- مقربین : مثل ابوذر غفاری
- دوستان : مثل عموم مسلمین
- منافقان : بسیاری از کسانی که پس از رحلت ایشان جریان اسلام ناب را به انحراف کشیدند من جمله معاویه بن ابی سفیان
ب – ۲ – ۲ )غیر مسلمانان
۱) غافلان : این دسته افرادی بودند که نوای اسلام به گوششان خورده بود اما از ارزش آن غافل بودند وآن را نپذیرفته بودند.
۲) دشمنان : مانند بسیاری از مشرکان مکه و برخی قبایل اهل کتاب
۳) جهال : اشخاصی که نوای اسلام در دوره حیات مبارک ایشان به آنها نرسید.
۴)منافقان :مانند بسیاری از اهالی ذمه که تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کردند ولی به خیانت دست می زدند.
۵)بی طرفان :برخی از قبایل بادیه نشین غیر مسلمان که ایشان در طول حیات مبارک خود با آنها تعامل نداشتند وآنها نیز نقش چندانی در تحولات آن عصر نداشتند.
اما آنچه که مهم است این که اکنون ما بابررسی تعامل این افراد با پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم چه بهره ای باید ببریم؟ آیا ما نیز باید مثل عرب بیابانگردی باشیم که بی مهابا وارد مجلس ایشان می شود وفریاد می زند ای محمد(صلی الله علیه وآله وسلم ) عدالت داشته باش.« تبیان نقش مؤسسه هاى اسلامى در رشد وپیشرفت اجتماعى »با ولی امر برخورد داشته باشیم؟ یا مثل دسته ای از یاران ایشان در جنگ حنین ! در این باره در تاریخ آمده است :
ب – ۲ - ۱ -۴ ) «در جنگ حنین و جنگ طائف، پس از آنکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله غنایم جنگی را میان قریش و قبایل عرب تقسیم کرد و انصار از غنیمت بیبهره ماندند، عدهای اعتراض کردند: «لم ارک عَدَلْتَ» عدالت را مراعات نکردی. پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله غضبناک شد و فرمود:
«ویحک اذا لم یکن العدل عندی فعند من یکون!؟»
اگر عدل نزد من نیست پس نزد کیست؟
زمانی که سروصداها بالا گرفت و حتی شاعران در مورد آن شعر سرودند، به فرمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله انصار در گوشهای گرد آمدند و حضرت برای آنها مطالب ارزندهای را بیان کرد و سپس فرمود:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
«الا ترضون یا معشر الانصار ان یذهب الناس بالشاه و البعیر و ترجعوا برسول الله الی رحالکم؟»
نمیخواهید این مردم گوسفند و شتر با خود ببرند(و با آن دلخوش باشند) و شما رسول الله را با خود ببرید؟
کنایه از اینکه اعطاء غنایم به قبایل عرب برای تألیف قلوب آنها به اسلام بوده است و براساس اصل مصلحت انجام گرفته است. در این حادثه به اندازهای انصار از پاسخگویی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خشنود شده و متأثر گشتند که گونههای آنان از اشک پر شد. »( ابن هشام، ۱۹۷۶،ج۴،۱۳۷تا۱۴۳ )
ملاحظه می کنید این گونه افراد که در دسته دوستان حضرت قرار می گیرند که بر سر بهره ای کوچک از مال دنیا از ایشان انتقاد می کنند و زبان اعتراض می گشایند.
اما دسته ای از به ظاهر مسلمان ها هم بودند که از هر فرصتی برای ضربه زدن به مقام ایشان استفاده می کردند.از جمله در روایات صدر اسلام آمده است که :
ب – ۲ - ۱ -۴و۵ ) الف : در جریان بیعت رضوان که در پایان به پیمان صلح حدیبیه منجر گشت، هنگامی که برخی از مسلمانان مانند عمر بن خطاب لب به اعتراض گشودند و گفتند: اگر تو رسول الله میباشی و ما مسلمانیم و آنان مشرکند، پس چرا ما تن به ذلت دهیم و با آنها صلح کنیم؟ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با رویی گشاده به پاسخگویی پرداختند و برای ابهامزدایی و اینکه صلح بر طبق فرمان الهی و حفظ مصالح عالی اسلام و مسلمانان بوده است فرمود:«انا عبدالله و رسوله، لن اخالف امره و لن یضیّعنی!» (ابن هشام، ۱۹۷۶،ج۳ ،۳۳۱)
من بنده و رسول خدایم هرگز از فرمان او سرپیچی نمیکنم و خداوند مرا رها نمیسازد.
بدیهی است که یکی از مهم ترین عواملی که به نوع برقراری افراد با پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم جهت می داد بهره وجودی هر شخص از خلقت و عقل بود.وبه تبع آن بهره ای که از ایمان کامل می بردند نوع تعامل با ایشان را رقم می زد.بدین ترتیب هرکس ایمان قوی تری داشت بیشتر تبعیت می کرد وهرکس به تناسب درجات پایین تر ایمان تبعیت کمتر وسؤالات بیشتر داشت.همانگونه که در داستان خضر علیه السلام وموسی کلیم الله علیه السلام به خوبی می بینیم وامام حسن مجتبی علیه السلام نیز در قضیه صلح با معاویه بدان اشاره کرده اند:
ب – ۲ - ۱ -۴و۵ ) ب : امضای صلح نامه، عدهای از اطرافیان را بر آشفت و به اعتراض واداشت و امام علیهالسلام نیز به پاسخگویی پرداخت و مصلحتی که چنین تصمیمی را ایجاب کرد برای پرسشگران شکافت:
«علّه مصالحتی لمعاویه، مصالحه رسول الله صلیاللهعلیهوآله لبنی ضمره و بنی اشجع و لأ هل مکه حین انصرف من الحدیبیه، اولئک کفّار بالتنزیل و معاویه و اصحابه کفار بالتأویل یا اباسعید اذا کنتُ اماما من قِبّل الله تعالی ذکره لم یجب ان أتیته رأیی فیما یسفّه من مهادنه او محاربه و ان کان وجه الحکمه فیما أتیته ملتبسا».
دلیل پیمان صلح با معاویه، همان مصلحتی بود که در پیمان رسول الله صلیاللهعلیهوآله ، با قبایل نبی ضموه و بنی اشجع و مکیان در حدیبیّه بود. آنان به حکم صحیح قرآن کافر بودند و معاویه و یارانش براساس تفسیر قرآن. [یعنی هر دو گروه کافر بودند، هر چند شکل آن متفاوت بود] ای اباسعید اگر امامت من از سوی خداوند متعال است، نباید تصمیماتی حکومتی من را درباره صلح یا جنگ به سفاهت متهم کنی، هر چند، حکمت این تصمیمها بر تو پوشیده باشد.آنگاه سرّ تصمیم سیاسی خود را با ماجرای خضر و موسی علیهماالسلام و سوراخ کردن کشتی و کشتن غلام و باز سازی دیوار توسط خضر علیهالسلام مقایسه کرد و فرمود، که مشکل، در ناآگاهی از زوایای پنهان این قبیل عملکردهاست و در پایان تأکید فرمود. اگر پیمان صلح با معاویه امضا نمیشد، تمامی شیعیان به قتل میرسیدند:«و لو لا ما اتیت لما ترک من شیعتنا علی وجه الارض احد الا قتل». (مجلسی،۱۳۶۰، ج۴۴، ۲)
ب – ۲ - ۱ -۲و۳ ) در درجات بالاتر ایمان اشخاصی مثل ابوذرغفاری رحمه الله ویا سلمان رحمه الله ملاحظه می شود البته این دو نیرزمراتب دارند چرا که حدیث نبوی به این نکته اشاره می کند:«اگر آنچه را که سلمان می دانست ابوذر آآگاهی می یافت کافر می شد» . (امین، ۱۳۶۶، ج۷ ، ۲۸۷)
ب – ۲ - ۱ -۱ ) درمراتب بالاتر که فقط یک نفر در آن سطح قرار گرفته است شخص امیرالمومنین علیه السلام است که کامل ترین ایمان به پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم را داراست چرا که ایشان فرمود: «هیچ کس مرا مثل علی (علیه السلام )نشناخت وایمان نیاورد.» (مجلسی، ۱۳۶۲، ج ۱۳، ۲۷۳) در این درجه ایمان است که وقتی ولی امر فرمان می دهد شب بیا ودر بستر من بخواب که دشمنان قصد دارد امشب با شمشیر آخته بر سر بالین من بیایند و قصد جانم را دارند ،بدون چون وچرا راهی بستر شبانه ولی امر می شود وبا نیت خالصانه اطاعت امر می کند. در اینجا مرگ به صورت مستقیم به پیشواز می آید وصاحب ایمان کامل بدون کوچکترین إن قلت می پذیرد اما در جریانی مثل قضیه سپاه اسامه که هنوز مقدمات اولیه رویارویی با مرگ نیز جور نشده است افرادی با ایمان های ضعیف و منافقان مسلمان نما به فکر منافع مادی وپاسخ برای پرسش های عقل ناقص شان هستند .همین درجه از ایمان است صاحبان آن که شکستن بیعتی را که در غدیر خم بسته اند بلا اشکال می دانند اما شکستن بیعت انجام شده در سقیفه را شرعا جایز نمی دانند و با امیرالمومنین علیه السلام احتجاج می کنند که اگر تو زود تر آمده بودی با تو بیعت می کردیم اما اکنون که با پسر ابی قحافه بیعت کرده ایم شکستن آن شرعا جایز نیست .
نتیجه بحث اینکه از سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم و یاران و مخاطبان ایشان پنان برمی آید که هر قدر ایمان قوی تر وخالص تر باشد به همان اندازه چون وچرا در اجرای اوامر ولی امر کمتر می شود.باید توجه داشت که همین ایمان های ضعیف که در روز غدیر خم سوال هدف داری را این چنین مطرح می کند که «این دستور(نصب علی(علیه السلام) به وصایت وجانشینی از طرف خداست یا میل رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) ست؟»درنهایت کار را به جایی می رساند که مقام ذی شوکت رسالت را در ساعات پایانی عمر شریف –معاذالله-به هزیان گویی متهم می کند و می گوید :«إن الرجل لیحجر ( طبری،۱۹۳۹،ج۳ ۶۱و ارشاد مفید،۱۴۱۳ ، ۸۷ )
این نکات از این باب ذکر شد که مخاطب محترم تحقیق حاضر بذل عنایت کند که گسانی که به فرامین ساده پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم چرا و چگونه وارد می کردند در نهایت به کجا رسیده اند.
ب – ۳ ) توضیح چند نکته
ب – ۳ – ۱ ) توضیح احادیثی که در باره ضرورت مشاوره وجود دارد با تعابیر گفته شده
البته پاسخ این سؤال به صورت مفصل در بخش اول این فصل ذیل توضیح آیاتی که امر به مشاوره کرده اند بیان شده است اما به طور اختصار می توان این چنین گفت که به نظر می رسد مشاوره کردن برای ولی امر در امور مهم واساسی یکی از بهترین راه های مهار معاندین ومخالفین یا افرادی که اختلاف سلیقه با ولی امر دارند ضرورت داردکه با شرکت دادن آنها در جریان تصمیم گیری آنهارا هرچند ناچیز در بحث حکومت شریک کنند تا اقدامات حکومت را نظرات مؤید خو د بدانند و زمینه ای برای ضربع زدن به اصل حکومت اسلامی در مواقع اضطراری نداشته باشند.به اصطلاح مشاوره برای ولی امر طریقیت دارد نه موضوعیت.ابزار است ونه هدف.
ب – ۳ – ۲ ) تحلیل سفارشات پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم مبنی بر پاسخگویی دولتمردان
در مورد این سؤال باید توجه کرد که از احادیثی که امر به لزوم داشتن عذر برای کارهای مختلف ولی امر در برابر مردم می کنند واز جمله شاهد مثال فوق سیره کلی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم چنین برنمی آید که پاسخگویی به مردم پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم درباره کارهای مختلف حقی از مردم بردوش ولی امر است که اگر ادا نشود وی از صلاحیت ولایت امر ساقط شود.بلکه این دستور هشداری برای ولی امر است که اولا کاری بدون پشتوانه الهی انجام ندهد –که بعید است این گونه شود-ثانیابداند که همه مردم به یک اندازه ایمان ندارند که ایمان به غیب داشته باشند بلکه باید برای برخی کبوتر گلی زنده کرد وعصای چوبین اژدها کرد تا ایمان بیاورند.پس باید مهیای استقبال از این دست افراد نیز بود.برای اثبات این ادعا یک نمونه در طول حیات مبارک امیرالمومنین علیه السلام پیدا نمی شود که ازپیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم بخواهند برای انجام کاری توضیح بدهند.اما تاریخ پر است از شکست هایی که اولیای امر بخاطر سؤال های بی جای مومنین پذیرا شده اند.از جمله نا تمام ماندن کار سپاه اسامه برای اعزام به جبهه نبرد وانجام راحت تر مراحل انتقال قدرت ازپیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمومنین علیه السلام .حضرت موسی علیه السلام نیز به دلیل سؤال های بی جا از همراهی حضرت خضر علیه السلام محروم ماند ومراحل عالی تر سلوک را از دست داد.(البته اگر این شبهه وارد شود که خضر نبی علیه السلام که حکومت سیاسی نداشت و اطاعت موسی علیه السلام از او صرفا جنبه روحانی ،دینی ومعنوی داشته ؛باید گفت که ولی امر –که در اینجا معصوم نیز هست –ولایت مطلقه دارد وجلوه در یک شأن، او را ازداشتن دیگر شئون محروم نمی کند.گذشته از این شاهد مثال این قضیه اطاعت از ولی امر است ودر مثل مناقشه نیست.)
ب – ۳ – ۳ ) دستور ولی امر مخالف دستور الهی
قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: «السمع و الطاعه علی المرء المسلم مالم یؤمر بمعصیت فإذا أمر بمعصیه فلا سمعَ وَ لا طاعهَ»
«لا طاعه فی معصیهالله إنّما الطاعه فی المعروف.»
«لا طاعهَ لمخلوقٍ فی معصیه الخالق.»( محدث عاملی،۱۴۰۹،ج ۱۶، ۱۵۴)
همان گونه که در بالاگفته شداین نحوه امرکردن ولی امر به تناسب فرد مخاطب توضیحات مختلفی دارد.بله برای کسی که بارها و به هر بهانه ای از پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم پرسش می کند که آیا این نظر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)است یا امر پروردگار؟توضیح این است که باید در هربرحه ای فرامین ولی امر را با سنجه های مختلف سنجید تا مباداسخنی برخلاف دستورات الهی بگوید و سریعا احادیثی مثل حدیث فوق را مورد استناد قرار می دهد وحتی در قضیه جنگ احزاب با یک حساب سرانگشتی می گوید حفظ جان که امانت الهی است از اوجب واجبات است وحتی امر « ِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ »(سوره بقره – آیه ۱۹۵ ) نیز وارد شده است.پس امر رسول الله که در اینجا برای شخصی مثل عمروبن عبدود-که آوازه جنگاوری اش فیل های جنگی را می لرزاند- از مسلمین همارد می طلبد-معاذالله-برخلاف دستورات الهی مبنی بر لزوم حفظ جان است ومتاسفانه در اینجا ایشان دچار معصیهالله شده اند. پس اطاعت از ایشان در اینجا شرعا جایز نیست نتیجه نهایی این می شود که مسلمین شکست می خورند وماگرفتار مشرکین.پس برای آن روز باید بتی را دربنه آماده داشت که در صورت اسارت بگوییم ما در ظاهر مسامان بودیم وبه نشان ایمان واقعی به آیین آبا واجدادیمان بتهایمان را هنوز نگداشته ایم ومخفیانه پرستش می کنیم.
اما کسی که ایمان قوی داشته باشد دربرابر این فرمان ولی امر سه بار بدون درنگ اعلام آمادگی می کند تا آخر جریان که در تاریخ ثبت است.توجه به روایت ذیل نیز خالی از لطف نیست:
«لا طاعه فی معصیهالله إنّما الطاعه فی المعروف.» این جمله را زمانی فرمود که سپاهی را گسیل داشت و فرماندهی نصب کرد و فرمان داد دستور او را بشنوند و از وی اطاعت کنند. این فرمانده آتشی بر افروخت و به آنان امر کرد میان آتش روند. گروهی خواستند فرمان او را اطاعت کنند و وارد آتش شوند و گروهی خودداری کردند و گفتند: ما از آتش فرار کردهایم. خبر به پیامبر رسید، فرمود: «اگر وارد آتش میشدید، تا روز قیامت، پیوسته در آتش میماندید.» چنان که عمل آنها که دستور فرمانده را پذیرفته بودند، تأیید کرد و از آنان تمجید نمود، آن گاه جمله فوق را اظهار کرد. هم چنین فرمود: «لا طاعهَ لمخلوقٍ فی معصیه الخالق.»
هم چنین فرمود : «مَن أطاعنی فقد أطاعالله و مَن عصانی فقد عصیاللهَ و مَن أطاع أمیری فقد أطاعنی و مَن عصی أمیری فقدْ عصانی» یا: «علی المرء السمع و الطاعه فیما أحبَّ وَ أکرهَ إلا أنْ یؤمر بمعصیه فإنْ أمر بمعصیه فلا سَمْعَ و لا طاعهَ؛ هر فردی باید از بالا دست اطاعت کند، چه مطابق میل او باشد چه نباشد، مگر به معصیت امر شود که نباید اطاعت کند.» در پایان همین جمله میافزاید علت اطاعت آن است که بالا دست و ولی امر چیزهایی میداند که زیر دست نمیداند. شاید به این منظور که بالا دست کارشناس و متخصص است، اطلاعات بیشتری دارد. پس باید اطاعت شود.
ب – ۳ – ۴ ) روایات نهی از پیروی کور کورانه
در توضیح این مطلب باید خاطر نشان کرد در بحث های کلامی مساله ای بنام لزوم شناخت پیامبر وامام (ولی امر)وراه های شناخت آنها وجوددارد واصلا بحث نبوت وامامت در اصول دین که تقلید در اعتقاد به آنها حرام است وبایدبراساس تحقیق وپژوهش به آنها اعتقاد داشت ناظر به همین مساله جل.گیری از اطاعت کور کورانه از شخصی به نام ولی امراست.نکته اصلی در این بحث این است که شخص بداند ولی امر حقیقی کیست.پس از آنکه این شخص مورد شناسایی صحیح قرار گرفت اطاعت بی چون .چرا از او پیروی کورک.رانه نیست بلکه عمق ولایت پذیری افراد را نشان می دهد که هرقدر ولایت پدیری بیشتر باشد به همان اندازه إن قلت در تصمیمات ولی امر کمتر می شود.شاید مطلب رابتوان با این مثال تبیین کرد که وقتی یک شخص می خواهد باکشتی به سمت مقصد حرکت کندقبل از شروع سفر درباره انتخاب کشتی ونا خدا تحقیق و بررسی می کند و وقتی اطمینان یافت کشتی( آ ) وناخدای ( ب)در بین تمام کشتی ها وناخدا ها بهترین هستند سوارکشتی می شود.وقتی ازجوانب مختلف کشتی وناخدا را سنجیده از نظر عقلی صحیح نیست که در طول سفر مدام از علت کارهایی که ناخدا انجام می دهد سوال کند یادر تصمیماتش اظهار نظر کند.وبا سؤالات خود دیگر سرنشینان را هم به شک ودلهره مبتلا کند.
ب – ۳ – ۵ ) توضیح پذیرش برخی انتقادات ویا پیشنهادات توسط پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم:
طوری که حتی در برخی مواردایشان والی یک شهر را بخاطر اعتراض مردم تغییر داده است. -اشاره به برکناری علاء بن حضرمى از امیری قبیلهی عبدالقیس دارد که پس از اعتراض آنها ابّان بن قیس ا طرف ایشان به امارت آن قبیله مأمورشد.
البته باید توجه داشت که اقدامی از قبیل نمونه بالا دلایل گوناگونی می تواند داشته باشدازجمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد :
ب – ۳ – ۵ – ۱ ) شخص حاکم اولی واقعا دچار برخی کاستی ها بوده واین کاستی ها برای مردم غیر قابل تحمل بوده است فلذا لب به شکایت گشوده اند.البته در این صورت شایسته تر آن بود که برکاستی های والی فرستاده شده از طرف پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم صبر می کردند چرا که ممکن بود مصلحتی خاص در گماردن شخص نا کامل بر ولایت آن قبیله وجود داشته باشد که امکان اعلام علنی آنها درآن برحه زمانی نبود.