۴- در منابع آمده است که پس از پیمان شکنی بنی قینقاع و بنی نضیر، پیامبر۶، قصد کشتن آنان را داشت ولی از آنان گذشت.[۵۳۰] در باره ی قتل عام بنی قریظه پس از پیمان شکنی شان، مورخین گویند:[مردانشان کشته و زنان و فرزندانشان اسیر شدند.][۵۳۱] وقتی هم محاصره ی بنی نضیر و بنی قریظه شدت گرفت یهودیان گفتند:[اگر تسلیم محمد۶نشویم مردانمان کشته و زن و بچه مان اسیر خواهند شد.][۵۳۲]
با توجه به منابع معتبر، این پیمان نامه بین پیامبر۶، و سه گروه یهود مدینه در اوائل هجرت صورت پذیرفته است، زیرا پیمان با طوایف یهود را نمی توان دیرتر از ماه های اول هجرت دانست. اولاً به این خاطر که در این پیمان نامه آمده است: یهودیان نزد پیامبر۶آمده از دعوتش پرسیدند. پیداست این اولین برخورد یهود با رسول خدا۶ است که چنین سؤالی کرده اند.
ثانیاً مخیریق که طرف قرارداد بنی قینقاع معرّفی شده است در همان اوائل هجرت ایمان آورده است و در احد به شهادت رسیده است.[۵۳۳]
ثالثاً مخیریق وقتی پیمان نامه راگرفت و نزد قومش برگشت به آنان گفت: بیایید به محمد۶، ایمان آوریم.[۵۳۴] لذا به نظر می رسد او در همان روزها به مسلمانان پیوسته باشد. بدین صورت انعقاد این قرارداد به ماه های اول هجرت باز می گردد.[۵۳۵] مفاد پیمان نامه به این قرار است که یهودیان متعهد می گردند که به هیچ یک از اقدامات ذیل دست نزنند گرچه بندهای آن بعدها توسط یهودیان زیر پا گذاشته شد:
۱- همکاری علیه پیامبر۶«لا یعینوا علی رسول الله»
۲- همکاری علیه یاران پیامبر۶یعنی همه ی مسلمانان«ولا علی احد من الصحابه»
۳- اقدام تبلیغاتی«بلسان»
۴- اقدام مسلحانه«و لا ید و لا بسلاح»
۵- پشتیبانی تدارکاتی دشمن«و لا بکراع »
۶- توطئه های پنهان و آشکار، در شب یا روز «فی السّر و العلانیه لا بلیل و لا بنهار»
از سوی رسول خدا۶برای هر کدام از این سه طایفه ی یهودی نسخه ای نوشته شد تا نزد بزرگ ایشان محفوظ باشد. این شخص مسئول پیمان نامه و طرف قرارداد با پیامبر۶به شمار می آمد و تصمیم گیری درباره ی پایبندی یا نقض قرارداد بر عهده ی او بود. به همین جهت عبدالله بن ابی برای جنگ افروزی میان یهود و مسلمانان به حیی بن اخطب و کعب بن اسد، پیغام داد که پیمان خود را نادیده بگیرند و با پیامبر۶بجنگند.[۵۳۶]در جریان پیمان شکنی بنی قریظه هم این کعب بود که به این کار رضایت داد و دیگران نیز با او مخالفتی نکردند.[۵۳۷]
از آنچه گذشت روشن گردید که هر سه طایفه ی یهودی که با مسلمانان درگیر شدند با پیامبر۶به عنوان رئیس دولت مدینه، پیمان عدم تعرض داشتند. گرچه تاریخ دقیقی برای آن ثبت نگردیده است لکن به جهت اسنادی که مطرح گردید، وقوع این رخداد حتمی است.[۵۳۸]
۴-۳- قراردادهای دائمی و موقت
با توجه به عملکرد پیامبر۶و شیوه ی انعقاد پیمان بین مسلمانان و سایر اقشار مدینه به ویژه یهودیان بنابراین موارد فقهاء قرارداد ذمّه را از جمله قراردادهای دائمی صلح دانسته اند که جز در موارد نقض پیمان و یا اهمال آن، از طرف گروه متعاهد حالت الزامی و ارزش حقوقی خود را حفظ خواهد نمود. قرارداد «هدنه»که یکی دیگر از انواع قراردادهای رسمی بین المللی از نظر حقوق اسلامی است که[به عقیده ی بسیاری از فقها باید به صورت موقت تنظیم گردد و مدت مجاز قرارداد مزبور نیز مورد اختلاف بین فقها می باشد و جمعی از فقها به استناد عمل پیامبر اکرم۶در صلح حدیبیه که با مشرکین مکه برای ده سال منعقد شد اکثر مدت مجاز آن را به ده سال محدود نموده اند.[۵۳۹] ولی جمعی از فقها قرارداد «هدنه»را برای مدت بیشتر از ده سال در صورتی که مصلحت ایجاب نماید تجویز نموده و عده ای هم آن را به صورت دائمی و غیرموقت مشروع شمردهاند.][۵۴۰] قراردادهای مزبور که هر کدام به نوبه ی خود می تواند در تحقق بخشیدن به صلح شرافتمندانه ی انسانی نقش ارزنده و اساسی داشته باشد، حقوق و مقاصد صلح جویانه ی طرفین را در برمی گیرد و براساس قانون کلی قراردادها هر نوع خصوصیات و مزایای مورد نظر به مقتضای توافقی که به عمل آمده، الزاماً با در نظر گرفتن نوع و شرایط و مقتضیات هر کدام از پیمان های مزبور در متن عهدنامه به طور مشخص و خالی از ابهام قید گردد و طرفین معاهده مسئوولیت مشترک تنفیذ و وفای به مفاد قرارداد را به عهده می گیرند.[۵۴۱] این اصل مسلّم اسلامی نه تنها با طرز فکر جهانی و ایده ی وحدت جهان که هدف نهایی قانون اسلام است تضادی ندارد بلکه خود وسیله ای برای گسترش دعوت اسلامی است زیرا اسلام خواهان آن است که عقیده ی اسلامی از راه صلح و مسالمت انتشار یابد[۵۴۲] و جامعه ی اسلامی را موظف می کند که برای تحقق بخشیدن به امنیت و صلح،اقدامات لازم را از راه معاهدات به عمل آورد. اصل الزامی وفای به عهد و احترام به پیمان در جمله ی کوتاه پیامبر اکرم۶: «المسلمون عند شروطهم»طبق دستورات اکیدی که در قرآن و سنت وارد شده مسلمانان نه تنها خود را ملزم به وفاداری نسبت به مفاد قراردادها می دانند بلکه موظفند که از پیمان ها پاسداری نمایند.[۵۴۳]
۴-۳-۱- قرارداد ترک مخاصمه و آتشبس
گاه، جنگ و جهاد به آتش بس منجر مىشود که از آن در فقه به مهادنه و هدنه تعبیر مىشود.این لغت در اصل به معناى سکون است و اصطلاحاً براى بیان صلح موقت میان مسلمانان و گروهى از کافران حربى به کار مىرود. لذا بر آن، موادعه و معاهده که گویاى حالت ناپایدار است، اطلاق مىشود.[۵۴۴] شیخ طوسى مىگوید: «هدنه و مهادنه به یک معنا و عبارت است از کنار گذاشتن جنگ و رها کردن نبرد تا مدتى».[۵۴۵]علامه حلى نیز مىگوید: «مهادنه، موادعه و معاهده واژههایى مترادف و عبارت است از کنار گذاشتن جنگ و رها کردن نبرد تا متى».[۵۴۶] بنابراین حالت ناپایدارى و گذرا بودن در معنا و تعریف هدنه اخذ شده است. به اجماع مسلمانان، هدنه فى الجمله جایز است.
مقصود از جواز در این جا جواز به معناى اعم است که در برابر حرمت قرار مىگیرد و شامل واجب و مکروه نیز مىشود.قید فى الجمله نیز براى بیان این نکته است که این جواز مشروط به شروطى است که با فراهم نیامدن آن ها هدنه حرام خواهد بود دلیل بر جواز هدنه افزون بر آن که این مطلب مورد قبول همه مسلمانان است آیاتى از کتاب خدا است مانند:«إِلَّا الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً[۵۴۷]»یعنى مگر آن مشرکانى که با ایشان پیمان بستهاید و در پیمان خود کاستى نیاوردهاند. و «إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الحَْرَامِ فَمَا اسْتَقَمُواْ لَکُم»[۵۴۸] یعنى «مگر کسانى که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید» رسول خدا۶با مردم«هجر»و«بحرین»و«ایله»و«دومه الجندل» پیمان صلح بست، و پیمانهاى دیگرى در مورد صلح و جزیه بسته بود و هیچکدام را تا پایان عمر بهم نزد و پس از نزول این سوره هم با آنان جنگ نکرد، و آنها کفار ذمى بودند تا زمانى که آن حضرت از دنیا رفت، و خلفائى نیز که پس از آن حضرت آمدند به آن پیمانها وفا کردند.[۵۴۹] همچنین«الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنهُمْ ثمَُّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ »[۵۵۰] یعنى کسانى که از آنان پیمان گرفتهاى، آنگاه پیمان خود را مىشکنند. [این آیات با دلالت لفظى خود، بیانگر جواز معاهده با کفار است و معاهداتى را که از سوى مسلمانان با آنان بسته شده، به رسمیت مىشناسد و تأیید مىکند.گر چه معاهده اختصاص به هدنه و آتش بس ندارد، لیکن هدنه قدر متیقن آن به شمار مىرود. جواز مهادنه مشروط به آن است که فى الجمله مصلحت داشته باشد. ظاهراً عقل به صراحت حکم مىکند که این شرط مقتضاى حکمت است. همچنین از مناسبت حکم و موضوع این شرط مستفاد مىگردد.آیات و روایات بسیارى، به صراحت از مسلمانان مىخواهند تا با دشمنان جهاد کنند و آنان را به قتال در راه خدا تشویق و در صورت ترک این فریضه آنان را سخت تهدید مىکنند.][۵۵۱]«فَلْیُقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشرُْونَ الْحَیَوه الدُّنْیَا بِالاَْخِرَه وَ مَن یُقَتِلْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا»[۵۵۲]«کسانى که زندگى دنیا را به آخرت فروختهاند، باید در راه خدا پیکار کنند! و آن کس که در راه خدا پیکار کند، و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگى به او خواهیم داد.»سپس آیهاى و یا آیاتى فرمان به پذیرش صلح مىدهند.«وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لهََا وَ تَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم»[۵۵۳]«و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآى و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست!» با توجه به آیاتى که در باب جهاد نازل شده است و همچنین از مناسبات عرفى میان حکم و موضوع، مىتوان نتیجه گرفت که مصالحه با دشمن جنگى،همیشه و در هر شرایطى جایز نیست، بلکه جواز آن مشروط به پدید آمدن شرایط و اوضاعى است که از آن به «مصلحت»تعبیر مىکنیم. علاوه بر این، مىتوان لزوم مصلحت را از آیاتى که ظاهرشان دال بر منع از مسالمت و مدارا و دوستى با دشمنان جنگى است، استنباط کرد خداوند متعال مىفرماید:«فَلَا تَهِنُواْ وَ تَدْعُواْ إِلىَ السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَن یَترَِکمُْ أَعْمَالَکُم»[۵۵۴]«پس هرگز سست نشوید و (دشمنان را) به صلح (ذلّتبار) دعوت نکنید در حالى که شما برترید، و خداوند با شماست و چیزى از (ثواب) اعمالتان را کم نمىکند!»یعنى در حالى که برتر هستید، سست مشوید و به صلح دعوت مکنید. همچنین مىفرماید:«إِنَّمَا یَنهَْئکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فىِ الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَ ظَاهَرُواْ عَلىَ إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن یَتَوَلهَُّمْ فَأُوْلَئکَ هُمُ الظَّالِمُون»[۵۵۵]«تنها شما را از دوستى و رابطه با کسانى نهى مىکند که در امر دین با شما پیکار کردند و شما را از خانه هایتان بیرون راندند یا به بیرونراندن شما کمک کردند و هر کس با آنان رابطه دوستى داشته باشد ظالم و ستمگر است!»یعنى جز این نیست که خداوند شما را از دوستى کردن با کسانى باز مىدارد که با شما در دین جنگیدهاند و از سرزمین خودتان بیرونتان راندهاند و بر بیرون راندنتان همدستى کردهاند. نیز مىفرماید:«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّى وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیهِْم بِالْمَوَدَّه »[۵۵۶]«اى کسانى که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مىکنید،»[بنابراین حاصل جمع ادله آن است که پذیرش صلح و یا پیشنهاد آن به دشمن، شرعاً مشروط به وجود مصلحتى در آن است.وانگهى، این مصلحت منحصر به مواردى که فقها۴ ذکر کردهاند از قبیل ضعف مسلمانان و ناتوانى آن ها از ایستادگى در برابر کفار، یا امید مسلمان شدن کافران و یا به دست آوردن مال از آنان نیست، بلکه با توجه به شرایط خاص هر زمانى، مىتوان مصالح دیگرى در نظر گرفت و با توجه به آها به صلح تن داد مانند تبلیغ مثبت به سود نظام اسلامى به عنوان نظامى که به دشمنانش پیشنهاد صلح مىکند، یا ترساندن دشمن دیگرى که به دلیل درگیر بودن نظام اسلامى به جنگ، در آن طمع بسته است و مىخواهد از این فرصت بهره بردارى کند.در چنین صورتى هر گاه آن دشمن ببیند که امام مسلمانان در صدد انعقاد پیمان صلح با دشمن جنگى خود است، مىهراسد و سوداى خامى را که در سر پرورده است، فراموش مىکند، و مصالح دیگرى که ولى امر در هر زمان و مکان آن ها را تشخیص مىدهد و طبق آن ها عمل مىکند.ناگفته نماند که این مصالح هم چون مصادیق جهاد مراتبى دارد و اهمیت آن ها متفاوت است و نمىتوان دقیقاً آن ها را معین و منحصر دانست. بلکه امام است که در هر شرایطى تشخیص مىدهد مصلحت در جهاد است، یا در صلح و با توجه به مهمتر بودن هر یک از این مصالح، موضوع مناسب را اتخاذ مىکند و جنگ یا صلح را برمىگزیند.بنابراین با فرض این که مصلحت مراتبى دارد و تن دادن به صلح در هر مرحلهاى مشروط به آن است که در آن مرحله صلح مهمتر از عملیات جهادى باشد ناگزیر باید پذیرفت که گاه، هدنه واجب مىشود و بنابر گفتار صریح پارهاى دیگر از فقها، هدنه هرگز به مرحله وجوب نمىرسد و در هیچ حالى واجب نیست و همواره جایز است.][۵۵۷]
[قرارداد «هدنه»که یکی دیگر از انواع قراردادهای رسمی بین المللی از نظر حقوق اسلامی است که[به عقیده ی بسیاری از فقها باید به صورت موقت تنظیم گردد و مدت مجاز قرارداد مزبور نیز مورد اختلاف بین فقهاء است و جمعی از فقهاء به استناد عمل پیامبر اکرم۶در صلح حدیبیه که با مشرکین مکه برای ده سال منعقد شد اکثر مدت مجاز آن را به ده سال محدود نموده اند.][۵۵۸] [ولی جمعی از فقها قرارداد «هدنه»را برای مدت بیشتر از ده سال در صورتی که مصلحت ایجاب نماید تجویز نموده و عده ای هم آن را به صورت دائمی و غیرموقت مشروع شمردهاند.][۵۵۹]
۴-۳-۲- نکات آیات جهت ایجاد الگو
یهودیان و دیگر اقلیتهای موجود در مدینه در این پیمان نامه از حقوق و مزایای شهروندی جامعه ی اسلامی برخوردار شدند. در انجام آداب و سنن و شریعت خود آزادی یافتند و در حقوق اجتماعی و سیاسی مثل دیگر شهروندان برخوردار از مزایا و حقوق گردیدند به شرط آن که قوانین و مقررات دولت اسلامی را رعایت کرده و به منافع و مصالح امت خیانت نکنند. در بحارالانوار آمده است: پیامبر اسلام۶با بنی قریظه، بنی نضیر و بنی قینقاع و یهودیان اوس و خزرج پیمان بستند که بر اساس آن قرار گردید که آنها هرگز بر ضرر رسول خدا۶و اصحاب او قدمی برندارند و به وسیله ی دست و زبان به او ضرر وارد نکنند و اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان اسلام قرار ندهند هرگاه برخلاف این قرارداد عمل کردند، پیامبر۶مجاز است در ریختن خون آنها و گرفتن اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آنها. سپس از طرف بنی نضیر، حیی بن أخطب و از بنی قریظه، کعب بن سعد و از بنی قینقاع، مخیریق قرارداد را امضا کردند.[۵۶۰]
با بررسی ها و تحلیل ها بر روی پیمان نامه ی مدینه، می توان آن را یکی از مهم ترین وقایع در مدینه محسوب نمود که گروه های نامتجانس حاضر در آن، بدون کمترین درگیری در کنار هم ساکن بودند و به شکل روزافزون، مدینه از اهمیّت سیاسی خاصی برخوردار شده بود که مهم ترین مسئله آن بود که به موجب این قرارداد، مدینه پایگاه جدیدی برای اسلام گردید تا در این پایگاه بتواند به تبلیغ و ترویج آئین یکتاپرستی بپردازد و مطمئن باشد که در صورت بروز مخالفت از قریش و مکّه، مدینه یکدست از او حمایت خواهد نمود زیرا یکی از مفاد مهم قرارداد، امن دانستن مدینه و ضرورت دفاع برای آن مطرح گردیده است.ویژگی هایی که در این پیمان نامه مشهود است و می تواند در معاهدات امروز سران جهان اسلام با سایر کشورها الگو باشد عبارت است از:
۱- در این قرارداد، حقوق اجتماعی یهود رعایت شده است.
۲- قرارداد، شامل حال تمام گروه های ساکن یثرب می باشد نه گروه خاصّی از آن ها و نام امت واحد بر آن ها می نهد.[۵۶۱]و کلمه ی امت، دسته ای واحد از افراد است که همه در آن یکسان هستند.
۳- شهری که تاکنون پایبند مقررات خاصی نبوده است با این قرارداد، در قالب قانون شکل گرفته و تابع آن می گردد و شکل واحد و متحد به خود می گیرد و همه ی این امت واحد در اختلافات می بایست برای حل اختلاف به رسول خدا۶مراجعه نمایند.جامعه ای که می بایست بر اساس تعاون و همکاری در جلب منافع و دفع بدیها بنا شود و در سایه ی آن، همه با یکدیگر بر اساس صداقت و دوستی و پرهیز از هر گونه همکاری در راه تجاوز و گناه، برخورد کنند.
۴- قرارداد، در میان اعراب یثرب و یا میان اعراب و یهود پیوندهای قبیله ای و خویشاوندی سابق را سست کرده، نظام اجتماعی جدیدی را جایگزین آن می کند که بر اساس آن مؤمنان باید بر ضد آن کسی که طغیان کند و یا علیه ایشان دسیسه کند و یا درصدد ظلم و تعدّی برآید یا میان مؤمنان فتنه و فسادی ایجاد کند، هماهنگ باشند گرچه آن شخص از فرزندان یکی از ایشان باشد.[۵۶۲]
۵- اهمیّت ویژه ی قرارداد، به جهت پایان دادن به جنگ و نزاع و برقراری آرامش و امنیّت در شهر، که گروه های متعهد را به همکاری با یکدیگر فرا می خواند.
۶- قرارداد، مسیر مخالفت و تضعیف قوا را مسدود ساخته و به آسانی چهره ی افراد مخالف و تفرقه انداز را مورد شناسائی قرار می دهد.
۷- قرارداد، شناختن موجودیت مدینه را، به قریش و سردمداران آن تحمیل می کند.
۸- قرارداد،در صورت حمله ی دشمن، تجهیز شدن کل قوا را در برابر مهاجمین مطرح می سازد و این نوآوری در نظام جنگی قبل از آن بی سابقه بوده است.
۹- قرارداد، موجب از بین بردن اتکاء به خویشاوندان است و لذا تمامی افراد دارای حقوقی واحد گردیده و در یک راستا می باشند بدون این که برای گروه خاصی، منزلت و جایگاه خاصی قائل گردد واین تساوی حقوق امری است پربها، که موجب دلگرمی افراد یک جامعه می گردد.
۱۰- به مقتضای این پیمان هیچ کس حق ستم و تجاوز به یهودیان ساکن مدینه را نخواهد داشت و آنان با حفظ دیانت خویش در کنار سایر ساکنان مدینه به زندگی مشغول هستند و براساس حکم الهی پیامبر اسلام می توانند در صورتی که مصلحتی در کار نبیند در کارهای یهودیان داوری نکند و یا اگر داوری نمود به قسط و برابری حکم نماید.[۵۶۳] بنابراین یهودیان در امور مربوط به نظام عمومی جامعه – از قبیل احترام و امنیّت جانی و منع ستم و ظلم – تابع فرمان رسول خدا۶بودند، اما در امور خاصّ خود، تنها هنگامی آن حضرت۶در باره ی آن حکم می فرمود که آنان به حضرت۶مراجعه می کردند و البته در این صورت نیز پیامبر اسلام۶مخیّر بودند که حکم نماید و یا اظهار نظر ننماید.
۱۱- براساس این پیمان، دشمن پیامبر اسلام، دشمنان یهود شمرده شوند و به موجب این پیمان، یهودیان موظف می شوند مشرکان را که دشمنان خدا و مسلمانان به شمار می رفتند به دوستی نگیرند، چرا که این پیمان همه ی مردم مدینه را – اعم از مسلمان و یهودی- یک ملّت واحد قرار می دهد که دشمنان آنان، دشمنان همه و دوستان آنان، دوستان همه محسوب می شوند و همه در دفع دشمنان همدست و یار یکدیگرند تا امنیّت همه به صورت یکپارچه تأمین شود.
۵- حمایت الهی حاصل وفای به عهد
قرآن کریم درباره ی وفای به عهد وپیمان، اهمیّت به سزائی قائل است. به گونه ای که در آیات[۵۶۴] بسیاری بر این موضوع تأکید نموده است. یکی از مهم ترین آن است که خداوند متعال به تصریح از پیمان گرفته شده از بنی اسرائیل در انجام اوامر و تکالیف خود، و نیز از عهد شکنی و مخالفت آنان خبر می دهد: «وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ»خداوند پیمانی محکم از بنی اسرائیل گرفته است تا به دستورات تورات عمل کنند و به آنچه مکلف بدان هستند همچون نماز، زکات، اطاعت از رسول(موسی)۷دقت و توجه نمایند.
حضرت موسی۷، دوازده نفر[۵۶۵] از سرکردگان بنی اسرائیل را انتخاب کرد. تا مراقب و مواظب مسائل دینی آنان باشند. از احوال ستمکاران ساکن در سرزمین مقدس، که خداوند دستور به ورود به سرزمین آن ها و تسلط بر آنان را داده بود، اطلاع یابند و در عین حال گزارش خود را به صورت مخفی به پیامبر۷اعلام کنند. وقتی این افراد از وضعیت کنعانیان باخبر شدند و از قدرت و توان عظیم آنان مطلع گشتند، عده ای از این گروه دوازده نفره، بر خلاف قولی که داده بودند، آنچه را مطلع گشتند به بنی اسرائیل گفتند و باعث گشتند که بنی اسرائیل، از جنگ با کنعانیان بترسند و به خاطر ترس و وحشت، از اطاعت حضرت موسی۷ در جنگیدن با آن ها، سرباز زدند. و به موسی گفتند:«قَالُواْ یَا مُوسىَ إِنَّ فِیهَا قَوْمًا جَبَّارِینَ. . .»از این رو مشاهده می گردد که منتخبان و بزرگان بنی اسرائیل، اولین عهد شکنان این داستان بودند و تنها دوتن ازآنان با نامهای یوشع بن نون و کالب بن یفنه به عهد خود وفادار ماندند.
موسی۷، دوازده سرکرده، به تعداد گروه های بنی اسرائیل بر ایشان قرارداد تا ناظر و مراقب احوال آنان باشند چرا که این قوم قرن ها تحت ظلم و سیطره ی فرعون بودند و اراده و اعتماد به نفسشان سست، و آثار فضیلت در جان آنان کمرنگ شده بود و همواره می بایست یک نفر به آن ها یادآوری می کرد و طمع آنان را کنترل می نمود و روحیه ی آنان را هنگام ترس و وحشت تقویت می کرد، تا اراده و عزم آنان محکم و استوارگردد. سخن خداوند: «وَ قَالَ اللَّهُ إِنىِّ مَعَکُمْ» یعنی من از احوال و روحیّات شما با خبر هستم و تا زمانی که خود را به عهد من مقید و پایبند نمائید و از پیامبران من، تبعیت کنید و به راه مستقیم قدم نهید، من نیز شما را حمایت و پشتیبانی می کنم. و در واقع به نوعی به آنان هشدار داده است به این معنی که، خداوند از همه چیز با خبر است و درصورت معصیت، عِقاب می شوند و درصورت اطاعت، درکنف رحمت و نصرت خداوند متعال قرارمی گیرند.
خداوند پیمان هایی را که از آن ها گرفته شده را، درجمله ی شرطیه ی مؤکد با قسم بیان می کند که پنج مطلب خداوند را دربرمی گیرد.«لَئنِْ أَقَمْتُمُ الصَّلَوه وَ ءَاتَیْتُمُ الزَّکَوه وَ ءَامَنتُم بِرُسُلىِ وَ عَزَّرْتُمُوهُمْ. . .»اگر نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و به رسولان من ایمان بیاورید و آن ها را تعزیر[۵۶۶] و یارى کنید، و به خدا قرض الحسنه بدهید. . .][۵۶۷] و درجواب شرط خداوند دو وعده ی نیکو به آن ها می دهد. اگر به عهد خود وفادار باشید، گناهان شما در دنیا بخشیده می شود و از رضایت خداوند و بهشت او درآخرت نیز بهره مند گردیده و سعادتمند می شوید. و بعد از این وعده های نیکو، خداوند نسبت به پیمان شکنی و کفر نعمت به آنان هشدار می دهد: «فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ. . .»در صورت ترک دستورات و عمل به نواهی و پیمان شکنی و ترک شرط مؤکد در تحقق وعده ی بزرگ خداوند، فرد از جاده ی صواب دورشده و وارد وادی گمراهی وضلالت می گردد. زمخشری گوید:[اگر سؤال شود:هرکس قبل از آن نیز کفر ورزد، درحقیقت از راه هدایت و راه مستقیم دورشده است؟چرا خداوند می فرماید: «فَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ»پاسخ این است که درست
است که کفرِ قبل از آن نیز موجب گمراهی است، ولی گمراهیِ بعد از آن آشکارتر و بزرگتر است.
و هرچقدر بزرگتر باشد، کفر به آن نیز قبیح تر و بزرگتر است و به نهایت درجه ی خود می رسد.][۵۶۸]
۵-۱- نکات آیات جهت ایجاد الگو
۱- قرآن کریم یکی از مهمترین امور دینی را وفای به عهد می داند و هر کسی با هر دین و مسلکی، درصورتی که بدون غرض باشد این امر را می پذیرد.
۲- با توجه به گوناگونی و تعدد آیات در مبحث وفای به پیمان، متوجه تأکید قرآن بر حفظ عهود به ویژه در زمان تأئید حق، شامل ایمان به خداوند یکتا، رسل معظم خداوند:، انجام عبادات واجب مثل نماز و زکوه و شرکت در جهاد بر علیه ظلم و کوتاه نمودن سیطره ی آرزوها و امور دنیوی و پرداختن به آباد نمودن مزرعه ی آخرت و. . . عبادات مستحب مثل قرض الحسنه؛ است.
۳- با توجه به آیات مربوطه، خداوند مهربان علی رغم عهدشکنی های متعدد یهود، باز هم نسبت به ایمان آوردن ایشان تمایل داشته و از دربِ عفو و چشم پوشی با آنان سخن به میان آورده است و این امر برای همه ی انسان ها نشان از دریای موّاج رحمت او و رسول گرامیش حضرت محمد ختمی مرتبت۶دارد و در حقیقت به ما انسان ها بزرگ منشی را می آموزد که در برابر نافرمانیها و پیمان شکنی ها، از درب عفو و بخشودگی وارد شویم و فرصتهائی برای جبران خطاها قرار دهیم.
۴- موهبت الهی تا جائی برای انسان خطاکار ادامه می یابد که اولاً خود انسان خواهان درجه اوّل آن باشد و ثانیاً نسبت به خطاهای خود آگاهی یافته و کمر همت ببندد تا با توبه و عبرت آموزی، راه حق را پیش بگیرد و در این مسئله مُصر باشد؛ ولی چنانچه انسان در این امر کاهلی نموده و به دنبال مسائل واهی باشد، خداوند متعال با توجه به درجات گناه فرد، او را آزموده و فرصتهائی در اختیارش قرار می دهد و با افزایش گناهان انسان، او را مبتلا به مشکلاتی که در حقیقت، پیش فرستاده ی خود اوست گرفتار می نماید و حدّ نهایت این شدّت و سختی مرگ و کشته شدن و از بین رفتن آن فرد است.
۶- مذاکره ی صلح
با توجه به روایت واقدی[۵۶۹] و ابن هشام در مورد مذاکره ی به عمل آمده، ماحصل چنین است که در ماه رمضان سال ششم هجرت به پیامبر۶، خبر رسید که یهود خیبر و مشرکان پیرامون آن درصدد جمع آوری نیرو برای حمله به مدینه هستند. رسول خدا۶برای بررسی اوضاع خیبر عبدالله بن رواحه و سه نفر دیگر را به این منطقه فرستاد که این گروه مخفیانه به خیبر رفتند و پس از به دست آوردن اطلاعاتی از اُسیر-که بعد از ابورافع به فرماندهی و ریاست خیبر گمارده شده بود – به مدینه بازگشتند و جریانات آنجا را با پیامبر۶، درمیان گذاشتند. بعد از مدتی حدود ماه شوال[۵۷۰]، آن حضرت۶یاران خود را خواست و این بار عده ی زیادتری را به همراه عبدالله، روانه ی خیبر نمود. وقتی آنان به خیبر رسیدند اعلام کردند که از سوی پیامبر۶آمده اند؛ از اُسیر امان خواستند و اُسیر نیز از آنان امان خواست. آنگاه با یکدیگر دیدار کردند. ایشان به اُسیر گفتند: اگر نزد پیامبر۶آیی به تو نیکی خواهد کرد و تو را به ریاست خواهد گماشت. اُسیر پس از پافشاری مسلمانان پذیرفت که همراه آنان برود. لیکن مشاوران او گفتند: محمد۶کسی نیست که به بنی اسرائیل ریاست بدهد. اُسیر گفت: درست است ولی ما از جنگ خسته شده ایم. سپس سی نفر از یهودیان را باخود همراه کرده به سوی مدینه راه افتادند. در دوازده کیلومتری خیبر، اُسیر از رفتن به نزد پیامبر۶پشیمان گشت و دست به شمشیر برد ولی عبدالله بن انیس که در ردیف او بر شتر سوار بود پیش از آنکه اُسیرحرکتی بکند ضربه ای به پایش زد و سپس او را کشت. بقیه ی مسلمانان هم با دیگر یهودیان درگیر شدند و همه را کشتند به جز یک نفر که موفق به فرار گردید.[۵۷۱]یکی از نکات روشن و اندیشمندانه ی حضرت محمد۶،در برابر سیاست نظامی خیبر و پیرامون آن، به ویژه یهودیان وادی القری و مشرکان غطفان که آماده ی جنگ با مدینه می شدند؛ آن هم در زمانی بود که هنوز صلح حدیبیه انجام نشده بود و در این برهه مسلمانان توانائی مقابله با آن ها را نداشته و به همین جهت بهترین دوراندیشی کنار آمدن با یکی از دو گروه مشرک و یهودی بود تا این امر باعث فروکش نمودن حداقل یکی از دو طرف دشمن گردد و لذا پیامبر۶به سراغ یهود رفت و به منظور آرام کردن شمال مدینه، عبدالله رواحه را برای مذاکره به خیبر فرستاد. که نظیر این عمل را پیامبر۶در مورد قبیله ی غطفان در هنگامی که این قبیله به کمک یهودیان و مشرکان پشت خندق آمد، تلاش کرد تا با این قبیله مصالحه کند و به این ترتیب از دشمنان خود بکاهد. در این جریان هم پیامبر۶می خواست تا بین دشمنان خود، شکاف اندازد و در فرصتی مناسب تر با آنان روبرو گردد؛ همان گونه که با قریش صلح کرد و سپس مکّه را فتح کرد. و این یکی از شگردها و تاکتیکهای نظامی– سیاسی است که در عصر حاضر نیز در مواردی که مسلمانان در موضع ضعف قرار می گیرند می بایست از آن بهره جویند.اگرچه این تلاش برای صلح با ناکامی همراه بود ولی اگر قرار بودکه پیامبر۶پیش از مصالحه با یکی از این دو گروه(مشرک و یهودی)، به جنگ خیبر برود، موفقیتی که بعدها با فتح خیبر به دست آورد حتمی نبود، زیرا این حقیقت قابل انکار نیست که مسلمانان درشرایط پیش از صلح حدیبیه از درگیری با خیبر ناتوان بودند.
۶-۱- پاسخ به شبهه در مصالحه با خیبر
الگوسازی قرآن کریم در مواجهه با یهود- قسمت ۱۶