مسئله را بسط توسعه دهید. مشکلات حاصل از این موضوع را مشخص کنید. سؤالهایی و مسائل جدیدی را در این رابطه مطرح کنید. آیا شما میتوانید روش جدیدی را برای حل مسئله امتحان کنید؟ چه چیزی را میتوانید تغییر دهید؟ تاکنون چه نکته های جدیدی را فهمیدهاید؟
این نکته که انسانها بیشتر نیاز به یادآوری دارند تا آگاهی، به اندازه کافی موردتوجه قرار نگرفته است. اگر کودکان را به خود واگذاریم بود بهخوبی از عهده استفاده از تجربه های گذشته برای حل مسائل مرتبط برنمیآیند. هم عوامل ساختاری و هم عوامل روانشناختی اهمیت دارند. نحوه ارائه یک مسئله تأثیر فوقالعاده زیادی روی توانایی کودک برای فهم و ارتباط دادن آن باتجربههای گذشته دارد. روشنی و سادگی در نحوه ارائه مطلب، به همواره دریافتهای کلیدی که کودک از تجربه های پیشین خود دارد، بسیار مهم هستند. اینها به کودک کمک میکنند تا بر فرایند یافتن مسئله و حل مسئله تا حدی کنترل فراشناختی پیدا کنند. بهترین پاسخی که کودک میتواند ارائه دهد، پاسخی است که به خود او تعلق داشته باشد. (فیشر، ۱۳۸۵: ۲۰۷ تا ۲۱۸)
۲-۱-۱۰- نقش انگیزش در حل مسئله
انگیزش در حل مسئله موضوعی است که توسط کارشناسان و صاحبنظران تعلیم و تربیت بر آن تأکید شده است. بدین معنی که اگر فردی انگیزه حل مسئله را نداشته باشد، احتمال موفق شدن او رد حل مسئله نیز کمتر خواهد بود. چگونگی ارتباط انگیزش به حل مسئله را در سه نظریه رغبت، خودکارآمدی و اسنادی میتوان بررسی کرد:
- انگیزش بر مبنای رغبت
فرض کنید که فراگیری دستور زبان فارسی را برای اینکه در اینباره امتحانی در پیش دارد یاد بگیرد. فراگیر دیگری که برای نوشتن داستان به یادگیری دستور نیاز دارد، آن را میآموزد. هر دو، مفاهیم مربوط به دستور زبان را یاد میگیرند؛ اما بهاحتمالزیاد دومی بیشتر یا عمیقتر از اولی یاد خواهد گرفت. این امر سالها پیش، توسط جان دیویی مطرحشده است. او رویکرد تلاش مبنا را موردانتقاد قرار میدهد و میگوید که تدریس باید به رویکرد علاقه مبنا حرکت کند. این نظریه بارها در پژوهشهای تجربی مورد تأیید قرارگرفته است. فراگیران علاقهمند به موضوع درسی، تفکر و اندیشه زیاد در آن میپردازند و به طور عمیق درگیر یادگیری در آن موضوع میشوند. ارتباط موضوع یادگیری به زمینه پیشین ارتباط به زندگی روزمره، ایجاد احساس نیاز و نظایر آن میتواند انگیزش را بر مبنای علاقه افزایش دهد.
- انگیزش بر مبنای خودکارآمدی
خودکار آمدی به قضاوت فرد در توانایی و قابلیت او در به انجام رساندن یک کار اطلاق میشود. اگرچه منابع زیادی برای چگونگی و شکلگیری خود کارآمدی وجود دارد اما میتوان گفت در کل خودکارآمدی از تعبیر، تفسیر عملکرد خود، عملکرد دیگران، ارزیابی دیگران از عملکرد فرد و وضعیت فیزیولوژیکی ایجاد میشود.
وقتی فراگیر در امر یادگیری نوعی پیشرفت را درک و آن را قبول کند، در این صورت انگیزش در او بالا میرود. اگر دیگران عملکرد فرد را مورد تأیید قرار دهند یا آن را به عنوان الگوی راهحل مؤثر قبول داشته باشند، در این صورت میزان خود کارآمدی در فرد مذبور بالا میرود. نظریه خودکارآمدی بر این اصل استوار است که هنگامی که فرد خود را در انجام کاری توانا ببیند، در امر یادگیری اعتماد بیشتری پیدا میکند. نظریه خودکارآمدی بیشتر به فرایند پردازش اطلاعات فعال و ژرف مربوط میشود. فراگیران با خودکارآمدی بالاتر، بهخوبی میتوانند مواد آموزشی یا موضوعات درسی را درک کنند. اگر فراگیران بتوانند خودکارآمدی خویش را افزایش دهند، موفقیت آن ها در یادگیری حل مسئله بیشتر میشود؛ بنابرین برای رسیدن به حل مسئله موفقیتآمیز باید شیوه های افزایش خودکارآمدی نیز، به فراگیران آموخته شوند، یا در موقعیتهایی قرار گیرند که بتوانند میزان خودکارآمدی را بالاتر ببرند.
- انگیزش بر مبنای اسناد
ممکن است فراگیران شکست یا پیروزی و موفقیت خود را به عواملی نسبت دهند. ((این درس بسیار مشکل است))، ((من شانس خوبی در جواب دادن به سؤالات امتحانی را نداشتم))، از نمونه هایی هستند که فراگیران موفقیت یا شکست خود را به پدیدهها و عواملی نسبت دادهاند. بر مبنای نظریه اسنادی تعیین نوع علت برای شکست یا موفقیت از سوی فراگیران به عملکرد و پیشرفت تحصیلی آنان ارتباط دارد فراگیرانی که شکست یا پیروزی را ناشی از تلاش خود میدانند، احتمال موفقیت آن ها بیشتر از فراگیرانی است که آن را به معلم نسبت میدهند. همینطور، فراگیرانی که شکست در حل مسئله را به عدم توانایی خود نسبت میدهند، ضعیفتر از فراگیرانی، خواهد بود که شکست در حل مسئله را به عدم تلاش و جدیت خود ربط میدهند.
به طور خلاصه میتوان گفت که در حل مسئله کارآمد و مؤثر سه عامل شناختی و دانش موردنیاز به مهارتهای فراشناختی و انگیزش، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر داند و بدون وجود هر یک، امکان حل مسئله واقعی امکانپذیر نخواهد بود. بر این اساس که هر شیوه آموزش و تدریس مطرحشده اعم از روشهای سنتی و روشهای نوین، باید در محور شکوفایی سه اصل یادشده، یعنی شناخت، فراشناخت و انگیزش در فراگیران باشد. (فتحی آذر، ۱۳۸۲ :۲۹ تا ۳۱)
۲-۱-۱۱- آموزش پذیری حل مسئله
هدف از آموزش حل مسئله را میتوان به شیوه های گوناگون بیان کرد. یک هدف بسیار محدود آموزش مسئله، بهبود عملکرد یادگیرنده برای آزمونهای یاد داری است.
در چشمانداز وسیعتر، هدف آموزش حل مسئله بهتر کردن عملکرد فراگیرندگان در آزمونهای انتقال آموختهها است، یعنی آزمونهایی که مسائل غیرمعمول (مسائلی که دانشآموزان بیشتر حل نکردهاند) را در برمیگیرند. برای مثال آموزش مبتنی بر درک و فهم به دانشآموز یاری میکند برداشتی از ارزش مکانی داشته باشد. چنین استنباط و برداشتی فراگیرنده را قادر میسازد هر آنچه درباره جمع و تفریق اعداد دورقمی فراگرفته است به جمع و تفریق اعداد سه رقمی انتقال دهند. چشمانداز حاضر، آموزش انتقال یا آموزش برای انتقال[۱۶] خوانده میشود