ماد : در اوستا « رگه » و در سنگ نبشته های داریوش » ماده » و در پارسی ماد آمده و هرودوت آن را مدر و « استرابون » آن را « مادیای بزرگ » و « مدیا آتروپاته نه » و ایزیدور خاراکسی مدیای علیا و سفلی و موسی خورن « مدی آتروپاتاکان » بعضی ماد آذربایجان می نامند و از ایالات غربی ایران زمین بوده است . این ایالت از شمال به آران و دریای خزر و از مغرب به ارمنستان و از جنوب به شوش و پارس و از مشرق به آریانه ( خراسان و افغانستان کنونی ) محدود بود که کرسی آن « هگمتانه » که به یونانی آنرا « اکباتانا » می نامیدند . همدان پایتخت تابستانی پادشاهانا هخامنشی بود . همدان را موسی خورن « اهمتان » می نویسد . ماد به سه قسمت بزرگ تقسیم می شد : نخست ماد بزرگ که امروز آن را استان تهران و بیشتر آن را عراق عجم می نامیدند . دوم : ماد آتروپاته نه که همان آذربایجان است و سوم ماد راگیانه که ری و حوالی آن است . اکباتانا و کام بادن ( کرمانشاهان ) از شهرهای ماد بزرگ به شمار می رفت رگا ( شهر ری ) کرسی ماد راگیانا بود و « مسمغان » یعنی مهتر یا بزرگتر مغان در این شهر می نشست . [۵۳]
دشت « نیسایه » که به داشتن اسبهای تندرو معروف بود در نزدیکی کرمانشاهان بود اما ماد کوچک یا آتروپاته نه که آذربایجان باشد در دوره هخامنشی یکی از ایالات کشور هخامنشی بود و در حمله اسکندر ، سردار ایرانی و زرتشتی بنام « آتروپات » ( آذربد ) بر آن حکومت می کرد . چون خود را در برابر اسکندر ناتوان دید از صلح با وی درآمد و اسکندر مقدونی آن سرزمین را به وی ابقا کرد و از آن زمان ماد کوچک بنام « آتروپات گان » یعنی محل حکومت آتروپات نامیده شد و این کلمه بعدها آذربادگان ، و آذربایجان گردید و قریب یکصد سال جانشینان وی در آن سرزمین حکومت کردند .
پایتخت قدیم آتروپادگان شهر « گنجک » ( جنزه یاشیز ) در تخت سلیمان در جنوب شرقی مراغه واقع بود که یونانیان آن را « گزا » نوشته اند . شهر دیگری در زمان اشکانیان پایتخت آذربایجان بود که « پروسیه » یا فرا دا اتسپه نام داشت که در نزدیکی دریاچه ارومیه بوده است و آتشکده آذرگشنسب که آتش پادشاهان بود در نزدیکی شهر « شیز « قرار داشت نام همدان پیش از عهد مادها « آکه سائیا » بود که در آشوری « کارکاسی » - نام داشت که به معنی شهر کاسیان است و چون مادها بر آن سرزمین تسلط یافتند « آمادانه » یعنی شهر مادها خوانده شد . زیرا آشوریان مادها را در کتیبه های – خود « آمادا » و شهر همدان را که پایتخت مادها بود « آمادانا » نوشته اند .
« مروش » ( مارو ) محلی در ماد و « کمپده » که بعدها « کام پادن » خوانده شد همان کرمانشاهان امروز است . « بقستانه » ( بیستون ) و نیسایه از شهرهای ماد بود شهر رگا ( ری ) را سلوکی ها « ئوروپوس » می نامیدند . سلوکی ها در نزدیکی دربند خزر یا دروازه کاسپین شهری بنام « آپاما » و در مرز پارس « لااودیه » را بنا کردند ، شهری نیز به نام خاراکسی در ماد وجود داشت که محل آن را با « ایوانکی » و برخی با شهرستانک کنونی در کوههای البرز مطابقت می دهند . بقول ایزیدور خاراکسی « خاراکس » همان خوار و بقول بطلیموس همان بلوک خوار نزدیک ری است . سلوکی ها نزدیک معبر خوار یا دربند خزر شهر خاراکس را بنا نهادند و فرهاد اول اشکانی در نیمه اول قرن دوم میلادی « آماردها » یا « مردها » را به آنجا کوچانید .
آریانا : در سنگ نبشته داریوش « هرای وه » و در تاریخ هرودوت « آیری یر « و در جغرافیای استرابون آریانا آمده و امروز هرات گویند در مشرق ایران واقع بود ، و از شهرهای مهم آن هرات و « بی تاکسا » یا باد غیس امروزی ( یعنی باد خیز ) بود . « ساری گا » که سرخس امروز است از شهرهای آریانا بی شمار می رفت . آریانا از مغرب به پارت و از مشرق به باختر و از شمال به مرو و از جنوب به « زرنگ » ( سیستان ) محدود شد . کوه « پاروپارنیسانا » در مشرق این ایالت واقع بود . در بندر خزر تنگی بود که ماد را از پارت جدا می کرد در اینجا در عهد هخامنشی دیواری ساخته و دروازه ای از آهن بنا کرده بودند و پاسدارانی بر آن گماشته بودند . [۵۴]
« پاری تاکنه » یا « پاری تاک » که به پارسی ( پری تکان ) است همان فریدن اصفهان می باشد . کرسی ولایت هرات را « ارتکان » و استرابون آنرا « ارتاکان » و آریان آنرا « آرتاکوان » و دیودورسیسیلی « خورتاکان » ضبط کرده اند .
اسکندر در ولایت هرات شهری بنام خود ساخت که آنرا آریانا اسکندریا » می نامیدند . این محل را با هرات تطبیق کرده اند و اسکندر را بانی هرات جدید می دانند . بطلیموس این شهر را « آریامتروپولیس » خوانده است .
هیرکانی : در اوستا « وهرکانه » و استرابون آنرا « هیرکانیا » و موسی خورنی « ورکان » می نویسد به عربی جرجان و به پارسی گرگان می باشد این ایالت از شمال به دریای کاسپین که آنرا بنام این ایالت دریای گرگان می گفتند و از جنوب به پارت و از مغرب به ماد و از مشرق به مرو محدود بود استرابون ساکنین هیرکانی را « ماردی » یا « آمارد » ( آملی ) و تپوری ( طبری ) می نامد .
از شهرهای هیروکانی « کومیسن » که به پارسی کومس و به عربی قومس شده است می باشد این شهر در نزدیکی دامغان بوده است .
نام این محل در اوستا « چخره » آمده که آنرا با شاهرود تطبیق کرده اند دیگر از شهرهای معروف هیرکانی صد دروازه است که آنرا به یونانی هکاتوم پولیس می خوانده اند . ظاهراً طبرستان و کادوسیان ( گیلان ) جزو این ایالت محسوب می شده است دیگر از شهرهای عمده آن « زدرکرته » بوده است که نزدیک استرآباد کنونی واقع بوده است . [۵۵]
پارت : در اوستا « ورنه » و در سنگ نبشته های داریوش « پرثوه » و در کتاب تاریخ هرودوت « پارتر » و در جغرافیای استرابون « پارسی یه آ » و در کتاب ایزیدور خاراکسی « خوران » آمده است این ایالت با خراسان امروزی تطبیق می کند از شمال به دهستان مردم داهه و از مشرق به آریانا و از جنوب به کرمان و از مغرب به ماد محدود بوده است اشکانیان از مردم این سرزمین بوده اند و ساکارتی ها که در کویر لوت می زیسته اند نیز از نواحی لوت شمرده می شدند . بعضی « ورنه » را صفحه البرز می دانند . سلوکی ها در پارت شهرهای « سوته ایرا » « کال پوپ » « خاریس » « هکاتم پولیس » ( صد دروازه ) « آخه آ » را ساختند . شهر سوزیا – طوس امروزی و ارته کان از شهرهای پارس بود .
باختر : در سنگ نبشته داریوش « باختریش » و دراوستا « باخذی » و در کتاب هرودوت « باکتریر » و در استرابون « باکتری نا » آمده همان ایالت بلخ است که از شمال به رود وخش ( جیحون ) و از مغرب به آریانا و از جنوب به کوههای هراز مسجد کنونی و از مشرق به سرزمین - « ماساژت ها » ( یکی از قبایل سکائی ) محدود بود و یکی از شعب جیحون بنام باکتروس آنرا مشروب می ساخت و شهر مهم آن باختر بود که نام دیگر آن « زرایاسب » و همان بلخ امروزی بوده است و مرو که در اوستا « مورو » و به یونانی « مرگیانا » از شهرهای معتبر باختر بوده است « آئورون » از شهرهای باختر در واحه مرو بود و در آن واحه « آن تیوخوس سوتر » انطاکیه مرگیان را بنا کرد . یکی از اسکندریه هایی که اسکندر ساخت در مرو بود . مهمترین شهرهای باختر به روایت بطلمیوس از این قرار بوده است : « زریاسپه » « چاتراکارتا » « باکترا » ( بلخ ) ، « خلم » که آن را شهر « ایوک راتیدا » - « آ ارونوس » که به قول بطلیموس در کنار رود « دارگیدوس بوده که آن را با شهر قدیم سمنگان نزدیک رود خلم تطبیق کرده اند .
سغدیان : در اوستا « سوغوده » در سنگ نبشته داریوش « سوغده » و به یونانی - « سغدیانا » آمده همان سغد و سمرقند است که از شمال و جنوب میان سیحون و جیحون و از شرق به سرزمین سکاها و از مغرب به خوارزم و شهر عمده آن « مرکنده » بود که آنرا با سمرقند تطبیق می کنند دیگر از شهرهای آن « کرشته » و شهر کوروش ( سیروپولیس ) بوده که دورترین شهرهای شاهنشاهی ایران باستان به شمار می رفت .
باستان شناسان محل شهر کوروش را با « اوراتپه » کنونی تطبیق می کنند . اسکندریه اقصی – در کنار سیحون بود و محل آنرا با خجند کنونی تطبیق کرده اند دیگر از شهرهای سغدیان « نئوتاکا » ( نوتاک ) بوده است . « گازا » یا بخارا که اکنون در جمهوری تاجیکستان می باشد از شهرهای سغد بود . شهرهای سغد را بطلمیوس در کتاب خود چنین نام برده است : « دره پسامتروپولیس » « اوکسیانا » ، « ماروکا » ، « الکساندر یا اوکسیانا »
خوارزم : که در اوستا « هوائی ریزیم » و در سنگ نبشته داریوش خوارزمیش و در کتاب استرابون « خوارزمی ای » آمده همان خوارزم و خیوه است . از مغرب به سغد و از مشرق به دریای کاسپین از شمال به رود جیحون و دریاچه آرال ( وخش دریا ) و از جنوب به باختر محدود بود . پولی نی شهر شهر پاندا را به عنوان مرکز آن ایالت ذکر نموده و ولایت « نوتاکا » که همان کش بخارا باشد جزء این ایالت بوده است و اکنون جمهوری ترکمنستان را تشکیل می دهد . [۵۶]
زرنگ : در اوستا « های تومنت » و در سنگ نبشته داریوش « زرنکا » و در تاریخ هرودوت « سرنگن » و در کتاب استرابون « درنگیانا » و در کتاب ایزیدور خارکسی « آنابن « و « درنگیانا » آمده به زبان پهلوی سکستان یا سیستان است که همان ایالت دره هیرمند باشد که پس از مهاجرت سکاها از شمال به ولایت زرنگ ( زرنج ) آن سرزمین را سکستان یا – سیستان خوانده اند . این ایالت از شمال به آریانا و از مغرب به پارت و کویر مرکزی و از مشرق به افغانستان و از جنوب به گدروزیا ( بلوچستان ) محدود بود و به جهت واقع شدن آن در جنوب بلخ آنرا نیمروز می گفتند که به معنی ایالت جنوبی است و شهر زرنگ و زابل در این ایالت بود . از شهرهای باستانی زرنگ فراه بود که یونانیان « پروفاتاثیا » نامیده اند . نزدیک به این شهر یونانیان شهری ساختند و عده ای از مقدونیان را در آنجا ساکن کردند . بعضی از محققان این شهر را با پیشاوران یکی دانستند و این ظاهراً صحیح تر است زیرا فراه در قدیم نامی نزدیک به همین اسم یعنی « فرا » داشته است .
ایزودور خاراکسی نیز این شهر را « فرا » خوانده است . جغرافی دانان قدیم یونانی از دریاچه ای معروف به زره به اسم « آریاپالوس » نام می برند که گویند سی فرسنگ طول و چهار الی هشت فرسنگ عرض داشته است . ایزیدور خاراکسی سکستان را « ساکاستنه » مینویسد و آنرا در جای درنگیانا قرار نمی دهد بلکه در محل « پارتاکنا » بین درنگیانا و آرخوزیا ( هند سفید ) می دانند . [۵۷]
هرخواتیش : در سنگ نبشته داریوش به همین نام و در اوستا « هرخوائی تی » و در استرابون « آرخوزیا » آمده و همان « رخج و قندهار » قرون بعد است که افغانستان جنوبی و قندهار را تشکیل می دهد . ایزیدور خاراکسی کشور آرخوزیا را « هندوستان سفید » نامیده است . بقول تولمن قلعه « کاپیش کانا » و « گندوم » که در سنگ نبشته بیستون آمده در « هرخواتیش » واقع بوده است . این ایالت از شمال به « ساتاگید » و حوزه کابل و از مغرب به « زرنکا » و از مشرق و جنوب به هندوستان محدود بوده است . این سرزمین را به یونانی « آرکوشیه » نامیده اند . هرهوائی تی رودیست که اکنون آنرا « ارغنداب » گویند که به زبان سانسکریت « سرسوتی » نامند که نام یکی از ایزدان هند بوده است .
در آرکوشیه نیز اسکندر مقدونی شهری به نام خود بنا کرد که نزدیک به قندهار کنونی بوده است قندهار را نباید با « گنداره » اشتباه کرد . معروفترین شهرهای هرخواتی که بطلیموس آنرا « آرکه نوریا »[۵۸] ( آرخوزیا ) نامیده از این قرار است :
« آزولا » ، « فوکلیس » - « آرخوتوس » . الکساندرپولیس که پایتخت این ولایت بود . در کنار رود « اراکوتیس » ( ارغنداب ) قرار داشت . « آزولا » را با « گوزار » ( گذارستان واقع در هیلمند علیا ) یکی می دانند . فوکلیس را بین غزنه و قندهار یا خود غزنه می دانند . شهر « بیوت » را با « بجست » یا بست یکی می دانند . [۵۹]
ساتاگید : در سنگ نبشته داریوش « ساتاگوش » آمده محل آن درست معلوم نیست بعضی آنرا افغانستان مرکزی از هرات تا سند دانسته و اخیراً با پنجاب تطبیق می کنند . رود « هیداسپ » ( جیلوم کنونی ) یا « وی تاستای » قدیم این ایالت را مشروب می کرده است . نام ساتاگید از ترکیب ساتا ( صد ) و گیدی ( ماده گاو ) مشتق است و روی هم رفته به معنی مالکین صد گاو خوانده می شده است . شهر « نیکه » یا « نیکا » که در این ولایت بوده با کابل منطبق دانسته اند . بعضی « کوفن » را با کابل تطبیق کرده اند و مردم این سرزمین از دو قوم « پختن » که زبانشان « پشتو » بود و پارسیان یعنی پارسی زبانان تشکیل می شد .
گندار : در اوستا « وای کرته » آمده و استرابون آنرا « پاروپامیزاد » خوانده همان افغانستان شرقی ایالت کابل و پیشاور است از شهرهای مهم آن « کابور » یعنی ( کابل ) بوده است . گندار از دره کابل بوده است . گندار از دره کابل تا رود سند امتداد داشته است . شهرهای این ایالت بنا به روایت بطلیموس از این قرار بوده است :
« نوبی لیس » ، « کابورا » ، « اورتوس پانا » ، « پارسیانا » ، «کی سانا » یا کارسانا بوده است .
بطلیموس کابل را « کابولیته » خوانده و چند نقطه مجاور آنرا مانند ارغنده ، « لوگرد » و « وردک » را به نام های « ارگوردا » ، « لوکارنه » و « بگراد » یاد کرده است .
در کوههای پاراپامیزاد اسکندر به نام خود اسکندریه ساخت که آنرا « آلکساندر کوکازوم » یعنی اسکندریه کوههای قفقاز می خواندند . یونانیان کوههای پاراپامیزاد را به نام کوههای قفقاز می خواندند و جای این شهر را در حوالی « چاریکار » که تقریباً در سی مایلی شمال کابل است تطبیق کرده اند . دو شهر نیکایا یا نیسه را نیز با کابل تطبیق کرده اند . اسکندر شهری بنام اسب خود « بوسه فالی » که در سفر هند درگذشت بنا کرد و تا رود « هیفازیس » که امروزه « بیس » خوانده می شود فتح کرد . دیگر از شهرهای این ناحیه « پاتالا » بود که در مصب رود سند قرار داشت . بزرگترین شهر پنجاب هند « تاکسیلا » بود . اسکیلاس دریا سالار یونانی داریوش که برای تحقیق در سواحل خلیج فارس به این نواحی آمده بود از شهر « کاسپاتیرا » از اراضی « پاکتیا» که ظاهراً در این ولایت بوده حرکت کرد و به رود سند درآمد ظن قوی می رود که پاکتیاها نیاکان پختن های افغان بوده اند .
کرمانیا : این ایالت میان خلیج فارس و استان فارس و گدروزیا یا بلوچستان امروزی و پارت واقع بود و به دو قسمت تقسیم می شد . کرمان بیابان یا کویر ، و کرمان حاصلخیز . نام باستانی کرمان « بوتیا » بود . به قول بارتولد در مهان کرمان سنگ نبشته ای از داریوش به سه زبان پارسی باستان ، آشوری و عیلامی به دست آمده است و این سنگ نبشته از مقبره شاه نعمت الله ولی بدست آمده است .
گدروزیا : از ساتراپ های عصر هخامنشی ، گدروزیا بلوچستان امروز که در مشرق کرمان واقع بود و از جنوب به دریای عمان و از مشرق به رود « هیندوس » ( سند ) و از شمال به هرخواتیش محدود می شد و ایالتی بی حاصل و بایر به شمار می رفت . بعضی از خاورشناسان « مکا » یا « مکیای » نامبرده در سنگ نبشته داریوش را با این ایالت تطبیق کرده اند .
پایتخت گدروزیا شهری است بنام پورایا ( پاهرا ) بود که آنرا با فهرج کنونی تطبیق می کنند و ظاهراً همان « سودراس » که یکی از اسکندریه ها بوده است می باشد . بقول « بارتولد » گدروزیا ظاهراً مشتق از نام قبیله ای ایرانی است که « دورسیا » خوانده می شده اند . [۶۰]
تنها ساتراپهایی که در آنها سکه ضرب می شد ( قبل از اسکندر ) بقرار زیر است :
- ششمین ساتراپ : یعنی مصر و سیرنائیک
- پنجمین ساتراپ : شامل عربستان و سوریه و بین النهرین
- چهارمین ساتراپ : کیلیکیه که در قرن پنجم از طرف ایالات واقع در شمال کوههای توروس توسعه یافت و در آخر دوران هخامنشی قسمت شمالی سوریه بدان اضافه گردید .
- اولین ساتراپی : ایونی که شامل نواحی پامفیلی ، لیس ، کاری و پیزیدی و ایونی و الوری[۶۱] می باشد .
دومین ساتراپی : سارد یالیدی شامل ایالات میسی ، لیدی و سرزمین های لوزونی ین ها [۶۲] و کابالی ین ها [۶۳] و هیت نی ین ها [۶۴] .
سومین ساتراپی : اغلب به نام فریگیه یا داس سیلیون معروف بود . [۶۵]
فصل سوم
هنر معماری تخت جمشید
بخش اول
۳-۱- هنر و صنعت
در نقاط مختلف ایران از جمله در لرستان ، کرمانشاهان ، سقز ، کلاردشت ، گرگان و تپه تاریخی حسنلو و هرسین و الشتر و خرم آباد جمعی از کشاورزان ضمن فعالیت های روزانه خود ، در قبور و گودال ها به اشیاء مختلف و متنوع مفرغی و آهنی برخورده و آنها را جمع آوری و به اشخاص فروخته اند و امروز اکثر آنها زینت بخش موزه های اروپا و آمریکاست . در میان اشیاء مختلفی که به دست آمده است شمشیرهای آهنی ، قبضه خنجر مفرغی ، کلنگ برنزی و سنجاق های برنزی و انواع ظروف سفالین ارزش هنری دارد و کارشناسان پیدایش آنها را تا دو هزار سال ق.م حدس می زنند . علاوه بر اشیاء زرین و سیمین که در سقز و مناطق جنوبی دریاچه ارومیه کشف شده در ناحیه کلاردشت در سال ۱۳۱۸ هـ . ش حین ساختن قصر ییلاقی تعدادی ظروف زرین و مقداری مفرغ آلات و ظروف سفالین به دست آمده است . در تپه تاریخی حسنلو واقع در ۸۵ کیلومتری جنوب رضاییه اشیاء فلزی و سفالی گوناگونی کشف شده . همچنین در گورستان خوروین در ۸۰ کیلومتری شمال شرقی تهران و در ناحیه گنج تپه از گور مردگان مقدار زیادی ظروف مختلف الشکل سفالین و اشیاء برنزی به دست آمده است . ظروف سفالین را با دست می ساختند و روی آن نقوش و خطوطی پدید می آوردند . این ظروف به اشکال مختلف نظیر کوزه ، قوری ، نعلبکی ، انواع کاسه ، ظروف ساغری ، ظروف کروی (دیگ) ساخته شده است . در میان اشیاء مکشوفه فلزی ، اسلحه ، اثاثه فلزی و زیور آلات جلب نظر می کند . غیر از انواع مختلف خنجر و پیکان و تبر ، تعدادی ظروف فلزی ، نظیر چراغ های فلزی سه پایه ، چنگال ها ، چمچه ها ، انبرهای برنزی و زیورآلات و اشیاء تجملی نظیر گردنبند ، سنجاق زلف ، حلقه های انگشتر ، گوشواره و دستبندهای برنزی و سوزن ها و آویزهای طلا دیده می شود که می توان آنها را از بسیاری جهات با آثار مکشوفه از تپه سیلک و تپه گیان و تپه حسنلوی سلدوز و حفاری های طالش و کلاردشت مازندران و شوش و تخت جمشید مقایسه نمود .[۶۶]
۳-۱-۱ اشیاء فلزی :
اشیاء فلزی که در ناحیه حسنلو کشف گردیده از لحاظ ساخت و اسلوب به مراتب از مصنوعات مفرغی مکشوفه در لرستان و کردستان کرمانشاهان جالب تر است . از جمله آثار فلزی این ناحیه مجسمه های کوچک مفرغی ، مجسمه شیر نشسته با دنباله آهنی و مجسمه هایی از حیوان خیالی و مجسمه اسب بالدار و سه پایه های آهنی و مفرغی و دستبند و النگوهای مفرغی و خنجر و کارد مفرغی و گوشواره و گردنبند و پیشانی بند طلایی و اشیاء دیگر جلب نظر می کند . علاوه بر این از بین اشیاء مکشوفه ، دکمه های مختلف استخوانی و مهره های سنگی ، مینایی و شیشه ای قابل توجه است .
۳-۱-۲ آثار عهد هخامنشی در دره پازیریک :
دانشمند روسی ا . رودنکو در سال ۱۳۰۳ هـ.. ش ضمن مطالعاتی که در دره پازیریک ( واقع در ۷۹ کیلومتری مرز مغولستان خارجی ) به عمل می آورد ، از تپه های سنگی مصنوعی به محل قبر شاهان و بزرگان سکایی پی برد . ضمن حفاری هایی که در سال ۱۳۰۸ صورت گرفت مقدار زیادی از آثار صنعتی ایران کشف گردید که در میان آنها فرش یکپارچه بسیار ظریف از نوع قالیچه به طول ۲ متر و عرض ۸۳/۱ متر و کلفتی ۲ میلیمتر وجود داشت و به طوری که در عکس فرش مزبور مشاهده می شود ، به جز یک قسمت مختصر ، بقیه فرش سالم مانده . پیدایش آن نه تنها مهمترین ثمر کاوش های پازیریک است بلکه در دنیای باستان شناسی و بالاخص از لحاظ تاریخ صنعت فرش بافی ایران ، در درجه اول اهمیت به شمار می رود … یکی از مهمترین مطالب قابل توجه درباره کشفیات پازیریک چگونگی حفظ آثار موجود در قبرهای آنجا بر اثر یخبندان دایم است … دانشمند روسی چنین می نگارد :
عوامل موافق یعنی آب و هوا و وضع ساختمان های گوناگون بزرگ و انباشتن سنگ بر روی آنها باعث گردید که کمی بعد از دفن اجساد ، یخبندان درون گورگان ها را فرا گیرد و در نتیجه نه فقط اشیاء فلزی یا شاخی خوب محفوظ می ماند بلکه اشیاء چوبی و چرمی و پوست و حتی پارچه هم باقی مانده است و همچنین نه تنها اسکلت اجساد به جا مانده بلکه کالبد انسانی و اسب هایی که دفن کرده بودند عیناً حفظ شده است . [۶۷]
آقای رودنکو در کتاب سابق الذکرخود از کشف اشیاء دیگری هم در قبر پازیریک صحبت می دارد ؛ از قبیل میزهای کوچک ، بالش چوبی ، چاقوی آهنی ، دو جلد چاقوی چوبی ، یک چکش از شاخ گوزن ، آیینه با جلد پوست ببر ، کیسه های کوچک چرمی ، نظیر قربانی ، ظرف گلی ، سوزنی قرمز پشمی بسیار ظریف … »
۳-۱-۳ صنایع ملی عهد هخامنشی :
کشورگشایی های کورش و داریوش و آشنایی ایرانیان با ملل متمدن و پیشرفته شرق نزدیک موجب ترقی فنون و صنایع گردید و ظاهراً در ایران از هزاره دوم قبل از میلاد ، یعنی قبل از روی کار آمدن حکومت هخامنشی ، از طلا و نقره و مس و مفرغ استفاده می کردند و انواع سلاح ها و وسایل دیگر از قبیل سپر ، جوشن ، ساق بند ، خود ، شمشیر ، غلاف شمشیر ، نیزه ، خنجر ، زره اسب ، تبر ، مته های قلعه کوب و غیره به دست هنرمندان ساخته می شد . سپر را از آهن و مفرغ و گاهی از چوب ولی شمشیر و نیزه و تبر را بیشتر از مفرغ می ساختند . به طوری که از مفاد لوحه گلی شماره ۵۲ تخت جمشید برمی آید ، منطقه نیریز یکی از مراکز زره سازی در دوره خشایارشا بوده و در لوحه مذکور حقوق ۱۲ کارگر مرد ، ۱۸ پسربچه و ۱۴ نفر زن و ۱۱ دختر که مشغول خدمت بوده اند ، ذکر شده است .
گیرشمن و کنتنو ضمن گزارشی که از حفاری های شوش منتشر کرده اند ، می نویسند بیشتر اشیاء مکشوفه افزار و آلاتی از قبیل کلنگ ، داس ، خیش ، تبر ، اره ، مالبند اسب ، دهنه ، نعل و غیره بوده که از مفرغ ساخته می شد . نعل اسب را از مس و گاهی از پوستین و موی اسب می ساختند . نعل اسب به صورت امروزی از قرن دوم یا قرن اول قبل از میلاد ساخته شده است .
اشیاء زینتی از قبیل دست بند ، انگشتر ، سینه ریز ، سنجاق گوشواره ، بازوبند و مجسمه های طلایی و نقره مورد استفاده مردان و زنان آن دوره قرار می گرفته . صنعت جواهر سازی و سوار کردن سنگ های گرانبها روی فلزات معمول بود . علاوه بر آنچه گفتیم از ظرف فلزی از قبیل کاسه ، بشقاب ، فنجان ، روغن دان ، جام ، گلدان و غیره استفاده می کردند . طبقات ممتاز از ظروف طلا و نقره و تهیدستان از ظروف سفالین بهره مند می شدند . طبق نظریه دکتر گیرشمن ، در املاک بزرگ رعایای کارگر مصنوعاتی نظیر کفش ، نیمتنه ، شلوار و لباس و اثاثه خانه برای خود و دیگر کشاورزان تهیه می کردند . علاوه بر فعالیت های صنعتی محدودی که در عهد هخامنشیان در دهات صورت می گرفت ، در شهر فعالیت های صنعتی وسعت گرفته بود . [۶۸]
پژوهش های پیشین در مورد بررسی و شناسایی هدایای ملل به دربار هخامنشی با تکیه بر نقوش تخت ...