۲ـ اصل برقراری ارتباط با گفتار نرم
گفتـار نرم در روابط دیپلماتیک اسلام از اهمیت ویـژهای برخوردار است؛ زیرا برقراری ارتبـاط بینالمللی بر پایه اهدافی صورت میگیرد که برای تحقق آن ها باید اصولی را به عنوان پیش شرط آن به کار بست تا به مقصد اصلی دست یافت. در روابط بین الملل از منظر قرآن، گفتار نرم از جمله پیش شرطهای تحقق رسالت انبیای الهی محسوب می شود؛ برای اینکه پیامبران الهی مبعوث شدهاند تا انسانها را به سوی رستگاری و راه راست راهنمایی نمایند و انسانها را از گمراهی بر حذر دارند.
تحقق چنین هدفی با رفتار خشن محقق نخواهد شد؛ زیرا اولاً راهنمایان، افرادی هستند که توسط پروردگار تربیت یافتهاند و راههای برقراری ارتباط با دیگران را از خداوند آموختهاند. ثانیاًً پیروی یا هدایت برای مدتی پایدار از طریق خشونت و زور دست یافتنی نیست؛ به این جهت که هدایت یافتگان یا متابعت کنندگان اگر به صورت اجباری وادار به پذیرش رفتاری گردند، قطعاً در نخستین فرصت از پیروی سر باز خواهند زد؛ در حالی که برقرارکنندگان ارتباط و ارسال کنندگان پیام، خواهان پایداری در رفتار مخاطبان میباشند. ثالثاً اگر ابزارهای مختلفی برای تاثیر گذاشتن بر مخاطب و دریافت کنندگان پیام وجود داشته باشد، عقل سلیم اقتضا میکند ابزارهایی را برگزیند که با هزینه کم، بیشترین، بهترین و ماندگارترین تاثیر را داشته باشد؛ لذا اگر امر، میان برخورد خشونتآمیز که نیاز به پرداخت بهای زیاد دارد و از طرفی تحقق پایدار اهداف را موجب نمیشود و راهی بدون خشونت که با کمترین هزینه میتواند انسان را به اهدافش به صورت پایدار نائل کند، دایر باشد، قطعاً راه دوم برگزیده خواهد شد.
در ارتباطات پیامبران با مخاطبانشان، مواردی که ذکر گردید به طور کامل رعایت شده است. برای مثال به دیپلماسی موسی (ع) و برادرش با فرعون اشاره میکنیم. وقتی موسی(ع) مامور می شود که فرعون را به پیروی از دستورهای خداوند تبارک و تعالی دعوت نماید، به موسی ابلاغ میشود که با فرعون با گفتار پسندیده سخن گوید تا بتواند در او نفوذ کند یا اثر بگذارد: «فَقُولاَ لهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشَی’؛ با نرم زبانی با او سخن بگویید به امید اینکه به خود بیاید و درخواست شما را بپذیرد.» (طه/۴۴) علامه طباطبایی در ذیل آیه میگوید: «از واجبات آداب دعوت، سخن گفتن به غیر خشونت است.»[۱۳۱] قرآن برخلاف برخی افراد که ابزار خشونت را در موعظهی مؤمنان و دعوت آن ها به پیروی از دین بر میگزینند، دستور میدهد که با طغیانگرانی مانند فرعون با گفتار نرم به دعوت بپردازد. این آیه میتواند راهنمای خوبی برای آمران به معروف و ناهیان از منکر در مورد برادران و خواهران مسلمان باشد.
تعریف و مفهوم تقیه و نقش آن در روابط بینالملل
علامه طباطبایی ذیل آیه: «…إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَیه… مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کنید…»
(آل عمران/۲۸) مینویسد: «کلمه «الآتقاء» در اصل به معنای پناه گرفتن به خاطر ترس است؛ پس شاید از باب استعمال مسبب در مورد سبب، به معنای ترس هم به کار رفته و شاید تقیه در مورد آیه از این قبیل باشد.»[۱۳۲]
شیخ انصاری تقیه را چنین تعریف می کند: «التحفظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق.»[۱۳۳] مقصود از «تحفظ» حفاظت از جان، دین، ناموس، عرض و مال است.
تقیه به این معنا است که کسانی در واقع خواستار جنگ باشند، ولی وانمود کنند صلح طلب هستند.[۱۳۴]
در سیاست خارجی، تقیه شامل حراست از تمامیت ارضی کشور، منافع دولت اسلامی خارج از مرزها و اهداف و استراتژیها و اخبار محرمانه است.
دلایل تقیه در قرآن
نهی از پذیرش دوستی و ولایت کفار، از مسایلی است که در قرآن تأکید فراوانی بر آن شده؛ لیکن تقیه از آن استثنا شده است:
«لایَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَالِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فی شیْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَیهً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلی اللَّهِ الْمَصِیر. مؤمنان نباید کافران را- به جای مؤمنان- به دوستی بگیرند و هر که چنین کند، در هیچ چیز [او را] از [دوستی] خدا [بهرهای] نیست، مگر اینکه از آنان به نوعی تقیّه کنید و خداوند، شما را از [عقوبت] خود میترساند، و بازگشتِ [همه] به سوی خدا است.»
(آل عمران/۲۸). خداوند در این آیه کسانی را که بعد از ایمان آوردن کفر ورزند، تهدید به عذاب عظیم می کند؛ ولی کسانی را که ایمان در قلب شان محکم است و در ظاهر به اظهار کفر مجبور شوند، استثنا می نماید. شاید تقیه کردن و بر حسب ظاهر طبق دلخواه دشمن و مخالفان حق عمل نمودن، مصلحت دین و حیات آن را چنان تأمین کند که ترک تقیه آن را تأمین ننماید. در جای دیگری، قرآن کریم همین معنی را تأیید میفرماید:
«مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیم. هر کس پس از ایمان آوردن خود، به خدا کفر ورزد [عذابی سخت خواهد داشت] مگر آن کس که مجبور شده و [لی] قلبش به ایمان اطمینان دارد. لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابی بزرگ خواهد بود.» (نحل/۱۰۶)
امام صادق (ع) مصداق تقیه در قرآن را سخن ابراهیم دانسته که وقتی قصد شکستن بتها را داشت، فرمود: «انی سقیم. من بیمارم.» (صافات/۸۹) امام میفرماید: «ولی به خدا قسم که بیمار نبود.»[۱۳۵]
حکم تقیه
تقیه از احکام ثانویه است. موضوع تقیه در موارد مختلف، پذیرای احکام متفاوت پنج گانه می باشد؛ به این معنا که تقیه در مواردی ترک یا انجام دادن کاری را مباح، واجب و یا مستحب، و در مواردی دیگر، مکروه یا حرام میگرداند. حال آنکه حکم اولیهی آن موضوع، خلاف حکم فعلی آن است؛ ولی زمانی که این، دافع خسارت سنگین مالی یا جانی را برای شخص یا جامعه در پی داشته باشد، حکم آن تغییر میکند و دروغ واجب می شود و افشای اسرار، گناهی نابخشودنی خواهد بود.
گاهی مصلحت فردی، وجوب یا ترک تقیه را ایجاب می کند؛ ولی مصلحت جامعه برخلاف آن است که قاعدهی اهم و مهم و یا دفع افسد به فاسد، وظیفه را مشخص می نماید و شخصی را از تردید بیرون می آورد؛ و گاهی نیز حالت تردید باقی میماند و یا رجحان یک طرف به حد الزام نمیرسد که در حالت اول، مجاز به ترک کار یا انجام آن است و در حالت دوم، طرف راجح مستحب خواهد بود.
تقیه زمانی مستحب است که ترس از زیان، فوری نباشد و احتمال ضرر در دراز مدت بوده و یا زیان سهل باشد؛ و زمانی حرام است که از ضرر، چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت، ایمن باشد یا تقیه موجب قتل مسلمانی شود. تقیهی واجب آن است که هر محظوری مانند انجام دادن حرام و ترک واجب، مباح می گردد. اهمیت تقیه گاهی به حدی میرسد که انجام دادن عملی حرام و یا ترک فعل واجب را تنها مباح نمی کند، بلکه یک الزام را بر میدارد و الزام دیگری می آورد و کاری که انجام دادن آن واجب بود، حرام می شود و بالعکس.[۱۳۶]