اعطاکننده
هما/قاسم
دریافت کننده
مادر هما/هما
ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: تلاش هما و مادرش برای متقاعد کردن طرف مقابل، تلاش هما برای پیدا کردن تاکسی خالی، تلاش هما برای پیدا کردن و تهیه ی تمام اجناس، سوار شدن هما به ماشین مراد و بگو مگوی قاسم و هما در این مورد، تلاش هما برای این که قاسم را متقاعد کند که مجبور شده است این کار را بکند، تهیه ی هدیه برای هما ازطرف قاسم، زنجیره های اجرایی این روایت محسوب می شوند.
ـ زنجیره ی میثاقی: عقیده ی راسخ مادر هما در مورد مراسم خاص عید نوروز، تهیه ی لیست وسایل مورد نیاز از طرف مادر هما و دادن لیست به هما، قرار قبلی قاسم و هما در مورد اینکه هما نباید سوار ماشین دوستان شوهرش بشود و زیر پاگذاشتن این قرار از طرف هما به خاطر ناچاری اش، زنجیره های میثاقی این روایت هستند.
ـ زنجیره ی انفصالی: رفتن هما به بیرون از خانه، ورود و خروج های متعدد هما در مغازه های مختلف، برگشتن هما به خانه، ورود مراد به خیابانی که هما درآن جا بوده، ورود و خروج هما در اتومبیل مراد، ورود قاسم به خانه و رفتن و برگشتن مجدد قاسم به بازار و خانه زنجیره های انفصالی این داستان هستند.
۲۸-بهترین سوغات تهران[۶۳۶]
منصور جوان زیبا و خوش اندام اهل رشت یک مغازه ی بزرگ پارچه فروشی در این شهر دارد که به خاطر زیبایی و مرغوبیت اجناسش مشتریان زیادی به آن رفت و آمد می کنند. منصور هم همیشه سعی دارد که بهترین اجناس را از تهران وارد کرده و در مغازه ی خود عرضه کند و به خاطر همین هر شش ماه یک بار خودش شخصاً به تهران می رود تا پارچه های مورد نیازش را تهیه کرده و در مغازه ی خود به فروش برساند. منصور که مجرد است مخارج خانواده ی خود را ـ به خاطر فوت پدرش ـ بر عهده دارد و هر بار که به تهران می رود خواهر ها و برادرش از او تقاضای سوغاتی های زیادی می کنند. آخرین بار که منصور آماده ی رفتن به تهران می شود، شهین خواهر پنج ساله اش از او می خواهد که برایش یک اتومبیل کوکی از تهران بخرد.
منصور به خاطر علاقه ی زیادش به شهین به محض ورود به تهران به یک مغازه ی اسباب بازی فروشی می رود تا سفارش او را انجام دهد. فروشنده ی مغازه که دختر جوان زیبا و خوش اخلاقی است چند اتومبیل کوکی به منصور نشان می دهد و منصور یکی از آن ها را می پسندد و نظر فروشنده را هم درباره ی آن می پرسد، دختر با جواب زیرکانه ای که به منصور می دهد ضمناً متوجه هم می شود که منصور مجرد است. منصور هم اتومبیل پیشنهادی دختر را می خرد و از مغازه بیرون می رود. شب در هتل منصور به خاطر بی خوابی اتومبیل را بر می دارد تا نگاهی به آن بیاندازد اما متوجه می شود که کوک آن خراب است و اتومبیل حرکت نمی کند. روز بعد مجدداً به مغازه می رود و اتومبیل را عوض می کند دختر فروشنده باز هم اتومبیل را جلوی چشم منصور کوک می کند تا از سالم بودنش مطمئن شود، منصور اتومبیل دوم را بر می دارد و می رود اما ظهر باز هم وقتی که می خواهد آن را کوک کند می بیند که این اتومبیل هم خراب است و عصر دوباره به مغازه می رود و موضوع را به دختر می گوید و برای سومین بار یک اتومبیل دیگر از دختر می خرد اما این بار هم اتومبیلی که در مغازه سالم بوده و کوک شده است، خراب است و کار نمی کند ناچار می شود که با خجالت و ناراحتی باز هم به مغازه برگردد اما دختر با خوش رویی اتومبیل چهارم را به او می دهد و این اتفاق تا هفت بار تکرار می شود و بار آخر منصور دیگر از خرید اتومبیل منصرف می شود و دیگر آن را پس نمی برد. دو روز بعد منصور به طور اتفاقی دختر فروشنده را در اتوبوس می بیند و دختر از او راجع به آخرین اتومبیل سئوال می کند و منصور هم می گوید که آن هم خراب بوده ولی او خجالت کشیده که دوباره به مغازه برگردد و موضوع را مطرح کند. دختر هم می گوید که اگر هم آن را پس می آوردی من دیگر در آن جا نبودم تا آن را عوض کنم و بعد ماجرای اخراج شدنش از مغازه را برای منصور تعریف می کند و بعد منصور و دختر مشغول حرف زدن با یکدیگر می شوند و هر کدام راجع به زندگی شخصی و اخلاق و خصوصیات دیگری سئوالاتی از هم می کنند و در پایان گفتگوهایشان به نوعی با هم صمیمی و خودمانی می شوند و منصور دختر را برای شام به یک رستوران دعوت می کند و بعد از چند روز رفت و آمد با یکدیگر منصور دختر را از مادرش خواستگای می کند و با رضایت او آن دو به عقد یکدیگر در می آیند بعد از مراسم عقد دختر از منصور می خواهد که لوازمش را جمع کند و از مهمان خانه به خانه ی آن ها برود منصور هم این کار را انجام می دهد. یک روز دختر اتومبیل آخری ا که منصور خریده بود در چمدان او می بیند و آن را بر می دارد و کوک می کند وقتی که منصور می بیند اتومبیل سالم است بسیار متعجب می شود و بعد دختر برای او تعریف می کند که عمداً کوک اتومبیل ها را بعد از امتحان کردن خراب می کرده تا منصور دوباره به مغازه برگردد چون از همان ابتدا به منصور علاقه مند شده بوده است.
یک هفته بعد منصور پارچه های مورد نیاز خود را به طور کامل خریداری می کند و با دختر و مادرش به رشت می رود وقتی که خانواده اش از او می پرسند که برایشان چه سوغاتی آورده، منصور همسرش را به آن ها معرفی می کند و می گوید: این بهترین سوغاتی است که از تهران آورده ام!
ـ تحلیل داستان
الف) کنشگران
در این روایت منصور نقش فاعل را دارد و هدف او در واقع خرید پارچه از تهران است ولی او یک هدف فرعی دیگر هم دارد که خریدن اتومبیل کوکی برای خواهرش است. با ورود منصور به مغازه ی اسباب بازی فروشی دختر فروشنده هم وارد داستان می شود و نقش کنشگر فاعل را هم بر عهده می گیرد اولین هدف او این است که بداند آیا منصور ازدواج کرده است یا نه و با رسیدن به این هدف، هدف بعدی خود را دنبال می کند که این هدف در اواخر داستان برای مخاطب آشکار می شود و آن هم این بوده که دختر می خواهد هر روز منصور را ببیند و تا قسمتی از داستان هم به این هدف خود می رسد، اما از طرف دیگر می توان گفت که دختر نقش باز دارنده را دارد و مانع از این می شود که منصور بتواند اتومبیلی برای خواهرش تهیه کند ولی خراب شدن اتومبیل ها را نسبت به هدف دختر فروشنده باید در نقش یاری رسان به حساب آورد.
بعد از دیدار مجدد منصور و دختر فروشنده در اتوبوس هر دوی آن ها فاعل هستند و هدفشان آشنایی بیشتر با یکدیگر و نهایتاً ازدواج با هم است و مادر دختر نقش یاری رسان را بر عهده دارد.
دختر فروشنده نقش اعطا کننده را دارد و منصور هم دریافت کننده است و از طرف دیگر منصور نیز اعطا کننده است و خواهر کوچک و خانواده اش دریافت کننده محسوب می شوند.
فاعل
منصور/دختر فروشنده/منصور و دختر
هدف
خرید پارچه از تهران،خریدن اتومبیل کوکی/کشاندن منصور به مغازه ودیدن مجدداو/ازدواج با یکدیگر
بازدارنده
خراب شدن اتومبیل ها/-
یاری رسان
-/خراب شدن اتومبیل ها/مادر دختر
اعطاکننده
دختر/منصور
دریافت کننده
منصور/خانواده ی منصور
ب) زنجیره های روایی
ـ زنجیره ی اجرایی: خراب کردن کوک ماشین ها توسط دختر فروشنده، تعویض اتومبیل های خراب، تلاش منصور برای تهیه ی سفارش خواهرش، اخراج شدن دختر از مغازه، ملاقات دختر و منصور با یکدیگر در اتوبوس، رفاقت و صمیمیت دختر و منصور با یکدیگر و ازدواج آن ها با هم زنجیره های اجرایی این روایت محسوب می شوند.
ـ زنجیره ی میثاقی: درخواست شهین از منصور برای خریدن اتومبیل کوکی و قول منصور به او، طرح نقشه ی دختر فروشنده برای دیدار مجدد با منصور، علاقه مند شدن منصور و دختر به یکدیگر، قول و قرار خواستگاری و ازدواج از طرف منصور با دختر فروشنده و مادرش زنجیره های میثاقی این روایت هستند.
زنجیره ی انفصالی: مسافرت منصور به تهران، ورود و خروج های متعدد منصور در مغازه ی اسباب بازی فروشی، رفتن و برگشتن های منصور به مهمان خانه، ورود هم زمان منصور و دختر به اتوبوس، رفتن منصور و دختر به هتل، رفت و آمد منصور به خانه ی دختر، خروج منصور از مهمان خانه و رفتنش به خانه ی دختر و نهایتاً خروج منصور، دختر و مادرش از تهران و رفتن آن ها به رشت زنجیره های انفصالی این روایت را تشکیل داده اند.
۲۹-آقا چه دردسرتان بدهم[۶۳۷]
ناصر غروب که وارد خانه می شود می بیند که زنش روی تختخواب افتاده و از سردرد شدید ناله می کند. زنش به محض دیدن ناصر از او می خواهد که فوراً برود و برایش یک قرص مسکن تهیه کند و اصرار می کند که ناصر زود برگردد.
ناصر هم به سرعت به داروخانه می رود و یک قرص مسکن می گیرد اما همین که از مغازه بیرون می آید قاسم را می بیند و چون قاسم همکار او در اداره است و نسبت به او رتبه ی بالاتری دارد ناصر مجبور می شود که با او سلام و علیکی بکند. قاسم که بسیار پرحرف و بی ملاحظه است از ناصر می پرسد که چرا در داروخانه بوده و ناصر هم قرص مسکن را به او نشان داده و قضیه را برایش می گوید. قاسم نگاهی به قرص می اندازد و می گوید این قرص، قرص خوبی است و شروع می کند به تعریف اتفاقاتی که دو شب قبل برای او و همسرش افتاده است.
دو شب قبل وقتی که قاسم از اداره به خانه می رود به خاطر خستگی زیاد قصد دارد که بخوابد و استراحتی بکند اما همسرش که منتظر او بوده تا با هم برای خرید بروند اجازهی این کار را به قاسم نمی دهد و قاسم و خانمش برای خرید از خانه بیرون می روند. اما همسر قاسم بسیار عجول و سر در گم است و به در هر مغازه ای که می رود تا از آن جا خریدی بکند به بهانه ی مختلف یاد خریدهای دیگرش می افتد و مدام از این مغازه به آن مغازه می رود بدون این که حتی یکی از مایحتاج خود را بخرد و قاسم هم به اجبار به دنبال همسرش می رود و در نهایت هم بدون این که چیزی بخرند به خانه بر می گردند در حالی که به خاطر سرما و طوفان شدید هردو سرما خورده اند و قاسم بعد از این که یک ساعت ناصر را معطل کرده و برایش این حوادث را تعریف می کند بعد از تمام شدن حرف هایش به او می گوید که منظورش از این همه صحبت کردن این بوده که بگوید این قرص ها قرص های خوبی هستند و باعث بهبود حال قاسم و همسرش شده اند.
بعد قاسم از ناصر خداحافظی می کند و ناصر وقتی که به خانه بر می گردد همسرش بسیار عصبانی و ناراحت است و او را به خاطر تأخیر و معطلی مواخذه می کند. ناصر هم با ناراحتی جواب همسرش را می دهد و از او می خواهد که دست از سرش بردارد و بعد ماجرای پرحرفی قاسم را برای او تعریف می کند.
همسر ناصر به او می گوید که بالاخره قرص را خریده است یا نه و ناصر جواب می دهد که خریده ولی به خاطرسردرد شدید ناشی از پرحرفی قاسم مجبور شده که خودش قرص را بخورد.
ـ تحلیل داستان
الف) کنشگران
در روایت اصلی ناصر نقش فاعل را دارد و هدف او تهیه ی قرص و رساندن سریع آن به همسرش است و قاسم نقش کنگشر بازدارنده را دارد، در روایتی که ماجرای قاسم و هسرش در آن بیان شده است همسر قاسم نقش فاعل را دارد و هدف او تهیه ی چند نوع کالاست، اگر چه قاسم نقش یاری رسان را دارد و به همسرش کمک می کند اما دستپاچگی و رفتار عجولانه ی همسر قاسم و نهایتاً تعطیل شدن تمام مغازه ها عاملی است که نقش باز دارنده را دارد و مانع از رسیدن همسر قاسم به هدفش می شود و در ابتدای این قسمت از روایت هم قاسم نقش فاعل را دارد و هدف او استراحت و خوابیدن در منزل است و همسرش نقش بازدارنده را دارد.
در این روایت ناصر نقش اعطا کننده را دارد و دریافت کننده نیز اگرچه می بایست همسر ناصر بوده باشد ولی به خاطر روند ماجرا این خود ناصر است که دریافت کننده به شمارمی رود.
همچنین می توان قاسم را اعطا کننده و همسر قاسم را دریافت کننده به شمار آورد.