طنزآلود، تذکر خطاهای معرفتی آدمی به اوست؛ بنابراین، می توان گفت اغلب طنزهای سنایی، مبتنی بر دیدگاه معرفت شناختی وی و فلسفۀ اسلامی است و براساس خرده گیری ها و اعتراضات فراوان او به تکیۀ آدمی بر قوای ادراکی و حواس ناکارآمد خود، برای رسیدن به معرفت و درک حقیقت ساخته شدهاند.
واژههای کلیدی: معرفت شناسی، هزل تعلیمی، سنایی، قوای ادراکی، شناخت، توهم شناخت.
1. رایانامۀ نویسندۀ مسئول: noskooi@yahoo.com
/111
1. مقدمه
هزل تعلیمی یکی از روش های ابداعی سنایی در شعر برای پیشبرد اهداف تربیتی و نیز انتقادی است. سنایی علاوه بر آنکه از تعالیم قرآن، احادیث ،فلسفه و کلام اسلامی برای آموزش صحیح ترین مسیر زندگی برای رسیدن به رستگاری سود می جوید و انسان و جوامع انسانی را به پایبندی بی قیدوشرط به اصول دین و زندگی زاهدانۀ دین مدارانه فرامی خواند ،بسیار متعصبانه و گاهی پرخاشگرانه، ناهنجاری های فردی و اجتماعی را سرزنش و به زبان تمثیل و گاه در شکل حکایت و مطایبه ،این معضلات اخلاقی، فرهنگی، فکری و اجتماعی را نقد میکند و بدینگونه هزل و هجو را که تا پیش از این فقط ساحتی برای مبارزه و مخاصمۀ اهل ادب با زبانی کاملاً بی ادبانه بود، برای نخستینبار از آن بهعنوان ابزاری کارساز و قدرتمند برای تخریب و بهسازیِ همزمان استفاده میکند و نام «هزل تعلیمی» را برای آن برمی گزیند.1
این شیوه بعد از سنایی در آثار بزرگان ادب فارسی؛ چون مولوی، سعدی، عبید ،حافظ و. بیشتر دنبال می شود و هزل و طنز به یکی از شیوه های متداول ادبیّات برای رویارویی با مفاسد و مقابح حوزه های گوناگون فردی و اجتماعی زندگی انسان تبدیل می گردد؛ روشی که مخاطب پسند، سرگرم کننده، نیش زننده و درعینحال آموزنده است.
«سقمونیای شکرآلوده» نامی است که سعدی شیرازی بهدرستی بر این حربۀ ادبی نهاده است.5
یکی از مهمترین موضوعات تعلیمی در سخن سنایی، لزوم همتّ آدمی در یافتن معرفت است. نخستینبار واژۀ «معرفت» در فلسفۀ سقراط به روایت افلاطون بهکاربرده شد؛ بهطوریکه فیلسوفانِ پس از او تحتتأثیر افکارش قرارگرفتند و آن را «باور صادقۀ موجه» (True Justified belief) تعریف کردند .جانلاک John Locke)) در رساله ای از واژۀ «فهم» (Understanding) استفاده کرده و به این لحاظ، معرفت را به معنایی گستردهتر از باور صادقۀ موجه دانسته است؛ زیرا اصطلاح فهم، هم تصورات و هم تصدیقات را دربرمی گیرد، درحالیکه واژۀ «شناخت» شامل تصورات نیست. سقراط و افلاطون واژههای علم و شناخت را به معانی مختلف بهکاربرده اند؛ بهطوریکه گاهی آن را در مقابل اصطلاح «جهل» و گاهی «خطا» و یا «ظن» قرارداده اند )پالک ،1335: 54-52(. معرفت شناسی (Epistemology) شاخه ای از فلسفه است که بهعنوان نظریۀ چیستی معرفت و راه های حصول آن معرفی می شود )شمس ،1332: 6- 10(؛ به بیان دیگر، پژوهش در زمینۀ پرسش هایی دربارۀ امکان معرفت و چیستی آن است )آئودی ،1336:
12(. مراد سنایی از معرفت، همان معنای مطلق معرفت است که در مقابل جهل قرارمی گیرد، اماّ بهجهت
غزنوی/111
رویکرد زاهدانه و متصوفانه اش به معرفت، بر مسائل فلسفی و ماوراء الطبیعی بیشتر تأکید می ورزد:
جمع کرد از پــــــی تو بیش از تــو آنچــــه اسباب تـــــوســت پیش از تــــو
آفریـــــدت ز صنــــــع در تــکلیف کـــــرد فضلش تـــــرا به خـــود تعـــریف
گفت گنجــــی بُُـــــدم نهانـــی مـن خُلـــ قالخلـــق تا بــدانــــــــــی مــــن
)سنایی ،1332: 30(
بدینلحاظ معرفت در شعر سنایی، اغلب در تضاد با تصورات و ظنّ و گمان استفاده شده است .از منظر وی، مهمترین آفت چنین معرفتی، توهم رسیدن به معرفت است؛ آنگاه که آدمی، فریفته به خود و تمام توانایی های معرفتی خویش، سرمست از گمانِ یافتن و فهمیدن همۀ معارف عالم و بی خبر از کج روی های حس و عقل و ظنّ و خیال، بر آنچه به غلط ادراک کرده است، پای می فشارد و می نازد. در واقع، یکی از مؤثرترین موقعیت های خلق کمدی، احوال آدم جاهلی است که به رغم بی خبری و جهالتش دربارۀ موضوعی، خود را دانای کل می شناسد و بدتر و مضحک تر آن که بر جهالت خود نیز مصرّ است و با گردن افراشته، طاووس وار بر صحنۀ خودنمایی و ادعا جلوه می نماید:
هیــچ نادیـــده عالـــــم معنـــی معرفت را چــــــــرا کنـــی دعـوی؟
)همان: 301(
در همین نقطه و بر سر همین مرزِ باریک معرفت و توهمِ معرفت است که یکی از زیباترین موقعیّت های طنز در شعر تعلیمی رخ می نماید و شاعر زیرک و رُُک گویی چون سنایی، نخستین کسی است در ادب فارسی که پرده هایی از این حماقت پایان ناپذیر آدمی را به رخ می کشاند و با آوردن تمثیل ها و حکایت هایی در این موضوع ،این خصیصۀ بشر را نقد و هجو می کند:
آدمـی ســر به ســـر همـــه آهـــوست ظـنّ چنــان آیـــدش که بس نیکــوست
)همان: 522(
او زیرکانه و سخره آمیز معتقد است در چنین جهانی لبریز از جهالت و تکبرّ، آدمیزاده چنان گمراه است که حتی سمبل گمراهی و راهزنی )دیو( از ترس او بر خود لاحول می خواند:
در جهانــی که طبــع بـــر کــار است دیـــــو لاحــول گـــوی بسیـــار است
)همان: 111(
به اعتقاد سنایی تکلیف آدمی در این جهان رفتن در پی معرفت است، امّا بشر با وجود علم بدین موضوع، تنبلانه به جای تکیه بر اصول معرفت که راهنمایی الهی و
/116
دینی است، بر حواس محدود و قوای باطنی ناکارآمد خود اتّکا می کند و همین اطمینان جاهلانه است که آدمیِ متوهم بر وصول به معرفت را در معرض ریشخند زیرکان و واصلان حقیقی می نشاند .اغلب موقعیّت های طنز آثار سنایی از توهم شناخت آدمی خلق می شود؛ بنابراین، مسئلۀ اصلی این پژوهش، بررسی معرفت شناختی طنز تعلیمی سنایی و یافتن ارتباط احتمالی موجود در این طنزها و نظریاّت موجود در فلسفۀ اسلامی دربارۀ قوای باطنی ادراکی آدمی است.
پیش از این، اندیشه های فلسفی و کلامی سنایی را پژوهشگرانی چون اسداللهی )1336( در مقالۀ «بازتاب اندیشه های کلامی شیعه در آثار سنایی غزنوی»، احمدی و دیگران )1336( در مقالۀ «اندیشۀ کلامی سنایی در باب عرش و استوا» و کاکه رش )1333( در مقالۀ «تأثیر اندیشه های کلامی غزالی بر آرای سنایی» بررسی کردهاند.
همچنین پارسانسب )1333( کارکرد دوگانۀ عقل را بهعنوان یکی از قوای مدرکۀ باطنی، در مقالۀ «از عقل ناصر خسرو تا عقل سنایی» تبیین کرده است و طنز تعلیمی سنایی از جهت ساختاری و موضوعی در آثار کسانی چون خاتمی )1313( در مقالۀ «طنز روایی و کاربرد عرفانی آن در حدیقه» و طغیانی )1311( در مقالۀ «جنبه های تعلیمی مثنوی حدیقه سنایی» تجزیه و تحلیل شده است، امّا تاکنون پژوهشگران، هزل تعلیمی سنایی را از جهت معرفت شناختی و از دیدگاه فلسفه و کلام اسلامی کنکاش نکردهاند.
از آنجایی که شعر سنایی در زمینۀ بهره مندی از آرای متکلمان اسلامی و نیز به جهت ابداع هزل تعلیمی، شعری مَبدا و مُُبدع در ادبیّات فارسی بهشمارمی آید، برای شناخت وجوه مختلف فکری وی، انجامدادن پژوهشی در زمینۀ معرفت شناسی طنز تعلیمی سنایی ضروری می نماید که این پژوهش آن را هدف قرارداده است.
2. بحث و بررسی
طنزپردازان بزرگ همواره کوشیده اند تا با بزرگ نمایی عیوب و برجسته سازی زشتی های جوامع انسانی، ضمن روشنگری و نمایش اختلاف بین «آنچه باید باشد» و «آنچه هست»، انسان و جامعه را به بهبود و سلامت نظری و عملی سوق دهند.
«طنز در اصطلاح، هنری است که انسان در تلاش برای دگرگونساختن جهان به دستمی آورد و همیشه به شکل کنش و واکنش و در نتیجۀ نگاه وی به محیط و واقعیّت )به طور خاص( نمود پیدا می کند. طنز راستین که از حوادث واقعی زندگی نشئت گرفته و مبتنی بر واقعیت های زندگی بوده، ضمن دادن تصویر هجوآمیزی از جهات منفی زندگی، معایب
غزنوی/111
و مفاسد حقایق تلخ مختلف فردی و اجتماعی را به صورتی اغراق آمیز، یعنی زشت تر و بدترکیب تر از آنچه هست، نمایش می دهد و از این طریق، تضاد عمیق وضع موجود با اندیشۀ یک زندگی عالی و مألوف را آشکار می سازد» )صدر ،1311: 2(.
بنابراین، طنز هدفی استعلایی در ذات خود دارد. وظیفۀ طنز، تشخیص و نمایش بیماری های فردی و اجتماعی است .طنز حقیقی، معجونی از نیش و نوش را ماند؛ نوش آن، لطیفه و نیش آن، انتقاد است.
سنایی با آگاهی کامل از کارکرد طنز به سراغ آن رفته است و با این وسیله، به رسالت هنرمندانۀ خود در نشاندادن یکی از عیوب اساسی انسان ها طی تاریخ بشری اشاره کرده است؛ یعنی خیال یا توهم دانایی در عین نادانی. برای شناخت سرچشمه های فکری و اعتقادی هزل تعلیمی در سخن سنایی، بهعنوان نخستین رهرو در این مسیر ،در آغاز، بر اندیشه های سنایی دربارۀ شناخت، کسب معرفت و قوای ادراکی مروری خواهیم داشت.
2-1. اهمیّت معرفت و ادراک حقیقت از دیدگاه سنایی
سنایی غزنوی وظیفۀ آدمی در این جهان و اصلاً هدف از آفرینش او را کسب معرفت می داند و معتقد است آدمی تنها وقتی میتواند بر بقیۀ کائنات برتری یابد و شایستۀ مقام خلیفه اللهی در عالم شود که خود را به گوهر معرفت آراسته و خانۀ دل را به چراغ معارف نورانی سازد. تنها در این صورت است که آن گوهر غیبی و خلیفه زادگی آدمی از حالت بالقوه به فعلیّت درخواهد آمد و آدمی، شایانیِ نام آدمیّت را خواهد یافت.3 سنایی به تبعیّت از اندیشه های عرفانی برای روح آدمی ارزشی فراتر از حدود این عالم قائل و معتقد است که انسان به واسطۀ برخورداری از چنین امتیاز بی نظیری، از همۀ موجودات این جهان بالاتر و ارجمندتر است.4 به نظر سنایی آدمی برخلاف هدفی که برای آن آفریده شده است، در این دنیا به دنبال خواسته های دلش می رود و از کسب شناخت و معرفت فرسنگها دور می ماند و چون هیچ شناختی از خود و جهان و خدایش ندارد یا بدتر از آن، چون تصوری نادرست از این مفاهیم در ذهن دارد ،تبعاً از هنجار آدمی باز می ماند:
چیستی؟ مرغی؟ ستوری؟ آدمستی؟ بازگــو ور به راه آدمی، چـون آدمت هنـــــجار کـو؟
)سنایی،1310: 510(
او بر منشِ این دسته آدمیان خرده میگیرد و معتقد است که هیچکس بویی از معرفت و شناخت نبرده است و همگان از باد غرور و نخوت خیال انباشته اند:
/111
هــر کــه را بینــی پــــــر بــاد ز کبـــر آن نــه از فربـــــــــــــهی، آن از ورم است
)همان: 26(
اغلب، نیش طعنه و انتقاد سنایی به کج فهمی و ناآگاهی، نه به سمت جاهلان و عوام مردم، بلکه متوجۀ عقلای جوامع و آنانی است که داعیهدار خرد و شناخت اند و خود را سرآمد فرزانگی و دها می دانند. سنایی به تندی و بدون اغماض این چنین افراد را ملامت می کند و همۀ اعمالشان را بیهوده و از سر دنیاخواهی و ناآگاهی می داند و فاصلۀ آنان را تا حقیقت بسیار می بیند:
هیچ نادیـــــــــــده عالم معــــــــــنی معرفـــــت را چــــــــــــــرا کنی دعوی؟
)سنایی،1332: 301(
از این منظر، آنکه ساده و صادقانه می زید و ادعایی در کسب معارف ندارد، ایبسا توفیق هدایت شامل حالش شود و راهی به دهی یابد، امّا آنکه با سری پر باد و چشمی پر از مستی غفلت، خیال و ظنِّ رسیدن به کنه حقایق را در سر می پروراند و خود را واصل منتهی می شمارد، به حکم آنکه «نرود میخ آهنین در سنگ»، کمتر از آن لطافت روحی و رقت قلبی لازم برای انقلاب روحی و بازگشت به راه اصلی برخوردار است:
هــر کـــه از خــود زد از فضولی رای دســت از او شسـت شـــرع بــار خــدای
در دماغــی که دیـــــــو کبــر دمـد فهـــم قـــــــرآن از آن دمـــاغ رمــــد
)همان: 503(
سنایی معتقد است که همۀ علما ،اعم از عالمان دینی و کلامی ،ادبی و فقهی و زاهدان و فضلا، همگی در پوستۀ دانشِ خود مانده اند و به عوالم درونی معارف و گنجینۀ اسرار معرفتی نرسیده اند و از طرف دیگر، این علم دروغین خود را تنها برای ظاهرسازی و رفع نیازهای مادی خود لازم دارند.2 پربسامدترین شکواییه ها و انتقادات سنایی در آثارش، متوجه آنانی است که خود را عالم، زاهد، فقیه، عارف و امثال آن می دانند، امّا هیچ بهره ای از علم و معرفت نیافته اند .به اعتقاد وی، این آفت از آنجا ناشی می شود که آدمی بی اعتنا به راهنمایی های الهی و دستورهای دینی و با اتکای به قوای نفسانی محدود خود، در پی کشف حقیقت است و همین قوای شناختی ناکارآمد، اغلب، او را به بیراهۀ گمراهی، توأم با غرور و بزرگ بینی کشانده است.
غزنوی/113
2-2. دیدگاه سنایی دربارۀ قوای باطنی ادراکی
سنایی اطلاعات گستردهای در زمینۀ کلام و اندیشۀ اسلامی دارد. به باور فلاسفۀ اسلامی، انسان قابلیّت ادراک تمامی مدرکات را دارد و تمامی موجودات نیز می توانند معقول و مُدرَک انسان قرارگیرند. از نظر فلاسفۀ بزرگ عالم اسلام؛ نظیر فارابی ،ابن سینا و صدرالمتألهین، با اختلافاتی اندک در جزئیات یا محل قرارگیری و کارکرد ،قوای ادراکی نفس حیوانی که «حواس» نامیده می شود، به دو دستۀ ظاهری و باطنی تقسیم می گردد؛ حواس باطنی، آن دسته از قوای ادرکی هستند که به اندام های ظاهری همچون چشم و گوش نیاز ندارند. این حواس، مدرِک یا معین بر ادراکاند. قوّۀ ادراکی اگر مدرک صور باشد ،«حسّ مشترک» نامیده می شود. این قوّّه خزانه ای دارد که صور را در آنها نگه داری می کند؛ آن خزانه که حافظه و مخزن صور است ،«خیال» نام دارد. اگر قوّۀ ادراکی مدرک معانی جزئی باشد، از آن به «واهمه» تعبیر می شود. واهمه نیز خزانه ای دارد که در آن معانی را حفظ می کند؛ خزانۀ واهمه «حافظه» نامیده می شود .علاوه بر این چهار قوّّه، حسّ باطنی دیگری وجود دارد که در صور و معانی حاصل در نفس تصرف می کند و «متصرفه» نام دارد )حسین زاده، 1335: 23-63(.
سنایی عوامل شناختی انسان را به وضوح و منطبق با نظر بزرگان این وادی معرفی می کند. انسان برای کسب معرفت در این جهان، به حواس بیرونی و قوای باطنی مجهز شده است تا راه را از بیراهه تشخیص دهد و اگر توفیق الهی با کوشش و همّّتش همراهی کند، شاید بتواند به سرچشمه های معرفتی نیز وصول یابد. سنایی بدون نام بردن از حواس باطنی، صراحتاً به کارکرد آنها اشاره می کند:
نفس کــو مــر تــــرا چــــو جان دارست بــــی تـــو در جسم تــو بسی کار است
گـــر چــــه آن پنـــج شحنـــه بی کارند ســـه وکیــل از درونت بیـــــــدارنـــد
آن کنـــد هضـــم و ایــن کنــــد قسمت آن بـــــرد ثفـــل و ایــــن نهد نعـمت
آن نمایـــد ره ایـــــــن کنــــد تدبیـــر این شــــود حافــظ آن کنـــد تعـبیــر
)سنایی،1332: 551(
مثلاً در باب خیال که از مهم ترین قوای ادراکی باطنی آدمی است و تقریباً تمام فیلسوفان مسلمان بخشی از آثار خود را به معرفی و نقشِ شناختی آن اختصاص داده اند ،چنین تعاریف و تعابیری وجود دارد:
«علم الخیال یکی از مهمترین ساحت های معرفتی است که نقش اساسی در کشف و شهود سالکان دارد. انسان با قوّّۀ خیال خود، با خیال منفصل مرتبط می شود و از آنجا
/111
که این وادی عظیم ظلّ و سایۀ عقول است، بدینترتیب ارتباط با این ساحت نیز میسّّر می گردد» )اهلسرمدی، 1331: 20(.
انسان بهواسطۀ همین قوّّۀ خیال که ازجملۀ مهمترین قوای ادراکی اوست، می تواند با عالم خیالِ منفصل ارتباط یابد؛ این ارتباط در خواب و بیداری امکان پذیر است:
«ولی برای عموم مردم که اسیر و مشغول حواس و قوای خود هستند، در حالت خواب که بهنحوی اعراض از این قوا حاصل می آید، این ارتباط سهل الوصول تر است؛ البته عرفا و کاملان از افراد بشر در حالت بیداری نیز بهراحتی می توانند به آن عالم شگفت انگیز متصل شوند» )همان: 24(.
سنایی در این موضوع تعابیری دارد که کاملاً با تعاریف و دیدگاه های دانشمندان این حوزه منطبق است:
آن نبینــی که چـــون به خواب شـــــوی فــــارغ از زحمـت و عـــذاب شـــــوی
از بــــرای فـــــــــــراغـت و خــــوابـت وز بــــــــــرای صـــــلاح و اسـبـابـت
انـــدرین خاکــــــدان ز آتـــش و بــــاد
تا تـــــرا بـــــر ســریـــر ســـرّ خــــرد
تـــو بــرآسوده و خــــــــــرد بـــر کـارز آرزوی تــــو بـــــــرد خـــاک نــژاد
بنشانـــــد ز بهــــــر راحــت خـــــود
تــــــــو بخفتــــه درونـت او بیــــدار
)سنایی، 1332: 551(
اماّ نکتهای مهم و درخور توجه در بیانات سنایی دربارۀ این نیروها و حواس وجود دارد و آن این است که خودِ این ابزارهای شناختی آدمی، گاه تحتتأثیر عوامل درونی و بیرونی بی شمار، نه تنها از هدایت آدمی در مسیر صحیح ادراکی و معرفتی بازمی مانند ،بلکه خود عاملی میشوند برای سرگشتگی و از راه ماندن آدمی؛ به بیان دیگر، گاهی این قوای حقیقتیاب و ره شناس، به جای شکافتن پرده ها و وانمودن حقایق، خود حجابی می شوند بر سر راه کشف اسرار. سنایی بارها و بارها دربارۀ خطرهای خیالات محال هشدار می دهد و آدمی را از گرفتارآمدن در بند اندیشه های باطل پرهیز می دهد:
جـانـت را دوزخ آشیـــانــــــه مکـــن خاطـــرت را محــال خانــــــه مکـــن