کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



 



این مدل نتیجه تحقیقات دیک و باسو[۴۰] (۱۹۹۴) است که عملاً با مدل مگی یکی است و شاید بهتر بود آن را رویکرد دیک و باسو مینامیدند. از آنجا که یک توافق کلی بر سر این موضوع وجود دارد که مشتریان وفادار سودآورترند، سازمانها علاقه‌مند هستند تا رابطۀ بلند مدتتری با اینگونه مشتریان داشته باشند. این مشتریان کسانی هستند که هم رفتار و هم نگرش نسبی قوی دارند. در الماس وفاداری، اینگونه مشتریان به عنوان مشتریان وفادار خوانده شدهاند که وفاداری قابل ملاحظهای دارند و دلیل عمدۀ خرید آنها، برند است و این نکته از این لحاظ اهمیت دارد که اگر سودآوری سازمان وابسته به دستهبندی مشتریان باشد، درک دلایل و اهمیت وفاداری این دسته از مشتریان بسیار حائز اهمیت خواهد بود.
در مدل تفاوت‌های بارز وفاداری مثبت با وفاداری ثابت نشان داده شده است. وفاداری ثابت به آن دسته از وفاداری اطلاق میشود که تغییر رفتار آنها تأثیر چندانی بر برند نداشته باشد.
این جدول، چهار دسته مشتری وفادار را نمایش میدهد. مشتریان ناچار، راحت طلب، قانع و متعهد.
همه این مشتریان هم از لحاظ رفتاری و هم نگرشی، وفادار هستند و طبقهبندی آنها بر این اساس است که آنها از لحاظ نگرش و رفتار مثبت هستند یا فقط مشتریان وفادار ثابتی هستند.
جدول۲-۷: دستهبندی مشتریان وفادار (لقمانیه, ۱۳۸۶)

 

    وفاداری نگرشی
    ثابت مثبت قانع
وفاداری رفتاری ثابت ناچار قانع
مثبت راحت طلب متعهد

هر یک از این گروه ها رفتار خاصی را در برابر محصولات، خروجی ها، خدمات و برندهای مورد علاقهشان از خود نشان میدهند. در ادامه به شرح مختصری در مورد رفتار این گروه‌ها پرداخته و در جدول ۲-۸ هم مختصری از رفتارها و نگرش‌های این گروه‌ها برای مقایسۀ بهتر ارائه میشود:
پایان نامه - مقاله - پروژه
جدول۲-۸: نگرشهای مشتریان وفادار (لقمانیه, ۱۳۸۶)

 

گروه وفاداری نگرش‌های نمونه
ناچار نسبت به برند نگرش معمولی دارند و هرگونه تجربه بد با محصول، تأثیر منفی بر نگرش آنها نمی‌گذارد
راحت طلب علاقه خاصی به هیچ برندی ندارند، مگر اینکه دسترسی به آنها راحت‌تر باشد
قانع
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[چهارشنبه 1400-07-21] [ 02:35:00 ق.ظ ]




عرصه‎های گروهی و زندگی جمعی، پیوندی ناگسستنی با یکدیگر دارند، پیوندی که ریشه در مفهوم نظری و تجلی عملی آن‎ها دارد. زندگی جمعی فرصتی جهت رها شدن از تنش‎های زندگی روزمره، گذراندن اوقات فراغت، تعاملات اجتماعی و گردهمایی افراد و گروه‎های مختلف و بستری برای حضور، آزادی بیان و ابراز آن‎ها در فضاست. «زندگی جمعی در فضاهای عمومی در گرو ترویج تعاملات اجتماعی، جذب افراد و گروه‎های مختلف، امنیت اجتماعی و در نتیجه ترغیب به افزایش تحمل گروه‎های مختلف در فضا، جامعه پذیری بیشتر و ایجاد فضایی فعال و سرزنده است. اجتماع پذیری در فضاهای عمومی بر پایه نیاز مردم به حس تعلق اجتماعی و تعامل با یکدیگر قرار دارد. و این امر در یک فضای اجتماعی حمایت کننده در کنار آسایش فیزیولوژیکی، ادعای قلمرو، حس مالکیت و دریافت عدالت در فضا میسر خواهد بود. تعامل اجتماعی و برقراری ارتباط، می‎تواند یک موضوع فیزیکی، یک نگاه، یک مکالمه و ارتباط بین افراد باشد که خود مستلزم تعریف رویدادها و فعالیت‎های متناسب و در نتیجه نقش پذیری مردم در فضا و عضویت آن‎ها در گروه‎ها و شبکه‎های اجتماعی است.« (دانشپور و چرخچیان ۱۳۸۶, ۲۲) از سوی دیگر زندگی جمعی متاثر از نیروها و عوامل دیگری چون:
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

    1. ویژگی‎های جغرافیایی بستر فضای عمومی (اقلیم و …)

 

    1. مشخصات کالبدی و فعالیتی فضای عمومی

 

    1. ابعاد اقتصادی

 

    1. سلامت اجتماعی

 

    1. ویژگی‎های فرهنگی-اجتماعی جامعه

 

    1. ابعاد سیاسی

 

    1. الگوی گذراندن اوقات فراغت (Car, و غیره ۱۹۹۲) (به نقل از: دانشپور و چرخچیان ۱۳۸۶, ۲۳)

 

مطالعات نظری گسترده‎ای در این حوزه صورت گرفته است. در میان اندیشمندان علوم رفتاری که به موضوعات شهری توجه کرده‎اند، ایموس راپاپورت (۱۹۶۹) چهره شاخصی است که با طرح موضوع کنش متقابل انسان و محیط زمینه مباحث جدیدی را در برنامه‎ ریزی و طراحی شهری گشوده است. از نظر وی، هر محیط گروهی و اجتماع محلی مجموعه‎ای از ارتباطات متقابل میان عناصر محیطی و مردم است، ارتباطی که از الگوهای معینی پیروی می‎کنند و به این اعتبار معمولاً قابل پیش بینی و سازماندهی‎اند. اینچنین است که نقش عرصه‎های گروهی و زندگی جمعی در پایداری اجتماعی محله متجلی می‎شود. راپاپورت دو ویژگی بر این گونه محیط‎ها قائل می‎شود:
«۱ - تعداد محیطها: هر محیط گروهی و اجتماع محلی مجموعه‎ای از محیط‎های فیزیکی، اجتماعی، فرهنگی و … است.
۲- پیوند میان تغییرات محیط فیزیکی با دیگر محیط: با کسب چنین شناختی، در گام بعدی، راپاپورت لزوم آگاهی از چگونگی کنش متقابل انسان و محیط رابه هنگام سازمان دهی هر گونه محیط گروهی و اجتماع محلی متذکر می‎شود و برای سهولت چنین مطالعه‎ای بافت محیط گروهی و اجتماع محلی را به اجزای ساختاری اش تجزیه کرده و آنها را در قالب چهار سازمان طبقه بندی و معرفی می‎کند:

 

    • سازمان فضایی محیط: به اعتقاد او روابط متقابل در محیط‎های فیزیکی، در وهله اول فضایی‎اند، زیرا اصولاً مردم و اشیا از طریق جدایی توسط فضا (یا در فضا) با یکدیگر ارتباط دارند. وی تحت عنوان سازمان فضایی، انواع فواصل، بستگی‎ها و جدائی‎ها میان مردم و مردم، مردم و اشیا، و اشیا و اشیا را گرد می‎آورد (مانند قلمرو خصوصی و عمومی) و آگاهی از آن را عنصر کلیدی بررسی محیط‎های شهری می‎داند؛

 

    • سازمان مفهومی محیط: که با مفاهیمی که از طریق فرم ها، جنس‎ها و اجزای کالبدی محیط درک می‎شوند ارتباط دارد. در اینجا تأثیرات نشانه ها، رنگ ها، دورنماها، مصالح و … مورد توجه قرار می‎گیرند؛

 

    • سازمان زمانی محیط: به معنی شدت و ریتم فعالیت‎های انسانی و سازگاری یا عدم سازگاری آنها با یکدیگر است. به اعتقاد راپاپورت، مردم همان طور که از نظر فضایی از یکدیگر جدا هستند، از نظر زمانی هم می‎توانند مجزا باشند.

 

    • سازمان ارتباطی محیط: شامل ارتباط محیط و مردم و ارتباط مردم و مردم در محیط است. از نظر راپاپورت در محیط‎های شهری، این سازمان از دو راه قابل درک است: پیوستگی با سیستم‎های جابه جایی و ابزارهای ارتباطی (مثل تابلوها…) و همچنین روابط انسانی رو در رو …» (Stilwell, 2000, 18: 2, 205 – ۲۱۷)

 

دستاوردهای پژوهش نشان‎دهنده آن است که برای طراحی محله پایدار، بایستی نسبت به توسعه عرصه‎های گروهی در مجتمع‎های مسکونی اهتمام کرد، توسعه‎ای که نیازمند به توجه به نقش پایداری اجتماعی در طراحی محله پایدار است.
جدول : الگوی توسعه عرصه‎های گروهی در مجتمع‎های مسکونی بر اساس توسعه پایداری اجتماعی

 

اصول طراحانه اهداف کلان اهداف خرد سیاست‌ها و برنامههای اجرایی
عدالت اجتماعی در مجتمع‎های مسکونی ایجاد فرصت‌ها مساوی برای همه ساکنین به خصوص فقیرترین و آسیب‌پذیرترین قشر جامعه در جهت کاربرد عرصه‎های گروهی شرایط فضاهای جمعی در سکونتگاه‌ها - توجه به فضای داخلی و خارجی از نظر اندازه، کیفیت (مصالح، آکوستیک، شرایط فیزیولوژیک آسایش)
- استفاده از زمین‌های مجتمع برای فضاهای جمعی
- توجه به تراکم و فشردگی متناسب برای توسعه فضاهای جمعی
وجود خدمات و امکانات مورد نیاز - توجه به سنین و اقشار مختلف از نظر نوع خدمات و نحوه دسترسی فضاهای جمعی
- شرایط دسترسی مناسب پیاده و دوچرخه به فضاهای جمعی
- ایجاد امکانات مناسب حمل و نقل عمومی و توجه به مسافت محل خدمات تا محل زندگی
- ایجاد و بهبود کاربری‌های مختلط در فضاهای جمعی
بستر به وجود آمدن فرصت‌های اجتماعی مناسب - نغییر کاربری برخی فضاها متناسب با نیاز حال در فضاهای جمعی
- ایجاد و بهبود کاربری‌های مختلط و دادن خدمات و امکانات آسایش به فضاهای جمعی
- استفاده از سمبل‌های فرهنگی و اجتماعی و جذب کننده مردم به فضاهای جمعی
توسعه تعاملات اجتماعی
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:34:00 ق.ظ ]




  • پژوهشی توسط آقایان مجاهد و بیرشک(۱۳۸۷) با عنوان “وضعیت رفتاری کودکان و سلامت روانی والدین در خانواده‌های همسری” صورت گرفته شده است. در این پژوهش ۶۵ خانواده چند همسر و ۶۵ خانواده تک همسر بر پایه ملاک‌هایی چون داشتن فرزند مدرسه‌ای و محل سکونت باهم همتا بودند، بررسی شدند.۴۰۲ نفر کودکان سن دبستان و راهنمایی این خانواده‌ها به کمک پرسشنامه راتر و ۳۲۵ نفر پدران و مادران آن‌ ها با بهره‌گیری از پرسشنامه ۲۴-GHQ و پرسشنامه بیمار یابی داوپدیان مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده‌ها به کمک تحلیل واریانس تحلیل گردید. یافته‌های این تحقیق نشان داد که نمره‌های راتر کودکان، در هیچ یک از متغیرهای نوع خانواده:جنس، سن، سن پدر و جمعیت خانواده در دو گروه تفاوت معناداری ندارد. مقایسه نمره‌های دو پرسشنامه یادشده در خانواده‌های تک همسر و چند همسر نشان داد که زنان خانواده‌های چندهمسری در حد معنی‌داری از سلامت روانی کمتری نسبت به شوهران خود و هم چنین نسبت به زنان و مردان خانواده‌های تک همسر برخوردارند. (مجاهد و بیرشک،۱۳۸۷).

 

  • پژوهشی که توسط صفری و یزدان پناه(۱۳۸۶) با عنوان” چندهمسری و برخی عوامل مرتبط با آن در خانواده‌های استان کهکیلویه و بویراحمد” صورت گرفته شده است. این پژوهش مطالعه توصیفی تحلیلی است که در سال‌های ۸۲ و ۸۳ به اجرا درآمده و هدف از آن تعیین میزان چندهمسری و برخی عوامل مرتبط با آن در جهت شناخت بیشتر این پدیده است. شهرستان محل سکونت خانوار میانگین سن ازدواج زن اول، نسبت جنس فرزندان و میزان استفاده از روش‌های پیش‌گیری از بارداری از جمله عوامل مرتبط با پدیده چندهمسری در این پژوهش بوده است. (صفری، یزدان پناه،۱۳۸۶).

 

    • پژوهشی توسط ناستی زایی (۱۳۸۵) با عنوان “عوامل موثر در تعدد زوجات از دیدگاه دانشجویان بلوچ” صورت گرفته شده است. که هدف از این مطالعه بررسی دیدگاه دانشجویان راجع به نقش ثروتمند بودن مردان، مرگ‌ومیر مردان، عادی بودن چندهمسری، مشکلات جسمانی و رفتاری زنان، الگو قرار دادن پیامبر (ص) و کاهش فساد اخلاقی در مسئله تعدد زوجات و ارائه راهکارهای مناسب در این زمینه هست. این پژوهش از نوع زمینه‌ای بوده و جامعه آماری آن دانشجویان بلوچ مشغول به تحصیل در نیمسال تحصیلی ۸۶-۱۳۸۵ دانشگاه سیستان و بلوچستان بوده‌اند. به شیوه نمونه‌گیری طبقه‌ای تصادفی تعداد ۲۵۴ نفر به پرسشنامه محقق ساخته پاسخ داده‌اند و برای تجزیه و تحلیل داده‌های تحقیق از آمار توصیفی و آمار استنباطی (مجذور خی ۲ تک متغیره) استفاده شده است. یافته‌ها نشان داد با وجود این که دانشجویان معتقد بودند که عوامل ثروتمند بودن مردان، عادی بودن چندهمسری، مشکلات جسمانی و رفتاری زنان، الگو قرار دادن پیامبر و کاهش فساد اخلاقی در تعدد زوجات موثر است؛ اما آزمودنی‌ها مخالف با تعدد زوجات هستند. در توجیه این یافته با توجه به اینکه آزمودنی‌ها دانشجو بوده‌اند می‌توان گفت احتمالاً میزان تحصیلات مردان و زنان با افزایش مسئله تعدد زوجات رابطه معکوسی دارد. (ناستی زایی،۱۳۸۵).

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

  • پژوهشی توسط رمضان نرگسی (۱۳۸۴) با عنوان «بازتاب چند همسری در جامعه» صورت گرفته شده است. نگارنده در این نوشتار ضمن تعریف چند زنی، وجود این پدیده در بین اقوام و ادیان و نظریات و علل آن را بررسی کرده است. به اعتقاد نگارنده تجدید فراش مرد موجب می‌شود که زن به آسیب‌هایی نظیر احساس شکست در زندگی، احساس تنهایی، بی‌اعتمادی و مشکلات اقتصادی و خانوادگی گرفتار شود، البته آمارها نشان می‌دهد که گرایش به چندهمسری در حال کاهش است و مطابق نظرسنجی‌ها مخالفت با چندهمسری بیش از موافقت با آن می‌باشد. در پایان نیز پیشنهاداتی جهت کاهش این پدیده و اثرات آن ارائه گردیده است. (رمضان نرگسی ۱۳۸۴).

 

  • پژوهشی توسط آقایان عارف نظری و مظاهری (۱۳۸۴) به عنوان” سبک‌های دلبستگی و شیوه همسرگزینی ( چندهمسری- تک همسری)"صورت گرفته شده است. هدف از این پژوهش بررسی رابطه بین سبک‌های دلبستگی و شیوه همسرگزینی ( چندهمسری- تک همسری)نمونه‌ای شامل ۲۴۵مرد متأهل انتخاب گردید. از میان ۴۵ آزمودنی چندهمسری و ۲۰۰ آزمودنی تک همسر در نظر گرفته شد. پیش از این، رابطه بین سبک‌های دلبستگی و الگوهای رفتاری بزرگسالان، علی‌الخصوص نقش تأثیرگذار آن بر روابط عاشقانه و سازگاری زناشویی در پژوهش‌های زیادی گزارش شده بود. در این پژوهش ملاک چندهمسری بر اساس تاریخچه زندگی زناشویی و سبک‌های دلبستگی نیز بر اساس آزمون سبک‌های دلبستگی بزرگ‌سالان هزن و شیور(۱۹۸۷) مشخص شد سپس از طریق آزمون خی دو بر تفاوت معنادار میان سبک‌های دلبستگی در مردان چندهمسر و تک همسر تاکید شد. نتایج این مطالعه نشان می‌دهد هیچ تفاوت معناداری میان این دو گروه ملاحظه نشده است. بنابراین نتیجه به دست آمده نشان می‌دهد الگوی دلبستگی ناایمن و چارچوب‌های رشدی نابهنجار عاملی برای چندهمسری محسوب نمی‌شود؛ زیرا تمایل زنان به انتخاب مردانی که جایگاه اجتماعی و اقتصادی بالایی دارند، زیاد است. بنابراین صرف‌نظر از وضعیت تأهل یا تجرد مرد، میزان دلبستگی زوجه به مردان چند زن متنفذ به لحاظ اجتماعی و اقتصادی در سطح بالایی قرار دارد. (عارف نظری و مظاهری،۱۳۸۴).

 

  • پژوهشی توسط رفیعی(۱۳۷۶)با عنوان “بررسی جامعه‌شناختی – حقوقی تک همسری در ایران “صورت گرفته شد.که در آن تک همسری به عنوان طبیعی‌ترین شکل نهاد اجتماعی –حقوقی ازدواج که تاریخی هم پای تاریخ آغازین حیات بشری دارد از دو منظر قابل تأمل است :الف)منظر جامعه‌شناختی به این دلیل که چندهمسری یک پدیده اجتماعی ناشی از زمینه‌ها، آیین‌ها و سنت‌های شکل‌گرفته در طول زمان است امری است تاریخی و نه دینی ب)منظر حقوقی به این دلیل که در حقوق اسلام و به پیروی از آن در حقوق ایران اصل، تک همسری است اما برخی واقعیت‌های اجتماعی، اسلام را به چندهمسری به عنوان یک ضرورت و استثنا پیوند می‌دهد. مطالعه و بررسی انگیزه‌های تک همسر گریزی و پیامدهای آن در قلمرو جامعه‌شناختی از یک سو و بررسی اصل تک همسری در حقوق موضوعه ایران در قلمرو حقوقی از سوی دیگر به روشنی متقن بودن اصل تک همسری و استثنا بودن چند همسرگزینی را ثابت می‌کند. (رفیعی،۱۳۷۶).

 

  • حجازی در کتاب ازدواج در اسلام “یکی از علل زوال چند زنی را قوانین مشروطیت و قانون‌گذاران آن می‌داند. وی معتقد است :قانون‌گذاران مشروطیت از قانون‌های شرع آنچه حقوق آن‌ ها را تأمین می‌کرده گرفته‌اند ولی آنچه تکالیف آن‌ ها یعنی حق زن بوده را رها می‌کردند. حجازی عامل دیگر زوال تعدد زوجات را حیله مردان برای فرار از مسئولیت‌های ازدواج می‌داند وی معتقد است چون ازدواج و مقررات ناشی از آن برای مرد مشکل و دارای زحمت است لذا مرد به تمام حیله‌های ممکن متوسل می‌شود و می‌کوشد تا خود را از مشکل نجات دهد. هوسرانی و شهوت‌پرستی بسیاری از مردان موجب شده است درصدد یافتن مجراهایی باشند که از راه سهل‌الوصول‌تری به میل جنس خود پاسخ دهند؛ لذا بسیاری از مخالفت‌هایی که از سوی زنان با تعدد زوجات می‌شود حرف‌هایی است که مردان به طور غیرمستقیم در ظاهر به خاطر دلسوزی و لیکن برای منفعت خویش در گوش زنان فروکرده‌اند. در انتها علت اساسی زوال تعدد زوجات روند هنجاری است که به خصوص در زمان ناصرالدین‌شاه شروع و در عصر رضاخان اوج گرفت. علاوه بر آن جاری شدن هنجار مدرنیسم و گسترش آن در جامعه عامل دیگری است و گر نه تعدد زوجه عامل مناسبی است برای ممانعت از فحشا، فساد و ممانعت از انزوای زنان و… “(حجازی،۱۳۷۵).

 

 

۲-۱-۲ پژوهش‌های انجام‌شده در خارج از کشور

 

 

  • پژوهشی توسط استفانی(۲۰۰۷)تحت عنوان “بررسی میزان رضایت زناشویی در خانواده‌های چند همسر در شهر ابوظبی امارات متحده عربی” انجام شد. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می‌دهد رضایت زناشویی در خانواده‌های چند زن کمتر از خانواده‌های تک همسر است. اگرچه میزان رضایتمندی با افزایش تعداد فرزندان پسر خانواده افزایش پیدا می‌کند، اما میزان کشمکش بین هووها در این شرایط افزایش می‌یابد. زیرا داشتن فرزند پسر به عنوان یکی از منابع ارزشمند امکان کشمکش در روابط خانوادگی را فراهم می‌کند (استفانی۱،۲۰۰۷).

 

  • دورانت در کتاب تاریخ تمدن آورده است «در آیین زردشت تعدد زوجات و انتخاب و اختیاری همخوابگان و کنیزکان آزاد بوده و این به خاطر تشویق برای افزایش جمعیت بوده است. علاوه بر آیین زردشت، در هندو گرایی، بودا گرایی، یهودیت، مسیحیت و اسلام نیز چند زنی مجاز داشته شده است. او می‌نویسد به تدریج که ثروت نزد یک فرد به مقدار زیاد جمع می‌شد و از آن نگرانی پیدا می‌کرد که چون ثروتش به قسمت‌های زیادی منقسم شود و سهم هر یک از فرزندان کم خواهد شد، این فرد به فکر می‌افتاد که میان زن اصلی و سوگلی و هم‌خوابه های خود فرق بگذارد تا میراث تنها نصیب فرزندان زن اصلی شود. این جمله می‌رساند که تبعیض میان زنان و فرزندان آن‌ ها در دنیای قدیم امر رایج بوده است (دورانت۲۲۸،۱۳۷۹) ولی عجیب این است که ویل دورانت سپس به سخنان خود این چنین ادامه می‌دهد:تا نسل معاصر تقریباً زناشویی در قاره آسیا بدین ترتیب بوده است، که زن اصلی مقام زن منحصر به فرد را پیدا می‌کرد و زنان دیگر یا محبوبه‌های سری مرد می‌شدند یا اصلاً از میان می‌رفتند. دورانت می‌گوید:اگر مرد توانگر بود می‌توانست چند زن را برای خود انتخاب کند و اگر زن نازا بود به شوهر خویش اجازه می‌داد تا برای خود هم‌خوابه برگزیند. از همه این آداب و سنن مقصود آن بوده نسل زیاد شود. دورانت همچنین در صحبت از پارسیان به موضوع دیگری اشاره می‌کند و ان این که در یک اجتماع، که اساس آن بر سپاهیگری و نیروی نظامی قرار دارد کشور به نیروی نظامی قوی نیازمند است که لازمه آن تعداد فراوان سرباز است و از اوستا نقل می‌کند:مردی که زن دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد و مردی که پسران فراوان دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد. دورانت در جایی دیگر درباره پارس‌ها می‌گوید: فرزند داشتن نیز مانند ازدواج از موجبات بزرگی و آبرومندی بود. (همان:۲۳۲)».

 

  • براساس پژوهش مرداک “چند زنی در بیش از ۷۵ درصد از جوامع فعلی یافت شده است. علی‌الخصوص در کشورهای عربستان سعودی و مصر و در میان فرقه مورمون ها (شاخه‌ای از مسیحیت پروتستان) در ایالت متحده آمریکا بسیار رایج است(مورداک۲۱۴،۱۹۹۲). رهبر فرقه مورمون ۲۰ زن دارد و در میان فرقه‌های دیگر مسیحیت همانند فرقه «الانا تفتستس» در آلمان چند زنی رواج کامل دارد. همچنین مبلغان مسیحی که به تایلند و اندونزی و آفریقای مرکزی رفته‌اند در آنجا با رواج شدید چند زنی مواجه شدند. برای رواج دین مسیح در آنجا اقدام به تبلیغ چند زنی بی‌حد و مرز در دین مسیحیت نمودند.نتایج مطالعات مردم‌شناسان در میان اقوام ابتدایی نشان می‌دهد که چند زنی در اغلب جوامع ابتدایی شیوع دارد و می‌توان ادعا کرد که اجتماعات اولیه بشری به طرف چند زنی متمایل بوده‌اند. یک بررسی قوم نگارانه از ۸۴۹ جامعه ابتدایی در سرتاسر جهان نشان داده است که از این تعداد ۷۰۸ جامعه چند زنی (بیش از یک زن) و ۴ جامعه چند شوهری (بیش از یک شوهر) و ۱۳۷ جامعه تک همسر بوده‌اند. از طرف دیگر شواهد روان‌شناختی نیز نشان می‌دهد که مردان معمولاً به دنبال تنوع جنسی بوده و جذب شاخص‌های فیزیکی زن نظیر جوانی، تندرستی، شادابی می‌شوند و درحالی‌که ماده‌ها به سمت ثروت یا امکان کسب ثروت در مردان از جمله قدرت کشیده می‌شوند” (سگالن،۹۷:۱۳۸۷).

 

۲-۱-۳ نقد و بررسی مطالعات پیشین
رضا رمضان نرگسی پژوهش خود را در سطح گسترده‌ای در ۲۸ استان کشور انجام داده که نتیجه این پژوهش بسیار قابل توجه است و دقیقاً متضاد با نوشته‌های حجازی در کتابش است. رمضان نرگسی در تحقیق خود به این نتیجه می‌رسد که تجدید فراش مرد می‌تواند موجب شود که به زن آسیب‌هایی نظیر احساس شکست در زندگی، احساس تنهایی، بی‌اعتمادی گرفتار شود. اما پژوهش رمضان نرگسی به بحث درباره علل گرایش به چندهمسری نپرداخته است. به داغی نیز در پژوهش خود به مطالعه قانون‌های مربوط به جواز یا ممنوع کردن چندهمسری کشورهای اسلامی پرداخته است. از نتایج قابل‌توجه پژوهش ایشان این است که با این که آیین و احکام اسلامی یکی است ولی در کشورهای اسلامی گوناگون قانون‌های کاملاً متفاوتی درباره این پدیده وضع و اجرا می‌شود. بررسی علت‌های این پدیده در حوزه این پژوهش قرار نمی‌گیرد. شیخی و محمدی نیز به بررسی شدت کشمکش در خانواده‌های چند همسر و تک همسری می‌پردازند. در این پژوهش به مطالعه کشمکش و سطوح آن پرداخته می‌شود ولی علل گرایش به چندهمسری مطالعه نمی‌شود. در پژوهشی که توسط بیرشک و مجاهد صورت گرفته می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که سلامت روان زنان خانواده‌های چند همسر پایین‌تر از خانواده‌های تک همسر است. این پژوهش به طور کل می‌تواند نقض‌کننده ادعای حجازی در ازدواج در اسلام باشد که چندهمسری مردان را به نفع زنان می‌داند. رفیعی در پژوهش خود متقن بودن اصل تک همسری و استثنا بودن چند همسرگزینی را با دلایل جامعه‌شناختی و حقوقی ثابت می‌کند. این پژوهش به بررسی علت‌های گرایش به چندهمسری نمی‌پردازد. خمامی زاده نیز در پژوهش خود به شناسایی تعدد زوجات در کشورهای اسلامی پرداخته است که این تحقیق از جهاتی مشابه تحقیق به داغی است. در این پژوهش نیز این ۱ دیده قابل ملاحظه است که در کشورهای با یک آیین (اسلام) به دلیل وجود فرهنگ‌ها و سنت‌ها و عرف‌های متفاوت دارای قانون‌های متفاوتی درباره یک پدیده واحد هستند. پژوهش صفری و یزدان پناه به بررسی عوامل مرتبط با چندهمسری در استان کهکیلویه می‌پردازد. امّا این عوامل را دسته‌بندی نمی‌کند و به طور کلی شیوه سکونت، بعد خانوار، نسبت جنسی فرزندان و…را از عوامل موثر بر چندهمسری می‌داند. دورانت در کتاب خود تشویق برای افزایش جمعیت را علت چندهمسری در آیین زردشت می‌داند. دومین دلیل او برای چندهمسری در کشورهای آسیایی جمع کردن نیرو برای سپاه گیری و نیروی نظامی بود. مورداک نیز تحقیقاتش بیشتر نوعی تحقیقات مردم نگارانه است و به توصیف چندهمسری در جوامع می‌پردازد.
در سایر تحقیقات نیز که توسط سایر افراد صورت گرفته است به بررسی عواملی که می‌تواند در چندهمسری موثر باشد پرداخته شده است. همچنین در اکثر پژوهش‌های انجام‌شده در زمینه سرمایه‌های فرهنگی اکثریت قریب به اتفاق پژوهشگران به فقط از دیدگاه زنان به بررسی مسائل انجام‌شده پرداخته‌اند و دیدگاه مردان را مورد بررسی قرار نداده‌اند که این مسئله می‌تواند در جامعیت نداشتن پژوهش‌ها موثر واقع گردد.
همچنین برخی از نگارنده‌ها نیز به بررسی این مسئله پرداخته‌اند که خود پدیده چندهمسری چه تأثیری می‌تواند بر اعضای خانواده‌های چند همسر داشته باشد، اما همان طور که می‌دانیم هیچ یک از تحقیقات صورت گرفته تأثیر مسئله سرمایه‌های فرهنگی را بر نگرش افراد نسبت به تعدد زوجات را مدنظر قرار نداده‌اند، بنابراین ما با کمک سایر پژوهش‌ها در اینجا می‌خواهیم این مسئله را بسط دهیم تا ببینیم که آیا سرمایه‌های فرهنگی می‌تواند نگرش افراد را نسبت به مسئله تعدد زوجات تحت تأثیر قرار دهد یا خیر؟

۲-۲ مبانی نظری

«تئوری (نظریه) در لغت به معنای «اندیشیدن و تحقیق» آمده که از «تئوریای» یونان گرفته شده است» (توسلی۲۴،۱۳۷۹). نظریه به عنوان یک مقوله معنا بخش ضروری کاربرد علمی و در نتیجه ضرورت دارد نظریه جامعه‌شناسی رابطه صریح و روشنی با عمل اجتماعی داشته باشد. «بدین ترتیب نظریه اجتماعی امری ضروری است که نمی‌توان از آن غفلت کرد» (همان،۲۷).
«درباره کاربرد تئوری در تحقیق تاکنون کم صحبت نشده است؛ چون هیچ تحقیقی در حوزه علم نمی‌تواند بی‌نیاز از تئوری باشد. این الزام برای تحقیقات علمی با توجه به این امر که منطق غالب در علم، منطق قیاس است از ویژگی‌های واقعی علم است. بنابراین، تحقیقی که در آن، سهم تئوری در لحاظ نگردد، کمکی به پیشرفت علم نمی‌کند» (پوپر۷۷،۱۳۷۹).
«در واقع چارچوب نظری دو کارکرد دارد:۱- اجازه نمی‌دهد پرسش آغازی را از نو فرمول‌بندی یا به صورت دقیق‌تر بیان کرد. ۲- به عنوان مثال شالوده برای فرضیه‌هایی به کار می‌رود که به اعتبار آن‌ ها محقق پاسخ منسجمی به این پرسش آغازی خواهد داد» (کیوی و دیگران۸۸،۱۳۷۰).

۲-۲-۱ دیدگاه‌های جامعه‌شناختی تعدد زوجات

 

۲-۲-۱-۱ دیدگاه کارکردگرایی

«کارکردگرایی به عنوان نظریه‌ای جا افتاده در جامعه‌شناسی قرن بیستم مشهور است و از نظر سوابق تاریخی تقریباً از اندیشه‌های تمامی بنیان‌گذاران متفکر اجتماعی مغرب زمین بهره گرفته است. بنیان‌گذار کارکردگرایی بر این واقعیت استوار است که کلیه سنن و مناسبات و نهادهای اجتماعی دوام و بقایشان به کار یا وظیفه‌ای بستگی دارد که در نظام یعنی کل بر عهده‌دارند» (توسلی۱۱،۱۳۸۰).
کارکردگرایی بینشی است در انسان‌شناسی و جامعه‌شناسی معاصر غرب که پدیده اجتماعی را با توجه به کارکرد و عمل آن‌ ها مطالعه می‌کند و بدین وسیله سودمندی و وظیفه آن‌ ها را نشان می‌دهد. این مکتب جامعه را در یک واحد کل تلقی می‌کند و وظیفه و نقش هر یک از اجزا با عناصر تشکیل دهنده کل را در بقاء یا ادامه حیات و انطباق آن با کل مورد مطالعه قرار می‌دهد و کارکردگرایی بر این اصل مبتنی است که جامعه با یک ارگانیسم زنده که عناصر مختلف آن همگی در تأمین حیات مجموعاً سهیم‌اند قابل مقایسه است.
«مجموع نقش‌های افراد، نهادها و گروه‌ها را تشکیل می‌دهند. کارکردگرایی به تعادل اجتماعی معتقد است و به لحظه معینی از وضع سازمان و کارکرد جامعه و نهادهای اجتماعی مانند خانواده و خویشاوندی و ازدواج توجه نشان می‌دهند و عامل زمان و دگرگونی‌های اجتماعی را نادیده می‌گیرند» (تقوی۲۰،۱۳۷۶).
«خانواده از دیدگاه کارکردگرایی پدیده و نهاد ویژه‌ای است که وجود آن همچون نهادها و پدیده‌های دیگر جامعه ضروری است (ضرورت کارکردی) در این مکتب اهمیت خاص مفهوم خانواده را باید در وظیفه متعادل کننده آن در اجتماع وسیع‌تر جستجو کرد (تعادل اجتماعی) خانواده فرد را به ساخت اجتماعی بزرگ‌تر ربط می‌دهد و اجتماع زمانی می‌تواند به حیات خود ادامه دهد که خواسته‌ها و نیازهای آن مانند نیاز به «جا مانده است» به تولید و توزیع غذا حمایت جوانان و پیران و ضعفا و زنان، پذیرش قانون اجتماعی کردن کودکان و… برآورده شود و انگیزه افرادش تأمین احتیاجات جامعه باشد» (همان،۲۱)
اصول موضوعه کارکردگرایی
«- وحدت کارکردی: که عبارت از یکپارچگی و هماهنگی همه عناصر سازنده نظام اجتماعی که اختلاف همیشگی را کنار می‌گذارند زیرا که حل آن‌ ها ناممکن است.
- عمومیت کارکردی :یعنی نه فقط همه چیز در کل به خوبی کار می‌کند، بلکه عموم چیزها در داخل این کل کاری به عهده دارند، یعنی همه چیز در داخل نظام جامعه کارکردی است.
- ضرورت کارکردی:معنای این نیاز نظام به تمام کارکردهایی است که توسط عناصر متشکله آن انجام می‌شود و نمی‌توان از آن صرف نظر کرد چون هر کارکردی در رابطه با سایر کارکردها به حفظ وضع موجود کمک می‌کند» (توسلی۲۱،۱۳۸۰).

 

  • تطبیق دیدگاه کارکردگرایی با چند همسری

 

کارکردهای پنهان و مناسب ازدواج از دیدگاه اسلام:
محبوبیت ازدواج نزد خداوند
ازدواج پیمانی مقدس است
ازدواج فضیلت بخش عبادت‌ها و اعمال
ازدواج مایه برکت و موجب خیر
ازدواج سیره عمل انبیاء و اولیای دین

 

  • کارکردهای آشکار و نامناسب تعدد زوجات

 

از نظر روحی: روابط زناشویی منجر به امور مادی (تماس‌های بدنی و حمایت‌های مالی) نیست. بلکه آنچه عمده و اساس امور معنوی (عشق، عاطفه، احساسات) می‌باشد و عشق هم تجربه بردار نیست و یکه شناس است و شریک نمی‌پذیرد ولی با تعدد زوجات از نظر روحی و عاطفی و احساسی زن اول دچار کمبود عاطفی از طرف شوهر می‌شود.
از نظر تربیتی: برای زن دشمنی بالاتر از «هوو» وجود ندارد. چند همسری زنان را به قیام و اقدام علیه یکدیگر و احیاناً علیه شوهر وا می‌دارد. محیط خانواده را که باید محیط صفا و صمیمیت باشد، به میدان جنگ و کانون انتقام و کینه تبدیل می‌کند. این دشمنی از مادر به فرزندان نیز سرایت می‌کند و محیط خانواده را که باید الهام بخش مهربانی به کودکان باشد، درس آموز نفاق می‌گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:34:00 ق.ظ ]




    • دولت‌ها می‌توانند عامل‌ خیر در جامعه‌ باشند و در سایه‌ی سازوکارهایی که‌ در اختیار نهادهای‌ دولتی‌اند‌، می‌توان‌ زمینه‌های‌ لازم‌ برای‌ تداوم‌ حیات‌ جامعه‌ و مقابله‌ با مشکلات‌ جاری‌ در آن‌ را فراهم‌ آورد.

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

  • ضرورت‌ مقابله‌ با دولت‌های‌ مستبد به‌ عنوان‌ موانع‌ پیش‌ روی‌ روند اشاعه‌ی ارزش‌های‌ فردی‌، آزادی‌خواهی‌ و گسترش‌ سرمایه‌داری‌.

 

  • دموکراسی‌ در بطن‌ قدرت‌ نظامی‌ از فرصت‌ لازم‌ برای‌ تداوم‌ و گسترش‌ برخوردار خواهد شد.

 

  • امنیت‌ از طریق‌ کمک‌ به‌ فرایندهای‌ دموکراتیزه‌ کردن‌، فزون‌تر می‌شود. هرچه ‌روندهای ‌دموکراتیزه‌شدن‌ تقویت ‌شوند و کشورهای ‌وسیع‌تری‌ به‌ جرگه‌ی کشورهای‌ دموکراتیک‌ ملحق‌ شوند، امنیت‌ آمریکا افزایش‌ خواهد یافت‌.

 

  • قدرت‌ به‌ تنهایی‌ کافی‌ نیست‌، بلکه‌ باید «اراده‌ی» استفاده‌ از آن نیز فراهم‌باشد. به‌ کلام‌دیگر، مؤلفه‌ی اعتباربخش‌ به‌ قدرت‌، اراده‌ی واقعی‌ رهبران‌ برای‌ بهره‌گیری‌ از آن‌ در جهت‌ اشاعه‌ی آرمان‌های‌ دموکراتیک‌ و آزادی‌خواهانه‌ است‌.

 

  • جهان‌گرایی‌ یا بین‌الملل‌گرایی‌، یک‌ فضیلت‌ است‌ و حضور گسترده‌ و همه‌گیر آمریکا در سراسر جهان‌ باید به‌ عنوان‌ یک‌ وظیفه‌ی اخلاقی‌ و تعهد اجتماعی‌ تلقی‌ شود.

 

  • صلح‌ بیش‌ از توازن‌ قوا، محصول‌ تفوق است‌. در این‌ ارتباط‌، عمده‌ وظیفه‌ی رهبران‌ ایجاد شرایطی‌ مناسب‌ در صحنه‌ی خارجی‌ برای‌ شکل‌ دادن‌ به‌ تفوق ضروری‌ است‌.

 

  • ضرورت‌ توجه‌ به‌ الزامات‌ و توجیه‌ ارزشی‌، فراتر از ضرورت‌های‌ ژئوپلیتیکی‌ و ژئواستراتژیک‌ باید مدّنظر رهبران‌ جامعه‌ قرار داشته‌ باشد.

 

خیر و شر دو مقوله‌ی جدی‌ و حقیقی‌ است‌. بر این‌ مبنا، باید میان‌ کشورهای‌ ایجادکننده‌ انقباض‌ در حوزه‌های عدالت‌، برابری‌ و آزادی‌ و دولت‌های‌ مدافع‌ انبساط‌ مفاهیم‌ مزبور، تمایز قائل‌ شد‌(دهشیار،۱۳۸۲: ۴۳۴-۴۳۲).
- تأمین‌ امنیت‌ سرزمین‌ اصلی‌ امریکا در برابر حملات‌ تروریستی‌
جلوگیری‌ از تهاجم‌ به‌ سرزمین‌ اصلی‌ آمریکا، در دسته‌‌بندی‌ منافع‌ ملی‌ این‌ دولت‌ همواره‌ یکی‌ از اولویت‌ها و در واقع‌، اولین‌ اولویت‌ محسوب‌ شده‌است‌. بر این‌ مبنا، «دفاع‌ از خاک‌ کشور» به‌ عنوان‌ محور اصلی‌ سیاست‌ امنیت‌ ملی‌ دولت‌ بوش‌ مورد توجه‌ واقع‌ شده‌است‌؛ اصل‌ واحدی‌ که‌ ساختار امنیت‌ ملی‌ را نیز دستخوش‌ تحول‌ کرد(شوستر، ۱۳۸۲: ۶۳).
در این ارتباط، دولت‌ بوش‌ گام‌های‌ مهمی‌ را در دستورکار قرار داد:

 

  • تأسیس‌ «وزارت‌ امنیت‌ وطن‌«؛ برای‌ هدف‌ مشترک‌ بهبود امنیت‌ کشور، درجهت‌ هماهنگ‌سازی‌ میان‌ ۲۲ نهاد فدرال‌.

 

  • تدوین‌ و انتشار سند «استراتژی‌ ملی‌ (امریکا)» که اصول‌ راهنما برای‌ حفاظت‌ از قلمرو این کشور در برابر حملات‌ تروریستی‌ را تشریح‌ می‌کرد.

 

  • «قانون‌ میهن‌پرستی‌« که‌ باید آن را مترادف‌ با تحدید برخی‌ از حوزه‌های‌ آزادی‌های‌ مدنی‌ در جامعهی آمریکا تلقی‌ کرد.

 

  • به کارگیری سیستمهای دفاع موشکی، طرح ملی دفاع موشکی، ماهوارهای نظامی، جاسوسی و حتی تسلیحات استراتژیک مستقر در فضا موظف به شناسایی ردیابی و انهدام منابع بالقوه تهدیدات تروریسم کشتار جمعی شدهاند.

 

  • بازنگری در رژیمهای ناظر بر روند خلع سلاح و کنترل تسلیحات: رایزنی و مشاور آمریکا با اعضای ذی نفوذ باشگاه هستهای برای بازنگری رژیمهای ناظر بر کنترل تسلیحات غیرمتعارف با هدف ممانعت از اشاعه تکنولوژی حساس دو منظوره (صادقی، ۱۳۸۳: ۱۲۴-۱۲۳).

 

-تأکید بر چندجانبه‌گرایی‌ تحت‌ تأثیر باور ‌ به‌ «جهان‌ تک‌قطبی‌«
یکی‌ از مهم‌ترین‌ گام‌های‌ اولیه‌ی رهبران‌ امریکا در جهت مقابله با پی‌آمدهای‌ امنیتی‌ حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر، در جلب‌ حمایت‌های‌ بین‌المللی‌ خلاصه‌ می‌شد. به‌ تعبیر پاول‌، وزیر خارجهی وقت،‌ مبارزه‌ با تروریسم‌ به‌ عنوان‌ بزرگ‌ترین‌ تهدید برای‌ زندگی‌ امریکایی‌ها، علاوه‌ بر اقدام‌ نظامی‌ در برابر تروریست‌ها و دول‌ حامی‌ آنان‌، نیازمند همکاری‌ چندجانبه‌، به‌ویژه‌ در بعد تقویت‌ قانون‌ (ضدتروریسم‌) و مشارکت‌ اطلاعاتی‌ بود. در این‌ زمینه‌، می‌توان به برخی اقدامات اشاره کرد، مانند کوشش‌های‌ بوش‌ برای‌ جلب‌ همدردی‌ و هماهنگی‌ شورای‌ امنیت‌ سازمان‌ملل‌ که‌ در قالب‌ تصویب‌ دو قطعنامه‌ی ۱۳۶۸ (مورخ‌ ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۱) و ۱۳۷۳ (مورخ‌ ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۱) متجلی‌ شد(رضایی، ۱۳۸۱ : ۶۶۶-۶۵۴).
- بازنگری‌ در ساختار و مأموریت‌های‌ ارتش‌ با هدف‌ احیای‌ نقش‌ «قدرت‌ نظامی» در سیاست خارجی‌:
یکی‌ از جلوه‌های‌ سیاست‌ امنیتی‌ دولت‌ بوش‌ که‌ در تحقق‌ هدف‌ محوری‌ «دفاع‌ از خاک‌ امریکا» نیز نقش‌ به‌سزایی‌ ایفا می‌کرد، بازنگری‌ در بودجه‌، ساختار و مأموریت‌های‌ نیروهای‌ مسلح‌ است‌. درواقع‌، «مبارزه‌ با تروریسم‌« و رویارویی‌ با تهدیدات‌ حاصل‌ از آن‌، برای‌ حوزه‌های‌ داخلی‌ و خارجی‌ امنیت‌ ایالات‌ متحده‌، توسل به‌ تمهیدات‌ جدیدی‌ بر محور پیشبرد قابلیت‌های‌ ارتش‌ را به امری غیرقابل انکار تبدیلکرد. در این‌ زمینه‌ باید از تصویب‌ بودجه‌ی ۳۱۷ میلیارد دلاری‌ برای‌ سال‌ مالی‌ ۲۰۰۲ توسط‌ کنگره‌ سخن‌ گفت،‌ که‌ در اختیار وزارت‌ دفاع‌ این‌ کشور قرار می‌گرفت‌. در این‌ بودجه‌ میزان‌ اعتبار لازم‌ برای‌ انجام‌ پروژه‌های‌ در اولویت‌، نظیر هواپیماهای‌ بدون‌ سرنشین‌ (UAV) و اقدامات‌ ضدتروریسم‌ افزایش‌ یافته‌بود. ناگفته‌ نماند که‌ مجموعه‌ی کلان‌ بودجه‌ی مصوب‌ سال‌ ۲۰۰۲، بزرگ‌ترین‌ افزایش‌ بودجه‌ در طول‌ دو دهه قبل‌ را شامل می‌شد (ماهنامه خلیج فارس و امنیت،۱۳۸۰ :۲۸ ). از سوی دیگر، کنگره نیز لایحهای را به تصویب رساند که طبق آن به رئیسجمهور اجازهی کاربرد نیروی نظامی یا هر نیروی دیگری در این جنگ داده شدهبود.جلوه‌ی دیگری‌ از کارویژه‌های‌ نیروهای‌ مسلح‌ امریکا بعد از حادثه‌ی سپتامبر ۲۰۰۱، در راستای‌ تأکید خاص‌ بوش‌ در سخنرانی‌ دانشگاه‌ وست‌پوینت‌ (ژوئن‌ ۲۰۰۲) بر مأموریت‌ ارتش‌ این‌ کشور به‌ عنوان‌ مدافع‌ «نظم‌ جهانی‌ لیبرال‌«، در سند امنیت ملی که در سپتامبر همان سال منتشر شد، حوزه‌ی مأموریت‌های‌ موردنظر برای‌ نیروهای‌ مسلح‌ در قالب‌ «ضرورت‌ احیای‌ نقش‌ اساسی‌ قدرت‌ نظامی‌«، بر دفاع‌ از ایالات‌ متحده‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترین‌ اولویت‌ نیروهای‌ نظامی‌ متمرکز شده‌ است‌. بر این‌ اساس‌، در چارچوب‌ هدف‌ اعلام‌شده‌ از سوی‌ این دولت‌ در مورد به‌ دست‌ آوردن‌ قدرت‌ برتر، رساندن‌ توان‌ ارتش‌ ایالات متحده به‌ سطحی‌ «چالش‌ناپذیر» در جهان‌، از نقشی‌ قابل‌ توجه‌ برخوردار شده بود(بزرگمهری، ۱۳۸۳: ۴۹).
-بازنگری‌ در سیاست‌ منع‌ گسترش‌ سلاح‌های‌ کشتار جمعی‌ و فناوری‌های‌ پیشرفته‌
پس از یازده سپتامبر دریافت و برداشت مقامات آمریکایی از تهدیدهای امنیتی دگرگون شد. در واقع، این دولت به عنوان تنظیم کنندهی ساختارهای نظام بینالملل پس از یازدهم سپتامبر، چنین دریافت که گسترش جنگ افزارهای کشتارجمعی بویژه در خاورمیانه، امنیت ملی آن کشور و متحدینش به ویژه اسرائیل را به خطر خواهد انداخت. بوش در مراسم یاد بود قربانیان رویدادهای ۱۱ سپتامبر در این زمینه تأکیدکرد که جلوگیری از اشاعهی این قبیل تسلیحات اولویت بعدی آمریکا در جنگ با تروریسم است(اطاعت،۱۳۸۷: ۶۰).
-ایجاد نظمی لیبرال در محیطی بین المللی، امّا بر مبنای روایتی آمریکایی
در میان مواضع و تصمیمهای دولت آمریکا در عرصه‌ی خارجی که تحت تأثیر آرمانهای نومحافظهکارانه بر مؤلفه های امنیتی – استراتژیکی (سخت افزاری) تأکید خاصی داشت، مواردی از نگرشها و سوگیریهای نرمافزاری را نیز میتوان مشاهده کرد. در این خصوص، بوش در قالب نطق سالانه برای کنگره در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲، در کنار سوگیریهای استراتژیک و امنیت محور، برضرورت تقید به مفاهیم ارزشی و اخلاقگرایانه نیز اصرار کرد. در این راستا، بوش از مردم آمریکا برای عضویت در «سپاه آزادیخواه» دعوت کرد، سپاهی که بر سه حوزهی فعالیت یعنی پاسخ به بحرانهای داخلی، بازسازی جوامع و گروه ها و گسترش احساس هم دردی آمریکا در سراسر جهان متمرکز بود. افزون برآن، تصریح داشت که ایالات متحده از رسالت و مسئولیت الهی برای رهبری جهان بر محور دفاع از آزادی و عدالت برخوردار است(اشتریان،۱۳۸۲: ۴۶).
دوم.بررسی عناصر فرهنگ استراتژیک آمریکا در ارتباط با اقدامات نظامی بعد از یازدهم سپتامبر
در ابتدا ضروریست که به آراء دیوید جونز در خصوص فرهنگ استراتژیک توجه شود. همانگونه که در فصل نظری اشاره شد، وی سطوح مطالعه این فرهنگ را در سه سطح دسته بندی مینماید: سطح کلان : مشخصه جغرافیایی، فرهنگی و تمدنی و تاریخ را در برمیگیرد وی در بحث جغرافیا به اهمیت جغرافیای سیاسی کشور (ژئوپلتیک) اذعان دارد و این عامل را در بستر تاریخ به عنوان یکی از متغیرهای فرهنگساز یک جامعه بیان میکند. سطح میانی: مشخصه اقتصادی ، سیاسی و سازمانی کشورها را مد نظردارد. وی در بیان بحث به امنیت اقتصادی کشورها در مواجه با بحران، نظام سیاسی و نظام تصمیمگیری و همچنین میزان گسترش سازمانهای مردم نهاد توجه میکند. سطح خرد : توجه به رابطه میان سیاستمداران و نظامیان و همچنین تأثیر فرهنگ سازمان نظامی در فرهنگ استراتژیک را بررسی میکند.(Jones , 1990 : 35) در این بخش از تحقیق از هرکدام از این سطوح عواملی به عنوان اثرگذارترین عناصر در شکلدهی به فرهنگ استراتژیک ایالات متحده در دورهی بعد از یازدهم سپتامبر انتخاب شده ؛ که عبارتند از : ابعاد جغرافیایی، ویژگیهای تاریخی و تمدنی و فرهنگی. امنیت سرزمینی ، نقش اتاقهای فکر و اسطورهی فناوری در ارتش. عوامل یاد شده در ارتباط با مهمترین فرازهای تحرکات و برخوردهای نظامی آمریکا و فرهنگ استراتژیک این دولت مورد بحث قرار می گیرد.
الف.تهاجم نظامی به افغانستان (۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳)
اولین و مهمترین تأثیر رخداد یازدهم سپتامبر در رفتارخارجی ایالات متحده ، در ارتباط با شناسایی دشمن جدید و سوگیری نوین دستگاه سیاستخارجی این کشور در جهت رویارویی با کانونهای نوین تروریستی معنا یافت. بر این مبنا، در شرایطی که «امنیت جهانی با امنیت ایالات متحده یکی انگاشته شد و هر دو این امنیتها توسط گروه های بیشمار تازه واردی به نام گروه های تروریستی در معرض تعرض قرار گرفت» (سخنرانی بوش در سازمان ملل ۲۰۰۱) ؛ افغانستان به عنوان اولین مخاطب رویکرد مبارزه با تروریسم تعیین گردید. به عبارت دیگر، حادثه‌ی یازدهم سپتامبر و پای بندی رهبران نومحافظهکار آمریکا به آموزه مبارزه با تروریسم، به مقدمهای برای تقویت موقعیت و اهمیت افغانستان در سیاستخارجی واشنگتن تبدیل شد. هرچند این سرزمین در طول حدودا سه دههی گذشته صحنهی فعالیت های گوناگون ایالات متحده و متحدان اروپایی آن بوده است، اما شرایط نوظهور بعد از سپتامبر۲۰۰۱، افغانستان را به مرز منازعه با تروریسم بینالملل تبدیل کرد. در این ارتباط، عواملی چون حضور اسامه بن لادن و همچنین وجود مشخصه های غیردموکراتیک در این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:33:00 ق.ظ ]




خلاصه این دیدگاه این است که پاسخهای پرخاشگرانه از طریق تقلید آموخته می شود . در تقلید کودک و نوجوان از بزرگسالان و نیز اشیاء و فیلمها پرخاشگری را می آموزد .
۲۷-۱-۲: تحلیل نظریه ها در زمینه پرخاشگری :
پرخاشگری واقعیتی است که عمومیت دارد . در بدن انسان سازمان ویژه ای برای بروز پرخاشگری به کار می افتد این سازمان با تغییرات شیمیایی و هورمونی فعال می شود . عوامل اجتماعی موجب تغییر و جهت دادن به پرخاشگری می گردند . ( البته پرخاشگری در فرد می تواند با والاگرایی همراه شود و بصورت مفید در آید . ) یک سئوال مهم این است که آیا پرخاشگری فطری است یا آموخته شده ؟ جواب این است که با توجه به دیدگاه های ذکر شده می توان چنین استنباط کرد که دو نوع پرخاشگری وجود دارد :
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
الف : ذاتی
ب: آموخته شده
ولی نکته اساسی این است که این دو به شکل مطلق قابل تفکیک از یکدیگر نیستند بلکه ما برای سهولت آنها را تقسیم بندی می کنیم . این دو نوع پرخاشگری در دو انتهای یک پیوستار قرار می گیرند . بنابراین هر چه یادگیری نقش مهم تری در نمایانگری رفتار پرخاشگرانه بازی کند بیشتر به طرف پرخاشگری از نوع آموخته شده می رود و هر چه ذرات آن را تجلی دهد رفتار پرخاشگرانه به طرف حد پرخاشگری از نوع ذاتی می رود هر چه موجود متکامل تر می شود رفتار پرخاشگرانه آن کمتر بر پایه ذات قرار می گیرد و یادگیری اهمیت بیشتری پیدا می کند . بنابراین رفتار پرخاشگرانه انسان که از متکامل ترین موجودات است بیشتر از نوع یادگیری است تا ذاتی .
۲۸-۱-۲: شخصیت فعل پذیر – پرخاشگر :
حالت بارز این نوع اختلالات شخصیت عصیان و مقاومتی است که شخص در برابر توقعات جامعه در انجام فعالیتهای حرفه ای یا اجتماعی از خود نشان می دهد البته این مقاومت غیر مستقیم بروز می کند و نه مستقیم . نتیجه این نوع رفتار همیشه عدم کفایت شغلی و اجتماعی است حتی هنگامی که شخص می تواند کفایت و لیاقت بیشتری از خود نشان دهد .
از انجا که این گونه افراد به نحو فعل پذیری پرخاشگری خود را بروز می دهند نامی برای ان در نظر گرفته اند . این پرخاشگری در رابطه با شغل از طریق رفتارهایی مانند به تاخیر انداختن کار ، تنبلی ، کم کاری ، لجاجت ، بی کفایتی عمدی و فراموشی حساب شده متجلی می گردد افرادی که دائما دیر به جلسات می آیند ، پرونده ها را گم می کنند و یا دائما وعده هایی می دهند که هیچگاه به مرحله عمل در نمی آید . از این جمله هستند ، غالبا افراد مبتلا به این اختلال دچار عدم اعتماد به نفس و به دیگران متکی می شوند آنها نسبت به آینده خود بد بین هستند و هیچ بینشی در این مورد که رفتار خود انها علت مشکلاتشان است ندارند . علت اصلی ایجاد این اختلال مخالفتها و ضدیتهای دائمی مزمن و شدیدی است که از طرف اولیاء و جامعه در دوران کودکی نسبت به کودک اعمال می شود این امر همچنین سبب می شود که کودک نسبت به افراد جامعه سخت غشمگین باشد اما چون از عواقب بروز خشم خود می ترسد از طریق غیر مستقیم و ظاهرا نامربوط از دیگران انتقام می گیرد و کینه و خشم خود را بدین طریق تسکین می دهد . این الگوی شخصیتی پس از استمرار در زمان و مکان و تقویت تثبیت می شود و برای شخص مبتلا به آن روال دفاعی جمعی می شود . ( شاملو ۱۳۷۳) .
۲۹-۱-۲: پرخاشگری خانوادگی :
این نوع پرخاشگری به فشارهای فیزیکی و رئان منفی گفته می شود که معمولا نسبت به زنان و فرزندان اعمال می شود . پرخاشگری و خشونت فیزیکی در خانواده به شکل تنبیه بدنی و خشونت روانی به شکل توهین ، تحقیر ، به مسخره گرفتن و ایجاد محدودیت در ارتباط با برقرار کردن با دوستان و خویشاوندان اعمال می شود . روانشناسان اجتماعی در پژوهش های خود به این نتیجه رسیده اند که پرخاشگری و خشونت در بسیاری از خانواده ها رایج بوده و معمولا زنان و فرزندان همواره در معرض آزار و خشونت قرار می گیرند ( احمدی حبیب ۱۳۸۲) .
پژوهشهای رمان شناسان اجتماعی در مورد پرخاشگری پدر و مادر نسبت به فرزندان نشان داده است که بیشتر پدران و مادران از برخی شیوه های فیزیکی خشونت و کودک آزاری می کنند ( لانر ۱۹۸۳، استروس و دیگران ۱۹۸۰) بیشترین آزار و خشونت علیه فرزندان از سوی مرد ( پدر و شوهر مادر ) وارد می شود . همچنین بیشترین فراوانی پرخاشگری و خشونت در مورد فرزندان طلاق و اختلافات خانوادگی است . بدین معنی که فرزندان حاصل طلاق و اختلافات خانوادگی در معرض اذیت و آزار بیشتری بوده و بد رفتاری و رفتارهای خشونت آمیز در مورد آنها بیشتر انجام می شود . پرخاشگری و خشونت نسبت به فرزندان هنگامی که یکی از پدر و مادر یا هر دو آنها در معرض فشارهای روحی و روانی باشند بیشتر می شود اختلافات خانوادگی و جدایی از موردهایی است که پدر و مادر را در فشار و واکنش های غیر ارادی و واکنش های تند عصبی قرار می دهد .
پر خاشگری مردان نسبت به زنان به شکل فیزیکی مانند سیلی زدن ، تهدید با چاقو و اسلحه سرد و آسیب رساندن به وسایل منزل که متعلق به زن است خشونت روانی مانند بد رفتاری عاطفی ، توهین ، تحقیر ، تمسخر و دشنام دادن خشونت اجتماعی مانند محدود کردن روابط زن با خویشاوندان و دوستان ، قطع کردن تلفن و حبس کردن زن در خانه در تنگنا قرار دادن زن در هزینه های زندگی در برخی از خانواده ها مشاهده شده است ( احمدی حبیب ۱۳۸۲) .
فرزندان خانواده هایی که مردان نسبت به همسرانشان رفتار پرخاشگرانه دارند در آینده نسبت به انهایی که شاهد این رفتار ها نیستند خشن تر می شوند زیرا خشونت ، خشونت می آورد . ( استروس و دیگران ۱۹۸۰ نقل از احمدی ) افزون بر این افرادی که به طور فیزیکی در دوران کودکی به وسیله پدر و مادر مجازات می شوند نسبت به بچه هایی که به این شیوه تربیت نشده اند احتمالا با فرزندان خود بیشتر بد رفتاری می کنند بنابراین پرخاشگری و خشونت خانوادگی از تسلی به نسل دیگر منتقل می شود . ( احمدی ۱۳۸۲) .
عامل عمده پرخاشگری خانوادگی فشارهای روحی است . خانواده هایی که در سطح بالایی فشارهای روحی را تجربه می کنند احتمالا رفتار پرخاشگرانه زیاد تری دارند . فشار های روحی عمده ناشی از فشار زیاد فرزندان و افراد تحت تکفل مشکلات اقتصادی ، مرگ فرزندان و نازایی می باشد .
عامل دیگر پرخاشگری خانوادگی توزیع نابرابر قدرت میان زوجین است . خانواده هایی که تصمیماتشان را با مشارکت همه اعضای خانواده از راه بحث و گفتگو اتخاذ می کنند کمتر پرخاشگری می کنند ( صمدی ۱۳۸۲) .
۳۰-۱-۲: رویکردهای نظری به پرخاشگری :
در پاسخ به این پرسش که چرا انسان مرتکب رفتار پرخاشگرانه می شود تبینات نظری متفاوتی در زمینه ی پرخاشگری انسان و دلیل آن مطرح است که شرح انها در زیر می آید .
پرخاشگری به عنوان رفتاری غریزی :
کهن ترین و شاید شناخته شده ترین تبیین در مورد پرخاشگری غریزه است که بیان می کند انسان به گونه ای نامشخص برای رفتار پرخاشگرانه برنامه ریزی می کند . مشهور ترین صاحب نظران این دیدگاه فروید است به باور فروید پرخاشگری عمدتا ناشی از سرکوب غرایز است که به سوی خود و آزار به خود متوجه شده و سپس به آزار دیگران می پردازد در این زمینه نظریه دیگری به وسیله ی لورنز ارائه شده است . بر اساس نظریه وی پرخاشگری از یک غریزه موروثی سرچشمه می گیرد که برخی از عامل های دیگر نیز در آن دخالت دارد .
نظریه های که پرخاشگری را به عنوان رفتار ذاتی می دانند نسبت به کنترل پرخاشگری بدبین می باشند زیرا که پرخاشگری جزیی از طبیعت انسان است و نمی توان آن را ریشه کم کرد .
پرخاشگری به عنوان یک سائق خارجی : بیشتر روانشناسان اجتماعی به این دیدگاه باور دارند که پرخاشگری جزئی از ماهیت انسان است و انگیزش برای آسیب رساندن و آزار رساندن به دیگران در ماهیت انسان وجود دارد را مردود دانسته اند .
آنها با این اظهاریه آغاز می کنند که پرخاشگری شکل مشترک رفتار انسانهاست . بر این اساس به نظر آنها رفتار باید جهانی و ناشی از گرایشهای انسان باشد . از سویی دیگر انها از وقوع بالای پرخاشگری استفاده می کنند تا از وجود غریزه پشتیبانی کنند برخی از روانشناسان اجتماعی از رویکرد دیگری پشتیبانی می کنند که مبتنی بر این پیش فرض است که پرخاشگری از یک سائق خارجی برای آسیب رساندن به دیگران ناشی می شود . این رهیافت در چند نظریه ی سائق در مورد پرخاشگری بازتاب شده است . ( برکویتز ۱۹۷۸، فثباچ ۱۹۸۴) .
بر اساس این نظریه شرایط خارجی متفاوت انگیزه ای نیرومند برای انجام رفتار خشونت آمیز ایجاد می کند سائق پرخاشگری به تهدید علقی علیه دیگران می انجامد . این نظریه اذعان می دارد که ناکامی سائق پرخاشگری را تحریک می کند و این سائق به هدفهای گوناگون به ویژه به منابع ناکامی حمبه کرده و آسیب می رساند .
۳۱-۱-۲: ویژگیهای پرخاشگری و خشونت :
الف : بیشتر افراد بالغ که مرتکب پرخاشگری و خشونت می شوند چه اختلال روانی داشته باشند یا نه بیشتر احتمال دارد که خشونت خود را متوجه افراد آشنا و معمولا اعضاء خانواده سازند. این واقعیت نشان می دهد که خشونت توزیع بدون تبعیض ندارد و استثناء احتمالی بر این الگو خشونت گزارش شده در پسرهای نوجوان است که به آشناهای اتفاقی یا افراد غریبه معطوف می گردد .
ب: به استثناء اختلال شخصیت ضد اجتماعی ، تلاش برای شناسایی اختلالات شخصیتی خاص در بیماران پرخاشگر ناموفق بوده است . و بیماران پرخاشگر گروه ناهمگونی از سنخ های شخصیتی را تشکیل می دهند .
ج: گر چه علاقه فزاینده ای به تفاوتهای جنسی در استعداد برای ارتکاب خشونت ابراز شده است اما مطالعه بر روی افرادی که مدتهای طولانی در مراکز روان پزشکی بستری بوده اند نشان می دهد که شیوع خشونت مرد و زن تقریبا مشابه است ( کاپلان – سادوک ۱۳۷۱) .
۳۲-۱-۲: روش های کنترل پرخاشگری :
روان شناسی پرخاشگری را به طور نسبی قابل کنترل دانسته و روش های زیر را در کاهش پرخاشگری کار آمد می دانند .
۱- مجازات : در طول تاریخ از تنبیه و مجازات به عنوان وسیله ای برای کاهش برخی از رفتارهای پرخاشگرانه مانند تجاوز جنسی و کودک آزاری استفاده کرده اند . اگر مجازات و تنبیه در شرایط ویژه ای شود می تواند در رفتار انسان کارآمد باشد این واقعیت به اثبات رسیده است که افراد با مشاهده پیامد رفتارهای دیگران تحت تاثیر قرار می گیرند . اگر افراد بدانند که دیگران برای برخی از رفتارهایشان پاداش دریافت کنند شاید گرایش بیشتری به آن نوع رفتارها پیدا کنند و بر عکس ، بنابراین اگر افراد بدانند که پیامد پرخاشگری مجازات خواهد بود گرایش کمتری به آن خواهند داشت .
۲- تخلیه هیجان : کارمندی که از رفتار رئیس عصبانی است محکم بر روی میزش می کوبد و این کار سبب کاهش ناراحتی او از رئیسش می شود . بر حسب فرضیات تخلیه هیجان هنگامی که افراد ناراحت هستند از راه کنش های غیر مفید ولی نیرومند خشمشان فرو می ریزد و در نتیجه با کاهش سطوح ناراحتی کنش های پرخاشگرانه نیز کاهش می یابد .
۳- نمایش فیلم های غیر خشن : اگر افراد در معرض کنش های خشونت آمیز به وسیله دیگران در فیلم های سینمایی و تلویزیون قرار بگیرند این امر پرخاشگرانه و خشونت را در بینندگان افزایش می دهد . به نظر می رسد که به گونه ای منطقی استدلال پذیر است که احتمالا برنامه ریزی مدل های غیر خشن در زمان ها و مکان های تهدید آمیز و خشن سودمند است .
۴- آموزش مهارتهای اجتماعی : شاید یکی از دلایل پرخاشگری نبود مهارتهای اجتماعی افراد در ارتباط برقرار کردن با دیگران است . گاهی افراد نمی دانند که چگونه امیال و خواسته هایشان را با دیگران در میان بگذارند و در نتیجه گفتار و کردار آنها سبب خشم دیگران می شود . بنابراین آموزش مهارتهای اجتماعی و روش های مسالمت آمیر ارتباط می تواند پرخاشگری و خشونت را کاهش دهد .
مروری بر تحقیقات انجام شده در ارتباط با موضوع مورد مطالعه :
۳۳-۱-۲: الف : در ایران :
تحقیق اقای مهدی میثمیان (۱۳۷۶) در شهرستان نی ریز انجام شده شامل ۱۶۰ دانش آموز ۱۴ تا ۱۸ سال بوده که نتایج زیر را در پی داشته است :
۱- اعمال تنبیه نوجوانان باعث بروز پرخاشگری می شود .
۲- مشاهده رفتار پرخاشگرانه باعث بروز پرخاشگری می شود .
۳- بی ارزش شمردن نوجوانان در زندگی زمینه بروز پرخاشگری را فراهم آورد .
۴- حوادث ناخوشایند در زندگی نوجوانان باعث بروز پرخاشگری می شود .
کیانی (۱۳۸۳) هم در تحقیقاتش به این نتیجه رسیده که بین دختران و پسران دانشجو در پرخاشگری تفاوت معنی داری وجود ندارد . در تحقیقی شفیعی جم (۱۳۷۹) به این تحقیق رسید که جنسیت در میزان پرخاشگری تاثیری ندارد .
در زمینه ی عوامل پرخاشگری تحقیقاتی در تهران بر روی دانش آموزان پسر مدارس ابتدایی و راهنمایی انجام گرفته که نتایج بدست آمده حاکی از این است که :
در میان انواع اختلالات ر فتاری ، پرخاشگری بیش از سایر اختلالات در میان دانش آموزان بخصوص پسران شایع می باشد و دانش آموزان پرخاشگر از نظر عاطفی و روانی دارای احساس پیروزی و قدرت ، خودنمایی ، مخفی کردن عیب خود از دیگران هستند . از نظر خصوصیات شناختنی ضعف قدرت ، خلاقیت ، پایین بودن سطح توجه را دارا می باشد و از نظر روابط اجتماعی دارای استقلال و خود مختاری ، عدم همکاری ، انتخاب دوستان ناسازگار و پرخاشگر است . ( مرادی ، علیرضا ۱۳۶۵، نقل از کیانی ۱۳۸۳) .
همچنین در تحقیقی که آقای اصغر گرامی در تیرماه ۱۳۷۶ درباره علل پرخاشگری در نوجوانان و جوانان از دید مدیران و دبیران انجام داده است . برخوردهای مناسب اجتماعی با نوجوانان و عدم توجه به نظرات و خواسته های آنان از جمله عوامل موثر در بروز پرخاشگری شمره شده است .
صادقی و همکاران ( ۱۳۷۹) در پژوهش تجربی انجام شده بر بررسی اثر بخشی آموزش مهار خشم و شیوه عقلانی ، رفتاری ، عاطفی بر کاهش پرخاشگری دانش آموزان پسر دبیرستانی شهر اصفهان می پردازد . تعداد ۲۴ دانش آموز به مدت ۱۰ هفته مورد آموزش قرار گرفته اند . نتایج بیانگو کاهش پرخاشگری دانش آموزان پسر به شیوه عقلانی ، رفتاری عاطفی بوده است ( نشریه ش ۲۱ دانشگاه اصفهان)
۳۴-۱-۲: ب: تحقیقات خارجی :
در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۳ در کشورهای آمریکا ، استرالیا ، فنلاند و لهستان تحقیقاتی انجام شد که بیانگر تفاوت معنی دار پرخاشگری در بین آزمودنیهای مذکر ، و مونث بود ( نقل از کیانی ۱۳۸۳)
نیری و ژوزف در سال (۱۹۹۴) نتایج حاصل از مورداذیت و پرخاشگری واقع شدن ۶۰ دانش آموز دختر بین ۱۱ و ۱۲ سال را بررسی کردند انها دریافتند دخترانی که بیش از اندازه رفتار آزار و اذیت را از خود بروز می دهند کمتر از میزان ادراک و شایستگی فرهنگی در روابط اجتماعی برخوردارند آنها صرفا برای جلب توجه چنین رفتارهایی را بروز می دهند ( نقل از کیانی ۱۳۸۳)
در تحقیقی که توسط میلز و کارول چی (۱۹۸۴) بر روی ۱۶۶ پسر و ۶۸ دختر نوجوان با دامنه سنی ۱۲ تا ۱۵ سال از لحاظ ریاضی خوش استعداد بودند به منظور مشخص کردن تفاوتهای جنسی در خود پنداره و عزت نفس مشخص شد که دختران نوجوان از غزت نفس و خود پنداره بسیار خوبی برخوردارند و این دختران بیشتر تمایل داشتند که برونگرا باشند اما در کل دختران نسبت به پسران از عزت نفس کمتری برخوردارند لیکن این تفاوت از لحاظ آماری معنی دار نبود . ( نقل از ناهید ۱۳۸۲) .
در تحقیق دیگری که توسط رزنبرگ و سایرین (۱۹۸۹) بر روی گروهی از نوجوانان انجام شد و عزت نفس در دختران و پسران نوجوان با هم مقایسه گردید نتایج بدست آمده از این تحقیق نشان داد که بین میانگین عزت نفس دختران و پسران تفغاوت معنی داری وجود دارد . در این پژوهش همچنین رابطه عزت نفس پایین و عملکرد تحصیلی و نیز رابطه بین عزت نفس پایین با بزهکاری و افسردگی نوجوانان مورد بررسی قرار گرفته و نتایج نشان می دهد که بین عزت نفس پایین و افسردگی و عزت نفس پایین و بزهکاری نوجوانان رابطه آماری معنی داری وجود دارد ( نقل از عقیفی۱۳۸۱) .
و هروکافمن (۱۹۸۷) در پژوهشی آموزش برات ورزی را بر روی گروهی از نوجوانان مضطرب آزمودند و نتایج نشان داد که عزت نفس در انها افزایش یافت و پرخاشگری و اضطراب در انها کاهش یافته است ( نقل از ترکمن ملایری ۱۳۸۲) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:33:00 ق.ظ ]