۲- خلط بد: خلطى است زائد، بىمصرف و تباه و نمىتواند به خلط نیک تبدیل شود، مگر بندرت. شایسته است که این خلط از بدن رانده شود و تن از او پاک گردد.
روشن است که منشاء نطفه از اخلاط است.[۷۹]
تشریح اخلاط چهارگانه
اخلاط چهارگانه عبارتند از:
خون
مزاج خون گرم مرطوب است و بدو قسمت طبیعى و غیر طبیعى تقسیم مىگردد.
خون طبیعى خونى است سرخرنگ و بسیار شیرین، و لیکن بد بو نیست.
خون غیر طبیعى دو نوع است: نوع اول خونى است که از مزاج نیک برگشته است و این دگرگونى نه از این سبب است که چیزى با او درآمیخته باشد، بلکه مزاج آن خودبخود به تباهى گرائیده است، مثلاً مزاجش سرد گشته و یا گرم شده است. نوع دوم خونى است که در آن خلط بد پیدا شده است و بر اثر آن دگرگون گردیده است. این نوع خون نیز دو حالت دارد: الف- ممکن است خلط بد از خارج بر آن تاخته، در آن نفوذ کرده و آن را فاسد کرده باشد. ب- یا اینکه خلط بد در خود آن پدید آمده است؛ مثلاً بخشى از آن متعفن شده، در نتیجه ماده لطیف آن به صفرائى تلخ و ماده غلیظ آن به سودائى تلخ تغییر یافته است. هر دو این مواد تلخ و یا یکى از آنها در خون ماندگار هستند. هر دو بخش این نوع خون بحسب ترکیب باهم مختلفند. اخلاطى که با این نوع خون مىآمیزند چهار تا هستند: بلغم، سودا، صفرا، ماده مائى (آبکى) و خون بتناسب آمیزه آنها گاهى تیره و گاهى روشن مىشود و گاهى بسیار سیاه و گاهى سفید مىگردد. به همین نحو بوى و مزه آن دگرگونى مىیابد، یعنى تلخ و شور مىگردد و به ترشى مىگراید.
بلغم
بلغم دو گونه است: بلغم طبیعى و بلغم ناطبیعى.
بلغم طبیعى، بلغمى است که استعداد آن را دارد به خون تبدیل شود، زیرا که این ماده خود به خود خونى است که هنوز خام و ناپخته است. مزه این بلغم شیرین است؛ سردى مزاج آن زیاد نیست و در حد سردى خون و صفرا است.
بلغم ناطبیعى: گاهى اتفاق مىافتد که بلغم طبیعى شیرین نیست، بطورى که وقتى خون طبیعى با آن مىآمیزد، مزه خود را از دست مىدهد. این بلغم بیشتر بر اثر سرماخوردگى در آب دهان (بزاق) دیده مىشود.
۱- به رأى جالینوس، طبیعت براى بلغم شیرین طبیعى اندامى را بعنوان جایگاه تخصیص نداده است که بلغم در آن جاى گیرد، در صورتى که براى هر دو نوع خلط سودا و صفرا چنین قالبى آماده است و علتش این است که بلغم نامبرده بخون بسیار نزدیک و مشابه آن است و همه اندامها به آن نیازمندند و بایستى در مجراى خون روان باشد. نیاز اندامها به این بلغم مبتنى بر دو وجه است: وجه ضرورى و وجه انتفاعى.
وجه ضرورى آن نیز دوگونه است:
یکى آنکه بلغم به اندامها باید نزدیک باشد تا هرگاه این اندامها از تحصیل مواد غذائى محروم شوند (و آن در صورتى است که معده از همکارى با بلغم مذکور بازمىماند و بر او تأثیرى نمىگذارد و در این میان عوارضى که بر بلغم روى مىآورد، بلغم با حرارت غریزى خود اندامها را تقویت مىکند) آنگاه اندامها با نیروئى که از حرارت غریزى بلغم کسب کردهاند، بلغم را پخته مىگردانند و آنگاه بلغم به خون نیک تبدیل مىشود و آمادگى هضم براى اندامها در او ایجاد مىگردد و اندامها از آن تغذیه مىکنند. این عمل وقتى صورت مىپذیرد که گرماى بلغم، حرارت غریزى باشد و لیکن اگر این گرمى غریزى نباشد و حرارت عرضى باشد نه تنها کار پختن و تبدیل به خون کردن و قابل هضم و تغذیه گشتن براى اندامها صورت نمىگیرد، بلکه آن حرارت عرضى و غیر غریزى بلغم را متعفن و فاسد مىگرداند. این وجه ضرورى که مذکور افتاد با صفرا و سودا ارتباطى ندارد. آن دو درحالىکه حرارت عرضى بلغم را متعفن و تباه مىسازد، صفرا و سوداء هر دو با بلغم سهیم مىگردند. که حرارت عرضى بلغم را متعفن و تباه مىسازد، صفرا و سوداء هر دو با بلغم سهیم مىگردند.
دومین وجه ضرورى بلغم طبیعى آمیزش آن با خون است که بوسیله آن خون را براى تغذیه اندامهاى بلغمى آماده مىسازد. اینگونه اندامهاى بلغمى مزاج باید از خونى تغذیه کنند که به اندازه معینى بلغم در بر دارد، مانند مغز، و این براى صفرا و سودا موجود است.
وجه انتفاعى بلغم طبیعى در مرطوب کردن مفاصل و اندامهاى پرحرکت است و مانع آن مىشود که اندامها بر اثر جنبش و یا بهمسائیدگى، بخشگى گرایند و این بهره در مرز ضرورت قرار گرفته است.
۲- بلغم ناطبیعى داراى چند حالت است که بخاطر طولانی شدن بحث ذکر نمیشود.
صفرا
صفرا بدو قسم طبیعى و ناطبیعى تقسیم مىشود:
الف- صفراى طبیعى همان کف خون است که رنگ آن سرخ است و مادهاى است سبک و تند، و هر قدر گرمتر باشد بر سرخى رنگش افزوده مىشود. وقتى از جگر بوجود مىآید دو بخش مىشود، قسمتى از آن همراه خون مىرود و بخشى صاف شده، به سوى کیسه صفرا راه مىیابد. آن بخش از صفراى طبیعى که با خون مىرود، وجودش هم ضرورى است و هم انتفاعى. اندامهائى مانند شش، مزاجشان نیازمند مقدار معینى صفراى نیک است که بوسیله خون به آنها مىرسد و در تغذیه خود از آن استفاده مىکنند. ضرورت وجود این صفرا در همین موارد است.
جنبه انتفاعى آن در این است که خون را لطافت مىبخشد و به جریان آن در مجارى تنگ کمک مىکند. بخش تصفیه شده آن براى کیسه صفرا نیز ضرورى و انتفاعى است:
ضرورت آن براى مجموعه تن آدمى است که از مواد زائد رهائى مىیابد و یا براى تکتک اندامهاست که کیسه صفرا را غذا مىدهند. نفع آن نیز از دو جنبه است، یکى آنکه درد و بلغم لزج رودهها را مىشوید و دیگر تحریک ماهیچه مقعد است که بر اثر آن احساس رفع حاجت به آدم دست مىدهد، تا محتواى رودها را دفع کند، زیرا که به سبب بند آمدن مجرائى که از کیسه زهره بطرف روده سرازیر مىشود، ممکن است عارضه قولنج پدید آید.
ب- صفراى ناطبیعى در دو حالت پیش مىآید که اهل تحقیق به قانون مراجعه کنند.
سوداء
سوداى طبیعى و سوداى ناطبیعى:
سوداى طبیعى درد و رسوبات و تیرگى خون است، مزه آن بین شیرین و تلخ گس است و پس از آنکه از جگر مىتراود دو قسمت مىشود؛ بخشى از آن همراه خون جریان دارد و بخش دیگر به سوى طحال مىرود. بخشى که با خون جریان دارد داراى ضرورت و منفعت است. ضرورت آن بر این اساس است که اندازه معینى از آن بایسته است که براى تغذیه برخى اندامها- نظیر استخوان- با خون بیامیزد. جنبه انتفاعى آن در این است که خون را محکم، نیرومند و غلیظ ساخته، از تحلیل رفتنش پیشگیرى مىکند. بخشى که براى طحال است، خلطى است که خون از آن بىنیاز شده است و وجود آن نیز ضرورت و منفعت در بر دارد. ضرورت آن در تمام بدن براى رهائى تن از مواد زائد است و درباره اندامى مانند طحال مایه تغذیه است. نفعش در این است که بعد از عمل هضم (تحلیل- گداختن) بر دهانه معده فرود مىآید و در این فرود آمدن دو نفع دارد، یکى آنکه دهانه معده را سفت و سخت و نیرومند مىکند، دوم آنکه دهانه را بوسیله ترشى خود تحریک مىکند و باین وسیله انسان را از گرسنگى باخبر مىسازد و اشتها را بر مىانگیزد.
سودائى که به سوى طحال در جریان است، خون از آن بىنیاز است و هر آنچه که از طحال مىتراود طحال به آن نیازى ندارد. همچنانکه صفراى تراویده از کیسه صفرا نیروى دفعکننده را از طرف پائین هشیارى مىدهد (حس اجابت)، سودائى که از طحال تراوش مىشود، نیروى جذبکننده را از قسمت بالا آگاه مىسازد (میل پذیرش غذا).
سودا هم موارد غیر طبیعی دارد که از ذکر ان پرهیز میکنیم.[۸۰] نتیجه بحث در جدول زیر بدین گونه میباشد.
خلط | عنصر | صفت |
خون | هوا | گرم وتر |
صفرا | آتش | گرم وخشک |
بلغم |