۲-۱۶-۲- تأثیرات و پیامدهای قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا
همواره بین شاخص های مفهومی قدرت و کارکرد منطقهای آن رابطه مستقیم وجود دارد. هویتگرایی اسلامی، واقعیت جدید سیاست بینالملل بهشمار میرود. این امر انعکاس انقلاب اسلامی ایران در غرب آسیا تلقی شده و پیامدهای قابل توجهی در ارتباط با ثبات، موازنه و امنیت منطقهای در غرب آسیا به وجود میآورد.
۲-۱۶-۲-۱- موج اول: مقابله گروه های اسلامی غرب آسیا علیه امریکا:
اثربخشی مؤلفههای گفتمانی در قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران را میتوان در روند مقابلهگراییِ گروه های اسلامی غرب آسیا علیه سلطه امریکا و رژیم صهیونستی مشاهد کرد. زمانی که رهبران سیاسی کشورهای منطقه با قدرتهای بزرگ همکاری نمودند، زمینه برای گسترش اعتراضهای سیاسی و شیوع بحران به ساختار داخلی کشورهای محافظهکار غرب آسیا به وجود آمد. بازتاب این فرایند را میتوان در ارتباط با کشورهای تونس، مصر، یمن، بحرین، اردن و مراکش مورد توجه قرار داد. ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران بر این موضوع تأکید داشت که هر گونه همکاریِ کشورهای منطقه با قدرتهای بزرگ، زیرساختهای لازم برای گسترش بحران منطقهای فراهم میسازد(هوگس، ۲۰۱۰، ص۴).
۲-۱۶-۲-۲- موج دوم: اعتراضهای اجتماعی مردم منطقه:
اثربخشی قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران را میتوان در روند مقابله اعتراضهای اجتماعی مردم تونس در دسامبر ۲۰۱۰ مشاهد کرد. این اعتراضها در زمان محدودی منجر به تغییر حکومت “زینالعابدین بن علی” شد. مشابه چنین فرایندی در کشور مصر و دیگر کشورهای منطقه رخ داد(متقی و رشاد، ۱۳۹۰، ص۱۱۹).
۲-۱۶-۳- محدودیتهای قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران در غرب آسیا
جمهوری اسلامی ایران به دلیل طرح برخی اتهامات از سوی غرب به خصوص امریکا، با محدودیتهایی در ارتقای قدرت نرم خود در غرب آسیا مواجه است. برخی از این محدودیتها در ذیل آورده می شود:
-
- بدبین کردن کشورهای غرب آسیا نسبت به جمهوری اسلامی ایران با خطرناک جلوه دادن ارزشهای انقلاب اسلامی ایران علیه نظامهای حکومتی آن کشورها؛
-
- طرح اتهام حمایت از جریان بنیادگرایی و تروریستی در غرب آسیا؛
-
- مانور دادن بر روی خطر اتمی شدن ایران برای کشورهای منطقه و در نتیجه تغییر دیدگاه آنها نسبت به ایران؛
-
- کمک به گسترش تعارضات درونمنطقهای ایران با کشورهای همجوار و تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی با تحریک کشورهای منطقه(ستوده، جعفری، نجاتپور، عمروآبادی، ۱۳۹۰، ص۱۹۲).
-
- محدودسازی ایران در حوزه منطقهای از طریق فشارهای بینالمللی؛
-
- حمایت از گروه های سیاسی و کشورهای معارض با اهداف و منافع جمهوری اسلامی؛
-
- قطعنامهسازی از طریق حداکثرسازی مشارکت بینالمللی علیه فعالیتهای راهبردی ایران در حوزه ارتقای توانمندیهای اقتصادی، سیاسی، بینالمللی، فرهنگی و …؛
-
- مخالفت با هر نوع قدرتسازی توسط جمهوری اسلامی ایران(مرادی، ۱۳۸۳، ص۵).
-
- تلاش به متهم کردن جمهوری اسلامی ایران به نقض حقوق بشر؛
-
- ادعای دامن زدن به برخی اختلافات تاریخی میان مسلمین، ادعای انتقامگیری به خاطر جنگ هشتساله با عراق بهویژه از کشورهای کمککننده به عراق، اتهام مالکیت عدوانی بر جزایر سهگانه مورد ادعای امارات، اتهام تلاش در جهت احراز رهبری جهان اسلام، نامشروع نمایاندن برخی حاکمیتهای موجود در جهان اسلام، تلاش در جهت تضعیف موقعیت امریکا در منطقه و مسائلی از این دست(شرفالدین، ۱۳۸۴، صص۵۶-۵۴).
۲-۱۷- امریکا و قدرت نرم
از جنگ اول جهانی بود که بحث قدرت نرم در سیاست خارجی ایالات متحده موضوعیت یافت، “وودرو ویلسون” به عنوان اولین رئیسجمهوری که به اهمیت قدرت نرم پی برده بود در جریان جنگ اول جهانی در سال ۱۹۱۷ “کمیته اطلاعات عمومی” را تأسیس کرد. در این راستا روزولت در سال ۱۹۳۸ “کمیته بین سازمانی همکاریهای علمی و فرهنگی” را تأسیس کرد. در سال ۱۹۴۰ نهاد جدیدی که بعدها تحت عنوان کمیته هماهنگ کننده امور بین امریکایی خوانده شد تأسیس گردید که هدف آن گسترش اتحاد و همبستگی در زمینه روابط فرهنگی با کشورهای امریکای لاتین بود. در همین سال وابستههای مطبوعاتی امریکا فعالیت خود را با هدف تشریح و تبیین سیاست خارجی امریکا برای مردم سایر کشورها آغاز کردند. بدین ترتیب این کشور پیش از ورود به جنگ دوم جهانی، برنامهای را به منظور به دست آوردن قلبها و اذهان مردم سایر کشورها در زمان صلح طراحی و تدوین کرده بود. در جریان جنگ دوم جهانی در سال ۱۹۴۲ به دستور روزولت “اداره اطلاعرسانی جنگ” تأسیس شد. این اداره برای نخستینبار برنامه صدای امریکا را برای اروپا در ۲۴ فوریه ۱۹۴۲ پخش کرد. صدای امریکا به طور رسمی فعالیتهای خود را در سال ۱۹۴۳ از ۲۳ دستگاه فرستنده به ۲۷ زبان دنیا آغاز کرد. قدرت نرم در دوره های ریاست جمهوری “ترومن"، “کارتر” و “ریگان” نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود، به خصوص در زمان ریگان اداره اطلاع رسانی امریکا تغییر قابل ملاحظهای به خود دید. ریگان به اهمیت وجهه و تصویر امریکا در جهان واقف بود و همواره به نقش تلویزیون به عنوان ابزار دیپلماسی توجه داشت و معتقد بود که تلویزیون برای نشان دادن تصویر امریکا به اروپای غربی - جایی که مردم تصویر تحریفشدهای از ایالات متحده دارند- یک ضرورت است. با پایان جنگ سرد، امریکاییها به تخصیص بودجه و سرمایهگذاری در قدرت نرم علاقه کمتری پیدا کردند.
از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۳، بودجه فدرال ۱۵ برابر افزایش یافت، اما بودجه آژانس اطلاعرسانی امریکا تنها ۵/۶ برابر افزوده شد. این آژانس در اواسط دهه ۱۹۶۰ بیش از ۱۲ هزار کارمند داشت که این رقم بالاترین تعداد آن بود، اما در سال ۱۹۹۴ این رقم به ۹ هزار و در آستانه تصاحب آن به وسیله وزارت امور خارجه به ۶۷۱۵ کارمند رسید. به نظر میرسد قدرت نرم به کالای بیمصرفی تبدیل شده بود. بین سالهای ۱۹۸۹ و ۱۹۹۹ بودجه آژانس یادشده تا ۱۰ درصد کاهش یافت. در حالی که برنامههای رادیو دولتی در طول جنگ سرد نیمی از جمعیت شوروی را هر هفته و ۷۰ تا ۸۰ درصد جمعیت اروپای شرقی را پوشش میداد، در آغاز قرن جدید تنها ۲ درصد از جمعیت عرب به رادیو صدای امریکا گوش میدادند. منابع شعبه آژانس اطلاعرسانی امریکا در اندونزی، بزرگترین کشور مسلمان جهان، به نصف رسید. از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۱، مبادلات فرهنگی و آکادمیک از ۴۵ هزار در سال به ۲۹ هزار رسید و بسیاری از کتابخانهها و مراکز فرهنگی در دسترس بسته شدند. در حالی که “بی. بی. سی” هر هفته در سرتاسر جهان ۱۵۰ میلیون شنونده داشت، رادیو صدای امریکا کمتر از ۱۰۰ میلیون مخاطب داشت. قدرت نرم به گونهای با جنگ سرد عجین شده بود که کمتر امریکایی متوجه روی دادن انقلاب اطلاعاتی بود و به این ترتیب قدرت نرم بیاهمیت شده بود.
تنها پس از سپتامبر ۲۰۰۱ بود که امریکاییها به اهمیت سرمایهگذاری در قدرت نرم دوباره پیبردند. انعکاس تصویر مثبت از یک کشور امری جدید نیست، اما شرایط برای قدرت نرم در سالهای اخیر به نحو چشمگیری متحول شده است. در گذشته و به دلیل ماهیت استبدادی کشورهای منطقه و فقدان نقش مردم در کشورهای خود، امریکا توجه چندانی به اهمیت افکار عمومی مردم نسبت به سیاستهای خود نداشت و تنها از طریق همکاری با دولتهای استبدادی و متحد، سیاستهای خود را پیش میبرد(تارنمای جنگ نرم و عملیات
روانی، ۱۳۹۱).
حادثه ۱۱ سپتامبر نشان از تغییر عمدهای داشت که در زمینه امنیت، قدرت و تهدید به وجود آمده بود. امنیت امریکا از سوی گروه های غیردولتی به چالش کشیده شده بود که از قدرت سختِ چندانی برخوردار نبودند، اما توانسته بودند با ایدئولوژی خاص خود گروهی از جوانان را جذب و از آنها علیه منافع تنها اَبَرقدرت جهان استفاده کنند. پاسخ سریع امریکا به این اقدامات بهکارگیریِ قدرت سخت و حمله نظامی به کشورهای افغانستان و عراق بود، اما این راهبرد نه تنها موفقیتی به دنبال نداشت، بلکه موجب تخریب وجهه این کشور در جهان و به خصوص در جهان اسلام شد، بنابراین امریکا راهبرد خود را تغییر داده و در صدد بهکارگیری قدرت نرم در سیاست خارجی خود برای مبارزه با تهدیدهای موجود در سیاست خارجی برآمد(بهرامی، ۱۳۹۱).
۲-۱۷-۱- قدرت نرم امریکا در غرب آسیا
قدرت نرم برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی مردم منطقه بهکار گرفته می شود، به نحوی که افکار و نگرشهای آنها را تغییر داده و آنها را با سیاستهای امریکا در منطقه همراه کند. این کشور به خوبی پی برده است که اگر نتواند افکار عمومی را با خود همراه سازد، قادر نخواهد بود به اهداف سیاست خارجی خود دست یابد. زمانی که امریکا برای جنگ با عراق به دنبال کسب حمایت کشورهایی مانند ترکیه بود نتوانست موافقت این کشور را کسب کند، چرا که افکار عمومی در این کشور دید منفی نسبت به سیاستهای امریکا داشتند. حتی زمانی که رهبران خارجی رابطه دوستانهای با امریکا داشته باشند، اگر مردم و مجلس آنها تصویری منفی از این کشور و سیاستهایش داشته باشند، آزادی عمل آنها ممکن است محدود شود. در چنین شرایطی، دیپلماسیای که افکارعمومی را هدف گرفته باشد، میتواند همانند ارتباطات دیپلماتیک طبقهبندی شده سنتی در میان رهبران، برای کسب نتایج و پیامدها مهم باشد. در حال حاضر، امریکا فعالیتهای دیپلماسی عمومی را به عنوان شکل مدیریت شده قدرت نرم در رأس سیاست خارجی خود قرار داده است و سعی دارد با بهره گیری از فعالیتهایی مانند مبادلات آموزشی و فرهنگی، پخش برنامه های بینالمللی و طیف وسیعی از اقدامات دیگر ذهنیت مردم غرب آسیا را نسبت به خود تغییر داده و وجهه از دست رفته این کشور را ترمیم کند(بهرامی، ۱۳۹۰).
تردیدی نیست که امریکا تقریباً از همه ارکان برای اعمال “قدرت نرم” برخوردار است که از جمله آنها میتوان به جریانهای مهاجرت، فیلمهای هالیوود، شرکتهای بین المللی، دانشجویان خارجی، کتابها، موسیقی، پایگاههای اینترنتی، نامزدهای جایزه نوبل و دستاورهای علمی اشاره کرد(نای، ۱۳۸۶، ص۱۳۴). پیروزی در جنگ سرد، فروپاشی شوروی و تکقطبی شدن جهان نیز بر این اعتبار افزوده است. حضور بلندمدت در منطقه، نیاز شدید دولتهای وابسته به حمایت مستمر امریکا، وابستگی شدید کشورهای منطقه به آن، تأمین امنیت صوری منطقه، انعقاد پیمانهای مختلف با کشورهای منطقه، پایان دادن به اشغال کویت، اشغال عراق و سرکوب صدام، حضور نظامی جدی در منطقه، نقش تعادلبخشی در منطقه، نفوذ بلامنازع در سازمانهای بینالمللی، روابط گسترده سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی با بیشتر کشورهای منطقه، تلقی این کشور به عنوان مأمن و تکیهگاه نظامهای استبدادی و غیر دمکراتیک حاکم بر بیشتر کشورهای منطقه، نقش محوری آن در فرایند جهانی شدن، کمکهای اقتصادی و گاه بلاعوض به برخی کشورهای نیازمند منطقه، طرح شعارهای فریبنده همچون حقوق بشر و مبارزه با تروریسم، قدرت زیاد در جعل اتهامات، بحرانآفرینی و ایجاد رعب و هراس در میان مردم و رهبران کشورها و خوف دولتهای منطقه از ناهمسویی با سیاستهای این کشور، نفوذ در میان رهبران و نخبگان بیشتر کشورهای منطقه، تلاش گسترده فرهنگی برای انتشار ارزشها و الگوهای مورد قبول خود در جهان اسلام، به ویژه در میان نسل جوان و کسب محبوبیت و … از مواردی به شمار میرود که به
حسب ظاهر موجب کسب قدرت نرم برای این کشور در نزد دولتهای وابسته غیرمردمی شده است
(حجازی، ۱۳۸۷، ص۱۳).
۲-۱۷-۲- محدودیتها و چالشهای قدرت نرم امریکا در غرب آسیا
۲-۱۷-۲-۱- تردید نسبت به فرهنگ امریکایی
در غرب آسیا دودلی و تردید نسبت به فرهنگ امریکایی، باعث تحلیل و محدودیت هر چه بیشتر قدرت نرم امریکا شده است. در حال حاضر در غرب آسیا، تلویزیون و شبکه های ماهوارهای بسیاری راهاندازی شده اند که بیش از هر چیز بیانگر گریز این کشورها از فرهنگ القایی امریکایی و بازگشت به خود است. برای نمونه، راهاندازی شبکه “الجزیره” و پخش تصاویر سانسور نشده این شبکه تأثیر سیاسی بسیار قدرتمندی بر تلاش های امریکا برای سرپوش گذاشتن بر تحولات منطقهای(جنگ عراق و افغانستان) داشت.
۲-۱۷-۲-۲- اختلاف فرهنگی زیاد بین امریکا و کشورهای غرب آسیا
منطقه غرب آسیا چالشی ویژه برای قدرت نرم امریکا بهشمار میرود. در عین حال منطقه غرب آسیا غوطهور در ارتباطات مدرن است که بیشترین نگرش ضد امریکایی در میان مردمان این منطقه مشاهده می شود. این منطقه چالشی خاص را متوجه قدرت نرم امریکا می کند، چرا که قدرت نرم بستگی به خواست دریافتکنندگان آن نیز دارد و اختلاف فرهنگی بین امریکا و اروپا به بزرگی اختلاف بین امریکا و کشورهای غرب آسیا نیست. بدین ترتیب اروپا بیشتر از غرب آسیا مستعد منابع قدرت نرم امریکاست، چرا که با توجه به تصور مردمان غرب آسیا از امریکا به عنوان کشوری ضد اسلامی و ضدعربی و با توجه به نفوذ گسترده ارتباطات در افکار عمومی کشورهای این منطقه و نقش ارتباطات در بالا بردن آگاهی و دانش مردم، به نظر میرسد که سیاست نرم امریکا در غرب آسیا با چالشی جدی مواجه شده است(عطایی، قادری کنگاوری و ابراهیمی، ۱۳۹۰، صص۱۹۸-۱۹۷).
۲-۱۷-۲-۳- نهضت بیداری اسلامی
مهمترین عامل در افول قدرت نرم امریکا، موج بیداری اسلامی، قیامها و خیزشهای مردمی منطقه در مبارزه با استبداد حاکمان مورد حمایت امریکاست. به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که اسلام سیاسی جایگاه ویژهای در گسترش این قیامها داشته است و نه حاکمان مستبد غرب آسیا بلکه ارزشهای دمکراسی غرب را هم به چالش کشیده است و نماد این چالشها در خواسته های مردمی این قیامها نمایان است.
۲-۱۷-۲-۴- موضع مبهم امریکا در قبال انقلابهای منطقه
در حال حاضر موضع مبهم امریکا در قبال بحران بحرین، اردن، یمن، عربستان و سایر متحدان خود در منطقه موجب تضعیف قدرت نرم امریکا در غرب آسیا شده است(ستوده، جعفری، نجاتپور، عمروآبادی،
۱۳۹۰، ص۱۹۰).
۲-۱۷-۲-۵- حمایت قاطع از رژیم صهیونیستی
ادامه حمایت از رژیم صهیونیستی، پرهزینهترین سیاست برای قدرت نرم امریکا در غرب آسیا و جهان اسلام است(نای، ب، ۱۳۸۶، ص۱۳۳).
۲-۱۷-۲-۶- کاهش اعتبار امریکا در منطقه
در میان رهبران افکار عمومی، اعتبار[۱۷] منشأ تعینکننده و منبع با اهمیت قدرت نرم بهشمار میرود. شهرت، اهمیتی بیشتر حتی نسبت به گذشته پیدا کرده است و مبارزات سیاسی اغلب بر سر ایجاد و از بین بردن اعتبار رخ میدهد. دولتها نه تنها با دیگر دولتها برای اعتبار به رقابت میپردازند؛ بلکه این کار را با بهره گیری گسترهای وسیع از بدیلهای مختلف، شامل رسانههای خبری و شرکتها و سازمانهای غیردولتی و سازمانهای بینالمللی و شبکه های مجامع علمی انجام می دهند، بهگونهای که سیاست به عرصه مبارزه میان اعتبارهای رقیب تبدیل شده است(عطایی، قادر کنگاوری و ابراهیمی، ۱۳۹۰، ص۱۹۳). در نتیجه اعتبار نقش مهمتری به عنوان منشأ قدرت یافته است. اطلاعاتی که تبلیغاتی به نظر میرسد نه تنها ممکن است بیارزش شمرده شود بلکه در صورتی که موجب کاهش شهرت کشوری از لحاظ اعتبار شود زیانبخش نیز تلقی گردد. ادعاهای مبالغهآمیز در باره تهدید قریبالوقوع سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین و پیوندهای مستحکم وی با القاعده بهاحتمال در جلب حمایت مردم امریکا و انگلیس از جنگ عراق مؤثر بوده است؛ اما افشاگریهای بعدی درباره مبالغهآمیز بودن ادعاهای یادشده ضربهای سنگین به اعتبار این دو کشور وارد آورد(نای ۱۳۸۳، صص۱۳-۱۲).