سفر چنین بیان میکند:
* «خسروخان: معنای این سفر برای من و دوستانم یکی نیست. من فقط برای ثبت آنچه داریم نمیرم، باید چنتهام رو پر بکنم از اونچه که اونا دارن.»(۱۱۷۲)
وی در آموختن موسیقی غرب و گسترش دانسته های موسیقایی خود به حیطهی موسیقیِ مرسومِ جهان، بسیار جدی است و معتقد است اکتفا کردن به یک موقعیتِ راکد و همیشگی، مانع پیشرفت و سبب عقبماندگی میشود.
* «خسرو خان رهاوی با لباس تمامرسمی فرانسوی در مقابل آینه ایستاده، درحالی که سرو وضع خود را مرتب میکند با طاهرخان بحرنور صحبت میکند.
طاهرخان: کفش و کلاه نو واسه یار تازه است؟
خسروخان: آهان، پیانو رو که نمیشه با الیجه و کمرچین زد.
طاهرخان: بیوفایی نکن به استاد، مسئولیتش سنگینه، کوه باشه از پا در میاد.
خسروخان: کوه ما در برابر سلسلهجبال جهان، کُتل خاکی نباشه؟ یه وقتم دیدی این کوه، موش زائید دستِ آخر.»(۱۱۸۱-۱۱۸۰)
او در راه هدف موردنظر، بسیار مصمم گام برمیدارد و آن را بر هدف اصلیای که بهخاطر آن اعزام شده است، اولویت میدهد، حتی اگر باعث رنجش اعضای گروه شود.
* «خسروخان رهاوی: ببخشید استاد، درس پیانو طولانیتر شد، مسلط به مشق قبلی نبودم، وقتی فهمیدند ابزار کار در اختیارم نیست، اجازه دادند حضوراً مشق کنم. از فردا هم ربع ساعت اضافی مرحمت کردند.
استاد دلنواز: باید از اون مدرس بخواهیم قبول زحمت بفرمایند من بعد وقت تمرین مارو ایشون معین کنند. (مجموعه آثار علی حاتمی: ۱۱۹۲۹)
نکتهی دیگر از ویژگیهای شخصیتی خسروخان رهاوی، علاقه، وفاداری و پایبندی فراوان به شریک زندگیاش است؛ او با وجود علاقه و اشتیاقی که به موسیقی و بیشتر آموختنِ آن دارد، پس از شرح هدف و مقصود ویژهاش از سفر برای همسرش، در لحظهی وداع از او، چنین میگوید:
* «خسرو خان: هنوز هم اگه یک کلمه بگی بمون، موندگارم.
همسر خسروخان: بمون، پابند به عهدمون.»(۱۱۷۲)
به طور کلی، شخصیت «خسروخان»، شخصیتی پویا و همهجانبه است؛ پویا از این جهت که علاوه بر قبول دعوت به یک سفر پرزحمت، هدف مهم دیگری، یعنی آموختن موسیقی علمی و روز را قاطعانه انتخاب و دنبال میکند؛ همهجانبه است زیرا از طریق خواندن فیلمنامه به وجوه مختلفی از شخصیت او پی میبریم.
شخصیتهای فرعی درجهیک
از آنجایی که فیلمنامهی موردنظر ما به قصد به نمایش گذاشتن ارزش موسیقی است، لذا نویسنده به روایت سفری میپردازد که حوادث و اشخاص آن در خدمت نمایش، توصیف و جانبخشی به این هنر درمیآیند. داستان فیلمنامه مانند عموم داستانها نیست که شخصیتهای اصلی و فرعی در طیف وسیعی حضور داشته باشند و به حوادث داستان دامن بزنند و ما از طریق کنشها و واکنشهای آنان بتوانیم به ویژگیهای فردی هریک پی ببریم. در این فیلمنامه، هدف، هنر موسیقی و ارج نهادن به آن است، تاجایی که نویسنده، حتی شخصیتهای اصلی را برای بیان اهمیت این هنر به خدمت میگیرد و اگر جنبه های گوناگون شخصیتی آنها را نمایش میدهد، درواقع خواهان گفتن این نکته است که افراد اصلی داستان، در هر موقعیت اجتماعی و با هر خصوصیت فردی که هستند، در برابر جذبهی هنر، مطیع و ناتوان هستند. با این توصیف، میتوان انتظار داشت که حضور شخصیتهای فرعی در این فیلمنامه چشمگیر نباشد، زیرا مجالی برای عرضاندام آنها وجود ندارد. اما از میان شخصیتهای فرعی فیلمنامه، شایسته دانستیم که تنها به بررسی دو تن در داستان که از اهمیت ویژهای برخوردارند، بپردازیم؛ زیرا نبود آنها به ساختار حوادث داستان لطمه وارد میکند.
-
- عیسی خان وزیر
اهمیت حضور او به دلیل کشف «فرج بوسلیکی» و معرفی او به عرصهی هنر موسیقی است. او کسی است که به استعداد ذاتی و نهفتهی «آقا فرج» در نواختن تنبک پی میبرد و به اجبار او را مورد آموزش مستقیم خود قرار میدهد تا توانایی او را به فعلیت درآورد.
از سوی دیگر، نویسنده او را به عنوان سمبل ارتباط مظاهر درباری و سیاسی با علایق و سلایق عوامِ مردم به کار گرفته است. او یک وزیر است، پر از مشغلههای سیاسی و درباری، تا جاییکه به دلیل اوضاع نابسامان مملکت، از همسفری با یاران هنرمندش باز میماند. با وجود مسئولیتهایی که خرقهی وزارت بر دوش او نهاده است، با یاران نوازندهی غیردرباری نشست و برخاست دارد؛ ماهر در نواختن عامیانهترین ساز سنتی ایرانی، یعنی «تنبک» است و از همه مهمتر، با عامیترین فرد گروه، «آقا فرج»، خلوتهای دونفره برای آموختن هنر محبوب خود به او داشته است.