۲-۲-۲-۳ برای تقسیمبندی مفهوم سی اس اف، سه دیدگاه کلی به شرح زیر وجود دارد:
الف) در این دیدگاه از عوامل کلیدی موفقیت بهعنوان فاکتورهای موردنیاز برای موفقیت در صنعت یاد میشود ولی این عوامل را عاملی برای مزیت رقابتی در صنعت به شمار نمی آورند. بر طبق این دیدگاه که آقای لافمن[۷۰] در سال ۱۹۹۶ آنرا مطرح ساخته، شرکتهای یک، صنعت برای ماندگاری در آن صنعت، نیازمند توجه به عوامل کلیدی موفقیت میباشند ولی سرمایهگذاری در این عوامل، دلیل و عاملی برای داشتن مزیت رقابتی نسبت به دیگر رقبا بهحساب نمیآید و شرکتها می بایست برای به دستاورد مزیت رقابتی در عوامل و فاکتورهای دیگر سرمایهگذاری نموده و به آنها توجه کنند.
ب) اما بر خلاف نظر لافمن عده کثیری از صاحبنظران ازجمله آقای تامپسون و استریکلند[۷۱] در سال ۲۰۰۱ معتقد شدند که شرکتها میتوانند با شناخت و کسب نتایج خوب در عوامل کلیدی موفقیت، برای خود در بین سایر رقبا مزیت رقابتی ایجاد نمایند؛ بنابراین بر طبق این دیدگاه، دارا بودن موقعیت متمایز در یک یا چند مورد از عوامل کلیدی موفقیت یک صنعت نسبت به سایر رقبا، برای یک سازمآنیک فرصت طلایی و استثنایی را جهت به دستاورد مزیت رقابتی ایجاد می نماید.
ج) در این میان آقای گیماوات نظر کاملاً مخالفی با نظر صاحبنظران عوامل کلیدی موفقیت دارد. وی معتقد است چیزی به نام عوامل کلیدی موفقیت در یک صنعت وجود نداشته و اعتقاد داشتن به یافتن و سرمایهگذاری بر روی این عوامل، اعتقاد باطل و بیهوده ای هست. درنتیجه هر شرکتی می بایست با توجه به شایستگی ها و منابع خود راهی را برای موفقیت و مزیت رقابتی خود پیدا نماید.
میلر در کتاب مدیریت استراتژیک، عوامل کلیدی موفقیت را اینگونه معرفی میکند: هر صنعتی شامل اندکی فاکتور و عوامل هست که عملکرد و نتایج عملکرد سازمان در این عوامل در دستیابی موفقیت آمیز سازمان به مزیت رقابتی و حفظ آن مؤثر هست. این عوامل بیانگر نواحی و بخشهایی هستند که نتیجه خوب سازمان در آن بخشها منجر به موفقیت سازمان در صحنه رقابت گردیده و نتایج ضعیف آن در این بخشها به عملکرد ضعیف سازمان در رقابت منجر خواهد گردید. وی معتقد است که این عوامل در هر سازمان از محیط رقابتی و ملاحظات خاص سازمانی نشایت میگیرند. تامپسون و استریکلند نیز معتقدند که عوامل کلیدی موفقیت در یک صنعت، عواملی هستند که تأثیر زیادی بر توانایی اعضای یک صنعت برای موفقیت در بازار دارند. این عوامل فی نفسه مهم بوده و اعضا آن صنعت باید توجه ویژه به آنها معطوف دارند چراکه این عوامل پیش زمینه و شرط لازم برای موفقیت در یک صنعت میباشند.
آنها معتقدند که سازمانها میتوانند از طریق پاسخ به سئولات ذیل این عوامل را شناسایی نمایند:
-
- الف ) بر چه مبنایی مشتریآنیک محصول، از بین نامهای تجاری مختلف، یک نام تجاری ویژه را انتخاب میکنند؟ چه ویژگیهایی از یک کالا برای آنها مهم هست؟
-
- ب) فروشنده یک محصول به چه منابع و توانایی هایی برای موفقیت در بازار نیاز دارد؟
آنها معتقدند بعد از شناسایی، این عوامل را می بایست به اطلاع مدیران سازمان رسانید تا آگاه باشند که چه عواملی برای موفقیت رقابتی سازمان در صنعت مهم بوده و چه مواردی از اهمیت کمتری برخوردار میباشند؛ چراکه عدم شناخت عواملی که برای موفقیت رقابتی بلندمدت سازمان حیاتی و مهم بشمار آیند، باعث ایجاد ریسک و خطر در مسیر استراتژیک سازمان میگردد؛ بنابراین شرکت با شناخت عوامل کلیدی موفقیت میتواند مزیت رقابتی رقابتی را برای خود از طریق قراردادن استراتژیهای خود بر مبنای عوامل کلیدی موفقیت و ایجاد توان برای متمایز بودن از دیگر رقبا در یک یا اکثر این عوامل، ایجاد نماید.
بنابراین شرکت زمانی میتواند دارای موقعیت قوی و مناسب در بازار باشد که نیروهای خود را برای بهبود در یک یا تعدادی از این عوامل حیاتی موفقیت بسیج نماید. لذا بهتر بودن با دارای موقعیت متمایز بودن در یک یا چند مورد از این عوامل نسبت به سایر رقبا میتواند برای سازمان فرصت طلایی برای به دستاورد مزیت رقابتی ایجاد نماید. به بیان دیگر آنها معتقدند که عوامل کلیدی موفقیت زیر بنای استراتژی و تلاش سازمانبرای کسب مزیت رقابتی پایدار از طریق برتر بودن دریکی از این عوامل هست. برای هر کسبوکاری تعداد محدودی نواحی حیاتی و کلیدی وجود دارد که اگر شرکتی بتواند در آن نواحی به موفقیت و رضایت دست یابد درنتیجه موفقیت سازمان در عرصه رقابت تأمین و تضمین خواهد شد. وی معتقد است که برای هر کسبوکاری تعداد محدودی از این نواحی وجود دارد که مدیران و شرکتها باید در آن نواحی نتایج رضایت بخشی داشته باشند تا موفقیت و پیشرفت برای سازمان حاصل گردد (نعمتی پور، ۱۳۸۷).
موانع فراهم شدن این عوامل، گلوگاه های استراتژیک را تشکیل میدهند و کارکرد اصلی راهکارهای استراتژیک، مرتفع کردن آنهاست. هنگامیکه گلوگاهها مرتفع شوند منافع بالقوه نهفته در فرصت به فعلیت می رسند. (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۳) از دیدگاه این نویسنده، فرصتها از طریق منافع بالقوه نهفته در آنها کشف میروند ولی برای دستیابی به این منافع باید از یکسری از این گلوگاهها عبور کرد.
گیل وکیل عوامل موفقیت را به سه گروه اصلی تقسیمبندی میکند:
-
- اولین گروه عواملی هستند که فراهم ساختن آنها برای همگان میسر بوده و از پیچیدگی خاصی برخوردار نمیباشند. این گروه از عوامل در استراتژی اهمیتی ندارند، اگرچه می بایستی در برنامهریزی بهدقت موردتوجه قرار گیرند تا در ترکیب با عوامل محدودیت زمان به تنگناها تبدیل نشوند.
-
- گروه دوم عواملی هستند که دستیابی به آنها به نوعی پیچیدگی هایی همراه است ولی عجالتا در سازمان مورد نظر وجود دارد. این عوامل شایستگیهای کلیدی سازمان بشمار میآیند و نقش مهمی در ایجاد مزیت رقابتی و امکان بهکارگیری استراتژی اثربخش ایفا میکنند. شایستگیهای کلیدی، توانمندی سازمان در موضوعات گلوگاهی رقیب است. توانمندی در غیر موضوعات گلوگاهی، شایستگی کلیدی محسوب نمیشوند زیرا دستیابی به آن برای همه امکان پذیر هست.
-
- گروه سوم عواملی هستند که در تحقق منافع نهفته در فرصت، نقش کلیدی داشته و دستیابی به آنها با پیچیدگی هایی همراه است. به این عوامل، عوامل حیاتی موفقیت یا گلوگاه گفته میشود. گلوگاه ها موانع اصلی سازمان در درستیابی به اهداف استراتژیک به شمار میآیند و شناخت آنها از نهایت اهمیت بر خوردار است. لذا هنگامیکه آشکار میروند، گلوگاه ها پدید میآیند، گلوگاه های عوامل حیاتی موفقیت تابع قواعد پارادایم هستند که با تغییر پارادایم تغییر میکنند (کیانی و غفاریان، ۱۳۸۴).
عوامل حیاتی موفقیت که موفقیت و ناکامی شرکتهای فعال در یک صنعت را رقم می زنند و مشخص می سازند، از صنعتی به صنعت دیگر متفاوت میباشند. این عوامل اغلب با یک یا چند عنصر در آمیخته بازاریابی در ارتباط میباشند – محصول (قابلیت خلق و تولید محصولات جدید موفق)، قیمت (یک تولیدکننده کم هزینه بودن)، مکان (موفق به توزیع گسترده محصول شدن) و پیشبرد فروش (روابط قوی با مشتریان بزرگ).
یک روش مناسب برای ارزیابی اینکه آیا یک صنعت برای یک شرکت یا یک تیم مدیریت خالص جذاب است یا خیر و همچنین برای تعیین اینکه آیا یک تیم مدیریتی موردپذیرش و مطلوب نظر سرمایه گذاران با دیگر عرضه کنند گان منابع است یا خیر، ارزیابی هماهنگی بین عوامل اساسی موفقیت یک صنعت و حضور آن عوامل در یک شرکت یا نزد تیم مدیریتی پیشنهاد شده است.
بنابراین، قبل از تصمیمگیری درباره سرمایهگذاری یا عدم سرمایهگذاری در فعالیتی جدید، بیشتر سرمایه گذاران متهور می خواهند بدانند که آیا مدیران و کارکنان انتخابشده از شایستگیهای لازم برای موفق کردن آن فعالیت جدید بر خور دارند یا خیر. (سی.واکر و دیگران، ۲۰۰۱، ترجمه اعرابی، ۱۳۸۳)
۲-۲-۲-۴ منشأ و منبع اصلی عوامل حیاتی موفقیت
عوامل حیاتی موفقیت عموما در حوزه اثرگذاری تخصص مدیران تعریف میشود. در هر سازمان، معمولاً سطوح مختلف از مدیریت وجود دارد که هرسطح مدیریت ممکن است حوزه و محیط عملیاتی متفاوت از سایرین داشته باشد. برای مثال: مدیران اجرایی بیشتر تمرکزشان بر روی محیط خارجی که سازمان در ان در حال رقابت است یباشد، در مقابل مدیران عملیاتی بر روی انچه برای تحقق اهداف داخلی و عملیاتشان ضروری است، تمرکز دارند. به علت وجود چنین تفاوت هایی در حوزه عملکرد، عوامل حیاتتی موفقیت در سازمان از منابع مختلفی برگرفته میشوندکه توجه همزمان به تمام آنها صرف نظر از منبع شان، برای دستیابی به رسالت سازمان ضروری است.(کارالی[۷۲]، ۲۰۰۴).
میلر چهار منبع مهم ایجاد کننده عوامل حیاتی موفقیت سازمان را اینگونه تعریف میکند:
الف) ویژگیهای صنعت: عوامل کلیدی موفقیت در هر صنعت مختص آن صنعت هست. بهطور مثال عوامل کلیدی سوپرمارکت های زنجیرهای، تنوع محصول، ترفیعات فروش، گردش موجودی و قیمت گذاری هست؛ درحالیکه این عوامل در صنعت خطوط هوایی، اثربخشی و کار آیی در استفاده از سوخت و استفاده از حداکثر فضای داخل هواپیما برای حمل بار و… هست.
ب) موقعیت و جایگاه رقابتی شرکت: عوامل کلیدی موفقیت با توجه در یک صنعت باوجود رقبای بزرگ و مسلط به بازار، رقابت میکند بسیار متفاوت از رقبای بزرگ آن خواهد بود چراکه عملکرد شرکتهای بزرگ در این صنعت همواره مشکلات جدید ویژه ای را برای این شرکت ایجاد خواهد کرد که برای این شرکت جنبه حیاتی و کلیدی خواهند داشت.
ج) محیط عمومی: تغییر در هر یک از ابعاد ششگانه عمومی میتواند بر ایجاد سی اس اف های آن صنعت و شرکتهای آن مؤثر باشد. بهطور مثال در اوایل ۱۹۳۷ هیچ یک از مدیران شرکتهای امریکایی دسترسی به تأمینکنندگان انرژی را جز عوامل کلیدی موفقیت خود بهحساب نمی آورند ولی بعد از بحران نفت و ایجاداوپک[۷۳] دسترسی به این منبع جز عوامل کلیدی موفقیت شرکتها بشمار میآمد.
د) توسعه سازمانی: توسعه های درونسازمانی نیز میتوانند عاملی برای ایجاد سی اس اف های سازمانی باشند. در برخی مواقع سازمانبرای دستیابی به موفقیت های مورد نظر خود می بایست مقدمات و شرایطی را مهیا سازد که تهیه آنها برای سازمان بهطور موقت عامل کلیدی موفقیت به شمار آید(میلر،۲۰۰۳).
در این زمینه رواکارت[۷۴] و همکارانش نیز چهار منبع اصلی برای عوامل حیاتی موفقیت معرفی نموده اند:
-
- فاکتورهای صنعتی:در هر صنعتی دسته ای از عوامل حیاتی موفقیت منحصربهفردی وجود دارد که طبیعت آن صنعت، آن را معین میکند. این فاکتور ها بر تمام کارخانه ها و سازمانهایی که در راستای این صنعت وجود دارند اثر میگذارند
-
- استراتژی رقبا، موقعیت صنعتی و محل جغرافیایی: در این گروه دسته ای از عوامل حیاتی موفقیت که مربوط به خود سازمان و رقبای سازان هستند، تعریف میروند. معمولاً عوامل زیادی ازجمله بزرگی سازمان، محل جغرافیایی و موقعیت صنعتی در بازار سازمانی را از یک سازمان دیگر جدا میسازد.
-
- عوامل محیطی: در این گروه آن دسته از عواملی قرار دارند که راجع به محیط کلان، دولت و تاثیرات خارجی و غیره هست.
-
- عوامل زمانی:در این دسته، عواملی قرار دارند که بهطور موقت جزو عوامل حیاتی موفقیت در یک سازمان بهحساب میآیند؛ یعنی درنتیجه یک رویداد غیر عادی، یک عامل میتواند برای مدتزمانی کوتاه، مهم تلقی شود. (روکارت و بولن[۷۵]، ۱۹۸۱).
خلاصه عوامل ذکرشده بهصورت نمودار در شکل زیر نمایش دادهشده است:
شکل ۲-۱۵- چهار منبع اصلی برای عوامل حیاتی موفقیت روکارت
عوامل صنعتی
استراتژی رقبا، موقعیت صنعتی و محل جغرافیایی
عوامل محیطی
عوامل زمانی
انسف نیز نقش مهمی برای عوامل کلیدی موفقیت در تدوین استراتژیهای رقابتی قائل است. وی موفقیت سازمان را ناشی از تطابق توانمندی های درونسازمانی با الزامات محیط سازمان می داند و از این توامندی ها تحت عنوان عوامل کلیدی موفقیت یاد میکند و معتقد است که کلیدی بودن این عوامل توسط محیط و الزامات آن تعیین میگردد. لذا مشخص میشود که وی سازمان را بهعنوان عنوان سر منشأ این عوامل به شمار میآورد.
۲-۲-۲-۵ مزایای استفاده از عوامل حیاتی موفقیت و شناسایی آنها
-
- شناسایی سی اس اف ها کمک میکند تا به موارد اساسی و مهم توجه ویژه شود.
-
- به آسانی قابل کنترل هستند
-
- در برنامهریزی استراتژیک سازمان میتواند به آنها توجه ویژه کرد
-
- شناسایی سی اس اف ها و رتبه بندی آنها، اندازهگیری نتایج سازمان در آن بخشها و اعطای پاداش به عملکرد عالی میتواند منجر به افزایش احتمال موفقیت سازمان در بلندمدت گردد.: (هریس[۷۶]، ۲۰۰۶)
۲-۲-۲-۲-۶ کاربرد عوامل حیاتی موفقیت
از زمانی که مفهوم عوامل حیاتی موفقیت ایجاد شد تا به امروز، از این شیوه درزمینهٔ های مختلفی استفاده شده است. روکارت و دانیل بیشتر به برطرف کردن نیازهای اطلاعاتی مدیران اجرایی سازمانها، با بهره گیری از عوامل حیاتی موفقیت تمرکز داشتهاند. گرچه پش از مدتی روکات به مزایای بهرهگیری ازاینروش بهعنوان بخشی از برنامهریزی استراتژیک سیستم های اطلاعاتی پی برد. امروزه از روش عوامل حیاتی موفقیت در بسیارب از متدولوزی ها استفاده میشود. دابینز و دابلی در مطالعه ای که بر روی عوامل حیاتی موفقیت انجام داده اند، برخی زمینه های کاربردی آن را بدین صورت تعیین کردهاند: (هریس، ۲۰۰۶)