پ- محرومیت از محبت و به خود رها شدگی
آدلر تأکید فراوانی به این جنبه می کند که بیانگر اهمیت و نقش عامل نخستین (محیط) است.مادر باید در برداشت عاطفی کودک، به عنوان پشتوانه امنیت خاطر و جلب اعتماد در نظر گرفته شود. آدلر در هر پدیده روانی تلاش برای برتری جویی را امری آشکار میداند . وی این پدیده را موازی با رشد جسمی دانسته و از آن به عنوان یک ضرورت کاملاً ذاتی در زندگی یاد میکند . به نظر وی این مفهوم همتراز با مفهوم کمال است و کمال عبارت است از نوعی چیرگی ، تکاپویی رو به بالا ، یک افزایش ، یک انگیزش از پایین به بالا یا نیروی محرکه ای از کاهش به سوی افزایش .
به عقیده آدلر انسان سالم قادر است خود را از قید و بند این تخیلات رها کند و به هنگام لزوم با واقعیات روبرو شود . در حالی که فرد روان نژند به این کار قادر نیست و همواره در خیال پردازی های خود غوطه ور است . در نظر آدلر هدفهای تخیلی علت ذهنی رویدادهای روانی هستند . آدلر معتقد است که علاقه اجتماعی، جبران صحیح ومسلم همه ی ضعف های طبیعی یک فرد است. استعدادی ذاتی برای همکاری با دیگران جهت رسیدن به اهداف شخصی واجتماعی است که از طریق تجارب یاد گیری در دوره کودکی رشد میکند.وی معتقد است که علاقه اجتماعی امری ذاتی است وانسان به طور ذاتی مخلوقی اجتماعی است، نه اینکه از روی عادت اجتماعی شده باشد.از نظر او، هر شخص پیش از هر چیز یک موجود اجتماعی ونه زیستی است؛ شخصیت ما در اثر محیط وتعامل های اجتماعی فردی شکل میگیرد، نه در اثر نیازهای زیستی وتلاش پیوسته ما برای ارضای آن ها. احساس اجتماعی ، پایه واساس تمام پیشرفت های مهم تمدن است.نقطه ی مقابل احساس اجتماعی، تمایلات وتلاش هایی است که در جهت قدرت شخصی و برتری انجام میگیرد( شولتز ۱۳۸۴: ۱۴۴).
به نظر آدلر شخصیت های بیمار گونه آنهایی هستند که نتوانسته اند به شیوه ای که از لحاظ اجتماعی سازنده است، به برتری برسند. این شخصیت ها از خانواده هایی به وجود میآیند که رقابت، بی توجهی، سلطه گری یا بهره کشی برآنها حکم فرماست وتمام این ها، از علاقه اجتماعی جلوگیری میکنند. فرزندان این خانواده ها با صدمه زدن به دیگران ، برای زندگی کامل تر تلاش میکنند.کودکانی که از علاقه اجتماعی منع شده اند برای رسیدن به برتری یکی از این چهار هدف خودخواهانه را انتخاب میکنند: محبت خواهی، قدرت طلبی، انتقام جویی، و اعتراف به نارسایی و شکست. از دید آدلر مشکلات ارتباط، اصولا مشکلات همکاری هستند. اگر کسی به خاطر تمایلات شخصی از دادن اطلاعات خود داری کند، یا اگر کسی برای کسب امتیاز رقابت، طلبانه اطلاعات گمراه کننده بدهد، ارتباط دچار تعارض خواهد شد. زوج هایی که بر سر رقابت، مثل رقابت نقش جنسی، با هم تعارض دارند، با اینکه هر یک میتوانند با دوست یا هم جنس خود ارتباط خوبی داشته باشند، اغلب از مشکلات موجود در ارتباط با یکدیگر شاکی هستند.
از نظر آدلر،علاقه اجتماعی تنها مقیاسی است که می توان برای قضاوت کردن ارزش یک نفر به کار برد(شاملو ۱۳۸۲: ۹۲).احساس های حقارت آمیز به سبک زندگی روان رنجور می انجامد در حالی که احساس طبیعی ناقص بودن سبک زندگی سالم را ببار می آورد. آدلر احساس حقارت را کاملا طبیعی میداند و معتقد است که انسان بودن یعنی احساس حقارت داشتن که به صورت ثابت و فعال فرد را بسوی کمال و شدن بر می انگیزد(همان ۹۲). نکته غیر طبیعی و نابهنجار تبدیل احساس حقارت به عقده حقارت میباشد . فرد برای رفع نقص ها،ضعف ها و کاهش احساس حقارت اش به جستجوی جبران نا توانی ها و نقص ها برمی آید و در اکثر موارد راه های غیر سالم و بعضا ضد اجتماعی را انتخاب میکند(شولتز ۱۳۸۴: ۱۴۵).
آدلر معتقد است که هریک از افراد برای رسیدن به کمال به شیوه ای خاص رفتار میکنند تا به وسیله آن، احساس حقارت واقعی یا خیالی خود را جبران کنند. افراد الگو های منحصر بفردی از خصوصیات ,رفتار ها و عادت ها را پرورش میدهند که آدلر آن را سبک زندگی نامید. سبک زندگی، ترکیبی مشخص ومنحصر به فرد از انگیزه ها ، خصلت ها ، علایق و ارزش هست که درهر عملی که فرد انجام میدهد متجلی می شود. سبک زندگی تعیین کننده نحوه اندیشیدن ، آموختن ورفتار کردن است. از نظر اوماهیت سبک زندگی بستگی به تعامل ما با والدین خود دارد یعنی زمانی که تلاش میکنیم تا احساس حقارت خود را جبران کنیم. از نظر او، فرد رواننژند معتقد است که چون مریض است کارها از او ساخته نیست. او میداند که چه چیزی را باید انجام دهد یا احساس کند، ولی نمیتواند.
۳-۱-۴-۲- نظریه اریک فروم در مورد سلامت
فروم از روان شناسان انسانگرا ست. این روانشناسی بر طبیعت و جنبههای مثبت انسان و فعّال بودن وی تأکید میکند. به اعتقاد این گروه از روانشناسان سلامت روان به معنای رشد، شکوفاسازی و تحقق استعدادها و نیروهای درونی انسان است. به زعم آن ها انسان سالم کسی است که استعدادهای خود را شکوفا سازد و به کمال مطلوب و ایده آل برسد. در نظام ارزشی این نظریه، هدف و هنر انسان رسیدن به کمال و شکوفاسازی تمام استعدادهای ذاتی و درونی وی است. در این دیدگاه انسان با سلسله ای متنوع از استعدادها و نیروها متولّد می شود که این نیروها عبارتند از: هوش، نیازها و غرایز، معنویات و الهیّات، عاطفی بودن، اجتماعی بودن و مانند آن . بر اساس این الگو، تمام این نیروها هم سالم هستند و هم مثبت. همه انگیزه انسان و اصلی ترین انگیزه وی نیز شکوفاسازی این نیروهای سالم و مثبت است. طبق این الگو، انسان کلّیتی است متشکل از روح و جسم که همواره به طرف خودشکوفایی و کمال در حرکت است. این دیدگاه انسان را ذاتاً سالم، مثبت و فعّال می پندارد که با اراده، اختیار و مسئولیت خودش، اعمال و کردارش را انجام میدهد. وی مسئول سلامت خویش است و اگر هم مریض شود، خودش باید در درمانش فعّال و تصمیم گیر باشد.
فروم در مورد انسان دیدگاه تکاملی داشت و معتقد بود که تکامل انسانها باعث جداشدن آن ها از سایر حیوانات شده است . به نظر فروم سرمایه داری باعث ایجاد فراغت وآزادی شخصی ، احساسهای اضطراب، انزوا، ناتوانی ، گریختن از آزادی وپناه بردن به وابستگی های میان فردی و حرکت کردن به سمت خود پروازی از طریق عشق و کار شده است . “به اعتقاد او انسانها به این دلیل دچار تنگنای اساسی میشوند که از طبیعت جدا شده اند و با این حال، توانایی آن را دارند که از خود شان و وجود منزویشان آگاه باشند. توانایی استدلال کردن” امکان زنده ماندن رافراهم میکند و انسان را وادار میکند که دو گانگی های حل نشده اساسی را حل کند. انسانها قادرند هدف خود پرورانی کامل را مجسم کنند، اما در عین حال می دانند که زندگی برای رسیدن به این هدف کوتاه است. انسانها در نهایت تنها هستند، بااین حال نمی توانند این انزوا را تحمل کنند، آن ها از خودشان به عنوان افراد مجزا آگاه اند و در عین حال، معتقدند که خوشبختی آن ها به متحد شدن باانسانهای همقطارشان بستگی دارد”( کریمی ۱۳۸۵ : ۲۰۰).