1-2 اهمیت و ضرورت انجام پژوهش 7
1-3 طرح مساله 9
1-4 فرضیهها و سولات پژوهش 10
1-5 اهداف پژوهش 10
1-6 روش تحقیق 10
فصل دوم:مبانی نظری و پیشینه پژوهش
1-2 مقدمه 15
2-2 مفهوم فقر 16
2-3 انواع فقر 19
2- 4 بر شمردن عوامل ایجاد فقر 22
2-4-1 علت تاریخی فقر 22
2-4-2 علت جغرافیایی فقر 22
2-4-3 علت فرهنگی فقر 23
2-4-4 علت اقتصادی فقر 23
2-4-5 علت اجتماعی فقر 23
2-4-6 علت سیاسی فقر 24
2-5 خط فقر 24
2-5-1 روش های اندازه گیری خط فقر 27
2-5-1-1 روش اندازه گیری خط فقر براساس نیاز کالری: 27
2-5-1-2 روش اندازه گیری خط فقر براساس 50 یا 66 درصد میانگین مخارج 27
2-5-1-3 تعیین خط فقر براساس 50 یا 66 درصد میانه مخارج خانوارها 28
2-5-1-4 تعیین خط فقر بر پایه معکوس ضریب انگل 28
2-5-1-4 تعیین خط فقر بر پایه معکوس ضریب انگل فقر 29
2-5-1-5 روشهای مبتنی بر رویکرد نیازهای اساسی 30
2-6 سیاستهای فقرزدایی 31
2-6-1 روش مالیات منفی بر درآمد 31
2-6-2 روش گسترش دارائیهای تولیدی طبقات فقیر 31
2-6-3 روش تغییر در توزیع درآمد 32
2-7 پیشینهی تحقیق 32
2-8 جمع بندی 35
فصل سوم: روش پژوهش و ارائه مدل
3-1 مقدمه 39
3-2 مبانی نظری تابع تقاضا 40
3-3 تابع تقاضای سیستم مخارج خطی 44
3-4 فرمهای مختلف سیستم مخارج خطی 46
3-4-1 سیستم مخارج خطی با شکل گیری عادات 46
3-4-2 شکل عمومی سیستم مخارج خطی 47
3-4-3 سیستم مخارج تعمیم یافته 48
3-5 ویژگیهای سیستم مخارج خطی 49
3-6 روشهای تخمین دستگاه معادلات سیستم خطی 50
3-7 توابع انگل 51
3-7-1 تابع انگل 51
3-7-2 تابع انگل با توجه به متوسط هزینه خانوار 52
3-7-3 تابع انگل باتوجه به هزینه سرانه 52
3-8 روش داده های ترکیبی 53
3-8-1 آزمون قابلیت برآورد الگو به صورت پانل 53
3-8-2 اثرات ثابت و اثرات تصادفی 55
3-8-3 آزمون هاسمن 56
3-9 مقدمهای بر شاخصهای فقر 57
3-9-1 اصول موضوعه 58
3-9-2 انواع شاخصهای فقر 61
3-10 جمع بندی 65
فصل چهارم: تجزیه و تحلیل یافته ها
4-1 مقدمه 69
4-2 برآورد پارامترهای سیستم مخارج خطی با بهره گرفتن از روش دادههای ترکیبی 71
4-3 محاسبه شاخصهای فقر در مناطق شهری استان سیستان وبلوچستان 80
4-4 جمع بندی 83
فصل پنجم: بحث و نتیجه گیری
5-1 نتایج و پیشنهادات 87
5-2 پیشنهادات 91
منابع و ماخذ 93
فهرست جداول
جدول 4-1: نتایج آزمون F و هاسمن برای گروه خوراکیها و دخانیات 74
جدول4-2: نتایج آزمون F و هاسمن برای گروه پوشاک و کفش 74
جدول 4-3: نتایج آزمون F و هاسمن برای گروه لوازم و اثاثیه خانگی 74
جدول4-4: نتایج آزمون F و هاسمن برای گروه بهداشت و درمان 74
جدول4-5: نتایج آزمون F و هاسمن برای گرو سایر 75
جدول 4-6: نتایج برآورد βi برای پنج گروه کالایی 75
جدول4-7 : برآورد حداقل معاش گروههای کالایی 77
جدول 4-8: حداقل معاش سالانه مناطق شهری استان سیستان و بلوچستان (واحد اندازه گیری ارقام ریال میباشد) 78
جدول4-9: نرخ رشد حداقل معاش در مناطق شهری استان سیستان و بلوچستان 79
جدول 4-10: شاخص درصد افراد فقیر در مناطق شهری استان سیستان و بلوچستان 81
جدول 4-11: شاخص نسبت شکاف درآمدی مناطق شهری استان سیستان و بلوچستان 82
فهرست نمودارها
نمودار 5-1: نرخ تورم و نرخ رشد سالانه حداقل معاش (درصد) 89
نمودار 5-2: شاخص نسبت سرشمار و شاخص نسبت شکاف درآمدی (درصد) 91
1-1 مقدمه
در دهههای اخیر کاهش فقر به یکی از مباحث مهم در متون اقتصاد توسعه تبدیل شده است. تعدادی از محققان اقتصاد همانند اموانو[1] و همکاران ( 1999 ) ، بر این عقیده هستند که مبارزه با فقر شرط لازم برای رشد است. با این حال، برنامههای مبارزه با فقر همان اندازه که به کارایی سیاست گذاری و نحوهی اجرای برنامه نیاز دارد، به شناخت ابعاد مختلف پدیده فقر و دلایل و پیامدهای آن نیز نیاز دارد. بررسی و آگاهی از وضعیت فقر در یک جامعه اولین قدم در مسیر برنامه ریزی برای مبارزه با فقر و محرومیت است (خالدی و پرمه،1384؛ عرب مازار و حسینی نژاد، 1383 ).
اندازه گیری فقر به دو دلیل اساسی مهم است: الف) هدفمند سازی انواع کمکها به اقشار محروم آسیب پذیر؛ ب) بررسی روند و نحوهی تغییرات شدت فقر در طول زمان و یا در مکانهای مختلف.
در این میان دولت به عنوان نهادی که در تلاش است تا با تخصیص منابع مالی، اقشار فقیر را یاری کند، نیازمند شناسایی هرچه دقیق تر گروه هدف است. نکتهای که بایستی به آن توجه کرد این است که چتر حمایتی باید طوری گسترده شود که اولا افراد مستحق از آن بهره مند شوند و در ثانی افرادی که نیازی به آن ندارند، در آن گنجانده نشوند. بدین ترتیب با در نظر گرفتن محدودیت مالی دولت، باید روشهایی را برای شناسایی فقر انتخاب کرد که فقیرترین فقرا در اولویت برنامه فقرزدایی قرار گیرند. با طرح چنین ایدهای تحقیقات وسیعی پس از اواسط دههی 70 میلادی و با انتشار مطالعات سن[2] آغاز شد.
از اواخر دههی 70 به دلیل برنامه اصلاح ساختاری، آزاد سازی و خصوصی سازی توسط بسیاری از کشورهای جهان، فقر و حمایت از گروههای آسیب پذیر با شدت بیشتری مورد توجه قرار گرفت. بسیاری از اندیشمندان بر این گمان بودند و هستند که اجرای برنامههای اقتصادی فوق الذکر، گروههای کم درآمد را متاثر میسازد و فقر را افزایش میدهد.
در پاسخ به چنین وضعی و به منظور جلوگیری از توسعهی فقر، نهادهای بین المللی و منطقهای اقدامات نمادین و عملی را در پیش گرفتند. برای مثال سازمان ملل، دهه 2006-1997 را دههی ریشه کنی فقر نام نهاد. بانک جهانی برای تحقق دنیایی بدور از فقر، جهانیان را برای اقدام موثر برای حذف گرسنگی با توسعهی پناهگاه و مسکن و برخورداری عمومی از بهداشت و آموزش دعوت نمود. در نوامبر سال 1997 اعضای اسکاپ[3] تعهد کردند که اقدامات لازم برای ریشه کنی فقر تا سال 2010 را انجام دهند.
اقدامات فقرزدایی از دههی 80 به بعد در بسیاری از مناطق جهان با موفقیت مواجه شد. به طوری که بنابر گزارش بانک توسعه آسیایی در فاصلهی سالهای 1970 تا 1990 تعدا افراد فقیر در شرق آسیا معادل 220 میلیون نفر کاهش یافت و علاوه بر این در طی همین مدت 425 میلیون نفر با سطح زندگی بالاتر از فقر به جمعیت این منطقه اضافه شد. بنابر همان ماخذ، در دههی 90، یک چهارم جمعیت آمریکای لاتین، یک دوم جمعیت جنوب آسیا و آفریقا و 1/0 جمعیت شرق آسیا در فقر مطلق به سر میبردند. کشور چین در فاصلهی سالهای 70 تا 90 با وجود آنکه با افزایش جمعیتی معادل 300 میلیون نفر مواجه بود، موفق شد جمعیت فقیر خود را در طی همان مدت از 275 میلیون نفر به 175 میلیون نفر کاهش دهد. در کشور اندونزی در دههی 70 بیش از یک چهارم جمعیت در فقر به سر میبردند و در طی دهههای 70 و 80 جمعیت این دو کشور 60 میلیون نفر افزایش یافت ولی علی رغم این افزایش، این کشور توانست از طریق برنامههای فقر زدایی تعداد افراد فقیر خود را به 27 میلیون نفر کاهش دهد. بنابر گزارش بانک توسعهی آسیایی در سال 1985، 24 درصد جمعیت پاکستان، 43 درصد جمعیت بنگلادش، 44 درصد جمعیت هندوستان و 1 درصد جمعیت چین فقیر بودهاند ولی در سال 1988، درصد جمعیت فقیر در پاکستان به 22 درصد، در بنگلادش به 44 درصد و در اندونزی به 24 درصد، در هندوستان به 36 درصد و در چین به 6 درصد تغییر یافت.
وجوه بنیادی توجه به فقرا و حمایت از آنان در قانون اساسی کشورمان نیز یافت میشود (اصل دوم، اصل سوم، اصل بیست و یکم و اصل بیست و نهم)، اما قاطع ترین نشانهی توجه به فقرا در قانون اساسی در اصل چهل و سوم دیده میشود که به ریشه کن کردن فقر و محرومیت از جامعه توجه خاص دارد. با این حال از ابتدای انقلاب، برنامهی جامعی در راستای فقرزدایی تدوین نگردید. جنگ، تحریم و مسائل حاشیهای آن نیز به مسئله مضاعفی بدل شد تا وضعیت فقر در جامعه تغییر کند، اما پس از آن در تمام برنامههای توسعه به نحوی برنامههایی در جهت افزایش رفاه عمومی و کاهش فقر تدوین گردید. با این حال مطالعات و بررسیهای انجام شده نشان میدهد که سیاستهای کاهش فقر به صورت برنامهای راهبردی و پایدار، در طول برنامههای توسعهای به کار گرفته نشده است (شمس الدین و همکاران، 1383).
مبارزه با فقر در برنامهی سوم توسعه بین سالهای 1383-1379 به اجرا درآمد و ادامهی آن به برنامهی چهارم توسعه موکول گردید به نحوی که انتظار میرفت در سال 1388 (سال پایان برنامهی چهارم ) فقر در کشور وجود نداشته باشد. یکی از عوامل موفقیت در برنامه و رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده برای این برنامه و برنامههای فقر زدایی، بررسی شناخت دقیق ماهیت فقر و عوامل موثر بر آن است.
در خصوص فقر و اندازهی آن در ایران و همچنین تاثیر سیاستهای اقتصادی مختلف بر فقر مطالعات مختلفی صورت گرفته است و نتایج این مطالعات به حوزهی تصمیم گیری منعکس شده است.
با ملاحظه نتایج مطالعات مختلف متوجه میشویم که اندازه فقر در ایران طیف وسیعی را در بر میگیرد تا جایی که برخی محققین معتقدند بیش از 18 درصد مردم ایران فقیر میباشند و بعضی نیز نتیجه گرفتهاند که 70 درصد جمعیت کشور درگیر فقر هستند (خداد کاشی و دیگران، 1381).
علت تفاوت در چیست؟ در این جا این سوال مطرح میشود که آیا با توجه به فقر نواحی مختلف یا کشورهای مختلف واقعا میتوان نتیجه گرفت کدام کشور نسبت به