در باب قدیمیتر بودن تهذیب الاسراراز رسالهی ابوعبدالرحمان سلمی لازم است به این نکات توجه کرد:
نخست اینکه سلمی و خرگوشی کم و بیش هم سن بوده اند. سلمی متولد۳۲۵ق و وفات او را۴۱۲ق دانسته اند. و خرگوشی شاید چند سال پیش از۳۲۵ق متولد شده و در ۴۰۶ق یا ۴۰۷ق وفات یافته است. دیگر اینکه تاریخ دقیق تألیف این آثار درخود کتابها موجود نیست.[۷۸]اما آربری و آقای طاهری عراقی معتقدند که تهذیب الاسرار پیش از کتاب سلمی نوشته شدهاست، بنابراین با توجه به مطالب مشابهی که در این کتاب و اللمع وجود دارد میتوان گفت که سلمی هم از کتاب تهذیب الاسرار بهره برده و هم از اللمع سراج و اگر احتمال دیگری را در نظر بگیریم که هردو یعنی خرگوشی و سلمی از منبعی قدیمیتر بهره بردهاند هم درست نیست زیرا ملامتیان برخلاف صوفیان چیزی نمینوشتند که سلمی و خرگوشی بخواهند از آن استفاده کنند. پس مطمئنتر است که بگوییم به احتمال قوی تهذیب الاسرار مقدم بر رسالهی ملامتیه سلمی است.[۷۹]
۳-۱-۱ انگیزه خرگوشی از تألیف کتاب
خرگوشی در مقدمّه کتاب انگیزه خویش را از نوشتن کتاب، اینگونه بیان می کند که شیخی از من خواست که در مورد مذهب اهل تصوّف کتابی بنویسم و اختلافات در آداب، سیره، اقوال و افعال آن طائفه را در کتاب ذکر نمایم اما من تا مدتی نتوانستم به این کار بپردازم تا اینکه آن شیخ فوت کرد و من همیشه درخواست او را به یاد داشتم تا اینکه تصمیم به نوشتن این کتاب گرفتم و برخی از دوستانم گفتند که آن شیخ را در خواب دیدند که در شکل زیبائی نمایان شده و همین امر رغبت مرا بیشتر کرد و شروع به جمع آوری مختصر مطالبی نمودم که برای عموم قابل فهم باشد.
۳-۱-۲ محتوای کتاب
مطالب این کتاب تحت عناوین باب، ذکر و یا باب در ذکر فلان چیز آمده است. بابهای این کتاب در تبیین عرفان عملی و توضیح و توصیف الفاظ و اعمال ویژه عارفان است که از مسائل معرفتی چون شوق و قرب و یقین و توبه و … شروع شده تا احکام و عبادات مثل نماز و طهارت پیش میرود و بعد به معارف والای اخلاقی و عرفانی در باب سماع، اشارت، تهجد، نماز شب و کرامات و … می پردازد.
۳-۱-۳ باب اختلاف اهل تصوّف در معنای تصوف وگفتههای مشایخ صوفیه
ابوسعد نخست حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدح اهل تصوف نقل میکند سپس به نقل تعاریف در مورد صوفی، تصوّف و نشانه های صوفی میپردازد و در تعاریف صفتهایی مانند صادق، خُلق کریم، عُقلا به ایشان نسبت میدهد و گاهی آن قدر در اوصاف مبالغه کرده که آنها را معصوم میداند. صوفی دارای احوال است و در بسیاری از اقوال آمده که به متعلقین اهل صُفه اطلاق میشود و یا افرادی هستند که صُوف (پشمینه) میپوشند و یا صفای باطن دارند و خواص الهی نامیده شدهاند.
با ظهور اسلام و انتشار تعالیم آن، عرفان در مسیری روشن، همراه با دستوراتی که مطابق با فطرت بشر و دور از زیادهروی است، قرار گرفت. پس از ظهور اسلام، طی کردن این مسیر اگرچه سخت و دشوار بود اما با گذشت زمان و به دلایل مختلف، اسلام و تعلیمات آن مورد بیتوجهی و بهرهبرداری شخصی قرار گرفت که تشخیص حق از باطل را دشوار ساخت و در نتیجه گرایشهای مختلف عرفانی در تاریخ اسلام به وجود آمد.
خاستگاه اصلی تصوف مانند هر جریان دیگری آغازی تاریخی دارد. برخی نقطهی آغازین این جریان را، ظهور رابعهی عدویه میدانند و او را به عنوان نخستین کسی که از عشق الهی و فنای فی الله سخن گفت،معرفی میکنند. سخنانی که در سده دوم قمری از سوی رابعه مطرح شد در سده سوم به وسیله دیگر متصوفه همچون ذوالنون مصری(م۲۴۵ق)، سری سقطی(م۲۵۳ق)، بایزید بسطامی(م۲۶۱ق)، جنیدبغدادی(م۲۹۷ق)، حلاج(م۳۰۹ق) ادامه یافت و در طول تاریخ به عرفان اسلامی معروف گشت.
کلمهی صوفی، تا پایان سده سوم قمری رایج نبود. اگر بخواهیم آغازی برای آن در تصوّف پیدا کنیم میبایست به قدیمیترین نوشتهای که پیرامون تصوف نوشته شده رجوع کرد. ابونصر سراج طوسی(م۳۷۸ق) کتابی به نام اللمع و ابوبکر محمّد کلابادی بخارایی(م۳۸۰ق) کتابی به نام التعرف لمذهب اهل التصوف دارند که با انتشار این دو کتاب تصوّف رسماً به عنوان علمی که هم حال دارد و هم قال و به شیوهای مخصوص از زندگی فردی و اجتماعی می پردازد، که هر کسی طاقت آن را ندارد به مسلمانان معرفی شد. ابونصر سراج در مورد انگیزه خویش درباره نگارش کتاب میگوید: «خواستم تا با استناد بر آیات و احادیث و گفتار پیشوایان دین، اثبات کنم که تصوف از شریعت اسلام جدایی ندارد و سخت به آن وابسته است.»
صوفیه، تصوف را راه عملی وصول به عرفان دانستند و اصرار داشتند که تصوف و عرفان دو لغت میباشد که بر یک معنا دلالت می کنند. امّا با کمی تفکر که در بیان و شیوهی قائلین به عرفان و تصوف است، به کمینه تفاوتی که میتوان دست یافت این است که عرفا بر خلاف صوفیه برای عرفان، تشکیلاتی نمیشناسند.
بیگمان عرفان و تصوّف اسلامی، از آغاز پیدایش خود، دوره های مختلفی را پشت سر گذاشته تا به حالت و وضع کنونی رسیدهاست. باید پذیرفت تصوفی که از ادیان و مکاتب فراوانی تأثیر پذیرفته، تصوّفی نیست که به ادّعای شماری، زهد اسلامی یا زندگی معصومین منبع و سرآغاز آن بوده است بر خلاف عرفان که مایههای آن برگرفته از ادعیه است.
جریان تصوّفی که از سده دوم قمری شروع شده بود تا پایان سده ششم هیچگاه قصد ورود به دامنهی تشیع را نداشت. امّا مهمترین ارتباط صوفیان با امامان را به ارتباط معروف کرخی با امام رضاعلیه السلام میدانند که از سوی جامی در سده نهم قمری در تاریخ ثبت شده است.
پس از تسخیر بغداد از سوی مغولان و برچیده شدن مقام خلافت و با مناسب شدن فضای علم در سده هفتم قمری، عرفان نظری توسط محیالدین عربی و صدرالدین قونوی پایهگذاری شد.
۳-۱-۴ در باب ذکر معرفت
پس از بیان اقوالی در تعریف معرفت، مانند اینکه معرفت نوری است که به قلب مؤمن میتابد و یا اینکه معرفت حیات قلب است و دیگر اینکه معرفت با نظر و استدلال به دست نمیآید و… ابوسعد میگوید: «معرفت به خداوند همان علم به خدا و صفاتش میباشد مانند اینکه بدانی خدا، حیّ، قادر، عالم، سمیع، بصیر، متکلّم، مدبر، قدیم و باقی است و هیچ چیز از مخلوقات شبیه به او نیست نه از حیث ذات و نه از حیث صفات. و سپس برای عارف، اوصاف و نشانههایی که به زبان مشایخ ذکر شده را میآورد.
۳-۱-۵ در باب ذکر محبّت
مؤلف در تعاریفی که در باب محبت ارائه میدهد به اقوالی میپردازد که تفاوت عارف و مُحِّب را بیان کرده سپس میافزاید: در معنای محبّت اختلاف است شیخی میگوید: «محبّت دوام ذکر است» و دیگران میگویند: «محبّت یعنی مقدم کردن محبوب در هر حالی» و گفته شده که محبّت یعنی طاعت، و مرگ مانند پلی است که حبیب را به محبوب میرساند و توبه از مقامات رفیع است که باعث محبّت خدا میشود.
۳-۱-۶ در باب شوق
شوق گاهی به ترک معاصی است و گاهی شوق به زیارت محبوب، و آتش شوق نفس را ذوب میکند و همچنین شوق، هیجان قلب، به هنگام یادآوری محبوب است.
۳-۱-۷ در باب قرب
قرب محبوب، مایهی کرامت و بعد و دوری محبوب، مایهی اهانت است. خداوند به بندگانش قریب است و از نشانه های قرب، انقطاع از هر آنچه غیر اوست.
۳-۱-۸ در باب انس
با انس به مخلوقین نمیتوان به انس با خالق رسید. از علامات انس، دوام جلوس در خلوت و دوام عزلت و انزوا است و انس با خدا، بدون انس با قرآن میّسر نمیشود.
۳-۱-۹ در باب مشاهده
تعاریف بسیاری آمده، از جمله اینکه مشاهده، اطلاع قلب بر غیب و صفای یقین است.
۳-۱-۱۰ در باب یقین
یقین، ایمان و فعلی در قلب است که هرگاه بنده به یقین برسد بلا در نزدش نعمت میشود. افضل یقین آن است که خوف و رجا را در قلب مؤمن تثبیت کند.
۳-۱-۱۱ در باب توبه
توبه آن است که در قلب آتشی را برافروزد که گناهان گذشته را بسوزاند و نیّت صادقی را پدید آورد که گناهان آینده را ترک نماید. سپس ایشان به نقل اقوال در مراحل توبه و انواع توبه میپردازد. توبه از مقامات است و گفته شده که اولین مقام از مقام مریدین است. نشانهی ندامت و ترک کردن حرکات مذموم و روآوردن به حرکات پسندیده است. با سکوت حاصل میشود و سکوت نیز فقط با خلوت گزیدن حاصل میشود و خلوت نیز با لقمهی حلال به دست میآید و لقمهی حلال با انجام و ادا کردن حق خدا حاصل میگردد و حق خدا نیز به وسیلهی حفظ کردن جوارح و اعضا حاصل میشود و همهی امور فوق با کمک و استعانت از خدا به دست میآید.
دیگر اقوال درباره توبه: توبهی عوام از گناهان است، توبهی خواص از غفلت و توبهی پیامبران از عجز ایشان به رسیدن آن چیزهایی است که دیگران به آن نائل شدهاند و توبه آن است که گناهت را فراموش نکنی و استغفار با زبان، توبهی دروغگویان است و توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناه نکرده است.
۳-۱-۱۲ در باب مقامات
میبایست میان حال و مقام تفاوت گذاشت بیشتر مشایخ معتقدند که حال، واردی است که دوام ندارد ولی مقام ثبات و دوام دارد. البته بین حال و مقام ارتباط است. میگویند مقامات در ابتدا حال بودهاند مانند توبه، مراقبه و… که سالک احوال را میگذراند تا به مقام برسد. برای مقامات مراتبی ذکر شده: انتباه، حیات، توبه، خوف، رجا و … .
۳-۱-۱۳ در باب مراقبت
علم قلب است به قرب پروردگار و اینکه در آنچه که نهی کرده مراقب باشی.
۳-۱-۱۴ در باب ورع
سه مقام ذکر شده: همیشه به حق سخن بگوید، آنچه را که مایه غضب خداست حفظ نماید و در راه آنچه که مورد رضای خداست کوشش کند. ارکان ورع را چهار مورد بیان کرده اند: روزه، نماز، خواب کم و ترک شهوات.
۳-۱-۱۵ در باب زهد
در دنیا به حلال اکتفا کردن است و اصل زهد، همان رضا میباشد. برای زاهد در دنیا کرامات و در آخرت مقاماتی را شمردند. آرزوی کوتاه داشتن در دنیا زهد است.
۳-۱-۱۶ در باب صبر
ایمان دارای دو نیمه است که نیم آن صبر و نیم دیگر شکر است و از اخلاق مؤمن صبر در شدتها و گرفتاریهاست. صبر جمیل باطنش رضاست و علامت صبر سه چیز است: ترک کردن شکایت، رضامندی و قبول کردن قضا و قدر. صبر، ثمره و نتیجهی یقین است. برخی صبر را جزء مقامات میدانند.
۳-۱-۱۷ در باب رضا
بیشتر مشایخ طائفه رضا را مقامی میدانند که از سایر مقامات برتر است و برخی از ایشان، رضا را حال میدانند. رضا، استقبال احکام با سرور و شادمانی است و قبول تقدیرات به واسطه شکرگزاری است. رضا آن است که بلا را نعمت بدانی. ابوسعد در مورد رضا میگوید: رضا از مکارم اخلاق است و از صفاتی است که پیامبرصلی الله علیه و آله بسیار بر آن تشویق نموده و یارانشان را ترغیب به آن فرموده است که اهل علم در معنای آن اختلاف دارند. گروهی میگویند: رضا، ترک آرزوی آنچه را که خدا مُقدّر ننموده است. برخی معتقدند رضا، آن است که بدانی که هر آنچه را که خدا برایت مُقدّر و اختیار کرده به سود توست پس بدان که همان اختیار خداوند برای تو خیر است. و گروهی دیگر معتقدند که رضا، استقبال از بلایی است که بر تو نازل میشود و باید با شادی آن را بپذیری.
۳-۱-۱۸ در باب توکل
صوفیه گویند که آن از مقامات است و اینکه توکل در اعتقاد یا در عمل باشد اختلاف وجود دارد و برای توکل معانی چندی ذکر شده است. ازجمله اینکه توکل، چشم بستن از دنیا و قطع قلب از آن است. توکل، اعتماد کردن بر خدای حیّ قیّوم است و آن است که پروردگار را متهم نکنی و آن سِرّیست بین خداوند و بندهاش.
۳-۱-۱۹ در باب خوف
ذکر کرده اند که رأس حکمت خوف از خداست. خوف چراغ قلب است که به واسطهی آن مؤمن خیر و شرّ را میشناسد. علامت خوف، حزن دائم است. خوف و رجا در قلبی که دارای کِبر است ساکن نمیشوند. هر قلبی که خالی از خوف باشد خراب میشود و حقیقت خوف آن است که از غیر خدا خوف نداشته باشی.
بررسی آثار و احوال ابوسعد خرگوشی ۹۲- قسمت ۹