پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR) بر نگرانی بیمارگونه در جمعیت غیربالینی انجام گرفته است. پس از انتخاب آزمودنی های واجد شرایط، افراد در دو گروه درمان کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (11 نفر) و گروه کنترل (9 نفر) قرار گرفتند. اعضای گروه درمانی، در یک دوره ی 8 جلسه ای (هر هفته یک جلسه، به مدت 5/2 – 2 ساعت) شرکت کرده و اعضای گروه کنترل هیچ نوع مداخله ای دریافت نکردند. آزمودنی های دو گروه یک بار قبل از شروع دوره و بار دیگر در پایان دوره مورد ارزیابی قرار گرفتند. در انتها، نتایج بدست آمده از تفاضل نمرات پیش – پس آزمون مربوط به گروه کنترل و آزمایش از طریق مدل های آماری با هم مقایسه شدند. نتایج نشان می دهد که الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی منجر به کاهش سطح نگرانی بیمارگونه و فرانگرانی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل شده است.
کلید واژه ها : نگرانی بیمارگونه ، فرانگرانی ، ذهن آگاهی، الگوی درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل اول :کلیات طرح
1-1- بیان مساله . 2
1-2- ضرورت پژوهش 10
1-3- اهداف پژوهش. 13
1-4- فرضیه های پژوهش. 13
1-5- تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش 13
1-5-1- نگرانی 13
1-5-2- ذهن آگاهی. 14
1-5-3 فرانگرانی. 15
فصل دو :مطالعات نظری
2-1- گستره نظری
2-1-1- مقدمه. 17
2-1-2- تعریف نگرانی. 18
2-1-3- کارکرد نگرانی. 20
2-1-4- نگرانی و انواع فرایندهای فکری. 21
2-1-5- نگرانی بهنجار و نگرانی بیمارگونه. 24
2-1-6- نگرانی بیمارگونه و اختلال اضطراب فراگیر. 28
فهرست مطالب
عنوان صفحه
2-1-7- نقش نگرانی در آسیب شناسی روانی 30
2-1-8- رویکردهای نظری مطرح شده در خصوص نگرانی و اختلال اضطراب فراگیر 38
2-1-8-1- مدل شناختی اختلال اضطراب فراگیر: اثرعدم تحمل بلاتکلیفی(IU) 39
2-1-8-2- مدل اجتناب شناختی نگرانی 43
2-1-8-3- مدل فرا شناختی نگرانی 45
2-1-9- رویکردهای درمانی نگرانی بیمارگونه 48
2-1-10- معانی اولیه ی ذهن آگاهی. 50
2-1-11- ورود ذهن آگاهی به حیطه ی روان درمانی. 52
2-1-12- تعریف ذهن آگاهی. 57
2-1-13- نحوه ی تاثیرگذاری مهارت های ذهن اگاهی 61
2-1-14- انواع مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی. 65
2-1-15- کاربرد ذهن آگاهی در حیطه ی نگرانی. 73
2-2- ادبیات تحقیقی
2-2-1- ادبیات تحقیقی درخارج از کشور . 79
2-2-2- ادبیات تحقیقی در داخل کشور . 83
فهرست مطالب
عنوان صفحه
فصل سه: روش شناسی پژوهش
3-1- مقدمه. 87
3-2- نوع پژوهش . 87
3-3- آزمودنی های پژوهش 88
3-4- ابزارهای پژوهش . 90
3-4-1- پرسش نامه نگرانی ایالت پنسیلوانیا (PSWQ) . 90
3-4-2- مقیاس (GAD-7) 91
3-4-3- مصاحبه ساخت یافته بر مبنای (DSM-IV-TR) 92
3-4-4- مقیاس افکار اضطرابی (ANTI) 92
3-4-5- پرسش نامه های محقق ساخته . 93
3-5- برنامه درمانی کاهش استرس براساس ذهن آگاهی (MBSR) 94
3-6- شیوه انجام پژوهش 96
3-7- شیوه تحلیل داده ها 97
فصل چهار : یافته های پژوهش
4-1- مقدمه 99
4-2- نتایج مربوط به مرحله ی اول تحقیق 100
فهرست مطالب
عنوان صفحه
4-2-1-شاخص های توصیفی مربوط به ویژگی های جمعیت شناختی 100
4-2-2- شاخص های توصیفی مربوط به متغیرهای پژوهشی . 101
4-3- نتایج مربوط به مرحله ی دوم تحقیق . 102
4-3-1- نتایج توصیفی مربوط به ویژگی های جمعیت شناختی آزمودنی ها. 102
4-3-2-نتایج توصیفی مربوط به متغیرهای پژوهشی . 104
4-4- بررسی فرضیه های پژوهش. 105
4-5- نتایج تکمیلی. 108
فصل پنج : بحث و نتیجه گیری
5-1- مقدمه 118
5-2- خلاصه نتایج . 120
5-3- بحث نتایج . 121
5-4- محدودیت های پژوهش . 127
5-5- پیشنهادات پژوهش 128
منابع
الف) منابع فارسی . 131
ب) منابع لاتین 134
پیوست 137
بیان مساله
از آن جا که بسیاری از فرایندهای مرتبط با نگرانی در اختلالات روان شناختی نقش دارند، نگرانی هم به لحاظ پژوهشی و هم به لحاظ نظری دارای اهمیت است (دیوی[1] و ولز[2]، 2006). داشتن مقداری نگرانی، برای حل مسایل سودمند است، زیرا منجر به رفتار متمرکز بر مساله می شود، اما افزایش میزان نگرانی، نه تنها کارساز نیست که گاه خود بر مشکلات موجود دامن می زند. این مولفه به افکار مداوم و تکراری در مورد دلواپسی های شخصی از یک سو و مشکل در پایان دادن به این زنجیره افکار، از سوی دیگر اشاره دارد (شاهجویی و همکاران، 1390).
نگرانی فرایند شناختی معمول در جمعیت های عادی است، در حالی که نگرانی شدید و بیمارگونه ویژگی اصلی اختلال اضطراب فراگیر است (انجمن روان پزشکان امریکا[3]، 1994). با توجه به این که نگرانی خصیصه معمول در اختلالات اضطرابی است (هرچند به گونه معناداری در میان مبتلایان به اختلال اضطراب فراگیر، بیش ترین فراوانی را داراست؛ براون[4]، آنتونی[5] و بارلو[6]، 1992؛ به نقل از بارلو، 2002)، به نظر می رسد که فهم بهتر نگرانی، درک سایر اختلالات اضطرابی را نیز تسهیل کند (بارلو، 2002). تحقیقات نشان می دهد که نگرانی، مانع پردازش های هیجانی می شود بنابراین
ممکن است در درمان مشکلات روان شناختی از قبیل اختلالات اضطرابی که برای ایجاد تغییرات درمانی در آن ها، وجود چنین پردازش هایی ضروری است، مداخله کند. بنابراین پیشرفت در درمان های موثر بر این حوزه، ممکن است موجب پیشرفت در درمان یا پیش گیری از سایر اختلالات نیز بشود (سیموس[7]، 1384).
کارهای اولیه بر روی نگرانی توسط بورکووک[8] و همکارانش انجام شد (ولز، 1384). بورکووک (2002؛ به نقل از دلگادو[9] و همکاران، 2010) نگرانی را به صورت زنجیره ای از عواطف منفی، افکار و تصاویر نسبتا غیرقابل کنترلی تعریف می کند که منجر به گسترش تلاش های ذهنی به منظور اجتناب از تهدیدهای پیش بینی شده ی بالقوه می شود.
نگرانی به عنوان شیوه ای برای مقاوم شدن علیه درد و مشکلات احتمالی در نظر گرفته می شود اما اغلب این دیدگاه، نتیجه ی معکوس به بار می آورد (اورسیلو[10]و رومر[11]، 2011). به نظر می رسد که تفکر مداوم در خصوص فجایع بالقوه ای که در آینده ممکن است رخ دهد، باعث اجتناب می شود (رومر و اورسیلو، 2002؛ به نقل از بائر[12]، 2006). اجتناب رفتاری – عمل کردن به شیوه ای که ما را از موقعیات برانگیزاننده ی اضطراب دور کند- مولفه ی کلیدی ترس و اضطراب است. هنگامی که تصور می کنیم یک موقعیت یا فعالیت احتمالا منجر به تهدید بالقوه ای می شود، ممکن است که تصمیم بگیریم از آن اجتناب کنیم. اگر ما دچار ترس یا اضطراب شویم راهبردهای گوناگونی را استفاده می کنیم تا از آن موقعیت فرار کنیم و یا هنگام مواجه شدن با هیجان هایی که ورای تحمل ماست، ممکن است از ترس بی حرکت مانده و یا با این امید، این شرایط را تحمل کنیم که عامل تهدید کننده یا استرس زا، سپری خواهد شد (اورسیلو و رومر، 2011).
این عملکرد اجتنابی، پریشانی و استرس تجارب درونی را در کوتاه مدت کاهش می دهد اما با دخالت در پردازش هیجانی در درازمدت، این هیجانات را طولانی تر می کند (رومر و اورسیلو، 2002؛ به نقل از بائر، 2006). واکنش به تجارب درونی همراه با تلاش در سرکوب یا اجتناب از این افکار و احساسات، احتمالا منجر به افزایش این واکنش ها می شود. تقویت این احساسات، خود منجر به کاهش وضوح هیجانات می شود: همان طور که افکار و احساسات از طریق واکنش منفی به آن ها، قضاوت کردن در خصوص آن ها و تلاش برای اجتناب از آن ها، شدیدتر می شود، پاسخ های حقیقی نیز تیره تر شده و از وضوح آن ها کاسته می شود.
بنابراین اغلب مواقع افراد نگران، احساس “آشفتگی” و یا “ناراحتی” را گزارش می کنند اما در بیان دقیق و مشخص حالت هیجانی خویش مشکل دارند. فقدان وضوح هیجانات، توانایی افراد را در استفاده مناسب از پاسخ های هیجانی محدود می کند. هم چنین، براین اساس افراد حالت های درونی، به عنوان مثال حالت ناخوشایند و منفی، را به تجربه ی خود اضافه می کنند که این امر چرخه ی نگرانی را دائمی می کند (بائر، 2006).
آن چه که منجر به تمایز میان نگرانی با افکار و تصاویر ناخوانده کوتاه مدت می شود، تکرار مستمر نگرانی است. نگرانی در پژوهش بورکووک و اینز[13]، (1990؛ به نقل از کلارک[14] و فربورن[15]، 1385) در مقایسه با تفکر بهنجار یا در پژوهش ولز و موریسون[16]، (1994؛ به نقل از کلارک و فربورن، 1385) در مقایسه با وسواس ها، بیش از آنکه حاوی تصاویر باشد دربرگیرنده ی افکار است.
اما ترنر [17]و همکاران (1992؛ به نقل از ریجسورت[18] و همکاران، 2001) معتقدند که میان نگرانی و افکار وسواسی چندین شباهت وجود دارد:
1) هر دو پدیده هم در جمعیت عادی و هم در جمعیت بالینی اتفاق می افتد.
2) به نظر می رسد که محتوا و شکل نگرانی و افکار وسواسی در جمعیت های بالینی و عادی مشابه باشد.
3) اما در جمعیت بالینی نسبت به جمعیت عادی فراوانی و احساس کنترل ناپذیری آن ها بیش تر است.