-
- هوش درونفردی: این هوش مختص احساسات، ارزشها و نگرشها است. این هوش به یادگیرنده کمک می کند تا ارتباط مؤثری با برنامه درسی برقرار کند. بچههایی که میپرسند،( چرا من باید این را یاد بگیرم؟) یا (این چه تاثیری روی من دارد ؟) ، همگی در حال به کارگیری هوش درونفردی خود هستند . این هوش بخشی از ماست که انتظار دارد یادگیری به طور معنا دار صورت پذیرد . بیشترین ارتباطی که درمییابیم در چیزی است که مطالعه میکنیم . این هوش بیشتر دربردارنده این پیام است که ما را متمایل سازد تا در یادگیریمان احساس مالکیت کرده و همچنین آن چیزی را که تاکنون یاد گرفتهایم بهتر نگهداری کنیم.(همان منبع)
-
- هوش میانفردی: این هوش از طریق تعامل با دیگران تحریک می شود.دانشآموزانی که در این هوش قوی هستند اغلب نیازمند همکاری و مشارکتند تا یادگیری را برای خود معنادار کنند. دانشآموزانی با گرایش میانفردی قوی در کلاس درس سنتی احتمالا به عنوان ” بسیار پرحرف ” و ” بسیار اجتماعی” لقب می گیرند . اگر این دانش آموزان بهدرستی راهنمایی شوند،در گروه های جمعی و مشارکتی پیشرفت کرده و پرورش مییابند یا حتی در موقعیتهای تماما گروهیای که حضور دارند برای پرسش،بحث و ادراک مستقل هستند.(همان منبع)
-
- هوش طبیعتگرا: این هوش مختص طبقه بندیها و سلسله مراتب است.اگرچه هوش طبیعتگرا دربردارنده مطالعه گیاهان ، حیوانات و دیگر علوم است ولی فرایندهایی که این انتظامها را تعالیم میبخشند و نیازمند ردهبندی،طبقه بندی و سلسلهمراتبی هستند را نیز در بر میگیرد . هوش طبیعتگرا می تواند در کلاس درس از طریق فعالیتهایی از قبیل گروه بندی ، رسم نمودار و نقشه معنایی و مشخصات و ویژگیها برانگیخته شود .(همان منبع)
- هوش وجودی: هوش فهم و ادراک فرایندهای موجود در یک بافت وجودی بزرگتر است . این هوش شامل زیبا شناختی، فلسفه و مذهب میشودو روی ارزشهای کلاسیک زیبایی ، حقیقت و خوبی تأکید دارد . این به دانش آموزان اجازه میدهد که جایگاهشان را در تصویری بزرگتر ببینند چه در کلاس درس ، جامعه ، اجتماع ، جهان یا گیتی باشد . دانشآموزانی که هوش وجودی قویتری دارند از توانایی بیشتری برای خلاصه کردن و ترکیب نظرات برگرفته از منابع و سیستمها برخوردار هستند.(همان منبع)
از آنجایی که هوش مورد نظر ما در این پژوهش هوش میانفردی است در ادامه به بیان اعمال مشهود این هوش میپردازیم:
اعمال مشهود این هوش میان فردی عبارتند از:
تقسیم کردن، سوق دادن، هدایت کردن، راهنمایی کردن، کمک کردن، میانجیگری کردن، مدیریت کردن، رهبری کردن، همکاری کردن، مشارکت کردن، مصاحبه کردن، تحت تاثیر قرار دادن، ترغیب کردن، مبارزه کردن، متقاعد کردن، مصالحه کردن، ایفای نقش، تعبیه کردن، بدیهه گویی کردن، داوری کردن، صلح کردن.(مکنزی، ۲۰۰۵/۱۴،۱۳۹۱)
برای درک بیشتر این هوش تعاریف دیگری از آن نیز ارائه میگردد که با اندکی توجه در این تعاریف میتوان شباهت و مشترکات بسیاری در آنها یافت.
هوش میانفردی:
استعداد درک مقاصد، انگیزه ها و احساسات دیگران و مهارت در ایجاد روابط با آنان و توانایی همکاری مؤثر با دیگران است.(حامدیان،۱۳۹۰)
استعداد درک مقاصد،انگیزه ها و احساسات دیگران و مهارت ایجاد روابط با آنان و توانایی همکاری مؤثر با دیگران است. فرد دارای هوش میانفردی بالا کسی است که دیگران غالبا برای مشورت و راهنمایی به او مراجعه میکنند.این افراد به انجام کارهای گروهی علاقهمندند و هنگام مواجهه با مشکلات بودن در کنار دیگران را به پناه بردن به تنهایی ترجیح می دهند. با همسالان خود معاشرت خوبی دارند و معمولا رهبران شایستهای در گروه میشوند. دوستان خود را نصیحت میکنند و از انجام بازیهای گروهی بسیار لذت میبرند. جالب است که دیگران هم از بودن با او و همصحبتی و انجام فعالیتهای مشترک با او احساس رضایت و شادی دارند. فروشندگان،معلمان،پزشکان،رهبران مذهبی،رهبران سیاسی و مشاوران نیاز مبرم به هوش میانفردی دارند.(حامدیان،۱۳۹۰)
در کلاسهای درس سنتی( که معمولا بر پایه رقابت استوار است تا همکاری گروهی)این هوش کمتر به کار گرفته می شود. از اینرو، فضای کلاس خشک و حس همکاری و تعاون درآن کمتر به چشم میخورد.(همان منبع)
در تعریفی دیگر میتوان گفت هوش میانفردی یعنی توانایی درک و تمایز حالات روحی وخلق وخو، رفتار،هیجانات،دیدگاه ها، مقاصد،انگیزه ها و احساسات دیگران. این هوش مستلزم شناسایی حالات چهره،صداها، ایماها و اشارات و توانایی تشخیص انواع مختلف نشانه های بین فردی و توانایی پاسخگویی صحیح به این نشانهها یا روشی عملی است (مانند تحت تاثیر قراردادن گروهی از مردم برای پیروی از یک الگوی عملکردی خاص) (آرمسترانگ[۵۵]،۲۰۰۱؛ رتیگ[۵۶]،۲۰۰۵؛ معرفت،۲۰۰۷؛ کوگ[۵۷]،۲۰۰۷؛ دوگلاس[۵۸]، ۲۰۰۸ به نقل از رضایی۱۳۸۸)
همکاری:
“همکاری” به عنوان یک ارزش اخلاقی: کوششی برای تشخیص برخی از عوامل با اهمیت مؤثر بر تمایل فرد برای همکاری با دیگران ( رضایی فرد،۱۳۷۶)
می و دوب[۵۹](۱۹۷۳) همکاری را به عنوان رفتاری توصیف کرده اند که توسط حداقل دو نفر برای تحقق سرانجامی یکسان هدایت شده است؛و این سرانجام مشترکی است که،البته، همه افراد یا تقریبا همه افرادی که درگیرش هستند بدان دست مییابند.(به نقل از رضایی فرد،۱۳۷۶)
دوشه[۶۰] همکاری را اینگونه تعریف کردهاست : همکاری موقعیتی است که درآن یک فرد می تواند به ناحیه هدف وارد شود…تنها اگر همه افراد (دیگر) نیز بتوانند به نواحی هدف وارد شوند.کلر و شوئنفلد[۶۱](۱۹۵۰) نیز در کوششی دیگر همکاری را به مثابه یک موقعیت تعریف میکنند که درآن رفتار متحد دو یا چند ارگانیسم برای تقویت وجوه مثبت و یا دور کردن وجوه منفی هریک از افراد لازم است.(همان منبع)