در شرایطی که بنگاه ها اندازه متفاوتی دارند، نوسانات در تولید بنگاه های بزرگ اثر قابل توجهی بر تولید و قیمت صنعت می گذارد، در حالی که این مطلب برای بنگاه های کوچک صادق نمی باشد. به عبارتی، رفتار بنگاه های کوچک اثر ناچیزی بر سهم بازاری بنگاه های دیگر می گذارد اما توسعه یک بنگاه بزرگ می تواند به نابودی رقبای وی منجر میگردد که می توان آن را با یک مثال عددی بصورت زیر روشن تر ساخت.
فرض کنید که ۱۰۱ بنگاه با تولیدات مشابه در صنعت وجود داشته باشد، ۵۰ درصد از بازار در اختیار بنگاه i ام بوده و سهم بنگاه های دیگر هر کدام ۰٫۵ درصد باشد. از طرفی Eij, Eii برابر ۵- است(یعنی کشش قیمتی برای هر بنگاهی یکسان است) با این وجود بنگاه i موقعیت صنعت را بصورت متفاوتی از دیگر بنگاه ها در نظر می گیرد: هر عاملی که انجام می دهد، اثر چشمگیری بر دیگر بنگاه ها خواهد داشت. برای بنگاه i موقعیت، همانند وقتی است که انحصار دو جانبه بر صنعت حاکم باشد بنابراین، نسبت تعداد معادل کششها برابر خواهد بود. به عبارت دیگر، میزان کشش متقاطع برای بنگاه بزرگ برابر است با:
برای هر یک از بنگاه های کوچک j این موقعیت همانند وقتی است که ۳۰۰ بنگاه در صنعت وجود داشته باشد. بدین صورت که اگر یکی از بنگاه های j بخواهد ۵ درصد سهم بازاریش را افزایش دهد، باید این افزایش از گرفتن سهم بازاری سایر بنگاه ها انجام شود. بدین ترتیب که ۹۹ بنگاه کوچک داریم که سهم هر کدام ۰٫۵ درصد بوده و یک بنگاه داریم که ۵۰ درصد از بازار را در اختیار دارد. می توان این یک بنگاه را معادل ۱۰۰ بنگاه هم اندازه (با سهم ۰٫۵ درصد) در نظر گرفت. پس تعداد کل بنگاه های باقی مانده برابر با ۱۹۹ (۱۰۰+۹۹) بنگاه می شود که باید افزایش ۵ درصدی هر یک از بنگاه های j از سهم بازاری ۱۹۹ بنگاه هم اندازه باقی مانده گرفته شود. پس نسبت کششها برابر با ۱۹۹ می گردد. به عبارتی کشش متقاطع برای ۱۰۰ بنگاه کوچک برابر است با:
همانطور که نشان داده شد، برخلاف بنگاه های کوچک، بنگاه i نمی تواند قوانین وابستگی متقابل را نادیده بگیرد. بنابراین، توزیع اندازه، مستقل از تعداد بنگاه، اثرات مهمی در وابستگی متقابل بنگاه ها خواهد داشت و تغییر در مقدار فروش یک بنگاه می تواند به نابودی همسایه های نزدیک آن منجر شود.
تمرکز و اطلاعات
در هر بازار برخی از مدیران تلاش می کنند که اطلاعاتی در مورد فعالیتها و سیاستهای سایر بنگاه ها (مثل قیمت، سرمایه گذاری تولید و برنامه های ادغام، ویژگی کالاها، تحقیقات و پروژه های تولید کالاهای جدید و غیره) بدست آورند. مشخص است که دامنه این کار بطور مستقیم با تعداد بنگاه ها در صنعت افزایش می یابد. اما افزایش در تعداد بنگاه های هم اندازه منجر به کمتر شدن وابستگی متقابل بین بنگاهها در صنعت خواهد شد، و بنابراین جمع آوری اطلاعات از فعالیت سایر بنگاه ها احتمالاً کم ارزش تر خواهد شد. در حالتی که اندازه بنگاه ها یکسان نباشد، تنها توجه به بنگاه های بزرگ هر صنعت کافی خواهد بود.
توجه به تجربه شخصی، نوسانات طبیعی، فصلی یا اتفاقی و حجم فروشف نسبت به اهمیت سهم خود در بازار آگاهی دارند: هر کاهش غیر منتظره زنگ خطری است که می تواند تعادل بازار را بر هم زند. برای سهولت، یک بازار با کالای همگن را در نظر بگیرید که یک بنگاه رهبر، قیمت را تعیین و سایر بنگاه های پیرو آن را اجرا می کنند. بنابراین، ممکن است که یک بنگاه بخواهد از طریق ارائه تخفیف به برخی از مشتریان رقیب، سهم بازار خود را افزایش دهد. چقدر این احتمال وجود دارد که این تخفیف پنهانی کشف شود؟ و چقدر احتمال دارد که این سیاست توسط سایر رقبا دنبال گردد و عمل مقابله به مثل سایر بنگاه ها برانگیخته شود و منجر به بر هم خوردن تعادل قبلی گردد؟ نکته این است که بنگاه ها یکسری نوسانات تصادفی را در فروش خود انتظار دارند. اما مشکل تشخیص این مسئله است که کاهش در فروش به خاطر نوسانات تصادفی بوده است یا بخاطر بنگاه ارزشان فروش استیگلر (۱۹۶۴) نشان می دهد در جایی که شاخص تمرکز بالا باشد، واریانس مورد انتظار فروش یک بنگاه بخاطر تغییر تصادفی مصرف کننده، حداقل است. بنابراین، بنگاهی که همیشه یکسان عمل می کند، بلافاصله توسط سایر رقبا مظنون به تقلب می شود.
ارتباط بین تمرکز و وابستگی متقابل بین بنگاه ها عاملی است که همکاری و تبانی بین بنگاه های همان صنعت را تسهیل می کند. همکاری بین آنها باعث ارتابط دو جانبه و تبادل اطلاعات بین این بنگاه ها می شود. برای n بنگاه، کانال ارتباط وجود دارد. واضح است که با افزایش nT شبکه اطلاعات نیز رشد سریع پیدا می کند. قطع هر یک از این کانال های ارتباطی، منجر به شکست (متوقف ساختن) روند همکاری می شود. بنابراین، هر چه تعداد بنگاه ها در بازار (صنعت) بیشتر باشد، تبانی مشکل تر و شکننده تر می شود. استدلال فوق در نابرابری اندازه بنگاه ها نیز صادق است. هر چه نابرابری شدیدتر باشد، امکان بیشتری وجود دارد که یک بخش مهمی از کالاها بوسیله چند بنگاه که سیاستهای خود را با یکدیگر هماهنگ می کنند، کنترل گردد و قیمت این کالاها بوسیله این بنگاه ها کنترل و تعیین شود. تمرکز نه تنها وابستگی متقابل در انحصار چند جانبه را تقویت می کند، بلکه شرایط همکاری را نیز بوجود می آورد که این امر عدم اطمینان را در رقابت بین انحصار گرهای چند جانبه کاهش می دهد. البته این بدان معنا نیست که تمرکز بصورت خودکار باعث قیمت های انحصاری و سودهای انحصاری می شود. بنگاه ها با افزایش موانع ورود به بازار، می توانند از نفوذ رقبای جدید به بازار ممانعت نموده و از این طریق خود را حمایت نمایند.
اصول تمرکز
اقتصاد دانان متعددی سعی کرده اند تا با معرفی یکسری اصول (اکسیوماتیک) تمرکز، به یک شاخص ایده آل دست یابند. اگر چه در این زمینه موفقیت هایی بدست آمده است. ولی تاکنون نتوانسته اند شاخص تمرکزی که هم به لحاظ نظری معقول باشد و هم کاربرد عملی داشته و بدون ایراد باشد را معرفی نمایند. بطور کلی شاخص تمرکزی را می توان به عنوان یک شاخص مناسب به حساب آورد که اولاً دارای پایه های نظری قوی و ثانیاً با اصول (اکسیوماتیک) زیر منطبق باشد:
اصل رتبه بندی منحنی تمرکز: اگر منحنی تمرکز صنعت A در تمامی نقاط بالاتر از منحنی تمرکز B باشد، آنگاه باید شاخص تمرکز در صنعت A بزرگتر از صنعت B باشد.
اصل انتقال: با انتقال تمام یا بخشی از فروش یک بنگاه کوچک به بنگاه بزرگتر، تمرکز بازار افزایش خواهد یافت.
اصل ورود (خروج): با ورود (خروج) یک بنگاه کوچک به بازار، اگر سهم نسبی بازار بنگاه های موجود در بازار تغییر نکند، تمرکز کاهش (افزایش) خواهد یافت.
اصل ادغام: اگر دو یا چند بنگاه ادغام شوند، تمرکز بازار افزایش خواهد یافت. زیرا هنگامی که بنگاه ها ادغام می شوند، تمامی سهام بازار دو یا چند بنگاه به بنگاه بزرگتر منتقل شده و این امر باعث افزایش تمرکز بازار خواهد شد.
معرفی شاخص های تمرکز
شاخص تمرکز اطلاعات موجود در منحنی تمرکز را بطور خلاصه و در قالب یک عدد معین بیان می کند، از جمله این شاخص ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
معرفی تعداد بنگاه ها
این شاخص ساده ترین شاخص تمرکز بوده و بیشتر برای درک نظری موضوع مفید میباشد. این شاخص با تمامی اصول برشمرده در فوق بجز اصل انتقال منطبق و هماهنگ است. یکی از نقاط ضعف این شاخص که کاربرد آن را محدود نموده است، دادن وزن یکسان به تمامی بنگاههاست.
نسبت تمرکز k بنگاه
در اکثر مطالعات تجربی از این شاخص استفاده شده است. این شاخص به دو صورت قابل محاسبه است. نوع اول این شاخص، نسبتی از محصول بازار است که توسط k بنگاه بزرگتر تولید می شود.
CRk نسبت تمرکز k بنگاهی، ارزش تولید تجمعی k بنگاه برتر و X کل ارزش تولیدات صنعت، Si سهم بازار بنگاه i ام میباشد (سهم بازاری بنگاه را می توان بر حسب ارزش افزوده، تولید، دارایی، اشتغال یا غیره بدست آورد.)
نوع دیگر این شاخص اشاره به آن بخشی از بنگاه های بزرگتر دارد که درصد معینی مثلاً y درصد از تولید بازار را به خود اختصاص می دهند. یعنی:
-
- تعدادی از بنگاه های بزرگتر که y درصد از کل محصول بازار را ایجاد کرده اند و N کل بنگاه های صنعت است. از این تعریف در عمل کمتر استفاده شده است.
اگر چه این شاخص نسبت تمرکز k بنگاهی از قابلیت کاربرد بالایی برخوردار است، اما دارای نقاط ضعفی نیز میباشد. مهمترین محدودیت این شاخص این است که از میان اطلاعات موجود بر روی منحنی تمرکز فقط به یک نقطه اکتفا می گردد. مطابق با شکل زیر، برای ساختن CR4 برای صنعت A صرفاً از اطلاعات موجود در نقطه O استفاده شده و اطلاعاتی که در قبل و بعد از O وجود دارد مورد استفاده واقع نمی شود.
منبع خداداد کاشی (۱۳۸۵). صفحه ۱۰۷٫
مشکل اساسی زمانی بوجود می آید که منحنی تمرکز دو یا چند صنعت یکدیگر را قطع کرده باشند و محقق درصدد مقایسه سطح تمرکز و رده بندی آنها باشد. با توجه به شکل فوق، اندازه تمرکز دو صنعت A و B بر حسب نسبت تمرکز مثلاً ۸ بنگاه برتبر برابر با هم هستند، در حالی که اگر با ۸>k در نظر گرفته شود صنعت B متمرکز تر و چنانچه ۸<k در نظر گرفته شود. صنعت A متمرکز تر تلقی خواهد شد.
علاوه بر این هیچ پشتوانه نظری برای انتخاب k وجود ندارد و محقق بطور اختیاری مقدار k را تعیین می کند. نسبت تمرکز k بنگاه ممکن است تحت شرایطی دو اصل انتقال و ادغام را تامین نکند. بطوریکه اگر تغییری (انتقال یا ادغام) در صنعت صورت گیرد و k بناگه بزرگتر، از این تغییرات متاثر نشوند، در این صورت نسبت تمرکز k بنگاه میزان تمرکز قبل و بعد از تغییرات را یکسان گزارش خواهد کرد. زیرا این شاخص اطلاعات خارج از k بنگاه برتر را مورد توجه قرار نمی دهد.
شاخص هرفیندهال- هیرشمن
یکی از شاخص های مهم و کاربردی برای بیان مفهوم تمرکز شاخص هرفیندهال- هیرشمن می باشد. بر خلاف شاخص نسبت تمرکز، این شاخص به تمام اطلاعات موجود (تمام نقاط) در منحنی تمرکز توجه می کند. به عبارتی این شاخص از اطلاعات تمام بنگاه های صنعت استفاده می نماید. این شاخص عبارت است از مجموع توان دوم سهم بازار تمامی بنگاه های موجود در یک صنعت:
که در آن سهم بازاری هر بنگاه به توان ۲ رسیده است و این بدان معنی است که به سهم بازار هر بنگاه وزنه ای معادل سهم بازار همان بنگاه تعلق گرفته است. در نتیجه به سهم بنگاه های بزرگتر اهمیت بیشتری داده می شود.
شاخص آدلمن
آدلمن شاخص H را با جمع زدن شیب منحنی تمرکز در تمامی نقاط آن بدست آورد. با توجه به شکل (۲-۳) شیب منحنی تمرکز در فاصله کوچک K تا L را می توان به صورت زیر تعریف کرد:
تغییر در تولید تجمعی در فاصله k تا l بر حسب درصد
=شیب منحنی تمرکز
تغییر در تعداد بنگاه ها در فاصله K تا L
اگر در فاصله K تا L، m تا بنگاه وجود داشته باشد و ارزش تولید (یا بطور کلی سهم بازاری) این m بنگاه برابر a و کل تولید بازار ارزشی معادل X داشته باشد در این صورت شیب منحنی تمرکز برابر است با:
= شیب منحنی تمرکز
با جمع شیب منحنی تمرکز در تمامی نقاط به ترتیبی که به شیب هر نقطه آن وزنی برابر سهم بازار بنگاه هایی که در آن نقطه متمرکز شده اند داده شود، شاخص تمرکز برای کل صنعت به دست می آید:
اگر mi برابر یک باشد، یعنی هر بار به فراوانی تجمعی بنگاه ها بر روی محور افقی یک بنگاه اضافه گردد و سپس شیب منحنی تمرکز محاسبه شود، شاخص هرفیندهال حاصل می گردد.
شاخص هانا-کای
هانا و کای گروهی از شاخص هیا تمرکز را به شکل یک تابع محدب ساده معرفی نمودند: