مقدمه2
بیان مساله.2
اهمیت و ضرورت پژوهش6
فرضیه های پژوهش.7
اهداف پژوهش7
متغیر های پژوهش.8
تعاریف نظری متغیرها.9
تعاریف عملیاتی متغیرها.10
فصل دوم: پیشینه نظری و پژوهشی
2-1- مبانی نظری12
2-2- فرار ازمنزل12
2-2-1-مفهوم شناسی و نوع شناسی فرار از منزل12
2-2-2-علت فرار از خانه13
2-2-3-گستره فرار از خانه.14
2-3-تنظیم هیجان.15
2-3-1-مبانی تنظیم هیجان.15
2-3-2-تعریف تنظیم هیجان15
2-3-3-تنظیم شناختی هیجان.17
2-3-4-ابعاد تنظیم شناختی هیجان.18
2-3-5-مدل های تنظیم هیجان21
2-4-1-تعریف دلبستگی22
2-4-2-پیدایش دلبستگی در کودک.25
2-4-3-انواع دلبستگی25
2-4-4-مراحل ایجاد دلبستگی27
2-4-5-دلبستگی و رشد بعدی28
2-4-6-دلبستگی بزرگسالان28
2-4-6-1-تعریف دلبستگی بزرگسالان.29
2-4-6-2-الگوی چهارگانه دلبستگی بزرگسالان29
2-4-7-نظریه های دلبستگی30
2-4-7-1-نظریه کردارشناختی بالبی.31
2-4-7-2-نظریه روان تحلیل گری33
2-4-7-3-نظریه اریکسون34
2-4-7-4-نظریه ارتباط موضوعی.35
2-4-7-5-نظریه رفتارگرایی.36
2-4-7-6-نظریه شناختی37
2-4-8-دلبستگی و مشکلات رفتاری – هیجانی دوره نوجوانی.37
2-5-ابراز وجود38
2-5-1-تعریف ابراز وجود.38
2-5-2-انواع ابراز وجود39
2-6-منبع کنترل39
2-6-1-تعریف منبع کنترل.40
2-6-2-تفاوتهای رفتاری41
2-6-3-تفاوت ها در سلامت جسمانی.41
2-7-پیشینه های تحقیق42
فصل سوم: مواد و روش پژوهش
3-1-روش تحقیق.52
3-2-جامعه آماری، نمونه آماری و روش نمونه گیری52
3-3-ابزار سنجش.52
3-4-روش اجرا54
3-5-روش تجزیه و تحلیل آماری55
فصل چهارم: نتایج و یافته های پژوهش
4-1-مقدمه.57
4-2-اطلاعات جمعیت شناختی57
4-3-یافته های توصیفی60
4-4-یافته های استنباطی62
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
5-1-بحث و نتیجه گیری69
5-2-محدودیت ها73
5-3-پیشنهادات.73
فهرست منابع و مآخذ74
– مقدمه
سالهای نوجوانی مرحله ی مهم و برجسته رشد و تکامل اجتماعی و روانی فرد به شمار می رود. تغییرات ناگهانی و گسترده ای که در تمامی جنبه های زندگی نوجوانی ایجاد می شود، مرحله ای بحرانی را ایجاد می کند، که طبعاً مشکلات و ناسازگاری هایی را به همراه خواهد داشت. دوره ی نوجوانی زمان آرایشگری، خطرپذیری و فرصت طلبی است. اگر چه اکثر جوانان حرکت از مرحله نوجوانی را با موفقیت و بدون مواجه با مشکلات قابل توجهی می گذرانند، بسیاری از رفتارهای مخاطره آمیز نظیر بزهکاری، مصرف مواد، رابطه ی جنسی و غیره در طول این دوره افزایش پیدا می کند. نوجوانان از دهه ی دوم زندگی شان به طور بالقوه در خطر بروز رفتارهای بزهکارانه می باشند، که باعث می شود گاهی آنان از مسیر درست زندگی منحرف شده و به اعمال انحرافی روی آورند؛ بنابراین شناسایی عواملی که از بزهکاری نوجوانان جلوگیری کند، تاثیر مهمی بر بهبود تربیت جوانان شایسته دارد. فرار از منزل یک بزهکاری است، که به دلایل و انگیزه های مختلف صورت می گیرد.
پدیده فرار دختران از منزل که در طی سال های اخیر در جامعه رو به فزونی نهاده، از مقوله های آسیب اجتماعی است که مهار آن به مدیریت قوی اجتماعی و حضور مداخله جویانه در فرایند آسیب های اجتماعی نیازمند است. پرداختن به مبحث آسیب های اجتماعی، به ویژه در خصوص دختران و زنان آسیب دیده، بهره گیری از نگرشی را می طلبد که توانایی شناسایی تار و پود ناسازگاری های اجتماعی را داشته باشد. در خصوص علل پدیدایی آسیب های اجتماعی، جامعه شناسان بیش تر عوامل اجتماعی را مد نظر قرار داده، معتقدند که اگر محیط های اجتماعی سالم و فرهنگ بالنده به وجود آید، خود به خود می توان مصونیت و پیشگیری قابل ملاحظه ای را در کاهش آسیب های اجتماعی به وجود آورد، پس عوامل اجتماعی، اقتصادی و . در ایجاد آن ها تأثیر بسزایی دارد. ولی در کنار این عوامل، ویژگی های شخصیتی و انگیزه فردی نیز در ایجاد این معضل نقش بسیار مهمی بازی می کند که در این تحقیق به بررسی این موضوع پرداخته شده است.
1-2- بیان مساله
دوره ی نوجوانی یکی از بحرانی ترین دوران زندگی هر فرد به شمار می آید. ورود به این مرحله ی نوین نوجوان را با مشکلات فراوانی دست به گریبان می سازد. حال اگر عوامل مؤثر بر شخصیت شکل یافته به گونه ای باشد که در هویت یابی او را یاری دهند، مسائل حاد بروز نخواهند کرد، اما اگر این عوامل بحران را تشدید نمایند نوجوان مستعد و آسیب پذیر به سوی ناهنجاری و یا بزهکاری رانده خواهد شد (احدی، محسنی، 1370).
فرار از خانه نوعی رفتار سازش نایافته است که کودک یا نوجوان به منظور رهایی از مشکلات موجود در خانه یا جاذبه های بیرون از خانه، بدون اجازه ی والدین یا سرپرست قانونی، آگاهانه خانه را ترک کرده و سریعاً یا بدون واسطه به خانه بر نمی گردد (معظمی گودرزی، 1380).
مسأله ی مهم در این فرایند، این است که یک نوجوان فراری، کسی نیست که شب هنگام پنهانی از خانه خارج می شود تا با دوستانش همراهی کند .در فرار، فرد از خانه خارج می شود تا دیگر باز نگردد. فرار این افراد می تواند کوتاه، مقطعی و یا دایمی و مستمر باشد (کانر[1]، 2001). تا زمانی که این کودکان در خانه های دوستان و خویشان خودشان ساکن شوند خطر بسیار عمیق نیست. اما آنگاه که خیابان را به عنوان خانه ی خود انتخاب نمایند موضوع، وارد فاز پیچیده و خطرناکی می شود. چون 75% این افراد در مدت 2-3 هفته به دزدی، مواد مخدر و رفتارهای نابهنجار روی می آورند (لین[2]، 2002).
کودکان فراری ممکن است به خاطر طیف گسترده ای از دلایل مانند جستجوی استقلال و خود مختاری (اسپات چری[3]، 2003)، واکنش خشم آلود نسبت به محیط و افراد، تلاش برای راحتی آینده سازی، خلاصی از نزاع و کشمکش با والدین، سطح فرهنگ خانواده، شیوه های تربیتی والدین، طلاق، مرگ و فقر، طرد شدگی، ناسازگاری با ارزش ها، نجات از صدمات جسمانی و جنسی، اعتیاد، روابط بی مهابای جنسی و سایر رفتارهای مخاطره آمیز، خانه های خود را ترک کنند (کانر، 2001).
تحقیقات انجام شده در این زمینه بیش تر با نگرش جامعه شناختی بوده به طوری که پاسخ خیلی از سوالات در پرده ابهام باقی مانده است و سوال اساسی در این زمینه این است که عوامل روان شناختی چه نقشی در فرار دختران دارند. عوامل روان شناختی مورد بررسی در این تحقیق عبارتند از: راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، سبک های دلبستگی، ابراز وجود و منبع کنترل.
اولین متغیر مورد بررسی در این تحقیق راهبردهای تنظیم شناختی هیجان است. مفهوم کلی تنظیم شناختی هیجان دلالت بر شیوهی شناختی دستکاری ورود اطلاعات فراخوانندهی هیجان دارد. به عبارت دیگر راهبردهای تنظیم شناختی هیجان به نحوهی تفکر افراد پس از بروز یک تجربهی منفی یا واقعهی آسیبزا اطلاق میگردد (حسنی، آزاد فلاح، رسول زاده طباطبایی و عشایری،1387). محققان 9 راهبرد شناختی را در تنظیم هیجانات معرفی کردهاند: ملامت خویش، پذیرش، نشخوارگری، تمرکز مجدد مثبت، تمرکز مجدد بر برنامه ریزی، ارزیابی مجدد مثبت، دیدگاه پذیری، فاجعه پنداری و ملامت دیگران (یوسفی، 1385).
تنظیم هیجان نقش مهمی در سازگاری ما با وقایع استرسزای زندگی دارد (گروس[4]، 1998). همچنین نتایج پژوهشها نشان می دهند که ظرفیت افراد در تنظیم مؤثر هیجانها بر شادمانی روان شناختی، سلامت جسمانی و روابط بینفردی و تعاملات اجتماعی تأثیر میگذارد (گروس، 1999).
وان اودن هرن و واندرزی[5] (2002) در بررسی توانایی سازگاری مثبت با شرایط، توانایی در تنظیم هیجان ها در مواجهه با تعارض ها و فشار ها را مهم ترین عوامل سازگاری میان فرهنگی دانستند. شواهد بسیاری ثابت می کند که افراد دارای مهارت هیجانی؛ یعنی کسانی که احساسات خود را به خوبی می شناسند، و آن ها را تنظیم می کنند و احساسات دیگران را نیز درک و به طرز اثر بخشی با آن برخورد می کنند، در حوزه های مختلف زندگی موفق و کارآمد می باشند (یاریاری، مرادی، یحیی زاده، 1386).
اختلال در نظم هیجان نیز پیش بینی کننده ی آسیب روانی فرد در آینده (آبوت[6]، 2005)، و عامل کلیدی و مهمی در پیدایش افسردگی و اضطراب (بیوریگارد، لوسکو و بارگون[7]، 2001)، حساسیت های بین فردی و انزوای اجتماعی (ایزنبرگ، 2001؛ به نقل از احمدی، باغبان، بهرامی و صالحی، 1390)، بزهکاری، خشونت و رفتار پرخاشگرانه (بیوریگارد و همکاران، 2001) است.
عبدی، باباپور و فتحی (1389) نشان دادند که بین سبک های تنظیم هیجان شناختی سازگار (تمرکز مجدد مثبت، ارزیابی مجدد مثبت و تمرکز دوباره بر برنامه ریزی) و سلامت عمومی همبستگی مستقیم و بین سبکهای تنظیم هیجان شناختی ناسازگار (فاجعه انگاری، سرزنش دیگری و نشخوار فکری) و سلامت عمومی همبستگی معکوس وجود دارد.
متغیر دیگر که در این تحقیق مورد بررسی قرار می گیرد سبک های دلبستگی است. شکی نیست که تجربیات اولیه ی کودک بر ابعاد گسترده زندگی آتی وی تأثیرگذارند. مادر و کودک دو موجودی هستند که به طور شگرفی زندگی شان به هم پیوند خورده است. ارتباطی چنان نزدیک که به طرز غریبی می تواند منشاء دو تأثیر کاملاً متضاد بر شکل گیری شخصیت انسان باشد. از یک سو می تواند کودک را به انسانی کامل، رشد یافته و بهنجار تبدیل کند و از سوی دیگر، در صورت تخریب این ارتباط، به انواع اختلال های روانی و به دنبال آن انواع رنج های روانی برای خود و دیگران منجر گردد. بالبی از فرایند هایی سخن می گوید که طی آن یک پیوند عاطفی در روابط مادر و نوزاد شکل می گیرد و نوزاد از لحاظ عاطفی به والدین خود دلبستگی پیدا می کند (بالبی[8]، 1969). دلبستگی نقش به سزایی در کمک کردن به نوجوان دربرخورد با چالش های نوجوانی دارد؛ به طوری که الگوهای دلبستگی ناسالم در طی دوره ی کودکی مشکل رفتاری و اعمال بزه را در نوجوانی ایجاد می کند (کاسدی و شیور[9]، 2008).
اینسورث، بلهار، واترز و وال[10] (1978) با ابداع آزمایش موقعیت نا آشنا سه سبک دلبستگى کودک – مادر را شناسایى کردند. این سه سبک عبارتند از دلبستگى ایمن، دلبستگى نا ایمن اجتنابى و دلبستگى ناایمن دوسوگرا یا اضطرابى. افراد با دلبستگی ایمن، سطح بالاتری از اعتماد و رضایت و سطح پایین تری از تعارضات دارند، در حالی که افراد با دلبستگی دوسوگرا با عدم تعادل در احساسات و تعارضات بیشتر مشخص می شوند (کولینز، کوپر، البینو و الارد[11]، 2002).
آلن[12] (1998) در پژوهش جامعی که در مورد دلبستگی و مشکلات رفتاری انجام داد، به این نتیجه رسید که سبک دلبستگی اضطرابی- دوسوگرا با بزهکاری در نوجوانان مرتبط می باشد و درعین حال، سبک دلبستگی اضطرابی- دوسوگرا به طور مستقیم به پرخاشگری و بزهکاری مربوط می شود.
متغیر سوم ابراز وجود است. لنج و جاکو یوسکی[13] (1976) مهارت ابراز وجود را شامل گرفتن حق خود و ابراز افکار، احساسات و اعتقادات خویش به نحوی مناسب، مستقیم و صادقانه دانستند، به گونه ای که حقوق دیگران را پایمال نکنیم.
عوامل متعددی در ایجاد آسیب های اجتماعی از قبیل خودکشی، اعتیاد، خشونت، رفتارهای بزهکارانه، فرار از خانه و اختلالات روانی از قبیل افسردگی و اضطراب نقش دارند. از مهم ترین عوامل مؤثر در بروز مشکلات روانی اجتماعی در میان افراد می توان به فقدان مهارت های اجتماعی اشاره کرد (حاج امینی، اجلی، فتحی آشتیانی، عبادی و دلخوش، 1387). یکی از مؤلفه های مهم روابط و مهارت اجتماعی ابراز وجود می باشد (آلبرتی و آمونز[14]، 1982). مهارت توانایی ابراز وجود در فرد توانایی لازم را برای رویارویی واقع بینانه با شرایط بیرونی که می توانند تنش آفرین و فشارزا باشند ایجاد می کند (نیسی و شهنی ییلاق، 1380). راویکز[15] (1998) در مطالعات خود به این نتیجه رسید که تعلیم و یادگیری مهارت های اجتماعی و مقابله ای و آموزش ابراز وجود در هر دو جنس باعث کاهش فشار روانی و افزایش بهداشت روان می گردد. ابراز وجود باعث کاهش اضطراب، افسردگی، گوشه گیری و افزایش سازگاری اجتماعی و اعتماد به نفس و به طور کلی باعث افزایش سلامت روانی فرد می شود (نادری، برومند نسب و ورزنده، 1388).
متغیر چهارم مورد بررسی منبع کنترل است. راتر و هاچریچ[16] (1975) در نظریه ی یادگیری اجتماعی خود بر این عقیده است که بعضی از افراد خود را مسئول شکست ها یا موفقیت های خود (نتایج عملکرد) می دانند در صورتی که بعضی دیگر، محیط و شانس و غیره را. افرادی که خود را مسئول موفقیت و شکست خود می دانند از منبع کنترل درونی برخوردارند و افرادی که دیگران و محیط را مسئول موفقیت یا شکست خود می دانند، منبع کنترل بیرونی دارند.
مفهوم منبع کنترل، به توانایی انسان در کنترل شرایط و رویدادهای محیطی معطوف می گردد و بر اساس این تئوری، افراد به دو دسته تقسیم می شوند. یکی، افراد دارای منبع کنترل درونی که خود را بر احساسات، رفتار و شرایط زندگی خود مسلط دانسته و در تغییر و اصلاح آن فعالانه می کوشند و موفقیت ها و شکست های خود را به عوامل درونی خود نسبت می دهند. این افراد در مقابل رویدادهای زندگی از موضع برتر و فعالانه تری برخوردارند و دارای اعتماد به نفس بیشتری هستند. دوم، افراد دارای منبع کنترل بیرونی که خود را مسلط بر شرایط و رویداد های زندگی ندانسته و حوادث زندگی خود را به عوامل بیرونی از قبیل شانس، سرنوشت و قدرت دیگران نسبت می دهند. به نظر می رسد که این افراد به توانمندی ها و تلاش های خود متکی نیستند و از اعتماد به نفس پایین تر و در مقابل رویدادهای زندگی از موضعی انفعال پذیرتر برخوردارند (میر هاشمیان، 1378).
بیرونی بودن افراطی در شکل درماندگی آموخته شده و پرهیز از مسئولیت و تلاش و درونی بودن افراطی نیز به لحاظ این که واقعیت را به مبارزه می طلبد، نابهنجار است (کلین و کلر[17]، 1996). هاریس، لیندا و پاملا[18] (2002) در تحقیقی اثبات کردند که افراد با منبع کنترل درونی سازگاری روان شناختی بهتری را نشان می دهند. در تحقیق دیگری بروس، روی و آدرین[19] (2002)، در بررسی 332 مدیر نشان دادند که افراد دارای منبع کنترل بیرونی دارای استرس بیشتر به خصوص در ارتباطات بین فردی، رضایت شغلی پایین تر و سلامت روانی کمتری بودند.
بنابراین پدیده فرار یک معلول چند علتی است که شرایط اقتصادی و اجتماعی نامناسب از یک طرف و ویژگی های شخصیتی فرد از طرف دیگر در بروز آن تأثیرگذار است (رسول زاده طباطبایی و همکاران، 1384). لذا در این تحقیق سعی شده با یک نگاه دیگر، مخصوصاً از زاویه ودیدگاه روان شناختی به پدیده فرار دختران نگریسته شود و با تحلیل های روان شناختی، اقدامات عملی در جهت کاهش این پدیده پیشنهاد گردد. سوال اصلی در این تحقیق این بود که آیا بین راهبرد های تنظیم شناختی هیجان، سبک های دلبستگی ، منبع کنترل و ابراز وجود دختران فراری و عادی تفاوت وجود دارد؟
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
جوامع بشری برای طی کردن روند توسعه و تکامل خویش به عناصر و اجزای گوناگونی نیازمندند که یکی از مهم ترین این اجزاء نیروی انسانی کارآمد و جوان است. نوجوانان قشر عظیمی از جمعیت کشور را تشکیل می دهند که در آینده، پویایی و تداوم حیات نظام اجتماعی و رشد و توسعه همه جانبه آن، نقش به سزایی خواهند داشت. اما یکی از عوامل مهمی که در امحای نیروی انسانی به ویژه جمعیت جوان و فعال جوامع سهم به سزایی داشته و دارد، آسیب ها و انحرافات اجتماعی است. پدیده فرار دختران از منزل یک آسیب اجتماعی است و عدم مقابله مناسب با این پدیده، پیامدها و عواقب ناگواری برای فرد و اجتماع به دنبال دارد. پدیده فرار از منزل، در نظم جامعه اختلال و آشفتگی ایجاد می کند و منشاء بسیاری از رفتارهای بزهکارانه نظیر وابستگی به مواد مخدر و داروهای روان گردان، انحرافات جنسی و اخلاقی، شیوع بیماری های مقاربتی و عفونی، رفتارهای خودکشی و دیگرکشی، سرقت و . می گردد (آلن راو، 1370).
لذا تحقیق حاضر در پی آن است تا علل اصلی و زیر بنایی یکی از معضلات بسیار رایج و رو به افزایش، یعنی فرار دختران از خانه که به عنوان یک عامل مهم در