«تفاوت فیلمنامه و داستان»
متون مورد نقد و بررسی در این رساله، چهار فیلمنامۀ «علی حاتمی»، با نامهای «سوته دلان»، «حاجی واشنگتن»، «مادر» و «دلشدگان» است. فیلمنامهنویسی امروزه یکی از بخشهای ادبیات به شمار میرود؛ یک شقّ کاملاً مستقل ادبی، که مبنای آن نمایشنامهنویسی است. مهمترین ویژگی فیلمنامه، ویژگی روایی و داستانی آن است که جوهرۀ اولیۀ اغلب فیلمها است، هرچند فیلمهایی نیز ساخته میشوند که با بهره گرفتن از امکانات دیگر سینما و بدون تعریف داستان خاصی، تماشاگر را با وضعیتی از جامعه آشنا میکنند و موضوع، بیشتر منطبق بر واقعیات جامعه است تا یک داستان. از این رو، فیلمنامه را میتوان در حوزۀ ادبیات داستانی مورد بررسی قرار داد، زیرا فیلمنامه نیز از عناصر داستانیای همچون شخصیت و شخصیتپردازی، موضوع، درونمایه، پیرنگ، زاویۀ دید، گفتگو، صحنه، توصیف و سبکشناسی تشکیل شده است؛ اما علاوه بر این همسانیها، تفاوتهای انکارناپذیری میان فیلمنامه و داستانهای نوشتاری دیگر وجود دارد که در زیر به اختصار آنها را بیان میکنیم:
۱- توصیف و تصویرسازی در داستان بیشتر از تصویرسازی در فیلمنامه است. نویسندۀ داستان ابتدا باید دنیای ذهنی خود را برای خواننده بسازد تا بتواند او را وارد این دنیا کند. روایت موضوع و معرفی شخصیتهای داستان وابسته به این است که نویسنده بتواند فضای ذهنی مورد نظر را بسازد و به خواننده انتقال دهد. در فیلمنامه برخلاف داستان، بخش توصیف را بسیار ضعیف میبینیم، زیرا این بخشهای توصیفی، بیشتر از اینکه برای روایت بهتر داستان باشند، بر عهدۀ افرادی است که میخواهند روی فیلم کار کنند؛ افرادی نظیر طراحان صحنه. هنگامی که فیلمنامهنویس در متنش مینویسد: «او لیوان را بر میدارد و از تنگ، آب داخل آن ریخته و روی میز میگذارد»، ممکن است برای خوانندهای که با تصور ادبی فیلمنامه را میخواند، این جملات زاید باشد، ولی برای ایجاد صحنه لازم است. همچنین در فیلمنامه نیازی به توصیف منظرهها، مکانها و چهرۀ افراد نیست، زیرا اینها توضیحاتی است که با نمایش به صورت فیلم، انجام میشود.
۲- استفاده از گفتگو آسانترین و رایجترین راه برای تعریف داستان و معرفی شخصیتهای آن است. استفاده از این عنصر داستانی در داستان، برای معرفی شخصیتها و در کل تعریف داستان، امری پسندیده و سودمند است، اما در مورد فیلمنامه اینطور نیست.
«فیلم و سینما ذاتاً یک مدیوم تصویری است و بالطبع این تصاویر هستند که باید حرف اول را در کار بزنند نه کلمات. قانون اول در این مدیوم این است: نشان بده، حرف نزن.» (فرشام، فیلم نگار، ش ۲۴)
گفتگو در فیلمنامه برای شنیده شدن نوشته میشوند، نه برای خواندن و دیده شدن، از این رو، سعی میشود بیشترین حرفها در قالب کمترین کلمات ادا شود، زیرا اغلب تماشاگران، علاقهای به گوش سپردنهای فراوان و طولانی ندارند. در اهمیت مطالب بالا این نکته را اضافه میکنیم که: «حرفهایی که در یک صحنه گفته نمیشود، میتوانند درست به اندازه حرفهایی که به زبان میآیند، اهمیت داشته باشند.» (همان)
۳- آنچه در صحنههای یک فیلمنامه اتفاق میافتد، باید آنقدر گویا باشد که بتواند برساند که در فاصلهای که میان صحنههای مختلف و جداگانهی آن وجود دارد چه رخ داده است؛ اما رماننویس فاصلۀ میان صحنههای داستانش را با جملات وصفی و توضیحی پر میکند.
۴- هر فیلمنامهای همچون داستان دارای یک روایت است و روایت مبنای ادبی دارد. در نوشتن یک داستان ادبی، شروع بسیار مهم است و باید نقطۀ حرکت خوبی برای داستان باشد. اما نوشتۀ خوب واجب نیست که تا پایان طراحی شود؛ یک نویسنده ممکن است در طول نوشتن، مسیر قصه را تغییر دهد و حتی ایدۀ اولیهاش را دگرگون سازد. اما برای نوشتن فیلمنامه، دانستن پایان آن مهم است و هنگام نوشتن هر پدیده، باید پیش از آغاز کار پایان پرده را بدانیم. در موقع خلق یک صحنه از فیلمنامه، هم باید به پایان آن وقوف داشته باشیم و به تاثیر نهایی صحنهای که میخواهیم خلق کنیم توجه داشته باشیم؛ دلیل آن این است که نویسندۀ داستان به تنهایی اثری را خلق میکند و هر تغییری که بخواهد روی ان اعمال میکند، اما نویسندۀ فیلمنامه، به مدد افراد دیگری اثرش را به ثبت میرساند و در خلق اثرش باید آن افراد و تاثیرات، تواناییها و عدم توانایی آنها را در نظر بگیرد؛ افرادی نظیر بازیگر، صدابردار، طراح صحنه و… .
۵- در داستان از عنصر گفتگو برای روایت و شخصیتپردازی استفاده میشود، ولی در فیلمنامه از ابزار و راه های میانبری چون «فلاش بک» و «صداهای خارج از قاب»، برای روایت و شخصیتپردازی استفاده میشود که هر کدام را به اختصار در زیر بررسی میکنیم:
۱) فلاش بک یا بازگشت به گذشته: استفاده از این ابزار، تکنیکی است که با کمک آن، مخاطب را از آنچه در گذشته رخ داده، آگاه میکنیم تا بتواند موقعیت فعلی داستان و شخصیتهای آن را بهتر درک کند. استفاده از این روش، یک فایده و یک خطر احتمالی را در پی خواهد داشت:
«مزیت عمده آن است که اجازه میدهد وقایع ماضی با حفظ تاثیرگذاریشان به نمایش کشیده شوند و از این که حوادث صرفاً شفاهی بیان شوند، جلوگیری میکند. این مهر تأییدی است بر مثل قدیمی «حرف نزن، نشان بده».
اما خطر اینجاست که فلاش بکها میتوانند جریان رو به جلوی روایت را مختل کنند. یعنی با ارائۀ اطلاعات، گرهها و پیچشهایی را که در فیلمنامه ذخیره شده است، یکباره بر باد دهند.» (تیلمانز، فیلمنگار، ش ۸)
۲) صداهای خارج از قاب: صدایی که به عنوان راوی داستان در موقعیتهای گوناگون در فیلم شنیده میشود. این روش برای فیلمنامهنویسان از جذابیت خاصی برخوردار است، زیرا بیان افکار شخصیتهای داستان را آسانتر میکند و همچنین به خاطر جذابیتی که روایت داستان به شیوۀ اول شخص، در نزد تماشاگران دارد.
با این مقدمه، لازم به ذکر است که آنچه در این رساله مورد توجه است، بررسی عناصر داستانی فیلمنامههای مورد نظر است و در حقیقت، فیلمنامه را به عنوان داستان مورد بررسی قرار دادهایم و پرداختن به شیوه های تخصصی فیلمنامهنویسی و اصطلاحات گوناگون آن در ارتباط با هنر سینما در حوصلۀ کار ما نبوده است. در نقد ساختارگرایانۀ این چهار فیلمنامه، علاوه بر بررسی عناصر داستانی آنها، ساختار روایت نیز با توجه به الگوی اولیۀ «ولادیمیر پراپ» و نظریات تکمیل کنندۀ «رولان بارت»، «تزوتان تودورف» و «کلود برمون» مورد توجه قرار گرفته است.
«سوته دلان»
فیلم «سوته دلان» به نویسندگی و کارگردانی «علی حاتمی» در سال ۱۳۵۶ ساخته شد. مسئولیت طراحی صحنه و لباس این فیلم نیز بر عهدۀ «زنده یاد حاتمی» بوده است. «علی عبّاسی» تهیه کنندۀ این فیلم است که پیشتر از این، تهیه کنندگی فیلم دیگری از «علی حاتمی» به نام «حسن کچل» را نیز بر عهده داشت. این فیلم با درخشش بازیگران برجستۀ سینمای آن روز، همچون «جمشید مشایخی» (حبیب آقا ظروفچی)، فخری خوروش (فروغالزمان)، بهروز وثوقی (مجید)، شهره آغداشلو (اقدس)، جهانگیر فروهر (دکتر)، رقیه چهرهآزاد (آقازاده خانم) و… به روی صحنه رفت. فیلم «سوته دلان» به صورت رنگی و در مدت زمان ۱۱۱ دقیقه، در ۲۸ مرداد ماه سال ۱۳۵۶ در سینمای کاپری به نمایش درآمد.
«خلاصهی داستان»
«حبیب آقا ظروفچی» فرزند ارشد خانواده است که پس از فوت پدرش، مسئولیت خانواده را بر عهده گرفته است. وی به همراه برادرش «کریم»، مغازهی کرایهی ظروفی را که از پدر به آنها به ارث رسیده است، میگرداند. «حبیب آقا» زندگیاش را وقف خانواده، به ویژه برادر ناتنیاش «مجید» که از نارسایی ذهنی رنج میبرد، نموده است. تا جایی که با وجود علاقهی قلبیاش به «فروغالزمان»، مستأجر منزلشان، تن به ازدواج با او نداده است.
«مجید» هم در مغازهی برادرش کار میکند و ظروف کرایه را به مجالس میبرد. او ابتدا برای مدتی عاشق تصویر دختری در پشت ویترین یک عکاسی میشود. چندی بعد به زن بلیط فروش سینما علاقمند میشود، ولی پس از مدتی درمی یابد که آن زن از ناحیهی پا فلج است. این حادثه سبب میشود که وضع روحی «مجید» وخیم شود. «حبیب آقا» علاج این وضعیت «مجید» را در زن گرفتن او میداند. به پیشنهاد دوست دوافروشش، تصمیم میگیرد زنی را در روزهای جمعه که کسی در منزل حضور ندارد، به بهانهی پاییدن منزل، به خانه آورده تا به این طریق فرصتی برای خلوت او و «مجید» فراهم گردد. به واسطهی باجخوری موسوم به «دکتر»، زن معروفهای به نام «اقدس»را در ظاهری نجیب به منزل میآورد. « مجید» و «اقدس» دلباختهی یکدیگر میشوند و «اقدس» از شیوهی زندگی سابقش توبه میکند. «مجید» برخلاف مخالفت «حبیب»، «اقدس» رابه عقد خود درمیآورد و در نقطهای دورافتاده از شهر، زندگی خود را آغاز میکنند.
«فروغالزمان» که دیگر از ازدواج با «حبیب آقا» ناامید شده بود، قصد عزیمت به مشهد مقدس و اقامت در آن شهر را میکند، اما درست در لحظهی حرکت، «مجید» به دنبال او م رود و خبر ازدواج خود را به او میدهد و او را مطمئن میکند که «من دیگه خار راه نیستم» و از او میخواهد برگردد. «فروغالزمان» برمیگردد و ماجرا را برای «حبیب» بازگو میکند.«حبیب» که تصور میکند عروس «دختر سرایدار گاوداری» است، از این اقدام «مجید» استقبال میکند و برای مقایسهی خوبی این انتخاب با بدی انتخاب قبلی، گذشتهی «اقدس» را برای «مجید» افشا میکند.
«مجید» با اطلاع یافتن از این واقعیت، حالش بسیار وخیم میشود و از برادرش میخواهد او را به «امامزاده داوود» ببرد، ولی در میانهی راه جان میسپارد.
«طرح نقشهای داستان سوتهدلان»
زمینه: مغازهی حبیب آقا؛ ارائه نمایی کلی در باب حبیب آقا، شغل و افرادی که در آن با آنها سرو کار دارد.
پاره اول: نقش صفر (وضعیت ابتدایی): حبیب در مغازهی کرایه ظروف خود به سر میبرد. دو مشتری در مغازهی او حضور دارند.
نقش ۱- حبیب آقا با مشتری اول که مراسم عروسی در پیش دارند، به صحبت میپردازد.
نقش۲- مشتری اول دربارهی مراسم و نحوهی برگزاری آن و خانواده عروس صحبت میکند.
نقش۳- حبیب آقا نزد مشتری دیگری که برادرش را در حادثهی رانندگی از دست داده، میرود.
نقش۴- مشتری دوم با حبیب به درد دل میپردازد.
نقش۵- حبیب به خواندن فهرست اسباب و لوازم مراسم ختم میپردازد.
نقش۶- مجید، برادر حبیب، مشغول جمعآوری اسبابی که برادرش میخواند میشود.
پاره دوم: معرفی افراد خانواده حبیب و ویژگیهای آنها به اختصار:
حبیب پسر ارشد خانواده است و خود را مسئول خانواده و به خصوص مجید میداند.
حبیب به اتفاق مادر، برادرش کریم و همسر او، مجید و فروغالزمان، مستأجر منزلشان، زندگی میکند.
مجید دچار عقب ماندگی ذهنی است.
فروغالزمان سالها عاشق حبیب است، ولی حبیب به خاطر مجید، ازدواج با او را به تعویق میاندازد.
کریم عاشق پرندهبازی است و علاقهی فراوان به پرندهی کرکی که در قفس دارد، او را به سایر موارد زندگی بیتوجه کرده است.
زینت از بیتوجهی همسرش نسبت به خود رنج میبرد.
پاره ی سوم: بازگویی وضعیت و ویژگیهای زندگی مجید:
۱- مجید عاشق جمعآوری اشیاء آهنی قدیمی و زنگ زده است و اوقات زیادی را برای یافتن آنها صرف میکند.
۲- او با سایر خواهران و برادرانش نسبت ناتنی دارد.
۳- مورد بیتوجهی افراد خانواده است و با آنها مراودهای ندارد.
۴- تنها حبیب مورد علاقه و احترام او است.
۵- برای پدر درگذشتهاش احترام فراوان قائل است و جای خالی او را احساس میکند.
۶- علاقهی فراوان به فیلم و سینما دارد.
۷- زنان مورد توجه و علاقهی مجید قرار میگیرند.
پاره ی چهارم: وضعیت اولیه: مجید در سینما از زن بلیط فروش خوشش میآید.
نقش۱. مجید چندین بار به بهانهی سینما رفتن، برای دیدن زن بلیط فروش به سینما میرود.
نقش۲. او برای زن پارچهای میخرد تا فروغالزمان برایش لباس بدوزد.
نقش۳. زن بلیط فروش متوجه علاقهی مجید شده است.
نقش۴. مجید یک جفت کفش میخرد و آن را به عنوان هدیه به زن میدهد.
نقش۵. زن پس از دیدن کفشها ناراحت میشود و آنها را به زمین میاندازد.
نقش۶. مجید دلخور میشود و تصمیم میگیرد رفتار او را تلافی کند.
نقش۷. او به انتظار تعطیلی سینما مینشیند؛ می-خواهد زن را با پاره آجری بزند.
نقد ساختارگرایانۀ فیلمنامه های علی حاتمی- قسمت ۴