۱) «ائمّه» را در عنوان «النصیحه لائمه المسلمین»، به «ائمّهی معصومین» منحصر و محدود بدانیم. به این دلیل که در کتاب کافی، بلافاصله بعد از بیان خطابهی پیامبر اکرم (ص) در مسجد خیف درباره «ائمّه»، روایت بعد اینگونه توضیح مىدهد که مردى قرشى از اهل مکه نقل مىکند که سفیان ثورى به او گفت: ما را نزد جعفر بن محمد (ع) ببر. مىگوید: با او نزد حضرت رفتیم. دیدیم ایشان سوار مرکب خود شده است. آنگاه سفیان با اصرار، حدیث خطبهی رسول الله (ص) در مسجد خیف را از زبان حضرت مىشنود و یادداشت مىکند.
مرد قرشى مىگوید: در بازگشت به او گفتم: به خدا قسم اباعبدالله (ع) چیزى به گردنت گذاشت که هرگز از عهدهات بر نمىآید. گفت: آن چیست؟ گفتم: همان سه چیز که دل هیچ مسلمانى به آن خیانت نکند؛ «اخلاص عمل براى خدا» که معلوم است «نصیحت براى ائمّهی مسلمین»، این ائمّه که نصیحتشان بر ما واجب است چه کسانى هستند؟ معاویه بن ابىسفیان، یزید بن معاویه، مروان بن حکم و هر که نه شهادتش مقبول است و نه پشت سرشان نماز مىتوان خواند؟ و اینکه فرمود: «همراه بودن با جماعتشان» کدام جماعت منظور است؟ مرجئه که مىگوید: بىنماز و جنایتکار مىتواند ایمان جبرئیل را داشته باشد؟ قدریه که مىگوید: خدا اختیار ندارد، ولى شیطان اختیار دارد؟ حروریه که امیرالمؤمنین را کافر مىداند؟ جهمیه که معتقد است: ایمان فقط شناخت خدا است؟
سفیان گفت: ایشان (امام صادق و شیعیان) چه مىگویند؟ گفتم: مىگویند: به خدا قسم، على بن ابىطالب آن امامى است که نصیحتش بر ما واجب است و جماعتشان که همراهى با ایشان بر ما واجب است، اهلبیت او هستند. پس سفیان ثورى نوشته را پاره کرد و گفت: این خبر را به کسى نگو![۸۶]
۲) تنها وظیفهی مردم را در مقابل پیشواى معصوم (ع) که از خطا و اشتباه منزه است، «اطاعت و تبعیت» بدانیم.
نتیجه اینکه پس از تقیید ائمّه به «ائمّهی معصومین» و تقیید نصیحت به «اطاعت» باید «النصیحه لائمه المسلمین» را این گونه معنا کرد: «نصیحه أئمه الحق (ص) التصدیق بإمامتهم و وصایتهم و خلافتهم من عند اللّه و إطاعتهم فیما أمروا به و نهوا عنه»[۸۷].
۲-۳-۲-۴٫ پاسخ دیدگاه دوم
در پاسخ این دیدگاه باید گفت که به نظر میرسد نصیحت غیر از اطاعت باشد. زیرا در اطاعت، تبعیت مطرح است؛ یعنى به دنبال دیگرى رفتن و بر طبق میل او حرکت کردن و حتى از رأى و نظر خود صرف نظر نمودن و رأی و نظر او را انجام دادن. ولى در نصیحت چنین قیودی وجود ندارد. همانطور که اهل لغت در تعریف نصح و نصیحت، چنین تعریف و تفسیری ارائه ننمودند.
ناصح، تابع و مطیع نیست. او بر طبق تشخیص خود نظر میدهد و چه بسا نظر او براى منصوح خوشایند نباشد. او در محدوده خیر منصوح نظر میدهد نه در محدوده میل و گرایش منصوح[۸۸]. از این رو حضرت علی (ع) در وصیت خود به امام حسن (ع) میفرمایند: «وَ امْحَضْ أَخَاکَ النَّصِیحَهَ حَسَنَهً کَانَتْ أَوْ قَبِیحَه»[۸۹]. یعنی: نصیحت برادرت را خالص گردان، چه در نزد او نیکو باشد و چه زشت.
بر این اساس، خیرخواهى و نصحیت زبان خاصى نمىشناسد و ناصح بر اساس تشخیص خود و در جهت خیر منصوح تلاش مىکند. گاه با زبان انتقاد و گاه با زبان تعریف و تمجید، گاه به صورت موعظه و گاه جدال، گاه تأیید و تکمیل و گاه تذکر عیب و تلاش براى رفع آن و یا به هر طریق دیگر در مسیر نصیحت منصوح قدم بر میدارد.
علاوه بر مواردی که گفته شد، استناد به بسیاری از روایاتی که در آنها نصیحت قسیم اطاعت قرار گرفته است و نه مترادف و هم معنی آن، دور از حقیقت بودن دیدگاه دوم را به ما نشان میدهد. به برخی از آنها اشاره میکنیم:
حضرت علی (ع) میفرمایند: «وَ أَمَّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ وَ الْإِجَابَهُ حِینَ أَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُم»[۹۰]. یعنی: و اما حق من بر شما این است که در پیمان بیعت وفادار باشید و در آشکار و نهان خیرخواه من باشید و هرگاه شما را فراخوانم اجابت نمایید و هرگاه فرمانتان دهم، اطاعت کنید.
امیرالمؤمنین علی (ع) در نامهی خود به مردم بصره مینویسد: «أنِّى عارِفٌ لِذِى الطّاعَهِ مِنکُم فَضلَه، وَ لِذِى النَّصِیحَهِ حَقَّهُ»[۹۱]. یعنی: من به ارزش فرمانبرداران شما آگاهم و حق خیرخواهان شما را میشناسم.
امام صادق (ع) میفرمایند: «ثَلاثُ خِصَالٍ تَجِبُ لِلمُلُوکِ عَلى أصحَابِهِم وَ رَعیَّتهِم الطاعهُ لَهُم وَ النَّصیحَهُ لَهُم فِی المَغیبِ وَ المَشهَدِ وَ الدّعاء بِالنَّصرِ وَ الصَلاحِ»[۹۲]. یعنی: «سه خصلت است که بر یاران و پیروان فرمانروایان واجب است: اطاعت از فرمانروا، نصیحت برای ایشان در غیاب و حضور و دعا برای پیروزی و صلاح و اصلاح جامعه».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
با توجه به آنچه که بیانشد، به نظر نمیرسد که منظور از «نصیحت» در روایات معصومین (ع)، اطاعت و تبعیت باشد.
۲-۳-۲-۵٫ دیدگاه سوم
بعضی دیگر قائل به این هستند که منظور از نصیحت در روایات «النصیحه لائمّه المسلمین»، «خیرخواهى» به معنای عام آن میباشد؛ یعنى هر گفتار یا رفتاری که در آن خیر منصوح، که در اینجا پیشوایان مسلمانان میباشد، منظور شده باشد.
در قرآن کریم، دعوت و تبلیغ انبیاى الهى به عنوان «نصیحت» و خود پیامبران به عنوان «ناصح» معرفى شده اند. شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشیعه، دو باب از ابواب فعل معروف را تحت عنوان «وجوب نصیحه المؤمن» و «تحریم ترک نصیحه المؤمن و مناصحته» بیان می کند و در آنجا روایاتی را نقل می کند که مراد از نصیحت را «خیرخواهی» میداند[۹۳].
آیات و روایات بسیاری وجود دارد که در آنها، منظور از نصیحت را چیزی جز خیرخواهی نمی توان تفسیر نمود. به جهت طولانی نشدن مطلب، به چند نمونه از این موارد اشاره میکنیم:
قرآن کریم از زبان حضرت نوح (ع) چنین نقل می کند: «اُبَلِّغُکُم رِسالاتِ رَبِّى وَ اَنصَحُ لَکُمْ وَ اَعلَمُ مِن اللهِ ما لا تَعلَمونَ»[۹۴]. یعنی: «رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی میدانم که شما نمیدانید»[۹۵].
پسران حضرت یعقوب (ع) براى اثبات امین بودن خود نسبت به برادرشان، گفتند:«یَا أبانَا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلی یوسفَ وَ إنّا لَهُ لَناصِحُونَ»[۹۶]. یعنی: «ای پدر! چرا تو درباره یوسف به ما اطمینان نمیکنی؟ در حالی که ما خیرخواه او هستیم»[۹۷].
پیامبر اسلام (ص) میفرمایند: «إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ مَنْزِلَهً عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَمْشَاهُمْ فِی أَرْضِهِ بِالنَّصِیحَهِ لِخَلْقِه»[۹۸]. یعنی: همانا نزد خدا بزرگترین مردم از حیث منزلت در روز قیامت، کسانی هستند که با خیرخواهی خلق خدا بر زمین راه میروند.
حضرت صادق (ع) میفرمایند: «یَجِبُ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ النَّصِیحَهُ لَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ»[۹۹]. یعنی: بر هر مؤمنی نسبت به مؤمن دیگر واجب است که در حضور و غیاب، خیرخواه او باشد.
به نظر میرسد دیدگاه صواب همان دیدگاه سوم میباشد. یعنی در عبارت «النصیحه لائمّه المسلمین»، نصیحت را جز «خیرخواهی» نمی توان تفسیر کرد.
دلیل ما برای این ادعا، غیر از جواب ردی که برای دیدگاه های دیگر ارائه کردیم، برداشت اصحاب و یاران پیامبر (ص) براى درک مفهوم «نصیحه الائمه» نیز میباشد. زیرا با توجه به بیان روشن رسول اکرم (ص) در اهتمام به نصیحت پیشوایان، مسلمانان کم و بیش در صدد انجام این وظیفه بوده اند و نوع برخورد آنها با خلفاى خود نشان مىدهد که در نظرشان نصیحت غیر از اطاعت بوده است که در ادامه به چند مورد از این موارد اشاره می شود:
امیرالمؤمنین على (ع) انتقادهاى صریح خود از عثمان را نصیحت دانسته و در نامهی خود به معاویه مینویسد: «وَ مَا کُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّی کُنْتُ أَنْقِمُ عَلَیْهِ أَحْدَاثاً فَإِنْ کَانَ الذَّنْبُ إِلَیْهِ إِرْشَادِی وَ هِدَایَتِی لَهُ فَرُبَّ مَلُومٍ لَا ذَنْبَ لَهُ وَ قَدْ یَسْتَفِیدُ الظِّنَّهَ الْمُتَنَصِّح»[۱۰۰]. یعنی: «من ادعا ندارم که در مورد بدعتهای عثمان بر او عیب نمیگرفتم. نکوهش میکردم و از آن عذرخواه نیستم. اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند کسانی که ملامت شوند و بیگناهند و بسیارند خیرخواهانی که در پند و اندرز دادن مورد تهمت قرار میگیرند»[۱۰۱].
سعید بن عامر به نزد خلیفهی دوم آمد و گفت آمدهام تا سفارشاتى به تو کنم و پس از آن که خلیفه اجازه داد، سعید چنین نصیحت کرد: «به تو سفارش میکنم که از خدا درباره مردم بترسى و از مردم درباره امر خدا نترسى و حرف و عملت دو تا نباشد. همانا بهترین سخن آن است که با عمل تأیید شود و درباره امر واحدى دو گونه قضاوت نداشته باشى که در این صورت امر تو مختلف مىشود و از حق روى بر مىگردانی و همت و قضاوت خود را به طرف مسلمانان دور و نزدیک بگردان و براى آنان آنچه را که براى خود و اهل بیت خود مىپسندى، بپسند و آنچه را که بر خود و اهل بیتت ناپسند مىشمارى، برای آنان نیز ناپسند بشمار»[۱۰۲].
با مراجعه به منابع اصیل اسلامی، روشن شد که «نصیحت» در روایاتی که برای پیشوایان دین به کار رفته است، به معنی «خیرخواهی» در حق امامان و پیشوایان است. بنابراین نصیحت و خیرخواهی را میتوان مبنایی برای نظارت بر ولیّ فقیه دانست.
با این توضیح که وقتی ملاحظه می شود که در روایات، نصیحت و خیرخواهی حق امامان معصوم (ع) و وظیفهی مسلمین در قبال آنان قلمداد گردیده و به آن توصیه شده است، لزوم آن نسبت به رهبران غیر معصوم کاملاً روشن خواهد بود. از طرف دیگر، اگر نصیحت و خیرخواهی پیشوایان بر مسلمانان واجب باشد، لازمهاش این است که مردم «از سر خیرخواهی بر امور جامعه اطراف خود و شیوه حکومت حاکمان خود نظر داشته باشند و در این مقام از هیچگونه معاضدت، همیاری، همکاری و همفکری و نهایتاً اطاعت از آنان در مسیر حق مضایقه و کوتاهی ننمایند… و در مواقع لازم نصیحت یا خیرخواهی در قالب کمک و پشتیبانی مالی و بدنی همراه گردد»[۱۰۳].
حضرت امام خمینی (ره) میفرمودند: «نصیحت از واجبات است. ترکش شاید از کبایر باشد. از شاه گرفته تا این آقایان، تا آخر مملکت»[۱۰۴].
لازم به ذکر است که «خیرخواهی بدون آگاهی از جریان امور، حضور فعال در عرصه های سیاسی و اجتماعی و نظارت بر اعمال و رفتار مسؤولان امکان پذیر نمی باشد. تحقق کامل و ایدئال این اصول، نیازمند اطلاع رسانی، شفاف سازی و محرم دانستن مردم در مسائل حکومتی است و تنها از این رهگذر است که فاصلهی میان حکومت و مردم به حداقل ممکن کاهش مییابد و مقامات، نه تنها از نقد خود برآشفته نمیشوند، بلکه برای ناصحان، شأن و مرتبت ویژهای قائل میشوند»[۱۰۵].
۲-۴٫ لزوم مشورت
بحث مشورت در دین اسلام با اهمیت خاص تلقی شده است. آنقدر مهم که «پیغمبر اکرم (ص) با اینکه قطع نظر از وحی آسمانی آنچنان فکر نیرومندی داشت که نیازی به مشاوره نداشت، برای اینکه از یک سو مسلمانان را به اهمیت مشورت متوجه سازد تا آن را جزء برنامه های اساسی زندگی خود قرار دهند و از سوی دیگر، نیروی فکر و اندیشه را در افراد پرورش دهد، در امور عمومی مسلمانان که جنبه اجرای قوانین الهی داشت، جلسه مشاوره تشکیل میداد و مخصوصاً برای افراد صاحب نظر ارزش خاصی قائل بود؛ تا آنجا که گاهی از رأی خود برای احترام آنها صرف نظر مینمود»[۱۰۶].
در این مبحث، ابتدا ادلّهای که دلالت بر لزوم مشورت دارند، مطرح گشته و در نهایت با استدلالهای ارائه شده، مشورت به عنوان مبنایی برای نظارت بر ولیّ فقیه انتخاب میگردد.
۲-۴-۱٫ ادلّهی فقهی لزوم مشورت
۲-۴-۱-۱٫ دلیل کتاب
الف) خداوند متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) مىفرماید: «فَبِمَا رَحمَهٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم وَلَو کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ القَلبِ لانفَضُّوا مِن حَولِک فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَ شاوِرهُم فِى الاَمرِ فَاِذَا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَى اللهِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکِّلِینَ»[۱۰۷]. یعنی: «به سبب رحمت الهی در برابر مؤمنان، نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و برای آنها آمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، زیرا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد»[۱۰۸].
در این آیه که بعد از جنگ احد نازل گشته، خداوند صریحاً به پیامبر اکرم (ص) دستور مىدهد که مسلمانان را مورد عفو قرار داده و براى آنان طلب آمرزش نماید و در کارها با آنان مشورت کند.
پیامبر گرامى اسلام (ص) قبل از آغاز جنگ احد در مورد چگونگى رویارویى با دشمن، با یاران خود مشورت کرد و نظر اکثریت بر این شد که اردوگاه سپاه اسلام، دامنه کوه احد باشد. عمل به این نظریه در آغاز جنگ منجر به پیروزى مسلمانان بر مشرکان شد. ولى نافرمانى تعدادى از سپاهیان مسلمان و عدم توجه آنان به دستور اکید پیامبر (ص) و ترک سنگر و حرکت به سوى جمعآورى غنایم، موجب گردید که گروهى از مشرکان از فرصت استفاده کرده با دور زدن مسلمانان، از پشت بر آنان هجوم برند و نتیجه جنگ را به نفع خود تغییر دهند. با وجود اینکه سرپیچى تعدادى از مسلمین منجر به حصول نتیجه ناگوار فوق گردید، باز خداوند به پیامبرش (ص) دستور مىدهد که مسلمانان را مورد عفو قرار داده و براى ایشان طلب آمرزش نماید و همچنین در کارها با آنان مشورت کند[۱۰۹].
ب) خداوند در قرآن کریم بیان میدارد: «وَالوَالِداتُ یُرضِعنَ اَولادَهُنَّ حَولَینِ کَامِلَینِ لِمَن أرادَ أن یُتِمَّ الرَّضَاعَه… فَإن أَرَادَا فِصَالاً عَن تَرَاضٍ مِنهُمَا وَ تَشَاوُرٍ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِمَا»[۱۱۰]. یعنی: «مادران فرزندان خویش را دو سال تمام شیر دهند… پس اگر پدر و مادر با رضایت یکدیگر و مشورت، بخواهند کودک را زودتر از شیر بازگیرند، گناهى بر آنها نیست»[۱۱۱].
در تفسیر این آیهی شریفه گفته شده است: «در این آیه از مسأله باز داشتن کودک از شیر سخن به میان آمده و اختیار آن را به پدر و مادر واگذاشته… در واقع پدر و مادر باید مصالح فرزند را درنظر بگیرند و با همفکری و توافق و به تعبیر قرآن تراضی و تشاور، برای بازگرفتن کودک از شیر برنامهای تنظیم کنند و در این کار از کشمکش، مشاجره و پرداختن به مصالح خود، بپرهیزند»[۱۱۲].
واضح است که مصلحت یک کشور و امّت به مراتب از مصلحت یک طفل والاتر و با ارزشتر است. وقتى که خداوند به پدر و مادر با همه علاقه و عاطفهاى که نسبت به فرزندشان دارند، اجازه ندهد که در امر تربیت و پرورش او استبداد به خرج دهند و آنها را ملزم به مشورت می کند، آیا در ادارهی امور یک کشور و امّت، اجازه خواهد داد که یک یا چند نفر، بدون مشورت بر آنان حکومت نمایند؟
شایان ذکر است که «وقتی که قرآن ما را در کمترین کار تربیت فرزند به سمت مشورت هدایت می کند و به هیچ یک از والدین استبداد در این کار بدون دیگری را اجازه نمیدهد، پس آیا به یک فرد واحد اجازه میدهد که در همه ]کارهای[ امّت استبداد داشته باشد؟ در حالی که امر تربیت امّت و برپایی عدالت در امّت سختتر است و مهربانی فرماندهان و پادشاهان کمتر و ناقصتر از مهربانی والدین نسبت به فرزند است»[۱۱۳].
ج) خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَ مَا عِندَ اللهِ خَیرٌ وَ أبقَی لِلَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ ، وَ الَّذینَ یَجتَنِبُونَ کَبائِرَ الاِثمِ وَ الفَواحِشَ وَ إذَا مَا غَضِبُوا هُم یَغفِرُونَ ، وَ الَّذِینَ استَجَابُوا لِرَبِّهِم وَ اَقَامُوا الصَّلاهَ وَ أمرُهُم شُورَى بَینَهُم وَ مِمَّا رَزَقنَاهُم یُنفِقُونَ»[۱۱۴]. یعنی: «و آنچه نزد خداست، برای کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می کنند، بهتر و پایدارتر است. همان کسانی که از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب میورزند و هنگامی که خشمگین میشوند، عفو می کنند و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا میدارند و امورشان با مشورت در میان آنها انجام میگیرد و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق می کنند»[۱۱۵].
شاهد بحث ما در این آیات شریفه، عبارت «وَ أمرُهُم شُورَى بَینَهُم» میباشد. توضیح آنکه وقتی ملاحظه می شود این عبارت در سیاق یک سری امور واجب و مستحب مهم از قبیل: ایمان داشتن، توکل کردن، دوری از گناهان و اعمال زشت، گذشت کردن بعد از غضب، اجابت کردن دعوت پروردگار، برپایی نماز و در نهایت انفاق کردن آمده است، دیگر در لزوم مشورت بر مؤمنین، شکی باقی نمیماند.
۲-۴-۱-۲٫ دلیل سنّت
روایاتی در مورد اهمیت مشورت و ترغیب مردم به آن نقل شده است که به برخی اشاره میکنیم:
پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرمایند: «مُشَاوَرَهُ الْعَاقِلِ النَّاصِحِ رُشْدٌ وَ یُمْنٌ وَ تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّهِ فَإِذَا أَشَارَ عَلَیْکَ النَّاصِحُ الْعَاقِلُ فَإِیَّاکَ وَ الْخِلَافَ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ الْعَطَب»[۱۱۶]. یعنی: مشورت کردن با انسان عاقل خیرخواه، هدایت و برکت و توفیقی از جانب خداوند است، پس هنگامی که فرد خیرخواه عاقل به تو مشورت دهد، از مخالفت کردن با او بر حذر باش، زیرا این مخالفت موجب هلاکت است.