محمد باقر خسروی در خلقِ شخصیتهای داستانیِ خود از منابعِ بسیاری مثل اجتماع، انسانهایی که با آنها زندگی میکند، خاطراتی که پشت سر گذاشته است و مخصوصاً از خصوصیات خُلقی، عواطف ، روحیات و عقایدِ خود کمک میگیرد. طرفداریِ شمس از نظامِ جمهوری و حاکمیتِ قانون در ضمنِ صحبت با ماری، نمودِ مشروطهخواهیِ خسروی است و بستن چادر و روبنده برای زن، نمود جامعهای است که خسروی در آن زندگی میکند.
خسروی، دارای روحیهای شاعرانه است، و از وی یک دیوان سه هزار و پانصد بیتی برجا مانده است. این احساس شاعرانه در آثار او نیز جریان یافته و چهار قهرمانِ اصلی رمانِ وی یعنی شمس، طغرا، طغرل و هما شعر نیز میگویند.
نویسندۀ رمان شمس و طغرا، آدمها را سیاه و سفید میبیند. این طور نیست که قهرمانانِ رمان وی خوبی و بدی را توأمان داشته باشند؛ شمس، طغرا، ماری، طغرل، هما و فردوس خیرِ مطلق هستند و هر چه انجام میدهند جز خوبی نیست. و در مقابل سعدالدین، حسام الدین قزوینی و کلیجه شر مطلق هستند، وجودآنها برای جامعه سم است و باید بمیرند و همینطور هم میشود. و این در حالی است که برای قهرمانانِ مثبتِ خسروی مرگ وجود ندارد؛ جز یک مورد مرگِ طغرا که آن نیز به واسطۀ نفوذ عقیدۀ نویسنده در سیر رمان به وجود میآید.
خسروی باسواد و دوستدار دانایی است، و در مقدمهای که به قلم رشید یاسمی بر رمانش نوشته شده، این اهلِ کتاب بودن و علاقۀ وی به مطالعۀ تاریخِ گذشتگان مشهود است. قهرمانانِ رمانش نیز همگی انسانهای باسواد و تاریخ دوست هستند. گاه از زبان خرّم به تفسیرِ وقایعِ تاریخی میپردازد و گاه از زبانِ شیخ سعدی وضعیتِ جغرافیایی فیروزآباد را تشریح میکند. همچنین علاقۀ خسروی به مطالعه و تحقیق در آثار باستانی نیز از زبانِ شمس برای اهل حرمِ التاجو در ضمنِ بازدید از تختِ جمشید و شهرِ استخر بیان میگردد.
در شرحِ زندگی خسروی میخوانیم که جز گاهگاه با اهل منزلِ خود صحبت نمیداشت، این رویه نیز در رمان وی کاملاً مشهود است. مردانِ رمان فقط در اواخر شب به دیدارِ اهل و عیال خویش میروند و آن نیز برای همبستر شدن و ارضایِ میل خویش است. کمتر اتفاق میافتد که مردانِ رمان با زنان نشسته مشورت کنند و نظر آنان را بپرسند.
خسروی به داشتنِ ثروت اهمیت زیادی میدهد و آن را از ضروریاتِ زندگی میشمارد و سبب آن نیز این است که زندگی خودش به خاطرِ کثرتِ فرزند و دیگر مشکلات با سختی میگذشته است. پس گنجی را بر سر راه قهرمانِ رمانش قرار میدهد تا با بهرهگیری از آن به اهداف خود دست یابد.
بنابراین، خسروی تلاش کرده است عقاید و روحیاتِ خود را تا آنجا که میتوانسته، از طریقِ شخصیتهایش به نمایش بگذارد و به زبان قهرمانان از این عقاید دفاع کند.
۳) شخصیتها و طبقۀ اجتماعی آنها
پایگاه اجتماعی نویسنده، موقعیت مالی، طبقۀ اجتماعی او و آداب و رسوم و شرایط زندگی وی را در بر میگیرد و مجموعاً موقعیت یک فرد در هرم اجتماع را تشکیل میدهد که با توجه به ابعاد شخصیتی وی مثل بُعد اقتصادی، بُعد سیاسی و بُعد منزلتی مشخص میشود.
طبیعی است که هر نویسنده به پایگاه اجتماعی خود و طبقهای که به آن تعلق دارد آشنایی و شناخت بیشتری دارد و چون با مردمان آن طبقه حشر و نشر داشته و آداب و رسوم آن طبقه را فرا گرفته است از این رو قهرمانان خود را از میان آن طبقه برمیگزیند. خسروی خود یک شاهزادۀ قاجاری است، بنابراین قهرمانانش را از میان طبقۀ شاهزادهها برمیگزیند. شمس از نژاد دیلمیان، ماری از نجبای ونیس، طغرا از خانوادۀ درباری و اتابک آبشخاتون نیز شاه و شاهزاده است. همچنین در رمانِ شمس و طغرا، شخصیتهای دیگری از طبقاتِ بالا حضور دارند، مانند: خانوادۀ هما که وزرات فارس را دارا هستند، خواجه بهاالدین محمد و پدرش که اولی حکمران اصفهان و دومی وزیرِ ایلخانِ مغول است و خانوادۀ ملکظاهر که سلطانِ مصر است.
۴) جنسیّت، مردستیزی و زنستیزی
داستان انعکاسی از جامعه است، به عبارت دیگر آنچه در جامعۀ انسانی روی میدهد، در داستان نمود پیدا میکند. همانطور که مردان و زنان سازندۀ جامعهاند، داستان را نیز شخصیتهای زن و مرد میسازند. آنها متأثر از جامعۀ خویشند و همان رفتار و اعمالی را که در جامعه مرسوم است انجام میدهند. مردانِ رمانِ خسروی در پی کار و تلاش و کسب ثروت برای گذران زندگی خود هستند، برای زنان نیز وظایفی چون شوهرکردن و حفظِ ناموس و بچه زاییدن و ادارۀ فرزندان تعریف شده است و این یعنی همان چیزی که در بطن جامعۀ ایرانی وجود دارد.
از این رو بررسی داستان و شخصیتهای داستانی، نشانگر واقعیتهای جامعهای است که در آن زندگی میکنیم و از آنجا که جنسیّت به عنوان یکی از عناصر اصلی سازندۀ شخصیت نقش مهمی دارد، پرداختن به آن، یکی از مسألههای اساسی شخصیت پردازی در داستان است. «جنسیّت بسان نخستین شخصیت شناختۀ شده واقعی هر اثر داستانی، به ناگزیر بخش عمده از مطالبی را که رمان نویس با آن رو در روست در بر میگیرد» (مایلز، ۱۳۸۰: ۱۵۱).
بنابراین نمیتوان شخصیتهایِ رمان را بدون در نظر گرفتنِ مسألۀ جنسیّت، تجزیه و تحلیل کرد. نویسنده و اصولاً هنرمند نمیتواند بنویسد و اثری هنری خلق کند، اما مسألۀ جنسیّت در آن نقش مهمی ایفا نکند.
هنرمند میکوشد احساسها، عواطف و تفکرات خود را به زبان هنر بیان کند و همه اینها برخاسته از شخصیتِ اوست؛ «آگاهی جنسی، نخستین و اساسیترین عنصرِ آدمیّت و نیاز عمدۀ بودن، احساس کردن و دانستن در سرتاسر عمر آدمیست… و چون روان، در جستجوی خویشتنِ خویش به تکاپو میافتد، در مرحلهای از این روند، با جنسیت به منزلۀ اصلی سازندۀ شخصیت روبرو میشود» (همان: ۱۵۰)؛ بنابراین بررسی جنسیّت یک امر لازم و ضروری است که باید به آن پرداخته شود. «هیچ هنرمندی نمیتواند از رو در رو شدن با درونمایه تفاوت جنسی بپرهیزد، او باید جایگاه این تفاوت را در قیاس با اندیشه ها و پندارهای دیگری که مایل به انتقال است تعیین کند» (همان).
بنا برآنچه گفته شد، لازم است شخصیتهایِ رمان شمس و طغرا را از دیدگاه جنسیتی بررسی کرد و برای پرداختن به این مهم لازم است، ابتدا خود مسألۀ جنسیّت را تعریف کنیم. هر ملت، هر جامعه و هر فردی تعریفِ خاص خودش را دارد؛ اما آنچه اهمیت دارد، این است که جنسیّت را نباید با روابط جنسی اشتباه کرد. «این واژه باید همۀ جنبه های رفتار را که از زن بودن یا مرد بودن آدمی سر میزند، یا از آن خبر میدهد در بر گیرد» (همان: ۱۴۸).
اگرچه به طور قطع نمیتوان گفت که خسروی در رمانِ شمس و طغرا زنستیز است، و حتی میتوان گفت که قصدش به اصطلاح آشتی بین دو جنس است، اما رگه هایی از نگرش منفیِ وی نسبت به زنان را در خلال حوادث و گفتوگوی میان شخصیتهایِ رمان میتوان پیدا کرد. به کار بردن لفظ «عجوز» برای مخاطب قرار دادنِ زنان، کاربرد واژۀ «زنی» برای اتابک که یاء آن یایِ تحقیرِ جنس زن است، و یا به کار بردن عبارت «تو را زن نباید گفت» برای زنی که کاری مردانه انجام داده، همگی نشانه های زن ستیزیِ خسروی است.
نوع دیگری از این نگرشِ منفی نیز در رمان شمس و طغرا این است که به نظر میرسد مردانِ رمان، زنان را فقط برای لذت میخواهند و بس! از آنجا که قهرمان اصلی رمان مرد است، طبیعتاً بیشترِ روایتهایِ رمان حول محورِ مردان میچرخد، مردان در طول روز کار میکنند، تدبیر میکنند، چارهگری میکنند و نهایتاً آخر شب نزدِ زن خویش میآیند و بلافاصله بوسیدن و بوییدن و همآغوشی شروع میشود. با پایان پذیرفتن این اعمال و خوابیدن، مردان به سر کار خود باز میگردنند و تا شبی دیگر، اگر نخواهیم بگوییم هیچ ذکری از زنان نمیرود، حداقل باید گفت به ندرت ذکری از زنان میرود. البته این را هم باید اضافه کرد که خسروی در بعضی موارد هم، نسبت به همجنسان خود نگرشی منفی دارد. مواردی مانند غلامبارگیِ برخی از شخصیتهای رمان، حریص بودن آنها، ولگرد و اوباش بودن آنها که تمامی آنها نیز قبل از پایان یافتن رمان کشته میشوند.
یک نوع دیگر از طرز تفکرِ رایجِ زمانه که در رمانِ خسروی نیز نمود دارد، باور به ضعیف بودنِ زن است. در نخستین تصویری که از زن در این رمان به خواننده عرضه میشود، وی را موجودی بیدست و پا، عاجز و نیازمند به کمکِ مرد معرفی میکند؛ دو زن که در محاصرۀ آتش گیر افتادهاند و به شدت ترسیدهاند. نجات کاروانِ اهل حرم التاجو از برف و بوران و نجات حمیده و هما توسطِ طغرل از دیگر مواردی است که در آن به ضعفِ فطری زن اشاره شده است. تنها در یک مورد از شجاعت زن ذکری میرود، آن هم وقتی است که دمشق به یاریِ معشوقش عیسی میرود.
نگاه جسمانی به زن را میتوان نوع دیگری از زنستیزیِ خسروی دانست. خسروی در تمامی توصیفاتِ خود از زنان رمان، فقط به مواردِ جسمانی آنها توجه میکند و آنها را برای خواننده شرح و توصیف میکند و ابداً به روح و احساساتِ زن توجهی ندارد.
موردی که از آن میتوان با نام آشتی دو جنس در رمان خسروی یاد کرد، اهمیت آموزش، چه برای زنان و چه برای مردانِ رمان است. خسروی به اهمیت آموزش واقف است و از این رو تمامیِ شخصیتهای رمانِ وی باسواد و آگاه از مسائلِ تاریخی، جغرافیایی و دینی هستند. در جلد سوم رمان، او طغرل و محمد و هما را در یک سطح نزد شیخ ابو محمد مینشاند تا درس بخوانند و در تمامی سطوح رمان، باسواد بودن را میستاید، خواه برای مردان و خواه برای زنان.
۵) جنبه های عقلانی و عاطفی شخصیتهای زن در رمان شمس و طغرا
اختلاف میان مرد و زن، امری بدیهی است. این اختلاف از دیدگاه های مختلف زیستشناسی، روانشناسی و اجتماعی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال «علمِ ژنتیک به دنبالِ کشف علل و فرایندهایِ اختلاف جنسی است. علم بیومتری در پی مقایسۀ مورفولوژی، فیزیولوژی و رشدِ مرد و زن میباشد. علم غددشناسی در راه تأثیر سیستمهای غددی مربوطه گام برمیدارد. علم اجتماع یا جامعهشناسی به مطالعه نتایج اجتماعی نهضت طرفداری از حقوق زن میپردازد و بالاخره علم روانشناسی، ضمن مطالعۀ رفتار «زنانه» «مردانه» به مقایسۀ استعدادها و ویژگیهای شخصیت زن و مرد پرداخته و آنها را مورد بررسی و تحقیق قرار میدهد» (پیره، ۱۳۷۰: ۵).
در حوزۀ ادبیات و داستاننویسی نیز سالهای متمادی واژه های زنانه و مردانه بیانگر تفاوتی بزرگ بوده است. به عنوان مثال «شخصیتهای مرد بر پایۀ مجموعۀ ضابطههایی همچون قدرت، چارهجویی و ابتکار معرفی و داوری میشوند، اما شیوۀ معرفی و داوری تجویز شده در مورد شخصیتهای زن درجۀ بالاتری از حساسیت، وابستگی، سنتگرایی و اتکّا به حمایتهای دیگران را در برمیگیرد» (مایلز، ۱۳۸۰: ۳۰۲).
بر بسیاری از اعمال و رفتار زنان، انگ عاطفی و احساسی بودن خورده و گفته شده است عاطفه در زنان پایدارتر است. «بیثباتی اخلاقی، نگرانی، ضعفِ نفس، اندوه بی دلیل، برانگیختگی، نیاز به تغییر، ترحمِ افراطی، از حساسیت هیجانیِ خاص زن ناشی میشوند» (پیره، ۱۳۷۰: ۸۳). در این موارد نیز شده است که «دختران سادهتر از پسران برانگیخته شده و راحتتر گریه میکنند و میخندند. عادات عصبی… معمولاً در آنان شایعتر و فراوانتر است» ( همان). همچنین آمده است که «زنان هیجانیتر، ملایمتر و از علائق حسی بیشتری برخوردارند» (همان).
سیمون دوبووار، پرچمدار نظریات فیمنیستی، این اختلافات را مربوط به جنسیّتِ انسان نمیداند، و میگوید: زنان «زن زاده نمیشوند، به صورت زن در میآیند. هیچ سرنوشت زیستی، روانی و اقتصادی، سیمایی را که مادۀ انسانی در دل جامعه به خود میگیرد، تعریف نمیکند. مجموعۀ تمدن است که این محصولِ حد فاصل نَر و اخته را، که مؤنث خوانده میشود، تولید میکند. تنها وساطت فردی دیگر میتواند فردی را به مثابۀ دیگری بیافریند. کودک تا وقتی که برای خود وجود دارد از لحاظ جنسی نمیتواند خود را متفاوت بداند» (دوبووار، ۱۳۸۰: ۱۳).
این نظریه بعدها تا حدّی از سوی روانشناسان تأئید شد؛ چنانکه رُزالیند مایلز میگوید: «روانشناسی در اثبات این نکته کوشیده است که این واژه های زنانه و مردانه در حقیقت نامهایی است که به کارکردهای مکمل شخصیت فرد داده میشود و به طور خاص یا به حکم ضرورت به تفاوتهای جنسی جسمانی مربوط نیست. نیرومند بودن، ضعف، رفتار تهاجمی، فرمانبرداری، برخورد تحلیلی و فراست، همه، راه و رسمهای زندگی و رفتاری است که ممکن است در همۀ آدمیزادگان صرفنظر از جنسیتشان وجود داشته باشد» (پیره، ۱۳۷۰: ۳۰۰).
در ادامه از این زاویه به بررسی شخصیتهایِ زنِ رمانِ شمس و طغرا میپردازیم و آنها را از نظر شمول بر رگه های عقلانی و عاطفی بررسی میکنیم.
۵ – ۱) زن خواهان آرامش است
زنانِ رمان محمد باقر خسروی در پی آرامش و امنیت هستند. تقریباً در تمامیِ صحنههای پر حادثۀ رمان، زنان هیچگونه نقشی ندارند، آنان فقط در چاردیواری خانه و بعد از اتمام حوادث ظاهر میشوند. طغرا در اکثر موارد فقط در اواخر شب و در تاریکی با شمس حاضر است، ماری نیز فارغ از هر گونه ماجراجوئی سرگرم زندگی خود و رسیدگی به فرزندانش است، اتابک آبشخاتون به هیچ وجه دخالتی در حوادث رخ داده در دورانِ پادشاهیش ندارد و این پیشکاران و غلامان وی هستند که شرایط و موقعیتها را میآفرینند.
۵ – ۲) زن نگران است
«زن چون نمیتواند دست به عمل بزند، نگران میشود. شوهر، پسر، وقتی به اقدامی روی میآورند، وقتی حادثهای آنها را به دنبال خود میبرد، خطرهای آن را به حساب خود میپذیرند. طرحایشان، دستورهایی که آنها نصبالعین خود قرار میدهند، در ظلمت، راهی مطمئن در برابرشان میگشاید، اما زن در شبی مبهم دست و پا میزند » (دوبووار، ۱۳۸۰: ۵۱۴).
قهرمانان زنِ رمان خسروی نیز دائماً نگران هستند، با اینکه تمام حوادث و ماجراجوییها حولِ محورِ مردان میچرخد، اما این زنان هستند که نگرانند. طغرا اگر شبی شمس را نبیند، تا صبح خواب نمیرود؛ « [شمس] پس کنج غرفه را گودی کرده آن جواهر و مسکوکات را آنجا گذارده، خاک به رویش ریخت و بالین را بلند کرد که شمشیر را در زیر بالین نهد. کاغذی دید برداشت. دید خط طغراست. نوشته بود: آمدم نبودید. شما امشب جمعی را پریشان کردید. اگر جایی میروید خبر کنید. به خدا نزدیک است از غصه و وحشت هلاک شوم. آخر این چه انصافی است» (خسروی، ۱۳۸۵: ۱۹۹).
۵ – ۳) عاشقپیشگی
عشق والاترین نمود احساسات است، زن و مرد هر دو عاشق میشوند. سیمون دوبووار در این مورد میگوید: «کلمۀ عشق برای هر دو جنس ابداً یک معنا ندارد و این یکی از منشأهای سوءتفاهمهای مبهمی است که دو جنس را از هم جدا میکند » (دوبووار، ۱۳۸۰: ۵۶۷).
تقریباً تمامی زنها، رؤیای عشق بزرگ را در سر دارند، طغرا از ابتدا تا انتهای حضورش در رمان، خواهان عشقِ شمس است. حتی بعد از وصال نیز این عشق را خواهان است، و در اثر حسادت به عشقِ آتشینِ ماری نسبت به شمس است که او را به عقد شمس درمیآورد تا عشق او نیز سرد شده « تا سه شب طغرا آنجا ماند و مجبوراً شمس را پیش ماری میفرستاد و مقصودش این بود که خوب حرارت عشق ماری را بنشاند» (خسروی، ۱۳۸۵: ۵۹۷).
او فایدهای که در این کار میبیند، این است که « شما [شمس] به این واسطه ناچار میشوید که گاهی از من دور شوید و به این جهت آن شور محبت که دارد کمکم در من تسکین مییابد، ثانیاً طغیان خواهد کرد و من در آرزوی آن حالم و از آن لذّت میبرم» (همان: ۵۸۳). ماری نیز به حدی عاشق شمس میشود که از شدت این عشق تا نزدیک مرگ میرود، اتابک از شدت عشقی که دارد، و چون نمیتواند دائماً شمس را ببیند، میدهد تمثالی از شمس را برایش بکشند تا همیشه با خود داشته باشد. هما نیز بعد از اینکه خبر مرگِ دروغین طغرل را به او میدهند، خود را حلقآویز میکند و تا دم مرگ میرود.
۶) زنان و حوادث در رمان شمس و طغرا
حادثه یکی از عناصرِ مهم داستانی است که داستان را پیش برده، آن را گسترش میدهد. حوادث داستان، صفات و خصوصیاتِ شخصیتها را نیز به خوبی نشان میدهند، از این رو بررسی نوع حوادثی که در داستان برای شخصیتها پیش میآید، شخصیتها را بهتر نشان داده و به خوبی آنها را معرفی میکند. در ادامه به تحلیل حوادثی که در زندگی زنان داستان پیش میآید، میپردازیم و از این راه، حوادث مهم زندگی یک زن را از نظرگاه داستاننویس بررسی میکنیم تا مشخص شود که زنانِ رمان درگیر چه حوادثی هستند و زندگی آنها چگونه میگذرد.
۶ – ۱) ازدواج
ازدواج مهمترین حادثهای است که در زندگیِ یک زن پیش میآید و مسیر زندگی او را تغییر میدهد. ازدواج بنابر آنکه داوطلبانه باشد و یا اینکه به اجبار صورت گیرد نقش مهمی در زندگی زن دارد و نیز بالاترین بسامد را در میان حوادثی که در زندگی زنان داستان میگذرد به خود اختصاص میدهد.
در رمان شمس و طغرا، ازدواج حادثهای است که تقریباً برای تمامی شخصیتهای زنِ رمان، خواه شخصیتِ اصلی و خواه فرعی، اتفاق میافتد. حتی میتوان گفت که شاخصترین حادثه در زندگی زنان این رمان همان ازدواج است. طغرا، ماری و اتابک آبش با شمس ازدواج میکنند و به همین ترتیب هما با طغرل، فردوس با ملکسعید، طغای با خواجه شمسالدین، ظریفه با خرّم، مریمِ رومی با امیدوار، دمشق با عیسی، طغلی با امیدوار و بالاخره ربابه با لولی اصفهانی ازدواج میکنند.
از نظر زنانِ رمان، ازدواج با مرد مناسب یعنی سعادتمندی، و حتی زنانی که دارای فرزند دختر هستند برای اینکار بسیار عجله دارند؛ مادر طغرا بارها در دل آرزو میکند که ای کاش شمسالدین دامادش شود، مادر هما هر بار که طغرل را میبیند پیشِ خود میگوید که ای کاش خواستگاری کنند و حتی به صورت آشکارا خواستهاش را با مادر داماد، ماری، در میان مینهد.
۶ – ۲) آموزش و یادگیری
درس خواندن برای شخصیتهایِ زنِ رمان خسروی امری در دسترس و سهلالوصول است و سبب آن تموّلِ آنها است. پدر و مادر طغرا برای وی دایهای باسواد گرفتهاند که به او آداب و رسومِ مسلمانی و درس قرآن و علوم مقدمات و مسائل دینیه و تاریخ و قصص و حکایات و نوشتن خط را میآموزد. ماری نیز در دربارِ ملکظاهر قرآن، مسائلِ دین و خواندنِ خطوط عربی و ترکی را یاد میگیرد. هما نیز نزد شیخ ابومحمد درس یاد میگیرد.
۶ – ۳) صاحب فرزند شدن
صاحب فرزند شدن از مسائلِ قابل توجه زندگیِ زنان رمان خسروی است. ماری بلافاصله از شمس باردار میشود و در ادامه نیز سه بارِ دیگر، فرزندانی به دنیا میآورد. هما و فردوس نیز اندکی پس از ازدواجشان باردار میشوند. ربابه از لولی صاحب دو فرزند میشود و مریم نیز از امیدوار باردار میشود و عیسی را به دنیا میآورد. به طور کلی «بچه» در رمانِ شمس و طغرا یکی از شیرینیهای زندگی است و از آنها به عنوانِ «حب نبات» یاد میشود. اتابک آبشخاتون هر بار طغرل را چون «جان شیرین» در بر گرفته و میبوسد، زنان دیگر نیز همین حس را به طغرلِ خردسال دارند.
۶ – ۴) عشق
عشق دامنگیر بسیاری از زنانِ رمان خسروی میشود. طغرا، ماری و اتابک آبشخاتون عاشق شمس میشوند. عشق هما به طغرل باعث شکلگیری جلد سومِ رمان میشود، فردوس و محمد و ملک سعید نیز عشق را تجربه میکنند. و حتی بیبی فردوس که از شدت پیری تا مرگ فاصلهای ندارد، آرزو میکند که ای کاش جوان میبود تا میتوانست لذّت عالمِ عشق را بچشد؛ « حالا میفهمم که عشق عجب مربی خوبی است! افسوس که پیر شدهام و دلم مرده است که بتوانم لذتِ این عوالم را درک کنم» (خسروی، ۱۳۸۵: ۱۰۰).
۶ – ۵) زنان در برابر زنان
یکی از مواردی که در بررسی زندگیِ زنانِ رمان خسروی قابل توجه است، تقابل زنان با یکدیگر است. این تقابل برای طغرا، ماری و اتابک آبشخاتون رخ میدهد که هر سه عاشق شمس هستند. طغرا در ابتدای آشنایی با شمس عهد میکند که فقط عشقِ شمس را خواهان است، و شمس آزاد است که هر چندتا زن که میخواهد بگیرد. با ورود ماری به روندِ داستان و دل بستنش به شمس، طغرا در ظاهر از روی خیرخواهی و در باطن از روی حسادت او را به عقد شمس در میآورد. اما این پایان داستان نیست و در ادامه هر دو زن، شمس را راضی میکنند که اتابک را نیز صیغه کند.
این زنان که همگی رقیب یکدگیر هستند، هیچگونه دشمنی نسبت به یکدیگر ندارند و حتی در اکثر موارد رقیب را بر خود ترجیح میدهند. نکتهای که در اینجا نباید از آن غافل شد، دخالت آشکار نویسنده در سیرِ داستان این سه رقیب است. خسروی ماری را تا سرحد مرگ پیش میبرد، در نتیجه برای طغرا چارهای نمیگذارد که ماری را هووی خود کند. از آن سوی اتابک را از زناکاری توبه میدهد و متنبّه میسازد، در اینجا ماری و طغرا نیز از روی دلسوزی ناچار به پذیرشِ اتابک به عنوان هووی خود میشوند. و در توجیه همۀ این موارد از زبان طغرا این چنین میگوید: « خداوند برای او چهار زن حلال کرده اگر ما از راه جهل و نفسانیت راضی نباشیم، حق آنها را ساقط نمیکند» (همان: ۶۳۸).
۶ – ۶) هنر
آنچه از هنر زنان در این رمان آمده، در شعر سرودن طغرا و هما، ساز زدن ماری و خوشنویسی طغرا خلاصه میشود. از ساز زدنِ ماری نیز در طی داستان هیچگونه ذکری نشده و فقط به یادآوریِ این بسنده میشود که او ساز زدن بلد است.
فصل چهارم
۱) شخصیتهای اصلی رمانِ شمس و طغرا
پژوهش های انجام شده درباره جایگاه زن در رمان شمس وطغرا از محمدباقر خسروی- فایل ۱۱