آرای کلامی أَبو نصر السِّجزیّ
أَبو نصر السِّجزیّ، عبید الله بن سعید بن حاتم، با مبنای فکری اهل حدیثی خود رساله الإمام السجزی فی الرد على من أنکر الحرف والصوت را نگاشته است؛ بدین شرح:
محتوای رساله الإمام السجزی فی الرد على من أنکر الحرف والصوت
این رساله درباره بحث کلامی، کلام خداوند نگاشته است؛ دیدگاه علمای اسلامی در این نظریه دو گونه است، عده ایی کلام الهی را قدیم دانسته و عده دیگر حادث شمرده اند. .[۴۵۰] در این زمان بود که سجزی دو کتاب الإِبانه و الرد على من أنکر الحرف والصوت دربرابر معتزله و اشاعره نگاشت تا مبنای کلامی این دو گروه، درباره کلام الهی را مورد نقد و بررسی قرار دهد.[۴۵۱] در همین دوران –سال ۴۰۸( ه ق)- خلیفه عباسی هم اعتقاد با «سجزی» شد؛ به گونه ایی که عده بسیاری از فقهای معتزله توبه نمودند و مذهب اعتزال را ترک کردند.[۴۵۲]
روش کلامی
روشی که سجزی در این کتاب به کار گرفته است بدین شرح است:
ابتدا شبهه خصم و ادله آن را مطرح کرده است و آنان را پاسخ می دهد.[۴۵۳]
وی حجیت عقل را ذاتی نمی داند و در تعارض عقل با نقل، نقل را بر آن مقدم می دارد؛ چنانکه چنین می گوید: اگر کسی با عقلش چیزی درک کند و در برابر آن فهم عقلی، حدیثی وجود داشته باشد که وی به خاطر واحد بودن خبر، آن را رد کند، چنین شخصی محدث بدعت گذار است.[۴۵۴]
در این کتاب فقط از آیات قران و روایات پیامبر و صحابه بهره جسته است؛ در حقیقت این کتاب، خلاصه کتاب الإبانه فی مسأله القرآن اوست که اکنون موجود نیست.[۴۵۵]
فصول کتاب
فصل اول: اثبات اینکه عقل فقط نقش ابزار را داراست و تنها چیزی که حجیت و اصالت دارد، سنت است. [۴۵۶]
فصل دوم: به چه چیزی سنت اطلاق می شود؛ بدین معنا که محدوده سنت تا کجاست.[۴۵۷]
فصل سوم: وی در این فصل اثبات کرده است که ادعای کلابیه درباره کلام الهی، باعث نفی اصل قرآن می شود.[۴۵۸]
فصل چهارم: وی در این فصل ادعا نموده که ادعای اشاعره و کلابیه مخالف مقتضای عقل است.[۴۵۹]
فصل پنجم: در این فصل ثابت شده که اشاعره و معتزله در بسیاری از اصول با یکدیگر هم عقیده اند.[۴۶۰]
فصل ششم: وی در این فصل اثبات نموده که کلام همیشه با اصوات و حروف همراه است.[۴۶۱]
فصل هفتم: صفات الهی که در قرآن ذکر شده است باید حمل بر ظاهر شود و تاویل بردنشان جایز نیست.[۴۶۲]
فصل هشتم: در این فصل مبنای خود را درباره صفات الهی توضیح می دهد و اذعان دارد که تشبیه و تجسیم در خداوند وجود ندارد.[۴۶۳]
فصل نهم: وی در این فصل شواذ کلامی اشاعره و معتزله و کلابیه را بیان می کند؛ مانند اینکه بعضی از آنان معتقدند که وقوع گناه کبیره از پیامبر در حال نبوتش جایز است.[۴۶۴]
فصل دهم: وی در این فصل بیان نموده که رهبران اشاعره و معتزله و کلابیه از سنت حقیقی جدا شده و بدعت در دین ایجاد نمودند.[۴۶۵]
فصل یازدهم: وی در این فصل، دیگران را برحذر داشته که از کتب اشاعره و معتزله و کلابیه استفاده نکنند؛ زیرا باعث گمراهی و ضلالت می شود.[۴۶۶]
۲-۳-۳ کرامیان
چنانچه قبلاً اشاره شد که موسس فرقه کرامیه، محمد بن کرام سجستانی بوده است؛ وی دارای اندیشه های کلامی منحصر به فردی بوده است؛ از جمله:
آرای کلامی کرامیان
مشهورترین آراى این فرقه در موضوعات ذیل گزارش شده است:
ایمان: کرّامیّه در باب ایمان معتقدند که محض به زبان آوردن شهادتین[لااله الّا اللّه و محمّدرسول اللّه (۶) ] موجب ایمان است، گرچه گوینده آن در دل معتقد نباشد؛ و به همین جهت منافقان را نیز مؤمن دانستهاند، و حتّى ایمان ایشان را مانند ایمان انبیاء و فرشتگان شمردهاند. و دلیل ایشان آیه ۱۷۱ از سوره اعراف است که به موجب آن، خداوند در آغاز آفرینش، و پیش از آفریدن مردم، از ایشان پرسیده است که (أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ) [- آیا من پروردگار شما نیستم؟] وایشان همه گفتهاند: بلى [- آرى هستى]. این سخن در عالم ازل براى مسلمانان باقى است، و دیگر لازم نیست که آن را تکرار کنند مگر پس از ارتداد. و دلیل ایشان از حدیث این سخن نبىّ اکرم (ص) است که از زبان خداى تعالى گفته است «نحن نحکم بالظاهر واللّه اعلم بالسرائر» [- مابه ظاهر حکم مىکنیم و خدا ان درون دل ها را مىداند].[۴۶۷]
ذات بارى: کرّامیّه عقیده دارند که خداى تعالى جسم است، و بر عرش نشسته است و متناهى است.[۴۶۸] برخى از فرقه هاى کرّامیّه گفته اند که خداوند فقط از آن قسمت که با عرش تماسّ دارد متناهى است، و از سایر جهات نامتناهى است،[۴۶۹] ولى بسیارى از ایشان گفته اند که خداوند از هر شش جهت متناهى است.[۴۷۰] خود محمّد بن کرّام خداوند را جوهر دانسته است، ولى پیروانش از اطلاق لفظ جوهر به خدا پرهیز کرده او را تنها جسم گفتهاند. از پیروان کرّامیّه، فقط هیصمیّه ذات خداوند را مباین با ذات عالم دانستهاند و مکان و محاذات را از او نفى کردهاند.[۴۷۱]
همچنین در مقام بیان فرق میان عقیده ى کرّامیه و مشبِّهه گفته اند: مشبِّهه خدا را به صفاتى مانند شکل و صورت و مصافحه و معانقه و پیچیدگى موى سر توصیف میکنند، ولى کرّامیه تنها به آنچه در قرآن و روایات آمده اکتفا نموده و هرگز معانى نادرست از آن ها اراده نمى کنند. آنان صفاتى مانند استواء بر عرش، آمدن در قیامت براى محاسبه ى خلق، و آفریدن آدم با دست خود را که در قرآن آمده است را اثبات مى کنند، ولى دست را به عضو جارحه، و استواء را به مطابقت و استقرار بر مکان، و آمدن را به تردد در مکان ها تفسیر نمى کنند، بلکه این الفاظ را همان گونه که در قرآن آمده بدون تشبیه و بیان چگونگى آن به کار مى برند، و صفاتى را که در قرآن یا حدیث وارد نشده است درباره ى خدا به کار نمى برند، آن گونه که قایل ان به تجسیم و تشبیه عمل مى کنند.[۴۷۲]
عرضی بودن اسماء الهی: بعضی از شیوخ کرامیه مانندِ ابراهیم بن مهاجر بر این باورند که همه اسماء الهی جدای از ذات خدا و عارض بر آن است؛ در نتیجه خداوند غیر از اسمایی مانند رحمن و رحیم و غفور است.[۴۷۳]
قیام حوادث به خداوند: یکى دیگر از عقاید کرّامیه جواز قیام حوادث به ذات خداست. آنان حوادث را به دو دسته تقسیم کرده اند: آنچه در ذات خدا واقع مى شود و آنچه در خارج ذات رخ مى دهد. قسم نخست به واسطه ى قدرت واقع مى شود، و قسم دوم به واسطه ى إحداث. مقصود آنان از اِحداث، ایجاد و اعدام است که در ذات خدا و به واسطه ى قدرت او صادر مى شود. گمان آنان بر این بود که ذات الهى محلّ حوادث بسیارى چون امور گذشته و آینده و کتب نازله بر پیامبر و قصّه ها و وعد وعید و احکام است. [۴۷۴]
محمد بن هیثم ایجاد و اعدام را به اراده و اختیار تفسیر کرده و با استناد به آیه ى «انّما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» آن را مشروط به قول دانسته است،و اکثر آنان خلق را نیز به قول و اراده تفسیر کرده اند. [۴۷۵] از نظر آنان امر حادث در ذات خدا دوگونه است: امر تکوینى، و آن همان فعل است که تحقق مفعول است، و دیگرى امر غیر تکوینى، که یا از مقوله ى خبر است، و یا از مقوله ى تکلیف (امر و نهى)، و اینها افعالى هستند که منشأ تحقق مفعول نیستند. [۴۷۶]
عصمت انبیاء: کرامیه معتقدند که انبیاء معصومند از هر گناهی که فسق آور است یا موجب حد برای انسان می شود؛ در نتیجه پیامبران، گناهانی که از این دو دسته نباشد را می توانند مرتکب شوند. به گونه ایی که برخی از کرامیه اعتقاد دارند که احتمال خطا در تبلغ از سوی پیامبران وجود دارد.[۴۷۷]
عدم ارائه برهان از سوی انبیاء: آنان بر این باورند هر زمانی که پیامبران، رسالت خود را به مردم رساندند، همه باید قبول کنند و هیچ گونه برهانی از پیامبران نخواهند.[۴۷۸]
رسول باطنی: کرامیه بر این باورند که اگر دعوت پیامبران به عده ای از انسان ها نرسید، عقلشان برای آنان حجت است و واجب است از عقلشان تبعیت کنند.[۴۷۹]
تعدد پیامبران: آنان بر این باورند که اگر خداوند به یک پیامبر اکتفا می کرد و یک شریعت را در جهان قرار می داد، بر خلاف حکمت خود عمل نموده است.[۴۸۰]
امامت: درباره این مسأله با اهل سنّت هم عقیدهاند و مىگویند که: امامت باید به اجماع امّت باشد نه با نصّ؛ ولى عقیده داشتهاند که در آن واحد، در دو مملکت یا دو شهر، دو امام واقعى مىتوانند وجود داشته باشند که هر دو بر حقّ باشند، و با این قول، ظاهرا، خواستهاند در عین حال هم امامت على - علیه السلام-را صحیح و بر حقّ بدانند و هم امامت معاویه را.[۴۸۱]
ایمان منافقین: کرامیه معتقد، آن دسته از منافقینی که در مذمت آنان آیات فراوانی ذکر شده است، دارای ایمان خالصی مانند ایمان پیامبران و ملائکه هستند.[۴۸۲]
ابدی نبودن عذاب اهل هوی: بر این باور بوده اند که «اهل هوی» و مخالفین کرامیه و اهل سنت تا ابد در جهنم نمی مانند.[۴۸۳]
۴-۳ جمع بندی آراء و اندیشه ها متکلمان سیستان
در سیستان اکثر فرقه های اسلامی دارای اندیشمندانی بودند که این متکلمان دارای آراء و اندیشه های کلامی منحصر به فردی بوده اند؛ مثلاً در بین شیعه امامی حریز بن عبدالله، حبیب سجستانی و محمد بن بحر رهنی از جمله متکلمان شیعه امامی بودند که آرای کلامی آنان غالباً در زمینه امامت اختصاص یافته بود و در میان شیعیان زیدیه، ابوالقاسم بستی با آثار کلامی خویش مبانی کلامی زیدیه را مطرح نموده است؛ در میان اسماعیلیه نیز خطابی اندیشه های اسماعیلیه را در آثار خود نمایان نموده است.
خوارج سیستان نیز دارای متفکران چون حمزه خارجی بوده که آرای کلامی منحصر به فردی را از خود به جا گاشته است. اما در مقابل این دو جبهه، فعالیت گسترده اهل حدیث سیستان بود که به شدت با مبانی عقل گرایانه مخالفت نموده و آثار فراوانی در این زمینه از خود به جا گاشته اند
نتیجه گیری
سرزمین سیستان یکی از مناطقی است که در قرون آغازین هجری، اکثر فرقه های اسلامی در آن فعالیت گسترده ای داشته اند؛ این پایان نامه از ابتدا تا کنون به بررسی مکاتب کلامی آن جا و آراء متکلمان این مکاتب بحث نمود؛ نتیجه این نوشتار به شرح ذیل است:
قرن اول (ه.ق)دورهِ ورود اسلام به این سرزمین بود و مردم آن دیار به این دین الهی آشنا گشته اند و با ورود یاران امیرالمومنین(۷) به این دیار ، آنان با محبت ومبنای فکری اهل البیت آشنا شدند. خوارج نیز در این قرن فعالیت گسترده ایی در سیستان داشته اند به گونه ای که فرقه های چون ازارقه و عطویه در این قرن فعال بوده اند.
قرن دوم، این قرن اوج فعالیت خوارج در سیستان بود به گونه ایی که فرقه عطویه، تسلط سیاسی اجتماعی در سیستان داشت؛ البته متکلمانی شیعی چون حریز بن عبد الله سجستانی نیز در این قرن فعالیت گسترده ای داشته اند اما با اوج گیری خوارج، باقی فرقه ها نتوانستند تاثیر کلامی خاصی در سیستان بگذارند.
در قرن سوم با قیام یعقوب لیث صفاری و سرکوبی خوارج از ناحیه وی، باعث شد اکثر فرقه های اسلامی در سیستان فعالیت آزادانه ای داشته باشند و دو جریان عقل گرای و نص گرا فعالیت بکنند؛ البته جریان نص گرای اهل حدیث در این قرن نسبت به باقی فرقه ها طرفداران بسیاری پیدا نمود و توانست علمای بزرگی را تحویل جامعه اهل حدیث دهد.
قرن چهارم را می توان اوج فعالیت های فرقه های اسلامی چون« شیعه امامی، اسماعیلیه، معتزله، اهل حدیث و ماتریدیه» دانست؛ در این قرن هم شیعیان دارای متکلمان بزرگی بودند؛ افرادی چون محمد بن بحر رهنی - که از معروف ترین متکلمان شیعه قرن چهارم در جهان اسلام بود- و ابو یعقوب سجستانی و هم اهل سنت نیز دارای متکلمانی بودند؛ افرادی مانندابن حبان بستی معتزلی.
در قرن پنجم و ششم و هفتم دوباره تفکر نص گرای اهل سنت اوج گرفت به گونه ایی که در دو قرن ششم و هفتم، صوفیان سیستان دارای مکتب فکری اهل حدیث بودند.
منابع و مآخذ
منابع فارسی