و بعد ذره ذره به یاد می آویم
انگار که یکدیگر را دو ست می داریم.(ساده بودم،تو نبودی باران بود،چیزی نیست۱۳۷۷)
شاعر در این شعر نماد سکوت و بوسه را در کنار هم قرار داده است.پشت ماهیت نمادین این واژه دفتر ها شعر و معنا هست. و در این شعر نیز با این واژه ی همسو در کناریکدیگر شاعر تمام حس شاعرانه اش را رو می کند.هر چند خواننده باید با کشف و شهود در جریان زبان ساده و بی پیرایه شاعر برسد. سکوت نماد مشخصی است که در این شعر در جریان همبستگی بوسه قرار گرفته و کاملاً تحت شعاع واژه ی بعد از خود نقاب از رخساره برداشته است.تازه می فهمیم که قدر سکوت و بوسه را می دانیم،سکوتی که علامت رضایت،خویشتن داری و صبوری برای رسیدن به بوسه که نماد دوست داشتن،تمایل و عشق ورزیدن است. هر دو کنار هم دنیایی جز عاشقی و علاقمندی را در ذهن مخاطب تداعی نمی کنند.
شب /سکوت/آینه
اگر به کسی نگویید
من برای شب و سکوت و سردرد آینه
شفای نور و
مرهم گفتگو آورده ام.(ساده بودم تو نبودی باران بود،۱۳۷۷)
شب،سکوت و سردرد آینه ۳ سمبلی هستند که در این شعر موجب عمق بخشی وغنای معنی برخلاف ظاهر بی پیرایه و ساده شعر شده اندو مخاطب را به تفکر وا می دارند.البته هر سه نماد ماهیت های نمادین کاملاً متفاوت دارند اما با ذهن خلاق و متفکر شاعر به یکسو هدایت شده اند.شب نماد خفقان،دیکتاتوری و ظلمت است ، حال آینه نماد روشنگری،آگاهی و شناخت می باشد.شاعر با بهره گرفتن از شگرد آشنایی زدایی آینه را به بیماری سردرد دچار کرده است.ذات صفت نمادین را در این واژه آشفته و بهم ریخته است.ترسیمی از نماد آینه که دوران هاست دست نخورده با قی مانده،حال تنها با فنی ظریف و شاعرانه متزلزل شده است.و آینه با آن پیشینه ی قدیمی در بندهای این شعر حال همراه و همسو با شب است و شاعر در بند بعد آینه را برای رهایی از بیماری تازه رسیده و شب را زدودن بدی ها و تلخی های مزمن و قدیمی و پیشینه ای به درازنای تاریخ به درمان دعوت می کند. برای هردوی آن ها و در نهایت برای سکوتی نیز که در این شعر ناشی از غم و دلتنگی همراهی با شب و سردرد آینه شفای نور به ارمغان آورده است.شاعر با بهره گرفتن از همراهی این سه نماد که به لحاظ محتوا و ظاهر هیچ سنخیت و همسویی با هم ندارند.تصویری نو و رازآلود آفریده است که مخاطب را با خود همراه می کند. ابتدا برای بازیابی سه مفهوم متفاوت و سپس رمز گشایی از شگردهای خویش در رسیدن به مفهوم اصلی و رسیدن به برهانش برای به ارمغان آوردن نور برای هر سه نماد.
نور را می افشاند برآسمانی که شب بر آن چیره است. برای رهایی از ظلمت و خفقان که منجر به سکوت و دلتنگی شده است.سکوتی که این بار ناشی از نارضایتی و ناتوانی است.نور می افشاند برای زبان گشودن و برای رهایی آینه از سردردی شاید مزمن،با نور بخشی به آینه،آن را از سردرگمی و بی قراری که به درد منجر شده است می رهاند و دوباره حقیقت ،آگاهی و شناخت را در صورت آن هویدا می کند.بسیار شاعرانه ،لطیف و گاهی خشن شعر را به انتها هدایت می کند و این چنین خواننده با دو فضای کاملاً متفاوت مواجه می شود که برای برقراری رابطه بین این دو فضا باید بیندیشد و رازها را برملا کند تا به عمق همبستگی واژه گان و نماد در این شعر پی ببرد.شاعرانگی و خلاقیت شاعر د بکارگیری این سه نماد به طور مکمل موجب می شود افکار خواننده در سه دنیای متفاوت پرواز کند،بچرخد. شاید گمراه شود و دست و پا بزند برای رهایی از پیچیده گویی و در نهایت برای چهر گشایی از تصویرهای پراکنده این شعر به نور پناه می برد که نقطه عطفی است برای رسیدن به راز تصویر در این شعر.
بوسه/دریا
زن
عمری زلال در بوسه ای طویل
که باروری دریا را صد ساله می کند.(دفتر یکم،ص ۲۷)
بوسه و دریا نمادهای مکمل در این شعر برای رسایی پیام شاعر هستند با این تفاوت کهدر این شعر بوسه و دریا علاوه بر همسو شدن،بوسه جنبه حمایتی برای دریا دارد و به کمک دریا می شتابد. بوسه که از سوی زن به سمت دریا ارزانی گشته و این طویل بودن نشانه ی تمام میل و اشتیاق ،عشق و خواهان بودن زن را برای عرضه ی این بوسه ی بی نظیر است تا باروری دریا را صد ساله کند.از آنجا که اهمیت حیاتی دریا در زندگی انسان باعث گردیده است تا این پدیده در باورهای اساطیری و مذهبی انسان جایگاه خاصی را اشغال کند.تقریباً نزد همه ملل دنیا دریاهای مقدسی وجود دارد که سرچشمه ی فیض و برکت الهی و تطهیرکننده ی انسان از زشتی ها تلقی می شوند.هم چنین یونگ بر این عقیده است که دریا مظهر ناخودآگاهی جمعی است.زیرا اعماق بی انتها،زیر سطح بازتاب دهنده ی آن پنهان است.دریا برای پیدایی حالات رویایی و هجوم محتویات ناخودآگاه به خصوص در رویاها محل مناسبی به شمار می رود و بعضاً دریا مظهر روح به شمار می رود و اگر در این شعر دریا را تنها مظهر روح در نظر بگیریم و به مابقی ابعاد نمادین این واژه نپردازیم زن با بوسه ای طویل باروری روح،حیات و زندگی را صد ساله کرده است. که تاثیر عاشقی و در طول زندگی را با این تصویر به رخ می کشد.
دریا و بوسه در این شعر به زیبایی همراه شده اند بی آنکه به لحاظ محتوایی و ظاهر معنایی همسویی و تعاملی با هم داشته باشند. برای پی بردن به واقعیت عینی شعر باید ماهیت نمادین این دو واژه مورد توجه و بررسی قرار بگیرد.
اصلاً همه جا همین طور ترانه گران،گهواره شکسته
و چیزهای بی جهت بسیار است.
ترانه ی گران و گهواره ی شکسته دو نماد مکمل برای نشان دادن اعتراض اجتماعی شاعر هستند. گهواره چه مانند روم باستان از چوب تراشیده شده باشد و یا فقط سبدی از شاخه های مو باشد نماد سینه ی مادر است و بلافاصله جانشین آن می شود.گهواره عامل حمایت ضروری و نشانه گرما و نرمی و چون خاطره یی از اصل و مبدأ است که در غم ناخودآگاه بازگشت به رحم وجود دارد. تاب خوردن گهواره در ارتباط با سعادتی است ناشی از امنیت خیال،از سویی گهواره در ارتباط با سفر است به این جهت که گهواره را اغلب چون قایق یا نشست گاه بالون می سازند.گهواره زهدانی است که یا برآب می راندو یا رد آسمان پرواز می کند، و طی الارض سرنشین خود را امن و امان می سازد.(فرهنگ نمادها،ص )
و حال ترانه نمادی برای روشگری و انتقال پیام های اجتماعی و عاطفی و… است.
که شاعر با بهره گرفتن از این ابزار مخاطبانش را به سمت و سوی آرمان شهر هدایت می کند.شاعر ترانه می گوید گاه ساده و روان و گاه با رمز و راز،زمانی رمز و راز را به شعرش وارد می کند که دیکتاتوری و خفقان اجازه ندهد او آزادانه منظور و محتوای شعرش را به فکر و اندیشه ی خوانده جاری کند. پس در پشت پرده های نا زلال رمز و راز معنی می آفریند و خواننده را همراه خود به پستوهای شعری اش می کشاند.شاعر با این کار قصد دارد بین خواننده و شعرش رابطه ای پنهانی و دور از چشم والیان شهر ایجاد کند. تا این چنین و در پستوها و لایه های زیرین ترانه اش دست به روشنگری و افشاگری از دردها و تلخی های روز جامعه اش بزند.
حال شاعر در این شعر از گرانی ترانه که همان سانسور دیکتاتوری ها و خفقان و در نهایت نایاب شدن ترانه می گوید.دیکتاتوری دست و پای شاعران را بسته،ترانه در این همه ظلمت و تاریکی تولید نمی شود و اگر بشود بسیار کم و پنهانی است که توسط شاعر این شرایط سخت به گرانی ترانه تعبیر شده است.حال گهواره که نماد سینه و آغوش مادر است اگر در این شعر سینه یمادر همان وطن و سرزمین باشد شکسته استبداد این گهواره را شکسته استو ترانه وگهواره به لحاظ مفهوم در یک مسیر گنجانده نمی شوند،ذهن مخاطب در رویارویی ظاهر با این دو واژه در کنار هم دو فضای متفاوت را تصور می کند.حال اگر کمی تعمق و تأمل به اندیشه های پنهای شاعر در جهت خلق این فضا پی برد به تصویری یکسان ،یکسو و به جا می رسد. شاعر بسیار روان و ساده و تنها با بکارگیری دو نماد در ظاهر متفاوت معنایی عمیق و متفکرانه خلق کرده است.و مخاطب تنها با پی بردن و تأمل کردن د رارزهای پشت پرده ی این شعر می تواند با خواست شاعر همراه و یک صدا شود.علاوه بر استفاده از ۲ نماد که قش مکملی در کنار هم ایفا می کنند.شاعر با آشنایی زدایی در این واژگان و زدودن کهنگی و تکرار در بکارگیری آن ها(ترانه ی گران،گهواره ی شکسته)به ایجا تسهیل در ذهن و فکر مخاطب جهت پی بردن اختناق و ظلم در اجتماع آن روزها دامن زده است.
توفان مکن ای بشر!
کبوتر مرده بر آشیانه ی زیتون
ترانه نخواهد خواند.( ص ۱۰۸-دفتر یکم)
نمادهای مکمل در این شعر کبوتر مرده و آشیانه زیتون هستند.زیتون درختی است سرشار از نمادها،اعم از صلح،باروری،تزکیه،نیرو،پیروزی و پاداش تفسیر از نماد زیتون این است که این درخت متبرک را با ابراهیم و مهمان نوازی اش همسان می داند،که مهمان نوازی ابراهیم تا روز قیامت برقرار است.(HAY,285,294) درخت ابراهیمی رستگاران،که در حدیث آمده زیتون است.درخت زیتون مسلماً بهشت برگزیدگان است.و کبوتر که در افواه به عنوان یک ساده لوح معروف است و در نگاه شاعرانه نماد عشق دانسته شده است.ص ۵۲۵ جلد چهارم)
حال در این شعر فضایی اعتراض به مشکلات و اختناق های اجتماعی دارد شاعر در پس این واژگان اعتراض هایش را پنهان کرده است. تا از حس شاعرانه اش بی حجاب و بی پرده رونمایی نکند.اگر کبوتر را همان ساده لوح یا حتی عاشق بدانیم و شگرد آشنایی زدایی که شاعر از آن در این نماد بهره گرفته است برای خلق تصویر را هم در نظر بگیریم.فرد ساده لوح یا عشقی که از شدت ظلم و دیکتاتوری مرده است.حالا دیگر در آشیانه زیتون با آن همه خوبی جان نمی گیرد و نوایی سر نمی دهد.با بهره گرفتن از این دو نماد در کنار هم و شگرد آشنایی زدایی (کبوتر مرده-آشیانه زیتون) اوج اختناق و تیره گی بیش از حد جامعه را به تصویر می کشد.عاشقی که از پا در آمده،آشیانه هایی از جنس و ماهیت ذاتی زیتون هم دیگری ثمری ندارند. جان و خونی در رگ های جامعه نیست.
سنگ/ستاره
گاهی اوقات
که می شود از صدای سنگ
سراغ ستاره را گرفت
می پرسم این میل مهربان را
آیا علف از بلوغ آفتاب نخواهد نوشید؟!
در سنت،سنگ به انتخاب خود جایی را اشغال می کند.بین روح و سنگ ارتباطی نزدیک وجود دارد. برطبق افسانه ی پرومتئوس سنگ ها زاینده ی نوع بشراند و عطر آدمی را دارند.سنگ و انسان حرکت مضاعف صعود و نزول را انجام می دهند.فرهنگ نمادها ص۶۳۱ جلد سوم) به علاوه سنگ نماد زمین و مادر است.و یکی از وجوه نمادگرایی…. است.
خصوصیت آسمانی ستاره آن را جزء نمادهای روح،به خصوص برخورد میان دو نیروی باطنی و ظاهری است.ستاره ها در تاریکی نفوذ می کنند،آنها فانوس های دریایی هستند که در شب ناخودآگاه می درخشند.
حال اگر در این شعر سنگ را صرفاً نماد زمین بگیریم و فاصله ی زمین تا جایگاه ستاره را در نظر بگیریم و بند بعدی شعر که اطلاع سنگ را از ستاره با این همه فاصله و به درازنای تاریخی پدید آدن جهان دوری زمین و آسمان وجود و حضور حس مهربانی،عشق و دوست داشتن است،حس درونی که فاصله ها را می پیماید و حال در این جا به ماهیت دیگر نمادین این دو واژه که روح است و بیانگر ارتباط روحی بین آدم و با تمامی تفاوت ها و جدایی هاست.شاعر در لایه های زیرین این واژه به ظاهر متفاوت مفهومی لطیف و شاعرانه را به خواننده نوید می دهد. در بند بعدی شعر این مهربانی را توسعه می دهد تا رابطه علف و طلوع آفتاب مهربانی بین تمام ذرات جهان موج می زندو زنده است.حتی سنگ حتی علف.
مجالی نیست!
درگفتگوی ابر و باد
یکدستی باران
کر نمی کند
باید نشست به گرده ی اسبی و
شبانه گریخت،
یا
تا فتح آن سرود سرخ
ایستاد و مزامیر زندگی را
بلند بلند خواند مرد.
ابرو باد هر دو نمادهایی هستند که در همان ابتدا با حضور این دو تکلیف فضای شعر کاملاً در هن خواننده روشن است.ابر از نظر نمادین وجوهمختلفی را در بر می گیرد،که اصل ترین آنها در ارتباط با طبیعت مخلوط و غیر مشخص آن است.ابر را وسیله ی به جامه در آمدن خداوند و مظهرت نیز دانسته اند و اما نقش ابرهای باران ساز،مشخصاً در ارتباط با بروز فعالیت آسمانی است و نماد گرای آن به تمامی سرچشمه های باروری ،از جمله باران مادی،وحی پیامبرانه و مظهریت وابسته است.(فرهنگ نمادها،جلد اول ص ۳۰)
و از آنجا که نمادگرایی باد چند وجه دارد به دلیل انقلاب درونی اش ،نماد بی ثباتی،ناپایداری و بی استحکامی است.باد نیرویی اولیه است که متعلق به تیتانها است،و خشونت و کوری آنان از همین جا است.(جلد دوم ص۶) فضای شعر برخلاف ظاهر آرام و روان و بی پیرایه بسیار آشفته و طوفانی است و به دلیل به کارگیری این دو نماد اگر به ماهیت این دو نماد پی برد و از راز ها پرده گشایی کرد جنجال و بی قراری ها نهفته در این شعر رونمایی می کند.که هر کدام از این نماد ها میتواند نماینده فرد یا گروهی در جامعه و اعتراض ها باشد.
سرزمین من
لبریز از بوی بوسه و کودک است(ص ۴۴دفتریکم،از آوازهای کولیان اهوازی)
کودک نماد معصومیت است: این مرحله ،مرحله ی قبلی از خطای آدم و حوا و بنابراین مرحله ی عدنی است که در سنت های مختلف به بازگشت به مرحله ی جنینی تعبیر شده است و کودک نزدیک به مرحل جنینی است. کودکی نماد سادگی طبیعی و نماد خود جوشی و خود به خودی است.(ص ۶۲۴،جلد چهارم)
و وبسه هم که نماد وصلت و پیوند دو سر است. دو نماد بوسه در کنار هم نیز در خط ابتدایی این شعر تکلیف مخاطب را به شرط رمز گشایی مشخص می کند.سرزمینی که لبریز از بوی بوسه و کودک است .برخلاف فضاهای اعتراضی در مابقی اشعار سید علی صالحی حال در این باد وطنی کاملن متفاوت مواجهیم،دنیای تصاویر در این شعر بسیار لطیف ،آرام و لبریز از مهر است.در ظاهر بوسه و کودک شاید در دو جهت متفاوت باشد،اما شاعر با خلاقیت و ابتکار از این دو نماد در راستای القای مفهوم مورد نظرش بهره گرفته است و در نگاه اول کاملاً ذهن مخاطب را به تفکر و تأمل وا می دارد. ولی با تأمل و روسخ به پستوی شعر و افکار شاعر م یتوان به قصد و خواست اصلی شعر پی برد.
خواب گل و خاطرات گهواره:
گاهی اوقات
هیچ میلی به دیدن یک عده آدمی ندارم
اما باز با دست باز و دل بسته می آیند،
می آیند مسافران دور دریا را
دانلود فایل ها در مورد : نمادشناسی در شعر سید علی صالحی شاعر معاصر- فایل ۶