هندوها
۰
۱
۳
سیک ها
۱۹۵
۴۶
۱۶
گروه های دیگر
۱۱۰۸
۷۱۷
۲۰۳
جمع
۴-۲-۶- قومیتهای تشکیل دهنده جامعه پاکستان:
جامعه پاکستان با چند گانگی فرهنگی و ناهمگونی قومی توصیف می شود .اشتراک سرزمینی و زبانی ویژگی اصلی گروه های قومی پاکستان به شمار میرود. آنگونه که گیرتز توصیف می کند؛ از لحاظ عملی گروه هایقومی در پاکستان، خاستگاه فرهنگی دارند و در این میان، دین و مذهب در گروه های قومی انسجام و همبستگی شدیدی را ایجاد کرده است. پاکستان به گروه های متفاوت زبانی ، نژادی تقسیم می شود و ویژگیهای مختلف قومی جزء عوامل اصلی واگرایی و منازعات در این کشور محسوب میشوند. در پاکستان، قومیت بنگال از نظر فرهنگی، زبانی و اقتصادی دارای انگیزه جدایی طلبانه بوده است در حالی که قومیت پشتون دارای سابقه تاریخی طولانی مدت است. فرهنگ قبیلهای و سرزمینی بر قومیت بلوچ حاکم است. همچنین هم بستگی زبانی و فرهنگی در قومیت سندی پر رنگتر به نظر میرسد. جامعه پنجاب با حفظ تمام سمبلهای قومیتی، قدرتمندترین قومیت در پاکستان به شمار میرود. دیگر گروهقومی تشکیل دهنده کشور پاکستان مهاجرها هسنتد که با هویت زبانی و منحصر به فرد در صحنهی ملی ظاهر میشوند. طبق گزارش آمارگیری ۱۹۹۸م جمعیت پاکستان به گروه های مختلف قومی و زبانی مختلف تقسیم می شود، که در نمودار زیر انعکاس داده شده است.
(شکل۴-۱) گروه های قومی تشکیل دهنده کشورپاکستان
با این تفاسیر، امروزه درگیریهای قومی شدیدی را میتوان در ایالت پنجاب دید. جایی که گروه سیرایکی زبان برای جدایی مرزهای قلمرو خود در ستیز با گروه های پنجابی است. این تنش های پنهان همچنین در ایالت خیبر پختونخواه (این ایالت قبلاً با عنوان ایالت سرحد معروف بود) جایی که گروه هزارا[۷۹] درست به همان دلیل در حال جنگ هستند، نیز وجود دارد. قومیتهای ساکن در بلوچستان نه تنها بین خودشان در حال جنگ هستند بلکه با دولتمرکزی نیز در حال جنگ هستند. بدترین حالت درگیری قومی در ایالت سند دیده شده است. شایان گفتن است که فقط در سال ۲۰۱۱م به خاطر نزاعهای قومی در پاکستان بیش از ۲۰۰۰ نفر قربانی شدند در این میان، شهر کراچی به عنوان قطب صنعتی پاکستان بیش از پیش درگیر این قبیل منازعات قومی بوده است و بیشترین قربانیان منازعات قومی در طول سالیان متمادی را در بر گرفته است (کوشکی و حسینی ،۱۳۹۳: ۶۹ و ۷۱ و ۷۲). در نگاهی واقع بینانه باید پذیرفت که مجموعه متعددی از عوامل و محرکها در بحرانسازی مناطق قبایلی نقش دارند که در این میان ایدئولوژی جهادگر، پایدارترین و محرکترین عنصر مخاصمه و بیثباتی است. بدون تردید، ایدئولوژی مبارزه جو و خشن، متصلبترین لایه مبانی رفتاری رادیکالهاست که تغییر و تبدیل آن نیز اگر ممکن باشد، پرهزینه و زمان براست. اصرار رهبران و عناصر قبیلهای بر استمرار هویت سنتی و اصیل خود، موجب تعصب شدید آنها نسبت به حفظ موجودیت نظام باورها و هسته معنایی هویت قبیلهای و احتراز از نابودی هویتی شده است. لذا احساس تهدید هویتی قبایل ازسوی امریکا و پاکستان، موجب واکنشهای خشونت بار آنها علیه سیستم سیاسی این کشور شده است. ورود پاکستان به جبهه ضدتروریسم امریکا موجب رویارویی دو طیف قدرتمند در پاکستان شده که به سبب آن جهادگران مدعی مبارزه برای شریعت، رودرروی ارتش قدرتمند مدعی دفاع از تمامیت ارضی کشوراسلامی پاکستان قرار گرفتهاند. بدون تردید ماهیت کنشگری آی. اس. آی، اقوام پشتون و طالبان محلی پاکستان، دارای تمایزات قابل توجهی است و نمی توان انگیزه ها و اهداف این سه ضلع بحران را یکسان پنداشت. از آنجا که ارتش پاکستان و شاخه امنیتی آن آی. اس. آی حفظ یکپارچگی ملی را جزو وظایف ذاتی خود میداند، همواره تلاش کرده است از پشتونیزه شدن جنگ با افراطگرایی جلوگیری کند؛ به گونه ای که پشتونهای غیرطالبانی از صدمات جنگ در امان مانده اما افراطگرایان سرکوب شوند. در مقابل، طالبان همواره در مناطق قبایلی تلاش میکندحملات ارتش علیه خود را جنگ ارتش و پشتونها و حتی منازعه و تقابل قومیت پنجابی و پشتون معرفیکند (واعظی ،۱۳۹۰: ۲۴۳).
۴-۲-۶- بررسی زمینه های تاریخی افراطگرایی فرقه ای در پاکستان:
پاکستان از زمان استقلال خود تحت فشار مسائل سیاسی، اقتصاد ی، اجتماعی و روانی متنوع و مختلفی قرار داشته و در طول این سالها با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم کرده است و دولتهای وقت از برخورد جدی برای حل برخی از آنها ناتوان بودند. یکی از این مسائل برخوردها و درگیریهای فرقه ای و گسترش روز افزون آنها است که تقریباً به صورت یک بیماری مزمن در پاکستان ظاهر شده است. فرقهگرایی و تروریسم داخلی نشأت گرفته از فعالیت گروه های پر شمار مذهبی، خود بحثی قابل تأمل است. تنشهای مذهبی و فرقه ای در این کشور به اشکال گوناگون ظهور یافته است که از جمله، تنش مذهبی میان بعضی از مذاهب اهل سنت و شیعیان اثنی عشری که از سال ۱۹۸۴به بعد ماهیت خشونتآمیز به خود گرفته و تنش دیگر بین بریلویها و دیوبندیهای تندرو که به وهابیت معروف شده اند (صراف یزدی وهمکاران ،۱۳۹۰: ۸۱ و ۸۲). افراطگرایی یکی ازپدیدههای روبه رشد، سرنوشت ساز و تعیینکننده عصر حاضراست. این پدیده به گونه ای روزافزون بر تحولات ملی ومنطقهای و جهانی اثرگذاشته و تفسیر و تحلیل رویدادهای سیاسی، امنیتی، اجتماعی و اقتصادی امروز بدون توجه به این پدیده و در نظرگرفتن ابعاد مختلف آن به ناچار ناقص و نارسا است. افراطگرایی فرقه ای در کشور پاکستان در اواخر دهه ۱۹۷۰ م ظاهر شده، در دهه۱۹۸۰ م افزایش پیدا کرده و در دهه ۱۹۹۰م استمرار یافته است. بنابراین، در این قسمت، پس از ارائه تعریفی از افراطگرایی فرقه ای، به معرفی فرقههای مذهبی پاکستان پرداخته می شود و در ادامه به رویکردها به افراطگرایی فرقه ای در پاکستان اشاره میگردد.
۴-۲-۶-۱- تعریف افراطگرایی فرقه ای:
تعریف افراطگرایی دشوار است، اما میتوان گفت که افراطگرایی یکی از صورتهای پدیداری بنیادگرایی است. البته افراطگرایی، بعدی بیش از بنیادگرایی در خود دارد که آن را از بنیادگرایی متمایزمیکند. این بعد، در واقع خشونت است. افراطگرا لقبی است که به آن دسته از افراد یا گروههایی می دهند که عموماً به منظور تحمیل باورها، ایدئولوژی یا ارزشهای اخلاقی خود به دیگران به خشونت متوسل میشوند. واقعیت آن است که همه بنیادگراها افراطگرا نیستند و بنیادگرایی لزوماً پدیدهای خشن نیست. بنابراین، آن دسته از بنیادگراها که برای رسیدن به اهدافشان از خشونت استفاده می کنند، افراطگرا هستند. خشونت، در اینجا، به معنای نیرویی غالباً شدید تعریف می شود که به منظور وارد آوردن صدمه یا آسیب جراحتبار یا کشنده، به افراد یا گروههایی که دشمن شمرده میشوند، مورد استفاده افراطگرایان قرارمیگیرد. هدف خشونت افراطگراها بر انگیختن گروه هدف به پاسخی نامتناسب، تندرو کردن میانهروها و ، در درازمدت، جلب حمایت از اهداف جاه طلبانهشان است. افراطگراها، با موفقیت گروه حامیان خود را بزرگتر می کنند، بر شمار سربازانی که میخواهند در نهضت آنها بجنگند میافزایند؛ منابع مالی و دیگر منابع خود را توسعه، و قدرت کلی خود را افزایش می دهند. آنها، که به دنبال قدرت یا نفوذ سیاسی و اجتماعی هستند، از خشونت بر ضد تشکیلات حکومتی و مردمی استفاده می کنند تا ترس را به مردم القا کنند و ناشایستگی آنهایی که قدرت را در دست دارند، نشان بدهند. بنابراین، اکثر خشونتهای افراطی، آن گونه که بسیاری تصور می کنند، غیرانتخابی و غیرعقلانی نیست. بلکه توسل افراطگراها به خشونت، اغلب، هدفمند و حسابگرانه است. یکی از عرصه های تجلی افراطگرایی، در میان فرقههای مذهبی است. این گونه از افراطگرایی بر هویت انحصاری یک گروه مذهبی تأکید و تمرکز دارد و سایرگروهها را اشکال ناروا یا انحرافی از آن مذهب و بنابراین، مستحق خشونت میداند. این خشونت براساس تقویم مذهبی و در مکانها و زمانهای مقدس اعمال می شود. همچنین، علاوه بر عموم پیروان یک فرقه، شخصیتهای مهم و تأثیرگذار آن فرقه هدف این نوع خشونت قرار میگیرند. اقلیتهای مذهبی پاکستان، و حتی بخشی از گروه اکثریت، در سه دهه اخیر قربانی این خشونتهاشدهاند.
۴-۲-۶-۲- فرقههای پاکستانی:
فرقه، زیرگروه یک گروه مذهبی بزرگتراست. تقسیمات فرقه ای بیشماری در پاکستان وجود دارد. مسلمانان پاکستان، که اکثریت ۹۵ درصدی جمعیت آن را تشکیل می دهند، به دو فرقه سنی و شیعه تقسیم میشوند. سنیها با ۷۵ درصد و شیعیان با تقریباً ۲۰ درصد جمعیت، به ترتیب، اولین و دومین فرقه بزرگ مذهبی پاکستان محسوب میشوند و سایر مذاهب، از جمله مسیحیت، آیینهندو وسیک، در میان کمتر از ۵ درصد ساکنان این سرزمین رواج دارد. این فرقههای مذهبی به لحاظ اعتقادی یکپارچه نیستند و هر یک در درون خود تقسیماتی دارد. مسلمانان سنی پاکستان عموماً پیرو مکتب فقهی حنفی هستندکه خود به دو فرقه فرعی دیوبندی و بریلوی تقسیم می شود. در این میان، بیشتر آنها پیرو سنتهای بریلوی هستندکه فرقه ای میانه رواست. فرقه فرعی اهل حدیث از دیگرفرقه های اسلام سنی پاکستان است که به لحاظ اعتقادی به وهابیت (از مکتب فقهی حنبلی) نزدیکتراست. شیعیان پاکستان نیز عمدتاً به فرقههای فرعی مختلف تعلق دارند که در میان آنها اکثریت از آن اثنی عشری و اسماعیلی است. سازمانهای فرقه ای دیوبندی و اهل حدیث از میان مسلمانان سنی و سازمانهای فرقه ای شیعه اثنی عشری و اسماعیلی در طول دو دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰م درگیریهای خونین بسیار با هم داشتند. تصوف، به عنوان بعد عارفانه اسلام، خارج از تقسیم بندیهای فرقه ای شیعه- سنی قرار میگیرد. سلسله های صفویه در پاکستان دارای سنتی ریشهدارهستند و در گرویدن مردمان شبه قاره به اسلام نقشی مهم ایفاکردهاند. تصوف در پاکستان به چهارسلسله چشتیه، سهروردیه، نقشبندیه و قادریه تقسیم می شود. تصوف، از جمله گروههایی است که در معرض خشونت سازمانهای فرقه ای دیوبندی و اهلحدیث قرار گرفته است. همچنین، فرقه احمدی (قدیانی)، که در اواخر قرن نوزدهم در شبه قاره هند تأسیس شد، در پاکستان پیروانی اندک دارد. علاوه بر فرقه احمدی، که در سال ۱۹۷۴م غیر مسلمان اعلام شد، سایر مذاهب غیراسلامی، نظیر مسیحیت، آیین هندو و سیک، نیز از جمله فرقههای مذهبی پاکستان به شمارمیروند و از خشونت سازمانهای فرقه ای و سازمانهای ستیزهگر دیوبندی و اهلحدیث در امان نبودهاند.
۴-۲-۶-۳- رویکردها به افراطگرایی فرقه ای در پاکستان:
در پژوهشهایی که در باره افراطگرایی فرقه ای در پاکستان انجام شده، سه رویکرد جامع رامیتوان تشخیص داد:
۴-۲-۶-۳-۱- رویکرد تفسیری:
این رویکرد برای فهم رفتارهای افراطیفرقه ای، شیوهای تفسیری اتخاذ می کند و در پی توضیح چگونگی استفاده از متن (نص) برای توجیه خشونت فرقه ای است. سطح تحلیل این رویکرد ذهنگراست و غالباً اهمیت چندان به واقعیتهای مادی و عینی نمیدهد؛ و ابعاد مختلف این پدیده را به مطالعهباورها و آموزههای گروه های افراط گرا تقلیل میدهد.
۴-۲-۶-۳-۲- رویکرد دولت محور:
این گروه دولت را در کانون توجه قرارمیدهند، افراطگرایی را پدیدهای از بالا به پایین میدانند و معتقدند که فعالیتهای فرقه ای با حضور ساختاری دولت جهتدهی می شود و تحت تأثیر آن قرارگرفته و دستکاری میگردد. این رویکرد، ناتوانی دولت در ساخت یک هویت ملی و به ناچار، تأسی آن به ایدئولوژی به عنوان عاملی وحدتبخش را در پیدایش و گسترش افراطگراییفرقه ای در پاکستان دخیل میداند.
۴-۲-۶-۳-۳- رویکرد منطقهای:
رویکرد سوم، بر چارچوب سیاست منطقهای تمرکز دارد، و آن را بعد بیرونی دخیل در پیدایش و گسترش افراطگرایی فرقه ای تلقی می کند. طرفداران این رویکرد معتقدند که معادلات منطقهای، در دوره های زمانی مختلف، بر طرفهای درگیر در منازعه فرقه ای تأثیر میگذارند.
این رویکرد بر نقش همسایگان، و وقوع رویدادهای منطقهای، نظیرانقلاب یا جنگ، تأکید دارد و شیوه و سازوکار تأثیر آنها در وقایع داخلی را ردیابی و ارزیابی می کند.
۴-۲-۸- وجود مناطق قبیلهای خودمختار فتا:
منطقه قبایلی که به اختصار (فتا) یا منطقه به لحاظ اداری خودمختارخوانده می شود، به وسیله خط دیوراند (خطمرزی افغانستان و پاکستان که هیچ گاه مورد قبول افغانستان واقع نشده است) از افغانستان جدا می شود. اگر چه ساکنان این منطقه همگی پشتون هستند؛ اما دولت مرکزی پاکستان و یا دولتهای ایالتی، حق مداخله در امور داخلی این منطقه را ندارند. تا قبل از مداخلهی آمریکا در افغانستان، منطقه قبایلی فقط در پرتو اختلافات پاکستان و افغانستان بر سرخط دیوراند مورد توجه قرار میگرفت؛ اما پس از حمله آمریکا، طالبان در این منطقه مستقر شدند و از این زمان به بعد بود که منطقه قبایلی به محلی برای مشاجره تبدیل شد. این مشاجره دارای ۳ وجه بود: پاکستان وسرانمنطقهقبایلی، پاکستان و آمریکا، پاکستان و افغانستان. مشاجرهی پاکستان با سرانقبایل، یک وجه تاکتیکی و یک وجه استراتژیک داشت: وجه تاکتیکی حول مخالفت ظاهری پاکستان با سران قبایل به دلیل پناه دادن به طالبان و القاعده دور میزد. وجه استراتژیک، حول تلاش پاکستان برای بهره برداری از وضع موجود جهت بسط حاکمیت خود به منطقه قبایلی بود. در همین حال افغانستان و آمریکا، دولت پاکستان را به دلیل استقرار طالبان و القاعده در خاک این کشور، مورد نکوهش قرار دادند. بنابراین منطقه قبایلی می تواند به عنوان ابزاری در دست پاکستان یا افغانستان جهت تعدیل و تنظیم رفتار یکدیگر مورد استفاده قرار گیرد. قومیت و خودمختاری منطقهقبایلی یک عامل کلیدی در نقشآفرینی این منطقه در مناسبات افغانستان و پاکستان است. هرگاه افغانستان اراده کند می تواند با بهره گیری از ناسیونالیسم پشتون، ساکنین قبایل را علیه پاکستان تحریک کند و برعکس پاکستان نیز می تواند با تحریک همین احساسات، آنها را علیه دولت کابل تحریک کند. در حال حاضر به دلیل استقرارطالبان در این منطقه که اغلب از قومیت پشتون هستند و نیز به دلیل حمایت پاکستان از طالبان، منطقه قبایلی به سودپاکستان عمل می کند؛ اما هرگاه پاکستان قصد داشته باشد علیه طالبان عمل کند و یا حاکمیت خود را بر این مناطق گسترش دهد، ساکنین قبایل به سمت افغانستان و علیه پاکستان وارد عمل میشوند. هرگونه تغییر و تحولات جدایی طلبی پشتون ها بر کشورهای دیگر نیز، تأثیرگذارخواهد بود (خلیلی و همکاران، ۱۳۹۲: ۱۰۲ و ۱۰۳). اسلام در مناطق قبایلی غربی پاکستان، هم مرز با افغانستان- بلوچستان امروزی ایالت سرحدشمال غربی[۸۰] و مناطق قبایلی فدرالی[۸۱] گسترش یافت که بازتابنده شیوه های محافظه کارانه جامعه قبیله ای بود.
در چنین مناطقی، رسوم قبایلی پیش از اسلام نظیر پرده[۸۲](نقاب) و جدایی زنان، مخالفت با آموزش آنها و سنت قربانی کردن[۸۳] با اسلام آمیخته شد تا جامعهای، از نظراجتماعی و مذهبی، محافظهکاربسازد. بنابراین، منطقهای که در حال حاضر پاکستان است، پذیرای مذاهب و فرقههای مختلف بود، که عمدتاً در هماهنگی با یکدیگر زیستهاند و از نظرفرهنگی، جامعهای متنوع و کثرتگرا خلق کرده اند. این میراث مدارا در دولتمدرنپاکستان، با وجود رشد خشونت فرقه ای و افراطگرایی مذهبی، به ویژه در دو دهه اخیر، باقی مانده است. به علاوه، عمدهترین تقسیم بندی تعلیمی میان مسلمانان پاکستان بین دیوبندیها و بریلویها است (واعظی ،۱۳۹۰: ۳۵۸ و ۳۵۹).
۴-۲-۹- وضعیت نا مساعد اقتصادی:
پاکستان جزو شش کشور پرجمعیت دنیا و دومین کشور دارندهی جمعیت مسلمان بعد از اندونزی است. طبق آمار تخمین سال ۲۰۰۹ م پاکستان با جمعیتی حدود ۱۷۶ میلیون نفر، هشتمین کشور پرجمعیت از نظر نرخ رشد جمعیت است. همچنین، نزدیک به ۲۴ درصد از جمعیت ۱۷۶ میلیون نفری پاکستان، زیر خط فقر زندگی می کنند. بر اساس تخمین صندوق بین المللی پول در سال ۲۰۰۵ م کشور پاکستان در حدود ۴۰ میلیارد دلار بدهی خارجی به نهادهای بین المللی دارد. بر طبق گزارشهای سایت اخیراً گروه توسعه تحقیقاتی اوراسیا تحقیقی در مورد ثباتاقتصادی[۸۴] و سیاسی کشورهای واقع در قارهی آسیا و اروپا انجام داده است که بر طبق این پژوهش، کشور پاکستان به دلیل شرایط نابسامان و کسب رتبه ۴۶ بیثباتترین اقتصادجهان معرفی شده است. علاوه بر این مسائل، در این کشور نزدیک به ۲۰ میلیون کودک در شرایطی مشغول به کار هستند، که اکثر موارد به شرایط بردگان شبیه است. نرخ بیسوادی در این کشور حدود ۶۸ درصد است و تنها ۳۰ درصد از بچهها به مقطع راهنمایی وارد می شوند. این شرایط اقتصادی و اجتماعی نابسامان خود باعث بالا رفتن سطح انتظارات مردم شده و عدم تغییر شرایط جامعه، افراد را ناامید کرده و باعث پیوستن آنها به گروه های مختلف مخاطب شده است (کوشکی و حسینی ،۱۳۹۳: ۶۷ و ۶۸). تعصبات فرقه ای در این سرزمین مانع از ثبات قدرت سیاسی و در نتیجه امنیت اقتصادی می شود. برای حل مشکلات اقتصادی، حکومتهای پیشین با دریافت وام از خارج که هم اکنون به چهل میلیارد دلار میرسد، کوشیدند از بحرانها عبور کنند؛ اما هیچ یک د راندیشهی یک راه حل بنیادی و ساختاری برنیامدند. فقدان منابع زیرزمینی، هرج و مرج در سیستم مالیاتی، رشد فساد مالی در دستگاه حاکمه و افزایش سرسام آور هزینه های نظامی، مانع از آن گردیده تا اقتصاد بیمار این کشور سامان پیداکند (مسعودنیا و نجفی ،۱۳۹۰: ۹۲). با توجه به ساختاراقتصادی این کشور و ترکیب صادرات و کسبدرآمد، موضوع بدهی ها همواره از دغدغههای زمامداران این کشور بوده است. در زمان حاکمیت نظامدیکتاتوری (نظامی) با توجه به جایگاه راهبردی در منطقه، با انحاء مختلف از کمکهای اقتصادی بهرهجسته و تا حدی این فشار را به کشورهای پشتیبان خود منتقل مینمودند. لیکن در دوران حکومتهای مردمسالار، فشار مستقیماً به مردم و دولتمردان این کشور تحمیل شده و اعطای هر نوع کمک منوط به جلب نظرات و منویات سیاسی آنها بوده است. فضای پیچیده سیاسی و اقتصادی پاکستان خصوصاً طی دوسال اخیر، محیطی کاملاً پویا و بدون انعطاف را فراهم آورد که در پرتو آن، بسیاری از برآوردهای اقتصادکلان با تغییر کمی و کیفی متغیرها، دستخوش تحول شگرفی گردید. مزید بر آن، بحرانجهانی، تغییرات منطقهای و تنشهابا همسایه مهم هند عوامل مؤثری بر تشدید بحران اقتصادی این کشوربود. رشد تدریجی بدهی خارجی طی دهه گذشته، یکباره سرعت بیشتری گرفت و تراز پرداخت کشور را به مخاطره افکند. رخدادهایی از قبیل کاهش شدید سرمایه گذاری خارجی (مستقیم و غیرمستقیم در بورس و اوراقبهادار)، کاهش بودجه های عمرانی دولت و به تبع آن کندشدن روند فقرزدایی در کشور (ارتقاء سطح آموزش و بهداشت) ناشی از بالارفتن نرخ ریسک کشور و تعهد دولت به تغییرساختار منطبق با نظام مردمسالار ارزیابی شده است. آمارها نشان میدهد اقتصاد پاکستان یک اقتصاد توسعهنیافته و ضعیف است که سالها درگیری داخلی میان سیاستمداران این کشور اصلیترین عامل آن است. سطح پایین سرمایه گذاری خارجی یکی از این دلایل است (اژدر ،۱۳۹۰: ۵۱ و۵۲ ). سیاستهای اقتصادی مبتنی بر تأمین رفاهاجتماعی ازسوی دولت، گرایش آنها به سوی کاهش فاصله میان فقروغنی، فقدان فسادمالی میان نخبگان حاکم و توزیع عادلانه و برابرمنابع و ثروت عمومی در جامعه، سطح اقدامات جمعی خشونتگرا را کاهش میدهد. برعکس در غیاب این اصول و سیاستهای اقدامجمعی خشونت بار امکان رشد بیشتری پیدا می کند. در پاکستان این مسئله موجب به خطرافتادن امنیت ملی پاکستان گردیده؛ به طوری که جوانان و نوجوانان عمدتاً بیکار که امیدشان به توانایی دولت در رفع مشکلات اقتصادیشان را از دست دادهاند، احزاب و مؤسسات خیریهی اسلامی را تنها پناهگاه واقعی خودیافتهاند. این جوانان بعضآً به خاطر تأمین زندگی خود و خانواده به استخدام احزاب جهادی در پاکستان، افغانستان و کشمیر در میآیند. تداوم این شرایط، جوانان و مردم فقیر کشورا مجذوب شعارهای تندروانه و انقلابی احزاب اسلامی همچون عدالت اجتماعی و اقتصادی، مبارزه با فساد، بیکاری و استثمار زمینداران بزرگ کرده است. برخی گروه های مذهبی با پشتوانه مالی سرمایهداران عرب حاشیه خلیج فارس و دولتهای آنان، توانسته اند اعتماد تعداد زیادی از افراد وابسته به طبقات محروم را به خود جلب کنند. جوانان دردمند و بعضاً عقدهای با انگیزه های اقتصادی و انتقامگیری از صاحبان قدرت و ثروت و یا صرفاً مذهبی به امید پاداشهای اخروی، به سوی گروه های تندرواسلامی کشیده میشوند. بنابراین، میتوان گفت یکی از ریشه های گسترش تنشهای فرقه ای و پرورش گروه های تروریستی، فقراقتصادی و نبود چارچوب مهندسی فرهنگی پایدار در پاکستان است. به عنوان مثال اکثر شبه نظامیان طالبان بیشتر در مناطق مرزی پاکستان با افغانستان که اکثراً توسعه نیافتهاند، مستقرند.
۴-۲-۱۰- بحران اجتماعی:
یکی از بحرانهای فعال در جامعهپاکستان، بحراناجتماعی است که با ویژگیهایی همچون شکنندگیاجتماعی، سنتهای پایدار و انعطاف ناپذیر مذهبی، فقرفرهنگی و اقتصادی، تعصب قبیلگی و سلحشوریعشیرهای، سختگیری اخلاقی و ساخت کشمکشپرور قومی، ملی و مذهبی، ساختار قومی جامعه پاکستان را تشکیل میدهد. پس محیط اجتماعی و سیاسی پاکستان پیچیدگیهای خاص خود را دارد. این جامعه دارای ماهیت قومی و فرقه ای است که هریک دارای ایده هاو تعصبات قومی قبیلگی و برداشتهای سنتی و مذهبی خاص هستندکه روز به روز بر دامنه شکاف آن افزوده می شود. در این کشور سه گروه اجتماعی فعال حضوردارند؛ سران قبایل و زمینداران بزرگ، مذهبیهای سنتگرای دیوبند و اهلحدیث و روشنفکرانغربگرا. این گروه های سه گانه هر کدام از نفوذ زیادی در جامعه پاکستان برخوردارند. حضور همزمان این گروه ها در سطوح مختلف اجتماعی، سیاسی و اداری، نزاعهای داخلی آنان را در همه بخشهای اجتماعی و سیاسی گسترش داده و مانع از تحقق نظم یکپارچه در کشور گردیده است. تلاش دولتهای حاکم بر پاکستان، نظامی و غیرنظامی برای غلبه بر بحران ناامنی و قانون ستیزی تاکنون دستاورد خاصی نداشته است؛ به گونه ای که حتی دولت پرویزمشرف که پس از روی کارآمدن، یکی از اهداف اصلی خود را خلع سلاح مردم اعلام کرد، پس از دو سال تلاش ناچار شدکه شکست در این زمینه را به طور رسمی اعلام کند. رشد فزایندهی ناامنی در جامعه پاکستان، این گرایش و ذهنیت را در میان مردم به خصوص مذهبیها به وجود آورده که دولت و ارتش قادر به حفظ نظم و قانون نیست. وجود اینچنین گرایشها و ذهنیتهایی در بین مردم پاکستان باعث شده تا آنهاجهت برقراری نظم و قانون به گروه های اسلامگرا تمایل بیشتری پیدا کنند؛ زیرا به باور آنها دولت از درون خود چنان از هم گسسته و در نزاعهای داخلی و فساد فرورفته است که هیچ نوع امیدی برای تغییر و اصلاح وضعیت موجود ازسوی آن نمیرود (مسعودنیا و نجفی ،۱۳۹۰: ۹۳ و ۱۹۴).