۱- محل جغرافیایی داستان
۲- کار و پیشهی شخصیتها و عادات و راه و روش زندگیشان
۳- زمان یا عصر و دورهی وقوع حادثه
۴- محیط کلی و عمومی شخصیتها (الف:خصوصیات خلقی و اخلاقی ب: مقتضیات فکری و روحی).» (میرصادقی، ۱۳۷۶،۴۵۴-۴۵۳)
شیوه های صحنهپردازی
نویسندگان به دو شیوه میتوانند در داستان خود صحنهپردازی کنند. برخی از آنان صحنهها را به طور مستقل و جداگانه وارد داستان میکنند، چنانچه از داستان برداشته شوند، هیچ خللی به نظم طبیعی و منطقی داستان و دیگر عناصر وارد نخواهد شد.
«این شیوهی صحنهپردازی در ادبیات قرن نوزدهم، شیوهای عادی و معمولی بود و اغلب نویسندگان از این شیوه در داستانهای خود استفاده میکردند. عدهی دیگری از نویسندگان، برخلاف گروه اول، صحنه را در خلال دیگر عناصر، از جمله شخصیت و لحن به کار میبرند، طوری که این صحنه، به عنوان جزئی از عناصر، نقش اصلی و سازنده را در داستان به عهده میگیرد. این شیوه، شیوهی داستاننویسان امروز است. در داستاننویسی امروز، اغلب صحنهپردازیها غیرمستقیم، وقوع واقعهای را به خواننده القا میکنند، یا به صورت تمثیل و نمادی در ارتباط با شخصیت و عمل داستانی میآید.» (همان، ۴۵۴)
صحنه ممکن است به دو گونهی «فراخ منظر» و «نمایشی» در داستان به کار رود. صحنهی فراخ منظر «صحنهای است که نویسنده در آن، مواد و مصالح داستان را با تشریح و توضیح بیشتر و گستردهتر ارائه کند و از مکان و شخصیت داستان، توصیفات و جزئیات بسیاری دست دهد و اغلب با شرح و توصیف و مباحثه همراه است.» (میرصادقی، ۱۳۷۷، ۱۹۲)
در صحنهی نمایشی، نویسنده صحنهای از داستان خود را به شکلی نمایشی ارائه میدهد، چنان که گویی از نزدیک مشغول تماشای آن هستیم:
«صحنهی نمایشی صحنهای است که نویسنده سعی میکند ساختار داستان را به صحنهی سینما و تئاتر نزدیک کند و گفتگوها و اعمال شخصیتها را همان طور تصویر کند که اتفاق میافتد و… معمولاً با جزئیات و استفادهی ضروری از گفتگو همراه است که در آن زمان حوادث تا حدّ ممکن، کوتاه و فشرده گزارش میشود.» (همان، ۱۹۲)
گاه نیز نویسنده، برای بهتر به نمایش کشیدن صحنه، این دو صحنه را در هم ادغام میکند.
«گفتگو: Dialoque»
گفتگو یا مکالمه، سخن گفتن دو یا چند شخصیت با یکدیگر یا یک شخصیت در ذهن خود است. از طریق گفتگو میتوانیم به اندیشه ها، عقاید و احساسات، میزان تحصیلات، محل تولد و بسیاری از ویژگیهای دیگر شخصیتهای داستانی پی ببریم. اهمیت این عنصر داستانی تا به آن اندازه است که «پیرنگ را گسترش میدهد و درون مایه را به نمایش میگذارد و شخصیتها را معرفی میکند و عمل داستانی را به پیش میبرد.» (میرصادقی، عناصر داستان، ۱۳۷۶،۴۶۳)
«سامرست موام» در مورد گفتگو در داستان میگوید:
«درست همان طور که رفتار هر قهرمان باید ناشی از خصوصیات روحی و فکری و اخلاقی او باشد، حرف زدن او هم باید همین طور باشد… . صحبتها باید برای نشان دادن خصوصیات اخلاقی و روحی و فکری کسانی که حرف میزنند، به کار رود.» (موام، ۱۳۷۲،۱۱)
شیوه های استفاده از گفتگو
گفتگوها به دو گونه در داستان مورد استفادهی نویسنده قرار میگیرند:
۱- گفتگوهایی که آشکار و مستقیم، افکار و عقاید نویسنده را از زبان شخصیتها بیان میکند.
۲- گفتگوهایی که غیرصریح هستند و نیاز به دقت و تأمل بیشتری برای فهم و منظور اندیشه های نویسنده دارند.
«جمال میرصادقی» در «عناصر داستان»، علاوه بر ویژگیهای ذکر شده، در صفحات ۴۷۲-۴۷۱ برای گفتگو در شاهکارهای ادبی شش ویژگی عمده را ذکر میکند که به اختصار میآوریم:
۱- گفتگو تنها به عنوان آرایش و زینت داستان به کار نمیآید، بلکه عمل داستانی را در جهت معینی پیش میبرد.
۲- با ذهنیت شخصیتهای داستان هماهنگی و همخوانی ندارد.
۳- احساس طبیعی و واقعی بودن را به خواننده میدهد، بی آنکه در واقع طبیعی و واقعی باشد.
۴- صحبتهای رد و بدل شده میان شخصیتها را ارائه میکند تا فعل و انفعال افکار و ویژگیهای روحی و خلقی افراد را نشان بدهد.
۵- واژه، ضربآهنگ، درازی و کوتاهی جمله ها، با گویندگان مختلف آنها ارتباط نزدیک و مستقیمی دارد.
۶- بعضی از نویسندگان، گفتگو را برای سبکبار کردن تأثیر قصههایی که جدی یا توصیفی و تفسیری هستند، به کار میبرند.
«لحن: Tone»
به شیوهی برخورد یا نگاه نویسنده نسبت به اثر یا موضوع اثر و گاه نیز نسبت به خواننده «لحن» میگویند. لحن در داستان باید با موضوع و شخصیتهای داستانی و همچنین با زمان نویسنده متناسب باشد و در صورت تغییر هر یک از این عناصر، لحن نیز تغییر یابد. فقط زمانی یک نویسنده میتواند چنین عمل کند که بخواهد اثر خود را با طنز و نماد بیامیزد.
در «عناصر داستان» آمده است:
«لحن با همهی عناصر سبک، یعنی زبان (واژگان، نحو)، معنیشناسی و موسیقی سر و کار دارد. نویسنده از همهی آنها برای ایجاد لحن در داستان استفاده میکند، مثلاً در تنظیم و ترکیب کلمات و جمله ها، در انتخاب لغات و آهنگ و ساختمان جمله ها و تشبیهات و استعاره و نمادها و نشانه ها و عبارتهای ادبی و تاریخی.» (میرصادقی، ۱۳۷۶،۵۲۴)
لحن انواع متنوع و بسیار دارد که هر یک با دیگری متفاوت است. مثلاً لحنی ممکن است جدّی باشد، یا طنز. لحن یک کودک باشد، یا فردی سالخورده، یا اینکه احساسی را چون شادی، غم، ترس، تردید، خشم و… به خواننده منتقل کند.
«فضاسازی (فضا و رنگ) : Atmosphere»
در مورد این عنصر، «جمال میرصادقی» در «عناصر داستان»، به نقل از دو فرهنگ اصطلاحات ادبی غیرایرانی مینویسد:
«در فرهنگ اصطلاحات ادبی «هاری شا»، فضا و رنگ چنین تعریف شده است: اصطلاح فضا و رنگ از علم هواشناسی به وام گرفته شده، برای توصیف تأثیر فراگیر اثر خلاقهای از ادبیات یا نمونه های دیگری از هنر به کار برده میشود. فضا و رنگ با حالت مسلّط مجموعهای که از صحنه، توصیف و گفتگو آفریده میشود، سر و کار دارد… در فرهنگ اصطلاحات ادبی «سیل ون بارنت» چنین آمده است: «هوایی را آرام، شوم، شاق و غیره …» که خواننده به محض ورود به دنیای مخلوق اثر ادبی استنشاق میکند، فضا و رنگ میگویند. (میرصادقی، ۱۳۷۶، ۵۳۲-۵۳۱)
در «نقد ادبی» در تعریف این عنصر آمده است:
«حالت و احساس کلی که اثر هنری در خواننده ایجاد میکند و باعث میشود تا خواننده حال و هوای اثر را دریابد و حس کند. گاهی همان براعت استهلال است، مثلاً حالتی که از همان صحنهی آغازین «هملت» (سه نگهبان بیمناک) به خواننده منتقل میشود، یا ابیات آغازین رستم و سهراب که میرساند در داستان با مرگی دلخراش و فاجعهای ناخواسته مواجهیم. «هنری جیمز» با توجه به این اصطلاح، Atmosphere of the mind یعنی فضای ذهنی را وضع کرد؛ به این معنی که نویسنده میکوشد حالت درونی را به خواننده منتقل کند. خواننده بعد از مدتی با ذهن نویسنده خو میگیرد و به عبارت دیگر، احساس و افکار نویسنده به خواننده سرایت میکند.» (شمیسا، ۱۳۷۸، ۳۴۴-۳۴۳)
به دلیل تأثیرپذیری از عناصر دیگری نظیر گفتگو، لحن، شخصیت و… فضا و رنگ عنصری وابسته به شمار میآید.
«سبک: Style»
شیوه و بیان خاص هر نویسنده در نوشتهی خود، سبک او به شمار میرود. سبک هر نویسنده، شیوهی خاصی است که او مفاهیم خود را با آن بیان میکند و باعث تمایز خود از نویسندگان دیگر و اثرش از آثار دیگر میشود.
«دکتر شمیسا» در «کلیات سبکشناسی» بر اساس طبقهبندی «استفن اولمن»، سه عنوان کلی ذکر کرده است که تقسیمبندی جامعی از تعاریف گوناگون سبک است و خود نیز قید کرده است که از میان آن همه اظهار نظر در مورد سبک، «همه یا قریب به اکثر آنها را میتوان تحت سه عنوان کلی طبقهبندی کرد و بدین ترتیب، خود را از صعوبت یک تعریف جامع و مانع رهانید.» (شمیسا، ۱۳۷۴،۱۵). آن سه عنوان کلی عبارتند از:
۱- نگرش خاص
۲- گزینش
۳- عدول از هنجار» (همان)
نویسندهی کتاب «درآمدی بر سبکشناسی ساختاری» معتقد است:
«سبک، گوهری ذهنی و فلسفی نیست که تابع تعریفی فشرده باشد. سبک پدیدهای انسانی و همانند آدمی چند وجهی است. به همین جهت مستلزم رشته پیچیدهای از بررسیهای همه جانبه است.» (غیاثی، ۱۳۶۸، ۱۰)
در صفحهی ۱۶۶ «فرهنگ اصطلاحات ادبی» انواع سبک، بر اساس نظریههای «نورثروپ فرای» و «بلاغیون غربی» چنین تقسیمبندی شده است:
الف) بر اساس نظریهی «نورثروپ فرای»: ۱- سبک عامیانه ۲- سبک مصنوع
هر یک از این دو سبک نیز به سه طبقهی والا، متوسط و دون قابل تقسیم هستند.
ب) سبک جمله بر اساس نظریهی بلاغیون غربی: ۱- جملهی متناوب ۲- جملهی نامتناوب
ج) بر اساس اجزا و روابط جملات: ۱- منفصل ۲- متصل یا تبعی.
جملهی متناوب آن است که پایان جمله با تمام شدن معنی همزمان باشد؛ یعنی معنای جمله وقتی کامل میشود که جمله از حیث دستوری نیز پایان یابد و شنونده تا انتهای جمله در حالت کنجکاوی باقی بماند… . اما در جملهی نامتناوب کیفیت کلام به محاوره نزدیکتر است و بخشهای جمله چنان قرار گرفتهاند که با جا به جایی یک جمله یا یک بخش، لطمهای به معنای نوشته وارد نمیشود.» (داد، ۱۳۸۰، ۱۶۶)
در سبک منفصل، جملات بدون پیوندهای وابستهساز پشت سر هم میآیند، اما در سبک متصل یا تبعی، چنان که از نام آن پیداست، جملات به وسیلهی پیوندهای وابستهساز به یکدیگر متصل میشوند.
در تحلیل ساختاری هر یک از فیلمنامههای مورد بررسی در این پژوهش، ابتدا به بررسی ساختار روایت بر اساس الگوی اولیۀ «ولادیمیر پراپ» مبنی بر تفکیک نقشها و همچنین نظریۀ تکمیل کنندۀ «تزوتان تودورف» مبنی بر تجزیۀ داستان به نقشها و پاره ها و مشخص نمودن وضعیت آغازین و پایانی هر پاره عمل میکنیم؛ در این مرحله، نتایج بررسی و تجزیههای خود را تحت عنوان «طرح نقشهای فیلمنامه» آوردهایم؛ در مرحلۀ بعدی، پس از آوردن خلاصهای از داستان، به بررسی پیرنگ و سایر عناصر داستانی فیلمنامههای مورد نظر با توجه به مطالب نوشته شده در کتاب عناصر داستانی ِ «جمال میرصادقی» میپردازیم.
نقد ساختارگرایانۀ فیلمنامه های علی حاتمی- قسمت ۳