کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          



جستجو



 



ابزار مورد استفاده در این پژوهش شامل پرسش نامه های ناگویی خلقی تورنتو-20 (تیلور، بگبی و پارکر 1997) و پرسش نامه پذیرش و عمل نسخه دوم (بوند و همکاران، 2007) بوده است. برای تحلیل داده ها از آمار توصیفی (میانگین و انحراف استاندارد متغیرها) و استنباطی (تحلیل کو واریانس) استفاده شده است. نتایج: نتایج نشان داده است که درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان (گراس، 2002) باعث کاهش معنادار نمره ناگویی خلقی و اجتناب تجربی در افراد مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی می شود.
نتیجه گیری: نتایج این پژوهش حاکی از این است که درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان (گراس، 2002) موجب کاهش معنادار نمره ناگویی خلقی و اجتناب تجربی در افراد مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی می شود. بنابر این پیشنهاد می شود جهت انجام اقدامات درمانی ضمن درمان با نگهدارنده متادون، مداخلات روانشناختی از جمله درمان مذکور در بیمارستان ها، پایگاه ها و مراکز ترک اعتیاد انجام شود.
واژه های کلیدی: اختلال سوء مصرف مواد، اختلال شخصیت مرزی، گروه درمانی، درمان مبتنی بر تنظیم هیجان، ناگویی خلقی، اجتناب تجربی
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول: کلیات
1-1-مقدمه. 2
1-2-بیان مسئله. 4
1-3-اهمیت و ضرورت پژوهش. 8
1-4-اهداف پژوهش. 9
1-5- تعریف مفهومی متغیرها 10
1-5-1-درمان تنظیم هیجان گراس. 10
1-5-2- اختلال سوء مصرف مواد. 10
1-5-3- اختلال شخصیت مرزی 11
1-5-4-ناگویی خلقی 11
1-5-5- اجتناب تجربی 12
1-6- تعریف عملیاتی متغیرها 13
1-6-1- گروه درمانی مبتنی بر تنظیم هیجان. 13
1-6-2- ناگویی خلقی 13
1-6-3- اجتناب تجربی 13
1-6-4-اختلال سوء مصرف مواد. 13
1-6-5- اختلال شخصیت مرزی 13

فصل دوم: مبانی نظری و پیشینه پژوهش
2-1- اختلال شخصیت مرزی 15
2-1-1-چشم انداز تاریخی اختلال شخصیت مرزی 15
2-1-2- نظریه زیستی- اجتماعی لینهان. 16
2-1-3- رویکرد روان پویشی 17
2-1-4- رویکرد توصیفی 17
2-1-5- نظریه روابط موضوعی 18
2-1-6- نظریه روابط شئ کرنبرگ 19
2-1-7- مدل مسیر های چندگانه زانارینی و فرانکنبورگ 20
2-2- تنظیم هیجان. 21
2-2-1- مدل پردازشی 22
2-2-2- هیجان و شایستگی اجتماعی 23
2-2-3- خود تنظیمی 23
2-2-4- هوش هیجانی 24
2-2-5- سطح هوشیاری 24
2-2-6-چرا تنظیم هیجان مهم است؟. 24
2-2-7- تنظیم هیجان چیست؟. 25
2-2-8- تنظیم هیجان و انواع اختلالات 26
2-2-9- درمان هیجان محور 29
2-2-10- اصلاح راهبردهای تنظیم هیجان از طریق مدل گراس. 29
2-2-10-1- مرحله ی اول: انتخاب موقعیت 31
2-2-10-2- مرحله دوم: اصلاح موقعیت 32
2-2-10-3- مرحله سوم: گسترش توجه. 33
2-2-10-4- مرحله ی چهارم، تغییر شناختی 36
2-2-10-5- مرحله ی پنجم: تعدیل پاسخ. 37
2-3- نظریه های مرتبط با سوء مصرف مواد. 38
2-3-1- نظریه های روان پویشی 39
2-3-2- نظریه های شناختی 39
2-3-3- نظریه های رفتاری 40
2-3-4- نظریه یادگیری اجتماعی 40
2-3-5- نظریه یا الگوی باورداشت تندرستی 40
2-4- روان درمانی اختلالات وابسته به مواد. 41
2-4-1- رویکرد درمانی روان پویشی 41
2-4-2- رویکرد مصاحبه انگیزشی 42
2-4-3- رویکرد پزشکی 42
2-4-4- گروه درمانی 42
2-5- ناگویی خلقی 43
2-5-1-چشم انداز تاریخی ناگویی خلقی 43
2-5-2-همه گیر شناسی ناگویی خلقی 45
2-5-3- سبب شناسی 46
2-5-4- ناگویی خلقی و نظریه دلبستگی 47
2-5-5- آسیب های دوران کودکی و ناگویی خلقی 49
2-5-6- ناگویی خلقی از دیدگاه روان‌پویشی 51
2-5-7- اختلال شخصیت مرزی و ناگویی خلقی 52
2-6- پژوهش های پیشین 54
2-7- سوالات پژوهش. 60

فصل سوم: روش پژوهش
3-1- طرح پژوهش، بیان متغیرها و نحوه تغییر یا کنترل آن‌ها 62
3-2- جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری 62
3-3- ابزار پژوهش. 63
3-3-1-پرسش نامه ناگویی خلقی تورنتو (TAS-20) 63
3-3-2- پرسش نامه پذیرش و عمل نسخه دوم. 65
3-3-3- پروتکل درمان تنظیم هیجان. 66
3-4- روش اجراء 70
3-5- روش تجزیه و تحلیل اطلاعات 70

فصل چهارم: تجزیه و تحلیل داده ها
4-1- یافته های توصیفی 72
4-2-تحلیل استنباطی داده ها 75
4-2-1-سؤال اول: آیا گروه­درمانی مبتنی بر تنظیم هیجان بر ناگویی خلقی بیماران
مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی تأثیر معناداری دارد؟. 75
4-2-2- سوال دوم: آیا گروه درمانی مبتنی بر تنظیم هیجان بر اجتناب تجربی بیماران
مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی تأثیر معناداری دارد؟. 77

فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری
5-1- بحث و نتیجه‌گیری 80
5-1-1- بحث سؤال اول: آیا گروه درمانی مبتنی بر تنظیم هیجان بر ناگویی
خلقی بیماران مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت
مرزی تأثیر معناداری دارد؟. 80
5-1-2- بحث سؤال دوم: آیا گروه درمانی مبتنی بر تنظیم هیجان بر اجتناب تجربی
بیماران مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی تأثیر
معناداری دارد؟. 84
5-2- محدودیت‌های پژوهش. 86
5-3- پیشنهادات 87
5-3-1- پیشنهادات پژوهشی 87
5-3-2- پیشنهادات کاربردی 88
منابع
منابع فارسی 89
منابع انگلیسی 92
پیوست‌ها
پیوست یک: پرسشنامه ناگویی خلقی 108
پیوست دو: پرسشنامه پذیرش و عمل- نسخه دوم. 110
مقدمه
هیجان ها بخش بسیار مهمی از رفتارهای انگیزشی انسان ها هستند. آنها ارتباط نزدیکی با حافظه[1]، تفکر، سلامت روحی و جسمی دارند و همچنین نقش بسزایی در هماهنگی تعاملات ما با دیگر افراد دارند (ونهالا[2]، 2011). تنظیم هیجان[3] یک فرایند خودکار یا کنترل شده ای است که مقدار و شدت اجزاء پاسخ های عاطفی شامل تجربیات ذهنی، فعالیتهای روانشناختی یا رفتاری را مشخص می کند. بنابر این تنظیم هیجان می تواند فهم درستی نسبت به فرایندهای روانی ارائه دهد (دوناهو، مک کلور، مون[4]، 2014). تحقیقات اخیر نشان داده است افراد مبتلا به اختلال سوء مصرف مواد معمولا مشکلاتی در حوزه تنظیم هیجان از جمله اضطراب، افسردگی، غمگینی، زود رنجی، یاس، احساس نا امیدی و بی ارزش بودن را تجربه می کنند (نانس، سالیوان، و لوین[5]، 2004). یکی از علل ایجاد کننده و تداوم بخش اختلال سوء مصرف مواد نارسایی مدیریت هیجان ها می باشد. سوء مصرف مواد ناشی از سطح پایین راهبردهای نظم جویی هیجان مثبت و ناتوانی در مقابله موثر با هیجان ها و مدیریت آنها به ویژه در شروع مصرف مواد است (پارکر، تیلور، استابروک، شل، و وود[6]، 2008). تحقیقات نشان داده است که بین اختلالات شخصیت و سوء مصرف مواد ارتباط وجود دارد. اختلال سوء مصرف مواد در مردان عمدتا با اختلال شخصیت ضد اجتماعی شناسایی و تشخیص داده شده است. اما در زنان مبتلا به سوء مصرف مواد اختلال شخصیت مرزی با فراوانی بیشتری مشاهده شده است. در تحقیقی گسترده که برای مشخص کردن همبودی[7] بین اختلال سوء مصرف مواد و اختلال شخصیت مرزی انجام گرفته نتایج به دست آمده نشان می دهد که 59% از زنان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی حداقل یک بار در طول زندگیشان سوء مصرف مواد را که می تواند شامل مصرف دائمی الکل یا اعتیاد به آن باشد را گزارش کرده اند و 41% از آنها حداقل در یک دوره از زندگی خود وابسته به مواد بوده اند. بنابر این اختلال شخصیت مرزی و ضد اجتماعی همراه با اختلالات وابسته به مواد با فراوانی زیادی در بیماران روانی یافت می شود (فسک، تارتر، کریسکی، وپیلکنیس[8]، 2006؛ زانارینی، فرانکبرگ، دوبو، سیکل، و لوین[9] 2014؛ ترول، وودبی، وشر[10]، 2004؛ راس[11]،2013؛ ورهول[12] و همکاران، 2000). ارتباط بین اختلالات شخصیت با اختلالات وابسته به مواد شگفت انگیز نیست زیرا هر دو دارای عاطفه منفی[13]، بی ثباتی عاطفی و تکانشگری[14] می باشند و به این دلیل است که این اختلالات همپوشانی وسیعی دارند (ترول. تی جی[15]، 2000). افراد مبتلا به ناگویی خلقی[16] مشخصاتی از قبیل مشکل در بیان احساسات یا نام بردن آنها، اشکال در تمایز بین احساسات بدنی و هیجانی و تمایل به دریافت علائم ظاهری وقایع دارند (تایلور، و باگبی[17]، 2013). در تحقیقی انجام شده توسط هاویلند و همکارانش ناگویی خلقی در 42% از بیماران مرد و زن مبتلا به سوءمصرف مواد بستری در بیمارستان گزارش شده است (هاویلند و هنری[18]، 2014). اختلال ناگویی خلقی اولین بار در بیماران مبتلا به اختلالات روان تنی مشاهده شد بنابراین به عنوان تیپ ابتدایی یا بچه گانه[19] از آن یاد می شد (روئش[20]، 1948). پس از آن در جمعیت مبتلا به انواع اختلالات از جمله اختلال استرس پس از سانحه، الکلیسم و اختلالات ناشی از مصرف مواد گزارش شد (کریستال[21]، 1968). واکنش الکسی تایمیک ( ناگویی خلقی) می تواند یک واکنش گذرا نسبت به شرایط استرس زا باشد تا افسردگی و اضطراب را از فرد دور سازد (پارکر جی دی[22]، 1991). ارتباط بین ناگویی خلقی و اختلال شخصیت مرزی به ما این نکته را یاد آوری می کند که مشکل شناسایی، درک افتراق و برقراری ارتباط با احساسات بدنی و هیجانی باعث به هم خوردن تنظیم هیجان می شود (وب دی[23]، 2008). اجتناب تجربی[24] بر می گردد به عدم تمایل برای باقی ماندن و روبه رو شدن با وقایع شخصی ناراحت کننده و یا افکار، هیجانات، احساسات، خاطرات و یا امیال آزارنده (هایس، ویلسون، گیفورد،فولت، و استروسا[25]، 1996). به نظر می رسد که سطوح بالای اجتناب تجربی با سطح پایین کیفیت زندگی و شماری از مشکلات رفتاری مانند (سوء مصرف مواد، رفتارهای خود جرحی[26] و اختلالات خورردن) همراه باشد. مطالعاتی چند در بزرگسالان مبتلا به اختلال شخصیت مرزی، سطوح بالای اجتناب تجربی را در این افراد نشان داده است (دیکسون-گوردون، چمپان و والترز[27]، 2011). بسیاری از نظریه پردازان در حوزه آسیب شناسی روانی در تبیین اختلالات روانی، نقش و جایگاه متفاوتی را برای هیجان ها قائل شده اند. امروزه گذشته از مدل های التقاطی، بسیاری از مدل های شناختی نیز به نقش پررنگ هیجان ها در تحول و ت
داوم اختلالات روانی پی برده اند، به طوری که بسیاری از آن ها هیجان ها را همتراز با شناخت ها در ایجاد اختلالات روانی می دانند و به سمت مدل های شناختی-هیجانی حرکت کرده اند. از این رو هسته مرکزی درمان در این پژوهش درمان گروهی تنظیم هیجان مبتنی بر مدل گراس[28] (2002) می باشد، که با توجه به نقش هیجان و مدیریت آن بررسی علمی تاثیر این درمان در بهبودی اختلال سوء مصرف مواد، اختلالات شخصیت و عوامل مرتبط با این اختلالات لازم و ضروری به نظر می رسد.
1-2-بیان مسئله
افزایش ناملایمات اجتماعی و کمرنگ شدن بعد عاطفی زندگی، موجب سرخوردگی و گرایش به سوءمصرف مواد مخدر عده زیادی از جوامع، به ویژه نسل جوان آنها می گردد. به همین جهت در سالهای اخیر، جهانیان شاهد گسترش بیشتر اعتیاد بوده اند. چنانکه برخی از پژوهشگران، یکی از مشکلات جدی و حاد جوامع امروزی را مصرف روزافزون مواد مخدر و داروهای روانگردان دانسته، و چند دهه اخیر را “عصر دارو” نام گذاری کرده اند (امینی، 1379؛ به نقل از براهنی و همکاران، 1368). چنین روندی موجب نگرانی دولتمردان کشورهای مختلف شده است. از جمله مهم ترین دلایل این نگرانی ها به اضمحلال کشیده شدن نیروی انسانی کشور و بار مالی حاصل از آن است. در واقع، مصرف مواد مخدر، علاوه بر ایجاد مشکلاتی که به آنها اشاره شد، مسائل دیگری مانند ضعف توانمندی شغلی، فقر و ارتکاب رفتارهای ضد اجتماعی را در پی می آورد، زیرا ارتباط تنگاتنگی میان رفتارهای مخاطره آمیز وجود دارد (بمان[29]و همکاران، 1988).
اختلال سوءمصرف مواد یک اختلال عود کننده مزمن است و با مسایل زیادی در حوزه های پزشکی، روان-پزشکی، خانوادگی، شغلی، قانونی، مالی و معنوی همراه است. سوءمصرف مواد ناشی از تنظیم نیافتگی هیجان و ناتوانی در مقابله موثر با هیجانها و مدیریت آن ها می باشد (پارکر و همکاران، 2008). تنظیم هیجان به عنوان یکی از عوامل روانشناختی مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته است (مایر، کاروسو، و سالو وی[30]، 1999(. تحقیقات انجام شده به تجزیه و تحلیل نقش خطر ساز عوامل اجتماعی، خانوادگی و عوامل روانشناختی دخالت کننده در سوء مصرف مواد پرداخته اند. تنظیم هیجان (لارسن و دینر[31]، 1985) از نظر آماری نقش عمده و قابل توجهی در ارتباط با عوامل خطر ساز خانوادگی برای بزرگسالان مبتلا به مصرف موادی از قبیل دخانیات، ماری جوانا و الکل داشته است (ویلس، سندی، یاگر، و شینار[32]، 2001) و نقش ثابت شده ای در سوء مصرف موادی چون دخانیات (گونزالز[33]، جی، و آ، 2009(، الکل و سایر مواد مخدر دارد (مک جیو، اسلاتسک، و لاکونو[34]، 1999).
اختلالات شخصیت از دیر باز به عنوان عاملی که درمان اختلال سوء مصرف مواد را پیچیده می کند شناخته شده است (سیور ویت، و دالی[35]، 1997)، بالاخص اختلال شخصیت مرزی از دیر باز به عنوان یک اختلال همراه قوی با سوء مصرف مواد شناخته شده است (انجمن روانپزشکان آمریکا[36]، 2000). در حالی که شیوع اختلال شخصیت مرزی در جمعیت عمومی تقریبا 2% می باشد (انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000)، شیوع مصرف مواد در همان جمعیت بین 11% تا 65% می باشد (دارک، ویلیامسون، راس، تسون، و لینسکی[37]، 2004؛ ترول، شر، مینکس-بران، داربین، و بار[38]، 2000).
این افراد با تکانشگری[39]، احساس مزمن پوچی، اختلال هویت، مشکل جدی در کنترل خشم، تغییرات شدید و مکرر خلق و خوی و رفتار های تهدید کننده مشخص و تشخیص گذاری می شوند ( انجمن روانپزشکان آمریکا، 2000).
انتظار می رود بیماران اختلال شخصیت مرزی با توجه به علائم تشخیصی شان با درصد وسیعی از خطراتی چون افسردگی شدید، اقدام به خود کشی، مصرف بی رویه مواد مخدر و خطرات ناشی از این مصرف بی رویه تهدید شوند (دارکت[40] و همکاران، 2004؛ ترول و همکاران، 2004؛ برادسکی، مالون، الیس، دولیت، و مان[41]، 1997؛ گوپتا، و ترزپک[42]، 1997؛ مان، واترناکس، هاس، و مالون[43]، 1999؛ شار، و اوجهان[44]، 2001 دیویدسون، بران، جیمز، کریک، و ریچاردسون[45]، 2014). همچنین اختلال در عملکرد تنظیم هیجان[46] به عنوان تعریف اصلی ویژگی های اختلال شخصیت مرزی درنظر گرفته شده است (اسکودل[47]، و همکاران، 2002). طی دهه های گذشته آگاهی ضعیف از هیجانات، تحت عنوان ناگویی خلقی شناخته شده است (نمیاه، و سیفنئوس[48]، 1970). مفهوم ناگویی خلقی با بسیاری از نشانه های آسیب شناختی روانی (تایلور، و بابگی، 2013) از جمله افرادی با مشکلاتی از قبیل اختلال خوردن (هاریسون، سالیوان، تی چاناتوریا، و تری شور[49]، 2009)، سوء مصرف مواد و الکل (تایلور، باگبی، و پارکر، 1999)، افسردگی (دی تایمری، لوتس، هرس، و لامینت[50]، 2008) ، و به خصوص انواعی از اختلالات شخصیت مقاوم به درمان (اگرودنیکزاک، پیپر، و جویس[51]، 2005) ، گسستگی روانی و خودکشی (مارانن[52]، و همکاران، 2005) دیده می شود. ناگویی خلقی هچنین با اختلال در عملکرد اجتماعی و تحریف روابط بروز پیدا می کند ( باگبی، پارکر، و تیلور، 1997). این بیماران از برقراری روابط اجتماعی نزدیک اجتناب می جویند (نیکول[53] و همکاران، 2011).
هیجان ها، به ما کمک می کنند تا با دیگران ارتباط برقرار کنیم و نوعی نظریه ذهن مشترک را تشکیل می دهند. افراد مبتلا به نشانه آسپرگر[54] یا در خود ماندگی[55] نمی توانند هیجان های دیگران را به درستی ارزیابی کنند، که این امر اغلب به رفتارهای بین فردی نامناسب و بدکار منجر می شود (بارون-کوهن[56] و همکاران، 2009). این ناتوانی در شناسایی، نام گذاری، افتراق گذاری، و مرتبط ساختن هیجان ها با رویدادها، الکسی تایمی نامیده می شود و با انواع گوناگونی از مشکلات، و از جمله سوء مصرف مواد، اختلالات خوردن، اختلال اضطراب منتشر، اختلال استرس پس از سانحه، و مشکلاتی دیگر همراه است (تیلور، 1984).
در نظریه پذیرش و تعهد و نظریه های اخیر، اجتناب تجربی[57] به عنوان عامل مهمی در سبب شناسی و تداوم آسیب شناسی روانی در نظر گرفته می شود (کینگستون، کلارک، رمینگتن[58]، 2010). اجتناب تجربی به ارزیابی های منفی افراطی از حس ها، احساسات و افکار خصوصی نا خواسته و عدم تمایل به تجربه کرن این رویدادها و تلاش های عمدی برای کنترل یا فرار از آنها اطلاق می شود (کلارک و تیلر، 2009). اجتناب تجربی شامل مجموعه ای از سازه های مرتبط به هم است و فرونشانی تفکر (ونزلاف و وگنر[59]، 2002)، فرونشانی هیجانی (گراس و لوینسون، 1993)، مقابله اجتماعی (پنلی، توماکا و ویب[60]، 2002) و ارزیابی مجدد (لازاروس، 1993) را شامل می شود. نقش این فرایند فرا تشخیصی در شکل گیری و تداوم بسیاری از اختلالات روانی پر رنگ شده است (کلارک و تیلر، 2009) و پژوهش های بسیاری رابطه آن را با آسیب شناسی و نحوه شکل دادن اختلالات روانی نشان داده اند.
با استناد به مطالب ذکر شده، این پژوهش در پی بررسی تاثیر درمان گروهی مبتنی بر تنظیم هیجان برناگویی خلقی و اجتناب تجربی در بیماران مبتلا به سوء مصرف مواد با همبودی اختلال شخصیت مرزی می باشد به امید آن که بتواند در درمان و تخفیف این علائم ناتوان کننده موثر و مفیدواقع شود.
1-3-اهمیت و ضرورت پژوهش
سوء مصرف و وابستگی به مواد یکی از معضلات بزرگ زیستی، روانی و اجتماعی است که تمام کشورها به نوعی با آن دست به گریبان هستند. کشور ما به دلیل موقعیت ژئو پولتیک[61]، بیشتر در معرض خطر قرار دارد. این مشکل نه تنها فرد معتاد بلکه کل سیستم خانواده را در بر می گیرد و پیامدهای مختلفی بالاخص عوارض روانی را هم برای فرد مصرف کننده و هم برای سایرین که به نوعی با او در ارتباطند به همراه می آورد (دهکردى زاد، فرجام، و دریس، 1383).
هنگامی که فرد برای مصرف مواد تحت فشار قرار می گیرد، مدیریت موثر هیجان ها، خطر سوءمصرف را کاهش می دهد. توانایی مدیریت هیجان ها باعث می شود که فرد در موقعیت هایی که خطر مصرف مواد بالاست، از راهبردهای تنظیم هیجان مناسب استفاده نماید. افرادی که تنظیم هیجانی بالایی دارند، در پیش بینی خواسته های دیگران توانایی بیشتری دارند. آنها فشارهای ناخواسته دیگران را درک و هیجان های خود را بهتر مهار می کنند و در نتیجه در برابر مصرف مواد مقاومت بیشتری نشان

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[سه شنبه 1398-12-06] [ 02:53:00 ق.ظ ]




موضع‌گیری نظری درخصوص هویت 6
تاریخچه هویت 6
مفهوم هویت 7
سبک هویت 8
ابعاد هویت 10
شکل‌گیری هویت 11
موضع گیری نظری در خصوص بحران هویت میانسالی 12
تاریخچه هویت میانسالی 12
تحول هویت در دوران میانسالی 15
بحران هویت میانسالی 16
موضع گیری‌های نظری در خصوص رضایت از زندگی 18
تاریخچه مطالعات رضایت از زندگی 18
تعریف رضایت از زندگی 20
دیدگاه‌های مختلف پیرامون رضایت از زندگی 23
دیدگاه مزلو. 23
دیدگاه آدلر. 24
دیدگاه اریکسون 24
دیدگاه هورنای 25
دیدگاه برن 25
دیدگاه سالیوان 26
دیدگاه فروم. 27
دیدگاه یونگ. 27
دیدگاه آلپورت 28
موضع‌گیری‌‌های نظری در خصوص روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت 29
نظریه‌ روان‌پویشی کوتاه مدت 29
شکل‌گیری و رشد شخصیت از دیدگاه روان‌پویشی 31
تعریف روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت 32
شخصیت از دیدگاه نظریه‌ روان‌پویشی کوتاه مدت 33
شخصیت بهنجار: ویژگی‌های توصیفی 34
شخصیت بهنجار: عوامل ساختاری و تحولی 35
مدل روان‌پویشی طبقه‌بندی اختلالات 38
فرایند روان‌درمانی‌پویشی کوتاه مدت 41
جمع‌بندی 43
فصل سوم: روش پژوهش. 44
طرح پژوهش. 44
شرکت کنندگان 44
ابزار تحقیق 44
روش اجرای تحقیق 45
روش تجزیه و تحلیل داده‌ها 46
فصل چهارم: یافته‌های پژوهش. 47
یا فته های جمعیت شناختی 47
یافته های مربوط به فرضیه‌های تحقیق 50
فصل پنجم: بحث و نتیجه‌گیری 54
نتیجه گیری نهایی 56
محدودیت‌های پژوهش. 57
پیشنهادهای پژوهش. 58
منـابع 59
منابع فارسی 59
منابع لاتین 61
پیوست‌ها 66

 

چکیده
 

   هدف از انجام این پژوهش بررسی اثر‌بخشی روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت به شیوه گروهی بر کاهش نشانه‌های بحران هویت میانسالی وافزایش رضایت از زندگی میانسالان می­باشد. طرح پژوهش شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه افرادی که در  بهمن ماه سال 1393، برای رفع مشکلات روانی به کلنیک روانشناختی ارین منطقه2 شهر مشهد مراجعه کردند و در بازه سنی 35 تا 50 سالگی قرارداشتند. پژوهشگر نمونه‌ای به حجم 16 نفر را از بین افراد جامعه آماری انتخاب کرد.برای نمونه‌گیری از شیوه نمونه‌گیری داوطلبانه با جایگزینی تصادفی استفاده شد اعضای نمونه انتخابی به صورت جایگزینی تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند گروه آزمایش در12 جلسه به مدت 2ساعت در گروه درمانی روانپویشی کوتاه مدت قرار گرفتندو گروه کنترل بدون دریافت درمانی در لیست انتظاربودند. آزمودنی­های گروه آزمایش در دو مرحله پیش آزمون، پس آزمون با مقیاس‌های پرسشنامه بحران هویت میانسالی (ICQ) و مقیاس رضایت از زندگی مورد سنجش قرار گرفتند. یافته­ های این پژوهش با بهره گرفتن از نرم‌افزار SPSS و با روش آماری تحلیل کواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج بدست آمده نشان می دهد روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث کاهش نشانه‌های بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل شده است.
   کلیدواژه­ها: روان پویشی کوتاه مدت گروهی، بحران هویت میانسالی، رضایت از زندگی.
 بیان مسأله
میان‌سالی به منزله مرحله‌ای از تحول روانشناختی در گستره زندگی یا دوره‌ای انتقالی تعریف شده است که تغییرهای زیست شناختی، روانشناختی و اجتماعی را در بر می‌گیرد (جانسون[1]، 2006). این دوره سنی که با عنوان انتقال میانسالی از آن نام می‌برند یک رویداد طبیعی و برهه بهنجاری از فرایند تحول در گستره زندگی است و عموماً در اواخر دهه 30 یا آغاز دهه 40 روی می‌دهد. این دوره مستلزم اخذ تصمیم‌های تازه درباره ادامه چیزی است که فرد تا این گذرگاه به آن مبادرت ورزیده است یا اتخاذ تصمیم‌هایی است که تغییرات انسانی را در بر خواهد داشت (کورسینی[2]، 2003).
روانشناسان تحولی، زندگی انسان را به مراحل گذاری تقسیم کرده­اند که در هر  مرحله تغییراتی در این زندگی فرد اتفاق می­افتد که او باید با این تغییرات به نحو مطلوب برخورد کند. یکی از این مراحل گذار در چرخه زندگی انسانی که  تغییراتی را در جنبه‌های مختلف زندگی او بوجود می‌آورد، دوره انتقال میانسالی می‌باشد. این تغییرات بوجود آمده در زندگی فرد بر کارکرد کلی او تاثیر می‌گذارد و ممکن است زمینه‌ساز بروز مشکلاتی در زندگی روزمره او گردد (لاچمن[3]، 2004).
از موضع یک روی‌آورد تحولی، رویدادهای تحولی در دوره میانسالی عمدتاً مبنی بر محور مفهوم بحران هویت میانسالی است. در همین راستا برک[4] (2008) با طرح دیدگاه‌های مختلف دیگران در این خصوص، بحران هویت میانسالی را تایید کرده است و آن را آشوب درونی، تردید نسبت به خود و بازساخت‌دهی کلی شخصیت در دوره انتقال به میانسالی می‌داند. بحران میانسالی وضعیتی احساسی از شک و اضطراب است که در آن شخص به دلیل درک این که نیمی از دوره زندگی وی گذشته است، ناآرام می‌گردد. این حالت معمولاً بازتاب‌هایی از شیوه‌ای که شخص زندگی‌اش را تا کنون بدان شیوه گذرانده است را شامل می‌شود و معمولاً با احساسی مبتنی بر اینکه به اندازه کافی زندگی وی به سامان نرسیده و نتایج قابل توجهی از آن حاصل نگردیده، همراه است (لوینسون[5]، 1987؛ نقل از سادوک[6] و سادوک، 1390). فرد در این حالت ممکن است نسبت به زندگی، پیشه یا شریک زندگی خود احساس ملالت نماید و برای ایجاد تغییر در این موارد، میل قوی‌ای را حس کند (جانسون، 2006).
به طور سنتی تحقیقاتی که به مطالعه وضعیت روانشناختی افرادی که بحران هویت میانسالی را تجربه می‌کنند، پرداخته‌اند، بر نشانه‌های آسیب‌شناسی این قشر تمرکز کرده‌اند و سلامت روان را مترادف با نبود این نشانه‌ها در نظر گرفته‌اند. اما امروزه دیدگاه جدیدی در علوم وابسته به سلامت به‌طور اعم و در روانشناسی به‌طور اخص در حال شکل‌گیری و گسترش است که در این دیدگاه و رویکرد علمی تمرکز بر‌ روی رضایت از زندگی و بهزیستی از جبنه مثبت است (ریف، کیس و شامتکین[7]، 2002). در این دیدگاه نداشتن بیماری برای احساس سلامت کافی نیست، بلکه داشتن احساس رضایت از زندگی، پیشرفت بسنده، تعامل کارآمد و مؤثر با جهان، انرژی و خلق مثبت، پیوند و رابطه مطلوب با جمع و اجتماع و پیشرفت مثبت، از مشخصه‌ های فرد سالم است. رویکرد بهزیستی روانشناختی و رضایت از زندگی، رشد و تحول مشاهده شده در برابر چالش‌های وجودی زندگی را بررسی می‌کند و به شدت بر توسعه انسانی تاکید دارد (ریف و سینگر[8]، 1998).
همچنین در تعریف سازمان جهانی بهداشت (1998) نیز، بهداشت روان فقط به معنی نبود بیماری روانی نیست بلکه بیشتر با نوعی سلامت ذهنی ارتباط دارد. افرادی از نظر روانی سالم هستند که احساس کنند به خوبی با زندگی و مسائل و تغییرات آن کنار می‌آیند، مسئولیت پذیر باشند و از توانایی‌های ذهنی خود به راحتی استفاده کنند، با دیگران ارتباط خوب و مناسبی بر قرار کنند، به فعالیت‌های سازنده و مفید بپردازند و در نهایت از زندگیشان رضایت داشته باشند (کشاورز و مهرابی، 1388). بنابراین یکی دیگر از متغیرهایی که در توجه به وضعیت روانشناختی میانسالان از اهمیت بالایی برخوردار است، رضایت از زندگی آن‌ها می‌باشد. 
همیشه این سوال مطرح بوده است که چرا برخی از مردم با وجود ضعف جسمی و فقر مالی از زندگی خود خشنود و راضی هستند در حالیکه برخی دیگر با وجود سلامت کافی و ثروت وافی، احساس  رضایت از زندگی نمی‌کنند و دائماً از زمین و زمان می‌نالند. فروم (1998) معتقد است نیازهایی که تأمین نشده‌اند بر جسم فشار وارد می‌کنند و بر طرف کردن آنها سبب رضایت می‌گردد. او همچنین می‌نویسد: «یک نوع از خوشی که فروید و سایرین تصور می‌کردند که جوهر خوشی است رهایی از فشار رنج‌آور است» (نقل از کار[9]، 2006).
ازکمپ[10] (2005) رضایت را اینگونه تعریف می‌کند: “در تضاد با مفهوم خوشحالی که ناظر است بر تجربه عاطفی (هیجانات یا احساس‌ها)، رضایتمندی بر تجربه شناختی و داورانه‌ای دلالت دارد که به عنوان اختلاف ادراک شده بین آرزو و پیشرفت قابل تعریف است. این تعریف طیفی را تشکیل می‌دهد که از ادراک کامروایی تا حس محرومیت را در بر می‌گیرد” . او خاطر نشان می‌کند بین مفاهیم خوشحالی و رضایت تفاوت وجود دارد. برای نمونه در تحقیقی که در آمریکا صورت گرفته است؛ نشان داده شده که افرادی که کمتر از 35 سال داشتند، خوشحال‌ترین اما ناراضی‌ترین گروه بودند و افراد 75 ساله و بالاتر ناراحت ترین اما راضی‌ترین گروه بودند. احساس رضایت حسی است که امکان دارد، در شرایط یکسان برای فردی به وجود آید و برای فردی دیگر به وجود نیاید. یعنی ممکن است چیزی برای شخصی رضایت را پدید آورد ولی همان چیز برای شخص دیگر رضایت را پدید نیاورد و حتی در بعضی موارد آن چیز باعث نارضایتی فرد شود. بنابراین احساس رضایت احساسی است ذهنی که گاه امکان دارد حتی برای افرادی که در اجتماعات، صاحبان منزلت‌های بالا و موفقیت هستند هم، ضرورتاً به وجود نیاید (آرگایل[11]،2010).
در زمینه‌ مداخلات درمانی به منظور بهبود سلامت روانشناختی افرادی که بحران هویت میانسالی را تجربه می‌کنند، تلاش‌های معدودی در حیطه روان‌درمانی انجام شده و به ثبت رسیده است. در حال حاضر دیدگاه‌های نظری متعددی با رویکردهای متفاوت به دنبال بهبود وضعیت روانشناختی میانسالان هستند. یک دسته از درمان‌هایی که در بهبود سلامت روانشناختی میانسالان، بهتر از درمان‌های دیگر عمل‌ کرده است، روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت می‌باشد (کورسینی، 2005). فرض بنیادی نظریه‌های روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت درباره اختلالات روانی این است که آشفتگی‌های روانی که تابلوی بالینی افراد مبتلا به مشکلات روانی مختلف را شکل می‌دهد، بازتابی از ویژگی‌های پاتولوژیک ساختارهای روانشناختی زیربنایی آن‌ها هستند. در نتیجه، درمان‌هایی که ساختارهای روانشناختی و سازمان ذهنی را تغییر می‌دهند، به تغییراتی در ویژگیهای پاتولوژیک شخصیتی و آشفتگی‌های ذهنی این افراد منجر می‌شوند (کرنبرگ[12]، 2004).
هدف روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت در مداخله در بحران هویت میانسالی، شناسایی معنا، کارکرد و پیامدهای نشانه‌های آسیب‌شناسی روانی این افراد، بر اساس مضامین اصلی تعارض‌های درونی و تغییر آن‌ها است. وقتی تعارض‌های اصلی، شناسایی، تفسیر و حل و فصل می‌گردد، بیمار ظرفیت شناسایی، پیش‌بینی، تغییر یا کنترل احساسات و رفتارهای خود را به دست آورده و بنابراین روش‌های حل و فصل تعارضات درونی بهبود می‌یابد و علائم و نشانه‌های آسیب‌شناسی روانی که بازتابی از این تعارض‌ها هستند، بهبود می‌یابند. علاوه بر این بینش‌هایی که در روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت به بیماران داده می‌شود به آن‌ها کمک می‌کند تا با سردرگمی‌های حاصل از بحران هویت میانسالی، مقابله کنند. در مجموع روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت موفق، به کاهش نشانه‌های بحران هویت میانسالی، تغیییرات در الگوها و روابط بین فردی و تغییرات درون روانی می‌انجامد (لیشنرینگ، رابونگ و لیبینگ[13]، 2004).
از نکاتی که در روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت مورد توجه قرار می‌گیرد، بهبود روابط عاطفی افراد با دیگران مهم زندگی‌شان می‌باشد. روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت اهمیت زیادی به روابط عاطفی افراد و سبک دلبستگی آن‌ها، چه در گذشته و چه در زمان حال می‌دهد. ساختارهای روابط عاطفی، که در روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت به عنوان روابط موضوعی درونی شناخته می‌شود، اساساً از طریق بازنمایی خود در تعامل با بازنمایی دیگریِ مهم در شرایط اوج حالت عاطفی شکل می‌گیرند. اهمیت این ساختارهای عاطفی حافظه، به لحاظ سهم آنها در اساس و پایه سیستم انگیزشی ابتدایی روانشناختی است، که هدایتگر تلاش‌هایی در جهت نزدیک شدن، حفظ کردن، یا افزایش فرصت‌هایی برای ایجاد حالات عاطفی مثبت و کاهش، اجتناب یا فرار از حالات عاطفی منفی است (کرنبرگ، 2004). بنابراین قابل پیش‌بینی است که روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت در بهبود روابط بین فردی و متعاقبا بحران هویت میانسالی افراد موثر باشد.
همچنین در روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت، نحوه برخورد افراد با فشارهای روانی مورد توجه قرار می‌گیرد. طبق نظریه روان تحلیل‌گری پویشی هر نوعی از آسیب شناسی روانی که بحران میانسالی هم می‌تواند جزئی از آن باشد به وسیله استفاده از مکانیسم‌های دفاعی ناسازگارانه خاصی مشخص می‌شود. در فرایند روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت سعی بر این است که بیمار به سمتی سوق داده شود که از مکانیسم‌های دفاعی سازگارانه‌تر استفاده کند (هربرت، مک‌کرماک و کالاهان[14]، 2010).
با در نظر گرفتن مطالب فوق به نظر می‌رسد که روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی بر کاهش علائم بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان موثر است. لذا هدف از پژوهش حاضر بررسی اثر‌بخشی روان‌درمانی پویشی کوتاه مدت به شیوه گروهی بر کاهش علائم بحران هویت میانسالی و افزایش رضایت از زندگی میانسالان است.

 

فرضیه‌های تحقیق
 

روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث کاهش نشانه‌های بحران هویت میانسالی در گروه ازمایش نسبت به گروه کنترل می‌شود.
روان درمانی پویشی کوتاه مدت گروهی به طور معناداری باعث افزایش رضایت از زندگی میانسالی در گروه ازمایش  نسبت به گروه کنترل می‌شود.

 

تعاریف عملیاتی
 

بحران هویت میان‌سالی: در تحقیق حاضر منظور از بحران هویت میانسالی نمره‌ای است که آزمودنی در پرسشنامه بحران هویت میانسالی (ICQ) بدست می‌آوردکه در پیوست میباشد.
رضایت از زندگی: در تحقیق حاضر منظور از رضایت از زندگی نمره‌ای است که آزمودنی در مقیاس رضایت از زندگی دینر[15] و همکاران (1985) کسب می‌کند که در پیوست میباشد.
روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت به شیوه گروهی: در تحقیق حاضر منظور از روان‌درمانی پویشی کوتاه‌مدت به شیوه گروهی عبارت است از دوره‌ای دوازده جلسه‌ای که شامل این مراحل میباشد: برقراری اتحاد درمانی، تنظیم فرمول‌بندی روانی، تعیین اهداف و تمرکز درمان، تحکیم و تثبیت دستاوردها، که مراحل کامل ان در پیوست میباشد.

 

موضع‌گیری نظری درخصوص هویت
 

تاریخچه هویت
 

مقوله‌ای به نام هویت شاید سابقه‌ای به بلندای تاریخ بشریت دارد، یعنی از زمانی‌که انسان احساس کرد باید به کیستی و چیستی خود و این سؤال که من که و چه هستم در برابر حیوانات و طبیعت پاسخ گوید مقوله هویت شکل گرفت. از ابتدای شکل‌گیری دانش انسان شناسی به طور عام و روانشناسی به صور خاص، نگاه اندیشمندان از زوایای مختلف به این پدیده موجب تنوع و گوناگونی نظریات مربوط به هویت شده است. بیشتر این نظریه‌پردازان به مفهوم هویت و شکل‌گیری آن در دوره نوجوانی پرداخته‌اند و دیدگاه‌های کمتری پیرامون هویت بزرگسالان و میان‌سالان شکل گرفته‌ است.
اریکسون به عنوان مهمترین روانشناس نظریه‌پرداز در این حوزه ابتدا اصطلاح (هویت من) را برای توصیف مسائل روانی بعضی از نظامیان بازگشته از جنگ جهانی دوم به کار برد. او مشاهده کرد که بعضی از این سربازان نمی‌توانند از عهده‌ی تغییر نقش خود از سرباز به شهروند برآیند و از انطباق با مسؤولیت‌های جدید ناتوانند. تجربه‌ی آن‌ها فقدان یکسان بودن خود بود. به بیان او: «آنچه توجه را بیشتر جلب کرد، فقدان مفهومی از هویت در این مردان بود، آنها می‌دانستند که چه کسی هستند و یک مفهوم هویت شخصی داشتند، اما این هویت از نظر ذهنی بود و زندگی آنان دیگر پیوستگی گذشته را نداشت. یک آشفتگی در آن چیزی وجود داشت که بعدها آن را «هویت من» نامیدم (اریکسون، 1963). چنین است که هویت به آسانی به واسطه‌ی فقدان یا از دست دادنش قابل تشخیص می‌شود. طبق دیدگاه اولیه اریکسون، فقط هنگامی مسائل اساسی هویت میانسالان در معرض دید قرار می‌گیرد که فرد دیگر نمی‌تواند یکپارچگی را در ترکیب وجود خویش احساس کند (رابینز و ترازسنیوسکی[16]، 2005).
در اواسط ده‌های 1960 و 1970 تحقیقات وسیع و گسترده ای در مورد هویت انجام گرفت. اندیشمندانی مانند یونگ، مفاهیمی را مطرح کردند که در آن به تحولات

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ق.ظ ]




متغیرهای پژوهش و تعریف عملیاتی آنان. 6
فصل دوم – گستره نظری و ادبیات پژوهش
افسردگی. 8
خشم. 16
خشم و پرخاشگری. 16
تظاهر درونی و بیرونی خشم. 17
کنترل درونی و بیرونی خشم. 17
پرخاشگری از دیدگاه روانکاوی. 18
چارچوب نظری مدل مبتنی بر طرحواره 24
طرحوارههای ناسازگار اولیه. 25
منشأ طرحوارههای ناسازگار اولیه. 26
حیطه های طرحواره های ناسازگار اولیه. 26
ذهنیت های طرحواره ای. 32
تکنیک های طرحواره درمانی. 33
جمع بندی. 37
فصل سوم – روش پژوهش
طرح پژوهش 38
شرکت کنندگان. 38
ابزار گردآوری داده ها 38
پرسشنامه افسردگی بک 38
پرسشنامه خشم سرکوب شده 39
پرسشنامه طرحواره های ناسازگار اولیه. 40
روش اجرای پژوهش 41
تجزیه و تحلیل اطلاعات. 41
فصل چهارم-یافته های پژوهش
یافته های پژوهش 42
داده های جمعیت شناختی. 42
بررسی توصیفی داده های خام 43
تجزیه و تحلیل استنباطی فرضیه های تحقیق. 45
غربالگری و تحلیل داده ها 45
فرضیه ها 46
فرضیه اول. 46
فرضیه دوم 47
فرضیه سوم 49
فصل پنجم – بحث و نتیجه گیری
مقدمه. 53
فرضیه های پژوهش 53
فرضیه اول. 53
فرضیه دوم 54
فرضیه سوم 56
محدودیتهای پژوهش 57
پیشنهادات. 57
منابع. 58
منابع انگلیسی : 60
پیوست 64
پیوست1: پرسشنامه افسردگی بک 2. 64
پیوست 2: پرسشنامه طرحوارههای ناسازگار اولیه. 68
پیوست 3 – پرسشنامه خشم سرکوب شده 71

 

چکیده
 

در مطالعات روان تحلیلگری، منشا شکل­ گیری افسردگی را خشم سرکوب شده در روابط بین فردی شناسایی کرده­اند. هدف این پژوهش، بررسی اثربخشی طرح­واره درمانی بر خشم سرکوب شده و افسردگی ناشی از آن در دانشجویان با نشانگان افسردگی است. جامعه آماری این پژوهش را کلیه دانشجویان دانشگاه­ فردوسی مشهد، که با شکایت افسردگی به کلینیک­ دانشگاه­ مراجعه می­ کنند، تشکیل می­دهد. نمونه آماری این پژوهش را 30 نفر از دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد، مقطع لیسانس که با شکایت افسردگی با خشم سرکوب شده به کلینیک دانشگاه ارجاع نموده ­اند، تشکیل می­دهد. نمونه گیری در این پژوهش بصورت در دسترس بود. در این پژوهش طرح­واره درمانی بعنوان متغیر مستقل در گروه آزمایش اجرا شد، و متغیرهای خشم سرکوب شده(مولفه های خشم سرکوب شده و مهار افراطی آن) و افسردگی(پرسشنامه افسردگی بک – 2) و طرح­واره های ناسازگار اولیه(پرسشنامه طرحواره های یانگ) بعنوان متغیر وابسته مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج بدست آمده از تجزیه و تحلیل آماری نشان داد که طرح­واره درمانی سبب بهبود نمرات متغیرهای افسردگی، خشم سرکوب شده و مهار افراطی آن در مقایسه با گروه کنترل شد(05/0>p). همچنین در این نمونه پژوهشی، طرح­واره های ناسازگار اولیه (محرومیت هیجانی، خویشتن داری، بازداری هیجانی و رهاشدگی) سهم معنادار در پیش بینی خشم سرکوب شده آنان داشتند. یافته­ی این پژوهش چنین بود که خشم سرکوب شده سهم معنی دار در پیش بینی افسردگی افراد با نشانگان افسردگی داشته و طرح­واره درمانی می تواند درمانی اثربخش در بهبودی این نوع از افسردگی باشد.
کلید واژه ها : طرح واره درمانی ، خشم سرکوب شده ، افسردگی

 

فصل اول: مقدمه پژوهش
 

افسردگی اختلال شایعی است که هزینه زیادی به بیمار و سیستم بهداشت روانی جامعه تحمیل می کند. هزینه های درمان، از دست دادن کار و افت کارکرد شغلی و اجتماعی ناشی از افسردگی در آمریکا سالانه نزدیک به 43 میلیارد دلار است. هزینه تشخیص و درمان افسردگی نسبت به سایر اختلالات پزشکی هنوز هم کمتر است اما هزینه هایی که افسردگی درمان نشده ایجاد می کند، همیشه قابل توجه است( نیوتن – هاوز[1] ، دیور[2] ، تایر[3]، 2008).
یک مطالعه در انگلستان بار اقتصادی مشکلات روانشناختی را در بیماران مبتلا به اختلالات خلقی که در ارتباط با پزشکان عمومی خود هستند را 9/7 میلیارد پوند در سال تخمین زدند(مک کرون،[4] وانا سیری،[5] پاتل[6] ، 2008). اگرچه پژوهش مشابه پژوهشهای ذکرشده در جامعه ما مقدور نیست اما می توان حدس زد که آمارها در جامعه ما نیز اگر بیشتر نباشد، کمتر نبوده و مستلزم توجه بیشتر به تشخیص دقیق تر اختلال افسردگی و تدوین روان­درمانی موثرتر به منظور جلوگیری از عود و مزمن شدن اختلال است. بروز سالیانه اختلال افسردگی به نقل از کاپلان و سادوک (2007)، 59/1 است که دربین  زنان 89/1 درصد در مقابل مردان که 1/1 درصد است.
برای تبیین علت و سبب شناسی افسردگی فقط نمی توان به دنبال یک دلیل واحد بود. طبق مطالعاتی که توسط مکاتب مختلف صورت گرفته­است، شروع و سیر آن می تواند به متغیرهای زیست شناختی ، سابقه بیماری ، محیطی و روانی اجتماعی مربوط باشد( قاسم زاده، 1389).

 

بیان مساله
 

در راستای بررسی دلایل ابتلا به افسردگی، خشم[7] از جمله عواملی است که در بین بیماران افسرده از نظر بالینی مورد توجه قرار گرفته و آنرا یکی از دلایل ابتلا به افسردگی می دانند(سینیکا لوتونن[8]، 2007). خشم در بین افراد می ­تواند به شکلهای متفاوت ظاهر شود، از افرادی که خشم شان را انکار می کنند تا آنهایی که مشخصا تحریک پذیرند و رفتارهای پرخاشگرانه دارند(بوش[9]، 2013). افرادی که خشم شان را انکار می کنند اغلب ناتوان از تحمل آن هستند و اقدام به خودسرزنشی می کنند. برخی افراد نیز ممکن است خشم شدیدی در فانتزیها با مردم یا موقعیت های محیطی تجربه کنند ولی با فهمیدن آن مانع بروزش شوند. برخی افراد نیز ممکن است پرخاشگر و تحریک پذیر باشند و احساس گناه شدیدی برای نحوه ای که خشم شان را نشان می دهند داشته باشند(بوش، 2013).
اسپیلبرگر[10](2000) با تدوین پرسشنامه حالت – صفت و بیان خشم، خشم را یک پدیده چند بعدی متشکل از خشم درونی شده، خشم برونی شده و خشم کنترل شده بیان می کند. خشم درونی شده گرایش به فرونشانی افکار و احساسات دارد. خشم برونی شده گرایش به رفتارهای پرخاشگرانه نسبت به افراد و محیط دارد و خشم کنترل شده توانایی مانیتور کردن و ممانعت ازتجربه و بیان خشم دارد(برایدول[11]، 2007).
برایدول (2007) با انجام پژوهشی در مورد تمایز بین اضطراب، افسردگی و خصومت و رابطه بین خشم درونی شده، خشم برونی شده و خشم کنترل شده، این فرض را داشته که خشم درونی شده نقش مهمی در پیش ­بینی نشانه­ های افسردگی و اضطراب دارد و خشم برونی شده در نشانه های خصومت فقط نقش دارد. طبق یافته های او خشم درونی و برونی شده بطور مثبت و معناداری با افسردگی و اضطراب همبستگی دارد.
در بسیاری از مقالات و پژوهش های انجام شده، بر اهمیت کنترل خشم و برون ریزی آن تاکید شده ولی در مورد نقش فرونشانی خشم و خشم به درون برگشته در ابتلا به افسردگی مطالعات زیادی صورت نگرفته است (سینیکا لوتونن، 2007). در این بین، لانتون[12] (2007) از جمله معدود بررسی ها را در راستای نقش فرونشانی خشم بر افسردگی انجام داد و  نقش آنرا را به میزان زیادی با ابتلا به افسردگی همبسته می داند.
همچنین مطالعات سایکوداینامیک نیز بر نقش خشم در ابتلا به افسردگی تاکید داشتند. به نظر فروید خشم منع شده­ی به درون برگشته، محور اصلی داینامیک افسردگی است، اما اینکه افسردگی را تنها خشم به درون برگشته بدانیم ممکن است باوری ساده انگارانه بنظر برسد( بوش، 2013 ). از طرف دیگر مطالعات اپیدمیولوژیک بیان می کند که افسردگی با افزایش ریسک رفتار خشن و تند ارتباط دارد ( سوانسون[13]، 2013؛ به نقل از بوش، 2013). کووه[14] و همکاران ( 2013؛ به نقل از بوش، 2013 ) بیان می کنند که بیماران افسرده، خشم کلی بیشتری نسبت به بیماران اضطرابی و سوماتوفرم و گروه کنترل سلامت نشان می دهند. بکر[15] و لیزاک[16] ( 2013؛ به نقل از بوش، 2013 ) معتقدند؛ بیماران سرپایی با افسردگی شدید؛ خصومت پنهان مثل احساس گناه، خشم، رنجش، تحریک پذیری و سوظن بیشتری نشان می دهند تا خصومت آشکار بیرونی. وولفرسدورف[17] و کئیفر[18] ( 2013 ) نیز بیان می کنندکه، بیماران افسرده بستری سطح بالاتری از پرخاشگری منع شده و خصومت پنهان در مقایسه با پرخاشگری بیانی دارند. گولدمن[19] و هاگ[20] ( 2013 ؛ به نقل از بوش، 2013) طی مطالعه ای اظهار میدارند که، بیماران افسرده سرپایی در مقایسه با گروه کنترل که افسردگی نداشتند؛ خشم ، فرونشانی خشم و ترس از بیان خشم بیشتری نشان می دهند. برودی[21] و همکاران ( 2013 ؛ به نقل از بوش، 2013) خشم فرونشانده شده زیادی در افرادی که افسردگی شان بهبود یافته نسبت به گروه سالم یافتند، که در این بین ترس از بیان خشم منجر به آسیب روابط بین فردی آنها شده بود.
همگی این مطالعات نشان می دهد که خشم یک ویژگی برجسته در افسردگی است. همانطور که گفته شد فرونشانی خشم می تواند منبع تعارض و برگشت آن به سمت  ایگو باشد. از این منظر مهم است بدانیم که خشم و افسردگی چگونه با هم تعامل دارند. همچنین شناسایی درمانی که بتواند بر بهبود این مولفه موثر باشد، مهم تلقی می شود. طرح­واره درمانی، رویکردی است که تابه حال از این منظر به کار نرفته است، و شاید بتوان با شناسایی طرح­واره های ناسازگار اولیه ای که تاثیر گذار در این سرکوبی خشم هستند، درمانی موثر بر افسردگی ناشی از خشم سرکوب شده داشته باشیم. لذا سوالات تحقیق چنین مطرح می شوند که آیا فرضیه خشم سرکوب شده در بیماران افسرده صادق است و آیا طرح­واره درمانی، می تواند درمانی موثر بر افسردگی ناشی از خشم سرکوب شده باشد؟

 

اهمیت و ضرورت پژوهش
 

افسردگی یکی از اصلی ترین عوامل از کارافتادگی در سراسر جهان است ( باپاکاستاس  و فاوا،  2008 ) . سازمان جهانی بهداشت  (WHO) که ضریب اثر 100 اختلال شایع جهان را در دست بررسی مداوم دارد ، سهم اختلال افسردگی در بین کل بیماریها و از کارافتادگی ها ناشی از آنها را به تنهایی 11 درصد تعیین کرده که در یک چشم انداز اثری بیشتر از سرطان است . به این ترتیب افسردگی پس از اختلالات قلبی – عروقی دومین اختلال شایع و هزینه برداری است که در دهه های آینده جهان را تحت تاثیر قرار خواهد داد (پیترسون،  2006).
طی مطالعه یعقوبی و شاه محمدی ( 1374 به نقل از فتی، 1382 ) در یک مطالعه شیوع شناسی در مناطق روستایی و شهری( استان گیلان ) شیوع اختلالات خلقی از جمله افسردگی را در ایران مورد بررسی قرار دادند ،که در آن اختلالات خلقی را 6/12 درصد و میزان شیوع اختلال افسردگی را 24/6 درصد گزارش کردند. در مطالعه ای مشابه در یک نمونه 619 نفری در شهرستان کاشان نیز ، شیوع اختلالات خلقی بطورکلی 8/11 درصد، اختلال افسرده خویی 6/7 درصد، افسردگی اساسی 2/4 درصد گزارش شده است( پالاهنگ ، براهنی ، شاه محمدی 1375 به نقل از فتی، 1382 ). لذا با توجه به آمارهای ذکر شده، در کشور ما نیز ضرورت توجه و تمرکز روی افسردگی محسوس و ضروری به نظر می رسد.
اغلب درمانگران معتقدند که خشم نقش محوری در داینامیک و ابتلا به افسردگی دارد. از طرف دیگر خطرات احتمالی اظهار خشم در بیماران افسرده بصورت ناگهانی نباید دور از انتظار داشت. در فعالیتهای بالینی این اعتقاد وجود دارد که با کمک به بیماران افسرده برای شناسایی خشم پنهانی شان که عوامل مختلف امکان برون ریزی آن را نمی دهد ( مثل ایگو ضعیف ) می توان در مسیر بهبودی فرد و از طرفی سلامت جامعه پیش رفته و از میزان آسیب­های ناشی از این عوامل کاست( سینیکا لوتون، 2007). با توجه به این که مطالعات مبسوط و جامعی در مورد نقش ، فرونشانی خشم و سرکوبی آن در ابتلا به افسردگی یافت نشد و بیشتر مطالعات در حوزه اختلالات اضطرابی ( هری والکونن  و لیندفورس، 2012؛ به نقل از سینیکا لوتون، 2007 ) یا اختلال شخصیت مرزی ( الیس مادن، 2000 ؛ به نقل از سینیکا لوتون، 2007)  بوده؛ لذا پرداختن به این مسئله در یک مطالعه جامع ضروری است.

 

هدف های پژوهش
 

هدف اصلی پژوهش
بررسی اثربخشی طرح­واره درمانی بر افسردگی دانشجویان افسرده
هدف‌های خاص
تعیین سهم پیش ­بینی پذیری مولفه خشم سرکوب شده در افسردگی دانشجویان افسرده
تعیین سهم پیش ­بینی پذیری مولفه طرح­واره های ناسازگار اولیه در افسردگی دانشجویان افسرده

 

فرضیه های پژوهش
 

فرضیه اصلی پژوهش
طرح­واره درمانی، باعث بهبود معنادار افسردگی گروه کنترل نسبت به گروه آزمایش می گردد.
فرضیه های فرعی پژوهش
مولفه طرح­واره­های ناسازگار اولیه، بطور معناداری افسردگی دانشجویان افسرده را پیش ­بینی می­ کند. 
مولفه خشم سرکوب شده، بطور معناداری افسردگی دانشجویان افسرده را پیش ­بینی می­ کند.

 

متغیرهای پژوهش و تعریف عملیاتی آنان
 

تعریف عملیاتی افسردگی
افراد در پرسشنامه افسردگی بک 2، نمره ای که حاکی از تجربه خفیف تا متوسط افسردگی(نمره 4 تا 28) است را دریافت کنند. این متغیر در تحقیق بعنوان متغیر وابسته در نظر گرفته شد(بک، 2001).
تعریف عملیاتی خشم سرکوب شده
افرادی که در خرده مقیاس خصومت(HO) و مقیاس مهار افراطی-خصومت(O-H)[22] پرسشنامه MMPI[23] نمره ای که نشان دهنده تجربه سطح بالای احساس خصومت است(نمره بالای 12 برای خصومت و نمره بالای 20 برای مهار افراطی خصومت) را کسب کنند. این متغیر در تحقیق بعنوان متغیر وابسته در نظر گرفته می­شود.
تعریف عملیاتی طرح­واره­های ناسازگار اولیه یانگ
افرادی که در پرسشنامه فرم کوتاه طرح­واره یانگ، نمره­هایی در خرده مقیاس­های چندگانه که نشان دهنده انواع طرح­واره­های ناسازگار اولیه هستند میانگین نمره بالاتر

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ق.ظ ]




پذیرفت.
روش تحقیق: این مطالعه در دو مرحله مقطعی و مداخله ایی انجام شد. در مرحله اول، مطالعه مقطعی اولیه به صورت توصیفی ـ تحلیلی با هدف تعیین مؤثرترین سازه های پیشگویی کننده مدل اعتقاد بهداشتی بر رفتار مادران در خصوص نشانه های خطر در کودک در بین350 نفر از مادران دارای کودک کمتر از پنح سال با تکمیل پرسشنامه پایا و روای محقق ساخته همراه با مصاحبه انجام شد. سپس بر اساس سازه های مؤثر، جهت طراحی برنامه آموزشی  و انتخاب روش آموزشی اقدام شد و در مرحله دوم مطالعه مداخله ایی آموزشی به این صورت انجام شد: انتخاب 120 نفر از مادران شرکت کننده در مرحله اول، که به صورت تصادفی در دو گروه آزمون و کنترل (هر گروه 60 نفر) قرارگرفتند، مداخله آموزشی در گروه آزمون طی چهار جلسه آموزشی اجرا گردید و در گروه کنترل فقط آموزش های روتین انجام شد و انجام پس آزمون از طریق تکمیل مجدد پرسشنامه سه ماه بعد از مداخله آموزشی و در نهایت تجزیه و تحلیل داده ها انجام شد .
یافته ها: در مطالعه مقطعی میانگین نمره آگاهی 71/60 درصد و عملکرد 5/51 درصد بود و در بین سازه ها منافع درک شده بیشترین (6/81 درصد) و راهنماهای عمل کمترین (9/72 درصد) نمره را داشتند. مدل رگرسیون خطی 8 درصد واریانس عملکرد مادران را درخصوص نشانه های خطر، 9 درصد در زمینه عفونت‌های تنفسی، 9 درصد در زمینه اسهال و 8 درصد در زمینه تب و تشنج  تبیین نمود، راهنماهای عمل  و  منافع درک شده مؤثرترین سازه‌های پیشگویی کننده عملکرد مادران بودند. در مطالعه مداخله ایی بر اساس نتایج آزمون تی مستقل بین میانگین نمره آگاهی، سازه‌های مدل اعتقاد بهداشتی و عملکرد مادران در گروه آزمون و کنترل  قبل از مداخله تفاوت معنی دار مشاهد نگردید (05/0p>) اما بعد از مداخله تفاوت معنی داری داشتند (001/0p<).
نتیجه گیری: براساس نتایج این مطالعه، مداخله آموزشی مبتنی بر نیازسنجی اولیه بر مبنای مدل اعتقاد بهداشتی در بهبود عملکرد مادران در خصوص نشانه های خطر، عفونت های تنفسی، اسهال و تب و تشنج در کودکان مؤثر بود و می تواند برای طراحی برنامه های آموزشی مفید باشد.
کلمات کلیدی: رفتار، کودک، نشانه های خطر، مدل اعتقاد بهداشتی، مادر
فهرست مطالب

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عنوان
صفحه
فصل اول مقدمه و کلیات
 
1-1) مقدمه
2
1-2) نشانه‌های خطر
3
1-3) عفونت‌های تنفسی
4
1-4) اسهال
7
1-5) تب و تشنج
7
1-6) اهمیت طراحی مداخلات  مدل یا تئوری محور
7
1-7) مدل اعتقاد بهداشتی(HBM)
8
1-8) دلایل به کارگیری مدل اعتقاد بهداشتی
13
1-9) تعاریف نظری و عملی واژه ها
15
فصل دوم مروری بر متون و مطالعات گذشته
 
2-1)مطالعات انجام گرفته داخلی
20
2-2)مطالعات انجام گرفته خارجی
23
فصل سوم مواد و روش ها
 
 3-1) اهداف پژوهش
28
3-1-1) هدف کلی
28
3-1-2) اهداف ویژه
28
3-1-3) اهداف کاربردی
29
3-2) سوالات و فرضیات پژوهشی
29
3-3)قلمرو پژوهش
30
3-3-1) نوع پژوهش
30
  3-3-2) محیط پژوهش
31
3-3-3) جامعه آماری
31
3-3-4) جامعه هدف
3-3-5) معیارهای ورود به مطالعه
31
   31
3-3-6) معیارهای خروج از مطالعه
31
3-3-7) متغیر های پژوهش
32
3-4) تعیین حجم نمونه
35
   3-5) روش نمونه گیری
36
3 -6) روشگردآوری اطلاعات
37
3-6-1) طراحی پرسشنامه
37
3-6-2) روش سنجش روایی و پایایی ابزار
38
3-6-2-1) تعیین روایی محتوایی پرسشنامه
38
3-6-2-2) تعیین پایایی پرسشنامه
44
3-6-3) معرفی ابزار مورد استفاده
46
3-6-4) امتیازگذاری پرسشنامه
48
3-7) روش انجام پژوهش
49
3-7-1) انجام مطالعه مقطعی
49
3-7-2) انجام مطالعه مداخله ایی
50
3-7-3) طراحی برنامه آموزشی و مداخلات
50
3-7-4) روش، وسیله و ارزشیابی مداخله آموزشی
52
3-7-5)طرح درس و خلاصه جلسات آموزشی
54
3-7-6) طراحی کتابچه وپمفلت آموزشی
63
3 -8) ارزشیابی پژوهش
66
3-9)روش های تجزیه و تحلیل اطلاعات
66
3-10) ملاحظات اخلاقی
67
3-11) محدودیت ها و مشکلات اجرایی طرح
68
3-12) سازمان های همکاری کننده      
68
فصل چهارم نتایج و یافته ها
 
   4-1)نتایج مطالعه مقطعی
70
   4-2)نتایج مطالعه مداخله ایی
72
فصل پنجم بحث، نتیجه گیری و پیشنهادات
 
5-1) بحث مطالعه مقطعی
90
5-2) بحث مطالعه مداخله‌ایی
93
5-3) نتیجه گیری
97
5-4)­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­پیشنهادات
98
منابع و مأخذ  
100
ضمائم
111
) مقدمه
کودکان امروز منابع انسانی ارزشمند و سرمایه‌های آینده جامعه هستند و روش پرورش دادن امروز آنها کیفیت منابع انسانی آینده را تامین خواهد کرد و مادران به عنوان گروه هدف برای آموزش، به منظور پرورش کودکان سالم و تندرست بسیار با اهمیت هستند. یکی از شاخص‌های مهم توسعه و سلامت در کشورها میزان مرگ و میرکودکان کمتر از پنج سال می‌باشد(1). در کشورهای در حال توسعه همه ساله بیش از 10میلیون کودک قبل از رسیدن به پنجمین سالروز تولد خود می‌میرند. هفت مورد از هر ده مرگ کودک به دلیل عفونت‌های حاد تنفسی(اغلب پنومونی)، اسهال، سرخک، مالاریا، سوءتغذیه و در اکثر موارد ترکیبی از این حالات می‌باشد. نتایج حاصل از آنالیز بار کلی بیمارها نشان می‌دهد که در سال 2020  نیز علل ذکر شده مهمترین علل مرگ در کودکان باقی خواهد ماند مگر آنکه تلاش قابل توجهی برای کنترل آنها انجام شود(2). علل مهم مرگ و میر در کشورهای در حال توسعه تقریبا همه قابل پیشگیری هستند (3) و تلاش برای ارتقاء سلامت، کاهش مرگ و میر و عوارض بیماریها و معلولیت‌های کودکان از جنبه‌های مختلف سلامتی، اجتماعی، روانی و اقتصادی، بسیار ارزشمند است (4). بر این اساس یکی از اهداف توسعه هزاره سوم، کاهش مرگ و میر کودکان کمتر از پنج سال به میزان دو سوم از سال 1990 تا 2015 در نظر گرفته شد، که کشورهای در حال توسعه بایستی مداخلات لازم را جهت ارتقاء سلامت کودکان به کار گیرند(5). یکی از تعهدات کشور جمهوری اسلامی ایران در صحنه بین المللی نیز کاهش میزان مرگ و میر کودکان کمتر از پنج سال تا سال 2015 به دو سوم میزان آن در سال 1990 می باشد و اهداف کشوری تعیین شده برای آن، کاهش میزان مرگ و میر نوزادان به کمتر از 17 در هزار تولد زنده و کاهش میزان مرگ و میر کودکان یک تا پنجاه و نه ماهه به کمتر از 10 در هزار تولد زنده است(4). میزان مرگ و میر کودکان کمتر از پنج سال کشور ما کاهش یافته است اما همچنان نسبت به کشورهای در حال توسعه بالاتر است. بالا بردن آگاهی والدین نسبت به علایم و نشانه‌های بیماری‌ها  بخصوص بیماری‌های تنفسی و گوارشی در کاهش این میزان کمک کننده است(1). همه روزه میلیون ها پدر و مادر کودکان بیمار خود را که احتمال مرگ در آنها وجود دارد به مراکز بهداشتی یا مراکز درمانی می برند که در بعضی از کشورها سه مورد از هر چهار کودک بیمار به علت یکی از پنج بیماری ذکر شده می باشد، بسیاری از این کودکان بیمار دارای علایم و نشانه‌هایی هستند(2). بعضی از این علایم، نشانه‌های خطر می باشند. امروزه نقش آموزش در بالا بردن سطح سلامت جامعه مورد تاکید قرارگرفته است و بی اطلاعی و عدم مراقبت و توجه والدین به بهداشت کودکان عامل مؤثری در نارسایی جسمانی و روانی کودک می‌باشد، با آموزش صحیح مادران می توان آنها را قادر ساخت که کودکان خود را در مقابل بسیاری از بیماری‌ها و عوارض آن مصون داشته و به استناد نقش آموزشی خود، مردم را در جهت رفتار مناسب کمک نمایند(3). سازمان ملل متحد استراتژی تحت عنوان مانا (مراقبت‌های ادغام یافته ناخوشی‌های اطفال) تدوین نموده که اهداف مورد نظرآن کاهش مرگ، کاهش دفعات و شدت بیماری و ناتوانی و بهبود رشد و تکامل کودک می‌باشد. مراقبت‌های ادغام یافته به معنی تشخیص بیماری با بهره گرفتن از نشانه‌های بالینی ساده و درمان تجربی است. نحوه برخورد با کودک بیمار مطابق با این استراتژی تنها در شرایطی مفید و مؤثر است که خانواده‌ها کودک بیمار خود را در زمان مناسب نزد پرسنل آموزش دیده بیاورند در غیراین صورت احتمال مرگ کودک در اثر بیماری زیاد است. بنابراین آموزش به خانواده‌ها در مورد این که چه زمانی کودک بیمار خود را جهت مراقبت بیاورند بخش مهمی از این استراتژی می باشد(2). پس یکی از راه های رسیدن به این اهداف، آموزش صحیح  مادران در مورد تشخیص و مراجعه به موقع به پزشک (مراکزبهداشتی ودرمانی) در زمان وقوع نشانه‌های خطر در کودکان است که می تواند از عوارض بیماری‌ها، مرگ و هزینه‌های گزاف پیشگیری نماید.
1-2) نشانه های خطر
علایمی در کودک که بیان کننده احتمال وجود یک مشکل جدی در وی می باشد را نشانه خطر می نامند(2). در استراتژی مانا کودکان کمتر از پنج سال را در دو گروه سنی کمتر از دو ماه و دو ماهه تاپنج ساله در نظر می‌گیرند.
نشانه های خطر در کودک کمتر از دو ماه شامل:

 

کاهش قدرت مکیدن
 

تشنج
 

استفراغ مکرر
 

تنفس تند
 

توکشیده شدن قفسه سینه
 

ناله کردن
 

پرش پره‌های بینی
 

کاهش سطح هوشیاری
 

بیقراری و تحریک پذیری
 

تحرک کمتر از معمول و بی‌حالی
 

برآمدگی ملاج
 

درجه حرارت بالا(بیشتر از 37)
 

درجه حرارت پایین(کمتر از 36)
 

خون در مدفوع
 

رنگ پریدگی شدید
 

سیانوز
 

زردی 24ساعت اول(2).
نشانه‌های خطردر کودک دو ماهه تا پنج ساله شامل :

 

قادر به نوشیدن وخوردن نباشد
 

استفراغ هر چیزی که می خورد
 

خواب آلودگی غیرعادی یا عدم هوشیاری
 

تنفس تند یا صدادار
 

تشنج
 

ورم کردن
 

خون در مدفوع(2).
پنج نشانه اصلی در کودکان کمتر از پنج سال شامل :

 

سرفه یا تنفس مشکل(تنفس تند،تنفس صدادار)
 

اسهال
 

ناراحتی گوش
 

گلودرد
 

تب(2).
علل اصلی مرگ و میرکودکان کمتر از پنج سال عفونت‌های حاد تنفسی و اسهال می‌باشدکه این بیماری‌ها دارای علایم و نشانه‌هایی هستند و برخی از این علایم، نشانه خطر در کودک می‌باشدکه اگر اقدامات لازم در موردآنها صورت نگیرد عوارض جبران ناپذیر و حتی مرگ را برای کودک در پی خواهند داشت و همچنین هزینه‌های درمانی سنگینی را به جامعه تحمیل خواهد کرد.
1-3) عفونت های تنفسی
در مورد عفونت های حاد تنفسی[1](ARI) باید گفت که شایعترین بیماری در کودکان است(3). به طور متوسط هر کودک کمتر از پنج سال در هر سال پنج بار مبتلا به ARI می‌شود(6). ARI نقش مهمی در ابتلا و میرایی کودکان کمتر از پنج سال در سراسر جهان دارد(7). این بیماری تقریبا باعث مرگ1/4 میلیون کودک در جهان می شود(6). سازمان جهانی بهداشت[2](WHO)در سال1990 تخمین زد که ARI بیشترین دلایل متعارف مرگ در کودکان کمتر از پنج سال را شامل می شود،  ARI در حقیقت علت اصلی مرگ قابل پیشگیری در بین این کودکان در کشورهای در حال توسعه است،30 درصد از مرگ و میر کودکان این کشورها ناشی از ARI می‌باشد(7). امروزه در مقابل هر کودکی که در کشورهای توسعه یافته به علت ARI می میرد در کشورهای جهان سوم 35 کودک به همین دلیل جان می بازد(3). حدود90 درصد از مرگ‌های ناشی از ARI به علت پنومونی است که منشاء میکروبی دارد(6). انواع عفونت‌های تنفسی ممکن است درکودکان اتفاق افتد که شامل نازوفارنژیت، برونشیت، اوتیت میانی و غیره می‌باشد(3). حدود یک سوم علت مراجعه والدین برای ویزیت کودکان خود ابتلا به اوتیت میانی است، اوتیت میانی عفونت گوش میانی است که از عوارض عفونت‌های حاد تنفسی فوقانی می باشد(8). علت عمده ناشنوایی در افراد اوتیت میانی است(6). گلودرد علامت اولیه تقریبا یک سوم از عفونت‌های دستگاه

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:52:00 ق.ظ ]




آزمون مجدد با بهره گرفتن از ابزار مزبور قرار گرفته و یافته ها با بهره گرفتن از روش تحلیل کوواریانس قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان دهندی موثر بودن درمان شناختی رفتاری در سطح معناداری، p<0/05، بر کاهش افسردگی(F=17/21) و افزایش سلامت روان(F=11/08) ، کاهش نشانه های جسمانی(F=26/39) و افزایش کارکرد اجتماعی(F=32/22) در پس آزمون به صورت معنی دار می باشد. اما در دوره پیگیری T بدست آمده برای سلامت عمومی، کارکرد اجتماعی و نشانه های جسمانی به ترتیب 61/0، 91/1 و -89/0 میباشد که از میزان ارزش T بحرانی کمتر بوده و در سطح 05/0 معنادار نمیباشند که نشان دهنده عدم تاثیرگذاری رویکرد شناختی_ رفتاری گروهی در دوره پیگیری است. اما T بدست آمده برای افسردگی و اضطراب به ترتیب 80/7 و 91/6 میباشد که T بدست آمده از میزان ارزش T بحرانی بیشتر بوده و در سطح 05/0 معنادار میباشند که نشان دهنده تاثیرگذاری شناختی _ رفتاری گروهی در دوره پیگیری است. بنابراین، گروه درمانی شناختی رفتاری بر افکار غیر منطقی و ناکارآمد این افراد که خود در بروز خلق افسرده و اضطراب و کاهش سلامت روان موثر است، تاثیر گذاشته و بدین ترتیب، باعث افزایش سلامت روان و کاهش افسردگی می شود.
 کلیدواژه ها: درمان شناختی رفتاری، اعتیاد، سلامت عمومی

 عنوان                                                  فهرست مطالب                                                       صفحه
فصل اول: طرح و کلیات تحقیق. 11
1-1 مقدمه. 2
2-1 بیان مساله. 5
3-1 اهمیت و ضرورت تحقیق. 7
4-1 اهداف پژوهش 9
1-4-1 هدف اصلی. 9
2-4-1اهداف فرعی 9
3-4-1 اهداف کاربردی 9
5-1 فرضیه های پژوهش 9
1-6 تعریف نظری و عملیاتی مفاهیم 10
1-6-1 سلامت عمومی. 10
2-6-1 افسردگی. 10
3-6-1 اضطراب 10
4-6-1 اختلال در کنش اجتماعی. 11
5-6-1 رویکرد شناختی ـ رفتاری 11
6-6-1 معتاد. 11
فصل دوم:ادبیات و پیشینه پژوهش 13
1-2 مبانی نظری و پیشینه تحقیق. 14
2-2 همه گیر شناسی اعتیاد به مواد مخدر. 17
1-2-2 مصرف مواد در ایران. 18
3-2 نوروفارماکولوژی 18
4-2 ملاکهای (دی. اس. ام- 5 ) برای مسمومیت با مواد. 19
5-2 ملاک های (دی. اس. ام- 5) برای ترک مواد. 19
6-2 ملاکهای تشخیصی (دی. اس. ام- 5)  برای سوء مصرف مواد. 20
7-2 ملاکهای تشخیصی (دی. اس. ام- 5) برای وابستگی مواد. 20
8-2 اعتیاد. 21
1-8-2 سبب شناسی اعتیاد به مواد مخدر 21
2-8-2 عوامل روان شناختی. 22
3-8-2 عوامل محیطی /اجتماعی و فرهنگی. 23
4-8-2 نظریات رفتاری و شناختی. 23
5-8-2 علل فردی اعتیاد. 25
6-8-2 عوامل بین فردی، محیطی و اجتماعی. 26
7-8-2 مشکلات هیجانی. 27
8-8-2 پیشگیری از عود مواد مخدر 30
9-8-2 عود و لغزش 31
9-2 درمان 31
10-2 درمان دارویی 32
1-10-2 روش کم کردن تدریجی. 32
2-10-2 روش استفاده از داروهای ترک اعتیاد به طور سرپایی. 32
3-10-2 روش استفاده از داروهای ترک اعتیاد با بستری شدن در بیمارستان. 32
4-10-2 روش سم زدایی. 33
11-2 درمان های غیر دارویی 33
1-11-2 رویکرد فرانظری در مورد اعتیاد. 34
12-2 گروه درمانی 39
13-2 مقایسه دارودرمانی با تلفیق دارودرمانی و درمانهای روانشناختی 41
14-2 دانش به دست آمده در مورد اعتیاد و چگونگی شکل گیری اعتیاد. 42
15-2 مداخلات چند جانبه. 45
16-2 اصول یک درمان موفق برای اعتیاد. 46
1-16-2 مهمترین اصول یک روان درمانی موفق در اعتیاد رامی توان به این شرح نام برد: 47
17-2 تحقیقات انجام شده در خارج از کشور. 48
18-2 پژوهش های انجام گرفته در ایران 50
فصل سوم:روش تحقیق. 58
1-3 طرح پژوهش 59
2-3 جامعه آماری روش نمونه گیری 60
3-3 روش نمونه گیری 60
4-3 روش جمع آوری اطلاعات. 61
5-3 ابزار پژوهش 64
6-3 روایی و پایایی آزمون 65
7-3 نمره گذاری آزمون 66
8-3 توصیف ابعاد  پرسشنامه سلامت عمومیی 28 سوالی 66
9-3 شاخص های روانی:. 67
1-9-3 جی. اس. آی 67
2-9-3 پی. اس. دی. آی 67
3-9-3 پی. اس. تی. 67
10-3 آموزشها و درمان رفتاری-  شناختی گروهی 68
فصل چهارم:یافته ها 69
1-4 آماره های توصیفی و متغیر های جمعیت شناختی 80
2-4 تحلیل آماری فرضیات تحقیق: 82
1-2-4 فرضیات آزمون آماری 82
فصل 5:نتیجه. 89
1-5 خلاصه. 90
2-5 بحث و نتیجه گیری 91
1-2-5  فرضیه اصلی: . 91
2-2-5 فرضیه اول: 92
3-2-5 فرضیه دوم: 95
4-2-5 فرضیه سوم: 96
5-2-5 فرضیه چهارم: است. 97
2-5 نتیجه گیری نهایی 98
3-5        محدودیت های پژوهش 98
4-5 پیشنهادات پژوهش 99
1-4-5 پیشنهادات پژوهشی. 99
2-4-5 پیشنهادات کاربردی 99
فهرست منابع. 92
الف منابع فارسی 93
منابع لاتین 95
پیوست. I

 

1-1 مقدمه
 

اعتیاد بیماری پیچیده ای است که با ویژگی هایی همچون رفتارهای اجباری، وسوسه های مقاومت ناپذیر، رفتارهای جست جوگرانه مواد و مصرف مداوم آن حتی در شرایطی که پیامدهای منفی بسیاری برای فرد به همراه دارد، مشخص می شود. تداوم مصرف مواد در طی زمان و تأثیرات سمی طولانی مدت مصرف آن بر عملکرد مغز، منجر به دامنه وسیعی از بدکارکردی های رفتاری، روانشناختی، اجتماعی و فیزیولوژیکی شده که مانع از انجام رفتار و عملکرد طبیعی معتادان در سطحی وسیعتر در جامعه می شود (مک هاگ[1]، 1999).
انجمن روانپزشکی امریکا، اعتیاد را شرایطی تعریف می کند که بدن برای اجتناب از سمپتوم های روانشناختی و فیزیولوژیکی ملزم به دریافت مواد می باشد.
مرحله اول در اعتیاد، وابستگی است که در طی آن تلاش برای یافتن مواد بر زندگی فرد غلبه پیدا می کند و به صورت اولویت زندگی فرد قرار می گیرد، همچنین در فرد معتاد به مرور زمان تحمل دارویی به وجود می آید که در آن فرد مجبور به افزایش دوز مصرف برای دستیابی به اثر اولیه دارو می باشد (انجمن روانپزشکی امریکا؛ 2013 ).
در حال حاضر اختلا ل های مصرف مواد و پیامدهای ناخوشایند ناشی از آن یکی از مهم ترین مشکلات سلامت عمومی در سراسر جهان به شمار می آید (پرینس[2]، 2005) .
افرادی که به وابستگی به مواد مبتلا می شوند همزمان با اختلالات دیگر مواجه می شوند (گلدر [3]و همکاران: 1996). از آن جمله می توان به افسردگی و اختلالات شخصیت اشاره کرد (جوی[4] و همکاران، 1991). وابستگی به مصرف مواد از شایع­ترین اختلالات روانی است. به طور کلی مصرف مواد مخدر بر خلق فرد تاثیر می­گذارد. داده­های همه­گیر شناسی نشان می­دهد که 53 درصد از مصرف­کندگان مواد مخدر دارای یک بیماری جدی روانی هستند (دارک[5]، 2009). اختلالات خلقی و در راس آن افسردگی نیز از جمله شایع­ترین اختلالات محور یک همبود با اعتیاد است.
شیوع اختلال افسردگی اساسی در این افراد حدود 50-60 درصد و اختلال افسردگی جزیی نزدیک به 10 درصد می­باشد (ایلگن[6] و همکاران، 2008). افسردگی در بیماران معتاد بسیار شایع و در بسیاری از موارد آن­قدر شدید است که مشخصه­های اصلی یک افسردگی اساسی را برآورده می­ کند (مک­گاورن[7] و همکاران، 2006). در سال­های اخیر توجه خاصی به درمان روان­شناختی یکپارچه­ی اختلال افسردگی همراه اختلال مصرف مواد شده است (ویس[8]، 2004). به اعتقاد محققان با وجود نرخ شیوع بالای همبودی این دو اختلال و تعامل آن­ها با یکدیگر و نقش بازدارانه­ی اختلال افسردگی در بهبود از مصرف مواد روان­درمانی­های ارائه شده برای مصرف مواد، اختلالات خلقی همراه را به ندرت در نظر گرفته­اند و همین مسئله مداخله­های انجام گرفته در حوزه­ اختلالات مصرف مواد را کم­ اثر ساخته و عود مکرر را در بیماران در پی داشته است (هاسین[9] و همکاران، 2002) در حالی­که شواهد نشان می­دهد درمان اختلالات خلقی می ­تواند سوء مصرف مواد را کاهش دهد (فلانگان، 2005).
اضطراب و افسردگی در تمام مراحل زندگی معتاد، اعم از وقتی که مقادیر بیشتر از حد معمول را مصرف کرده یا به علت ترک مصرف مواد دچاره علائم شده است مشهود است (چین[10] و همکاران1993). این علایم با آسیب شناسی معنادار در حوزه های شناختی، عاطفی، هیجانی، فیزیولوژیکی و همچنین فردی مشخص می شود. اختلال افسردگی اساسی[11] از نظر سبب شناسی و بالینی ناهمگون بوده و با خلق افسرده یا کاهش قابل ملاحظه علاقه یا لذت در همه فعالیت ها مشخص می شود. حتی زمانی که ملاک های تشخیص وجود ندارد علایم زیر آستانه ای افسردگی باعث ناراحتی جدی میشود (دابسون و دوزویس[12]، 2002).
 به طور متوسط 12 درصد از بیماران مراجعه کننده به مراکز مراقبت های اولیه دارای افسردگی عمده می باشند (اسپایزر[13]، کرونکه[14]، لینزر[15]، هان[16]، ویلیامز[17]و همکاران1995). درجه ای از رنج و ناتوانی همراه با بیماری افسردگی این قابلیت را دارند که با اکثر شرایط پزشکی مزمن مقایسه شوند (هایز[18]، ولز[19]، شربورن[20]، راجرز[21]، اسپرایزر[22].1995). خوشبختانه، شناسایی زود هنگام و درمان مناسب به طور قابل توجهی تاثیر منفی افسردگی را در اغلب بیماران می کاهد (کولهان[23] و همکاران، 1997).
 اکثر بیماران با افسردگی می توانند به طور موثری با مداخلات دارو درمانی و روان درمانی مورد درمان قرار گیرند (الکین[24]، شیا[25]، واتکینز[26]، استوسکی[27]، کالینز[28] و همکاران،1989). در مورد تأثیر و کارایی مداخله های شناختی ـ رفتار ی در درمان اختلال های مصرف مواد، ارزشیابی های زیادی صورت گرفته که نتایج آن ها نشا ن دهنده کارایی این رویکرد درمانی است. در این تحقیقات، کارایی رویکرد شناخت ـ رفتار درمان گری با رویکردهای بدیل و گروه کنترل مقایسه شده است (میلر[29]، ویلبورن[30]2003). در سا ل های اخیر این نوع درمان پیشرفت زیادی کرده است و روش هایی ایجاد شده است که به نحو وسیعی در درمان افسردگی، اضطراب، ترس، درد و اعتیاد کارایی دارد.
نیک[31] (2006 ) در مطالعه ای برا ی چهار مورد با لینی معتادا ن مر د درمان شناختی ـ رفتاری را مؤثر گزارش کرده است. او نتیجه گیری می کند که یافته ها به طو ر آشکار نشان می دهند که رویکرد شناختی ـ رفتاری برای حل مشکلات اعتیاد و درماندگی مفید بوده است و می توان از آن در درمان اعتیاد استفاده کرد. نتایج پژوهش فیرو [32](2009) نیز در مورد میزان بهبودی اعتیاد به مواد مخدر نشان داد که از بین انواع مد ل های مختلف درمان، روش شناختی ـ رفتاری از بیشترین میزان تأثیر برخوردار بوده است.
 وابستگی به مواد در اکثر جوامع یک مشکل سلامت عمومی محسوب می شود. این مشکل، یک اختلال چند عاملی سلامت است که اغلب سیری مزمن، عود کننده و فروکش کننده دارد. در کشور ما بار اختلالات سوء مصرف مواد پس از سوانح و حوادث، بیماریهای قلبی و عروقی و افسردگی در رده چهارم طبقه بندی بار بیماری ها قرار دارد. هپاتیت نوع سی، هزینه های مراقبت سلامت، ویروس ایدز بار وابستگی به مواد ناشی از مرگ و میر، انتقال هزینه های قضایی، انتظامی و هزینه های کمتر آشکار مثل از هم گسیختگی خانواده و از دست رفتن  توانایی مولد بودن است.
وابستگی به مواد و سوء مصرف مواد غیرقانونی با مشکلات تندرستی، فقر، خشونت، رفتار مجرمانه و طرد اجتماعی همراه بوده و تخمین تمام هزینه های آن برای اجتماع دشوار است. علاوه بر هزینه های مراقبت بهداشتی و سایر هزینه های ناشی از پیامدهای سوء مصرف مواد، بستگی به مواد هزینه های اجتماعی متعددی دارد که شامل کاهش توانایی تولید ودرآمد خانواده، خشونت، مشکلات امنیتی، حوادث ترافیکی و کار بوده و با فساد مالی ارتباط دارد. این هزینه ها منجر به هزینه های سرسام آوراقتصادی و هدر رفتن غیرقابل قبول منابع انسانی می شود.
 وابستگی به مواد را مشکل چند وجهی دانسته زیستی-  روانی – اجتماعی در طول سالیان اخیر مدل است که نیاز به تخصص در رشته های مختلف دارد. رویکردی چند رشته ای در این ارتباط می تواند برای پژوهش، پیشگیری و درمان به کار گرفته شود. تلاش برای درمان و پیشگیری سوء مصرف مواد از طریق اعمال مجازات های سخت گیرانه مصرف کنندگان مواد، موفق نخواهد بود، زیرا این رویکردها تغییرات عصب شناختی را که سوء مصرف مواد روی مسیرهای عصبی انگیزش مغز ایجاد می کنند، در نظر نمی گیرد.
 آنچه مهم است، اعتیاد قابل پیشگیری و قابل درمان است، اما درمان آن ساده نیست، زیرا اعتیاد ابعاد گوناگون دارد و جنبه های مختلف زندگی فرد را مختل می کند. هدف از هر نوع درمان این است که فرد بتواند مصرف مواد خود را قطع نموده، به سبک زندگی عاری از مواد بازگشته و کارکرد خود را در خانواده، محل کار و اجتماع بدست آورد.
 برنامه های مؤثر در درمان اعتیاد نوعاً از اجزای مختلفی تشکیل یافته که هر کدام به یکی از جنبه های بیماری اعتیاد یا عوارض آن می پردازد. بهترین نتایج درمانی زمانی بدست می آید که رویکردی چند رشته ای و جامع شامل مداخلات متنوع دارویی و روان شناختی برای پاسخ به نیازهای گوناگون به کار گرفته شود

 

2-1 بیان مساله
 

انسان از دیرباز با مواد تخدیر کننده آشنایی داشته است. زندگی مدرن زمینه ساز تبدیل این آشنایی به بحرانی شده است که امروزه از مشکلات بزرگ در حوزه سلامت به شمار می رود. اعتیاد یک معضل جدی، عمیق و همه جانبه است که مورد توجه علوم مختلف قرار دارد و سوء مصرف مواد به عنوان یک اختلال در روان شناسی مورد توجه بوده است. اختلال سوء مصرف مواد از جمله نابهنجاری هایی است که تلاش های زیادی از سوی بخش های مختلف برای درمان آن انجام شده است.
وابستگی به مواد افیونی به مجموعه ای از نشانه های فیزیولوژیکی، شناختی و رفتاری اطلاق میشود که مجموعا نشان دهنده تداوم استفاده از مواد افیونی با وجود مشکلات شدید ناشی از مصرف آن میباشد. نسبت ابتلاء مردان به زنان در حدود 3 به 1 بوده و مصرف کنندگان مواد افیونی عموما مصرف مواد را در دوره نوجوانی و اوایل دهه سوم عمر شروع میکنند. در حال حاضر اکثر افراد وابسته به مواد افیونی در دهه چهارم و پنجم عمر میباشند. اختلالات مرتبط با مواد شایع ترین اختلالات روانی در مردان و دومین اختلال روانپزشکی شایع در کل جمعیت میباشند (سادوک[33] ،2007).
پدیده وابستگی و سوء مصرف مواد افیونی (تریاک و هروئین) امروزه به یک معضل بزرگ جهانی تبدیل شده است و پس از بحران هسته ای، انفجار جمعیت و آلودگی محیط زیست به عنوان چهارمین مسئله بحران ساز، ذهن اندیشمندان را به خود مشغول ساخته است (مولودی، 1380) مصرف مواد مخدر و دیگر ترکیبات اعتیادآور به علت اثرات دارویی ویژه خود تغییراتی در سطح فیزیولوژی و بیولوژی شخص به وجود می آوردکه قسمت مهم این تغییرات بر روی سلسله اعصاب مرکزی و محیطی انجام می گیرد و در نتیجه بر روی حالات جسمانی-  روانی فرد اثر می گذارد.
تسکین موقت آلام روحی مانند اضطراب، افسردگی و بی قراری و تسکین موقت دردهای جسمانی و احساس رضایت و آرامش درونی موقت، تشدید موقت عاطفه مثبت و میزان هوشیاری از جمله نتایج مصرف این مواد است و چون اغلب معتادین قبل از اینکه به اعتیاد روی آورند با مشکلاتی متعدد مانند اضطراب، افسردگی، بی قراری، ناراحتی و عصبانیت و تضادهای گوناگون مواجه بوده اند لذا مصارف اولیه مواد مخدر ممکن است در کوتاه مدت سبب تسکین ناراحتیهای فوق گردد و ترک ناگهانی و یا کاهش مصرف مواد مخدر پس از ایجاد وابستگی بدنی نسبت به دارو سبب اختلالاتی می گردد مانند بی قراری، اضطراب، خستگی مفرط، گیجی، حالات تهوع، استفراغ و اسهال، عدم تمرکز شدید و پاشیدگی افکار. در چنین مرحله ای معتاد با چنین حالاتی روبرو می گردد که در واقع برگشت تمای مشکلات قبلی به گونه ای مضاعف است. بنابراین تنها راه فرار از آن را استفاده مجدد دارو می بیند.
وابستگی فرد معتاد نسبت به ماده مخدر صرفاً بدنی نیست و جنبه های وابستگی روانی آن به دارو در رابطه با مشکلات شخصیتی، هیجانی و روانی فرد در جریان تداوم اعتیاد از اهمیت اولیه برخوردار است. پیشینه تحقیقات مختلف حاکی از این است که مداخلات شناختی در درمان افسردگی (منیکا[34]و اسگار[35]، پارکر[36] و پریچ[37]، 2011) در مدیریت خشم (مورلند[38] و همکاران، 2011) در بیماران روانی (حس[39] و کلینبرگ[40]، 2011) و در مورد بیماران وابسته به مواد (المستید[41]، استرو[42]، و کارل[43] 2010) میتواند به تغییرات معناداری منجر شود.
 در مورد تأثیر و کارایی مداخله های شناختی ـ رفتاری در درمان اختلال های مصرف مواد، ارزشیابی های زیادی صورت گرفته که نتایج آن ها نشان دهنده کارایی این رویکرد درمانی است. در این تحقیقات، کارایی رویکرد شناخت ـ رفتار درمانگری و گروه کنترل مقایسه شده است (سرودی[44] وهمکاران، 2008 ). در سالهای اخیر این نوع درمان پیشرفت زیادی کرده است و روشهایی ایجاد شده است که به نحو وسیعی در درمان افسردگی، اضطراب، ترس، درد و اعتیاد کارایی دارد. نتایج پژوهش مک گاورن[45] (2009) نیز در مورد میزان بهبودی اعتیاد به مواد مخدر نشان می دهد که از بین انواع مدلهای مختلف درمان، روش شناختی ـ رفتاری از بیشترین میزان تأثیر برخوردار بوده است.
تحقیق حاضر به طور کلی بر آن است که تأثیر رویکرد شناختی رفتاری گروهی بر بهبود علائم افسردگی بیماران وابسته به مواد افیونی و همچنین افزایش سلامت عمومی این بیماران را در درازمدت بررسی کند. در ضمن این رویکرد چه تأثیری در مولفه های سلامت عمومی (اختلال در کنش اجتماعی، نشانه های اجتماعی، علائم اضطراب و علائم افسردگی) میتواند داشته باشد. اما در مورد اثربخشی شناختی ـ رفتاری بر معتادین مواد افیونی تناقضاتی از نتایج تحقیقات گذشته وجود دارد. در تحقیقی از مومنی (1392) نتایج نشان داده که این رویکرد درمانی در مرحله پس آزمون و پیگیری اثربخشی چندانی بر بهبود روابط اجتماعی معتادان مواد افیونی نداشته است.
این در حالی است که پرینس[46] (2009) در تحقیقی نشان میدهد که این روش درمانی در بهبود وضعیت روانی اجتماعی معتادین نقش مهمی دارد. با توجه به این تناقضات و ابهامات موجود در مورد تأثیر گذاری بلندمدت یا کوتاه مدت این شیوه درمانی و اینکه این شیوه درمان به چه میزان میتواند روی سلامت عمومی بیماران و مولفه های آن تأثیر بگذارد سؤالاتی در این بین پیش می آید مبنی بر اینکه:

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 02:51:00 ق.ظ ]